جلسه پنجشنبه 4/7/92 بحث معاد - جلسه اول ( در قيامت تنها هستي )
جلسه پنجشنبه 4/7/92  بحث معاد - جلسه اول ( در قيامت تنها هستي )
اگر چشمت آنچه که ما برای اولیاء و بندگان صالح خودمان آماده ساخته ایم را می دید که چه چیزهایی آماده کرده ایم از دیدن عظمت اين نعمت ها قلبت آب می شد و جانت از تنت بیرون می آمد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

حرف اول: به آن عالمی که پس از این است، عالم قیامت می گوییم. بفرمایید عالم مرگ و قیامت که مرگ دالان قیامت است؛ وقتی مرگ پیش آمد شما به دالانی وارد شده ای که پایان آن قیامت است. دالان یک راهرویی در خانه های قدیمی بود که پایانش به حیات منزل می رسید. اطراف حیات هم اتاق داشت که اینها دیگر از فرهنگ ما بیرون رفته و رفته ایم داخل سوراخ های کوچکی به نام آپارتمان. خب. آن عالمی که با مرگ شروع می شود و نامش عالم آخرت است، برای ما عالم ناشناخته ای است. این مطلب خیلی جدی است. در آیه60 و 61 سوره مبارکه واقعه می فرماید: نـَحْنُ قـَدَّرْنا بَيْنـَكـُمُ المَوْتَ وَما نـَحْنُ بـِمَسْبوقينَ * عَلى أن نـُّبَدِّلَ أمْثالـَكـُمْ وَنـُنشِئـَكـُمْ في ما لا تـَعْلـَمونَ ما در میان شما مرگ را مقدر کرده ایم و ما می توانیم شما را تبدیل کنیم و امثال شما را در قیامت بیاوریم. همین شما را می آورند. همین خود شما را. یعنی قبر مرا می شکافند و می کشند بیرون و زنده می شوم. اما این مثل من است. ببینید می گویند در طول زندگی در طی هفت سال مجموعه سلول ها عوض می شوند. خب هفت سال دوم مثل هفت سال اول است؟ این همان آدم است؟ هم مثل اوست و هم همان است. می فرماید ما می توانیم امثال شما را بیاوریم. آن که آنجا می آید همین شما هستی. لفظش را عوض می کنیم. مثل شماست. هم شماست و هم مثل شماست. وَنـُنشِئـَكـُمْ في ما لا تـَعْلـَمونَ ما شما را در یک عالمی ایجاد می کنیم که هیچ چیز از آن نمی دانید. هیچ چیز نمی دانید. هیچ چیز. هرچقدر هم توصیف کنند به آن واقعیت نمی رسیم. حالا باز می گوییم. یکی از فرق هایی که آن عالم با این عالم دارد این است. در آیه 165 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَلـَوْ يَرَى الـَّذينَ ظـَلـَموا إذ يَرَوْنَ العَذابَ این را مکرر عرض کرده بودیم. آنهایی که ظالم هستند وقتی عذاب را می بینند، یک چیزی می بینند. می بینند که إذ يَرَوْنَ العَذابَ أنَّ القـُوَّة للهِ جَميعًا وَأنَّ اللهَ شَديدُ العَذابِ در عذاب خدا قدرت خدا را می بینند. می بینند که وَأنَّ اللهَ شَديدُ العَذابِ حالا این موضوع بحث مان نیست. در آیه بعد می فرماید: إذ تـَبَرَّأ الـَّذينَ اتـُّبـِعوا مِنَ الـَّذينَ اتـَّبَعوا یک کسی رئیس حزب می شود و یک جمعیتی را با خودش می برد و یک راهی را می روند. آنهایی که دنباله رو هستند از آنهایی که پیش رو هستند و رئیس حزب اند، تبری می جویند. إذ تـَبَرَّأ الـَّذينَ اتـُّبـِعوا آن زمانی که تبری می جویند کسانی که اتـُّبـِعوا متابعت می کردند و دنباله رو بودند. عضو بودند. مِنَ الـَّذينَ اتـَّبَعوا از آنهایی که تبعيت مي شدند، و رئیس و گرداننده بودند، وَ رَأَوُا العَذابَ عذاب را می بینند. حرف این است که در ادامه آیه آمده: وَ تـَقـَطـَّعَتْ بـِهـِمُ الأسْبابُ در عالم قیامت این جریان علیتی که در این عالم جریان دارد نیست و قطع شده. ببینید اینجا من دستم را جلوی این