أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک بحثی را عرض کردیم که کمی از آن را در دو جلسه مطرح کردیم. عرض کردیم که امام با خدای متعال یک نسبت هایی دارد. یک نسبتی امام با پیامبر دارد و یک نسبتی امام با مردم دارد. عرض کردیم نسبتی که امام با خدای متعال دارد این است که اولا خلیفه خداست. بحثش را مطرح کردیم. عرض کردیم نسبت دوم این است که امام ولی خداست. بعد عرض کردیم که آیا این أشهدُ أنَّ علیّاً ولیُّ الله که ناگزیر بعد هم می گوییم أشهَدُ أنَّ الحَسَنَ ولیُّ الله. أشهَدُ أنَّ الحُسَینَ ولیُّ الله. این در تمام ائمه جاری است دیگر. این به چه معناست. این ولی که در اینجا شهادت می دهیم چه معنایی دارد؟ بعد به این مناسبت وارد بحث ولی که در قرآن آمده شدیم. اولین معنای ولی را بحث کردیم که آن چیزی بود که در آیه ۲۵۷سوره مبارکه بقره یعنی اللهُ وَلیُّ الـَّذینَ آمَنواآمده. ببینید اینجا نفرمود الله ولی الذین کسانی که بر مردم امامت می کنند. این را نگفتند. گفتند بر مومن. هرکس مومن است. یک مقداری از بحثش را هفته گذشته عرض کردیم. هرکس ایمان بیاورد، یعنی بشود روی ایمانش اسم ایمان گذاشت، خدا ولی اوست. وقتی اسم ایمان بر ایمان من صادق است که هر حادثه ای مرا از جایم تکان ندهد. اگر هر گناه کوچک و بزرگی حواس مرا پرت می کند، آن وقت ممکن است نشود اسم ایمان را رویم گذاشت. برای اینکه اسم ایمان رویش گذاشته شود، حداقلش این است که گناه نکند. وقتی که گناه نکند به حد نصاب حداقل رسیده است. اگر با دستور زکات آشنا باشید مثلا اگر کسی چهل تا گوسفند داشته باشد به نصاب اول گوسفند رسیده است. این باید یک گوسفند به عنوان زکات بدهد. حالا ممکن است یک ذره عددش را درست نگفته باشم. آن وقت یک نصاب دوم و سوم و چندم دارد. این نصاب حداقلی ایمان، آن وقتی است که انسان هیچ گناهی نمی کند. یا اگر در خاطرتان باشد این را هم عرض کردیم که اگر هم یک وقت یک لغزشی پیش آمد جبران می کند. جبران می کند. این اصلا بنا ندارد گناه کند. ببینید فرض ندارد که من خدا را قبول داشته باشم اما مثلا وقتی دارم می روم سر کارم با خود بگویم اگر فلانی آمد یک دروغی به او می گویم که چطور باشد. نمی شود. مثلا امشب شب عروسی فلانی بود و اگر هم دیر شد و نمازم قضا شد، خب بعد می خوانیم. آن سال های اولیه که به کربلا می رفتند با یک کاروان صد نفره رفته بودیم. یک جایی ایستاده بودیم نماز بخوانیم و می گفتند الان ماشین می رود و دیر می شود. گفتند آقا خب نماز قضا را هم خدا گذاشته است. حالا بعد می رویم قضایش را می خوانیم. یک عده اینگونه می گفتند. یک عده می گفتند آقا نماز نباید قضا شود. درهرصورت نماز نباید قضا شود. ما نمازمان را می خوانیم. هرطور شد. ماشین هر طور شد نه نماز هر طور شد. اینگونه نمی شود. اگر بگوید نماز هرطور شد با ایمان نمی سازد. ببینید این حداقل است ها. حد نصاب اقل. نصاب اقلش این است که آدم نمازش را به هرچیزی نمی فروشد. یا هرگناهی آمد مقاومت و مقابله می کند. خب این حداقل بود. خدای متعال از اینجا ولایت امر مومن را به عهده می گیرد. درمورد مقدارش هم مکرر عرض کردیم. گفتند که اللهُ وَلیُّ الـَّذینَ آمَنوااگر ایمان باشد ولایت الهی هست. ولایت الهی از وقتی که ایمان به حد نصاب رسیده، هست. خب اگر ملاک و معیار ولایت الهی ایمان است، ببینید ملاکش ایمان است، بنابراین هرچه ایمان بیشتر باشد، ولایت بیشتر است. هرچه بیشتر باشد، بیشتر است. تا به جایی می رسد که خدای متعال ذره ذره امر آدمی را ولایت می کند. ولایت می کند یعنی شما را مجبور می کند؟ نه. مثل شما که پدر یک فرزند خردسال هستی و از او مراقبت می کنی. حالا این مثال ناقصی است اما تقریبا اینگونه است. از فرزند خردسالت مواظبت می کنی. شما ولیّ آن فرزند هستی. برایش آنچه که بهتر است را در نظر می گیری. خب ببینید عرض کردیم وقتی ملاک این ولایت ایمان است و هرچه ایمان برتر و بیشتر است، ولایت برتر و بالاتر است، چه می شود. هفته گذشته هم این را عرض کردم اما حالا روایتش را آورده ام از رو بخوانم. امیرالمومنین یک چیزهایی را درمورد نسبت بین خودشان و پیامبر می گویند که فعلا نمی خوانیم. آن چیزی که ایشان درمورد پیامبر می گویند و ما می گوییم همین معنایی است که عرض کردیم این است: لـَقـَدْ قـَرَنَ اللهُ بـِهِ (ص) مِنْ لـَدُنْ أنْ كانَ فـَطيماً أعْظـَمَ مَلـَكٍ مِنْ مَلائِكـَتِهِ يَسْلـُكُ بـِهِ طـَريقَ الـْمَكارم وَ مَحاسِنَ أخْلاق العالـَم لـَيْلـَهُ وَ نـَهارَهُ ترجمه اش را از رو می خوانیم. «خداوند بزرگ ترین فرشته خود را مامور تربیت پیامبر کرد.» او بزرگ ترین تربیت شده خداست که برای تربیت ما آمده است. «تا شب و روز او را به راه های بزرگواری و راستی و درستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند.» تمام رفتار و اعمالش تحت تربیت آن مربی آسمانی بود. تمام نکات اخلاقی تحت تربیت مربی آسمانی بود.« او را به راه های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند.» بعد هم نسبت خودشان را با پیامبر می گویند. «و من همواره با پیامبر بودم. چونان فرزند که همراه با مادر است.» مثلا فرض کنید یک بچه شش ماهه دائما به مادرش چسبیده دیگر. مثل بچه ای که دائما با مادرش هست من با ایشان بودم. «پیامبر هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می فرمود.» یک درس اخلاق تازه می داد. «و به من فرمان می داد که به او اقتدا نمایم.» این یک قسمت است. حالا در این زمینه روایات زیادی داریم که خدمتتان عرض می کنیم. همه اش در باب این است که پیامب تحت ولایت الهی بود و امام تحت ولایت الهی است. یک فرمایشی داریم. یعنی یک فصل داریم. جابر جعفی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند. حضرت فرمودند: يا جابـِرُ! إنَّ اللهَ تـَبـارَكَ وَ تـَعالى خَلـَقَ الخَلـْقَ ثـَلاثـَة أصْنافٍ خدای متعال انسان ها را در سه دسته خلق فرمود. ما این را از کجا می گوییم؟ قرآن دارد. در آیه ۷سوره مبارکه واقعه می فرماید: وَ كـُنـْتـُمْ أزْواجًا ثـَلاثـَة در آیات بعد می فرماید: فـَأصحابُ المَيمَنـَةِ ما أصحابُ المَيمَنـَةِاین یک دسته. در آیه بعد می فرماید: وَ أصحابُ المَشئـَمَةِ ما أصحابُ المَشئـَمَةِاین هم یک دسته و در دو آیه بعد: وَالسَّابـِقونَ السَّابـِقونَ * أولئِکَ المُقـَرَّبونَ ببینید خدای متعال یک کسی را جزء اصحاب یمین خلق کرد. حرف این است؟ و یک دسته را هم به عنوان اصحاب شمال خلق کرد. یعنی یک دسته را بهشتی خلق کرد و یک دسته را جهنمی خلق کرد؟ اینگونه نیست. ما چنین چیزی نداریم. هرکس خلق می شود هیچ رنگی ندارد. هرکس خلق می شود در بدو تولد هیچ رنگی ندارد. نه رنگ اصحاب یمین را دارد و نه رنگ اصحاب شمال. خودش این راه را انتخاب می کند و در این راه پیش می رود. درمورد مثلا بچه ي حرامزاده هم حرف تمام نیست. ببینید ما اینها را در تجربه روزگار خودمان می دانیم دیگر. یک کسی كه در یک خانواده خیلی بد و کثیف و آلوده ای متولد می شود حتما بد می شود؟ نه. یک کسی در خانواده بسیار خوبی متولد می شود حتما خوب می شود؟ نه. اینها عوامل بیشتری دارند. این عوامل بیشتری برای خوبی دارد و آن عوامل بیشتری برای بدی. اما صد در صد نیست. اگر صد درصد شود تکلیف برداشته می شود. وقتی هنوز دو راه باقی است، تکلیف هست. اصطلاح قرآن در آیه ۱۰سوره بلد می فرماید: وَ هَدَیْناهُ النـََّجْدَیْن ما اینها را به دو نجد هدایت کردیم. نجدالخیر و نجد الشر. این طرف همه هست. هرکس اینگونه نیست، تکلیف ندارد. مانند این دیوار است. مثل گرگ است. گرگ گناهی ندارد و تکلیفی ندارد. ساختمانش اینگونه است. اگر یک کسی اینگونه است، دیگر تکلیف برداشته می شود. همه در بین دو راه متولد می شوند. خودش کدام راه را انتخاب می کند؟ خب. یک دسته هم سابقین هستند. حالا در این بخش یک مقدار جای صحبت داریم. خب. حرف یک ذره نیست. این یک ذره ای که امشب عرض می کنم همه حرف نیست. باید حوصله کنید تا بتوانیم همه حرف را عرض کنیم. در ادامه حدیث امام صادق می فرماید: فـَالسّابـِقونَ هُمْ رُسُلُ اللهِ عَلیهمُ السّلام. رسولان خدا جزء سابقین هستند. اینهایی که خدای متعال به عنوان نبی و رسول قرار داده در شمار سابقین هستند. وَ خاصَّة اللهِ مِنْ خـَلـْقـِهِ اینها بندگان خاص خدا هستند. جـَعَلَ فيهمْ خَمْسَة أرْواح فعلا به آن بخش های اخلاقی مساله نگاه نکنید. خدای متعال در آن موجودات خاصان از بندگانش پنج روح قرار داد. أيَّدَهُمْ بـِروح القـُدُس آنها را به روح القدس تایید کرد. همین است که در حدیث امیرالمومنین نقل کردند خدای متعال أعْظـَمَ مَلـَكٍ مِنْ مَلاَئِكـَتِهِ یک روح علاوه دارد و آن روح علاوه او را تحت تربیت خودش دارد و از او مراقبت می کند. ببینید همه حرف هایی که ما می زنیم، مثلا می گوییم در امام پنج تا روح هست، فکر می کنیم در این کالبد مثلا پنج تا روح گذاشته اند. سینه را باز کرده اند و یک روح و دو روح و تا پنج روح را گذاشته اند. اینگونه نیست. اما زبان ما زبان بشری است و زبان بشری این نقایص را دارد. در ادامه حدیث امام صادق علیه السلام می فرماید: فـَبـِهِ عَرَفوا الأشْياءَ اینکه امام هرچیزی را می فهمد به برکت آن روح القدسی است که در او هست. بفرمایید که تحت تربیت اوست. همه چیز را به خاطر وجود چنین روحی می شناسد. وَ أيَّدَهُمْ بـِروح الإيـمـان روح ایمان را هم خدا در آنها قرار داده. این هم روح دوم. فـَبـِهِ خـافـوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ به خاطر روح الایمان از خدا می ترسند. ببینید یک حرفی عرض کنم. یک امام، یک انسان است. درست است؟ اگر انسان نیست اصلا امام نیست. اگر انسان نباشد، نمی تواند امام انسان های دیگر باشد. فرشته که نمی تواند بفهمد وقتی من گرسنه ام می شود و دلم درد می گیرد یعنی چه. نمی تواند امام من باشد. باید یک کسی باشد که بفهمد گرسنگی یعنی چه. حالا یک مثال های دیگر هم هست. خب. این انسان است. بعد مومن است. روح ایمان دارد. بر اساس این که مومن است نماز می خواند. امام، چون امام است نماز می خواند؟ نه. چون مومن است. مومن است و مسلمان است و هر مسلمانی موظف است وظایف مسلمانی را انجام دهد. خب انجام می دهد. نماز را به خاطر امام بودنش نمی خواند. فقط امام نماز نمی خواند. همه باید نماز بخوانند. به عنوان امامتش نماز نمی خواند. به عنوان ایمانش نماز می خواند. شب که در خانه خدا گریه می کند و زار می زند و مثلا فرض کنید مدهوش می شود، خب در ائمه مدهوش شدن را داریم. البته آن که گفتند هفتاد بار غش کردن را تا به حال در منبعی ندیده ایم اما در هرصورت یک چنین فرضی وجود داشته. ممکن است آن بزرگواران گاهی در اثر نهایت جهات معنوی مدهوش می شدند. مثلا حضرت صادق علیه السلام آیه إيَّاكَ نـَعبُد را و حضرت زین العابدین علیه السلام آیه مالِکِ یَوْم الدّینِ را می فرمایند انقدر گفتم و گفتم و گفتم تا آن را از نازل کننده اش شنیدم. دیگر نتوانستم. مثلا به اصطلاح ما دیدند امام از حال رفت. مدهوش شده. امام که بیهوشی و غش ندارد. مدهوش می شدند. اینها همه بر اساس ایمان است. مومن باید نماز بخواند. حالا پس چرا او هزار رکعت نماز می خوانده؟ وَ أيَّدَهُمْ بـِروح الإيـمـان فـَبـِهِ خـافـوا اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ أيَّدَهُمْ بـِروح القـُوّة فـَبـِهِ قَدَرواعَلى طاعَةِ الله روح قوت. اینها اصطلاحات خاص روایات است. به آنها روح قوت داده شد. و به خاطر آن است که مثلا توانایی این هزار رکعتی که عرض کردیم را داشتند. البته در خاطرتان باشد این هزار رکعت را در شبانه روز می خواندند. ممکن است در طول شب آدم نتواند و ساعات شب برای هزار رکعت نماز خواندن وافی نباشد. آدم هم داشته ایم که از جنس من و شما بوده و اینگونه بوده. آن وقت می گویند خدای متعال در آدم های معمولی سه تا روح قرار داده و در مومن روح چهارمیعنی روح ایمان را قرار داده. روح الایمان را خود شما تحصیل می کنی. فکر می کنی و عقلت را به کار می اندازی و اعتقاد پیدا می کنی. مطالعه و دقت و مراقبت می کنی. از خودت مراقبت می کنی و ایمان درونت به وجود می آید. یک روح جدید می آید. ببینید عرض کردم روح روی روح مانند آجر روی آجر نیست. این روح قوت تازه می یابد. هر اخلاق خوبی که شما تحصیل کنی روحت یک قوت تازه می یابد. هرعمل بدی که ترک کنی و جایش یک عمل خوب بگذاری یک روح تازه یافته ای. یعنی قوت تازه معنوی یافته ای. خب این را فقط یک اشاره کردیم.
از حضرت صادق علیه السلام سوال شد. از آیه ۵۲سوره مبارکه شوری. وَکذلِکَ أوْحَیْنا إلیْکَ روحًا مِنْ أمْرِنا ما اینچنین به تو روحی را از امر خودمان وحی کردیم. امر یک مساله است و روح یک مساله است. ما روحی را به تو وحی کردیم. در ادامه می فرماید: ما کنتَ تـَدْری ما الکِتابُ وَلاالإیمانُ تو اگر خودت بودی نه می فهمیدی ایمان چیست و نه می فهمیدی کتاب آسمانی یعنی چه. دقت کنید. خودش. امام انسان کاملی است که خودش به خودی خود هیچ چیز نیست. پیامبر یک انسان کاملی است که الان انسان کاملی است اما خودش به خودی خود هیچ چیز نیست. به مدد خداست. ببینید عرض کردیم خدای متعال در او روحی قرار داده و آن روح او را تربیت و تایید کرد. آن وقت بعد پرسیدند این روحًا مِنْ أمْرِنا یعنی چه؟ حضرت صادق فرمودند خَلقٌ مِنْ خَلق اللهِ عَزَّوَجَلَّ این یک مخلوقی است از مخلوقات الهی. أعْظَمُ مِنْ جَبْرَئيلَ وَ ميكائيلَ بزرگ تر و برتر از میکائیل و جبرئیل است. آنجا خواندیم در آنها پنج روح قرار داد و أيَّدَهُمْ بـِروح القـُدُس آنها را با روح القدس تایید کرد. این روح پنجم است. اینجا داریم از یک روح ششم صحبت می کنیم. می گویند این خلقی است از مخلوقات خدا و بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل است. كانَ مَعَ رَسولِ اللهِ او همراه پیامبر بوده. يُخبـِرُهُ وَ يُسَدِّدُهُ خبرهایی که باید به او برسد از طریق ایشان می رسیده. او را تسدید می کرده. تقویتش می کرده. آن روح تربیتش می کرده. آن روح ششم. وَ هُوَ مَعَ الأئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ این روح ششم همراه ائمه هم هست.
باز می گوید سـَألهُ رَجـُلٌ وَ أنا حاضِرٌ باز از این آیه سوال شده. این آیه روحًا مِنْ أمْرِنا یعنی چه؟ فرمود مُنذ أنزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ الرّوحَ عَلى مُحَمَّدٍ صلـّي الله علیه و آله وسلم فرمود از آن زمان که خدای متعال این روح را بر پیامبر نازل کرد. ما صَعِدَ إلى السَّماءِ دیگر به آسمان نرفته است. او همچنان در ما ارث رسید. به امام بعدی ارث رسید تا پایان. باز روایت بعدی می گوید از حضرت صادق علیه السلام سوال کردم يَسْئَلونكَ عَن الرّوح قلِ الرّوحُ مِنْ أمـْر رَبّى آیه عوض شد. یک سوال دیگر می کنند. آیه ۸۵سوره مبارکه اسراء. از تو درمورد روح سوال می کنند. بگو روح از امر رب ما است. آنجا هم گفتند: روحًا مِنْ أمْرِنا یک عالـَمی داریم به نام عالم امر. بگو روح از امر رب ما است. امام فرمود خَلقٌ أعْظمُ مِنْ جَبْرَئيلَ وَ ميكائيل این یک مخلوقی است بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل. كانَ مَعَ رَسولِ اللهِ او همراه پیامبر بوده. وَ هُوَ مَعَ الأئِمَّةِهمچنان همراه ائمه می ماند. این روح ششم بود. در خاطرتان باشد. وَ هُوَ مِنَ المَلكوتِ
باز در روایت بعد می فرماید خَلقٌ أعْظمُ مِنْ جَبْرَئيلَ وَ ميكائيل لـَمْ يـَكنْ مَعَ أحَدٍ مِمَّنْ مَضَى این روح همراه پیامبران گذشته نبوده. آنها تا حد پنج روح هستند. همه پیامبران بزرگ گذشته صاحب پنج روح بودند. این روح ششم فقط همراه این چهارده نفر است. باز فرمودند يُسَدِّدُهُمْ تقویتشان می کرد. برایشان خبر می آورد. تربیت می کرد. همان عباراتی که امیرالمومنین فرمود. ذره ذره آنچه که او عمل می کند تحت تربیت آن روح عمل می کند.
در حدیث بعدی ابوحمزه ثمالی می گوید: سـَألتُ أباعَبْداللهِ عليه السلام عَن العِلم؟علمی که در امام وجود دارد عِلمٌ يـَتـَعـَلـَّمـُهُ العـَالِمُ مِنْ أفواهِ الرِّجال؟ مانند سایر علما است که به نزد استاد می روند و از استادمی آموزند؟ خب مثلا یک کسی هست که فرض کنیددر آن علوم دینی صد هزار حدیث حفظ دارد. از استاد شنیده است. علم علمای شما هم اینگونه است؟ أمْ فى الكِتابِ عِندَكمْ تقرَءونهُ فتعْلمونَ مِنهُ؟ یا این علمی که در شما هست در یک کتابی است که شما آن کتاب را میخوانید و از آنجا چیز می آموزید؟ علمی که امام دارد از زبان استاد است و از انسان های دیگر است یا از یک کتاب است؟ فرمود الأمـْرُ أعـْظـَمُ مِنْ ذلِكَ مطلب خیلی بالاتر از این حرف هاست. وَ أوْجَبُ أ ماسَمِعْتَ این آیه شریفه را نشنیده ای که می فرماید وَ كذلِكَ أوْحَيْنا إليْكَ روحاً مِنْ أمْرِنا ما كنتَ تدْرى ما الكِتابُ وَ لا الإيمانُ در ادامه آیه دارد: وَلكِنْ جَعَلناهُ نورًا آن که گفتیم خودت به خودی خود نمی توانستی بدانی، آن را به عنوان یک نور در تو قرار دادیم. ما به تو تعلیم کردیم. بعد فرمود که رفقای تو این آیه را چه معنا می کنند؟ بعد فرمود: أ يُقِرّونَ أنـَّهُ كانَ فى حالٍ لا يَدْرى ما الكِتابُ وَ لا الإيمان آیه می گوید. یک زمانی بود (حالا منظور زمان نیست) یک زمانی بود که تو نمی دانستی ایمان یعنی چه و نمی دانستی کتاب یعنی چه. منظور از کتاب هم کتاب های آسمانی است. خب یک زمانی اینگونه بود. دوستان تو یک چنينحرفی را نمی گویند؟ فـَقـُلتُ لا أدْرى نمی دانم اینها چه می گویند. امام فرمود فـَقـالَ لى:بـَلـَي قـَدْ كانَ فى حالٍ لايَدْرى ما الكِتابُ وَ لاالإيمانُ بله. یک زمانی بود (عرض کردیم منظور زمان نیست. یعنی یک چیزی بود. یک شرایطی بود. باز این هم به خاطر نقص بیان است. حالا توضیح عرض میکنم) فـَقـالَ لى:بـَلـَي قـَدْ كانَ فى حالٍ لايَدْرى ما الكِتابُ وَ لاالإيمانُ یک زمانی بود و در یک حالی بود که نمی دانست کتاب چیست و نمی دانست ایمان چیست. حتـّي بَعَثَ اللهُ تعالى الرّوحَ التـى ذكـِرَ فى الكـِتابِ تا این روحی که قرآن فرموده را خدای متعال مبعوث فرمود وبرایشان فرستاد. فلمّا أوْحاها إليْهِ عَلـَّمَ بها العـِلمَ وَ الفـَهـْمَ وقتی خدای متعال این روح را به آنها وحی فرمود و بفرمایید بر آنها نازل کرد و به آنها عطا کرد و این روح تازه را به آنها داد حالا علم را دانستند. به فهم رسیدند. نه از این فهم ها و علم های ما. وَ هـِيَ الرّوحُ الـَّتـي يُعْطيها اللهُ تعالى مَنْ شاءَاین روحی است که خدای متعال به آن کس که می خواهد می دهد. اختصاصی است. ببینید ماها یک موجودات خاص داریم. اگر عبارتی که خواندیم در خاطرتان باشد بندگان خاص هستند. با بندگان خاص به صورت اختصاصی عمل شده. ما معتقد هستیم امام و پیامبر از بدو تولد معصوم هستند. کسب نکرده.این کسب نیست. عطا است. حالا جوانب دیگری در بحث هست که باید وقت دیگری بحث شود. این موجود از روز اول و از لحظه اول تحت تربیت است. تسدید است. تسدید یعنی تقویت. دائما یک کسی بالای سرش ایستاده و از او مراقبت می کند. خب. این یک موجود خاص است. به این آدم میگوییم ولی. کسی که تحت تایید، تقویت، تربتی و ولایت الهی است. خب. یک آدم هایی هستند که به صورت اختصاصی بندگان خاص هستند. خب. همه ما می توانیم به این مقام برسیم. این بحث اخلاقی مان است. خدای متعال یک موجودات و بندگان خاص دارد که دیگران هم می توانند به آن مقام برسند. یعنی می توانند تحت تربیت قرار بگیرند. می توانند تحت ولایت قرار بگیرند. تحت تسدید، تقویت و همه این چیزهایی که اینجا گفتیم. ببینید می فرماید وَ هـِيَ الرّوحُ الـَّتـي يُعْطيها اللهُ تعالى مَنْ شاءَهرکس را که بخواهد. این جریان، جریان اختصاصی است. حالا من می توانم جزء اختصاصی ها باشم؟ بله می توانید. همه می توانند. ببینید اگر در خاطرتان باشد مکرر عرض کردیم. مقام نبوت مقام اختصاصی است. به کسی داده نمی شود. مگر آنچه که خدا می خواهد. مقام رسالت مقام اختصاصی است. به کسی داده نمی شود. مگر آن کس که خدا بخواهد. در آیه ۱۲۴سوره مبارکه انعام می فرماید: اللهُ أعْلمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رسالتهُ خدای متعال بهتر می داند که رسالت خودش را کجا قرار بدهد. رسالت اختصاصی است. تعداد رسولان اضافه نمی شود. تعداد امامان اضافه و کم نمی شود. از این سه مرتبه و مقام نبوت، رسالت و امامت، که بگذرید، بقیه دست یافتنی است. ببینید قرآن درمورد این مقام های امامت و رسالت و نبوت در آیه ۳۰سوره مبارکه بقره می فرماید: إني جاعِلٌ في الأرْض خَليفة و در آیه ۱۲۴سوره مبارکه بقره می فرماید: إني جاعِلكَ لِلناس إمامًا من تو را امام قرار دادم. این را به حضرت ابراهیم می فرماید. این مقام عطای خدا است. خب. در ماسوای این سه مقام نبوت،رسالت و امامت، همه مقامات بلند معنوی صاحبان رسالات و نبوت و امامت، همه مقاماتشان برای دیگران قابل تحصیل است. هرکس همت کند به هرمقدار که همت کند به آن مقامات می رسد. این حرف خیلی مهمی است.