شب سوم محرم الحرام 1432 ( قيامت - روضه ي امام حسين عليه السلام)
شب سوم محرم الحرام 1432 ( قيامت - روضه ي امام حسين عليه السلام)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

به ادامه بحثمان در رابطه با قیامت می­پردازیم: قیامت، قیامت خواهد بود. عرض کردیم که در مقدمه قیامت یک حوادثی در کل جهان اتفاق می­فتد. در آیه 1 سوره مبارکه حج می­فرماید: ... إِنَّ زَلزَلة السَّاعَةِ شـَيْءٌ عَظيمٌ مقدمه قیامت یک زلزله رخ می­دهد که بسیار بزرگ است. عرض کردم زلزله­هایی که ما دیده­ایم، در یک مقیاس و محوطه کوچکی بوده است. قبلا یک بار در مرکز ایران، در یک بخش بزرگی زلزله آمد که البته خدا را شکر به خیر گذشت. بنابراین در این دنیا زلزله­ها نهایتا در یک سرزمین بزرگی اتفاق می­افتند. اما در قیامت در تمامی جهان زلزله می­آید. این جزء مقدمات قیامت است. قرآن می­فرماید زمین به زمین دیگری تبدیل می­شود. هرچه پستی و بلندی است برطرف می­شود و زمین از حالت کروی بودن خارج می­شود و صاف می­شود. اینکه این مطلب دقیقا به چه معناست ما نمی­دانیم. تمام بشری که یک روزی در این زمین زندگی کرده­اند روز قیامت در یک محیط بزرگ و مسطحی جمع می­شوند. حوادث بسیار بزرگی اتفاق می­افتد که عرض کردیم اینها حوادثی است که خارج از وجود انسان رخ می­دهد.

برای انسان و درون او نیز یک قیامت رخ می­دهد و بخش مهم قیامت همین اتفاقی است که درون انسان رخ می­دهد. در آیه 22 سوره مبارکه ق می­فرماید: لقدْ كنتَ في غَفلةٍ مِنْ هذا تو از این قیامت در غفلت بودی. ترجمه فارسی غفلت، حواس پرتی است. حواس تو از قیامت پرت بود. فكشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ ما پرده چشم تو را برداشتیم. قیامت برایت حاضر شد. حاضر شدن قیامت عبارت بود از اینکه پرده­ای از جلوی چشمت برداشته شد. کشف یعنی پرده برداری.

در آیه 187 سوره اعراف نیز می­فرماید: لا يُجلــّيها لوَقتِهَا إِلا هُو پرده قیامت برداشته نمی­شود، مگر به وسیله خداوند. قیامت برای انسان زمانی اتفاق می­افتد که پرده از جلوی چشمانش برداشته می­شود. عرض کرده بودم که این مطالب یک مقدار از حیطه فهم ما دور است.

فرمودند که آدمیزاد آن مقدار داخل برزخ (حد واسط بین مرگ و قیامت) می­ماند که­ به دنیا دلبستگی دارد. بنابراین کسی که به این دنیا دلبستگی زیادی دارد به عنوان مثال پانصدهزار سال در برزخ می­ماند. کسی که هیچ دلبستگی ندارد چطور؟ بلافاصله بعد از ورود به برزخ به قیامت می­رود و بعد وارد بهشت می­شود. معنای این مطلب چیست؟ کمی از حیطه فهم ما دور است.

بنابراین انسان برای قیامت به یک کشف احتیاج دارد. اگر کسی زحمت کشیده باشد، کم کم پرده­ها برایش کنار می­رود. نمونه­اش امیرالمومنین (علیه السلام) که فرمودند برای من هیچ پرده­ای وجود ندارد. اگر تمام پرده­ها برداشته شود، الان با قیامت هیچ فرقی ندارد. قیامت برای چنین کسی حاضر است. برای سلسله امامت (علیهم السلام) قیامت همیشه حاضر بوده است. از یک مطلبی که دیده و چشیده بودند برای ما حرف می­زدند. در حال حاضر قیامت برای ما یک چیز غائب است. من که برای شما صحبت می­کنم با شما هیچ فرقی ندارم. همانطور که قیامت برای شما غائب است برای من نیز غائب است. حالا بفرمایید من متن عربی یک آیه را می­دانم که برای شما می­خوانم. اما واقعیت قیامت برای من نیز غائب است. اما برای آن حضرت غائب نبوده است و از یک مطلبی که دیده و چشیده بودند سخن می­گفتند.

چرا صاحبان عصمت معصوم بودند؟ آیا یک اجباری آنها را وادار به عصمت می­کرد؟ نه خیر. کاملا مانند ما مختار و قادر بودند تا هر کاری بکنند. فقط فهمشان بیشتر از ما بود. بدی یک مطلب را با تمام وجودشان و از عمق جانشان می­فهمیدند. آقا این فهمِ تا عمقِ جان را، ما هم می­توانیم تحصیل کنیم. اگر ما به حرف آن انسانی که حقیقت این مطالب را فهمیده بود عمل کنیم، ما هم می­فهمیم. در آن صورت همانطور که امیرالمومنین می­فهمیدند، ما نیز بدی یک مطلب را از عمق جان خواهیم فهمید. ببینید عصمت یک علم است نه یک جبر. یک فهم است. آن فهم برای ما نیز تحصیل کردنی است.

فكشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ یک پرده جلوی چشم ما است، اگر آن پرده را کنار بزنیم با همین چشم قیامت را می­بینیم. چشمی که پرده­هایش برداشته شده باشد. الان هزاران پرده در مقابل چشم ما است. بعد در ادامه آیه 22 سوره مبارکه ق می­فرماید: فبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ امروز چشمت تیز است.

امیرالمومنین (علیه السلام) در رابطه با اولیاء خداوند می­فرمایند قیامت برای آنها حاضر است. از یک مطلب دیده و چشیده شده حرف می­زنند. همه اولیاء خدا اینگونه­اند. چشمشان تیز است و به عمق مطالب پی می­برند. به عنوان مثال شما حرکت آستین مرا می­بینید. حالا فرض کنید کسی در جایی است که فقط آستین را می­بیند و دست را نمی­بیند. اگر بگوید این آستین حرکت می­کند حرف غلطی گفته است؟ خیر. اما حرفش عمیق نیست. زیرا آستین از خودش حرکتی ندارد. اگر دست حرکت نکند آستین افتاده و مرده است. یا فرض کنید یک مورچه روی یک صفحه کاغذ است و من هم قلمی در دست دارم و چیزی می­نویسم. مورچه چه می­بیند؟ نوک قلم را می­بیند و می­گوید نوک قلم می­نویسد و حرکت می­کند. اما آیا واقعا نوک قلم حرکت می­کند؟ در واقع قلم حرکت می­کند که نوک قلم نیز حرکت می­کند. اگر یک حیوان بزرگتری بود می­دید که دست حرکت می­کند که قلم حرکت می­کند. انگشتان دست قلم را حرکت می­دهد. این کمی به حقیقت نزدیکتر است. کسی که می­دید نوک قلم حرکت می­کند، حرف و فهمش درست بود، اما عمیق نبود. اگر می­فهمید قلم حرکت می­کند، کمی عمیق­تر بود. اگر می­دید انگشتان حرکت می­کند، فهمش کمی عمیق­تر بود. اگر می­دانست که این انگشتان حرکت نمی­کند و باید این عضلات دست حرکت کند تا انگشت حرکت کند، آنگاه کمی فهمش عمیق­تر بود. اگر می­دانست که یک جان هنرمندی در تن این نویسنده هست که این خط زیبا را به وجود می­آورد و این قلم را حرکت می­دهد نیز فهمش عمیق­تر می­شد. اگر جان را از آن نویسنده بگیرند، چه خواهد بود؟ مانند سنگ خواهد بود. اگر کسی آن را ببیند، حقیقت را دیده است و به او می­گویند: فبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ چشمت تیز شد. زیرا اصل حرکت و علت اصلی آن را دریافته است.

ببینید ما از عالم، همین حوادث ظاهر را می­بینیم. می­بینیم که فلان کشور چه کرد و دیگری چه کرد. اما این عالم یک گرداننده دارد. کسی که گرداننده عالم را می­بیند، دیگر مضطرب نمی­شود. ولیّ خدا هیچگاه مضطرب نمی­شود. هیچگاه دستپاچه نمی­شود. هیچگاه عجله ندارد. کاملا خونسرد است. خونسردِ خونسرد. زیرا او عمق را می­بیند. آقا کسی که به قیامت رفت، چشمش تازه باز می­شود . عمق عالم را می­بیند. اینکه کار دست چه کسی بود و گرداننده چه کسی بود. در آیه 19 سوره مبارکه انفطار می­فرماید: وَالأمْرُ يَوْمَئِذٍ للهِ امروز (روز قیامت) کار متعلق به خداست. هر روز کار متعلق به خداست. انبیاء و اولیاء که چشمشان در این دنیا باز است، چون می­بینند کارها و امور در دست کیست، مضطرب نمی­شوند. می­بینند که خداوند حکیم است، بنابراین عجله و دستپاچگی ندارند. از چیزی نمی­ترسند. شب هيچکسی با اطمینانی بیشتر از آنها نمی­خوابد.

اگر در خاطرتان باشد امام در سفری که از پاریس به ایران کردند، در هواپیما خوابیدند. تمام کسانی که منتظر ایشان بودند و به ایشان علاقه داشتند، مضطرب و نگران بودند. اما خود ایشان راحت خوابیده بودند. زیرا می­فهمیدند که تمام کارها به دست خداوند حکیم است.

عرض کردم که در آیه دیگر می­فرماید قیامت علاوه بر اتفاقی برای جهان، شامل اتفاقی برای ما نیز هست. بدون آن اتفاق شما اصلا به قیامت نمی­روید. بعد عرض کردم که فرمودند حادثه قیامت به صورت ناگهانی اتفاق می­افتد. یک آن شما در این دنیا هستی، لحظه بعد در آخرتی. آیا مرگ غیر از این است؟ یک لحظه است. حالا گاهی، برخی از مرگ­ها سخت­تر است و بیشتر طول می­کشد، اما بسیاری از مرگ­ها بسیار ناگهانی است. عرض کردم که یکی از آقایان بزرگوار داشت برای درس می­رفت که فوت کرد یا یکی دیگر از بزرگان شب نوزده ماه مبارک رمضان از بالای منبر افتاد زمین و فوت کرد. ناگهان. قیامت ناگهان می­آید. در آیه 187 سوره مبارکه اعراف می­فرماید: لا تأتيكـُمْ إِلا بَغتة.

همچنین عرض کردم که حادثه قیامت بسیار سنگین است. این حادثه برای آسمان­ها و زمین سنگین است چه رسد به یک انسان کوچک.

یک مطلب دیگر که امشب می­خواهم عرض کنم: در آیه 97 سوره مبارکه انبیاء می­فرماید: وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ آقا این قیامت دور نیست. پشت گوش شماست. حالا من می­گویم پشت گوشتان است اما از پشت گوشتان هم نزدیک­تر است. قرب یعنی نزدیکی. اقتــَرَبَ یعنی شدت نزدیکی. این نزدیکی را در مورد خدای متعال چگونه توصیف می­کنیم؟ خدای متعال تا چه حد به ما نزدیک است؟ بسیار نزدیک است. فرمودند از رگ گردن نزدیک­تر است. بالاتر از این هم گفته­اند. فرموده­اند از خودت به تو نزدیک­تر است. یعنی چه؟ حالا وجه عقلانی مساله نیاز به بحث دارد و مطلبی نیست که بتوان در دو جمله بیان کرد. نزدیکی قیامت نظیر این نزدیکی است. وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ وعده­ای به شما داده­اند که راست و حق است. به اندازه­ای حق است که ما همین الان در قیامت هستیم. اصلا شما در قیامت متولد شده­اید و در آن هم از دنیا می­روید. کسی که دروغ می­گوید، در همان لحظه­ی دروغ گفتنش از دهانش آتش بیرون می­زند. باز برایتان عرض کردیم. اگر کسی مال یتیم خورد، همین الان دارد آتش می­خورد. اگر کسی خوبی کند نیز همینطور است. اگر کسی دلی را خوش کند، همان زمان که آن دل را خوش کرد، درحال ساختن بهشت است و در بهشت غرق است. در گلستان غرق است. قیامت تا این اندازه نزدیک است. وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ وعده­ی حقّ خداوند بسیار بسیار نزدیک است.

در آیه 97 سوره مبارکه انبیاء می­فرماید: فإذا هيَ شاخِصَة أَبْصارُ الذينَ كفرُوا زمانی که این پرده یک مرتبه از جلوی چشمان برداشته شود و حقایق قیامت مشاهده شود، تمام چشمان خیره می­شود. خیره می­شود یعنی فقط همان را نگاه می­کند. مثلا الان که من شما را نگاه می­کنم از گوشه چشمم ایشان را نیز می­بینم. اما در آن زمان دیگر انسان از گوشه چشمش چیز دیگری را نمی­بیند. حادثه قیامت آنقدر بزرگ است که تمام چشم و هوش و حواس انسان را می­گیرد. فإذا هيَ شاخِصَة أَبْصارُ الذينَ كفرُوا شُخوص بَصَر یعنی چشم فقط به یک جا نگاه می­کند.

در آیه 22 سوره مبارکه ق می­فرماید: لقدْ كنتَ في غَفلةٍ تو از قیامت غفلت داشتی. قیامت از ابتدا در جلوی چشمت حاضر بود اما تو از آن غفلت داشتی. در ادامه آیه 97 سوره مبارکه انبیاء نیز می­فرماید: يا وَيلنا قدْ كـُنـّا في غَفلةٍ مِنْ هذا وقتی وارد قیامت شد، مدام بر سرش می­زند و می­گوید ما در گذشته­ حواسمان پرت بود. هفتاد سال در حواس پرتی زندگی کردیم. در ادامه آیه یک قدم بالاتر را می­فرماید: بَلْ كـُنـّا ظَالمينَ خودم باعث غفلت خودم شدم. ظلمی که کردم آن غفلت و نفهمی را به بار آورد. من قیامت را نمی­فهمیدم. بدی عملم را نمی­فهمیدم. نمی­فهمیدم. چرا نمی­فهمیدم؟ زیرا بد کرده بودم. بد کردن باعث نفهمی می­شود. کسی که در زندگی­اش هیچ ظلمی ندارد و می­تواند ظلم را از زندگی­اش بیرون کند به فهم می­رسد. قیامت برایش حاضر می­شود. از بس که می­فهمد دیگر حتی فرض گناه هم برایش نیست. گناه و ظلم فقط در فرض غفلت رخ می­دهد.

زمانی که در قیامت از انسان می­پرسند چه مقدار در دنیا به سر بردی، می­گوید یک روز. هفتاد یا هشتاد سال که در دنیا بوده آنقدر در مقابل روز قیامت که پنجاه هزار سال طول می­کشد، کوتاه است که می­گوید یک روز در دنیا ماندیم. ­

در آیه 1 سوره مبارکه انبیاء می­فرماید: اقتــَرَبَ لِلنـّاسِ حِسَابُهُمْ. عرض کردم که اقتــَرَبَ یعنی شدت قرب وعده­ی حقّ ِخداوند. حساب به شدت برای مردم نزدیک می­شود.

مکرر برایتان عرض کرده­ام که شخصی مسلمان شده بود. هرکس مسلمان می­شود باید قرآن را بیاموزد. در نمازش باید حمد و سوره بخواند بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسانی را که مسلمان می­شدند نزد معلمی می­گذاشتند تا به آنها قرآن بیاموزد. برخی خوش­بخت بودند و قرآن را از خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یاد گرفته بودند.

یکی از این معلمانِ قرآن مردی بود به نام اُبَی بن کَعب که بسیار بزرگوار بود و خیلی می­فهمید. البته نمی­دانم چرا خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) نیامد. بعد از جریان سقیفه عده­ای شبانه دور هم جمع شده بودند و در نهایت اندوه به دنبال راه چاره بودند. گفتند برویم و به اُبَی بگوییم و ببینیم او چه می­گوید. رفتند در خانه او را زدند. اما او در را باز نکرد و پرسید مگر حُذیفه با شما نیست؟ حذیفه هم از کسانی بود که می­فهمید در دنیا چه خبر است. اگر به خاطر داشته باشید یک روز که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوار بر شتر از جنگ تبوک یا غدیر به مدینه می­آمدند و دو همراهشان حذیفه و عمار بودند، در گردنه­ای یک مرتبه متوجه شدند از بالای کوه صدایی می­آید. دیدند ده دوازده نفر که صورت­هایشان را بسته­اند از بالا دارند می­آیند. پیامبر پرسیدند حذیفه دیدی. شناختی آنها که بودند. خلاصه اُبَی از آنها پرسید مگر حذیفه همراهتان نیست؟ گفتند چرا. اُبَی گفت او می­داند چه کنید. همانجا گفت که قدرت حکومت به زودی به شام می­رود. سی سال بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خلافت پیامبر به دست دشمنانش رسید. قریش تا توانسته بودند با پیامبر جنگیده بودند. جنگ احد را قریش به پا کرده بود. جنگ بعد از آن را هم قریش به پا کرده بود.  جنگ خندق را نیز قریش به پا کرده بود. سه تا از بزرگترین جنگ­های ممکن علیه اسلام را آنها به پا کرده بودند. افرادی را فرستاده بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ترور کند. سه سال پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در گرسنگی و تشنگی محاصره کردند. یک مجموعه از این دشمنان سی سال بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمامی دستاورد ایشان را به دست آوردند. آن شب اُبَی پشت در این مساله را پیش بینی کرد و گفت به زودی کار به آنجا می­رسد.

عرض کردم که اُبَی یکی از معلمان قرآن بود. ایشان می­گوید من هفتاد سوره قرآن را از لبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموختم. بنابراین ایشان بعد از امیرالمومنین (علیه السلام) که اصل هستند، بزرگترین معلم قرآن بود. آن روزهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرشان شلوغ نبود به افرادی چون اُبَی و ابن مسعود قرآن خواندن را می­آموختند. آنها هم آن قرآنی که از پیغمبر آموخته بودند به دیگران یاد دادند و این آموزش همینطور ادامه پیدا کرد تا امروز. قرآنی که ما امروز می­خوانیم، همان قرآنی است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می­خوانده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هفت یا ده قرائت نمی­خواندند. این که ما می­خوانیم همان است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می­خوانده است.

عرض می­کردم یک کسی که مسلمان شده بود را برای آموزش قرآن نزد معلمی بردند. قاعدتا ابتدا سوره حمد را به او آموخت. بعد هم یک سوره کوچک به او آموخت که در نمازش بعد از حمد بخواند. سوره­ای که به او آموخت چه بود؟ سوره زلزال. خواند و خواند تا به دو آیه آخر رسید: فمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرّةٍ خيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرّةٍ شرًّا يَرَهُ این حرف بسیار بزرگی است. اگر در یک جای تاریک نور بیفتد ذراتی که در هوا حرکت می­کنند مشخص می­شود. ذره یعنی به اندازه آن ذرات معلقی که در هوا می­بینیم. هرکس به اندازه وزن ذره­ای کار خوب کند آن را می­بیند، می­چشد و لمس می­کند. به اندازه وزن یک ذره بدی کند هم آن را می­بیند. آن فرد بلند شد. معلم از او پرسید چرا بلند شدی؟ تازه دو سوره را یاد گرفتی! گفت من همه چیز را فهمیدم. تمام دین همین دو آیه است. آقا اگر کار خوب بکنید، آن خوبی را می­بینید. از این گوشه چشم به نامحرم نگاه کردی، یک روزی این نیم نگاهی که به خیانت کردی، می­بینی. خدا رحم کند. البته یک وقت شما دارید چیز دیگری را نگاه می­کنید و آن در چشم شما می­افتد، آن عیبی ندارد. اما اگر نگاه کردید، حتی از گوشه چشم، آنوقت نتیجه­اش را می­بینید.

آیه 1 سوره مبارکه انبیاء: اقتـَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَهُمْ في غَفلةٍ مُعْرضُونَ چند بار صحبت غفلت شد؟ آیه 97 سوره مبارکه انبیاء: قدْ كـُنـّا في غَفلةٍ  آیه 22 سوره مبارکه ق: لقدْ كــُنتَ في غَفلةٍ مرتب می­فرماید شما نسبت به قیامت غفلت دارید. عرض کردم که غفلت یعنی حواس پرتی. نه اینکه قیامت نیست. هست اما حواس شما از آن پرت است. مثال عرض کردم که عینک من در دستم یا به چشمم بوده و داشتم به دنبال آن می­گشتم. این را می­گوییم غفلت. پول در جیب شماست و می­خواهید از تاکسی پیاده شوید اما نمی­دانید پولتان کجاست. غفلت یعنی حواستان از یک مطلبی پرت است. اگر حواستان جمع شد، قیامت را می­بینید. خوبی کارهایتان را می­بینید. آیه 1 سوره مبارکه انبیاء می­فرماید: وَهُمْ في غَفلةٍ مُعْرضُونَ. مُعرض یعنی کسی که رو می­گرداند. اینجا چیزی هست و من نمی­خواهم آن را ببینم و رویم را برمی­گردانم. این می­شود إعراض. إعراض و غفلت با هم است. یعنی خودت کردی. این غفلت به دست خودت به پا شده. پس هم إعراض است و هم غفلت است. توضیح این کمی پیچیده است.

قیامت بسیار نزدیک است. فقط یک پرده باید کنار رود تا انسان قیامت را ببیند و بچشد. در قیامت حوادث بسیار بزرگی اتفاق می­افتد.

حال کمی در رابطه با روضه امام حسین (علیه السلام) عرض کنیم: مکرر این مطلب را عرض کرده­ام. کاری کنیم این روضه­ خواندن­ها و روضه گوش دادن­ها بماند. شاید صد بار حاج آقای حق شناس (رحمه الله) این وصیت را به ما فرمودند. ایشان این مطلب را از مرحوم حاج مقدس نقل می­کردند. می­گفتند حاج مقدس فرموده بودند به یک جایی که روضه بسیار خلوت است برو و یک منبر گوش بده. در زمان­های قدیم در بازار تهران تیمچه­هایی بود که روضه وقفی داشتند و مجبور بودند روضه بخوانند. مردم هم در روز کار دارند و کسی به آن روضه­ها نمی­رفت. یک آقایی به خاطر اینکه دعوتش کرده بودند مجبور بود در آنجا روضه بخواند. صاحب و متولی روضه هم می­گفت یک یا دو نفر در آنجا باشیم. ایشان می­گفتند به این مکان­ها برو و یک روضه گوش بده. ده دقیقه، یک ربع یک روضه گوش بده. خودشان هم هرگاه به منزل آقای اربابی می­آمدند در اتاق کوچک آنجا می­نشستند. مثلا کل جمعیت هفت هشت نفر بود اما ایشان به آن اتاق کوچک می­رفتند و در آنجا یک روضه گوش می­کردند و می­رفتند. این کمی برای ما سخت است.

خدا کند یک روضه برایمان بماند. روضه بسیار قیمتی است. برایتان در گذشته عرض کرده­ام. تا آنجا که من گشتم سه فتوا دیده­ام. حضرت امام، آیت الله فاضل و یک بزرگوار دیگر که هنوز زنده­اند فرموده­اند عزاداری حضرت امام حسین (علیه السلام) از اعظم قربات است. از اعظم قربات است. در شمار بزرگترین وسایل تقرب به خداوند است. حتی لزومی ندارد گریه کنی. اگر بشود، بهتر است، اما اگر نشد ایرادی ندارد. فقط قصدتان را درست کنید و در مجلس عزاداری ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) شرکت کنید. اگر قصدتان درست باشد شما در روضه شرکت کرده­اید. اما اگر قصدتان درست نباشد، اصلا شرکت نکرده­اید. فقط سیاهی لشکر می­مانید که البته سیاهی لشکر بودن در مجلس امام حسین (علیه السلام)  هم یک جایی حساب ­می­شود. سیاهی لشگر امام حسین (علیه السلام) بودم و به طور مثال به مجلس یزید نرفتم. در همین سال­های اخیر در کشور خودمان هم مجلس یزید بود. آنجا نرفتی. همین­جا آمدی. حتی اگر نیتت هم درست نبود سیاهی لشگر مجلس امام حسین (علیه السلام) بهتر از بودن در مجلس یزید است. بحث سیاهی لشگر را کنار بگذاریم.

روضه امام حسین (علیه السلام) وسیله تقرب درجه اول است مانند نماز که یکی دیگر از وسایل تقرب درجه اول است. اما نماز درست کجاست؟ نماز درست این است که من صدای فردی که کنارم هست را نشنوم. صدای کسی که در کنارم نماز می­خواند نشنوم. اگر همچین نمازی خواندی این هم یک وسیله تقرب درجه اول است. اما روضه خیلی راحت­تر است. اگر شما به یک مجلسی بروی که شما را نمی­شناسند و خیلی هم برایت بالا نمی­گذارند بسیار خوب است.

 من سالی یک بار برای روضه به جایی می­رفتم. سال آخر که رفتم دیدم صاحب خانه خیلی عادی جلوی پای من ایستاد. بعد هم به پسرش گفت که این پرچم بعد از من نخوابد! از یک سال قبل خبر داشت که قرار است برود. حالا دیگر جلوی پای همه به طور یکسان بلند می­شد. سال­های قبل به سبب اینکه رفیق قدیمی بودیم و من به او ارادت داشتم و او هم خیلی به من لطف داشت، بسیار احترام می­کرد. اما سال آخر دیدم برای من هم مثل بقیه بلند شد. قانون این است. همه باید یکسان باشند. امروز من در روضه خودمان نشستم و چون دیگر توانایی نداشتم برای هیچ کس بلند نشدم. اما زمانی که توانایی دارم باید برای همه به طور یکسان برخیزم. این شخص به روضه امام حسین (علیه السلام)  وارد شده و باید به او احترام گذاشت. آن وقت این بلند شدن­ها ممکن است حساب شود. بنابراین اگر به جایی بروید که خیلی جلوی پایتان بلند نمی­شوند خیلی خوب است. آقا همین عزاداری امام حسین (علیه السلام) از وسایل عاقبت به خیری است. ببینید شما جوان­ها هزار حادثه در پیش دارید. حوادث روزگار زیاد است. افراد زیادی در حوادث ریختند و عقایدشان تغییر کرد. عزاداری خالصانه حضرت امام حسین (علیه السلام) برای عاقبت به خیری و محفوظ ماندن در این حوادث، عامل بسیار مهمی است.  

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای