مرحوم حاج حسن بغدادی رحمه الله نقل می کرد: مادر بزرگ وپدر بزرگ من در ابتدای زندگی زناشوئی به عتبات مشرف می شوند. تمام آن عتبات مقدسه را بوسیده و زیارت می کنند، و در هرکدام به اندازه لازم می مانند. در زیارت سامراء مادر بزرگ گرفتار می شود. مسئله بلد نبوده و نمی دانست چه باید کند؟ به در خانه مرجع تقلیدش آیت الله میرزای شیرازی اول می رود. آنجا هم خجالت می کشید، و دلش می خواست از خود جناب میرزا سؤال کند. پذیرفتند، و به اتاق خصوصی میرزا راهش دادند. میرزا بر سر سجاده بود. خانم وارد شد. چیزی نگفته بود که میرزا جواب مسئله اش را داد، و فرمود: از این در حرم وارد می شوی، همانطور که بسوی آن در دیگر در حال حرکت هستی سلام می گویی، و وداع می کنی، و بیرون می روی در هر صورت در حرم توقف نمی کنی. او جوابش را گرفته بود، و دیگر کاری نداشت؛ اما در این فاصله چشمش به مهر تربتی که در سجاده ی میرزا قرار داشت افتاده بود. مهر شکل غریبی داشت. خیلی میل پیدا کرده بود که این مهر را داشته باشد. میرزا باز بدون مقدمه فرمود: دوست داری این مهر مال تو باشد. این را من وقتی که برای تعمیر سرداب مقدس حضرت حسین علیه السلام غسل کرده و وضو گرفته و احرام بسته و به سرداب مقدس مشرف شدم، از بخشی از قبر مطهر که شکاف پیدا کرده بود برداشته ام. حال اگر تو می خواهی آن را بردار و برو. این خانم با چه شوق و ذوقی این تربت خالص را برداشته و به منزل برده و بعد هم به ایران آورده بود.