اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ أولِیائِکَ المُقَرَّبّین وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
در میان سلسله انبیاء و اولیاء یک پیامبرانی داریم که صاحب دین و شریعت اند. حضرت پیامبر ما آخرین دین و شریعت را برای مردم به همراه آورده. خاتم انبیاء است. خاتم النبیین. خب. اینجا دیگر داستان انبیاء بسته شد. فرمود بعد از من دیگر پیغمبری نیست. بعد از من نبی ای نیست. نبی صاحب شریعت. بعداز من نبی ای نیست. در گذشته که مثلا حضرت موسی پیامبر است و صاحب شریعت و کتاب آسمانی ست، یک سلسله ای از انبیاء جانشینان ایشان هستند که دین ایشان را حفظ کنند. چون مخالف هواهای مردم است. مردم، ثروتمندان، قدرتمندان می کوشند آن نقاطی که با امیال آنها منافات دارد عوض و بدل کنند. مثلا ظاهرا مسلمان هم هست. اما ربا می خورد. ربا را یک جوری حلال می کند و می خورد. مثلا سایر هواها و امیال. چون در قدرتمندان و ثروتمندان هوا و هوس وجود دارد، با این هوا و هوس به تحریف ادیان می پردازند. خدای متعال یک پیامبرانی را مامور کرده است که بعد از پیامبر صاحب شریعت دین آنها را حفظ کند. برای همه انبیاء گذشته یک چنین کسانی بودند که اوصیاء انبیاء هستند. در گذشته اوصیاء انبیاء، انبیاء بوده اند و وصی پیغمبر بودند. انبیاء بودند و وصی پیغمبر بودند. در این امت چون دیگر بعد از ایشان نبی ای نیست، آنهایی که هستند نبی نیستند اما وصی هستند. کار وصایت را انجام می دهند. دفاع از دین. مقابله با قدرتمندان و ثروتمندانی که می خواهند دین را تحریف کنند و زیر و بالا کنند. آنها مقابله کنند. پس همیشه یک جنگی بین انبیاء و اولیائی که مقام وصایت دارند، با ثروتمندان و قدرتمندان اتفاق می افتاده. حالا در این امت هم این جنگ و اختلاف بین خلفا و ائمه بوده. تا به آنجا رسیده است که در دوران کربلا همان ثروتمندان و قدرتمندان وصی را شهید کردند. بقیه ائمه را هم حالا مثلا مسموم کرده اند و زندان کرده اند و شکنجه کرده اند. آنها هم وظیفه داشتند که دین خاتم انبیاء را حفظ کنند. از تحریف جلوگیری کنند. حضرت زین العابدین علیه السلام جزء بزرگ ترین اوصیائی است که در حفاظت دین کوشیده است. البته ایشان هم باز سرانجام به دست قدرتمندان زمان خودش شهید شده است. هشام بن عبدالملک. ایشان در این مدت امامت خودش کوشیده است که دین را از تحریف حفظ کند. کوشش آنها بر این بوده که هوا و هوس خودشان را عمل کنند. هرجا دین مخالف هوا و هوس آنهاست را عوض و بدل کنند. آنها کار خودشان را می کردند و ائمه هم کار خودشان را می کردند. در این میان ما معتقدیم ائمه با اینکه قدرت و ثروت و لشکر و خدم و حشم ندارند، باز آنها پیروزند. چون خدا کمک شان می کند. اینها پیروزند. حضرت حسین علیه السلام پیروز بوده است. حضرت امام حسن علیه السلام پیروز بوده است. امیرالمومنین پیروز بوده است. هرچند ممکن است ظاهرا شکست بخورد. کشته بشود. شهید بشود. مسموم بشود. زندان بشود. باز پیروزی نقشه این وصی پیغمبر است. یک مجموعه اوصیاء بعد از پیامبر وظیفه حفظ دین را داشته اند. حضرت زین العابدین یکی از بزرگ ترین حافظان دین جدش هست. کوشش های ایشان برای حفظ دین جدش بسیار بسیار موثر بوده و نقشه های دشمن را