جلسه پنج شنبه 1401/11/13
رفتن به اسفل السافلین که آنجا گفتند که در ضرری، نه اینکه ضرر می کنی غرق در ضرری.«والعصر، ان الانسان لفی خسر» توی استخر ضرر آدمیزاد غوطه می خورد، در دریاچه ضرر. «الا الذین آمنوا» مگر اینکه ایمان داشته باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

«والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات»

الصالحات جمع صالح است. خب  آل هم دارد. می گویند جمع مُحَلّی به  ال دلالت بر عمومیت می کند. نمونه اش را می خواهم عرض کنم:

خدا رحمت کند، خدا رحمت کند خدا رحمت کند حاج آقا مصطفی خمینی،خب، می خواستند ایشان را تشییع کنند. حضرت امام از خانه بیرون آمد، هفت قدم همراه این تشییع رفت بعد رفت خانه. قبلش از بزرگان تراز اول نجف آمدند خانه ایشان، یک جوری به ایشان بگویند، خب خبر خیلی بد بود. دیشب پسرت خوابیده صبح بیدار نشده، آمده بودند یک جوری به ایشان بگویند که ایشان لطمه نخورد. خودش امام  قلبش نایستد. شروع کردند به صحبت کردن، بزرگان را می گویم ها، هم ترازهای امام، فرمود:  چه شده؟ مگر مصطفی مرده؟ مرده که مرده. آقا خیلیه، حالا فردا هم در تشییع پسرش هفت قدم برداشته، برای مومن میگویند مستحب است شما هفت قدم در تشییع شرکت کنید. این را می خواهم مثال بزنم که یک کار خیر، یک نفر از دنیا رفته و دارند تشییع می کنند، جنازه اش را می برند، آقا کار خیر، هفت قدم دنبال این راه برو، تو راه رفتن ذکر بگو، لا اله الا الله بگو، کم نگذار، همان خوبی که دم دستت است کم نگذار. یک چیزی می خواستم عرض کنم خمس، آقا خمس واجب است دیگر، آدم باید حساب مالش را بکند. امسال چقدر زیاد آورده نسبت به پارسال، یک پنجمش را خمس بدهد. این یک واجب است، واجب مهمی است. از یک قرانش هم نمی گذرند. یک داستان یادم آمد که بگویم.

علی آقای بهجت پسر حاج آقا بهجت تعریف می کنند) حضرت امام آمده بودند به دیدار آقای بهجت، (من منزلشون رفته بودم و اتاقشون) ایشان بیرون بود، رفت توی اتاقی که پدرش هست و امام را باید ، ملاقات کنند، پذیرایی کنند. رفت و دید که امام تمام قامت ایستاده پدرش هم نشسته قرآن را روی میز گذاشته و دارد قرآن می خواند. هیچ تکان نخورده از جایش، وقتی داشته قرآن می خوانده به احترام حضرت امام که احترام می گذاشته اما قرآن مهم تر بود. دارد قرآن می خواند. وقتی قرآنش تمام می شود می بندد، می بوسد، و بعد بلند می شود، معانقه می کند، با هم می نشینند صحبت می کنند و... خیلی هست ها، امام هم به احترام اینکه قرآن خوانده میشه صاف ایستاد و تکان  نخورد.

 . این احترام ها نشانه چیز خوبی است.

 «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ الله فَاِنَّها مِنْ تَقوَی الْقُلوب» حج/١٩

 تقوای عمیق آدم را وادار می کند که نشانه های خدا،این آیت است دیگر، قرآن آیت بزرگ خدا است) را عظیم می داند. خود را در برابر آن کوچک می شمارد. حاضر است نیم ساعت یک ساعت بایستد تا قرآن خواندن تمام بشود (اینها را داریم ضمنی عرض می کنیم)