پنکه می گیرم. اگر دستم یک مقداری خیس باشد، خنک می شود. دستم را به آتش نزدیک می کنم، می سوزاند. آتش علت سوختن است. مثلا آب، وسیله خنک کردن و خاموش کردن آتش است. در اینجا علیّت برقرار است. آب علت خاموش کردن آتش است و آتش علت سوزاندن است و همینطور بشمارید. عالم ما عالم اسباب است. همه چیز تحت اسباب منظم و مرتب است. ولو به سر سلسله اسباب و خداي تبارک و تعالی می رسد و اوست که گرداننده است، اما جریان اسباب کاملا برقرار است. اما آنجا که می روی کاملا قطع است. مثلا عرض می کنم. آنجا اگر صد تا ماشین آب پاش هم بیایند و بر سر من که دارم در جهنم می سوزم آب بریزند، دیگر خنک نمی شوم. اصلا آن آتش با آب خاموش نمی شود. قواعدی که در این عالم هست، در آنجا نیست. همه قواعد به هم خورده است. آن عالم همانند این عالم نیست. وَنـُنشِئـَكـُمْ في ما لا تـَعْلـَمونَ شما را به یک جایی می بریم که هیچ چیز از آن نمی دانید. امیرالمومنین یک فرمایشی دارند، فرموده اند اگر تمام پرده هایی که بین ما و عالم آخرت برقرار است برداشته شود، حتي اندكي بر علم و آگاهی و یقین من افزوده نمی شود. برای ما چگونه است؟ بین ما و قیامت صد هزار پرده آویخته است. قیامت وقتی برپا می شود که این پرده ها را کنار می زنند. بحثش را در گذشته عرض کرده بودیم. برای کسی که از این دنیا می رود، فقط یک پرده برداشته می شود. او هنوز هم هست. هنوز در جمع ماست. زنده است. اما چشمش باز شده و عالم آخرت را می بیند. یک پرده بوده و پرده برداشته شده. قیامت چیزی نیست جز برداشته شدن پرده های در برابر چشم و فهم ما. وقتی این پرده ها برداشته شد، انسان یک عالمی را می بیند که با آن هیچ نوع آشنایی نداشته است. قواعدی که در این عالم جریان داشته آنجا اصلا جریان ندارد. وَتـَقـَطـَّعَتْ بـِهـِمُ الأسْبابُ تمام سبب ها قطع شده است. آنجا یک ساختمان دیگری داریم و با یک ساختمان دیگری رو به رو هستیم. این یک مساله است.

مساله دوم: در آیه 94 سوره مبارکه انعام می فرماید: وَ لـَقـَدْ جـِئـْتـُمونا فـُرادى كـَما خـَلـَقـْناكـُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتـَرَكـْتـُم ما خـَوَّلـْناكـُمْ وَراءَ ظـُهوركـُمْ این یک نمونه از آن به هم خوردن عالم اسباب است. جریان علیت آنجا برقرار نیست. می گویم آقا من اینجا در این دنیا زحمت کشیدم. مثلا گاهی اینها که ثروتمند هستند می گویند: من یک قران یک قران جمع کردم، مثلا برای هر یک قرانش ده تا دروغ گفتم و ده تا کلک زدم یا حالا درست رفتار کردم. می گویند وقتی شما نزد ما می آیید تنها و تک می آیید. یک تک پیراهن هم نمی آورید. تک و تنهایید. هیچ کس و هیچ چیز با تو همراه نیست.وَتـَرَكـْتـُم ما خـَوَّلـْناكـُمْ وَراءَ ظـُهوركـُمْ همه چیزهایی که ما به شما داده بودیم، ما به شما داده بودیم. تو فکر می کردی که خودت به دست آورده ای. اما ما به شما داده بودیم. وَراءَ ظـُهوركـُمْ اینها را گذاشتید و آمدید. وَما نـَرَى مَعَكـُمْ شُفـَعاءَكـُمُ همه پارتی ها را از دست دادید. دیگر پارتی وجود ندارد. حالا مثلا بت پرستان بت ها را می پرستیدند و گمان می کردند آنها می توانند برایشان یک پارتی باشند. می توانند برایشان شفیع باشند. می توانند آنها را نجات دهند. ولو خلاف قانون کرده اند و همه قوانین را شکسته اند، اما فکر می کردند او می تواند یک قانون شکنی کند و او را از همه مشکلات و قانون شکنی هایش نجات دهد. فکر می کردند آن شفیع قدرتمند است و مثل پادشاهان و پسر وزیر و ... است و از در می آید و داخل می شود و هیچ قانونی هم برایش اجرا نمی شود. آنها فکر می کردند اینگونه است. نه از اینها هیچ خبری نیست. هیچ صاحب قدرتی نمی تواند برای شما کاری انجام دهد. شما فکر می کردید او قدرت دارد. می فرماید: شُفـَعاءَكـُمُ الـَّذينَ زَعَمْتـُمْ أنـَّهُمْ فيكـُمْ شُرَكاءُ آنهایی که شما فکر می کردید کاری از آنها برمی آید، دیگر از هیچ کس کاری برنمی آید. در این دنیا چگونه بود؟ پدرت یک تلفن می زد و شما به آن اداره می رفتی و استخدام می شدی. آنهایی که عُرضه و سواد بیشتری داشتند و کار بیشتری از آنها برمی آمد هم پشت صف می ماندند و مرخص می شدند و می رفتند. اینجا می شود. اینجا از شفیع کار برمی آمده. شفیع پول است. از پول کار برمی آید. نمی دانم فرض کنید جمال است. از جمال کار برمی آید. از قدرت کار برمی آید. یک جاهایی از قدرت بازو کار برمی آید. اینها شفیع اند. آنجا همه می رود. آنجا از هیچ کسی کاری برنمی آید. وَما نـَرَى مَعَكـُمْ هیچ یک از شفیعانی که گمان می کردید و فکر می کردید شفیع شما هستند و می توانند کاری برای شما بکنند، نیستند. هیچ کدام کاره ای نیستند. آن وقتی هم که در دنیا کاری از آنها برمی آمد، ما اجازه داده بودیم. لـَقـَد تـَّقـَطـَّعَ بَيْنـَكـُمْ تمام ارتباطات قطع می شود. بعد می رسیم. آقا ارتباط شما با پدرتان ارتباط واقعی است. ارتباط شما با خانواده تان ارتباط واقعی است. خیالی و گمانی نیست. اینجا می گوید شما فکر می کردی یک کسانی کاره ای هستند. گمان می کردی. اینها کاره ای نبودند. مرخص شدند و رفتند. خب پدر و مادر چطور؟ آقا آنها واقعا در وجود ما تاثیر داشتند. این هم رفت. حالا می رسیم. لـَقـَد تـَّقـَطـَّعَ بَيْنـَكـُمْ وَ ضَلَّ عَنكـُم ما كـُنتـُمْ تـَزْعُمونَ همه آنهایی که فکر می کردید، گم شدند و رفتند. آنجا عالم دیگری است. اینجا یک مجموعه عظیمی سرمایه داری. مثلا مال و باغ و خانه داری. لباس تنت را داری. کفش پایت را داری. ماشین زیر پایت را داری. اینها همه مال توست. آنجا هیچ خبری نیست. همه رفت. اینجا احترام داری. استاد دانشگاه هستی. طبیب هستی. یک کاره ای هستی. معلم هستی. معلم وقتی وارد کلاس می شود همه بچه ها جلوی پایش بلند می شوند. اینها همه اعتبارات این دنیاست. همه به باد می رود. آنجا دیگر هیچ چیز نیست. عرض کردیم دقیق ترین و قوی ترین ارتباط آدم که ارتباط با پدر و مادرش است هم می رود. چه می ماند؟ فقط آنچه کرده اید می ماند. ارتباط شما با اعمالتان ارتباط واقعی است. آنچه انجام داده اید را نمی شود از این گردنتان باز کرد. اگر خدایی نکرده بد کرده باشم این از من جدا شدنی نیست. با هیچ قیچی ای بریدنی نیست. در آیه 101 سوره مبارکه مومنون می فرماید: فـَإذا نـُفِخَ في الصّور فـَلا أنسابَ بَيْنـَهُمْ من ایرانی هستم. آنجا ایرانی نداریم. خانواده فلان. نداریم. اسمت فلان است. پدرت چه بوده. اینها نیست. در زمان قاجار چه بوده اي. هیچ کدام نیست. کسی که از دنیا می رفت، مثلا اگر مشیر الدوله بود، لقبش را به فرزندش می دادند. دیگر خبری نیست. این آخرین باقیمانده از شرایط و خصایص این عالم است که در آنجا نیست. این خیلی مهم است ها. به یک ساختمان دیگری وارد می شوید که هیچ چیزش برای شما آشنا نیست.

حالا به جای آن حرف های سخت یک مطلب قشنگ بخوانیم. خدای متعال به حضرت عیسی فرمود یَابنَ مَریَم لـَو رَأت عَیناکَ ما أعدَدتَ لِأولیائِیَ الصّالِحین اگر چشمت آنچه که ما برای اولیاء و بندگان صالح خودمان آماده ساخته ایم را می دید که چه چیزهایی آماده کرده ایم، ذابَ قَلبُکَ قلبت آب می شد. از دیدن نعمت ها نه از دیدن بلا. از دیدن عظمت نعمت ها قلبت آب می شد. وَ ذهَقـَت نـَفسُکَ جانت از تنت بیرون می آمد. شَوقاً إلـَیهِ می خواستی به آنی پرواز کنی. فـَلـَیسَ دارٌ کـَدار الآخِرَة. هیچ عالمی مثل عالم آخرت نیست. اصلا. نظیرش را ندیده ای. حتی خیالش را هم نکرده ای. تـُجاورُ فیهِ الطَّیـِبین تو آنجا همسایه و همنشین پاکیزگان عالم هستی. ببینید آنجا دیگر هیچ چیز از آنچه که ما اینجا به حکم طبیعت به آن گیر هستیم نیست. مثلا فرض کنید اگر نیم ساعت صحبت من سه ربع شود، دیگر از حال می روم. آنجا این وجود ندارد. خب اگر آدم دوازده ساعت کار کرده باشد، خوابش می رود. آنجا این وجود ندارد. اگر من شش ساعت دویده باشم، گرسنه می شوم. آنجا وجود ندارد. هیچ چیز از اینها وجود ندارد. فـَلـَیسَ دارٌ کـَدار الآخِرَة تـُجاورُ فیهِ الطَّیـِبین آقا این خیلی مهم است. اگر شما با بزرگان نشسته باشید، آدم دو روز نشسته باشد، حوصله اش سر نمی رود. چهار روز باشد، ده روز باشد، هرچقدر باشد باز هم حوصله اش سر نمی رود و شادمان است. حالا آن دنیا با انبیاء و اولیاء و پاکان و نیکان مجاور و همسایه و رفیق هستی. یَدخُلُ عَلـَیهـِم مَلائِکـَة المُقـَرَّبون. ملائکه مقربین. نمی دانیم چقدر زیبا رو است. یک بنده خدایی همان شبی که پدرش فوت کرده بود خواب دیده بود حضرت جبرئیل آمده و یک شیشه بزرگ گلاب آورده و روی میت ریخته. این در احادیث هم هست. من نزدیک یک بزرگواری رفتم. بوی کافور خیلی من را اذیت می کند. اما بوی او مثل بوی عطر هیچ آزار دهنده نبود. وقتی حضرت جبرئیل با یک چنین چیزی و این مقدار عطر و گلاب می آید. با آن صورت زیبا. اصلا زیبایی یک فرشته مقرب الهی اندازه ندارد. یَدخُلُ عَلـَیهـِم مَلائِکـَة المُقـَرَّبون وَ هُم مِمّا یَأتی یَومَ القِیامَةِ مِن أهوالِها آمِنُون تمام هول هایی که در قیامت هست، از اول قیامت تا پایانش هول و ترس و خوف است. اما اینها از تمامش در امان اند. دارٌ لا یَتـَغـَیَّرُ فیها نـَعیمٌ گل آنجا پلاسیده نمی شود. بلکه فردا که نگاه کنی، زیباتر است و عطرش بهتر و بیشتر است. لا یَتـَغـَیَّرُ فیها نـَعیمٌ وَ لا أزولُ عن أهلها کسی نمی تواند بیاید این که شما داری را از شما بگیرد. اینجا دائما اینگونه است دیگر. مثلا من پول دارم، ورشکست می شوم. این خانه را مجبورم بفروشم. مثلا. نعمت های اینجا زوال پیدا می کند. اما آنجا اینگونه نیست. نعمت زوال ندارد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای