أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
دیشب یک عرض مختصری شد که امشب باید تکمیلش کنیم. ان شاء الله به فضل خدا. و آن این بود که عرض کردیم که امام سه تا نسبت دارد. بعد عرض کردیم سه تا منصب دارد. سه تا مقام دارد. بهتر از همه اش این بود که گفتیم بگوییم سه تا نسبت دارد. یک نسبت با خدای تبارک و تعالی دارد. یک نسبت با پیغمبر دارد. یک نسبت هم با مردم دارد. نسبتی که خدا دارد این است که او ولیّ خداست. ولیّ خدا نسبتی است که امام با خدای تبارک و تعالی دارد. ببینید ما تمام عمرمان گفتیم اشهدان علی ولی الله. گفته ایم دیگر. گفته ایم دیگر. یعنی چه؟ ببینید آنچه که ما در اشهد ان علی ولی الله می گوییم چیزی است که مال شیعه است. یعنی علامت تشیع است. به عنوان علامت تشیع می گوییم. شما با دیگران فرق دارید. سر این اشهد ان علی ولی الله فرق دارید دیگر. درست است؟ آنها نمی گویند اشهد ان علی ولی الله. ما می گوییم. چرا می گوییم؟ با اینکه جزء اذان و اقامه نیست. می گویند این شعار تشیع است. مرحوم آقای حکیم می فرمودند این از باب اینکه شعار تشیع است، واجب است. حذفش نکنید. حالا آقایان دیگر می گویند تیمنا و تبرکا در اذان و اقامه بگویید. برای تیمن و تبرک. حالا اگر این شعار شیعه است، یعنی چه؟ ما سر این با دیگران فرق داریم. خب خود این هم حرف است دیگر. حالا باید به آن برسیم. ما به روز غدیر قائل هستیم. روز غدیر را قبول داریم دیگر. روز غدیر پیغمبر چکار کرده است؟ پیغمبر چه فرموده؟ در اشهد ان علی ولی الله داریم آن را می گوییم. همه بلد هستید دیگر. عبارتش را چه فرمود؟ مَن کنتُ مولاه فَهذا عَلی مولاه. ما در اشهد ان علی ولی الله همین را می گوییم. ما در این با اهل سنت فرق داریم. وگرنه مقامات معنوی، حالا یک ذره هم سنی های اهل عرفان باشند، مقامات اعلای عرفانی دارند. محی الدین عربی هست. یک چیزهایی برای ایشان می گویند که ... اما این از سنی بودنش کم نمی کند. مقامات معنوی خیلی بلندی دارد. عین مقامات پیغمبر را می گوید آن بنده خدا. آنها را هم اسم می بردها. آنها را نمی گوید. آنها را نمی گوید. پیغمبر را می گوید. حالا عبارتش را فراموش کرده ام. بعد هم امیرالمومنین. همان مقامی که برای پیغمبر می گوید برای امیرالمومنین هم می گوید. عیب ندارد. سنی است. باز هم سنی است. آن که بین سنی و شیعه فرق می کند آن است که ما به آن ولایتی که در غدیر خم فرمود معتقد هستیم. فرمود. دقت کنید. فرمود بعد از من ولیّ امر امیرالمومنین است. این است که سرش دعواست دیگر. اگرنه پیغمبر چیزی نفرموده. به آن بنده خدا می گفتند یک کسی را جانشین خودت بگذار. گفت اگر من نگذارم، خب یک کسی که بهتر از من بوده، کسی را جای خودش نگذاشته. می خواستند آن چیز را خراب کنند. ما می گوییم نه. فرق همین است. ما می گوییم بعد از خودش معین کرد. ولیّ امر معین کرد. ببینید ولیّ امر معین کرد. نه ولیّ به معنای مقرب. بنده مقرب نه. ولیّ امر معین کرد. ولیّ امر بعد از خودش معین کرد. آنجا از مقامات معنوی امیرالمومنین سخن نگفت. حالا در آن حدیث مفصل چیزهایی هست. اما در آن حداقل هایی که ما از کتاب های اهل سنت به آنها استدلال می کنیم علیه آنها و در برابر آنها استدلال می کنیم این است که فرمود من کُنتُ مولاه. قبلش فرمود ألَستَ اولی بِکُم مِن أنفُسِکُم. من اختیاردار شما هستم یا نیستم؟ شما اختیاردار خودت هستی. اما پیامبر و امام اختیاردار ما هستند. روی دست ما. روی دست ما اختیار دارند. یعنی اختیارشان نسبت به من از من نسبت به خودم بیشتر است. ما می گوییم این معنای ولایت امر است. فرمود بعد از من ألَستَ اولی بِکُم مِن أنفُسِکُم؟ قالوا بَلی یا رَسُولِ الله. فرمود هرکس که من ولیّ او هستم، مولا و ولیّ او هستم، علی ولیّ اوست. پس ببینید ولیّ امر. پس اشهد ان علیا ولی الله به چه معناست؟ یعنی من ایشان را به عنوان ولیّ امر قبول دارم. عرض کردم. خیلی از اهل سنت هم ایشان را به عنوان ولیّ به معنای معنوی قبول دارند. آن به درد نمی خورد. باید این را بپذیری. آن وقت ببینید این مقام ولایت امر بدون آن مقامات معنوی نمی شود. این بدون آن نمی شود. این یک حرف دیگر است. پس. چه گفتیم آقا؟ یک نسبتی با خدای تبارک و تعالی دارد. امام یک نسبتی با خدای تبارک و تعالی دارد. آن نسبت این است که او ولیّ خداست. این ولیّ خدایی که اینجا می گوییم غیر اشهد ان علیا ولی الله است. گفتیم این یعنی بنده مقرب خداست. ولیّ یعنی بنده مقرب. حالا اگر بخواهیم لفظ مادی اش را بگوییم، این بنده ها، بنده هایی هستند که چسبیده اند به خدا. از خدا جدا نیستند. اینها را شنیده اید دیگر. در شعرها هم می گویند. فاصله ای بین آنها و خدای تبارک و تعالی نیست. آنها نزدیک ترین بندگان اند. ماها هزاران فاصله داریم. یک لفظی درمورد رسول خدا دارد. لفظ حجاب. لفظ حجاب. حجاب خداست. حجاب که می گویند یعنی واسطه. خودش حجاب ندارد. اما ماها حجاب داریم. حجاب ما ایشان است. البته حالا و بعد. او حجاب است. یعنی او بین ما و خدا واسطه است. بین او و خدا دیگر واسطه ای نیست. یک سر فیض اول به دست مبارک ایشان می رسد و از ایشان به عالم می رسد. یک حرف هایی را آدم بفهمد و دقیق بفهمد خوب است. ایشان بزرگ تر از همه عوالم است. چرا؟ چرا؟ ایشان از همه چیز و همه کس و همه چیز و همه کس و همه عالم بزرگ تر است. چرا؟ بارک الله. واسطه اوست. از او بوده که وجود به عالم رسیده است. خدا مرحوم آیت الله میلانی را رحمت کند. یک وقت یک چیز کوچولویی نوشته بودند. رضوان الله علیه فرموده بودند یک ما عنه الوجود داریم و یک ما به الوجود. این بزرگواران ما به الوجود هستند. یعنی واسطه وجود اند. چون او هست، عالم هست. چون او هست، انسان ها خلق شده اند. چون او هست، آسمان ها خلق شده اند. چون او هست، عرش خلق شده است. حالا عرش یعنی چه؟ شعر می گوید عرش و فرشم جمله پا انداز تو. این عرش یعنی چه؟ یک حرف های همینطوری می زنیم. یک معنای عرش کل عالم است. عیب ندارد. اگر این معنا را می گویی عیب ندارد. این درست است. عرش و فرشم جمله پا انداز تو عیب ندارد. همه عالم از دست ایشان وجود یافته است. به واسطه ایشان. به واسطه ایشان وجود یافته است. به واسطه ایشان. ببینید به واسطه. اصل وجود مال خداست. هرچه هست، هرچه هست، مال خداست. هر دارایی ای هست مال خداست. از دست این بزرگواران گذشته است و به مردم رسیده است. به عالم رسیده است. ولیّ که می گوییم و در آنجا گفتیم نسبت اول بین امام و خدای تبارک و تعالی، نسبت ولایت است و او ولیّ الله است، یعنی او بین خدا و خلق واسطه است. برترین مخلوق خداست. برترین مخلوق خداست. بعد در آیه 51 سوره مبارکه کهف دارد که: مَّا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ مشرکین حرف های پرت و پلا زده بودند. درمورد شرک و این حرف ها. قرآن می فرماید من که اینها را در خلقت آسمان ها و زمین شاهد نگرفته بودم که اینها آمده باشند و دیده باشند و شنیده باشند و حالا حرف بزنند. بعد ائمه می فرمایند ما شاهد بودیم. ما شاهد خلقت بودیم. ما شاهد خلقت بودیم. نه امیرالمومنینی که روی زمین راه می رفت ها. این امیرالمومنینی که روی زمین راه می رفته، پسر حضرت ابوطالب است و خودش جزء ما خَلَقَ الله است. آن امیرالمومنین. حقیقت و باطن امیرالمومنین. آن را داریم می گوییم. آن است که أوَّلَ ما خَلَقَ الله است. بله؟ این امیرالمومنین انسان است دیگر. مگر انسان نبوده؟ پسر حضرت ابوطالب است. مادرش حضرت فاطمه بنت اسد است. در سال چند متولد شده. در سال چند شهید شده. این نه. حقیقت امیرالمومنین. معلوم است؟ حقیقت امیرالمومنین. او اولین مخلوق خداست. او واسطه خلقت است. اگر همه اینها سر جای خودش مشخص و معیت شود برای آدم خوب است. ولو شما اینها را می شنوید و بعد هم یادتان می رود.
ایشان ظهور این جهانی آن موجود متعالی است. این قرآنی که در دست ماست، ظهور کتاب مکنون است. این امیرالمومنین ظهور آن حقیقت اولیه است. حالا همین مقدار باشد برای حل شدن مقدماتی. خب یک چیزی هم درمورد خلیفه باید عرض کنیم. یکی از دوستان گفت یک ذره حرف های دیشب را تکرار کنید و یک ذره بیشتر توضیح دهید. حالا ان شاء الله امیدواریم که مشکل تازه نیافریده باشد و کاملا روشن شده باشد. گفتیم یک نسبتی که امام با خدای متعال دارد، این است که او ولیّ خداست. نسبت دیگر و به یک زبان نسبت دوم این است که او خلیفه خداست. او خلیفه الله است. ما قبول داریم دیگر. ائمه خلیفه الله اند. در همین زیارت ها و دعاها و این حرف ببینید که چقدر این الفاظ به کار رفته. ما هم می خوانیم و... درمورد خلیفه چه عرض کردیم؟ خلیفه کسی است که جای کسی می نشیند. در چه وقتی جای کسی می نشیند؟ در وقتی که او غایب شده باشد. حرف خوبی زدی. همان را می خواهیم بگوییم. اگر امیرالمومنین خلیفه الله است، خدای چه زمانی غایب است که ایشان خلیفه الله باشد؟ هان؟ ما می گوییم و معتقدیم که او خلیفه الله است. دیشب چه معنا کردیم؟ چه؟ این را عرض کردیم. خلیفه الله آن کسی است که کار خدایی می کند. اما این غایب بودن را چکارش کنیم؟ این را بزرگان فرموده اند. فرمودند خلیفه آن کسی است که می داند من غایبم. تو حاضری. من غایبم. تو حاضری. اگر امام زمان نبود، ما بودیم؟ نه واقعا ما بودیم؟ ما بودیم؟ اینجا بودیم؟ اصلا ما وجود داشتیم؟ نداشتیم. پس او حاضر است. ما غایبیم. او حاضر است. او صد برابر. حالا صد برابر که چه عرض کنیم. او در اینجا صد برابر از من و شمایی که اینجا نشسته ایم حاضرتر است. او هست که من هستم. پس او حاضر است. من غایبم. این را او می داند. خلیفه کسی است که می داند غایب است. می داند خدا حاضر است. نه من حاضرم. او حاضر است. خب. حالا یک ذره در این زمینه می خواهیم عرض کنیم. تمام کوشش هایی که در دین انجام می شود، برای این است که می خواهند یک کاری کنند شما هم غایب شوی. تمام کوشش ها. اگر این کوشش ها به ثمر برسد، ما هم خلیفه الله می شویم. تا فهمیدیم که ما غایبیم و او حاضر است، ما هم خلیفه الله می شویم. حالا چکار کنیم؟ می گویند نماز بخوان. آقا چه؟ می گویند یک ساعت از وقتت را به خودت نده. بده به من. بعد می گویند یک ماه روزه بگیر. می گویند یک ماه راحتی ات را کنار بگذار. بده به من. حالا ان شاء الله ما هم می گوییم چشم. بعد می گویند یک پنجم از سودت را بده به من. هِی دارند از من می کنند. اگر بشود آدم همه اش را بدهد... از همه خودش. از همه خودش. مقام خلیفه الله خیلی است ها آقا. خیلی بزرگ است. الان جهان در مشت خلیفه الله است. او جهان را می گرداند. همانی که نیست. اگر دست بهش بزنی، می بینی نیست. که وجودم همه او گشت. نیست. اصلا نیست. کاملا غایب شده و رفته. یک وقتی عرض می کردیم که در قرآن کریم از بندگان خدا سخن گفته. در آیه 45 سوره مبارکه صاد می فرماید: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ. وَاذْكُرْ عِبَادَنَا بندگان ما را یاد کن. ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستند. خب؟ همه بندگان دیگری را که در قرآن اسم برده، اسمشان هم هست. می گویند بنده ما ابراهیم. بنده ما اسحاق. بنده ما یعقوب. بنده ما زکریا. هِی بشمارید. وقتی از پیغمبر اسم برده، اسم نبرده. بله؟ یادتان هست؟ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ. عبدُهُ که؟ عبدُهُ محمد صلي الله علیه و آله وسلم. اسمشان را نبرده. این بنده حتی اسم هم نداشته. انقدر غایب بوده. اینکه این مرتبت را دارد. همه عالم زیر. خب عرض کردم خلیفه الله یعنی چه؟ یعنی آن خلیفه ای که می داند خدا حاضر است، من غایبم. من دارم کار خدایی می کنم. اما همه اینجاهایی که دیشب هم مثال عرض کردیم، مانند اینکه حضرت عیسی دست می کشیدند بر چشم نابینا و چشمی که حدقه نداشت، حدقه اش می رویید و عرضم به حضورتان، برص است و برصش خوب می شود و مرده زنده می شود و این کارها، قرآن درمورد همه شان دارد بِإِذْنِ اللَّهِ. همه بِإِذْنِ اللَّهِ دارد. این بِإِذْنِ اللَّهِ به چه معناست؟ ماها بِإِذْنِ اللَّهِ داریم. مثلا در مدرسه یادمان هست که می گوییم آقا اجازه هست؟ من می خواهم یک حرفی بزنم. مثلا می خواهم بروم بیرون. آنجا اینجوری نیست. آن قدرت را که به ایشان داده، آن یعنی اذن. خود دادن قدرت یعنی اذن. به من نداده. به من هیچی نداده. اما به او داده. می تواند مرده زنده کند. یعنی اذن. اذن آنها از این اذن های آقا اجازه نیست. از نوع اجازه تکوینی است. یعنی همان قدرتی که به ایشان داده، آن قدرت یعنی اذن. خب؟ هرچه درجه غایب بودن [بیشتر باشد، او بیشتر خلیفه الله است.] ببینید لفظ عبد را هم عرض کردم. لفظ عبد آن چیزی است که برای خودش مالکیت قائل نیست. آن برده هاي قدیم را ما که ندیدیم. آنها اینگونه بودند. در اختیار اربابش بود. گفت بخواب. بخوابد. بیدار شو. برو کار کن. برو نان بخر. هرچه دستور می دادند باید انجام می داد. اگر می رفت کار می کرد، یعنی او را می گذاشت در مغازه اش کار کند، یا او را در مزرعه می گذاشتند که کار کند، از آن مزرعه چیزی می برد؟ نه. عَبد و ما فِی یَدِه کانَ لِمُولاه. بنده و هرچه که دارد مال خداست. مال مولایش است. مال اربابش است. عبد این است. حالا اگر گفته شد أشهد ان محمد (صلي الله علیه و آله) عبده و رسوله، عبد کسی است که هیچ مالکیتی برای خودش قائل نیست. هیچ قائل نیست. هیچ. آن وقت آنجا عرض کردم این بنده حتی اسم هم ندارد. این بنده اسم هم ندارد. من می گویم شناسنامه اش هم گم شده است. این بنده شناسنامه اش هم گم شده است. هیچی ندارد. پس ایشان از همه عبدها، عبدتر است. پس دارایی اش بیشتر است. صاحب خزانه خداست دیگر. صاحب خزانه خداست. دقت کنید. به این لفظ دقت کنید. هرچه خدا به عالم خلقت نثار کرده است، ایشان دارد و بیشتر. هرچه در عالم خلقت، هرچه در خلقت هست. خلقت حد و مرز نداردها. هیچ حد و مرز ندارد. بخش مادی این عالم حد و مرز ندارد. کهکشان ها اصلا انتها ندارد که بخواهی به انتهای کهکشان ها برسی. این عالم مادی است. عالم معنوی که نسبت به اینجا، می گویند هر آسمانی نسبت به آسمان پایین تر خودش مانند نسبت یک دریا است به یک قطره. آسمان دوم نسبت به آسمان اول همینطور. این همه عظمت که اصلا در تصور ما هم نمی گنجد. همه دارایی هایش را پیغمبر دارد و بیشتر. صاحب خزینه است دیگر. صاحب خزینه است. اینها از خزینه الهی بیرون آمده اند. وَ ما نُنَزِّلُهُ إن مِن شیءٍ الّا عِندَنا خَزائِنُهُ. هیچ چیز نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست و ما آن را نازل می کنیم. همه این خزائن دست آن عبد مطلق است.