مساله خمس را عرض کردم. من اول ماه رمضان سال خمسی ام هست. هر سال هم به فضل خدا اگر خدا کمک بکند حساب می کنیم. نکند یک وقتی کسی در این واجب کوتاهی کند. یک بدهکاری بدی است ها. که می گویند یک درهمش آدم را ممکن است جهنمی کند. یک حساب می کند آدم و اگر نتوانست در جا بدهد به اصطلاح دست گردان می کند با مرجعش یا وکیل مرجعش. بعد خرده خرده می پردازد

معلوم شد که ما در معرض یک خطر بزرگ هستیم. رفتن به اسفل السافلین که آنجا گفتند که در ضرری، نه اینکه ضرر می کنی غرق در ضرری.  «والعصر، ان الانسان لفی خسر» توی استخر ضرر آدمیزاد غوطه می خورد، در دریاچه ضرر.  «الا الذین آمنوا» مگر اینکه ایمان داشته باشد.

ایمان چه بود؟ یادتان هست؟ عرض می کردیم ایمان درست را قبول می کنند و می گویند این مومن است. فرشته ها که آمدند می آیند پیش یک فرد مومن. آن وقتی است که اگر جلویش یک بی حجاب رد شد چشمش را می بندد پای راست و دروغ در میان آمد، به هیچ وجه دروغ نمی گوید، مومن است راستی راستی، کسی که مومن است و قبول دارند که مومن است کسی است که هیچ گناهی نمی کند. اگر هم یک وقت پیش آمد جبران می کند. انسان است دیگر ممکن است چیزی برایش پیش بیاید، اگر پیش آمد جبران می کند.

خب، پس ما چاره ای نداریم جز اینکه ایمان بیاوریم. تکلیف ایمانمان هم معلوم شد، ایمان می خواهی بیاوری، باید نمازهایت را درست بخوانی، روزه ات را درست بگیری، خمست را، زکاتت را درست بدهی

حج هم که ان شاء الله خدا لطف کند همه تان حج بروید، یک خوابی من دیدم از مسجدالحرام، باور کنید زیباتر از آن جایگاهی را ندیدم. دلم نمی خواست از آنجا بیرون بیایم. مثلا اگر می گفتند همه عمرت آنجا باش، آنقدر جلال و زیبایی داشت. در عالم بیداری هم یک زیبایی های غریبی غریب ها عجیب و غریب دارد. خدا قسمتتان بکند و زیارت امام حسین علیه السلام، زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام، زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت جواد علیهما السلام،

در راه از یک جایی رد می شدیم نوشته بود باب الحوایج، پرسیدند کدام باب الحوایج، حضرت جواد باب الحوائج است، حضرت موسی بن جعفر باب الحوائج است. ما همه حوائجمان را، یک کیسه، یک گونی، یک انبان بزرگ حاجت داریم، بردیم در خانه ایشان گذاشتیم، در خانه موسی بن جعفر، در خانه حضرت جواد، آقا یک فکری برای این حاجت ها بکنید. ما حاجاتمان را نوشتیم مثلا، ننوشتیم در دلمان هست. در خانه شما آوردیم. کسی که باب الحوائج است مردم را نا  امید نمی کند

با دوستانی صحبت می کردیم به مناسبتی، گفتیم که بنده عرض کردم) در خانه حاتم طایی اگر کسی برود، حاتم طایی کجا است، امیر المومنین کجا است؟ یه سر سوزنی از کرم امیرالمؤمنین دادند به حاتم، هیچ کس در خانه نمی رفت که نا امید بر گردد، یک وقت کسی آمده بود که هیچ چیز نداشتند دستور داد اسبش را سر بریدند. اسب خیلی عزیز بود، قیمتی بود، تا کسی دست خالی نرود، نمی گویم این کار درست است ها، دست خالی نرفتن را می خواهیم عرض کنیم.

هیچ کسی دست خالی از در خانه موسی بن جعفر، از در خانه حضرت جواد علیه السلام، در خانه امیرالمومنین نمی رود

ما آرزوهایمان آرزوهای زیادی است، دنیایی است، آخرتی است، دو تا جزوه الان دارم کار میکنم، دوستان همت می کنند البته بنده از گوشه به آنها نگاه می کنم. اینها امیدوارم یک جور خوبی تمام بشود بعد بدهیم ترجمه کند به زبان انگلیسی، به زبان عربی هم دلمان می خواهد ترجمه بشود، چون در زبان عربی هم نیست نظیرش. آن راز ماندگاری در زبان عربی هم نظیرش نیست. به فضل خدا انجام بشود

«ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» داشتم از صالحات می گفتم. الصالحات یعنی هیچ کار خوبی را یک دستی نگیری ها، مستحب هم هست یک دستی نگیرید، هرچه می توانید می کنید. هرچیز، پیامبر یک وقت در مورد افطاری دادن فرمود. آقا نداری، نصف خرما، تو یک خرما را نصف کن، نصفش را خودت بخور، نصفش را بده به مهمان. به یک برادرت. محاسبه می شود

 «ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات»

قدم اول این است که آدم هیچ گناه نکند، شما اگر هیچ گناهی نکنی، نمازت می شود نماز. بعد با آن نماز، با دو رکعتش، در مقابل دو رکعتش یک بهشت به شما می دهند، بفرمایید این بهشت، دو رکعت نمازی که اسمش نماز است و با ترک گناه جدی، ترک گناه جدی، زبان بسته جدی از گناه، گوش بسته جدی از گناه، چشم بسته جدی از گناه، نماز درست نصیب آدم میشود

خاطرتان هست و مکرر شنیدید امیرالمؤمنین در پایان خطبه ماه رمضان هفته قبل که پیامبر در نماز جمعه خطبه خواندند، صحبتشان که تمام شد، امیر المومنین سوال کرد افضل اعمال در این ماه چیست؟ روزه یکی از ارکان اسلام است. نماز و روزه جزو ارکان است، پنج تا چیز که گفتند یکی اش روزه است. آقا افضل اعمال در ماه رمضان چیست؟ آقا شما نمی دانید من هم نمی دانم، اما یک ذره در جوانی ها مزه ماه رجب را چشیدم، مزه ماه رجب یعنی بهشت، مزه ماه رمضان یعنی مزه بهشت. فرمود که بهترین کاری که در این ماه می توانی بکنی، حالا در این ماه هم همین است، ما می گوییم بهترین عمل برای ماه رمضان است و ماه رجب است و برای همیشه است. چون گناه کردن مثل این است که یک عدد کلنگ دسته کوتاه سنگین نوک تیز دارد ساختمانش را خراب می کند، آدم دارد با انجام گناه ساختمانی که حودش ساخته را دارد خراب می کند. فرمود:  «الورع عن محارم الله» پرهیز از گناهان خدا فرموده، پرهیز از گناهان، پرهیز از گناهان، و این اخلاق های بد هم ممکن است به گناه منتهی بشود، آدم مثلا بلند جواب پدر و مادرش را بدهد، بلند، داد بزند، دلشان بشکند. می شود گناه. شاید گناه کبیره، اینجور

یک فرمایش بعد از بعد از بعد از این در مورد امیرالمؤمنین عرض کنیم

جنگ تبوک بود، پیامبر میخواست برود مقابل امپراطوری روم، می ترسد؟ امپراطوری روم دفعه قبل که آمده بود با دویست هزار سرباز آمده بود. که در آن جعفربن ابی طالب شهید شد. اینها سه هزار نفر مسلمان بودند. آن طرف هم دویست هزار نفر سرباز رومی، با هم شب صحبت کردند گفتند آقا نمی شود یه هزار نفر با دویست هزار نفر، اصلا معقول نیست. عبدالله بن رواحه که احتمالا اسمش را برای شما گفتم، گفت آقا ما تا حالا هرجا پیروز شدیم به برکت دین پیروز شدیم. به برکت دین. به خاطر این دین پیروز شدیم، بنابراین فردا می مانیم نمی رویم. همان شب می توانست فرار کند و برگردند، نه ما فردا می مانیم و با دویست هزار رومیان می جنگیم. اگر یادتان باشد پرچم دست جعفر بود، دنیا در نظرش جلوه کرد، زن بچه خانه رفقا دوستان، همه آرزوهای دیگری که مثلا برای آینده عمرش داشت، پایش را گذاشت روی این آرزو ها و رفت. جعفر دستش را برای حفظ پرچم قطع کردند. بعد به این دست گرفت این را هم قطع کردند، که خدای متعال در برابر دو بال به او می دهد در بهشت که پرواز کند در بهشت، عزیز ما حضرت اباالفضل هم که دو دست را داده او هم پرواز می کند در بهشت و ان شاء الله به ما سر می زند. بعد از جعفر اسامه بود او هم همینطور. او پرچم را گرفت و ایستاد جلوی دشمن، وقتی کسی صاحب پرچم می شد تمام نگاه ها به طرف او بود، تمام تیرها به طرف او بود، تمام نیزه ها به طرف او بود همه دشمن قهرمانانش، پهلوانانش، مثلا شجاعانش به سمت او حمله می کردند چون می دانستند اگر پرچم زمین بخورد، صاحبان لشکری که این پرچم برای آنها است، شکست خورده اند. در جنگ احد هم همینطور شد، امیرالمؤمنین پرچمدار اول را زد، دوم را زد، همینطور زد همه پرچمدارها کشته شدند، لشکر دشمن، در جنگ احد فرار کرد چون پرچمش زمین خورده بود

خب اسامه هم وقتی پرچم را گرفت باز شیطان آمد و زیبایی های دنیا و آرزوها و داشته ها و نمی دانم جوانی اش را، جوان بود دیگر) همه اینها را در نظرش جلوه داد. همین کار را برای ما هم می کند، وقتی در مقابل یک گناه مثلا قرار بگیریم، می تواند جلوه بدهد، قرآن می فرماید  «زین لهم» تزیین می کند آن گناه را، حالا این فرار را آمده تزیین کرده، زندگی دنیا را برای اینها تزیین کرده، اعتنا نکرد، پایش را گذاشت روی آنها و رفت و شهید شد. سومین نفر عبدالله بن رواحه بود، که پرچم را گرفت. ایشان هم باز همین تزیینات شیطانی و آرزوها و جوانی و جوان بود دیگر) وقتی میخواست به جنگ برود بچه اش آمده بود روی کفل اسب نشسته بود و میخواست پدرش را یک جوری نگه دارد. او هم یک شعری برای بچه اش خواند و بچه رد کرد و آمد. اما آنجا دیگر جلو اش جلوه داد برای عبدالله بن رواحه، فرمانده سوم، پرچمدار سوم جنگ موته، بله

یه ذره شک کرد، بابا خودت داشتی می آمدی، داشتی برای شهادت گریه می کردی، شعر می خواندی، بچه های ما که می خواستند بروند

یک جوان شهید محل ما خدا رحمتش کند، این را قرعه زدند به نامش در آمد. یکی آمد این قرعه را از ایشان خرید. پنج هزار تومان داد قرعه رو خرید. ایشان هم داد. مرتبه دوم قرعه زدند به نامش در آمد یکی دیگر آمد از او قرعه را خرید. مرتبه سوم قرعه کشیدند باز به نامش در آمد، گفت دیگر این بار را نمی فروشم، رفت و تکه پاره هایش را آوردند،خدا رحمتشان کند پدرشان خانواده شان

عرضم به حضورتان پیامبر فرمود من دارم می بینم سر منبر برای مردم) که الان مثلا جعفر پرچم را گرفت و چی شد و چی شد و چی شد. جلوه شیطان را فرمود و این زیر پای خودش گذاشت و رفت و شهید شد، و نفر دوم و عبدالله بن رواحه، این یک دقیقه شک کرد دیگر، بعد فرمود من اینها را می بینم در بهشت،  «علی الارائک یتکئون» بر تخت های سلطنتی بهشتی، (اصلا نگو یعنی چه؟ ما نمی توانیم...) این تخت عبدالله بن رواحه به خاطرش آن یک دقیقه شکش یک پایه ندارد. آنقدر حساب است، یک دقیقه شک کرد بعد هم رفته شهید شده(

یک دقیقه شک کرده بعد هم رفته شهید شده، این است که هیچ چیز را آدم اگر توانایی دارد کم نگذارد،

 «الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات» اینها دیگر ضرر نمی کنند، کسی که ایمان دارد، یادتان باشد یک بار دیگر گفتم، تمام لحظاتش دارد سود می برد، حسابش کار می کند، تمام لحظاتش دارد کار می کند، اگر یک عمل خیر هم درش انجام بدهد که دو برابر، سه برابر ده برابر، همین که شما ایمان دارید، اسمان دارید به چه؟ اگر همین لحظه یک گناه پیش بیاید آن را انجام نمی دهی، رویت را بر می گردانی، همنی مقدار که مومن هستی تمام لحظاتت پر است، معلوم است؟ هیچ چیز خالی نداری، همه اش دارد حساب می شود برایت، در حسابت ذره ذره و لحظه به لحظه واردات داری، اگر یک نماز هم خواندی بیشتر، اگر امر به معروف کردی خیلی بیشتر، خیلی بیشتر، خیلی بیشتر، اگر خمست را پرداختی خیلی بیشتر، خیلی بیشتر، اگر یک کار دیگر، من فکر میکنم یک روزی مثلا در سن هجده سالگی به یک کسی یک حرفی زدم، او دلش ممکن است رنجیده باشد، میشود چه؟ این را می گوییم چه؟ حق الناس. من می روم دنبال این حق الناس، پیدایش می کنم و از او رضایت می طلبم. این خیلی مهم است. یک خانمی سوال کرده بود که من پنج سال است دارم زیارت عاشورای آیت الله حق شناس را که یک طرح خاصی دارد می خوانم اما پسرم هیچ جور هیچ جور هیچ جور، خیلی خطرناک بود جریان پسرش. من گفتم جوابش را بدهید شما زیارت عاشورا نخواندی، اگر خوانده بودی نمی شد. یک عیبی داشته آنی که خواندی، اگر غلط بخوانی. آدم اگر نمازش را غلط بخواند غلط است دیگر، وضو را غلط بگیرم نمازم هیچ چیزش درست نیست نماز صحیح، وضوی صحیح

عرض کردم که پیامبر فرمود من میبینم که نشسته اند مقابل هم توی بهشت، از اینجا رفته، نرفته در صف بایستد یک سر رفته است بهشت، توجه کردید یک سر رفتند، آن وقت بر تختهای سلطنتی بهشتی نشسته اند، تخت عبدالله بن رواحه یک پایه ندارد بخاطر همان  یکدقیقه تردید که بروم نروم بروم نروم، خیلی هست ها، آدم یک لحظه مخیر است، دو قدم بردارم کشته شدم دو قدم برگردم عقب زنده می مانم، زن دارم، بچهدارم، خانه دارم، زندگی دارم، صد نفر چشم به من دارند مثلا

این مشکل است خیلی مردانگی می خواهد. خیلی مردانگی می خواهد. حاج قاسم یادم آمد، گفته بودند که شهادتت دست خودت است هر موقع خودت خواستی هر وقت خودت خواستی، بهترینش را خواست، خدا رحمتش بکند. ما چه کنیم. ما قدم اول را درست کنیم. این ایمانی که معنایش ترک گناه است، این را درست کنیم، بکوشیم، بکوشیم، از بنده ی گوینده تا شمای شنونده بکوشیم یک کم پا باید روی دلت بگذاری، پا روی دلم بگذارم، آن وقت دست دراز کنم گناه دم دستم است، دراز نکن. چشمت را باز کنی گناه جلوی چشمت است چشمت را باز نکن، دهنت را باز کنی یک چیزی بگویی خب باز نکن

یک چیزی هم در مورد امیرالمؤمنین می خواستم عرض کنم، این ماه ماه امیرالمؤمنین است، ماه رجب ماه امیرالمؤمنین است، ماه بعد ماه پیغمبر است، ماه بعدش ماه رمضان شهر الله العظیم است. ماه رمضان ماه خدا است.

یک کتاب از آقای پناهیان دیدم اسمش شهر خدا بود. خیلی خوشم آمد از اسمش اما همت خواندن نکردم. عرضم به حضورتان ما هرچه می کوشیم، ببینید گناه معمولا یک مقدماتی دارد. این مقدمات دست ما است من این مقدمات را جور نمی کنم. ما یک دوستی داشتیم از طریق موبایل گرفتار بود، من گفتم آخر موبایل اینترنتش را قطع کن، گفت نه نزدیک منزلمان یک جایی اینترنت هست کسی دارد در منزلش موبایل من اینترنت آن را می گیرد تا یک محوطه ای را می گیرد این باید چکار کند من باید موبایل را که می تواند اینترنت را بگیرد دستم نمی گیرم، آن را رد می کنم، یک موبایل ساده. برای گناه یک وسایل است این وسایل را من از زندگی ام دور می کنم، خدا کمک می کند. داستان حضرت یوسف یادتان هست، به امام صادق علیه السلام عرض کردند: آقا ایشان چطور توانست در آن بحران سالم بماند؟ فرمود از آن وقتی که آمد در این خانه به صورت این زن نگاه نکرده بود، نگاه کردن مقدمه گناه است. این مقدمه را انجام نداده بود، سالم ماند. این مقدمات را حالا هر گناهی به حساب خودش یک مقدماتی دارد، مثلا فرض کن رفیق، آدم یک رفیق هایی دارد که آدم را به سوی گناه می برند. می کشند، من با این رفیق ها رفاقت نمی کنم، مثلا یک بازی فوتبال می گذارند، پول می گذارند رویش، میشود قمار، خب من هم شرکت کردم دیگر، من با این رفیق ها رفاقت نمی کنم، مقدمات دقت بفرمایید، در مقدمات، مقدمات را تا می توانم از دسترس دور می کنم. خب اگر این ایمان را من درست کردم با ترک گناه، با ترک گناه ایمان را ثابت کردم. اسمم را نوشتم جزو کسانی که ایمان دارند.  «عملوا الصالحات» هم که من نماز می خوانم، روزه می گیرم، آقا اینها تازه می شود عمل صالح، اگر من گناه بکنم، نماز که می خوانم، این مثل کاسه شکسته است، گوشه اش شکسته لبش پریده این دیگر به درد نمی خورد، وقتی گناه نمی کنی نمازت یک کاسه سالم است، میشود عمل صالح، یک چیزی می خواستیم در مورد امیرالمؤمنین عرض کنیم، ببینید دقت کنید مهم ترین روایتی که در اهل سنت در فضیلت امیرالمومنین هست روایت جنگ تبوک را می گفتم که به مناسبت پیغمبر می خواستند بروند به مقابله با دولت روم همه مسلمانان را احضار کرده بودند از همه جا، تقریبا سی هزار لشکر شده بود، سی هزار لشکر می خواستند بروند، به امیرالمؤمنین فرمود دقت کنید) یا علی یا تو باید بمانی در شهر یا من. تو بمانی من بروم، من بمانم تو بروی جنگ. (می فهمید) شهر نیاز دارد. تو بمانی یا من بمانم، حالا چرا؟ هشتاد نفر هستند منافقین آمده بودند از پیامبر اجازه گرفته بودند که نیایند جنگ، مانده بودند، یک دسته منافقند وسط راه یعنی دو تا مجلس دو تا منزل رفته برگشتند، رییس منافقین عبدالله بن ابی با هم شهری هایش، قبیله اش برگشتند، سیصد نفر، هشتاد نفر هم که در شهر بودند الان چهارصد نفر، منافق داخل شهرند، اسلام و پیامبر و لشکر اسلام هم رفتند هزار کیلومتر آنطرف تر،این یک بحران بود، چهارصد نفر منافق در شهرند هیچ کس هم در شهر نیست، پادگان نداریم داخل شهر، پادگان محافظ، پلیس محافظ نداریم، زن و بچه مردم، پیرمرد و پیرزن ها و بچه ها اینها می توانند دو نفر سوار بفرستند مثلا به فلان قبیله که کافر است، آنها را بیاورند به داخل شهر همه موجودات، آدم های داخل شهر، زن و بچه مسلمانان را بردارند، اسیر کنند و ببرند، اسلام با یک شکست بزرگ با یک مشکل بزرگ روبرو بشود. یا علی تو باید بمانی، آقا، یک نفره، در برابر چهارصد نفر منافق چطوری بوده؟ چقدر عرضه داشته؟ ایشان ماند هیچ خطری هم پیش نیامد الحمدلله ، لشکر اسلام هم رفتند و برگشتند به سلامت. پيامبر چه فرمود : یا علی یا من باید بمانم یا تو. پیامبر یک بار دیگر هم این را فرمود وقتی که آیات سوره برائت را می خواست بفرستد به مکه، سال نهم، سال هشتم مکه فتح شد، دیگر تحت سیطره اسلام است اما مشرکان طبق  معمول خودشان که می آیند مکه، می آیند در مکه، گاهی مثلا لخت مادرزاد طواف می کردند. و با همان روش های خودشان. پیغمبر می خواهند بفرمایند دیگر نیایید

