أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک حرف هایی در دعاهای شیعه وجود دارد که جای دیگر نیست. یک حرف هایی در زیارت های شیعه وجود دارد که ممکن است جای دیگر نباشد. حرف های ممتاز معارف دینی در زیارات مثل زیارت جامعه و زیارت اول امام حسین که در مفاتیح آمده و زیارت بسیار ممتازی است، وجود دارد. البته جزء دستوراتش از دور زیارت کردن نیست. در زیارت عاشورا از دور زیارت کردن دارد. در زیارت عاشورای غیر معروفه هم زیارت کردن از دور دارد. یعنی ما می توانیم اینجا بنشینیم و با این زیارتنامه، امام حسین علیه السلام را زیارت کنیم. در آن زیارتنامه این دستور نیامده و زیارت حضوری است اما مطالب بسیار ممتاز و درجه اولی در آن هست. مقصود اینکه یک حرف هایی در دعا ها و زیارت نامه ها هست که ممکن است جای دیگر نباشد. در روایات های معمولی که یک کسی از امام سوالی پرسیده و امام فرمایشی فرموده اند هم یک حرف هایی هست که هیچ کجا پیدا نمی شود. قال امیرالمومنین علیه السلام: إلهى! إنـَّهُ مَنْ لـَمْ یَشْغـَلـْهُ الوَلوعُ بـِذِکـْرکَ، وَلـَمْ یَزْوهِ السَّفـَرُ بِـقـُرْبـِکَ، کانـَتْ حَیاتـُهُ عَلـَیْهِ مَیْتـَةً، وَ مَیْتـَتـُهُ عَلـَیْهِ حَسْرَةً این درد همه ماست. حالا انشاءالله در جمع ما یک کسانی هستند که این درد را نداشته باشند. آدمی که خیلی گرسنه باشد وقتی غذا پیدا کند چکار می کند؟ خیلی تشنه باشد وقتی آب پیدا کند چکار می کند؟ ولع دارد. با یک ولعی آب و غذا می خورد. مي فرمايد اگر کسی ولع به ذکر تو نداشته باشد و در همه ي راهی که می رود، راهی برای نزدیک شدن به تو نباشد. ما راه های بسیاری می رویم که هیچ است. ناهاری که امروز خوردیم برای چه بود؟ این یک سفر بود. یک سفری که نیم ساعت طول کشید. فرض کنید یک ساعت هم بعد از ناهار استراحت کردید. این هم یک سفر دیگر. برای چه بود. این سفر برای قرب بود؟ نه. من خسته بودم و می خواستم بخوابم. گرسنه بودم. یا سر وقتی بود که به غذا خوردن عادت دارم. غیر از این است؟ غذا خوردن ما طبق عادت است. استراحتمان طبق عادت است. اینها هم هیچ چیز نمی آورد. إلهى! إنـَّهُ مَنْ لـَمْ یَشْغـَلـْهُ الوَلوعُ بـِذِکـْرکَ ، کسی که ولع به ذکر تو او را مشغول نکرده است. صد جور ولع دیگر دارد. ما ها صدجور ولع داریم دیگر. وقتی داریم یک جایی می رویم یا مثل خواب و ناهاری که عرض کردم. یا فرض کنید من دارم یک مطلبی می نویسم. مطلبی که داشتم می نوشتم، درسی که داشتم می گفتم یا درسی که می خواندم، همه اینها سفرهایی است که برای رسیدن به یک جایی نبوده. من درس می خوانم که با سواد شوم. این سفری نبود که به قرب خدا منتهی شود. اگر همه سفرهایت اینگونه باشد و همه مشغولیت هایت به یک چیز دیگر باشد، کانـَتْ حَیاتـُهُ عَلـَیْهِ مَیْتـَةً ، زندگیت یک مرگ است و این زندگی هیچ فرقی با مرگ ندارد. ببینید ما مکرر این فرمایش را از حاج آقای حق شناس می شنیدیم. صد بار و هزار بار این را می فرمودند. مدام می فرمودند که این دنیا دار التجارة است. اینجا محل تجارت برای آن دنیاست. بعد می فرمودند که مثلا فلانی که از دنیا رفت در دارالتجاره اش را بستند. خب اگر بسته شد دیگر تجارتی وجود ندارد و سودی نیست. ما با مرگ به تجارتی می رسیم که دیگر نیست. به سودی می رسیم که دیگر نیست. دیگر هیچ سود و تجارتی نیست. کانـَتْ حَیاتـُهُ عَلـَیْهِ مَیْتـَةً ، زندگی اش یک مرگ است. متاسفانه اینگونه هست. چه راهی وجود دارد؟ وَ مَیْتـَتـُهُ عَلـَیْهِ حَسْرَةً من شصت سال زندگی کردم اما همه اش مردن بود. در آن زندگی به معنای واقعی نبود. در زندگی به معنای واقعی ولع به ذکر هست. یک عبارتی در مناجات شعبانیه هست. مُولـعٌ بـِذِکرکَ إلی ذِکرِک اگر اینگونه نباشد این زندگی نیست. وقتی این زندگی نیست برایش یک حسرتی هست. یک روزِ حسرت داریم، که از اول تا آخر بر سر خودش می زند. حالا باز هم به همین مطلب می رسیم. این عبارت به صور مختلف در فرمایشات هست. از رسول خدا نقل شده که فرمودند: ما مِن ساعَةٍ تـَمُرُّ بـِابن آدَم هیچ ساعتی بر فرزند آدم نمی گذرد لـَم يَذکُرُ اللهَ فيها که در آن ساعت خدا را یاد نکرده باشد إلـّا تحسُر عَلـَيها جز اینکه یک روزی مدام برای این روی دستش می زند و حسرت می خورد که ساعاتش به باد رفت. این ساعت هم به باد رفت. حالا برای ما چگونه است؟ تمام روزمان به باد می رود. ولی برای نجات از این حسرت یک کاری هست. می گویند هرچه شما طاعت کنید، آن یاد خداست. اگر روزت بر اطاعت گذشته. یعنی ممکن است آن لحظات دقیقا به یاد خدا نبوده باشی اما کارت اطاعت بوده. داشتی اطاعت می کردی. مثل اینکه شما می خواهی به جلسه بروی و مادرت می گوید مادر من تنها هستم و می ترسم. نرو. شما هم نمی روی. اینجا ماندنت می شود اطاعت. همه لحظاتش. ولو نشسته ای و داری ریاضیاتت را حل می کنی. اطاعت خداست پس ذکر خداست. این راه نجات است. اگر انسان بتواند همه کارهایش را تبدیل به اطاعت کند. ما مِن ساعَةٍ تـَمُرُّ بـِابن آدَم لـَم يَذکُرُ اللهَ فيها هیچ ساعتی بر فرزند آدم نمی گذرد که در آن ساعت خدا را یاد نکرده باشد مگر اینکه یک روزی برایش حسرت می شود. بفرمایید از لحظه ای که انسان از این دنیا می رود حسرتش شروع می شود. می گویند تا پرده برداشته شد، قیامتت شروع می شود. البته مقدمات قیامت. اما گویی از لحظه مرگ رفته ایم در دالان قیامت. در این دالان، قیامت است دیگر. آدم از آنجا حسرت می خورد. آدم برای چیزهای زیادی حسرت می خورد. ای کاش این رفیق را نداشتم. ای کاش این درس را نخوانده بودم. ای کاش این کتاب را نخوانده بودم. روایت دیگر: قال رسول الله صلي الله علیه و آله وسلم إنَّ أهلَ الجَنةِ لا يَندِمونَ عَلی شَيءٍ مِن اُمور الدّنيا وقتی انسان به بهشت رفت، دیگر هیچ حسرتی نیست. حسرت ها مربوط به قبل از بهشت است. اگر کسی به بهشت راه یافت، در آنجا حسرتی نیست. هیچ رنجی نیست. مشخص است؟ آنجا دارالسلام است. نام بهشت دارالسلام است. در دارالسلام هیچ مریضی ای نیست. هیچ ناراحتی اس نیست. هیچ خستگی ای نیست. هیچ حسرت و غم و غصه ای نیست. هیچ دردی نیست. خب؟ اما همین اهل بهشت قبل از اینکه دستشان به بهشت شان برسد، حسرت دارند. بستگی به این دارد که چقدر بهشت شان را نقد کرده اند. اگر نقد نقد باشد که آیاتش را خواندیم. می فرماید فرشتگان که برای گرفتن جانش می آیند همانجا می گویند سلام علیکم. این بهشت. آقا این شخص برزخ دارد؟ می گوید من برزخ ندیدم. گفتند حساب و کتاب اما من حساب و کتاب ندیدم. یک سره به بهشت آمدم. یک کسانی هم یک سره به جهنم می روند. یک کسانی بهشت شان را نقد کرده اند. یعنی چه؟ یعنی شما جنست بهشتی شد. اصلا هیچ چیزی از جهنم در تنت نیست. همه سلول هایش را که نگاه کنی، جنسشان بهشتی است. وقتی پاک پاک شد، جهنم دیگر برایش معنا ندارد. جایش فقط در بهشت است. اینجا هم که هست در بهشت است. إنَّ أهلَ الجَنةِ لا يَندِمونَ عَلی شَيءٍ مِن اُمور الدّنيا عرض کردیم که بهشتی دیگر حسرت ندارد. پس معلوم می شود این اهل بهشت یک حسرتی دارند و هیچ حسرت دیگری جز آن هم ندارند. مثلا فرض کنید من برای نخست وزیری ثبت نام کرده ام. فرض کنید. بعد هم نشدم و خیلی بد شد. بعد حسرت می خورم که چرا رفتم پول خرج کردم. آدم در دنیا از این حسرت ها دارد دیگر. چقدر برای دنیایمان حسرت داریم؟ آنجا هیچ از این حسرت ها نیست. من در دنیا پولدار نبودم. اینجا حسرت می خورم. اما آن دنیا متوجه می شویم این حسرت بیهوده است. هرچه بود گذشت. یا فرض کنید در تمام دوران عمر مریضی کشیدم. باز یک داستان از حاج آقای حق شناس برایتان نقل کنم. ایشان فرمودند من یک شبی گله کردم. فرمودند گله کردم و گریه کردم و خوابیدم. تمام عمرشان به مریضی گذشته بود. انواع مریضی. به ایشان فرمودند که آن روزی که این مریضی را گرفتی، این چیز را به تو دادیم. خب. آن مریضی هم آن چیز را به تو دادیم. دانه دانه شمردند. گفتند آقا من اشتباه کردم. غلط کردم. مثلا به دست و پا افتادند و معذرت خواهی کردند. برای مریضی دنیا حسرت می خوریم. إنَّ أهلَ الجَنةِ لا يَندِمونَ عَلی شَيءٍ مِن اُمور الدّنيا اهل بهشت بر چیزی از امور دنیای خودشان ندامت ندارند. مثلا من دیر رسیدم و صف پر شده بود و به من نرسید. مثلا دیر متوجه شدم و به فلان امتحان نرسیدم. اینها همه غصه های دنیای ماست دیگر. چه و چه و چه. وقتی به آنجا رفت هیچ کدام از اینها برایش ندامت به بار نمی آورد. هیچ یک از غصه های اینجا، آنجا نیست. فقط یک غصه برایش هست. یک ندامت و غصه هست. فقط یک دانه. إلـّا عَلی ساعَةٍ مَرَّت بـِهـِم فی الدّنيا لـَم يَذکُروا الله فيها حسرت و غصه و ندامتش برای این است که می گوید چرا من یک کاری نکردم که همه ساعتم به یاد خدا بگذرد. چرا آن یک ساعت را از دست دادم؟ چه عرض کردیم؟ گفتیم اگر کسی در اطاعت خدا به سر می برد و همه کارهایش اطاعت خداست، همیشه در حال ذکر خداست. ببینید شما سرکار می روی چون وظیفه ات است. درس می خوانی چون وظیفه ات است. ازدواج می کنی چون وظیفه ات است. تمام لحظات ازدواجت برایت ذکر خداست. تمام لحظاتی که داری درس می خوانی و برای درست زحمت می کشی، تمام اطاعت خدا می شود. همه لحظات کارت اطاعت خداست. اما اگر طبق هوا و هوس می روی درس می خوانی که هیچ. طبق هوا و هوس دنبال کار می روی که هیچ. هرچیزی اگر طبق هوا و هوس بود، حساب نمی شود و اگر برای اطاعت بود حساب می شود. ببینید عرض نکردیم تسبیح دستش باشد و دائما سبحان الله بگوید. این لازم نیست. یا در دلش بگوید. این هم لازم نیست اگر در اطاعت به سر می برد و کارهایی که می کند برای خاطر خداست، گویی در ذکر دائم است. ببینید خدا گفته مرد باید برود سر کار. نباید دستش جلوی مردم دراز باشد. به این نیت رفته که نباید دستش جلوی مردم دراز باشد. باید سربلند باشد. باید بتواند به دیگران کمک کند نه اینکه از دیگران کمک بگیرد. آدم فقط بر ساعتی حسرت و ندامت دارد که مَرَّت بـِهـِم فی الدّنيا لـَم يَذکُروا الله فيها آن ساعت در دنیا به او گذشت و در آن خدا را یاد نکرد. مگر ممکن است من همیشه خدا را به یاد داشته باشم؟ با این دل های معمولی ما، با این دل هایی که چکش نخورده، امکان اینکه ذکر خدا در این دل به دوام باشد و خدا را فراموش نکند، نیست. دل همین دل های معمولی است. همین دل هایی که می بینید. من کجا هستم؟ در نمازم که مرکز اصلی ذکر خداست، در بازار و کلاس و کتاب و خط هستم. مثلا اگر دارم خط کار می کنم، وقت نماز هم دارم خط کار می کنم. مثل عرض می کنم. اگر دارم کتاب می نویسم در حال نماز هم دارم کتاب می نویسم. هرکس کار خودش. دل معمولی اینگونه است. دلی که چکش خورده نه. سابقا ظرف های خانه مسی بود. این مس را هم با چکش به این صورت درآورده بودند. حالا مس کارخانه ای می آورند و دو تا چکش هم می زنند که قیافه مس چکش خورده بگیرد اما استحکام مس های قدیم را ندارد. دل اگر چکش خورده باشد و کار کرده باشد و بلا دیده باشد و زحمت کشیده باشد. یک آقایی یک جزوه ای در شرح احوال مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد نوشته است. او را نمی شناخت. عکسش را دیده بود و گفته بود معلوم است خیلی زحمت کشیده. خب تو از عکس چطور فهمیدی این زحمت کشیده؟ آدم چیز فهم باشد، اینگونه می شود. من می فهمم؟ عکس یک کسی را نگاه می کند و می گوید معلوم می شود این خیلی زحمت کشیده. اینگونه. زحمت کشیده. اگر صاحب دل زحمت کشیده باشد، آن دل توانایی یاد خدا را به دوام پیدا می کند. اگر توانایی یاد کردن خدا را به دوام پیدا کرد، به بهشت نقد می رسد. آن آقا گفته بود من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود. این هم به بهشت نقد می رسد. ای کاش شما یک لحظه چشیده بودید و می دانستید این بهشت یعنی چه. بهشت نقد. آقا چکار کنیم که دل آماده پذیرش یاد خدا بشود؟ عرض کردم زحمت بکشیم. یک راه بسیار ساده ای هست. هرکس به مرحوم آیت الله بهجت مراجعه می کرد ایشان می فرمود ذکر استغفار بگویید. ذکر استغفار آن کاری است که می تواند دل انسان را به اینجا برساند. هیچ چیز دیگری هم نمی خواهد بگویید. یک دوست جوانی داریم که ما به او می گوییم درویش. هجده نوزده سالش است. به سجده می رود و سه چهار ساعت ذکر یونسیه می گوید. گفتیم آقا نگو. تو این را نگو. تو هم استغفار کن. استغفار هیچ مشکلی ایجاد نمی کند. آن ممکن است یک مرتبه نمی دانم چطور شود. نمی دانم. ما چون نگفته ایم نمی دانیم. این ذکر استغفار دوای همه دردهای آدمی است. درد دل زحمت نکشیده و چکش نخورده را استغفار دوا می کند. البته نه اینکه لقلقه زبان باشد. آن به درد نمی خورد. باید با توجه باشد.