أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
به ادامه بحثمان در رابطه با قیامت میپردازیم: قیامت، قیامت خواهد بود. عرض کردیم که در مقدمه قیامت یک حوادثی در کل جهان اتفاق میفتد. در آیه 1 سوره مبارکه حج میفرماید: ... إِنَّ زَلزَلة السَّاعَةِ شـَيْءٌ عَظيمٌ مقدمه قیامت یک زلزله رخ میدهد که بسیار بزرگ است. عرض کردم زلزلههایی که ما دیدهایم، در یک مقیاس و محوطه کوچکی بوده است. قبلا یک بار در مرکز ایران، در یک بخش بزرگی زلزله آمد که البته خدا را شکر به خیر گذشت. بنابراین در این دنیا زلزلهها نهایتا در یک سرزمین بزرگی اتفاق میافتند. اما در قیامت در تمامی جهان زلزله میآید. این جزء مقدمات قیامت است. قرآن میفرماید زمین به زمین دیگری تبدیل میشود. هرچه پستی و بلندی است برطرف میشود و زمین از حالت کروی بودن خارج میشود و صاف میشود. اینکه این مطلب دقیقا به چه معناست ما نمیدانیم. تمام بشری که یک روزی در این زمین زندگی کردهاند روز قیامت در یک محیط بزرگ و مسطحی جمع میشوند. حوادث بسیار بزرگی اتفاق میافتد که عرض کردیم اینها حوادثی است که خارج از وجود انسان رخ میدهد.
برای انسان و درون او نیز یک قیامت رخ میدهد و بخش مهم قیامت همین اتفاقی است که درون انسان رخ میدهد. در آیه 22 سوره مبارکه ق میفرماید: لقدْ كنتَ في غَفلةٍ مِنْ هذا تو از این قیامت در غفلت بودی. ترجمه فارسی غفلت، حواس پرتی است. حواس تو از قیامت پرت بود. فكشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ ما پرده چشم تو را برداشتیم. قیامت برایت حاضر شد. حاضر شدن قیامت عبارت بود از اینکه پردهای از جلوی چشمت برداشته شد. کشف یعنی پرده برداری.
در آیه 187 سوره اعراف نیز میفرماید: لا يُجلــّيها لوَقتِهَا إِلا هُو پرده قیامت برداشته نمیشود، مگر به وسیله خداوند. قیامت برای انسان زمانی اتفاق میافتد که پرده از جلوی چشمانش برداشته میشود. عرض کرده بودم که این مطالب یک مقدار از حیطه فهم ما دور است.
فرمودند که آدمیزاد آن مقدار داخل برزخ (حد واسط بین مرگ و قیامت) میماند که به دنیا دلبستگی دارد. بنابراین کسی که به این دنیا دلبستگی زیادی دارد به عنوان مثال پانصدهزار سال در برزخ میماند. کسی که هیچ دلبستگی ندارد چطور؟ بلافاصله بعد از ورود به برزخ به قیامت میرود و بعد وارد بهشت میشود. معنای این مطلب چیست؟ کمی از حیطه فهم ما دور است.
بنابراین انسان برای قیامت به یک کشف احتیاج دارد. اگر کسی زحمت کشیده باشد، کم کم پردهها برایش کنار میرود. نمونهاش امیرالمومنین (علیه السلام) که فرمودند برای من هیچ پردهای وجود ندارد. اگر تمام پردهها برداشته شود، الان با قیامت هیچ فرقی ندارد. قیامت برای چنین کسی حاضر است. برای سلسله امامت (علیهم السلام) قیامت همیشه حاضر بوده است. از یک مطلبی که دیده و چشیده بودند برای ما حرف میزدند. در حال حاضر قیامت برای ما یک چیز غائب است. من که برای شما صحبت میکنم با شما هیچ فرقی ندارم. همانطور که قیامت برای شما غائب است برای من نیز غائب است. حالا بفرمایید من متن عربی یک آیه را میدانم که برای شما میخوانم. اما واقعیت قیامت برای من نیز غائب است. اما برای آن حضرت غائب نبوده است و از یک مطلبی که دیده و چشیده بودند سخن میگفتند.
چرا صاحبان عصمت معصوم بودند؟ آیا یک اجباری آنها را وادار به عصمت میکرد؟ نه خیر. کاملا مانند ما مختار و قادر بودند تا هر کاری بکنند. فقط فهمشان بیشتر از ما بود. بدی یک مطلب را با تمام وجودشان و از عمق جانشان میفهمیدند. آقا این فهمِ تا عمقِ جان را، ما هم میتوانیم تحصیل کنیم. اگر ما به حرف آن انسانی که حقیقت این مطالب را فهمیده بود عمل کنیم، ما هم میفهمیم. در آن صورت همانطور که امیرالمومنین میفهمیدند، ما نیز بدی یک مطلب را از عمق جان خواهیم فهمید. ببینید عصمت یک علم است نه یک جبر. یک فهم است. آن فهم برای ما نیز تحصیل کردنی است.
فكشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ یک پرده جلوی چشم ما است، اگر آن پرده را کنار بزنیم با همین چشم قیامت را میبینیم. چشمی که پردههایش برداشته شده باشد. الان هزاران پرده در مقابل چشم ما است. بعد در ادامه آیه 22 سوره مبارکه ق میفرماید: فبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ امروز چشمت تیز است.
امیرالمومنین (علیه السلام) در رابطه با اولیاء خداوند میفرمایند قیامت برای آنها حاضر است. از یک مطلب دیده و چشیده شده حرف میزنند. همه اولیاء خدا اینگونهاند. چشمشان تیز است و به عمق مطالب پی میبرند. به عنوان مثال شما حرکت آستین مرا میبینید. حالا فرض کنید کسی در جایی است که فقط آستین را میبیند و دست را نمیبیند. اگر بگوید این آستین حرکت میکند حرف غلطی گفته است؟ خیر. اما حرفش عمیق نیست. زیرا آستین از خودش حرکتی ندارد. اگر دست حرکت نکند آستین افتاده و مرده است. یا فرض کنید یک مورچه روی یک صفحه کاغذ است و من هم قلمی در دست دارم و چیزی مینویسم. مورچه چه میبیند؟ نوک قلم را میبیند و میگوید نوک قلم مینویسد و حرکت میکند. اما آیا واقعا نوک قلم حرکت میکند؟ در واقع قلم حرکت میکند که نوک قلم نیز حرکت میکند. اگر یک حیوان بزرگتری بود میدید که دست حرکت میکند که قلم حرکت میکند. انگشتان دست قلم را حرکت میدهد. این کمی به حقیقت نزدیکتر است. کسی که میدید نوک قلم حرکت میکند، حرف و فهمش درست بود، اما عمیق نبود. اگر میفهمید قلم حرکت میکند، کمی عمیقتر بود. اگر میدید انگشتان حرکت میکند، فهمش کمی عمیقتر بود. اگر میدانست که این انگشتان حرکت نمیکند و باید این عضلات دست حرکت کند تا انگشت حرکت کند، آنگاه کمی فهمش عمیقتر بود. اگر میدانست که یک جان هنرمندی در تن این نویسنده هست که این خط زیبا را به وجود میآورد و این قلم را حرکت میدهد نیز فهمش عمیقتر میشد. اگر جان را از آن نویسنده بگیرند، چه خواهد بود؟ مانند سنگ خواهد بود. اگر کسی آن را ببیند، حقیقت را دیده است و به او میگویند: فبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ چشمت تیز شد. زیرا اصل حرکت و علت اصلی آن را دریافته است.
ببینید ما از عالم، همین حوادث ظاهر را میبینیم. میبینیم که فلان کشور چه کرد و دیگری چه کرد. اما این عالم یک گرداننده دارد. کسی که گرداننده عالم را میبیند، دیگر مضطرب نمیشود. ولیّ خدا هیچگاه مضطرب نمیشود. هیچگاه دستپاچه نمیشود. هیچگاه عجله ندارد. کاملا خونسرد است. خونسردِ خونسرد. زیرا او عمق را میبیند. آقا کسی که به قیامت رفت، چشمش تازه باز میشود . عمق عالم را میبیند. اینکه کار دست چه کسی بود و گرداننده چه کسی بود. در آیه 19 سوره مبارکه انفطار میفرماید: وَالأمْرُ يَوْمَئِذٍ للهِ امروز (روز قیامت) کار متعلق به خداست. هر روز کار متعلق به خداست. انبیاء و اولیاء که چشمشان در این دنیا باز است، چون میبینند کارها و امور در دست کیست، مضطرب نمیشوند. میبینند که خداوند حکیم است، بنابراین عجله و دستپاچگی ندارند. از چیزی نمیترسند. شب هيچکسی با اطمینانی بیشتر از آنها نمیخوابد.
اگر در خاطرتان باشد امام در سفری که از پاریس به ایران کردند، در هواپیما خوابیدند. تمام کسانی که منتظر ایشان بودند و به ایشان علاقه داشتند، مضطرب و نگران بودند. اما خود ایشان راحت خوابیده بودند. زیرا میفهمیدند که تمام کارها به دست خداوند حکیم است.
عرض کردم که در آیه دیگر میفرماید قیامت علاوه بر اتفاقی برای جهان، شامل اتفاقی برای ما نیز هست. بدون آن اتفاق شما اصلا به قیامت نمیروید. بعد عرض کردم که فرمودند حادثه قیامت به صورت ناگهانی اتفاق میافتد. یک آن شما در این دنیا هستی، لحظه بعد در آخرتی. آیا مرگ غیر از این است؟ یک لحظه است. حالا گاهی، برخی از مرگها سختتر است و بیشتر طول میکشد، اما بسیاری از مرگها بسیار ناگهانی است. عرض کردم که یکی از آقایان بزرگوار داشت برای درس میرفت که فوت کرد یا یکی دیگر از بزرگان شب نوزده ماه مبارک رمضان از بالای منبر افتاد زمین و فوت کرد. ناگهان. قیامت ناگهان میآید. در آیه 187 سوره مبارکه اعراف میفرماید: لا تأتيكـُمْ إِلا بَغتة.
همچنین عرض کردم که حادثه قیامت بسیار سنگین است. این حادثه برای آسمانها و زمین سنگین است چه رسد به یک انسان کوچک.
یک مطلب دیگر که امشب میخواهم عرض کنم: در آیه 97 سوره مبارکه انبیاء میفرماید: وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ آقا این قیامت دور نیست. پشت گوش شماست. حالا من میگویم پشت گوشتان است اما از پشت گوشتان هم نزدیکتر است. قرب یعنی نزدیکی. اقتــَرَبَ یعنی شدت نزدیکی. این نزدیکی را در مورد خدای متعال چگونه توصیف میکنیم؟ خدای متعال تا چه حد به ما نزدیک است؟ بسیار نزدیک است. فرمودند از رگ گردن نزدیکتر است. بالاتر از این هم گفتهاند. فرمودهاند از خودت به تو نزدیکتر است. یعنی چه؟ حالا وجه عقلانی مساله نیاز به بحث دارد و مطلبی نیست که بتوان در دو جمله بیان کرد. نزدیکی قیامت نظیر این نزدیکی است. وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ وعدهای به شما دادهاند که راست و حق است. به اندازهای حق است که ما همین الان در قیامت هستیم. اصلا شما در قیامت متولد شدهاید و در آن هم از دنیا میروید. کسی که دروغ میگوید، در همان لحظهی دروغ گفتنش از دهانش آتش بیرون میزند. باز برایتان عرض کردیم. اگر کسی مال یتیم خورد، همین الان دارد آتش میخورد. اگر کسی خوبی کند نیز همینطور است. اگر کسی دلی را خوش کند، همان زمان که آن دل را خوش کرد، درحال ساختن بهشت است و در بهشت غرق است. در گلستان غرق است. قیامت تا این اندازه نزدیک است. وَ اقتــَرَبَ الوَعْدُ الحَقّ وعدهی حقّ خداوند بسیار بسیار نزدیک است.
در آیه 97 سوره مبارکه انبیاء میفرماید: فإذا هيَ شاخِصَة أَبْصارُ الذينَ كفرُوا زمانی که این پرده یک مرتبه از جلوی چشمان برداشته شود و حقایق قیامت مشاهده شود، تمام چشمان خیره میشود. خیره میشود یعنی فقط همان را نگاه میکند. مثلا الان که من شما را نگاه میکنم از گوشه چشمم ایشان را نیز میبینم. اما در آن زمان دیگر انسان از گوشه چشمش چیز دیگری را نمیبیند. حادثه قیامت آنقدر بزرگ است که تمام چشم و هوش و حواس انسان را میگیرد. فإذا هيَ شاخِصَة أَبْصارُ الذينَ كفرُوا شُخوص بَصَر یعنی چشم فقط به یک جا نگاه میکند.
در آیه 22 سوره مبارکه ق میفرماید: لقدْ كنتَ في غَفلةٍ تو از قیامت غفلت داشتی. قیامت از ابتدا در جلوی چشمت حاضر بود اما تو از آن غفلت داشتی. در ادامه آیه 97 سوره مبارکه انبیاء نیز میفرماید: يا وَيلنا قدْ كـُنـّا في غَفلةٍ مِنْ هذا وقتی وارد قیامت شد، مدام بر سرش میزند و میگوید ما در گذشته حواسمان پرت بود. هفتاد سال در حواس پرتی زندگی کردیم. در ادامه آیه یک قدم بالاتر را میفرماید: بَلْ كـُنـّا ظَالمينَ خودم باعث غفلت خودم شدم. ظلمی که کردم آن غفلت و نفهمی را به بار آورد. من قیامت را نمیفهمیدم. بدی عملم را نمیفهمیدم. نمیفهمیدم. چرا نمیفهمیدم؟ زیرا بد کرده بودم. بد کردن باعث نفهمی میشود. کسی که در زندگیاش هیچ ظلمی ندارد و میتواند ظلم را از زندگیاش بیرون کند به فهم میرسد. قیامت برایش حاضر میشود. از بس که میفهمد دیگر حتی فرض گناه هم برایش نیست. گناه و ظلم فقط در فرض غفلت رخ میدهد.
زمانی که در قیامت از انسان میپرسند چه مقدار در دنیا به سر بردی، میگوید یک روز. هفتاد یا هشتاد سال که در دنیا بوده آنقدر در مقابل روز قیامت که پنجاه هزار سال طول میکشد، کوتاه است که میگوید یک روز در دنیا ماندیم.
در آیه 1 سوره مبارکه انبیاء میفرماید: اقتــَرَبَ لِلنـّاسِ حِسَابُهُمْ. عرض کردم که اقتــَرَبَ یعنی شدت قرب وعدهی حقّ ِخداوند. حساب به شدت برای مردم نزدیک میشود.
مکرر برایتان عرض کردهام که شخصی مسلمان شده بود. هرکس مسلمان میشود باید قرآن را بیاموزد. در نمازش باید حمد و سوره بخواند بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسانی را که مسلمان میشدند نزد معلمی میگذاشتند تا به آنها قرآن بیاموزد. برخی خوشبخت بودند و قرآن را از خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یاد گرفته بودند.
یکی از این معلمانِ قرآن مردی بود به نام اُبَی بن کَعب که بسیار بزرگوار بود و خیلی میفهمید. البته نمیدانم چرا خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) نیامد. بعد از جریان سقیفه عدهای شبانه دور هم جمع شده بودند و در نهایت اندوه به دنبال راه چاره بودند. گفتند برویم و به اُبَی بگوییم و ببینیم او چه میگوید. رفتند در خانه او را زدند. اما او در را باز نکرد و پرسید مگر حُذیفه با شما نیست؟ حذیفه هم از کسانی بود که میفهمید در دنیا چه خبر است. اگر به خاطر داشته باشید یک روز که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوار بر شتر از جنگ تبوک یا غدیر به مدینه میآمدند و دو همراهشان حذیفه و عمار بودند، در گردنهای یک مرتبه متوجه شدند از بالای کوه صدایی میآید. دیدند ده دوازده نفر که صورتهایشان را بستهاند از بالا دارند میآیند. پیامبر پرسیدند حذیفه دیدی. شناختی آنها که بودند. خلاصه اُبَی از آنها پرسید مگر حذیفه همراهتان نیست؟ گفتند چرا. اُبَی گفت او میداند چه کنید. همانجا گفت که قدرت حکومت به زودی به شام میرود. سی سال بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خلافت پیامبر به دست دشمنانش رسید. قریش تا توانسته بودند با پیامبر جنگیده بودند. جنگ احد را قریش به پا کرده بود. جنگ بعد از آن را هم قریش به پا کرده بود. جنگ خندق را نیز قریش به پا کرده بود. سه تا از بزرگترین جنگهای ممکن علیه اسلام را آنها به پا کرده بودند. افرادی را فرستاده بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را ترور کند. سه سال پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در گرسنگی و تشنگی محاصره کردند. یک مجموعه از این دشمنان سی سال بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) تمامی دستاورد ایشان را به دست آوردند. آن شب اُبَی پشت در این مساله را پیش بینی کرد و گفت به زودی کار به آنجا میرسد.
عرض کردم که اُبَی یکی از معلمان قرآن بود. ایشان میگوید من هفتاد سوره قرآن را از لبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموختم. بنابراین ایشان بعد از امیرالمومنین (علیه السلام) که اصل هستند، بزرگترین معلم قرآن بود. آن روزهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرشان شلوغ نبود به افرادی چون اُبَی و ابن مسعود قرآن خواندن را میآموختند. آنها هم آن قرآنی که از پیغمبر آموخته بودند به دیگران یاد دادند و این آموزش همینطور ادامه پیدا کرد تا امروز. قرآنی که ما امروز میخوانیم، همان قرآنی است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) میخوانده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) هفت یا ده قرائت نمیخواندند. این که ما میخوانیم همان است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) میخوانده است.
عرض میکردم یک کسی که مسلمان شده بود را برای آموزش قرآن نزد معلمی بردند. قاعدتا ابتدا سوره حمد را به او آموخت. بعد هم یک سوره کوچک به او آموخت که در نمازش بعد از حمد بخواند. سورهای که به او آموخت چه بود؟ سوره زلزال. خواند و خواند تا به دو آیه آخر رسید: فمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرّةٍ خيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرّةٍ شرًّا يَرَهُ این حرف بسیار بزرگی است. اگر در یک جای تاریک نور بیفتد ذراتی که در هوا حرکت میکنند مشخص میشود. ذره یعنی به اندازه آن ذرات معلقی که در هوا میبینیم. هرکس به اندازه وزن ذرهای کار خوب کند آن را میبیند، میچشد و لمس میکند. به اندازه وزن یک ذره بدی کند هم آن را میبیند. آن فرد بلند شد. معلم از او پرسید چرا بلند شدی؟ تازه دو سوره را یاد گرفتی! گفت من همه چیز را فهمیدم. تمام دین همین دو آیه است. آقا اگر کار خوب بکنید، آن خوبی را میبینید. از این گوشه چشم به نامحرم نگاه کردی، یک روزی این نیم نگاهی که به خیانت کردی، میبینی. خدا رحم کند. البته یک وقت شما دارید چیز دیگری را نگاه میکنید و آن در چشم شما میافتد، آن عیبی ندارد. اما اگر نگاه کردید، حتی از گوشه چشم، آنوقت نتیجهاش را میبینید.
آیه 1 سوره مبارکه انبیاء: اقتـَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَهُمْ في غَفلةٍ مُعْرضُونَ چند بار صحبت غفلت شد؟ آیه 97 سوره مبارکه انبیاء: قدْ كـُنـّا في غَفلةٍ آیه 22 سوره مبارکه ق: لقدْ كــُنتَ في غَفلةٍ مرتب میفرماید شما نسبت به قیامت غفلت دارید. عرض کردم که غفلت یعنی حواس پرتی. نه اینکه قیامت نیست. هست اما حواس شما از آن پرت است. مثال عرض کردم که عینک من در دستم یا به چشمم بوده و داشتم به دنبال آن میگشتم. این را میگوییم غفلت. پول در جیب شماست و میخواهید از تاکسی پیاده شوید اما نمیدانید پولتان کجاست. غفلت یعنی حواستان از یک مطلبی پرت است. اگر حواستان جمع شد، قیامت را میبینید. خوبی کارهایتان را میبینید. آیه 1 سوره مبارکه انبیاء میفرماید: وَهُمْ في غَفلةٍ مُعْرضُونَ. مُعرض یعنی کسی که رو میگرداند. اینجا چیزی هست و من نمیخواهم آن را ببینم و رویم را برمیگردانم. این میشود إعراض. إعراض و غفلت با هم است. یعنی خودت کردی. این غفلت به دست خودت به پا شده. پس هم إعراض است و هم غفلت است. توضیح این کمی پیچیده است.
قیامت بسیار نزدیک است. فقط یک پرده باید کنار رود تا انسان قیامت را ببیند و بچشد. در قیامت حوادث بسیار بزرگی اتفاق میافتد.
حال کمی در رابطه با روضه امام حسین (علیه السلام) عرض کنیم: مکرر این مطلب را عرض کردهام. کاری کنیم این روضه خواندنها و روضه گوش دادنها بماند. شاید صد بار حاج آقای حق شناس (رحمه الله) این وصیت را به ما فرمودند. ایشان این مطلب را از مرحوم حاج مقدس نقل میکردند. میگفتند حاج مقدس فرموده بودند به یک جایی که روضه بسیار خلوت است برو و یک منبر گوش بده. در زمانهای قدیم در بازار تهران تیمچههایی بود که روضه وقفی داشتند و مجبور بودند روضه بخوانند. مردم هم در روز کار دارند و کسی به آن روضهها نمیرفت. یک آقایی به خاطر اینکه دعوتش کرده بودند مجبور بود در آنجا روضه بخواند. صاحب و متولی روضه هم میگفت یک یا دو نفر در آنجا باشیم. ایشان میگفتند به این مکانها برو و یک روضه گوش بده. ده دقیقه، یک ربع یک روضه گوش بده. خودشان هم هرگاه به منزل آقای اربابی میآمدند در اتاق کوچک آنجا مینشستند. مثلا کل جمعیت هفت هشت نفر بود اما ایشان به آن اتاق کوچک میرفتند و در آنجا یک روضه گوش میکردند و میرفتند. این کمی برای ما سخت است.
خدا کند یک روضه برایمان بماند. روضه بسیار قیمتی است. برایتان در گذشته عرض کردهام. تا آنجا که من گشتم سه فتوا دیدهام. حضرت امام، آیت الله فاضل و یک بزرگوار دیگر که هنوز زندهاند فرمودهاند عزاداری حضرت امام حسین (علیه السلام) از اعظم قربات است. از اعظم قربات است. در شمار بزرگترین وسایل تقرب به خداوند است. حتی لزومی ندارد گریه کنی. اگر بشود، بهتر است، اما اگر نشد ایرادی ندارد. فقط قصدتان را درست کنید و در مجلس عزاداری ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) شرکت کنید. اگر قصدتان درست باشد شما در روضه شرکت کردهاید. اما اگر قصدتان درست نباشد، اصلا شرکت نکردهاید. فقط سیاهی لشکر میمانید که البته سیاهی لشکر بودن در مجلس امام حسین (علیه السلام) هم یک جایی حساب میشود. سیاهی لشگر امام حسین (علیه السلام) بودم و به طور مثال به مجلس یزید نرفتم. در همین سالهای اخیر در کشور خودمان هم مجلس یزید بود. آنجا نرفتی. همینجا آمدی. حتی اگر نیتت هم درست نبود سیاهی لشگر مجلس امام حسین (علیه السلام) بهتر از بودن در مجلس یزید است. بحث سیاهی لشگر را کنار بگذاریم.
روضه امام حسین (علیه السلام) وسیله تقرب درجه اول است مانند نماز که یکی دیگر از وسایل تقرب درجه اول است. اما نماز درست کجاست؟ نماز درست این است که من صدای فردی که کنارم هست را نشنوم. صدای کسی که در کنارم نماز میخواند نشنوم. اگر همچین نمازی خواندی این هم یک وسیله تقرب درجه اول است. اما روضه خیلی راحتتر است. اگر شما به یک مجلسی بروی که شما را نمیشناسند و خیلی هم برایت بالا نمیگذارند بسیار خوب است.
من سالی یک بار برای روضه به جایی میرفتم. سال آخر که رفتم دیدم صاحب خانه خیلی عادی جلوی پای من ایستاد. بعد هم به پسرش گفت که این پرچم بعد از من نخوابد! از یک سال قبل خبر داشت که قرار است برود. حالا دیگر جلوی پای همه به طور یکسان بلند میشد. سالهای قبل به سبب اینکه رفیق قدیمی بودیم و من به او ارادت داشتم و او هم خیلی به من لطف داشت، بسیار احترام میکرد. اما سال آخر دیدم برای من هم مثل بقیه بلند شد. قانون این است. همه باید یکسان باشند. امروز من در روضه خودمان نشستم و چون دیگر توانایی نداشتم برای هیچ کس بلند نشدم. اما زمانی که توانایی دارم باید برای همه به طور یکسان برخیزم. این شخص به روضه امام حسین (علیه السلام) وارد شده و باید به او احترام گذاشت. آن وقت این بلند شدنها ممکن است حساب شود. بنابراین اگر به جایی بروید که خیلی جلوی پایتان بلند نمیشوند خیلی خوب است. آقا همین عزاداری امام حسین (علیه السلام) از وسایل عاقبت به خیری است. ببینید شما جوانها هزار حادثه در پیش دارید. حوادث روزگار زیاد است. افراد زیادی در حوادث ریختند و عقایدشان تغییر کرد. عزاداری خالصانه حضرت امام حسین (علیه السلام) برای عاقبت به خیری و محفوظ ماندن در این حوادث، عامل بسیار مهمی است.