اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
ما خیلی گناه داریم. البته من باور ندارم که خیلی گناه دارم. تازه ها یک وقتی بود، مثلا، مثلا [با خودم فکر می کردم] به یک امامی سلام می کنم خب او باید جواب من را بدهد. پیش خودم فکر می کردم باید جواب من را بدهند. یعنی توقع داشتم. نه. همچین شوخی نفرمایید.
[در آیه 7 سوره عنکبوت می فرماید:] وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ. این یکی از آنجاهاست. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کسانی که ایمان آورده اند. ایمان مقبول. ایمانی که مهر و امضا دارد .یعنی قبول است. اسمش را مومن می گذارند. بعد نشانه اش را هم بلافاصله فرمودند. وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کسی که قاطی است، یعنی رفتارش قاطی است، یا خدایی نکرده گناهانش بیشتر است، نه. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند. وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. ببینید بفرمایید که لغت صالحات چیست؟ بارک الله جمع است. الف و لام هم دارد. الصالحات. چیست؟ یعنی همه ی. همه کارهای خوب را می کنند. هیچ جا کم نمی گذارند. مهم است. جایی کم نمی گذارند. مثلا من می خواهم امر به معروف کنم، می ترسم. کوتاه می آیم. باید امر به معروف کنم. باید. باید امر به معروف کنم. می ترسم. نمی کنم. پس یکی از اعمال صالح را ترک کردم. نه. کسانی که ایمان آورده اند. وقتی گفتیم ایمان آورده اند، خدای متعال دارد می فرماید که ایمان آورده اند، یعنی ایمان شان قبول است. و نشانه اش را هم بعد بلافاصله می فرمایند وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. هیچ جا کم نمی گذارد. کسی که هیچ جا کم نمی گذارد، نشانه این است که ایمانش کم ندارد. هیچ نقصی در ایمانش وجود ندارد. چون اگر آدم ایمان داشته باشد و در ایمانش نقص نداشته باشد، هیچ جا کم نمی آورد. هیچ جا. عالم زیر و رو بشود، این آدم کم نمی آورد. خب؟ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ. حالا مثلا خیلی ساده. من این را خیلی ساده می کنم. ما از گناهان شان می گذریم. بابا این که آدم خوبی بود. مومن درست است که! همه اعمال صالح را هم انجام می دهد که! می گویند آخر آن اوایل تکلیفش یک دو بار گناه کرده بوده. دوبار گناه کرده. خب نکرده یا کرده؟ خب کرده. ثبت شده یا نشده؟ خب ثبت شده. اگر این دوتا، داین دوتا گناه باهاش باشد، باید جوابش را بدهد دیگر. باید جوابش را بدهد. می گویند کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند، ما از گناهان شان می گذریم. دیگر این را نمی ایستانیم ازش حساب بکشیم. تو این را درست کن... من در بیست و چهار ساعت دارم درست عمل می کنم. فردا چه؟ بیست و چهار ساعت دارم درست عمل می کنم. اگر درست عمل کردن شد زندگی ات، دیگر اگر یک گذشته ای هم داشته باشی، حساب نمی کنند. می گذرند. یعنی مثلا داریم می گوییم حضرت سلمان. درجه بالا بگیریم. حضرت سلمان. دیگر نمی ایستانند بگویند آقا در زمانی که تو زرتشتی بودی، چکار کردی. بعد در زمان مسیحیت مثلا کوتاهی کردی و حالا آمدی مسلمان شدی و خوب شدی. آنها را هم... نه. دیگر حساب نمی کنند. ازش می گذرند. من می خواهم عرض کنم که شما به هرجایی برسی، حرف این است؛ به هرجایی برسی، یک گناهانی به حساب آنجا داری. اگر ایمان شما کامل شد، اگر ایمانت درست بود، مقبول بود، امضا داشت، دیگر نمی ترسی. دیگر از چیزی نمی ترسی. خب آن قبل ها که ایمان من به این درجه نبود، من از یک چیزهایی ترسیده بودم. خب ترس بیخود است. مثلا فرض کنید یک صدای گلوله ای شنیدیم من ترسیدم. خب چرا ترسیدی. خدایی نکرده، خدایی نکرده، خدایی نکرده، زلزله شد. چرا ترسیدی؟ این برای آدمی که مقامات بالاتر را یافت، این گناه می شود. اگر مثل ماها بود که خب. ما انقدر چیزهای دیگر داریم که به اینها نمی رسد. به هر صورت. آدم در هر درجه باشد، یک گناهانی دارد. تا می رسد به یک جایی که دیگر هیچ گناهی ندارد. اگر... فرمودند که اگر ایمان دارد، علمش را هم درست کرده، حالا دیگر همه چیز طبق ضوابط است. همه چیزش طبق ضواط است. آن هفته با یک دوستی یک صحبتی کردیم. بعد هم بنده آمدم اینجا خدمت شما و یادم رفت که جواب سوال ایشان را عرض کنم. حالا آن جواب را می گوییم. به اینجا مربوط است. قبلا هم قصه اش را برایتان عرض کرده ام. یک آدم بسیار بزرگی در نجف بوده است که در زمان میرزای شیرازی [زندگی می کرد.] میرزای شیرازی که صاحب فتوای تنباکو است، ایشان بعد از جریان تنباکو چون شهرت خیلی بزرگی یافت و یک شخصیت جهانی شد، دیگر برای درس وقت نداشت. یکی از شاگردان ایشان درسی را که ایشان می فرمود ادامه داد. یعنی شانش انقدر بود. حالا بخواهم داستان هایش را برای شما بگویم حیرت می کنید. مرد خیلی بزرگی بود. ایشان یک برادرزاده داشت که مثلا فرض کنید از شهرشان به نجف آمد. اوایل طلبگی اش هم بود. مثلا چهار پنج سال است طلبه است. مثلا به اصطلاح آن دوره های از طلبگی ایشان داشت لمعه و قوانین می خواند. ما هم زمان جوانی مان قوانین خواندیم. آنها که یک ذره درس طلبگی خوانده اند می دانند. ایشان داشت قوانین می خواند و لمعه می خواند. یک روز به حمام رفته بود. دید یک پیرمردی است که چشمش هم درست نمی بیند. احترام می کنند. اینها که در حمام هستند ایشان را احترام می کنند. پرسید ایشان کیست؟ گفتند که آسید مرتضی کشمیری است. آسید مرتضی کشمیری صاحب کرامت است. خیلی مرد بزرگی بوده. خیلی. ایشان هم جلو می رود و سلام می کند و... تو که هستی؟ می گوید من برادرزاده آقا فشارکی هستم. آن آقای بزرگ اسمشان فشارکی است. آقای آسید محمد فشارکی. من برادرزاده آقای فشارکی ام. چه می خوانی؟ گفت که من لمعه می خوانم و قوانین می خوانم. فرمودند که عموی شما به شما نگفته که سحر هم بیدار شوی نماز شب بخوانی؟ نه. تا حالا به من نگفته. خب پس حالا من به شما می گویم. شما از امشب سعی کن نیم ساعت به اذان بیدار بشوی و این یازده رکعت را.... البته تند تند هم نخوانی ها، اینش را من می گویم، تند تند هم نخوانی ها، قشنگ با تانی، یازده رکعت نماز شب بخوان. چشم. بعد خب ایشان می خواست برود بیرون. آقای آسید مرتضی. خیلی بزرگ بوده ها. بعد ایشان رفت و ایشان هم کار خودش را در حمام انجام داد و دیگر حواسش پرت شده به آقای کشمیری. رفت بیرون و نشانی پرسید. شهر نجف هم کوچک بود. نشانی پرسید و رفت در خانه. گفت آقا غیر از اینی که فرمودید دستور دیگری هم هست؟ ایشان مثلا دستور یک ذکری را فرمودند. مثلا لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. این را هم در روز انقدر بگویی. مثلا. خب. این تا رفت و آمد و خانه را پیدا کرد و اینها طول کشید. برگشت خانه عمو و اهل خانواده منتظر این بودند که ایشان به سر سفره برسد. منتظرش بودند. چرا دیر آمدی؟ کجا رفته بودی؟ چرا دیر آمدی. گفت که در حمام خدمت آقای کشمیری رسیدم و ایشان این سوال را فرمود و من هم این جواب را دادم و بعد هم من رفتم در خانه شان و این دستور را به من فرمودند. ایشان، آقای فشارکی؛ فرمود که این برادرزاده ما را هم آقای کشمیری از دست ما برد. اگر دنبال راه او می رفت... یک راه دیگر رفته بود دیگر. حالا. نه آقا. دستور ایشان را عمل نکن. من یک چیزی بهت می گویم آن را عمل کن. من دارم آن را به آن دوست مان می گویم. این دستور را اگر خود من عمل کنم، نجات پیدا می کنم. شماها هم عمل کنید، نجات پیدا می کنید. سخت هم نیست. حالا ببینید که سخت هم هست یا نیست. بعد ایشان فرمود که استاد ما آقای میرزا یک دستوری به ما فرموده. میرزای... ایشان می گفتند میرزای بزرگ. میرزا سید محمد حسین شیرازی. میرزای بزرگ شیرازی. چون بعد از ایشان هم یک شاگرد داشته است که ایشان هم میرزای شیرازی بوده. به ایشان میرزای کوچک می گویند. میرزای دوم. ایشان میرزای اول است. اگر یک جایی شرح احوالش را گیر می آوردید، خواندنی بود. جریان تنباکو هم کار بزرگی بوده. خیلی بزرگ بوده. همه سرنوشت ایران با این دستور ایشان عوض شده. این را داخل پرانتز عرض کنم و برویم سراغ تتمه قصه. ایشان دائما مدتی داشتند با شاه، با ناصرالدین شاه نامه می نوشتند و جواب می دادند و نامه می نوشتند، جواب می دادند. هرکاری می خواستند بکنند، بزرگان از شاگردان شان [را] که یکی شان آقای فشارکی بود، جمع می کردند و مشورت می کردند. حالا این نامه آخر شاه آمده. ما باید جواب بدهیم. خب. طبق معمول شاگردان منتظراند که ایشان آنها را جمع کند و با آنها مشورت کند. خدمت ایشان رسیدند که آقا جواب را چکار کنیم؟ فرمودند جواب داده شد. همان فتوای تحریم تنباکو، جوابش داده شد. تمام شد رفت. آن کسی که باید راهنمایی کند، راهنمایی کند، راهنمایی کرد. ما هم آن یک خط را نوشتیم و... حالا چجوری بوده؟ نمی دانیم. ایشان به محضر حضرت رسیده؟ در آن مقامات بالا یک حوادثی اتفاق می افتد که ماها نمی دانیم. در هرصورت تمام شد و به ایران آمد و به هم ریخت. بساط ناصرالدین شاه و بساط انگلیسی ها را به هم ریخت. رفتند. دقت کنید. انگلیسی ها رفتند با مشروطه آمدند. رفتند با مشروطه آمدند. باز یک پرانتز جدید باز کنم. موضوع اصلی مان یادتان نرود. در عراق انگلیسی ها آمدند که بنشینند. یعنی عراق را در دست بگیرند. میرزای دوم به میدان آمد. انگلیسی ها را از عراق بیرون کرد. حالا مردم می خواهند رای بدهند و یک دولت جدید... علما شرکت در این رای دادن را تحریم کردند. مردم به تحریم گوش نکردند. یک دولتی را انگلیسی ها سر کار آوردند تا پایان؟ بگویید؟ صدام. بیچارگی کشیدند. تمام این دوران. صد سال. همان کسانی که شما را از دست استعمار انگلیس نجات دادند، همان ها گفتند در این رای شرکت نکنید. چرا رفتید شرکت کردید؟ نتیجه دارد دیگر. نتیجه اش تا صدام رسید. کاری نداریم. چه بود؟ فرمود که استاد ما میرزا این دستور را فرموده. خودش هم عمل کرده. ما هم طبق دستور استاد عمل می کنیم. این را قبلا هم عرض کرده بودم خدمت تان. فرمودند شب که توی رخت خواب رفتی یک تسبیح دستت بگیر. بشمار امروز چکار کردی؟ خدایی نکرده یک دروغ گفتم. یک. یک غیبت هم کردم. دو. به نامحرم سه بار نگاه کردم. پنج. همینطور. امشب را نگاه مید اری. مثلا هشت تا، ده تا، پانزده تا، بیست تا اشتباه کردم. مثلا گناه کردم. خلاف کردم. خلاف اخلاق کردم. مثلا. باید به پدرم احترام کنم. مثلا نکردم. همه را با این شماره می کنی. فردا سعی می کنی که اینها نباشد. فردا شب باز دومرتبه می شماری. هروقت دیگر نتوانستی، دیگر نتوانستی تسبیح را بگردانی، دیگر همه چیز پاک شده بود. حالا یک راه دیگر. سعی کن اعمالی که انجام می دهی، برای خاطر خدا باشد. از حالا به بعد. هیچ گناهی نداری. تمام شد دیگر. دیگر هرچه کوشیدیم و فکر کردم امروز کاری کردم، نه. کاری نکردم. فردا هم دیدیم، نه کاری نکردم. گناه از زندگی من حذف شد. اگر کسی توانست اینجور مردانه کار بکند و آن قدم بعد را انجام بدهد، به همه جا می رسد. به همه جا. این داخل پرانتز بود. آن داخل پرانتز بود. ما دوسه تا پرانتز باز کردیم. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ می گوید خب آقا من آن گناهان قبلی را چکار کنم؟ آن را چکارش کنم؟ می گویند اگر اعمال تو درست شد، آنها را خدای متعال خودش جبران می کند. اگر شما امروزت درست شد، دقیق، دقیق درست شد، گذشته را جبران می کند. خودش حل می کند. خودش می بخشد. حالا به زبان های مختلف. بعد یک چیز دیگر هم فرمودند که این هم خیلی مهم است. وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ این یک چیز خیلی ممتازی است. یک حرف خیلی خوبی است. بعد، بعد از این، این آدم هر کار خوبی که می کند، جزایش را می گذارند ببینند که بهترین اعمال این آدم [چیست] در دعای شب های ماه رمضان دارد که خدایا یک کاری کن که بهترین اعمال من آخر عمرم باشد. نه مثل من باشد که وقتی جوان بودم و نوجوان بودم نماز خوب می خواندم، دعا خوب می خواندم. بعد در طول زمان رفت. تو مرحمت کن. یک کاری کن که من آخر عمرم بهترین اعمالم را انجام بدهم. این از آن چیزهای خیلی بزرگ است. حالا. می فرمایند که وقتی می خواهیم به این آدم جزا بدهیم، همه اش را طبق آن بهترین ها حساب می کنیم. یک نفر در ارتش کار می کند. می رسد به درجه مثلا سرهنگی و سرتیپی. بعد از اینکه دوره کارش تمام شد و بازنشسته شد، حقوقش را چجوری می دهند؟ بر اساس آخرین حقوق در دوره بازنشستگی می دهند. این هم یک چیزی مثل این است. اگر من توانستم بهترین اعمالم را در آخر عمرم انجام بدهم... اینها یک کم زحمت دارد. اگر من تن به زحمت ندهم... خب. وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ. ببینید در اینجا به اصطلاحات ادبیات عرب سه تا تاکید دارد. سه بار گفته اند حتما حتما حتما. سه بار. آنها را جزا می دهیم. أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ. به بهترین اعمالی که آنها انجام داده اند. این مقدمه بود. حالا آن بحث اصلی را می خواهیم عرض کنیم که در آیه نهم است. این هفتم بود. آن نهم است. سوره عنکبوت. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. این یک چیز خیلی ممتازی است. خیلی ممتازی است. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ همان حرفی است که آنجا گفتیم. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. می گویند آنجا ما گفتیم دوتا کار باهاش می کنیم. با این آدمی که اعمالش دیگر همه طبق ضوابط شد. آدم سی سال هم زحمت بکشد، بعد دیگر همه اعمالش طبق ضابطه باشد، یعنی دوتا. مشکل گذشته اش را حل می کنیم و او را به بهترین جزا، جزا می دهیم. بالاترین مرتبه جزا را به او می دهیم. اینجا می گویند یک کار دیگر می کنیم. که آن کار دیگر اگر انجام بشود، صد برابر آن چیزهایی بود که آنجا گفتیم. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. کسانی که ایمان آورده اند، باز یعنی ایمان مقبول، و عمل صالح کرده اند. عمل صالح کرده اند. کسی حواسش جای دیگر نرود. عمل صالح کرده اند. باز اینجا هم سه تا تاکید دارد. ما در زبان فارسی خیلی اینجوری [نداریم.] تاکید را مثلا باید با همین مثالی که من گفتم [بیان کنیم.] حتما حتما حتما. معمولا هم ما کم در صحبت هایمان اینجوری حرف می زنیم. قرآن سه تا تاکید کرده که کسی که ایمان آورده است و عمل صالح کرده است... آقا یک روزه می شود؟ یک روزه نمی شود. یک روزه نمی شود. آدم باید پایداری کند. در عمل درست باید پایداری کند. وقتی من دیگر دروغ را کنار گذاشتم، کنار گذاشتم تا آخر عمر. وقتی می خواهم نمازم را اول وقت بخوانم، از حالا می خوانم تا آخر عمر. اینجوری. خدای متعال این را می خواهد. اینجاست که آدم به آنجایی پرواز می کند که فرشتگان نمی توانند بفهمند. اصلا نمی توانند بفهمند. ببینید ساختمان فرشته از عقل است. ساختمان فرشته عقل است. اینی که عقل خالص است، نمی فهمد مقام انسان چیست. این آنجاست. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. ببینید حتما حتما حتما. سه تا. آنها را در جمع صالحان قرار می دهیم. آنها را جزء، جزء صالحان قرار می دهیم. این هم باز مکرر عرض کردیم. شما یک عملی را تکرار کن. عمل هرجوری باشد، شما شخصیتت همانجور می شود. در روایات دارد شخص دروغ می گوید، دروغ می گوید، دروغ می گوید، تا جزء کاذبین محسوب می شود. شخصیت، شخصیت یک کاذب است. راست بگو، راست بگو، راست بگو، راست بگو، می شوی جزء صادقین. همینطور بشمارید. خدایی نکرده آدم بی حیایی کند، بی حیایی کند، بی حیایی کند، می شود... خشونت کند، خشونت کند، خشونت کند. حالا آن لفظ خشونت را عوض می کنیم می گوییم کار گرگی کند. کار گرگی. می شود گرگ. شما را عملت می سازد. هرجوری عمل کردی، همانجور می شوی. می سازد. عمل آدم، آدم را می سازد. این آیه دارد می گوید. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. چهار دسته هستند که برگزیدگان خلقت اند. آیه سوره نساء. [آیه69] وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند، با... نه جزء. باز کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داده است. نعمت داده است. مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ [وَالصَّالِحِينَ] چهار دسته. شهدا. صدیقین و صالحین و انبیاء. این چهار دسته. آقا این چهار دسته ساختمان شان با من و شما فرق پیدا کرده. ببینید ما یک ساختمانی داریم که در بدو خلقت مان آن ساختمان را داریم. و همین هم رشد می کند. مثلا فرض کنید که بچه دو کیلو و نیم است، حالا شده هشتاد کیلو. مثلا. اما همان ساختمان است. ساختمان عوض نشده. یک ذره رشد کرده. یک ذره هوش و حواسش بیشتر شده. اما همان آن است. یک ساختمانی هست که شما خودت داری می سازی. آن را با عملت می سازی. می گویند اگر علم صالح بکنی، تبدیل می شوئ جزء صالحان. صالحان کیان اند؟ جزء چهار دسته برگزیدگان خلقت اند. برگزیدگان خلقت. یک دسته انبیاء هستند. جدا. اما صالحین، شهدا و صدیقین، اینها همه شان خودشان روی پای خودشان یک کاری کرده اند، شده اند. حالا حداقل صالحین را اینجا گفته اند چه کار. ببینید در روایات ما صدیقین را اسم می برند. می گویند اینها چهارتن اند. صدیقین بودند. یکی آن مرد بزرگی است که اسمش در سوره یس برده شده. او جزء صدیقین است. صدیقین آنهایی هستند که روزی که، دقت کنید؛ روزی که در ایمان بله گفتند، دیگر یک بار هم نه نگفتند. حالا آن فعلا باشد. فعلا صالحین. در اثر عمل صالح شما جزء صالحین می شوی. اگر بشوی. اگر بشوی. آن وقت اینها چه اند؟ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ. اینها کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داده است. آقا نعمت داده است مگر کسی در عالم هست که خدا به او نعمت نداده است؟ این یک نعمت خاص است. ثمره اش چیست؟ ثمره اش هم این است که... دیگر عرضم تمام شد. ثمره اش این است که وقتی از این عالم بروند به جنت نعیم می روند. یک بهشتی است بهشت نعمت. مگر همه بهشت ها بهشت نعمت خدا نیست؟ همه بهشت ها نعمت خداست. این یک جنت و بهشت خاصی است. مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ. وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هرکسی که اطاعت کند خدا را، هرکسی که اطاعت کند خدا را، و رسول خدا را. هیچ، هیچ، هیچ خلاف نکند. اینها محشور می شوند. با صالحین محشور می شوند. ما از این عالم می رویم ما را کجا می برند؟ کجا می برند؟ اگر خیلی هم خوب باشیم یک آدمی هم وزن خودمان. در این عالم ما با یک کسانی هم وزن بودیم. هم وزن معنوی. آن عالم هم رفتیم با آنها هستیم. این دسته. وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ اینها نه. با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین محشور اند. شهدایی هم که اینجا گفته می شود مقصود کسانی که در راه خدا شهید شده اند نیست. شهید یعنی کسی که شاهد بر اعمال خلایق است. یک وقتی ما با بعضی از دوستان صحبت می کردیم. این را عرض می کردم. حالا عددش مهم نیست. صد نفر الان دارد اعمال ما را می بیند. صد نفر. زنده ها. آدم زنده که دارد روی زمین راه می رود از اعمال شما خبر دارد. ذره ذره. اینها شهدا می شوند که روز قیامت می آیند شهادت می دهند ما شاهد بودیم. این به یک امتحان سخت رسید و سربلند از امتحان بیرون آمد. یک داستانی را مکرر برایتان گفتم. یک دوستی داشتیم یک حادثه ای برایش پیش آمد. مثل جریان... حالا نمی خواهیم مقایسه کنیم ها؛ مثل جریان حضرت یوسف. به محض اینکه مثلا فرض کنید که چشم یوسف به زلیخا افتاد، پشت کرد و فرار کرد. این هم به محض اینکه چشمش افتاد گفت پایم را گذاشتم روی میز. مثلا پشت میز روی مبل نشسته ام. پایم را گذاشته روی میز، پایم را گذاشتم روی مبل آنطرفی. پایم را گذاشتم روی لبه پنجره اتاق و پریدم پایین. از در رفتم بیرون. او هم یادش رفته بود قفل کند. ما می گوییم اگر قفل هم کرده بود، وقتی این آدم دارد از یک همچین چیزی می رود، از یک همچین گناهی اینجور دارد فرار می کند، در قفل شده هم برایش باز می شود. رفت. اینجوری. ما صد نفر شاهد بودیم. دوست مان گفت که کارگر بود. کار می کرد. در خیابان آن قدیم که شاه آباد می گفتند که حالا خیابان جمهوری است، در یکی از این کوچه ها یک کارگاهی بود که این در آن کارگاه کار می کرد. گفت کنار یک دبیرستان بود. من همینطور که سرم پایین است و دارم می روم به من متلک گفتند. این هم آدمی نبود که در متلک کم بیاورد. هیچی نگفتم و رد شدم. شب خدمت حاج آقا رسیدیم. حاج آقای حق شناس. از کنار من رد شد، فرمودند همیشه همین کار را بکن. شاهد بر اعمال. یک دوست دیگر داشتیم جزء اصحاب حاج آقای حق شناس. دکتر بود. گفت یک نفر آمد توی مطب. باقی اش را عرض نمی کنم چکار کرد. این دعوا کرده بود. یعنی چه؟ این کار چه بود کردی؟ خودت را جمع کن. شب باز خدمت حاج آقا آمدیم. عین همان را فرمود. مثلا بارک الله. همیشه همینجور عمل کن. شاهد بر اعمال. شهید یعنی شاهد بر اعمال. آن را چکار کنیم شاهد بر اعمال بشویم؟ حالا به آن کاری نداریم. لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. اگر عمل صالح بکنی، صالح می شوی. جهتش را عوض می کنیم. اگر عمل خوب بکنی، خوب می شوی. عمل بد کنی، بد می شوی. هرچه بیشتر عمل خوب بکنی، خوب تر می شوی.