نقشه بر آب کرده است. دشمن کوشیده چیزی از دین نماند. حالا بالخصوص بنی امیه که با اصل دین، با اصل دین کار داشتند. با اصل دین. اصلا می خواستند این اصل نباشد. پیغمبر، پیغمبر نباشد. قرآن، قرآن نباشد. ائمه برای حفظ قرآن، برای حفظ پیغمبر، برای حفظ دین می کوشیدند. حضرت زین العابدین در این دوران حفاظت از دین یک نقش بزرگی دارد. حضرت زین العابدین در دوران حفاظت از دین نقش بزرگی دارد. دوره امامت ایشان طولانی است. می دانید حدود سی و پنج سال یا بیشتر بوده. در این دوره ایشان وظیفه خودش را که حفظ دین است، حفظ جدش پیغمبر است، حفظ قرآن است به نحو احسن و با نهایت قدرت انجام داده. ایشان در مقابل نقشه های دشمن، پیروز است. نه دشمن. دشمن کار خودش را کرده. اما ایشان نقشه ها را نقشه بر آب کرده. ایشان توانسته است وظیفه حفظ دین را به خوبی و کامل انجام بدهد. تمام آنچه که در زندگی حضرت زین العابدین می بینید، کوششی ست برای حفظ دین جدش. [دشمنان] می کوشیدند که از اسلام هیچ چیز نماند. یک دین جدید ساختند. از توحید گرفته تا معاد. از نماز گرفته تا دیات. در همه جای دین دست بردند. بالخصوص در زمان معاویه او مجموعه بزرگی از آدم هایی که یک کمی دوران پیغمبر را درک کرده بودند و نام شان صحابی پیغمبر بودند، اجیر کرد که دین را آن طور که معاویه می خواهد بسازند و با عنوان پیغمبر [به مردم معرفی کنند]. پیغمبر فرموده اینجوری وضو بگیرید.پیغمبر فرموده که اینجوری نماز بخوانید. پیغمبر فرموده که اینجور توحید. پیغمبر فرموده اینجور معاد. یک روایت از ابوحریره در کتاب صحیح بخاری هست. خیلی مهم است. میگوید خدای متعال در روز قیامت به دیدار مسلمان ها و مومنین می آید. سوار بر یک مرکب خودش را به جمع مسلمان ها و متدینین می رساند. می گوید من خدای شما هستم. آنها می گویند نه ما قبول نداریم. تا به حال تو را به این قیافه ندیده بودیم. این قیافه را نمی شناسیم. با این شکلی که آمده ای. ببینید خداست، سوار مرکب است، قیافه دارد. قیافه اش هم قیافه ای ست که مسلمان ها تا به حال ندیده اند و نمی شناسند. ما تو را قبول نداریم. خدای متعال می رود پشت یک پرده و قیافه اش را عوض می کند. مثل اینکه هنرپیشه ها در تئاتر می روند پشت پرده تغییر شکل می دهند و دومرتبه به صحنه تئاتر می آیند. اینبار با قیافه ای که اینها می شناختند می آید. بله تو را قبول داریم. تو خدای ما هستی. بعد ایشان پیش می افتد. همه مسلمان ها که در روایتش در صحیح بخاری دارد فیه منافقوها، منافقین این امت هم داخل امت هستند، [پشتش راه می افتند]. خدای متعال جلو با مرکب و اینها پشت سرش به بهشت می روند. این معاد. معادش مثل یک صحنه تئاتر است. یک صحنه فجیع قابل تمسخر. این خدای مسلمان هاست که در زمان معاویه ساخته شده. به دست ابوحریره و امثال او. امثال او زیاد بودند. پول گرفتند دین را آنطور که دولت بنی امیه می خواسته است، ساخته اند. می گویند ایشان فرمود بعد از من یک کسانی بر مسند قدرت من می نشینند که اینها ظاهر قیافه شان ظاهر انسانی است. اما قُلُوبُهُم قُلُوبُ الشَّیاطِین. روایت پیامبر در صحیح مسلم است. بعد ما چه کار کنیم؟ باید صبر کنید. اگر اینها شما را کتک زدند و شکنجه کردند باید صبر کنید. اگر اموال شما را بردند باید صبر کنید. باید احترام اینهارا نگاه دارید. علیه اینها هیچ نوع شورش و مخالفتی نکنید. فتاوای همان فقهایی که از همین ها درآمده اند مثل ابوحنیفه این است که مخالفت با خلیفه جایز نیست. ولو اینکه این خلیفه بدترین فسق را بکند. و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک. عبارت حدیث این است. اگر بر پشت تو شلاق بکوبد، بیجا و ظالمانه، و مال تو را ببرد، مال شما را غارت کند، مال، مال شماست، هیچ دلیلی هم ندارد. اگر خلیفه غارت کرد، شما نفس نکشید. اصلا مخالفت نکنید. شورش و قیام علیه او مجاز نیست. لذا امام حسین بر خلاف دستور جدش علیه یک خلیفه قیام کرده. قبول دارند این خلیفه ظالم و جائر و فاسق و فاجر است. اما مخالفت با او جایز نیست. اینجوری. اینها دینی است که زمان معاویه و زمان بنی امیه ساخته شده است. هنوز هم هست. در کتاب های درجه اول. در کتاب های درجه اول. الان هم هست. طبق آن فتوا دارند. فقهای اهل سنت طبق این روایات فتوا دارند. مخالفت با خلیفه و مخالفت با حاکم اصلا [جایز نیست]. پادشاه سعودی شراب خورده است. عیب ندارد. مخالفت با او جایز نیست. اصلا شورش و مخالفت با خلیفه جایز نیست. هرچقدر هم بد باشد. می گویند که همین که می گویی من مسلمان هستم کافی است. اگر بت هم بپرستد، بت هم بپرستد، مخالفت با او جایز نیست. بت پرستی هم بکند، از اسلام بیرون نمی رود. نه فقط شراب خواری می کند، بت پرستی هم بکند، مخالفت با او جایز نیست. این حرفی است که در زمان بنی امیه عقیده بوده. عقیده مسلمانان در زمان بنی امیه. خب دین را تا اینجا نابود کردند. اینجور. یعنی بگویید به کل. پیغمبر فرمود از اسلام اسمش می ماند. اسم اسلام می ماند. از قرآن فقط رسم الخطش می ماند. شما می خوانید. فقط رویش را می خوانید. مطلبش هیچی. در میان شما، در جامعه شما اصلا مطالب قرآنی وجود ندارد. فقط این نوشته های قرآنی هست. شما هم بخوانید. بخوانید ثواب دارد. کاری ست که دشمن کرد. ائمه باید با این مقابله کنند. امام حسین به همین دلیل به کربلا آمده است. مقابله با این مذهبی که اینها دارند ترویج می کنند. حضرت زین العابدین سی و پنج سال کوشیده است که این مذهبی که اینها ترویج می کنند از اعتبار بیفتد. حضرت صادق و حضرت باقر علیهم السلام کوشیده اند دین واقعی پیامبر را به مردم تعلیم بدهند. وقتی یک کمی اعتبار آنها شکسته، در عصر حضرت باقر بنی امیه رو به اضمحلال هستند دیگر. نتیجتا از بین رفتند و بنی عباس آمدند. اینها که مضمحل شدند و افکار و عقایدشان از بین رفت، حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام برای تجدید بنای اسلام کوشیدند. تجدید بنای اسلام. در این دوران ائمه دارند با نقشه های بنی امیه، نقشه های دشمنان و نقشه های قدرتمندان و ثروتمندان مخالفت و مقابله می کنند. حضرت زین العابدین علیه السلام یک دوران بسیار بزرگ و بسیار مهمی، وظایف بسیار بزرگ و بسیار مهمی به عهده دارد و عمل کرده است. یک کار ایشان این بوده که آدمی تربیت کند که مسلمان است و اسلام را می شناسد. درست می داند. اسلام درست و صحیح را می شناسد. ایشان غلام و برده می خرید. در خانه نگاه می داشت. تربیت می کرد، بعد آزاد می کرد. یک ثروتی هم به او می داد که برود زندگی درست داشته باشد. نه اینکه برود گدایی کند. ثروت هم می داد. در حدی که او بتواند با این ثروت زندگی کند. بنابراین یک مسلمان به جامعه اسلامی تزریق می کرد که اسلام را دیده. در خانه حضرت زین العابدین دیده که چجوری نماز می خوانند. چجوری روزه می گیرند. چجوری به حج می روند. چجوری خدا را می پرستند. چگونه از خدا سخن می گویند. خدایشان خدای جسمانی ست و سوار الاغ می شود یا نه؟ این بردگان در خانه حضرت زین العابدین اینها را تعلیم دیده اند. بعد هم که آزاد شدند و یک شخصیت و یک شهروند معمولی در عالم اسلام شدند. تعدادشان چقدر بود؟ شاید ایشان در حدود هزار نفر غلام خریده و تربیت کرده و آزاد کرده. هزار نفر کسی که اسلام را می شناسد. دیده است. آدم اسلام را در رفتار و اعمال حضرت زین العابدین می بیند دیگر. وقتی صحبت های ایشان را می شنود، وقتی مناجات های ایشان را می بیند، می فهمد که خدا که چجوری است، خدا کیست. خدا چجوری است. پیغمبر کیست؟ چجوری است. ائمه باید چجوری باشند. در همین دعاهای حضرت زین العابدین علیه السلام همه چیز توضیحات کافی [دارد]. درواقع یک دوره اسلام شناسی در ادعیه حضرت زین العابدین تعلیم داده شده. آنها هم شنیده اند. آنها در خانه بودند. امام نماز می خوانده و بعد دعا می کرده. یا به قول ما دعا می خوانده و خدا را معرفی می کرده. اینها خدای صحیح را می شناختند. پیغمبر درست را می شناختند. امام صحیح را، قیامت درست را، قیامت واقعی را، قیامت صحیح را یاد می گرفتند. بعد اینها داخل عالم اسلام می رفتند. او داشت ترویج اسلام شناسی صحیح می کرد. با حدود... حالا عددش را نگفتند. گفتند ایشان مثل جد بزرگوارش امیرالمومنین برده آزاد می کرد. امیرالمومنین حدود هزارتا برده آزاد کرده. عدد ایشان را نمی گویند. می گویند مثل جدش. مثلا ایشان یک عدد بزرگی از بردگان را خریده و تربیت کرده و آزاد کرده. اینها شهروندان معمولی عالم اسلام شدند. مسلمان است. متدین است. اسلامش را می شناسد. تا بعد به دوران حضرت باقر و صادق برسد. این آدم ها یا فرزندانشان مثلا به خدمت امام باقر یا امام صادق می آیند و اسلام را آنجا کاملا تعلیم می گیرند و بعضی هایشان جزء علمای بزرگ شده اند. علمای بزرگ عالم اسلام. در فقه. درعقاید. در امامت. در توحید. آن جمعیتی را که حضرت زین العابدین علیه السلام تربیت کرده و این آدم ها را به عالم اسلام تزریق کرده، مثلا این هزار نفر را، مثل یک آمپول بسیار قوی خوبی است که به بدن یک مریض می زنند و حال او را بهتر می کند. یک چنین کاری کرده. این تعداد آدم ها را که مسلمان بودند. اسلام را دیده اند و شناخته اند. در خانه حضرت زین العابدین. مقامات عالی داشتند. اگر یادتان باشد، یک زمانی قحطی شده بود و همه بزرگان آن روزگار، زهاد و عباد به بیابان رفتند و نماز باران خواندند و هیچ خبری نشده. بعد آن شخص می گوید دیدم یک غلام سیاهی از آن پشت ها آمد و رفت بالای یک تپه و دوسه تا کلمه با خدای متعال صحبت کرد. یک غلام سیاه. دو سه تا کلمه صحبت کرد و باران آمد. معلوم شد به دعای این غلام باران آمده. دنبالش کردند. دیدند به خانه حضرت زین العابدین رفت. رفت تحقیق کرد و معلوم شد در اصطبل خانه، آنجا که اسب ها را نگاه می دارند خدمت می کند. غلام تربیت شده حضرت زین العابدین مستجاب الدعوه است. اینجوری. تربیت شده مستجاب الدعوه شده. یکی ایشان. آنهای دیگر مثلا چه شده اند. این مقابله است با آن نقشه و طرحی که بنی امیه برای ریشه کن کردن اسلام داشتند. این مقابله با آن است. آنها می خواستند مردم مسلمان خدای سوار بر مرکب و کسی که سوار الاغ میشود و روز قیامت می آید، جسمانی مثل آدمیزاد با قیافه و اینجوری را بپرستند که الان هم هنوز هستند. همین الان خدایی که وهابی ها قبول دارند، خدای جسمانی است. می گویند خدای متعال روی کرسی نشسته. کُرسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الأرْضِ [255 بقره] کرسی یعنی صندلی. بر صندلی نشسته است. از پایین محدود است. از این طرف هم محدود است. از آن طرف هم محدود است. فقط از قسمت بالا نامحدود است. و این مثلا فرض کنید شب های جمعه به آسمان اول می آید. پایین می آید و به آسمان اول می آید. یک چنین خدایی. الان هم معتقدند. الان هم معتقدند. در کتاب های ابن تیمیه یک چنین خدایی معرفی می شود. درحالیکه بخش بزرگی از عالم اسلام، اسلام شان، اسلام حقیقی است. توحید درست. قیامت شان قیامت درست است. سلام الله علیه. ما می گوییم حضرت زین العابدین علیه السلام یک معجزه کرده است.
یک آیه را هم بخوانیم. بحث اخلاقی خودمان است. فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرى * يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى[34 و 35 نازعات]. روزی که قیامت به پا می شود، آن روز روزی است که انسان آنچه کرده به یاد می آورد. تمام ذره ذره اعمالش را به یاد می آورد. چقدر آدم خجالت می کشد اگر بخواهد اعمال گذشته اش را بنویسد، نام ببرد، فهرست کند. چقدر خجالت می کشد. آن روز به یاد می آورد. يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى* وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَنْ يَرى جهنم را جلوی چشم همگان می آورند. فَأَمَّا مَنْ طَغَى [37] هرکس که طغیان کرد، وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا [38] و زندگی دنیا را برگزید و ترجیح داد. ترجیح داد. یک لذت زودگذر دنیایی را بر رضای خدا ترجیح داد. یک پول مثلا رشوه چند میلیون تومانی را بر اینکه می دانست این حرام است و خدا راضی نیست ترجیح داد. وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا. زندگی دنیا را ترجیح داد. برگزید. فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى جهنم جایگاهش است. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى [40]. اما کسی که از مقام ربوبیت الهی، از مقام خدایی خدا ترسید. مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ. و جلوی هوا و هوس خودش را گرفت. وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى. اینجا آزادی. کسی به شما کار ندارد. هرکاری دلت بخواهد می توانی بکنی. به خصوص در روزگار کنونی کشور ایران هرکس هرکاری دلش بخواهد می تواند بکند. میلیاردها میلیارد بردند و خوردند. اموال بیت المال را اختلاص کردند. یا رشوه گرفتند. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى خودش را از این هواهای نفسانی باز داشت. شما از خدا بترسی، یک کارهایی را نمی کنی. آدم از خدا بترسد یک کارهایی را نمی کند. می تواند به یک جایی نگاه کند. به یک فیلمی. به یک عکسی به یک منظره ای. به یک کسی. می تواند نگاه کند. اما آن چیزی که در دلش است، ترس از خدایی که در دلش است، نگذاشت، نگذاشت که نگاه کند. داستان آن دوستمان را مکرر برایتان عرض کردیم. گفت آن بنده خدا یک مخدره ای با پدرم دوست بود. این را در خیابان می بیند و می گوید امیرآقا من با شما کار دارم. جوان است. مثلا شاید بیست و یک سالش بوده. صاف. ساده. همراه این مخدره به خانه شان می رود. این را می فرستد داخل اتاق پذیرایی و خودش می رود. گفت یک دقیقه دیگر آمد. انقدر آماده و حاضر و دم دست. وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى. گفت من همان آن تا آمد از جا بلند شدم. از روی مبلی که نشسته بودم بلند شدم. پایم را روی میز جلوی مبل گذاشتم و بعد گذاشتم روی مبل آن طرفی و بعد پایم را گذاشتم روی لبه پنجره. حالا خدا خواسته بود که پنجره باز بود و لازم نبود کشتی بگیرد و پنجره را باز کند. پنجره و پریدم پایین و از در بیرون پریدم. او هم یادش رفته بود در را قفل کند. ما می گوییم که اگر در را هم قفل می کرد، این آدم اگر به در قفل شده هم می رسید، باز می شد دیگر. مثل داستان حضرت یوسف که هفت در را بسته بود دیگر. همه درها برایش باز شد. کسی اینجور از خدا اطاعت کند و با هوا و هوس خودش بجنگد. رفت. بعد بلافاصله هم مزدش را گرفت. گفت آن روز نماز ظهر که خواندم الله اکبر اولش را که گفتم فهمیدم و دیگر نفهمیدم تا السلام علیکم که از نماز بیرون آمدم. کجا بودم؟ نمی دانم کجا بودم. اعلا علیین دیگر. یک دقیقه او را به بهشت ذکر و یاد خدا بردند. درجه اعلایش. خوش به حالش. خدا رحمتش کند. اینجوری. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ اگر کسی از خدا بترسد. از مقام الوهیت و ربوبیت الهی بترسد. می داند این دستور، دستور خدا نیست. خدا راضی نیست. اگر این را در نظر بگیرد، خدا راضی نیست را درنظر بگیرد، با هوا و هوس خودش مخالفت کند، فَإِنَّ اْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى [41] ماوای این، یعنی جایی که آدم می رود می ماند، نه جایی که او را بیرون بیاورند، نه. هِيَ الْمَأْوَى، ماوای او بهشت است. آن هم چه بهشتی. بهشتی که از ترک هوا ساخته می شود، بهشت شما از اعمال شما ساخته می شود دیگر. از اعمال شما بهشتت ساخته می شود. نماز خوب بخوانی، بهشت خوب. اگر ترک گناه کنی، ترک هوا و هوس کنی، مثل همین مثالی که عرض کردم، خب بهشت خاصی، بهشت خیلی ممتازی برایش ساخته می شود. از این ترک هوایی که کرده. از این گناهی که پرهیز کرده. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى. وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى این را به بهشتی می برند که هرگز از آنجا خارج نمی شود. راحتی و خوشی و لذت لحظه ای قطع نمی شود. راحتی و لذت و خوشی درجه یکی که در مقابل آن ترک هوا، ترک هوا [می دهند]. مثلا یک چیز خوشمزه ای، گناهی که خیلی لذت بخش به نظر می آمد، از این [گناه] گذشته. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى. او را به یک بهشتی می برند که ماواست. در بهشت یک خانه ابدی به او می دهند. یعنی در لذت. راحت. امنیت. خوشی. آن هم چه خوشی هایی. اینجا آدم چقدر توانایی خوشی دارد. اینجا اگر خوشی زیاد شود آدم سکته می کند دیگر. اگر رنج و ناراحتی زیاد شود، سکته می کند. اگر خوشی و مثلا لذت زیاد شود، باز هم سکته می کند. آنجا دیگر کسی سکته نمی کند. دائم دامنه خوشی افزوده می شود. جایگاه، جایگاهی ست که شما در خوشی غرق شدی. همین طور هم هست. داخل خوشی غرق می شوی. داخل آنچه که دلت می خواهد. دلت می خواهد. در خوشی ای که دلت می خواهد غرق می شوی. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى.
السلام علیک یا مولای یا علی ابن الحسین. علیکم منا سلام الله. علیکم منا سلام الله. علیکم منا سلام الله. ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار.
ایشان در طول سی و پنج سال هر بچه خردسالی را می دید، بچه قنداقی، بچه شیرخواره را که می دید گریه می کرد. اگر می دید دارند گوسفند سر می برند، گریه می کرد. اگر یک وقت یک اسیری را می دید، گریه می کرد. زندانی را می دید، گریه می کرد. به یاد آن دوران سخت بعد از کربلا. آنجا آن مامورانی که اسیرها را آورده بودند حرف که نمی زدند. حرف شان را با چوب و شلاق می زدند. می خواستند حرف بزنند، شلاق می زدند. حالا بچه خردسال دو ساله، سه ساله، رقیه سه ساله، بچه های دیگر دو ساله، چهار ساله، پنج ساله، یا بزرگان مثل حضرت زینب سلام الله علیها. می خواهند با ایشان حرف بزنند، یک چیزی بگویند، با کعب نی می گویند. یعنی چوبی که نیزه بر سر آن است. با آن چوب می زنند و حرف می زنند. علیهم لعنه الله. این بزرگواران هم هیچ چاره ای ندارند جز اینکه گریه کنند و ناله کنند و حضرت حسین را صدا کنند. قاعدتا اگر حضرت حسین را هم صدا کنند باز باید شلاق بخورند. یعنی اجازه بردن نام حضرت حسین را هم نداشتند. حالا امروز، بگوییم که حضرت زین العابدین علیه السلام امروز راحت شد. از آن همه غصه هایی که در دل داشت. رنجی که کشیده بود. اسارت عمه ها و خواهران خودش را به یاد می آورد. قاعدتا به یاد می آورد که پدرش آمد دم در خیمه گفت بچه را بدهید. ایتینی طفلی الرضیع. بچه شیرخواره ام را بدهید من با او وداع کنم. هنوز لب های امام حسین به صورت علی اصغر متصل نشده بود که تیر آمد. قاعدتا خون هایی که از گلوی علی پاشید، به صورت امام پاشید. بعد هم که این بچه را دست خواهر بزرگوارش داد و دست هایش را زیر خون گلوی او گرفت و به آسمان پاشید. خدایا به این خون به ناحق ریخته بلا را از کشور ما دور کن. به این خون به ناحق ریخته. خون مظلومانه. این خردسال مظلوم. علی اصغر مظلوم. خدایا بلا را از کشور ما دور کن. بلا را از کشور ما دور کن. بلا را از کشور ما دور کن. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. رب صل علی محمد و آل محمد. اللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک الاعظم یا الله. ... به حرمت مظلومان کربلا، به حرمت مظلومان کربلا، به حرمت اسیران کربلا، به حرمت شهیدان کربلا، امر فرج و ظهور ولی ات را اصلاح بفرما. در فرج و ظهورش تعجیل و تسهیل بفرما. ما را به دولت آن حضرت برسان. بخشی از عمر ما را در دولت عادله آن حضرت قرار بده. نظر مرحمت و عنایتش را از ما برنگردان. از کشور ما برنگردان. از رهبر ما برنگردان. اللهم صل علی محمد و آل محمد.