دیگر سال آخرتان است. حکم خدا این است. سپردند به ابوبکر، ابوبکر رفت. جبرئیل نازل شد، یا خودت باید بروی یا کسی که مثل تو هست. معلوم است؟ مثل تو است! آنجا، مدینه را باید حفظ می کرد یا خود پیغمبر یا کسی که مثل ایشان است، کسی که نمیشود او را دور زد، کلاه سرش گذاشت، نمیشود ترساندش، عقب نشینی نمی کند.(این یک حادثه). اینجا هم یا خودت باید ببری آیات را یا یک کسی که مثل تو هست. یا علی بیا سوار شتر من بشو انگشتر من را هم دستت بکن که نشانه این است که تو مأموریت داری. ایشان تشریف برد، به آن آقا هم در جحفه رسید. (نرفتید، خدا نصیبتان بکند، جحفه، یک بار رفتم جحفه) بعد آن آقا زنگ شتر پیامبر را شنید، می شناخت به نحوی. ایستاد ببیند چه شده، پیامبر آمده چه بگوید؟ امیر المومنین را دید که آمده، فرمودند پیامبر به من فرموده آیات را از تو بگیرم و من ببرم، شما برگرد، من ببرم. آیات را برد و در منا برای جمعیت حاجیان که مشرکین هم در بین شان  بودند خواند. دیگر از امسال به بعد هیچ مشرکی نباید به حج بیاید. یا علی یا من یا تو این کار را یا من باید بکنم یا تو، امام کسی که می تواند عین پیغمبر عمل کند، هیچ کم نگذارد، هیچ کم نیاورد، در حادثه ها بتواند همه مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید را حل بکند، آن فرمایش این است فرمود که:  « انت منی بمنزلة هارون من موسی الا أَنه لا نبی من بعدی» هارون برادر حضرت موسی که خلیفه حضرت موسی شد آن وقتی که ایشان رفته بود به کوه طور

السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

آمد گفت آقا اجازه بدهید بروم خون برادرانم را انتقام بگیرم از لشکر دشمن. به زبان بنده فرمود که انتقام را بگذار کنار، اگر می توانی برو کمی آب برای بچه های من طلب کن. ایشان هم از این مشک های جنگی برداشت. مشک بزرگ، مشک جنگی که بتواند حرکت سریعی بکند، رفت آب هم برداشت، امتحان هم برایش پیش آمد، خیلی تشنه اش بود سه روز بود این همه جنب و جوش کرده بود، به زره اش افتاب تابیده بود خیلی گرم بود، تشنگی اذیت می کرد جداً، دستش را برد جلو، زیر آب، آورد بالا تا کمر نهر، یادش آمد به امامش، می گویند مگر امامش یادش رفته بود؟ فذکر عطش الحسین علیه السلام، آب را روی آب پرتاب کرد. از میان آب بیرون آمد، رفت سمت نخلستان، برای اینکه، مشک سالم بماند، با تیر نتوانند آن را بزنند، آب هم سالم ماند ولی دشمن از پناه درختان پشت نخلها که کنار هم در آمده و مثلا حفاظی درست شده در آمدند و دست راستش را زدند. فرمود:  «والله ان قطعتموا یمینی، انی اهامی ابدا عن دینی» دین من در خیمه ها مانده، برادرم دین دین مجسم است، انی احامی ابدا عن دینی، عن امامی. یک کمی باز جلوتر رفت، همه اون خبیث ها که خودشان را قایم کرده بودند رفتند پشت یک درخت دیگری خودشان را قایم کردند دست چپ را هم زدند. دست چپ زدن یعنی دیگر جنگ بی جنگ، یعنی دفاع بی دفاع. فرمود:  «یا نفس لا تخشی علی الکفارِ» آقای عباس از این کفار نترسی ها، سی هزار نفر، چهار هزار تیر انداز، از این ها نترسی باک نداشته باشی ها  « وابشری برحمة الجبار» رحمت خدا در انتظار تو است. مشک آب را به دندان گرفت و از میان نخلستان بیرون آمد، حالا دشمن، آن چهار هزار تیرانداز، یک هدف دارند. چهارهزار تیر به سمت یک هدف، چهارهزار تا یک هدف دارند.سراپا شده بود تیر. گفتند مثل خارپشت شده بود. اینها هیچ مشکلی برایش نبود، آرزو داشت، کار جنگی دیگر نمی تواند بکند، این تمام شد اما اب را که دارد، اما از آن چهار هزار تیر انداز خب یک تیر هم به مشک خورد، آبها به زمین ریخت، متحیر شد، چکار کند، دشمن وقتی ایشان شمشیر در دست ندارد، نیزه در دست ندارد، می تواند بیاید کنار دستش، حالا هرچه می توانند شمشیر می زنند، تیر می زنند از فاصله نزدیک تیر می اندازند، با نیزه چی از این بدن ماند، چیزی از این بدن نماند، وقتی افتاد روی زمین پخش شده بود توی بیابان، امام حسین علیه السلام وقتی آمد بالای سر، این وضع را دید، بدن برادرش را دید فرمود چاره ام بی چاره شد، هیچ چاره دیگری ندارم. عباس بود دوتایی با هم می رفتیم مقابل دشمن، دشمن را عقب می راندیم، اما

به ناامیدی اباالفضل، به نا امیدی امام حسین علیهما السلام در فرج و ظهور ولی ات تعجیل و تسریع بفرمامشکلات و موانع ظهورش را برطرف فرما، بخشی ازعمر ما را در دولت آن حضرت قرار بده، آن بزرگوار را از ما راضی و خشنود بفرما، نظر مرحمتش را از ما، از کشور ما، از ملت ما، از رهبر بزرگوار ما برمگردان، رهبر بزرگوار ما را در پناه ایشان از همه بلیات و خطرات محافظت بفرما، هرروز او را به آرزوهایش بیشتر برسان، دولت خدمت گذار را کمک کن یاری کن مدد کن تا برای مردم بیشتر خدمت کنند آنها را به خودشان وا مگذارما را به خودمان وامگذار، فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده، ما را هم عاقبت بخیر قرار بده، بجاه محمد و آله اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای