أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
در اوایل دهه محرم یک بحثی عرض کردم که در واقع نمی دانم بگویم حسرت است یا چیست؟ ما حتی حسرت آن را هم نمی خوریم. زیرا هیچ چیز از آن ندیده ایم. نچشیده ایم. هیچ چیز. آن چه بود؟ این بود که یک آفتابی طلوع کرده است و از ازل تا ابد طلوع دارد و ما در زیر سایه آن آفتاب زندگی می کنیم و هیچ وقت نه آن آفتاب را دیده ایم و نه از گرمایش چیزی چشیده ایم. ما وقتی متولد می شویم با یک پوسته متولد می شویم. این را به عنوان مثال عرض می کنم. مانند یک تخم مرغ که در واقع یک جوجه است. اگر یک مدتی زیر مرغ بماند به جوجه تبدیل می شود. یعنی یک موجود زنده. این موجود زنده قبل از اینکه پوسته اش را بشکند یک پوسته ای بین او و جهان خارج وجود دارد. اینها را به عنوان مثال عرض می کنم تا کمی به فهم ما نزدیک شود. ما در بدو تولدمان یک پوسته ای داریم. اگر تحت تربیت قرار بگیریم به سرعت می توانیم این پوسته را بشکنیم. اگر نه مدام پوسته اضافه می شود. در مورد تخم مرغ هم می گویند در طول زمان از مواد درونی اش به پوست اضافه می شود و پوست کلفت تر می شود. تخم مرغ در طول زمان مدام پوستش ضخیم تر و کلفت تر می شود. حالا این مثال است. برای خود ما هم همینگونه است. من داشتم درمورد خودم فکر می کردم که ما یک مجموعه بسیار بزرگی از عادات داریم. اگر یک کسی بنشیند و بنویسد خیلی زیاد می شود. مثلا فلان کار را بر اساس چه انجام دادم؟ بر اساس عادت. آن یکی را چه؟ بر اساس عادت. اگر انسان در طول یک هفته بگردد ممکن است با هزار عادت مواجه شود. عادت به هزار چیز. به هزار جا. اینها یک پوسته قطور دیگری می شود. مکرر عرض کردیم. آن پوسته اولیه پوسته طبیعت آدمی است. خب آدم طبیعتا بعد از چند ساعتی گرسنه می شود. به طور طبیعی بعد از چند ساعتی خسته می شود و باید بخوابد. این ها آن طبیعت آدم است. اینها می تواند باشد و هیچ مشکلی هم برای من ایجاد نکند. می تواند باشد و برای رسیدن به آن خورشید هیچ مشکلی ایجاد نکند. اما وقتی عادات اضافه شد آن وقت نمی شود. ما یک عرفیاتی را قبول داریم. حالا نوجوان ها ممکن است کمتر آشنا باشند. اما قدیمی تر ها می دانند ما یک عرفیاتی را قبول داریم. مثلا ما ها ایرانی هستیم دیگر. ایرانی هستیم یعنی کجای ما ایرانی است؟ این یک عرف است. ما در یک سرزمینی متولد شدیم و این یک جریان طبیعی بوده. هیچ فرقی دارد؟ نه. آدمیزاد متولد می شود. یک جایی متولد می شود دیگر. یعنی این زمین و آن زمین و این طرف مرز و آن طرف آن فرقی ندارد. اینها همه عرفیات است. فکر می کنم عادات خیلی قوی تر اند. یک چیزهایی هم بعد ها هست که دیگر واویلا دارد و از همه کشنده تر است و آن دلبستگی هاست. اگر بچه من سرما خورده باشد، اینجا نشسته ام، اما حواسم پیش اوست. صبح از خانه بیرون آمدم تب داشت. چه شد. مثلا صبح مادرش او را برد دکتر. چه شد؟ صد فکر به خاطر من می آید. این علقه ها یک غول جدید می شود. برای اینکه خیلی روشن باشد، ببینید تمام اینها در نماز خودشان را به ما نشان می دهند. شما به مدرسه و درس و قبول شدنت دلبسته ای دیگر. دلت می خواهد قبول بشوی. چقدر در هنگام نماز حواس آدم به سراغ درس می رود؟ مانع اول طبیعت است. ما آن مانع اول را نشکستیم و مدام زیادتر هم شده است. یعنی مثلا به طور طبیعی بچه خورد سال سه ساعت به سه ساعت باید شیر بخورد. خب وقتی که گرسنه اش می شود و سه ساعتش می رسد گریه می کند. همین. بعد هم شیر می خورد و آرام می شود و می خوابد. همین. اما ما خیلی مقدمات می چینیم. برای یک غذا خوردن مقدمات زیادی می چینیم. یک دوستی گفت ما با یک عده از دوستان به مشهد مشرف شده بودیم. پرسیده بودیم کجا برنج خوب دارند و صبح می رفتیم از آنجا برنج خوب تهیه می کردیم. بعد پرسیده بودیم کجا روغن خوب دارند و از آنجا روغن خوب تهیه می کردیم. حالا شاید یک نفر می رفته و شاید هم دست جمعی می رفتند و حالا مثلا کجا یک غذای خوب درست کنیم؟ بیشتر روز ما به غذا می گذشت. ایشان گفت وقتی به تهران برگشتیم سه چهار ماه تمام من خواب می دیم که به زیارت می رویم و من داخل نمی شوم. یعنی داخل صحن هم نمی رفتم. بیرون یک سلام می دادم و می آمدم. سه چهار ماه پشت سر هم این خواب را دیدم. چند بار هم رفتم داخل صحن. این بستگی هایی است که اضافه شده. آدم به طور طبیعی گرسنه می شود و غذا می خواهد. همان سر ظهر هم که به فکر بیفتد کافی است. نه از صبح غصه ناهارش را بخورد. این مجموعه چیزهایی است که خودمان برای خودمان ساخته ایم. عرض کردم اینها به خوبی خودش را در نماز ما نشان می دهد. اگر ما نماز خوب بخوانیم امکان دریافت بیشتر می شود. تازه آقا اگر نماز خوب بخوانیم باز هم هزار فرسخ تا آنجایی که بایست برویم مانده. هزار فرسخ ِ زمان و عالم آخرت. یک روز در عالم آخرت چند سال است؟ پنجاه هزار سال است. یک فرسخ آنجا چند فرسخ اینجاست؟ اینگونه. اگر انسان نماز خوب بخواند دارد راه می رود. دارد به طرف مقصدش می رود. ما چطور؟ ما نشسته ایم و به این دلبستگی ها، بستگی ها، بستگی ها، هزار هزار بستگی مشغولیم. من که دیگر همت ندارم. شما که جوانید یک کاری کنید. امام رضوان الله علیه مطلبی را می فرمودند. به نظرم در کتاب های اخلاقی شان هست و به زبان هم می فرمودند. می فرمودند که جوان، همت و اراده اش هم جوان است. یک کاری بکنیم. لازم نیست کارهای شاخ و دم دار بکنیم. مثلا برویم و دستور درویشانه بگیریم. نه. راه مان ساده است و قدم اولش از ترک گناه شروع می شود. اگر انسان در ترک گناه به طور جدی موفق شود و دیگر لیز نخورد، می شود. به طور جدی ها. اگر گاهی هم لیز بخورد، نمی شود. اگر آدم همت کند می شود. ممکن است در اوایل صد بار و هزار بار هم شکست بخورد اما عیب ندارد. اگر همت داشته باشد و پی گیری کند، آخرش موفق می شود. اگر آخرش موفق شد، امکان اینکه یک نماز خوبی بخواند هست و امکان رسیدن به مقصد برای آدمی که نماز خوب می خواند هست. این بحث را در دهه محرم شروع کرده بودیم و این بحث را برای این شروع کرده بودیم که می خواستیم عرض کنیم گریه برای حضرت امام حسین علیه السلام می تواند بسیاری از این مشکلات و موانع را از سر راه آدمی بردارد. اگر با مجاهدت های دیگر همراه باشد، این به سیل تبدیل می شود و همه آشغال ها را می برد. همه سد هایی که به دست خودمان ساختیم را می شکند و خراب می کند. اگر سد بشکند و آفتاب بتابد آن وقت آدم صد بار سر می دهد که دیگر کاری نکند که آن موانع برگردد. حاضر است همه چیز را پایش بگذارد. باز دومرتبه عرض می کنم. از کجا شروع کنیم؟ برای نوجوان ها عرض می کنم. برای اینهایی که بار اولشان است. باید از گناه شروع کنیم. باید درِ گناه را ببندیم. آقا اگر زود شروع کنیم، گناه نکردن به سرعت تبدیل به عادت می شود. الان کسانی که رها هستند خب به سرعت به گناه کردن عادت می کنند. می گویند اصرار بر گناه عبارت است از این که شما گناه می کنی و در فکر جبران آن نیستی. بنابراین گناه دوم هم که پیش می آید در فکر جبرانش نیستی. این می شود اصرار بر گناه. قرآن در آیه 135 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: وَلـَمْ يُصِرّوا عَلى ما فـَعَلوااگر اصرار نکردند ما می بخشیم. اگر اصرار نداشته باشند. اگر یک کاری پیش آمد در فکر است که یک کاری کند که جبرانش کند. پیش خودش می گوید بد کردم. عجب غلطی کردم. عجب اشتباهی کردم. حالت پشیمانی وجود دارد. خب معنایش این است که اصرار نیست و بخشش وجود دارد. اما از آنجایی که ممکن است اینگونه نباشد به سرعت به عادت تبدیل می شود. عادت به گناه بد است. عادت به گناه از همان عادت هایی است که بعد از طبیعت برای آدم پیش می آید و سخت می شود. می خواهم عرض کنم تا جوان هستید، تا جوان هستید می شود آدم تصمیم بگیرد و تصمیمش را به اجرا بگذارد. می تواند تصمیم بگیرد و تصمیمش را به اجرا بگذارد. اتفاقا اگر آدم تصمیم بگیرد، نمی تواند تصمیمش را به اجرا بگذارد. چرا؟ چون باید به خدا تکیه کند تا بشود. باید به خدا تکیه کند تا بتواند تصمیمش را به اجرا بگذارد. یک دوست جوانی داشتیم تصمیم گرفته بود که چشمش به نامحرم نیفتد. قبلا در نگاه نکردن موفق شده بود و حالا تصمیم گرفته بود که چشمش به نامحرم نیفتد. از همان روزی که تصمیم گرفته بود چشمش به نامحرم نیفتد، نگاه عمدی کرد. به باد فنا رفت که رفت. از آن روزی که تصمیم گرفت. ببینید می گویم برای اینکه این کارها را بکنید باید تصمیم بگیرید. اما با تصمیم نمی شود. تصمیم کار را پیش نمی برد. باید به خدا پناه ببریم. اگر تصمیم بگیریم و به خدا پناه ببریم، می شود. دست به دامان امام زمان علیه السلام بشویم، می شود. بالخصوص شماها. اگر تصمیم بگیرید و به امام زمان علیه السلام پناه ببرید و از ایشان درخواست کنید و به ایشان التماس کنید، می شود. اگر آدم زود به ترک گناه موفق شود، امکان پرواز دارد. امکان پرواز دارد. اگر چشیده بودیم. اگر چشیده بودیم. ما هزار بار از حاج آقای حق شناس شنیده بودیم که نماز بالا نمی رود، بالا می رود. بالا نمی رود، بالا می رود. یعنی چه؟ بالا نمی رود یعنی چه؟ ما که نمازمان بالا و پایین ندارد. راحت و قشنگ ایستاده ایم و نمازمان را می خوانیم دیگر. ایشان این اواخر که نمی توانستند به مسجد بیایند و نماز بخوانند، یک حسینیه بالای منزلشان درست کرده بودند و آنجا نماز می خواندند. بعد یک آقایی آمده بود و آنجا را فرش کرده بود. از همین فرش هایی که می چسبد. بعد هم گفتند آقا بگویید صاحب این بیاید. نمی شود روی این فرش نماز خواند. ایشان دو رکعت نماز می خواند و می گفت نمی شود روی این نماز خواند. بگویید بیاید. بعد مدتی با او صحبت کرده بود. نمی دانم تقلیدش مشکل داشت؟ یا چه مشکلی داشت؟ مشکل همانجا برطرف شده و بعد گفتند فرش ها باشد. ایرادی ندارد. نمی دانم ها. مثلا شاید هم خمس نداده بوده و همانجا خمسش را داد و دست گردان کرده و مشکل بر طرف شده. ما که راحت هستیم. هر فرشی هم بیندازند رویش نماز می خوانیم و نماز خوب هم می خوانیم. آدم در نماز می تواند پرواز کند. چرا ما پرواز نمی کنیم؟ همان که عرض کردم. چون بسته شده ایم. ما را به طبیعت بسته اند. ببینید مثال عرض می کنم. یک ظرف برنج هست که یک مقدار رویش زعفران هست. برایم زعفرانی و غیر زعفرانی فرق دارد. سعی می کنم برای خودم برنج زعفرانی بریزم. بسته ایم. اگر من به طبیعت بسته نیستم، فرقی ندارد. من باید یک چیزی بخورم که گرسنگی ام برطرف شود. جان بگیرم و راه بروم. همین کافی است. هیچ چیز دیگری نباید باشد. اگر آن زعفران را هم می خوری برای اینکه جان بگیری و کارهایت را بکنی عیب ندارد. هروقت هم لازم نیست به راحتی نمی خوری. راحت. راحت. بهترین غذا را می خوری برای اینکه جان بگیری. اگر هم لازم نبود به همان راحتی نمی خوری. این آدم بسته نیست. بستگی به طبیعت.
بنده باید یک صحبتی بگویم که قشنگ باشد و شما خوشتان بیاید؟ اینطور، نه من می خواهم عمل کنم و نه شما. پی آن را نمی گیریم. باشد.
دیشب یک مقداری درمورد حضرت زین العابدین علیه السلام عرض کردیم. ببینید سی و پنج سال از عمر مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام را در پنج دقیقه و ده دقیقه که نمی توان توضیح داد. آن وقت در آن جلسه بعدی که رفتیم فرصت شد و یک مقدار توضیح عرض کردم. حالا برخی از شما آنجا نبودید. برای آن برخی که آنجا نبودند و نشنیدند عرض می کنم. دقت کنید. ببینید دوران امامت، دویست و پنجاه سال است. این دویست و پنجاه سال چند دوره است که از دوران امیر المومنین علیه السلام تا شهادت حضرت حسین علیه السلام یکی از این ادوار است. دوره اول دورانی است که امیرالمومنین علیه السلام به مسند امامت نشستند. مردم معمولا می گویند خلافت. نه. دوران امامت حضرت امیرالمومنین همان دوارن خلافت ایشان هم هست. یعنی سی سال امیرالمومنین علیه السلام خلیفه پیامبر بودند. خلافت ایشان را هم اصلا کسی نمی توانست غصب کند. اصلا نمی توانستند غصب کنند. معلوم است چه عرض کردم؟ مقام خلافت امیرالمومنین علیه السلام مقام قابل غصبی نیست. اصلا قابل غصب نیست. مثل اینکه امیرالمومنین علیه السلام امام هستند. خب مگر می شود امامت را از ایشان گرفت؟ امام مقام و منصبی است که در جان ایشان است. نمی شود از ایشان گرفت. خلافت هم کارهایی است که باید بکند. شما می گویید کارهایی که باید بکند را نکرده؟ هان؟ اینگونه می گویید؟ می گویید کارهایی وظیفه امیرالمومنین علیه السلام بوده که انجام نداده است. شما نمی توانید اینگونه بگویید. امام معصوم است. پس خلافت شان را هم هیچ کس از ایشان نگرفته است. نمی شده بگیرند. آن چیزی که از ایشان غصب کردند و گرفتند حکومت شان است. ببینید ایشان خلیفه پیامبر است و تمام وظایفی که در مقام خلافت از پیامبر داشته عمل کرده اند. چه کسی می گوید نکرده؟ یک مسلمان هست که جرئت کند بگوید امیرالمومنین علیه السلام مقام خلافت داشت و یک وظایفی در مقام خلافت بر عهده داشت و به آنها عمل نکرد. امکان ندارد. خلاف عصمت است. نمی شود. امیرالمومنین علیه السلام معصوم است. خلیفه پیامبر صل الله علیه و آله است و هرچه وظیفه بر اساس خلافت بر عهده داشته اند، انجام داده اند. هر وظیفه ای بر اساس مقام خلافت پیامبر داشته اند انجام داده اند. یک ذره اش را هم کم نگذاشته اند. امکان ندارد. مثل اینکه پیغمبر چون پیغمبر است هرچه وظیفه بر اساس پیغمبری داشته اند انجام داده اند. اصلا فرض ندارد که بگوییم در وظایف پیغمبری شان کوتاهی کرده اند. من نیستم که کوتاهی کرده باشم. پیغمبر است. معصوم است. خب؟ قرآن می فرماید که یک گناهی است که هر گناه دیگری را من می بخشم اما این را نمی بخشم. اگر بخواهیم ترجمه کنیم معنایش این است. شما رسول خدایی و وظایفی به عهده داری. کوتاهی در این وظایف اصلا بخشیدنی نیست. اصلا فرض بخشیدن ندارد که پیغمبری، پیغمبر باشد و در وظایف پیغمبری اش کوتاهی کرده باشد. غیر از آن خدا کمک می کرده. خدا به پیغمبر کمک می کرده. اگر لازم بود تمام عالم را پشت سر پیغمبر می آورد تا ایشان بتواند کارش را انجام دهد. مثلا دو روز گرفتار شده، فرشتگان به کمک پیغمبر آمدند. زمانی که برای جان ایشان خطر پیش آمد و ممکن بود همه چیز از بین برود، فرشتگان آمدند. در جنگ بدر آنها گفته بودند که ما یک موجوداتی را دیدیم و یک قیافه هایی را دیدیم که قبلا ندیده بودیم. به محض اینکه اشاره می کرد سر پریده بود و دست رفته بود. مثلا. فرشتگان. حالا نقل هایی هست. کمک می آمد. جبرئیل به کمک می آمد. عالم به کمکش می آمد برای اینکه باید کارش را انجام دهد. عینا برای امیرالمومنین هم همینطور است. ایشان خلیفه پیامبر است و کارهایی که بر اساس مقام خلافت بر عهده دارد را باید انجام دهد. انجام داده اند و یک ذره هم کم نگذاشته اند. امکان نداشته که کم بگذارند. اصلا فرض نداشته. ببینید، فرض نداشته. پس نباید بگویند خلافت را از امیرالمومنین علیه السلام غصب کرده اند. اصلا امکان نداشته که خلافت را غصب کنند و کسی نمی توانسته این مقام را از ایشان بگیرد. حکومت شان را گرفته اند. ببینید. حکومت. حکومت یکی از شئون خلافت است. دقت کنید. یکی از شئون خلافت است نه اینکه به معنای خلافت باشد. خلافت این است که دنبال کارهای پیغمبر را ادامه دهند. ایشان هم به طور دقیق ادامه داده اند و هیچ چیز را کم نگذاشته اند. به طور دقیق و صد در صد انجام داده اند که اگر انجام نداده بودند یک نفر از ماها مسلمان نبودیم. مسلمان نبودیم. نه اینکه شیعه نبودیم. مسلمانی وجود نداشت. خب. خلافت را نگرفته بودند. ایشان خلیفه پیغمبر صلي الله علیه و آله بود و وظایفش را در مقام خلافت دقیق و صد در صد انجام داد. حکومت را از ایشان گرفتند. حکومت را که از ایشان گرفتند یک کارهایی که ایشان بر اساس حکومت وظیفه داشتند انجام دهند، منتفی شد. مثلا شهر کوفه در کنار رودخانه فرات است. اگر رودخانه فرات طغیان می کرد و شهر را آب می گرفت، وقتی امیرالمومنین علیه السلام خلیفه است و حاکم است و صاحب حکومت اسلام است و این شهر هم پایتختش است رودخانه فرات طغیان کرده ایشان وظیفه دارد به عنوان حاکم کارهایی بکند. مثل اینکه اگر الان باران ببارد و سیل شود دولت وظایفی به عهده دارد. چون از یک نفر که کاری بر نمی آید. دولت وظیفه دارد و کارهایی است که دولت باید انجام دهد. آن روز هم اگر رودخانه فرات طغیان می کرد ایشان وظیفه داشت کاری کند و جلوی طغیان را بگیرد و نجات دهد و کسانی که خانه شان را آب گرفته نجات دهد و امثال این حرف ها و هر کاری که به عهده یک دولت است. حالا. دقت کنید. خود امیرالمومنین علیه السلام فرمود که در این شهر من یک نفر نیست که بالای سرش سقف نباشد. یعنی در شهر کوفه که ایشان حکومت شان در آنجا برپاست یک نفر نیست که خانه نداشته باشد. مهم نیست؟ حاکم وقتی حاکم است، این وظیفه را دارد. یک نفر نیست که نان گندم نداشته باشد. یک نفر نیست که آب شرب نداشته باشد. حالا ما باید اضافه کنیم یک نفر نیست که در این شهر امنیت نداشته باشد. در همه شهر امنیت هست. همه آب شرب دارند. نان، هیچ کس در این شهر گرسنه نیست. خیلی عظیم است. هیچ کس در این شهر بدون سرپناه نیست. دقت کنید. اینها وظایفی است که امیرالمومنین به دلیل اینکه حاکم است به عهده دارد. اما وقتی که در خانه بود و ما به اصطلاح می گوییم خانه نشین بودند، اگر در یک گوشه ای از عالم اسلام سیل می آمد ایشان وظیفه ای داشت؟ مثل وظیفه هر مسلمان دیگری. اگر لازم بود که مثلا صد نفر جمع شوند و به آنجا بروند تا مردم را از سیل نجات دهند ایشان هم یک نفر می رفت و به عنوان یک نفر وظیفه داشت. یک نفر مسلمان. آن وقتی که در خانه است وظایف اجتماعی را به عنوان یک نفر مسلمان به عهده دارد. در زمان حضرت زین العابدین گرانی شده بود. مثلا گندم سه برابر شده است. ایشان هم در خانه دو سه گونی گندم دارند. فرمودند این گندم ها را به بازار ببرید و بفروشید. ما هم از همان نانی که همه می خورند و به همان قیمتی که همه می خورند، می خوریم. ما چیزی را در خانه نگاه نمی داریم. این را به عنوان یک نفر مسلمان مومن وظیفه داریم. اما حالا فرض کنید که آیا ایشان باید برود و از کشور روم گندم بیاورد؟ نه. ایشان که تجارت نداشتند. اگر تجارت داشتند مثلا سعی می کردند که از دولت روم هم مقداری گندم بخرند و بیاورند. وقتی حاکم نیستند در حد یک نفر مسلمان وظیفه دارند. اما وقتی که حاکم هستند یک وظایفی به عهده دارند. وظایفی به عنوان حاکم دارند. معلوم است؟
حرف مان ناقص ماند. یک چیزهایی درمورد خلیفه پیامبر که حاکم نشده بر عهده مردم است. مردم باید کمک کنند تا خلیفه پیامبر حکومت را به دست بگیرد. خودش به تنهایی که نمی تواند. مثلا می توانیم به صد نفر از پیروانمان بگویم که به خودشان بمب ببندند و بروند منفجر کنند؟ نه. فقط شیاطین می توانند این کارها را بکنند. در دین ما مردم باید بفهمند. ما را به حکومت بفهمند و بپذیرند. در حکومت امیرالمومنین علیه السلام تا زمانی که مردم نفهمیدند ایشان حکومت را نپذیرفت. زمانی که مردم فهمیدند که باید خدمت امیرالمومنین بیایند و ایشان را به حکومت بردارند، آن زمانی که فهمیدند و قول دادند پای امیرالمومنین بایستند و البته وسط کار خسته شدند و قولشان را کنار گذاشتند اما قول دادند و چندین سال هم پای آن ایستادند. آن زمانی که امام تنهاست و صاحب حکومت نیست یک وظایفی به عنوان خلافت بر عهده دارد. چون عرض کردم خلافت قابل غصب نیست. قابل گرفتن نیست. ایشان به عنوان خلیفه پیامبر یک وظایفی دارند. حالا نمونه عرض می کنیم. خلیفه سوم سال دوم یا سوم از حکومتش حج رفته بود و چند روز از این دوران را نماز دو رکعتی خواند. مانند مسافر که باید دو رکعت بخواند. ایشان هم دو رکعتی خواند. از روز سوم به نظرش آمد که باید چهار رکعت بخواند. آمد چهار رکعت خواند و مردم هم با او خواندند. اولین کسی که اعتراض کرد امیرالمومنین علیه السلام بود. این وظیفه بود که اعتراض کنند. خلیفه دوم در تقسیم بیت المال تغییر و تحول ایجاد کرد. اولین کسی که اعتراض کرد امیرالمومنین علیه السلام بود. اینها وظایفی است که به عنوان خلافت پیامبر به عهده دارد. در برابر هر تغییر و تحولی که ما به آن می گوییم بدعت باید بایستند. امام حسین علیه السلام هم در مقابل یک بدعت ایستاده اند. حکومت یزید یک بدعت است. در برابر بدعت ایستاده اند. حالا البته چیزهای دیگر هم هست. این یکی را عرض می کنم. در مقابل حکومت یزید، به عنوان بدعت ایستاده اند. چکار کردند؟ می خواستند انقلاب کنند؟ نه نمی خواستند انقلاب کنند. فقط می خواستند فریاد بزنند که این حکومت ناحق است. به همین دلیل هم ایشان را کشتند. ایشان می خواستند فریاد بزنند. ایشان آمدند مکه. تمام مسلمانان عالم به مکه آمده اند. پسر دختر پیغمبر این حکومت را قبول ندارد و بیعت نمی کند. آنها هم می خواستند او را بکشند. روز هشتم چرا رفته بیرون؟ می خواستند ایشان را بکشند. در تاریخ آمده. سی نفر آدم فرستاده بودند که امام را در حال طواف بکشند. در حال طواف نباید کسی اسلحه به همراه داشته باشد. آنجا اینها زیر احرامشان اسلحه ببندند و بریزند و همان جا امام را تکه تکه کنند. به خیال شان خون هم لوث می شد و می رفت. اینها باید برای مردم مشخص شود. این به آن بگوید. آن به دیگری بگوید. چرا؟ می گویند آقا حکومت یزید را قبول ندارد. قبول ندارد. چرا؟ چون این حکومت بدعت است. به همین علت. این را باید فریاد بزنند. هر تغییر و تحولی که اینها ایجاد می کنند چه در اصول دین و چه در فروع دین باشد، باید در مقابل هر انحرافی که پیدا می شود، بایستند. به عنوان عالم در برابر آن انحراف فریاد بزنند. چون یک نفر که نمی تواند کاری بکند. اگر مردم کمک می کردند، ایشان اصلا نمی گذاشتند انحراف پیش بیاید و ایجاد شود. چون یک نفر هستند باید فریاد بزنند و اعتراض کنند تا عالم بفهمند این انحراف است. عالم بفهمند این نادرست است. این دستوری که خلیفه داده خلاف دین است و خلاف اسلام است و نادرست است. این مقدار وظیفه دارند. ببینید خلافت را از ایشان نگرفته اند. نمی توانند بگیرند. ایشان به عنوان خلیفه پیغمبر این کار را می کند. فریاد می زند و با هر بدعتی مقابله می کند. با هر انحراف و ظلمی مقابله می کند. باید این مقابله را به صورت امر به معروف و نهی از منکر بگوید و فریاد بزند. وظیفه دارد و انجام داده است. یک کمی سخت شد. اگر خدا کمک کرد و مدد کرد و به یاد من هم ماند که این هفته چه گفتم انشاء الله هفته بعد این حرف ها را تکرار می کنیم. انشاء الله صد بار تکرار می کنیم که اگر آدم دینش را بفهمد پایش به چاله نمی رود.