أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
ما معتقدیم که با وفات پیامبر یک حادثه بزرگ در اسلام پیش آمد. حادثه در اسلام، نه حادثه در تاریخ اسلام. حادثه در تاریخ اسلام هم حادثه بزرگی است اما در خود اسلام هم یک حادثه اتفاق افتاد. حالا انشاءالله می خواهیم این را با یک سندی که قابل خدشه نیست، نشان بدهیم. در آیه 213 سوره مبارکه بقره می فرماید: كانَ النـّاسُ أُمَّة واحِدَة فـَبَعَثَ اللهُ النـَّبيّينَ مُبَشِّرينَ وَمُنذِرينَ وَأنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بـِالحَقّ ليَحْكـُمَ بَيْنَ النـّاس فيما اخْـتـَلـَفوا فيهِ مردم امت واحده بودند. سپس خدای تبارک و تعالی انبیاء را با بشارت و انذار مبعوث فرمود. یعنی انبیاء به رسالت آمده اند. و همراه آنها کتاب را به حق فرستاد. برای چه؟ ليَحْكـُمَ بَيْنَ النـّاس فيما اخْـتـَلـَفوا فيهِ انبیاء آمده اند و کتاب آسمانی آورده اند برای اینکه بین مردم در آنچه که اختلاف دارند حکم کنند. انبیاء برای حل اختلاف آمده اند. قرآن می فرماید که انبیاء برای حل اختلاف آمده اند. اگر جامعه تشکیل شود، ناگزیر بین مردم اختلاف خواهد بود. اختلاف پیش می آید. حالا یک توجیهی هم فرموده اند. می گویند آن روزی که مردم امت واحده بودند و هنوز به اختلاف نرسیده بودند، آن روزی بود که هنوز مالکیت پیش نیامده بود. مردم در آن شکل اولیه جوامع بشری که در نهایت سادگی بود، از آنچه که وجود داشت استفاده می کردند. مثلا چشمه آبی بود، با پنجاه نفر آدمی که می خواهند از این آب استفاده کنند. پنجاه نفر بر سر یک چشمه آب که ممکن بود در آن روزگار نظیرش هم فراوان بوده باشد، دعوایشان نمی شد و اختلافی پیش نمی آمد. بنابراین بر سر آب اختلافی نبود. مثلا می خواستند از میوه های درختان جنگل ها استفاده کنند. اختلافی نبود. جنگل های بزرگی در اختیار بود و جای ذخیره هم نداشتند. اگر می خواستند میوه مصرف کنند، باید به اندازه یکی دو روزشان جمع می کردند. خب در یکی دو روز انسان چقدر می تواند مثلا سیب ذخیره کند و بعد بخورد. نمی شود زیاد ذخیره کرد. از بین می رود. شکار هم همینطور. بنابراین مالی در دست نمی ماند که بر اساس آن مال کسی ثروت بیشتری پیدا کند و بر سر آن جنگ شود. چون زندگی در نهایت سادگی بود، اختلاف نبود و یا خیلی کم بود. اما آن روزی که بشر به شهر نشینی رسید، اوضاع متفاوت شد. بر اساس تاریخی که از قرآن به دست می آید شهر نشینی مربوط به عصر حضرت نوح علیه السلام است. البته قرآن از شهر نشینی نمی گوید، از اختلاف می گوید. عصر حضرت نوح، اولین دوره ای است که بشر تازه شهر نشین شده است. بنابراین در شهر نشینی مالکیت های خصوصی پیدا شده و یکی کمتر و یکی بیشتر و بعد هم بر سر آن اختلاف پیش آمده. اینها خیلی مهم نیست. توجیهی است که گفته اند. چون نمی خواهیم روی این بحث کنیم. بیشتر از این هم اطلاعی نداریم. كانَ النـّاسُ أُمَّة واحِدَة فـَبَعَثَ اللهُ النـَّبيّينَ عرض می کنیم یک حلقه از حلقات بحث اینجا نیست. این حلقه از بحث را در سوره یونس می بینیم. در آیه 19 سوره مبارکه یونس می فرماید: وَما كانَ النـّاسُ إلـَّا أُمَّة وَاحِدَة فاخْـتـَلـَفوا اینجا حلقه سوم را ندارد. حلقه اول امت واحده. حلقه دوم که در این آیه هست اختلاف است و حلقه سوم هم در همان آیه قبل هست که فرمود فـَبَعَثَ اللهُ حلقه سوم بعثت انبیاء است. برای چیست؟ برای حل اختلاف. در شرایط اختلاف ليَحْكـُمَ بَيْنَ النـّاس فيما اخْـتـَلـَفوا فيهِ برای حل اختلاف. مردم امت واحده بودند؟ خب چرا؟ یک توجیهی عرض کردیم. و بعد به اختلاف رسیدند. یک توجیهی برای این هم عرض کردیم. مرحله سوم انبیاء برای حل اختلاف آمدند. این یکی از اهداف بعثت انبیاء است. نه اینکه تنها این باشد. چون هر یک نفر، یک پیغمبر می خواهد. ایجا این مساله مورد بحث نیست. آن به جای خودش. جامعه بشری محتاج انبیاء است. برای چه؟ برای حل اختلافاتی که در جامعه بشری پیش می آید. خب. باید جامعه تشکیل شود و در جامعه اختلاف پیش بیاید و وجود و حضور انبیاء لزوم پیدا کند. خب تا اینجا رسیدیم. مردم امت واحده بودند. بعد در طول زمان به اختلاف رسیدند. خدای متعال پیامبران را برای حل اختلاف فرستاد. وَأنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ پیامبران با کتاب آسمانی برای حل اختلاف آمدند. ليَحْكـُمَ بَيْنَ النـّاس این عین متن قرآنی است. تمام. این جریان در اینجا پایان یافت. یک جریان جدیدی شروع می شود. در ادامه آیه 213 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَما اخْتـَلـَفَ فيهِ إلـَّا الـَّذينَ أوتوهُ فیه به چه برمی گردد؟ به کتاب. آن کسانی که به آنها کتاب داده شده بود، در کتاب اختلاف کردند. اختلاف جدید است. اختلاف دوره قبل اختلافی است که انسان در اثر نادانی گرفتار آن می شود. اختلاف فقط دو تا فرض دارد. اختلاف بر اثر نادانی و اختلاف بر اثر چیزی که در قرآن آمده و الان عرض می کنیم. وَما اخْتـَلـَفَ فيهِ إلـَّا الـَّذينَ أوتوهُ مِن بَعْدِ ما جاءَتهُمُ الـْبَيّناتُ دقت کنید. مِن بَعْدِ ما جاءَتهُمُ الـْبَيّناتُ نه اینکه ندانسته بود. کاملا مثل آفتاب روشن بود. بینه آمد. بینه آمد. هزار بینه در اختیار مردم هست. پس چرا اختلاف کردند؟ این را قرآن مکرر فرموده.بَغـْيًا بَيْنـَهُمْ یعنی بر اثر هوا. هوا و هوس. اختلاف یا بر اساس جهل است و یا بر اساس هوا و هوس. یک کسانی هستند که اهل خطرند. وقتی ریاست می خواهد پایش می ایستد. پس ادامه می دهد دیگر. اختلاف پیش می آید. وَما اخْتـَلـَفَ فيهِ اختلاف نکردند در کتاب. کتاب چیست؟ برای رفع اختلاف است. خدای متعال کتاب را با یک مبیّن فرستاده تا اختلافات مردم را حل کند. کتاب و مبیّن برای حل اختلافات مردم است. حالا اگر مبیّن رفت چطور؟ یک پیامبر که تا ابد نمی ماند. پیامبر ما شصت و سه سال عمر کردند و بعد از این مدت از دنیا رحلت نمودند. در این کتاب اختلاف نکردند إلـَّا الـَّذينَ أوتوهُ مگر کسانی که کتاب را داشتند. نه اینکه نداشته باشند. کتاب را می فهمیدند نه اینکه نمی فهمیدند. مِن بَعْدِ ما جاءَتهُمُ الـْبَيّناتُ می فهمیدند. اگر با تاریخ قرآن آشنا باشید می دانید که پیامبر تمام قرآن را برای مردم درس داده است. تمام قرآن را درس داده. در عصر ایشان ده آیه ده آیه درس می دادند. مثلا ایشان می آمد و بالای منبر می نشست و آنهایی که خواهان فهم و شناخت قرآن بودند پای درس بودند و ایشان مثلا اول روخوانی قرآن را درس می دادند. این آیه را اینگونه بخوانید و مردم می خواندند. بنابراین هفت قرائت یعنی چه؟ ده تا یعنی چه؟ صدتا قرائت یعنی چه؟ البته بحث مفصل است. ما می گوییم تمام این قرائت ها جعل است. همه اش جعل است. این بحث دارد. پیغمبر روخوانی یاد می دهد. ببینید برای زمینه سازی این قرائت ها هم یک جعل بزرگی کردند و ده ها حدیث ساختند که قرآن بر هفت حرف نازل شده. این را در توجیه این قرائات آورده اند. از بی پایه ترین حرف های موجود عالم اسلام داستان قرائت هفت گانه است. یک مطلبی عرض کنم. پیامبر بعد از ورود به مدینه کوشیده بود مردم خواندن و نوشتن بیاموزند. این مساله بسیار مهمی است. کوشیده بود که مردم و مسلمان ها خواندن و نوشتن بیاموزند. خود این یک داستان مفصلی است. برای اینکه قرآن بتواند به سلامت بماند پیغمبر باید یک کارهایی می کردند. برای اینکه قرآن از دسترس دشمن دور بماند باید یک کارهایی می کردند. قرآن باید تا ابد بماند. قرآن یک ساختمانی دارد که ماندی است. پیغمبر هم باید یک کارهایی بکند. ما معتقدیم همه کارهایی که پیغمبر باید برای ماندگاری قرآن بکنند را کرده اند. آن کارهایی که ایشان برای ماندگاری قرآن کرده اند، همه کارهایی بود که کاملا موثر بود. یکی همین گسترش سواد آموزی بود. پیغمبر در این زمینه به طور جدی عمل کرده اند .یک حساب سر انگشتی عرض می کنم. گفته می شود در جنگ بدر هفتاد نفر اسیر شدند. گفته می شود پنج نفر از اینها را مطابق آیه 4 سوره مبارکه محمد مبنی بر مَنـًّا بَعْدُ وَإمّا فِداءً آزاد کردند. اینها همه متن تاریخ است. اگر در خاطرتان باشد در قرآن در مورد اسیران آمده یا به منت آزاد کنید یا فدیه بگیرید و آزاد کنید. در اسیران قتل عام نداریم. فدیه می گیرند و آزاد می کنند. یا منت می گذارند و آزاد می کنند. پنج نفر به منت آزاد شدند. حالا متاسفانه عدد دوم دقیق در خاطرم نیست. مثلا چهارده نفر هم فدیه دادند و آزاد شدند. دو هزار، سه هزار، چهار هزار درهم. هر کس در حد توانش فدیه داد و آزاد شد. بقیه چطور؟ به آنها گفتند که هر کدام به ده نفر نوجوان از مردم مدینه نوشتن و خواندن بیاموزند. این عدد اینگونه است. عدد کسانی که اینگونه خواندن و نوشتن آموختند را نداریم. اما می توان حساب کرد. یک عدد بزرگی می شود. مثلا چهل و چند نفر بناست که هر کدام به ده نفر سواد بیاموزند. اگر قرار باشد چهل نفر هر کدام به ده نفر سواد بیاموزند یک مرتبه در یک جریان چهارصد نفر سواد می آموزند. در فاصله اندکی چهارصد نفر یک مرتبه باسواد شدند. جنگ بدر سال چندم است؟ سال دوم است. در سال دوم یک جریان سواد آموزی جدی در مدینه اتفاق افتاده است. این یک گوشه اش است که ما می دانیم. نمونه های متعدد دیگری هست که حالا نمی خواهیم بحث کنیم. این یکی از عواملی است که پیامبر از برای ماندگاری قرآن استفاده کرده است. قرآن باید بماند. مثلا اینکه گفتند عثمان فلان کار را کرد بیخود است. همه اش بیخود است. پیامبر، پیامبری که تمام آسمان پشت سرش است و خدای متعال او را تایید می کند، می خواهد قرآن بماند. خب. این را عرض می کردم که ده آیه ده آیه روخوانی قرآن را می آموختند. بعد چطور؟ از این ده آیه عبور نفرمود مگر وقتی که آنچه از علم و عمل در این ده آیه بود به مردم تعلیم داد. علم و عمل. یعنی اگر حرف اعتقادی بود، توضیح فرمود. اگر تاریخ انبیاء بود، توضیح فرمود. به عمل مربوط بود، توضیح فرمود. من معمولا این مثال را عرض می کنم. ما در مورد وقت نماز دو آیه داریم. در آیه 78 سوره مبارکه اسراء می فرماید: أقِم الصَّلاة لِدُلوكِ الشَّمْس إلى غَسَق اللـَّيْل وَقرآنَ الفـَجْر إنَّ قرْآنَ الفـَجْر كانَ مَشْهودًا یک آیه دیگر هم هست. این دو آیه وقت نماز را فرموده. آدم از این چقدر چیز می فهمد؟ اینکه نماز یک وقتی دارد. یکی مربوط به دلوک شمس است که به آن زوال ظهر می گوییم و یکی غسق الیل است. یعنی آن وقتی که شب به اوج تاریکی می رسد. یکی هم مربوط به فجر است. دیگر هیچ خصوصیتی در این آیه نیست. پیغمبر باید اینها را توضیح بدهد. شما به رساله مراجعه کنید، ممکن است مسائل وقت نماز چهار پنج صفحه باشد. سی چهل تا مساله است. سی چهل تا مساله را نمی توان از این چهارتا کلمه به دست آورد. بنابراین پیغمبر توضیح می فرمایند. توضیح می فرمود که بله. مثلا دلوک شمس یعنی چه و این خصوصیات را دارد و مربوط به کدام نماز است. مربوط به نماز ظهر است. نمزا عصر را چکار کنیم؟ مثلا می گوید آقا هفت قدم بعد. آن را هم توضیح فرموده اند و بعد هم نماز مغرب را و بعد هم نماز عشاء را و بعد نماز صبح را توضیح فرمودند. توضیح داده اند. به طوری که این آیه کاملا روشن شده است. آن چیزی که پیغمبر به عنوان توضیح آیات فرموده، وظیفه ای است که قرآن کریم به گردن ایشان گذاشته است. آیه چیست؟ در آیه 44 سوره مبارکه نحل می فرماید: وَأنزَلنا إلـَيْكَ الذِكرَ لِتـُبَيّنَ لِلنـّاس مَا نـُزّلَ إلـَيْهمْ ما در ایران به یک وهابیونی گرفتاریم که از وهابیون عربستانی بدتر هستند. اینها در اسلام شان می گویند فقط قرآن. بعد از قرآن هیچ چیز را قبول ندارند. من به همین دلیل این آیه را حفظ هستم. وَأنزَلنا إلـَيْكَ الذِكرَ لِتـُبَيّنَ لِلنـّاس ما قرآن را برای تو نازل کردیم که تبیین کنی. یک قرآنی مال توست. یک قرآنی مربوط به مردم است. این قرآنی که الان در اختیار ماست، قرآنی است که خدای متعال برای مردم نازل کرده است. آن قرآنی که برای تو نازل کردیم، برای اینکه توانایی تفسیر این قرآن را داشته باشی. حالا بحث آن هم مفصل است. وَأنزَلنا إلـَيْكَ الذِكرَ لِتـُبَيّنَ لِلنـّاس مَا نـُزّلَ إلـَيْهمْ بنابراین پیغمبر وظیفه داشته است که قرآن را توضیح بدهد. در حدی که مردم کاملا بتوانند با آن زندگی کنند. کاملا بتوانند با آن زندگی کنند. زندگی دینی شان را انجام دهند. خب بعد چه؟ بعد هم آنهایی که نوشتن و خواندن آموختند قرآن را نوشتند و توضیحاتی که پیغمبر فرموده بود را هم در کنار قرآن نوشتند. ما در عصر خلیفه سوم یک داستان قرآن سوزی داریم. آن مربوط به قرآن هایی است که در کنارش تفسیر هم داشت. قرآن های تفسیر دار جمع آوری شد و سوخته شد و به جای آن همین قرآنی که امروز در دست ما موجود است را رواج دادند. قرآنی که در آن هیچ تفسیری نیست. اگر آن قرآن های تفسیردار موجود بود بین مسلمان ها هیچ اختلافی نبود. حالا دقت کنید که آیه چقدر روشن می شود. وَما اخْتـَلـَفَ فيهِ إلـَّا الـَّذينَ أوتوهُ مِن بَعْدِ ما جاءَتهُمُ الـْبَيّناتُ کاملا روشن. تمام جوانب روشن. اما باز به اختلاف رسیدند. چرا؟ بَغـْيًا بَيْنـَهُمْ هوا وهوس. یک کسانی طرح ریاست آینده عالم اسلام را داشتند. پایش ایستاده بودند. خب. در ادامه آیه می فرماید: فـَهَدَى اللهُ الـَّذينَ آمَنوا لِمَا اخْتلفوا فيهِ مِنَ الـْحَق مگر بین کسانی که قرآن به دستشان رسیده بود غیر از الذین آمنوا هم وجود داشت؟ قرآن می گوید فـَهَدَى اللهُ الـَّذينَ آمَنوا ما آنهایی که ایمان داشتند را هدایت کردیم. لِمَا اخْتلفوا فيهِ آنها آن جریان اختلاف را به وضوح و روشنایی کامل می شناختند. می فهمیدند. فـَهَدَى اللهُ الـَّذينَ آمَنوا لِمَا اخْتلفوا فيهِ مِنَ الـْحَق بـِإذنِهِ بعد یک حرف مهم آمده: وَاللهُ يَهْدي مَن يَشاءُ دقت کنید. این از آن جاهایی است که انسان باید بهایش را پرداخته باشد. این هدایت، هدایتی است که اختصاصی است. در هدایت اختصاصی شما باید بها بپردازید. اگر بهای هدایت اختصاصی را بپردازید هدایت شامل می شود. اگر نه که هیچ. یک هدایت عمومی هست و راه برای همه گفته شده است. پشت بلندگو گفته اند و همه شنیده اند. تکرار هم کرده اند که کسی نگوید نفهمیدم و نشنیدم. همه کاملا شنیدند و فهمیدند. به خودت واگزار می کنند. اگر بهایش را پرداخته باشی، برایت یک کار علاوه می کنند.
در آیه 253 سوره مبارکه بقره یک تاریخی از انبیاء گفته اند. البته خب اگر بخواهی تاریخ انبیاء را در سه جمله بگویی خیلی خلاصه می شود. تِلكَ الرُّسُلُ فـَضَّلنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض مِّنهُم مَّن كـَلـَّمَ اللهُ وَ رَفـَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ ما بعضی از این پیامبران را بر برخی دیگر فضیلت بخشیدیم. با یکی از آنها یعنی موسی کلیم سخن گفتیم. بر بعضی از آنها رفعت بخشیدیم. حال امنظور حضرت عیسی یا هر پیامبر دیگری که باشد. در ادامه می فرماید: وَآتـَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ البَيّناتِ به حضرت عیسی بن مریم بینات دادیم. مرده زنده می کرد. چشمی که در حدقه اش چیزی نبود را بینا می کرد. بینات بزرگی به دستش دادیم. وَأيَّدْناهُ بـِروح القـُدُس او را به روح القدس تایید کردیم. تا اینجا آن تاریخ انبیاء تمام می شود و یک حرف جدید در ادامه آیه می فرماید که خیلی مهم است. وَلـَوْ شاءَ اللهُ مَا اقـْتـَتـَلَ الـَّذينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ ما جاءَتـْهُمُ البَيّناتُ اگر خدا می خواست، آن کسانی که بعد از این انبیاء بودند با هم رو در رو نمی شدند و به روی هم شمشیر نمی کشیدند. وَلـَوْ شاءَ اللهُ مَا اقـْتـَتـَلَ الـَّذينَ مِن بَعْدِهِم اگر خدا می خواست آن کسانی که بعد از این انبیاء بودند و دو سه نفرشان را نام بریدم، مردمی که بعد ازاینها و از امت اینها بودند، با هم اختلاف نمی کردند و اختلافشان به جایی نمی رسید که رو در روی هم بایستند و شمشیر بکشند. عجب. یک جریان تاریخی و تکرار تاریخ. آیه دارد می گوید. بعد از حضرت نوح امتش رو در روی هم ایستادند. بعد از حضرت ابراهیم هم همینطور. حرف این را می گوید. حال اگر کسی استثنا شده باشد نمی دانیم. بعد از حضرت ابراهیم، امتش رودر روی هم ایستادند و به روی هم شمشیر کشیدند. بعد از حضرت موسی، امتش رو در روی هم ایستادند و به روی هم شمشیر کشیدند. آیه می گوید. وَلـَوْ شاءَ اللهُ مَا اقـْتـَتـَلَ الـَّذينَ مِن بَعْدِهِم اگر خدا می خواست، بعد از رسل، امت شان با هم اختلاف نمی کردند. مردم امت با هم اختلاف نمی کردند و رو در روی هم نمی ایستادند و با هم نمی جنگیدند. مِّن بَعْدِ ما جاءَتـْهُمُ البَيّناتُ آخر همه چیز روشن بود. همه چیز به دست حضرت موسی روشن شده بود. همه چیز به وسیله حضرت عیسی روشن شده بود. یک داستانی در تورات هم هست. خیلی جالب است. عین آنچه که ما در غدیر داریم حضرت موسی هم انجام داده است. وصی خودش را در یک جریان عام بزرگ مانند آنچه که در غدیر اتفاق افتاد مشخص فرمود. همه امت جمع بودند و پیامبر در حضور همه امت صحبت کرد و وصی یا به قول شما جانشین خودش را مشخص فرمود. ما می گوییم ولّی امر بعد از خودش را مشخص فرمود. فرمایش حضرت این است. ألـَسْتُ أوْلى بـِکـُم من أنـْفـُسِهمْ قالوا بَلى فرمود مَن کنتُ مَوْلاهُ فـَهَذا عَلیٌّ مَوْلاهُ ولی امر بعد از خودش را معرفی فرود. عین همین را حضرت موسی علیه السلام هم انجام داده است. در همین تورات موجود دست خورده هم هست. در یک جریان عام و در یک روز بزرگ که همه مردم بنی اسرائیل جمع بودند، آینده امت را فرمود و یوشع را به عنوان وصی خودش معرفی فرمود. وَلـَوْ شاءَ اللهُ مَا اقـْتـَتـَلَ الـَّذينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ ما جاءَتـْهُمُ البَيّناتُ وَلـَكِن اخْتـَلـَفوا آقا چکار کنیم؟ با هم دعوایشان شد. نه اینکه نمی فهمیدند. کاملا می فهمیدند. چون بینات آمده بود. ببینید نمی گوید بینه. می گوید بینات. صدتا دلیل وجود داشت. من اینجا مثال عرض می کردم. در روایات داریم. تفسیر درّالمنثور را نگاه کنید. بعد از اینکه بلال اذان می گفت در خانه رسول خدا می آمد و در می زد و می گفت یا رسول الله الصلاه و پیامبر برای نماز تشریف می بردند. خب این رسم بود. بعد از نزول آیه تطهیر یعنی بخش پایانی آیه 33 سوره مبارکه احزاب در یک نقل آمده که هر روز صبح و در یک نقل آمده که بعد از هر نماز در خانه امیرالمومنین می رفتند و دو ستون در را می گرفتند و آیه را می خواندند. اینگونه هم نبود که مثلا با زاویه ایستاده باشند و رو به در خانه کسی دیگری هم بوده باشند. دو در بیشتر باز نبود و همه درهای رو به مسجد به جز در خانه امیرالمومنین و پیامبر بسته شده بود. در هر صورت چهارچوب در را می گرفتند و می گفتندالسلام علیکم یا اهل البیت. إنـَّما يُريدُ اللهُ لـِيُذهِبَ عَنكـُمُ الرّجْسَ أهْـلَ البَيْتِ وَيُطـَهّرَكـُمْ تـَطهيرًا این آیه را هر روز می خواندند. ببینید نقل ها اینگونه است. هفت ماه، نه ماه، یازده ماه و هفده ماه. ما حد وسطش را در نظر می گیریم. آقا یازده ماه روزی پنج بار باشد خیلی زیاد می شود. هیچ کس نمی تواند بگوید من نفهمیدم. السلام علیکم یا اهل البیت. البته نقل ها برای این سلام مختلف است. السلام علیکم یا اهل البیت. إنـَّما يُريدُ اللهُ لـِيُذهِبَ عَنكـُمُ الرّجْسَ أهْـلَ البَيْتِ وَيُطـَهّرَكـُمْ تـَطهيرًا بیایید برای نماز. امیرالمومنین و حضرت صدیقه برای نماز می آمدند. بینات بود. مَا اقـْتـَتـَلَ الـَّذينَ آقا اینها با هم اختلاف کردند. بعد از اینکه همه چیز را می دانستند و همه چیز صد در صد روشن بود و هیچ کس نبود که نفهمد. خب پس چرا آتش آوردند؟ چرا؟ مِن بَعْدِهِم مَا جَاءَتهُمُ البَيّنَاتُ ده جای دیگر هم در قرآن آمده که همه اختلافات بعد از مِن بَعْدِهِم مَا جَاءَتهُمُ البَيّنَاتُ بوده. این در قرآن تکرار شده است. خب نکته اساسی این است. وَلكِن اخْتـَلـَفوا فـَمِنهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنهُم مَّن كـَفـَرَ اینهایی که بعد از پیامبرانشان اختلاف کردند، در همه امت ها. فعلا از آیه اینگونه می فهمیم. بعد از پیامبران، امت های آنها اختلاف کردند. قرآن به این وضوح و روشنایی دارد می گوید. من چکار کنم؟ فـَمِنهُم مَّنْ آمَنَ آنجا فرمودند فـَهَدَى اللهُ الـَّذينَ آمَنوا لِما اخْتـَلـَفوا فيهِ مِنَ الحَقّ یعنی اینها در حق اختلاف کردند. آنهایی که ایمان داشتند را هدایت کردیم. آنها زمین نماندند. راه را گم نکردند. اما خب چکار کنیم. فـَمِنهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنهُم مَّن كـَفـَرَ حرف بسیار سختی است. در ادامه می فرماید: وَلـَوْ شاءَ اللهُ مَا اقتـَتـَلوا حرف دومرتبه تکرار می شود. اگر خدا می خواست اینها با هم اختلاف نمی کردند و اختلافشان به جنگ نمی رسید. ما بعد از پیغمبر یک نفری را به عنوان رافع اختلاف گذاشته بودیم. اگر به ایشان مراجعه می کردند او مشکل شان را حل می کرد. اما نخواستند. خواستند رو در روی هم بایستند و بر اساس بَغيًا بَيْنـَهُمْ یعنی هوا و هوس جنگیدند. وَلوْ شاءَ اللهُ مَا اقتَـتـَلوا وَلكِنَّ اللهَ يَفعَلُ ما يُريدُ اختلاف همیشه بعد از همه انبیاء قطعی بوده. امت رو در روی هم می ایستادند. حتی در داستان حضرت موسی که معمولا اطلاعات ما از ایشان بیشتر است، دارد که یکی از زنان حضرت موسی به جنگ وصی ایشان آمده است. عین آنچه که در عالم اسلام اتفاق افتاد. یکی از زنان پیغمبر به جنگ وصی پیامبر آمده بود. وَلوْ شاءَ اللهُ مَا اقتَـتـَلوا اینکه اختلاف چگونه بود و چطور شد احتیاج به بحث های دیگری دارد که امروز دیگر وقت نداریم.
اگر این عرایضی که خدمتتان عرض کردم جای فکر دارد، یک ذره رویش فکر کنید. البته نکات متعددی عرض کردم و ممکن است هر کدام نیاز به یک درس مجزا داشته باشد. اما خب. ممکن است هم بفرمایید که اصلا نه قابل شنیدن بود و نه قابل فکر کردن. اختیار با شماست.