أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
ما یک تنبلی ذاتی هم داریم. ما یعنی ما. نه همه ما. ما را ساخته اند که یک کاری بکنیم. آن کار را نمی کنیم. از آنچه که بایست انجام بدهیم و از آنجا که بایست برویم، تمام عمر را به بازی می گذرانیم. یک بحثی را هفته پیش عرض کردیم که نیمه کاره ماند. عرض کردیم که بزرگان و علمای اخلاق روزه را به سه قسم تقسیم کرده اند. قسم اول که روزه عوام بود و روزه عوام روزه ای بود که فقط پرهیز از خوراک و خوردن و آشامیدن باشد. یک مرحله بالاتر بود. اینها را عرض کردیم. بلد هم هستید. یک مرحله بالاتر بود که در روایات ما دارد آدمی که روزه است، حتی موهای بدنش هم روزه باشد. پوست بدن هم روزه باشد. یعنی وقتی پرهیز می کند، پرهیز کامل از گناه هم جزء برنامه اش باشد. نه فقط خوردن و آشامیدن و مثلا سر به زیر آب فرو بردن. این حداقل ممکن است که اگر آدم این حداقل را انجام بدهد، روز قیامت به او نمی گویند چرا روزه نگرفتی. مثل نمازی که ما می خوانیم و به ما نمی گویند چرا نماز نخواندی. نماز خواندم. اما نماز نبود. حالا آن مرحله دوم که ان شاء الله ما می کوشیم و بکوشیم که آن مرحله دوم از روزه را تحصیل کنیم و برای سنین جوانی از چشم شروع می شود. مهم ترین بخشی که آدم باید در روزه داری آن بکوشد، روزه داری چشم است. مرحله بعد روزه داری زبان است که باز هم آدم در جوانی خیلی صحبت می کند. ممکن است بعضی از صحبت هایش روی حساب نباشد و روزه اش را به هم بزند. روزه نوع دوم را می گوییم. اگر من دروغ بگویم، دروغ معمولی روزه ام را باطل نمی کند. اما روزه ام را از بین می برد. فقط دروغ به خدا و رسول است که اصل روزه را هم از بین می برد. آن را نمی گوییم. یک دروغ معمولی. دروغ های معمولی. خب. عرض می کنم اگر آدم یک چنین پرهیزی بکند، آن روزه اش قبول می شود. آن روزه گرسنگی اش قبول می شود. این حرف خوبی است ها. من [که] روزه گرسنگی را کشیده ام. مثلا هجده ساعت گرسنگی و تشنگی کشیده ام. اگر آدم دارد کار هم می کند و مثلا یک مقداری هم کارش سنگین است، این روزه اش مقبول می شود. به خاطر آن مرحله دومی که پرهیز کرده و روزه داری کرده. یک روزه مرحله سوم هست که آن دیگر مال اولیاء خداست. اگر، اگر یک صاحب همتی یافت شد که صاحب همت، به این مرتبه از صاحب همتی نوادر اند. نوادر خلقت. یعنی ممکن است در یک میلیون نفر هم یک نفر گیر نیاید. اما همه می توانند. همه می توانند این راه را بروند و به آن قسم سوم از روزه برسند. آن روزه ای است که آدم از غیر رضای خدا روزه گرفته است. از غیر رضای خدا روزه گرفته است. هیچ کاری نمی کند که خدا راضی نباشد. تنها آنچه که خدا راضی است انجام می دهد. حالا آن را بهتر و بالاترش را می گویند که من نخواستم لفظش را بگویم. می گویند روزه از غیر خدا. این یک چیز شدنی است. آدم هایی که این را به دست آورده بودند دیده ایم. شماها هم دیده اید. مثل ما بودند. مثل ما زندگی کردند. درس خواندند. درس دادند. کسب کردند. شاگردی کردند. استادی کردند. در کارها. در کار استادی کردند. درس خواندند. درس دادند. همه زندگی معمولی شان را داشتند. خانه داشتند. زن داشتند. بچه داشتند. اما توانسته بودند این قسم سوم را هم به دست بیاورند. آنچه که اینها به دست می آورند در هیچ ترازویی نمی گنجد. در هیچ ترازویی. ای کاش. ای کاش. من این ای کاش را مکرر عرض می کنم. ای کاش ما یک ذره، یک بار، یک ذره، یک لحظه، می چشیدیم که این چیست. این و امثال این. تا وقتی می گویند بفهمیم. یک روشنایی در دل آدم ایجاد می شود. یک بارانی دائما در قلب آدمی می بارد. فقط اگر یک وقت خدایی نکرده رویش را بگرداند، قطع می شود. و این قطع شدنش انقدر درد آور خواهد بود که آدم خودش را می کشد تا دومرتبه به دست بیاورد. این را باور کنید هست. می شود. برای شماها هم می شود. برای همه ما ممکن است. آدم باید یک ذره به پاکی بکوشد. اگر به پاکی بکوشد و یک ذره از این مزه چشید، دیگر رهایش نمی کند. خب. قسم سوم از روزه، روزه از غیر خداست. روزه یعنی امساک. امساک. دهان بستن. بفرمایید چشم بستن. دست بستن از غیر خدا. دستش را فقط به سوی خدا دراز می کند. چشمش را به سوی خدا باز می کند. گوشش را به سوی خدا باز می کند. این. این شدنی است. همت می خواهد. آنهایی که جوان تر اند. اگر بازی از زندگی آدم حذف شود. بازی ورزش نه ها. آدم باید یک وقتی برای رفع خستگی بدنش ورزش کند. آن را نمی گوییم. بازی. یک وقت من بازی سیاسی می کنم. یک وقت معلم بازی می کنم. یک وقت مثلا تاجر بازی می کنم. و... می گویند این آدم در قیامت روزه اش را می شکند. نه اینکه آنچه اینجا در روزه عمل می کرده یعنی بند رضای خدا بوده، آنجا دیگر نیست. نه. نتیجه اش را می بیند. ثمره. من یک ذره می ترسم این را بگویم. یک ذره پرهیز می کنم. آنجا دیدار خدای تبارک و تعالی برایش ممکن می شود. این یعنی چه؟ متاسفانه هر لفظی که داریم برای بیان معنای آن کوتاه است. در مناجات شعبانیه داشت که فَسُرَّنی بِلِقائِک. سُرَّنی یعنی مرا مسرور کن. مرا شادمان کن به دیدار خودت. یَومَ تَقضی فِیهِ بَینِ عِبادِک. روزی که در میان بندگانت قضاوت خواهی کرد. آن آدم ها یک جای دیگری می روند. در قیامت که گرم است نمی مانند. بفرمایید که قبلا رفته اند یک جای دیگری. ببینید الان همه ما در کنار هم نشسته ایم. اما هرکدام مان به معنای واقعی یک جایی هستیم. آنها از همین جا یک جایی می روند که آنجا بهشت است. آن بهشت از اینجا و در قبر در همه جا [شروع شده]. قبلا حسابش و همه چیزش حل شده. می آورندت به بهشت. خب ادامه پیدا می کند. یک مرتبه بالاتری ار بهشت را به دست می آورد. ببینید صحنه قیامت گرم است. قدیمی ها می خواستند گرمای قیامت را تصویر کنند، می گفتند خورشید به اندازه یک نیزه بالا سر آدمی است. دو متر بالاتر. خورشید. خب نمی شود. اما می خواستند بگویند انقدر گرم است. می گفتند انقدر آدم عرق می کند تا الجَمَهُ العَرَق. لجام می زند. عرق دهان آدم را می بندد. از بس که عرق کرده. اینها برای نشان دادن و فهماندن یک عالمی است که ما نمی فهمیم و نمی شناسیم. بفهمانند که آنجا سخت می شود ها. سخت می گذردها. به بنده از همه تان بیشتر. سخت می گذردها. اگر این بهشت را اینجا درست کردی، دیگر الجَمَهُ العَرَق یعنی چه؟ خورشید بالاسرت است، زمینت مثل گداخته است یعنی چه؟ من مثل گداخته ندیدم. مکرر این حدیث را می گفتم. یک عده ای هستند وقتی سر از قبر برمی دارند پرواز می کنند. پرواز می کنند به بهشت. آن که گفتم یک چیز دیگری بود. حالا برای اینکه بفهمید. پرواز می کنند به بهشت و ماموران بهشت می گویند شما که هستید؟ از کجا آمده اید؟ حساب کتاب کشیدید؟ نه. من نمی دانم حساب یعنی چه. من ندیدم. من مامور حساب ندیدم. جهنم دیدی؟ من جهنم ندیدم. پل صراط دیدی؟ من پل صراط ندیدم. هیچ چیز ندیدم. یک سر از قبر به بهشت آمدم. می گویند تو چکار کرده بودی؟ نکته اش این است که اینها یک ذره برای ما شدنی است. می گفتند ما در خلوت از خدا می ترسیدیم. وقتی هیچ کس نیست. برای ما هیچ فرقی نمی کرد. همانطور مودب می نشستیم که وقتی مردم هستند و صد تا چشم دارد من را می بیند. آخر وقتی من محضر شما نشسته ام و صد تا چشم دارد من را می بیند خب من مودب می نشینم. مودب به معنای کامل. حرف درست می زنم. سعی می کنم حتی لفظم اشتباه نباشد. آدم مواظبت می کند. من وقتی خلوت بود هم همچنان از خدا می ترسیدم. یک. دوم اینکه به قسمت خودم راضی بودم. می گویند حق تان است. حق تان است. یک سر به بهشت پرواز کرده است. من عرض نمی کنم این یک سر به بهشت پرواز کرده است. یک کسانی از همینجا به بهشت پرواز کرده اند. از همینجا به بهشت رسیده. باز دوستان ما کاملا عوض شده اند. اگر یادتان باشد آیاتش را خوانده بودیم. یک کسانی وقتی ماموران قبض روح می آیند سراغشان، همان کسی که آمده قبض روحش کند می گوید سلام علیکم. فرشتگان الهی، فرشتگان بزرگ الهی برای آنها پیام سلام می آورند. از همانجا سلامت است. ببینید نه از این سلامت ها. من دلم درد نمی کند یک سلامت است. اما سلامت به معنای کامل کلمه. سلامت به معنای کامل کلمه برای آنها از لحظه مرگ شروع می شود. من می گویم حتی زودتر. قرآن [در آیه 62 سوره یونس] دارد: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. اینهایی که شما می گویید اولیاء خدا هستند چه کسانی هستند؟ [در آیه بعد می فرماید:] الَّذِينَ آمَنُوا آنها هستند که ایمان آوردند. وَكَانُوا يَتَّقُونَ قبل از اینکه این ایمان را به دست بیاورند تقوا داشتند. تمام عمر به پاکدامنی زندگی کرده بودند. پاکدامنی یک ایمانی برای آدم می آورد که درونش بهشت است. آخر من در دنیا هستم. بله دورنش بهشت است. الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ. [در آیه بعد می فرماید:] لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا برای آنها [در این دنیا] بشارت [است]. یعنی در دریچه های بهشت برای آنها در همین دنیا باز می شود. از همینجا می چشند. آن قسم سوم از کسانی که روزه می گیرند به اینها می رسند. البته درجه دارد. به مقداری که آدم زحمت می کشد. به مقداری که آدم زحمت می کشد مزد به دست می آورد. مزد بی کار فرض ندارد. مزد بی کار فرض ندارد. آن کسی بیشتر مزد گرفت که بیشتر کار کرد. بهتر کار کرد. آن که بهتر کار کرد را هم یک وقت هایی عرض کرده ایم. می گویند اصلا ما همه بساط عالم را بر پا کردیم می خواستیم ببینیم کدام تان بهتر عمل می کنید. نه بیشتر. بهتر. ببینید من صدقه می دهم. حالا مثلا فرض کنید اینجا می آیند و مثلا برای فلان ساختمان خیریه کمک می خواهند. خب آدم یک چیزی می دهد. صد نفر می بینند. نه این که بد است. خوب است. قبول هم هست. اما یک وقتی یک جوری می دهم که هیچ کس نمی فهمد. حتی گیرنده هم نمی فهمد که من دادم. بعد هم شب این را برای خانمم تعریف نمی کنم. رفیق هایم هم نمی دانند. خودم هم یادم می رود. این که خودش هم یادش رفت درجه اعلاست. این بهترین صدقه ای است که آدم داده. خودش هم یادش رفته. مثلا می گوییم. آن فقیر را هم ببیند یادش نمی آید که من فلان موقع به این خدمت کرده ام. نه این که به رویش نمی آورد. اگر به رویش بیاورد که به باد فنا رفته. نه. اصلا نه. با او عادی برخورد می کند و یاد خودش هم نمی آید. آدم می تواند به جایی برسد که خوبی هایش یادش برود. آنچه که در خاطرش مانده فقط یک گناهی است که کرده. آن گناه همیشه یادش است. همیشه وقتی یادش می آید کامش را تلخ می کند. آن. اما صد بار هم خودش را کشته. نه اصلا یادش نمی آید. این مال آن کار بهتر است. کار بهتر. آن کس که کار بهتر می کند. مزد بهتر برای آن کسی است که کار بهتر می کند. خب این هم یک حرفی بود که طولانی شد. ببخشید.
یک نکته عرض کنیم. اگر شما خودت را، اگر شما خودت را، اگر شما خودت را اینجا درست نکردی، هیچ وقت دیگری برای درست شدن نداری. اگر با ایمان از دنیا نرفتی، می مانی. خدا پیش نیاورد. یک میلیارد سال در برزخ می مانی تا درست شوی. چون آدم نادرست را اصلا به بهشت راه نمی دهند. اگر باید یک ساختمان درست داشته باشد. حداقل ها. یک حداقل درستی داشته باشد. ساختمان شخصیتش ها. ساختمان شخصیتش باید به حداقلی از درستی برسد. نادرستی چیست؟ من نمی توانم ببینم شما شاگرد اول شدی. من هم کلاس شما هستم. سختم می شود. یک ذره سختم می شود. نمی شود. من یک وقت که می خواهم به یک کسی کمک کنم، هی می شمارم. اندازه گیری می کنم. چرا اندازه گیری می کنی؟ آدم باید با اندازه کار بکندها. کار خوب را با اندازه بکند. روی حساب و کتاب بکند. بی حساب نکند. اما می خواهم عرض کنم که آدم یک وقت از نظر خودش اندازه گیری می کند. دو زار بدهم. مثلا فرض کنید اگر دو زار بدهم در کوچه با موتور تصادف نمی کنم اگر پنج ریال بدهم مثلا با دوچرخه هم تصادف نمی کنم. اینجوری نه. اگر آدم حساب کتاب می کند معلوم می شود که به این دلش بسته. اگر یک ذره به دلش بسته، عیب دارد. نتوانم به راحتی جلوی پای پسرم یا شما که دوازده سالت است بلند شوم و تمام قامت شوم و احترام کنم. یک کمی سختم می شود. یا اصلا نمی توام. خب این یک گوشه ای از جانم عیب دارد. مثال است. اینها مثال است. اما اگر من به راحتی، به راحتی در برابر همه کس تواضع می کنم. سلام می کنم. ما آدمی را دیده بودیم که در برابر همه کس تواضع می کرد. اصلا اندیشه نمی کرد که من که هستم و او کیست. در بذل و بخشش، [همینطور] اگر این اخلاق های آدم درست نشود، او را به بهشت راه نمی دهند. [بهشت] جایگاه پاکان است. ببینید من شما را پسر خوبی می دانم. نه. من پسر خوبی می دانم به درد نمی خورد. باید آن سازنده عالم من را پسر خوبی بداند. خب. عرض مان تمام شد.
می خواهم یک ذره نام مبارک حضرت خدیجه سلام الله علیها را ببرم. ببینید حضرت خدیجه یک خانم خوبی بود. خانم خوبی بود. پاکدامن بود. خوب و پاکدامن بود. به خانه پیامبر آمد. آنجا از همه چیزش در راه پیامبر گذشت. این گذشت را هم عرض کنم. یک وقت شما برای ثوابش گذشت می کنی. خب. می دهی که بگیری. تاجر یک چیزی می دهد و [یک چیزی] می گیرد. از ایران فرش می برد. در مقابلش دلار می گیرد. خب این تاجر است. نه این که این بد است ها. اما این تاجر است. آن وقتی که داشت از همه مالش می گذشت، در نقل های تاریخی دارد که ایشان ثروتمندترین زن جزیره العرب بود. بعضی می گویند ثروتمندترین [فرد]. حالا حداقلش ثروتمندترین زن جزیره العرب بود. از همه مالش گذشته. حساب کرده؟ نه. حساب نکرده. همه چیز در اختیار پیامبر. ایشان هم همه را در راه اسلام مصرف کرده. یک ذره اش را که برای خودش نمی خواست. یعنی نان خالی که می خوردند، نان و پیاز نمی شد. این مقدار اضافه نمی شد. اما همه اش خرج شد. سه سال در محاصره بودند دیگر. مثلا اگر گندم می خرند، باید به پنج برابر قیمت بخرند. مثل دوران ما که گاهی یک تکه های هواپیماهایمان را از پاکستان که دوست و عزیز و همسایه آمریکایی خودمان است به پنج برابر قیمت می خریدیم. حالا مثال می گویم. من نمی دانم ها. خیلی وارد نیستم. این اینجور بود. تمام این دره محاصره است. اگر کسی را گیر بیاورند که یک جنسی را به اهل این شعب رسانده، با او سخت رفتار می کنند. همه مالش را در راه اسلام داد. باز بدون اندازه گیری. همه اش را از سر عشق به پیامبر. این بهترین نوع عمل است. عملی که از سر عشق انجام شود. ما همه نماز می خوانیم دیگر. یک کسی نماز را از سر عشق می خواند. او برترین نماز را می خواند. حالا ایشان داشت از همه چیزش می گذشت. از سر عشق. البته خدای متعال [مزدی به ایشان داد] که از این مزد گران تر هم وجود نداشت. حضرت صدیقه طاهره را به عنوان مزد آن پاکی ها و زحمات و رنج ها به ایشان مرحمت کرد. حالا می خواهیم عرض را تمام کنیم. آن وقتی که می خواست از دنیا برود، دیگر چیزی به عنوان کفن نداشت. بزرگ ترین ثروتمند جزیره العرب چیزی به عنوان کفن نداشت. به خدمت پیامبر پیغام داد. من خجالت می کشم. بابا شوهرت است. سی سال با هم زندگی کرده اید. بیشتر. آقا من چیزی ندارم. اگر می شود یک. می گویند ایشان عبای خودشان را دادند. یا حالا از بهشت. چه مرحمتی از بهشت برای ایشان کفن آمده. خدای متعال به طور خاص به ایشان سلام می فرستد. وقتی پیامبر می خواست به دختر ایشان تسلیت بدهد فرمود الان مادرت در یک قصری است. دیوارهای این قصر. ببینید الان شما این کاغذ را که کنار بزنید آجز و سنگ است و از هم جدا می شود. آنجا اصلا هیچ شکافی ندارد. یاقوت یک پارچه. خب حالا کاری نداریم چجوری می شود. خدای متعال برای ایشان قرار داده. خیلی است. حضرت صدیقه خیلی برای ایشان گریه می کرد.