روز سوم محرم الحرام 16/8/92 ( امامت را تحصيل كن )
روز سوم محرم الحرام 16/8/92 ( امامت را تحصيل كن )
آدمیزاد همه آنچه که در آخرت دارد را خودش تحصیل کرده است. از جمله ي مسائلی که در راس همه آن چیزهایی است که خودش تحصیل کرده است، امامش است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

آدمیزاد همه آنچه که در آخرت دارد را خودش تحصیل کرده است. هیچ چیز را کس دیگری به او نداده و هیچ چیزی را کس دیگری برایش نمی آورد. همه اش را خودش تحصيل کرده . از جمله ي مسائلی که در راس همه آن چیزهایی است که خودش تحصیل کرده است، امامش است. من امامی انتخاب کرده ام. این امام عامل سعادت نهایی من یا عامل شقاوت من است. ممکن است همه بیچارگی من از امامم باشد. در آیه 41 سوره مبارکه قصص می فرماید: أَئِمَّة يَدْعونَ إلى النـّار امام هایی هستند که مردم را به سوی جهنم می کشانند. پس امام اینگونه هم داریم. یک مطلب دیگر. هیچ کس، هیچ کس در این عالم بی امام نیست. هیچ کس. هر کس امامی انتخاب کرده است. بعد اگر در خاطرتان باشد در آیه 72 سوره مبارکه اسراء می فرماید: وَ مَن كانَ في هَذِهِ أعْمَی کسی که اینجا کور باشد، امام نادرستی را انتخاب کرده باشد، می رود جزء کسانی که با امامشان به جهنم می روند. امامشان در جلو و اینها پشت سرش به جهنم می روند. او اینها را به جهنم می برد. در برابر، امام حق کسی است که انسان را به بهشت می برد و به همه سعادت ها می رساند. وَ مَن كانَ في هَذِهِ أعْمَی کسی که اینجا کور است امام درست را انتخاب نمی کند. با اینکه می شده و راه برای انتخاب امام درست بوده. فقط باید چشمش را باز می کرده تا ببیند. بعد نتیجه نهایی بحث مان را عرض کردیم و این بود که بر اساس امامی که انسان انتخاب می کند، نامه عملش را به دست راست یا چپش می دهند. بر اساس امامش. عبارت این را عوض کردیم و عرض کردیم در آیات دیگر می فرماید بر اساس راهی که انسان انتخاب می کند، امامی که انتخاب می کند، یا راهی که انتخاب می کند، اگر راه درستی و راستی را انتخاب کردی، پس امام درست و راست را انتخاب کردی، پس نتیجه اش این است که نامه عملت را به دست راستت می دهند. اگر نه، اگر راه نادرستی را پیش گرفتی، نامه عملت را به دست چپت می دهند. چون امامت، امام نادرست هاست. تو نادرستی و امامت هم امام نادرست هاست. این خیلی مهم است ها. یک واقعیت کمر شکن است. مثلا من خیلی داد از امام بر حق می زنم اما تمام اعمالم... نمی شود. اصلا این امام تو نیست. حالا در این حدیثی که امشب می خوانیم معلوم می شود. آن وقت این انتخاب امام چه کارهایی می کند. ابو خالد کابلی می گوید از حضرت باقر علیه السلام سوال کردم. حضرت زین العابدین چند صحابه بزرگ دارند که ایشان جزء آن چند تن است. این ابو خالد ظاهرا زمان حضرت باقر علیه السلام را هم درک کرده است. می گوید از ایشان از این آیه شریفه پرسیدم. آیه 8 سوره مبارکه تغابن که می فرماید: فـَآمِنوا بـِاللهِ وَ رَسولِهِ وَ النـّور الـَّذي أنزَلنا ایمان بیاورید به خدا و رسول او و نوری که ما آن را نازل کرده ایم. پرسید آقا این نور یعنی چه؟ ببینید این عبارتی که اینجا می فرمایند به اصطلاح شما تاویل آیه است نه تفسیر آیه. فرمود یا أبا خالِد النـّور وَ اللهِ أئِمَة مِن آل مُحَمَّد صلي الله علیه و آله وسلم. فرمود به خدا قسم این نوری که در این آیه به آن اشاره شدهوَ النّور الـَّذي أنزَلنا ائمه از چهارده معصوم هستند. برای این قسم خوردند دیگر. فرمودند والله. بعد در ادامه گفتند: وَ هُم وَ اللهِ نورُ اللهِ فی السَّماواتِ وَ الأرض قرآن در آیه 35 سوره مبارکه نور دارد که اللهُ نورُ السَّماواتِ وَ الأرْض این نور خدا در آسمان و زمین، این چهارده تن هستند. بعد نکته اصلی در این بخش است که الان می گویم. فرمود وَ الله یا أبا خالِد لـَنورُ الإمام فی قـُلوبِ المُومِنین أنوَرَ مِنَ الشَّمسِ المُضیئةِ بـِالنـَّهار. یک مطلب عجیب و غریبی است. والله ای ابا خالد نور امام در قلوب مومنین از خورشیدی که روز می درخشد و آسمان را به پهنای میلیاردها روشن می کند، روشن تر است. یعنی چه؟ لـَنورُ الإمام فی قـُلوبِ المُومِنین یعنی آن قسمتی از نور امام که در دل مومن است، آن از خورشید نورانی تر است. ببینید الان که شب است، خورشید هست ولی ما از نور آن استفاده نمی کنیم. اما آن نور هیچ وقت خاموش نمی شود. آن نوری که در دل مومن است هیچ وقت خاموش و پنهان نمی شود. هیچ وقت نورانیت خودش را از دست نمی دهد و کم نمی شود. تا ابر می آید نور سبک می شود و کم می شود. کم کم اصلا تابش خورشید به زمین قطع می شود. ما فقط روشنایی ای به واسطه آن داریم. اما آن نور هیچ وقت خاموش نمی شود. خب حالا در دل مومن یک نوری باشد از خورشید روشن تر. حالا چه نتیجه ای دارد. اصلا آدم از نور چه استفاده ای می کند. برای اینکه راهش را ببیند. کسی که یک خورشید همراهش هست، نه چراغ ها، کسی که خورشید همراهش هست، می شود یک جایی یک ذره از راه زندگی اش را نبیند؟ یک جا گم شود؟ گم شدن مربوط به آن زمانی است که تاریکی است، ابهام هست، ندانستن و نفهمیدن است. اینکه همه اش نور است، ندانستن ندارد. اصلا ابهام وجود ندارد. اصلا نفهمیدن ندارد. در حدیث داریم که در دل مومن یک نور مبهمی است. حالا به زبان بنده. اگر خدای تبارک و تعالی آن دلی که یک نور مبهمی در آن هست را زراعت کند، به آب حکمت آب بدهد و خودش باغبانی کند، اینها هیچ کدام شوخی نیست ها. نه شعر است، نه شوخی است، نه مَجاز است. حالا عرض می کنم چه می شود. اگر یک چراغ خوب باشد، مثلا از این لامپ های قدیم که شصت وات بود، می شود من راهم را نبینم؟ نمی شود. اگر یک خورشید داشته باشم چه می شود؟ ما بر سر یک راهی متولد شده ایم. اگر راه را برویم، به مقصد می رسیم. ما اصلا نمی دانیم. می گوییم راه یعنی چه؟ مقصد یعنی چه؟ نه می دانیم راه یعنی چه و نه می دانیم مقصد یعنی چه. اگر روشن شود، هم راه را می بینیم، هم مقصد را می بینیم، دیگر هیچ چیز مبهمی برایمان وجود ندارد. اگر انسان یک مثقال، یک سر سوزن از واقعیتش بهره نبرده باشد، این حرف هایی که من برای شما می زنم مانند یک قصه خواهد بود. نمی دانم هم این قصه چقدر شیرین است که شما نخوابید. بعد فرمود که وَ هُم وَ اللهِ یُنـَوِّرونَ قـُلوبَ المُومِنین امام است که دل مومن را نورانی می کند. چراغش را او می دهد. او چراغ اینجا را روشن می کند. عرض کردم که در آن حدیث می فرماید خدا باغبانش است. این ولیّ خداست. کار باغبانی را ایشان انجام می دهد. وَ هُم وَ اللهِ یُنـَوِّرونَ قـُلوبَ المُومِنین بعد می فرماید: وَ یَحجُبُ اللهُ عَزَّوَجَل نورَهُم عمَّن یَشاء خدای متعال نورشان را از یک کسان خاصی می پوشاند. آنها دلشان پر از ظلمت است. این نور عین فهم است. اگر بیاید همه اش فهم است. چه عرض کنم. فـَتـُظلـَم قـُلوبَهُم اگر خدا از یک کسانی حاجب و مانع شد که حالا مشخص می شود آن افراد چه کسانی هستند، فـَتـُظلـَم قـُلوبَهُم وَ اللهِ. در ادامه می فرماید: یا أبا خالِد لا یُحِبُّنا عَبدٌ وَ یَتَوَلـّانا حَتـّی یُطهَرَ الله قـَلبَهُ یا ابا خالد بنده ای ما را دوست نمی دارد. مگر دوست داشتن شوخی است؟ ما همه دوست داریم اما.. یا أبا خالِد لا یُحِبُّنا عَبدٌ وَ یَتَوَلـّانا تولی ندارد ما را. تولی یعنی چه؟ بحثش را در شب های پنجشنبه و جمعه عرض کرده ایم. آیه 55 سوره مبارکه مائده می فرماید: إنـَّما وَلِيّكـُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ وَ الـَّذينَ آمَنوا الـَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاة وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَ هُمْ راكِعونَ این آیه ولایت است. آیه بعد می فرماید وَ مَن يَتـَوَلَّ اللهَ هرکس ولایت این خدا و این رسول و این مومنین را بپذیرد، در عمل، هرکس ولایت را در عمل بپذیرد. خب در حدیث فرمود هیچ بنده ای ما را دوست نمی دارد و ولایت ما را نمی پذیرد، ببینید ولایت به معنای دوستی محض، به نظر من شوخی است. اگر دوستی باشد انسان را مانند موم در مقابل امامش نرم می کند. یک مثقال از آن دوستی آدم را مانند موم نرم می کند. دیگر انسان گردن کلفتی اش را کنار می گذارد. هیچ بنده ای ما را دوست نمی دارد و ولایت ما را نمی پذیرد، حَتـّی یُطهَرَ الله قـَلبَهُ مگر اینکه خدا قلبش را پاک می کند و تطهیر می کند. ببینید همه صفات بدی که در دل من است که هست و من فکر نکنم نیست، همه صفات بد هست، حالا یک وقت صفت بد قل قل می کند. یعنی مثلا همین الان که اینجا نشسته ام حسادت نسبت به فلانی آزارم دهد. این زمانی است که دارد قل قل می کند. یک وقت هم نه. الان کاملا خاموش است. زیر یک ورقه ای از خاک است. اما نگویم از بین رفته. اگر اینها از دل برود، همه چیزهایی که می گوییم می شود. این محبتی که گفته اند، غرقت می کند. آن وقت محبت آدم را غرق می کند. اگر محبت غرق کرد چکار می کند؟ دقت کنید لفظ عبد هم در مورد خدا به کار رفته است، یعنی وقتی که من سرم را در برابر خدا به خاک می گذارم، عبودیت کرده ام. دقت می کنید؟ جایز نیست سرت را در برابر هیچ کس، هیچ کس بر خاک بگذاری. اگر الان امام زمان علیه السلام تشریف بیاورند ما باید به خاک بیفتیم؟ نه. هیچ کس نباید به خاک بیفتد. جایز نیست. ولو در برابر امام حی. به خاک افتادن فقط در برابر خداست. فقط. هرکسی زیارت های امیرالمومنین و امام حسین و اینها را خوانده باشد، فکر می کنم در زیارت وارث است. بعد از زیارت یک دعا دارد. آنجا می گویند دو رکعت نماز بخوان. می گوید من نماز خواندم و برای تو رکوع و سجده کردم و این رکوع و سجده برای هیچ کس جز تو جایز نیست. حالا نه اینکه فقط آنجا گفته باشد. اصلا مذهب ما اینگونه است. حالا یک کسی هرکاری می کند. بسیاری از مردم مجتهدند و به مذهب خودشان عمل می کنند. حالا می گویی امام صادق اینگونه نفرموده. می گوید من اینگونه می گویم. من هم در مقابل امام حرف و رای دارم دیگر. خب. اما یک معنای عبودیت داریم که به معنای اطاعت است. هم اطاعت خدا درست است هم اطاعت امام درست است. پس به این معنا عبد هستیم. دقت کنید. عبد معنای دوم دارد. معنایش اطاعت است. اطاعت از امام واجب است. بنابراین این نوع عبودیت در برابر امام واجب است. من عبد هستم. البته نیستم ها. مثلا. آدم عبد نمی شود، مگر اینکه دلش پاک باشد. مگر دل به این سادگی پاک می شود؟ یک دوستی داشتیم که ایشان می خواست آب درمانی کند. بعد چهل روز آب خورده بود و بعد بیست روزش را با قند خورده بود و بیست روز بعدش را بدون قند. آن آب درمانی اش شصت و پنج روز شده بود. شما باید شصت و پنج سال آب درمانی کنی تا شاید این آلودگی های درون سینه پاک شود. مثال زدم ها. این مثال بود. زحمت دارد. البته راحت ترین و راحت ترین و راحت ترین راهش این است که انسان برای امام حسین گریه کند. این راحت ترین راه است. خب. فرمودند که یا أبا خالِد لا یُحِبُّنا عَبدٌ وَ یَتَوَلـّانا حَتـّی یُطهَرَ الله قـَلبَهُ تا قلبش را تطهیر نکرده باشد، اصلا نمی تواند ما را دوست بدارد. این دوستی هایی که دارید، عامل نجات شماست. حتما. اگر همین آدم همین یک مثقال دوستی را همراه خودش ببرد، حتی کمتر از یک مثقال، اگر همراه خودش ببرد و خرابش نکند، این آدم را نجات می دهد. حتما ها. به صورت حتم عرض می کنم. اما این چیزی نیست. اگر قلب تطهیر شود شما تازه مزه محبت امام حسین را می چشید. تازه مزه اش را می چشید. باور کنید. آنهایی که آن طور بودند. آخر شوخی نیست که. جلوی امام ایستاد تا هر تیری که می آید به او بخورد. اگر تیری بیاید من که ده متر فرار می کنم نه اینکه فقط خودم را بکشم کنار. فرار می کنم. او کنار نمی کشید. سینه اش را می داد جلو تیر. صورتش را می داد جلو تیر. وقتی افتاد سیزده تا تیر در تنش بود. خب؟ سخت است؟ نه. یک مثقال از محبتش آدم را اینگونه می کند. وَ لا یُطَهِّرَ الله قَلبَ عَبدٍ حَتـّی یُسَلـِّمَ لـَنا اگر قلب بنده ی خدا تطهیر شود این تسلیم می شود. داستان تسلیم را هم بلد هستید. همین خورده ریز هایی که عرض می کنم را بلد هستید. حالا من یک کمی سخن را جمع و جور کرده ام. داستان عبدالله بن ابی یعفور در خاطرتان هست. عرض کرده بود اگر یک درخت انار باشد و یک انار از این درخت گرفته شده باشد و امام من بگوید نصف این انار حلال است و نصفش حرام است، من هم می گویم نصفش حلال است و نصش حرام است. می گویم. نه اینکه امام گفت و من عبارت امام را تقلید کنم. رای من هم همین می شود. ببینید ائمه نسبت به خدا چگونه اند؟ رای شان عین رای خداست. عبارت در حدیث این است: قـُلوبُنا وَکرُ مَشیَّةِ الله وکر یعنی لانه. این کبوتر مشیت خدا در لانه قلب ما می نشیند. اصلا در این قلب هیچ رأیی وجود ندارد. این قلب اصلا رای ندارد. قلب مرکز رای است دیگر. می گوییم قلب مرکز اداراکات است دیگر. آراء و نظرات ما آنجاست. درمرکز ادراک ما همه اش رای است دیگر. من فکر می کنم و یک نظری دارم. اصلا این فکر می کنم و نظری دارم، ندارد. همه اش نظر خداست. این هم که از دوستی امام برخوردار شد، این هم نسبت به امامش همانطور می شود. هرچه ایشان هست، من هم همانطور فکر می کنم. خدای متعال قلب بنده ای را تطهیر نمی کند مگر اینکه تسلیم امام می شود. بعد کم کم به سلم می رسد. تسلیم می شود یعنی عمل تسلیم آمیز انجام می دهد. سلم می شود یعنی ساختمانش می شود تسلیم. فـَإذا کانَ سِلماً لـَنا سَلـَّمَهُ اللهُ مِن شَدیدِ الحِساب اگر تسلیم ما بود دیگر اصلا نمی داند حساب یعنی چه. روز قیامت پنجاه هزار سال است دیگر. پنجاه موقف است. هزار سال درموقف نماز. من دارم جواب نمازهایم را میدهم. هزار سال چه و چه. قرارداد حساب اینگونه است. برای این آدم اصلا لحظات حساب هم وجود ندارد. می گویند بفرمایید بروید. بی حساب. آقا رسیدن به این چقدر زحمت دارد؟ سی سال. چهل سال. بیست سال و بستگی به همت آدم دارد دیگر. ممکن است هم پنج سال شود. برای اینکه آدم در برابر امامش تسلیم شود، چند سال زحمت بکشد، می شود. آقا من پنج سال زحمت می کشم، ده سال زحمت می کشم، دیگر اصلا آن پنجاه هزار سال را نمی بینم. از روی سر اهل حساب پرواز می کند و می رود. وَ آمَنـَهُم مِن فـَزَع یَومَ القیامَةِ الأکبَر خدای متعال او را از فزع اکبر قیامت در امان می دارد. اصلا آن ترس بزرگ برای او نیست. ما اصلا تصورش را هم نداریم که فزع اکبر یعنی چه؟ این یک آتشی است که در صحنه قیامت می آید و آدمیزادی که باید درونش برود را می بلعد و می رود. دائما یک موجی از آتش در صحنه قیامت می آید. من هر لحظه می گویم من را بلعید رفت. خب اگر بلعید و رفت چه می شود؟ من تا ابد می روم درون آن. باز من اینها را عرض می کنم اما نه خودم متوجه می شوم نه شما. آنجا آدم به یک ترسی می رسد. بیشتر از این ترس فرض ندارد. این آدم آنجا نمی ترسد. هرکس تسلیم ما بود. این تسلیم از کجا در می آید؟ ازمحبت. آقا محبت امام حسین. محبت امیرالمومنین. محبت امام زمان. انقدر، انقدر. فرموده بودند اکسیر اعظم است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای