جلسه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان 8/4/95 ( صله رحم )
علنی جایز نیست. مثلا گاهی یک ایامی هست. در این خانه جشن چه می گیرند. بلندگو هم می گذارند سر دیوار. اگر حسابی در کار است، اگر کتابی در کار است و یک روزی آدم را می ایستانند و از همه کارهایش سوال می کنند، ببینید امکان ندارد عبور کند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

خب امشب شب سوم از شب های احیاء ماه رمضان است. فرموده اند که در شب اول تقدیرات آدمی نوشته می شود. یعنی شب نوزدهم. در شب بیست و یکم کم و زیاد می شود. یعنی شخص استغفار می کند. شخص توبه می کند. شخص دعا می خواند. دعا می کند. التماس می کند. برای امام حسین گریه می کند. تقدیرات عوض و بدل می شود. در شب سوم آخرین امضای تقدیرات طول سال انجام می شود. حالا هرکاری می توانید [انجام دهید]. امشب دیگر شب آخرش است. امیدواریم برای همه شما، برای همه وابستگان و خویشان و دوستان ما و کسانی که به ما التماس دعا گفته اند و کسانی که انتظار دارند ما آنها را دعا کنیم، و همه اهل شهرمان که شهری پر از گناه است و همه کشورمان و همه دوستان امیرالمومنین در عراق، در لبنان، در سوریه، در یمن، و در هرجای دیگر عالم، خدا آنچه که بهترین تقدیر است، تقدیر بفرمایید. این خواسته ای که ما داشتیم نه از باب اینکه ما لایق این دعا هستیم. چون این دعای خیلی بزرگی بود. خیلی دعای خوبی بود. از باب کرم خودش. اصلا به ما نگاه نکند. به سوی ما نگاه نکند. بلکه فقط به کرم خودش نگاه کند و از باب کرم این تقدیر را برای ما مقدر بفرماید.

خب. ما در دو شب گذشته یک بحث هایی کردیم. از بس وقت مان کم بود متاسفانه شاید همه اش ناقص ماند. یک بحثی را شب گذشته عرض کردیم. بحث مان درمورد دروغ بود. دروغ از گناهانی است که متاسفانه، متاسفانه خیلی خیلی شایع است. حتی بین دوستان خودمان. آدم باید بگردد تا کسی که به طور کلی از دروغ پرهیز می کند را پیدا کند. حدیث را آن شب عرض کردم. آن شب فارسی اش را عرض کردم. حالا متن عربی اش را آوردم. حضرت صادق علیه السلام فرمود. این یک دانه حدیث نیست. یک باب کامل در کتاب کافی است. فرمودند لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ اگر کسی یک نماز طولانی می خواند و رکوع طولانی انجام می دهد، سجده هایش خیلی طول می کشد، به اینها نگاه نکنید. متاسفانه ما نگاه می کنیم. گفتند نگاه نکنید. به اینها نگاه نکنید. می خواهید درمورد کسی قضاوت کنید، به اینها نگاه نکنید. فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ اعْتَادَهُ حالا اگر کلک نباشد، اصلش کلک نباشد؛ عادت کرده. اگر انجام ندهد اوقاتش تلخ می شود. می گوید امروز نمازم درست نبود. چرا؟ چون مثلا سجده ام طولانی نبود. عادت است. خیلی قیمت ندارد. آن که قیمت دارد که اگر انجام شود، آن سجده هم قیمت پیدا می کند، این است که فرمود فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ اگر آن را رها کند یعنی یک روز سجده اش را سریع انجام دهد و نمازش را سریع بخواند و در حد واجبات انجام دهد، واقعا اوقاتش تلخ می شود. در راه که می رود هی خودش را سرزنش می کند. وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ‌ می خواهید به دین داری یک نفری نگاه کنید و واقعیت دار بودن [دین داری اش را بسنجید] نگاه کنید و تجربه اش کنید در راست گفتن. این هم یک روزه نمی شودها. شما یک روز به مسجد بیایی، می بینی یک آقایی آن گوشه جانمازش را انداخته و بعد از نماز هم همینطور دارد نماز می خواند. یک روزه می شود. من نماز طولانی و سجده طولانی اش را یک روزه هم می توانم ببینم. اما راست گفتنش را چطور؟ باید مدتی او را امتحان کنم و تجربه کنم. نگاه کنید به راست گفتن و اداء امانت. چگونه اداء امانت می کند. آیا امانت مردم و مال مردم برایش مهم است؟ یک وقت آبروی یک کسی پیش من امانت است. من یک چیزی را می دانم که هیچ کس نمی داند. یک سرّش را به من گفته. یک سرّش را من دیده ام. این پیش من امانت است. بگویم به باد فنا رفته. من می توانم خودم را نگاه دارم؟ بیست سال؟ یک داستانی هست که من کاملا پوشیده عرض می کنم. شاید قبلا هم عرض کرده ام. یک ازدواجی اتفاق افتاده بود. معلوم شده بود که یکی از طرفین یک عیب و مشکل سختی دارد. و بعد آن طرف دهانش را بسته بود. بعدها کسی، مثلا حضرت موسی علیه السلام درخواست کرده بود که بداند چه کسی در بهشت با او محشور است؟ فرمودند فلانی. چرا؟ سی سال است دهانش بسته است. هیچ کس سر را نفهمید. انقدر قیمت دارد. یک امانت است. من درمورد یک کسی از یک چیزی خبر دارم که اگر بگویم آبروی او به باد رفته. من حفظ می کنم. حالا مال امانت است. بچه مردم. مثلا شما مدیر مدرسه ای. در حد جان باید کار کنی. معلم هستی. در حد جان باید کار کنی. انقدر. یعنی تا لحظه جان باید برای آن بچه ها کار کنی. اینها پیش شما امانت اند. یک ذره کم و کسری بگذاری، خدا پیش نیاورد. می ایستانند و می گویند آقای معلم مثلا فرض کن در طول سی سال که تو معلم بودی، این مقدار بچه از زیر دست تو عبور کرد و همه این عیب تو را یاد گرفتند. فرمودند ولی به راست گویی و امانت پردازی او نگاه کن. این حرفی بود که آن شب عرض کرده بودم. یک کمی. حالا امشب خیلی برایتان یادداشت آورده ام. خدا کمک کند که بتوانیم همه اش را عرض کنیم. برای اینکه بتوانیم راحت تر عرض کنیم من دیگر متن حدیث را نمی خوانم. باز این از کتاب کافی است. جلد دو، صفحه صد و پنجاه و هشت. از متن بدون ترجمه. ترجمه اش را از آن کافی های با ترجمه نوشته ام. حضرت صادق علیه السلام می فرمود مردی نزد پیامبر آمد. عرض کرد یا رسول الله مرا سفارشی کن. فرمود چیزی را با خدا شریک مساز. برای خدا شریک قرار نده. ولو اگر به آتش سوخته شوی و شکنجه بینی. نمی خواهیم روی این بایستیم. می گذریم و توضیح عرض نمی کنم. همواره دلت به ایمان محکم باشد. داستان عمار یاسر. انقدر شکنجه کردند که وقتی از او خواستند بگو مثلا بت، گفت. بعد هم حالش سخت بد شده بود که دین من از دست رفت. آمد خدمت رسول خدا. برایش آیه خواندند. فرمودند اگر دلت مطمئن بود عیب ندارد. یک وقت جانت در خطر شد عیب ندارد. اگر دومرتبه هم پیش آمد این حرف را بگو. به زبان چیزی نیست. بگو. دلت دست نخورده باشد. به این کاری نداریم. بعد فرمود که و پدر و مادرت را فرمان ببر. ببینید فرمان پدر و مادر. دقت کنید. فرمان پدر و مادر واجب نیست. دقت کنید. این حرف را دقت کنید. اطاعت از فرمان پدر و مادر واجب نیست. اما اگر یک چیزی گفتند و شما انجام ندادی و دلشکسته شد، شما یک گناه بزرگ، کبیره کرده ای. رنجیده کردن پدر و مادر حرام است. حرام بد. عاق والدین این است. یک پدری یک حرفی زده. شما اعتنا نکردی و او همینطور در دلش مانده. این عاق است و گناه کبیره است. پس ببینید اطاعت به معنای اطاعت که اگر مثلا فرض کنید که به شما گفت دستت را بگذار زیر چانه ات حالا واجب نیست که من دستم را بگذارم زیر چانه ام. این نیست. اما اگر یک کاری گفت و من خلافش را انجام دادم و دل او شکست، این نمی شود. گناه کبیره است. پدر و مادرت را فرمان ببر. این که می گوییم واجب نیست نه اینکه حالا حتما اطاعت نکن. اطاعت کنی که خیلی خوب است. خیلی خوب است دیگر می دانید. بعد از اطاعت از خدا اطاعت از پدر و مادر و احسان به پدر و مادر است دیگر. وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا. بعد از دستور بندگی خدا، دستور احسان به پدر و مادر است و حرف گوش کردن از پدر و مادر می شود احسان. این یک عبادت درجه اول است. اما آن که گناه کبیره است این است که دلش را برنجانی. اگر خدایی نکرده آدم دل پدر و مادر را برنجاند، اگر این را جبران نکند،... حالا باز هم می رسیم. از پدر و مادرت فرمان ببر و با آنها نیکی کن. دائما داری خدمت می کنی. خب دائما. خب دائما داری عبادت می کنی. مثل اینکه دائما داری نماز می خوانی. می گویند اگر صدایت زد، نماز مستحبت را بشکن و بیا. به آنها نیکی کن. زنده باشند یا مرده. اینها را بلد هستید. اگر از دنیا رفته باشند؟ بچه های خیلی خوب و متدین. سالی یک بار به سر قبر پدر و مادرشان می روند. خیلی خوب. این نه. زنده باشند یا مرده. این حدیث اول. یک حدیث دیگر که باز این را بلد هستید. فرمود که اگر یک فرزند نیکو کاری از سر دلسوزی به پدر و مادر خودش نگاه کند، با هر نظر که می کند، یعنی دارد با یک علاقه و عشقی به پدر و مادرش نگاه می کند، هرنگاهی که می کند یک حج برایش می نویسند. صواب یک حج. عرض کرد که یا رسول الله اگر در یک روز صد بار به پدر و مادر نگاه کند؟ وقتی پدر و مادر را از دست دادی، این صواب را برای همیشه از دست داده ای. اگر در روز صد بار نگاه کند؟ بگو هزار بار نگاه کند. اینجا دیگر عدد مهم نیست. فرمودند بله. بله. هزار بار هم نگاه کند، هزار بار برایش حج می نویسند. روایت بعدی از حضرت موسی بن عمران علیه السلام. عرض کرد یا ربِّ أوصِنی. پروردگار من مرا یک وصیتی بکن. یک دستوری بده. من می خواهم از تو فرمان بری کنم و مثلا به درجات و مقامات برسم. فرمود که اولا مرا مراقبت کن. ببینید من هر کار خوبی بکنم، اما مثلا اگر نماز نخوانم، [فایده ندارد]. البته اگر یادتان باشد یک چیزی را عرض کردیم. اگر بد هم باشند، کافر هم باشند، صله رحم بکنند، صله رحم اثر خودش را دارد. اما به درد دنیا می خورد. دیگر به درد آخرت نمی خورد. اما اگر نمازش را درست بخواند، اگر روزه اش درست است، اگر خمسش درست است، اگر تقلیدش درست است، اگر تقلیدش درست است، تکرار می کنم، اگر تقلیدش درست است، آن وقت آن کار را هم می کند، دیگر اعلا علیین می شود. بعد عرض کرد پروردگارا باز هم مرا وصیت کن. فرمود که أوصیکَ بِاُمِّکَ سفارش مادرت را می کنم. دومرتبه عرض کرد. مرتبه دوم باز فرمود مادرت را. بار سوم فرمود پدرت را. حضرت صادق فرمود هر کس که دوست دارد سکرات مرگ برایش سهل باشد، سکرات مرگ برایش سهل باشد، ببینید گاهی آدم لحظات آخر یک نفری را می بیند. شاید شما ندیده باشید. یک نفری مثلا پنج دقیقه طول می کشد. ما پنج دقیقه می بنیم. نمی دانیم برای او چقدر طول کشیده. ببینید وقتی آدم از این دنیا می رود، از زمان بیرون می رود. در عالم برزخ زمان مثل این عالم حکومت ندارد. بنابراین پنج دقیقه ای که برای من پنج دقیقه بوده، برای ماها پنج دقیقه بوده، می تواند برای او صد سال باشد. چجوری بگذرد؟ نمی دانیم چجوری بگذرد. حضرت عیسی علیه السلام مرده زنده می کرد دیگر. می گویند بالای سر یک قبر آمده بود و اشاره کرده بود و آن شخص زنده شده بود. چند سال است که تو مردی؟ گفت چهارصد سال است از مرگ من می گذرد. هنوز تلخی مرگ در کام من هست. می شود اینطوری باشد. اما اگر کسی خدمت گزار پدر و مادرش است؟ فرمود هرکس دوست دارد سکرات مرگ برایش سهل باشد، فَلیَکُن بِقَرابَتِهِ وَصُولاً وَ بِالوالِدَیهِ باراً نسبت به خویشاوندانش صله کند. بحث صله را کردیم. فرمودند به خویشاوندت یک جواب سلام گرم بده. این صله رحم می شود. عرض کردیم تا کجا می رسد؟ تا جایی که مثلا من تمام خرج زندگی او را اداره می کنم بدون اینکه او بفهمد. این را درمورد زندگی ائمه خودمان شنیده ایم دیگر. حضرت زین العابدین و همه ائمه. حضرت زین العابدین یک بار سنگین روی دوشش می برد. آن نفر آمد و گفت آقا اجازه بدهید من کمک کنم. نه این باری است که خودم باید ببرم. خودم باید ببرم. با هم رفتند. رفتند. [نام] سقیفه بنی صاعده را شنیده اید دیگر. همان سقیفه حالا مرکز فقرا شده بود. بلایی که یزید بر سر شهر مدینه آورد که نمی توانم عرض کنم. حداقل ده هزار نفر را در این شهر کوچک کشتند. حالا. نقل ها اینطوری است. کاری نداریم. این شهر شده... اصلا... این شهر همه حیثیت خودش را از دست داده. رفتند بالا سر فقیرهایی که در سقیفه خوابیده بودند. سقیفه یک میدانی است که مثلا چند تا تیر در زمینش کار گذاشته اند و رویش حصیر انداخته اند. آفتاب نمی تابد. این فقرا جا ندارند. اینجا زندگی می کنند و می خوابند. همه هم خواب بودند. مثلا فرض کنید دو سه ساعت از وقت خواب معمولی گذشته. حضرت بالا سر هر کدام شان یک مقداری غذا و نان و خرما و چیزهایی که آن زمان رسم است گذاشتند. عرض کرد که آقا اینها شیعیان شما هستند؟ فرمود اگر شیعیان ما بودند که ما با نمک غذای خودمان شریک شان می کردیم. یعنی غذایمان را با آنها نصف می کردیم. نه. اینها ما را نمی شناسند. هیچ کس هم نمی فهمید که چجوری شد. حضرت باقر و بقیه امامان هم همینطور. اینها هیچ کدام نمی فهمیدند که بود. وقتی حضرت صادق علیه السلام از دنیا می رفت، تازه می فهمیدند که آن آقایی که هر شب در خانه ما می آمد و صورتش را بسته بود و در می زد و یک چیزی به خانه می داد که زندگی ما اداره می شد، این چه کسی بود. چه عرض کردیم؟ صله رحم پنهان از چشم مردم. آن شب عرض کردم. من نمی آیم گزارش کارهای خوبی که کردم برای خانمم بگویم ایشان هم برای مادرش بگوید و بعد همه عالم بفهمند. نه. وَ بِالوالِدَیهِ باراً. به خویشاوندانش صله می کند. با پدر و مادرش نیکی می کند. یک آقایی هست که هنوز هم می شود بگوییم جوان است. این یک دو قلو داشت. این دو قلو ها در بغلش بودند. هرچه اینها می گفتند، می گفت چشم. این چشم از دهانش نمی افتاد. پدر و مادر صدایش می زدند. چشم. خانمش می گفت، چشم. خب چقدر خوب است آدم زبان خوب داشته باشد. ما فکر می کنیم که ارزان است. یک چشم که می گویی و دل این بچه خوش می شود، دل خانمت خوش می شود، دل پدر و مادرت خوش می شود، چشم خوب ها؛ می گوییم و خوش می شود، نمی دانیم چه می شود و آن عالم برایمان چه می سازند. یک وقت پیامبر فرمود هرکسی که ذکر می گوید و یک سبحان الله می گوید یک درخت در بهشت برایش کاشته می شود. آن شخص گفت آقا پس ما در بهشت خیلی درخت داریم. فرمودند اگر آتشی نفرستاده باشی که آن را سوزانده باشد. می خواهم به عنوان مثال عرض کنم. یک چشم که به پدر و مادرت می گویی، یک چشم خوب ها، یک چشمی که دل شان خوش می شود، یک درخت برایت می کارند. یا یک باغ برایت می سازند. ما یک روزی به اینها احتیاج داریم ها. تا اینجا هستی، هرچه هستی دیگر. حالا باغ داری یا نداری. آپارتمان داری. کاخ داری، قصر داری، حالا. هرچه هست می گذرد. می روی. اما وقتی از اینجا رفتیم می رویم در یک خانه ای که آن خانه... بفرمایید؟ آن خانه ابدی است. ما نمی فهمیم ابد یعنی چه. چون در زمان زندگی می کنیم یک چیز فوق زمان را نمی فهمیم. ابد. شما اگر یک باغ داری، برای ابد یک باغ داری. اگر صد تا باغ داری، برای ابد صد تا باغ داری. حاج آقای حق شناس که خوب است اسم مبارک شان را اینجا ببریم، اواخر عمر فرموده بودند بهشت من را نشانم دادند. البته بهشت برزخ را. دو برابر کره زمین بود. اینها را علنی نمی فرمودندها. به یک نفر از خواص از دوستان به طور خصوصی می گفتند و آن وقت مثلا او هم فرض کنید برای بنده می گفت. مثلا. دو برابر کره زمین. هرکس به خویشاوندانش صله کند، به پدر و مادرش نیکی کند، خدمت کند، اگر اینجوری باشد، هَوَّنّ اللهُ عَلَیهِ سَکَراتِ المُوت سکرات مرگ برایش سهل می شود. آن دوستمان پدرش را گفت. گفت یک یا علی گفت و رفت. وَ لَم يُصِبه في حَياتِه فَقرٌ أبداً. تا در دنیاست، هیچ وقت گرفتار فقر نمی شود. یک وقت ما یک جاهایی گیر می کنیم، یک کاری کردیم. یک کاری کردیم. مکرر یک دوستانی به من مراجعه می کنند و می گویند هرکاری می کنیم نمی شود. مثلا شش سال است به هر دری می زنیم، مثلا گاهی می گوید تا نود درصد پیش می رویم. بعد آن آخر... اینها [به خاطر این است که] آدم یک جایی خراب کرده. لذا من به این آقایان عرض می کنم که صدقه بدهید. صدقه بدهید. صدقه بدهید. یعنی چه؟ یعنی خیلی صدقه بدهید. شاید این بلا دفع شود. این هم چندم. بعد فرمود که... حالا متن این را نمی خوانم. فرمود از آزردن پدر و مادر بپرهیزید. این آن بخش عاق پدر و مادر است. زیرا بوی عطر بهشت از مسافت هزار سال فاصله شنیده می شود. انقدر این بو... ولی عاق والدین و قطع کننده رحم از این بو بهره مند نمی شود. با هزار سال فاصله. یک چیز دیگر فرمودند که یک حرف تازه هم درونش دارد. فرمودند که با پدر و مادرتان، البته اینجا گفته آباء؛ به پدر و مادرتان نیکی کنید. خدمت کنید. من چه عرض کردم؟ گفتم چشم بگویید. آقا اگر کسی پدر و مادرش از دست رفته و آن وقت ها هم خیلی درست عمل نکرده؟ حالا سر قبرش. برایش خیرات بدهد. شما ماه رمضان داری قرآن می خوانی. قرآنت را از طرف پدر و مادرت هدیه کن به امام زمان. حالا برای همه عرض می کنم. هدیه کن به رسول خدا. از طرف پدر و مادر. شما ثواب را بردی، صله رحم کردی، پدر و مادرت ثواب را برده اند. و نتیجتا ثواب هم خدمت رسول خدا هدیه شده. چند نفر بهره مند شدند؟ کار هم همان یک کار است. شما می توانستی برای خودت بخوانی. اما فقط خودت بهره مند می شدی. اما حالا هم پدر و مادرت بهره مند شدند و هم... فرمودند به پدرانتان، به آباء تان، نیکی کنید، فرزندان تان به شما نیکی خواهند کرد. باور کنیدها. من دیده ام. شاید چندین بار این را از پدرم شنیدم. می فرمود من عرضه ای ندارم. اینکه زندگی ام اداره می شود، مال خدمتی است که به پدرم کردم. وقتی ایشان در مدرسه درس می گفت باید تا ساعت دوازده در مدرسه می ماند. حالا عرض نمی کنم چرا باید تا دوازده می ماند. بعد دوازده که به خانه می آمد خسته بود. می خواست بخوابد. بعد پدرش کار داشت. چقدر طول می کشید؟ نیم ساعت، سه ربع. بدون اینکه یک ذره رو ترش کند و اوقات تلخی کند اطاعت و خدمت پدر می کرد. به پدر و مادرتان خدمت کنید. نیکی کنید. فرزندان تان به شما نیکی خواهند کرد. نگاه خیانت را از ناموس مردم ببندید. بپوشید. زنان تان از چشم خیانت کاران محفوظ می مانند. باور کنید. اینها را باور کنید. خب. باید این را خیلی سریع بخوانم. حضرت زین العابدین علیه السلام یک رساله ای دارند به نام رساله حقوق. می گویند حق خدای تبارک و تعالی بر شما چیست. حق پدر چیست. حق مادر چیست. حق فرزند چیست. بخش هایی از این حقوق را اینجا نوشته ام. از متن نمی خوانم. درمورد حق مادر است. حق مادرت این است که بدانی او تو را چنان برداشت که کس دیگری را آنگونه برنگیرد. یک وقتی تو را بار دوشش کرده. وقتی که حامله بوده نه ماه تمام بار به دوش داشته. بار سنگین. هیچ کس دیگر می شده؟ نمی شده. بعد از میوه دل خود چنان تو را خورانده که هیچ کس دیگری را بدان سان نخورانده. ببینید شیر ذره ذره از خون مادر جدا می شود دیگر. دارد جانش را... لذا مثلا اگر یک وقت ببینند که برای بچه خطرناک است می گویند مادر روزه اش را بخورد. برای خودش خطرناک است، روزه اش را بخورد. دارد از شیره جانش به فرزند می دهد. بعد می فرمایند به راستی تو را به گوش و چشم و دست و پای، با همه جانش از تو دفاع کرده. با همه جانش از تو دفاع کرده. و بدین نگهداری به خوشرویی و دلشادی مواظبت [کرده]. وقتی داشته بلای تو را می کشیده، شادمان بوده. با خوشحالی می کشیده. داستان آن کسی که مادرش را کول می کرد و چکار می کرد و چکار می کرد. فوق العاده خدمت می کرد. آمد خدمت رسول خدا یا یکی از ائمه علیهم السلام. عرض کرد آقا من درمورد مادرم اینجوری می کنم. فرمودند تمام مدت این ده سال که تو داری برای مادرت اینجوری می کنی، به اندازه یک شب او نیست. هرلحظه در خاطرت خطور می کند این مادر چه زمانی... اما او هر لحظه دلش می خواست که تو بزرگ تر شوی، بزرگ تری شوی. بزرگ تر شوی. بهتر شوی. با شادمانی خدمت می کرد. با اخلاص خدمت می کرد. و ناگواری و درد و گرانی و نگرانی دوران بارداری را تحمل کرده چنان که دست آفات را از تو دور ساخته و تو را بر زمین نهاده و خرسند بوده. همه رنج دوران بارداری را تحمل کرده. بعد وقتی حملش را بر زمین گذاشته باز هم با شادمانی بوده. دردها و رنج هایی که مادرها می کشند، همه اش با شادمان است. دلش خوش است. خرسند بوده که تو سیر باشی و او خود گرسنه بماند. و تو جامه بپوشی و او برهنه باشد. تا این حد. تو را سیراب کند و خود تشنه بماند. و تو را در سایه نگاه دارد و خود در زیر آفتاب باشد. همه کارهایی است که مادرها می کنند. با بیچارگی خود تو را نعمت بخشد. خودش را بکشد برای اینکه تو راحت باشی. و با بی خوابی خود تو را لذت خواب چشاند. پس به قدر شناسی از این همه خدمتی که مادر کرده، او را سپاس گزار. همان خدمت هایی که عرض می کردیم. بعد از اینکه از دنیا رفت؟ آدم هر روز، روزی ده بار، بیست بار، پنجاه بار، برای آمرزش پدر و مادرش دعا کند. چه کسی برده؟ خودش برده. در رساله، در آن بخش حق پدر. اما حق پدرت این است که بدانی او ریشه هستی توست. و تو شاخسار درخت وجود اویی. و اگر او نمی بود تو هم نبودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که پسندیدی، بدان که سرچشمه آن نعمت بر تو، پدرت است و آن را از پدرت داری. و خدای را بستای و حمد کن و به همان اندازه سپاس دار او را. همانطور که خدا را برای هر نعمتی شکر می کنی، پدر و مادر را هم همانطور. خب. اگر یادتان باشد در سال های گذشته من عرض کردم شاید حق فرزند، شاید حق فرزند بر پدر و مادر بیشتر باشد. ببینید شما به پدر و مادرت چشم بگویی، خب. مثلا اگر احتیاج دارند برطرف کنی. اگر زیر بغلش را بگیری. مثلا اگر ناتوان است غذا را در دهانش بگذاری، وظیفه ات را انجام دادی. حالا. اما پدر، مادر. اگر فرزند را مودب بار نیاورند، اگر فرزند را متدین بار نیاورند، آقا فرزند چطور مودب بار می آید؟ خب در خانه چیزی جز ادب نمی بیند. پدر نسبت به مادر. مادر نسبت به پدر. یک آقایی از علما بود که من می شناختم. حالا هیچ چیز هم از داخل خانه اش اطلاع نداشتم. همه بچه هایش خوب. فهمیدم که مادر نسبت به پدر نهایت احترام را عمل می کرده. اما اگر مادر نسبت به پدر داد بزند؟ اول کاری که کرده بچه اش را خراب کرده. ادبی که پدر نسبت به مادر به کار می برد و ادبی که مادر نسبت به پدر به کار می برد. مهربانی که پدر نسبت به مادر و مهربانی ای که مادر نسبت به پدر .. حرف گوش کردن مادر از پدر، حرف گوش کردن پدر از مادر، هرکس در جای خودش. همه اینها به فرزند می رسد. ببینید لازم نیست درس ادب بدهید. یک کتاب بگذارید جلوی فرزند و بگویید این ادب است، این ادب نیست. نه. شما فقط ادب را نشان بده. مهربانی را نشان بده. یک دوستی داشتیم. پدرش خیلی دست به جیب بود. من دیدم این هم خیلی راحت. مثلا انگشترش را راحت می داد. تسبیح. خیلی راحت ها. یاد گرفته. از پدرش یاد گرفته. اینطوری است. فرزند بفرمایید خلاصه پدر است. خب. داشتیم حق فرزند را عرض می کردیم. حق فرزند این است که بدانی جزئی از وجود توست. فرزند جزئی از وجود توست. در دنیا با هر خیر و شری که دارد به تو منصوب است. اگر خوب است، می گویند پسر فلانی است. اگر بد است، می گویند پسر فلانی است. اگر یک کاری کرد، شر به پا کرد و لعنت کردند، پدر و مادر را لعنت می کنند. اگر دعا کردند، پدر و مادر را دعا می کنند. خدا پدرت را بیامرزد. با هر خیر و شری که دارد به تو منصوب است. در حسن تربیت. چگونه تربیت کردی؟ خوبی اش مال توست. به تو برمی گردد. اگر بچه کسی خوب باشد، این آدم بعد از مرگش هم زنده است. تربیت یک مقداری زحمت دارد. تربیت زحمت دارد. اما اگر آدم زحمت بکشد، تا ابد بهره اش را می برد. اگر او را کمک کنی، ببینید شمای پدر جلوی فرزندنت نماز می خوانی. خب خانه است دیگر. مگر یک خانه چقدر است؟ در آن خانه نماز می خوانی. چه زمانی نماز می خوانی؟ اول وقت. تا صدای اذان بلند شد، فرزند می بیند که این پدر برخاست وضو گرفت و مشغول نماز شد. خب یاد می گیرد. اما می بیند که گاهی نه. پای تلویزیون نشسته. دو ساعت هم طول کشید و بعد نماز خواند، باکش نبود. در حسن تربیت و راهنمایی به خدا و کمک به او در اطاعت از ...حالا. از این می گذریم. گاهی ما در مورد پدر و مادر می گفتیم. بعد هم داشتم این را عرض می کردم. ما معمولا حق پدر و مادر را عرض می کردیم. گاهی خانم ها اعتراض می کردند و پیغام و نوشته می فرستادند که مثلا شوهر ما [چکار می کند.] مثلا یک خانمی نوشته ای فرستاده بود که واقعا اوقات من تلخ شد. واقعا اوقاتم تلخ شد. این از سر کار می آید و به خانه پدر و مادرش می رود. تا ساعت یازده دوازده آنجاست. شامش را هم همانجا می خورد. دو سه ساعت با آنها می گوید و می خندد و خوش اند. بعد ساعت دوازده می آید خانه و می افتد. این یک صله رحمی است نسبت به پدر و مادر که حتما آدم را به جهنم می برد. حتما به جهنم می برد. شما حق همسرت را... یا خدایی نکرده از این طرف. انقدر به زن و بچه اش می رسد که پدر و مادر فراموش می شوند. ببینید طرفین است. هم پدر و مادر حق دارند هم همسر حق دارد. حالا هم شوهر حق دارد. هم زن حق دارد. شوهر کوتاهی کند... ببینید آن وقت چون این حق ها، حق لازم و واجب دیگران است، خدا نمی گذرد. من صد سفر هم به کربلا رفته باشم، اینها درست نمی شود. گناهان آدم بخشیده می شود. اما نه حق مردم. اگر حق زیر پا گذاشتی... این زن بیست سال است خون به جگر است. بیست سال است خون به جگر است. همین تازه دوستمان گفت که یک جوری با خانمش رفتار کرد... از اتاق بیرونش کرد. سر یک چیز کوچولو. خانم تمام شب تا صبح در حیاط یا در یک اتاق دیگر نشسته و دارد گریه می کند. خدای متعال می بخشد؟ حالا عرض کردم نشد حق همسر را بخوانیم. همسر که می گوییم هم حق شوهر نسبت به خانم، هم حق خانم نسبت به شوهرش. هردو باید به دقت مراعات شود. در عین حال که حقوق پدر و مادر هم حفظ می شود. در عین حال که حقوق فرزند هم حفظ می شود. که به یک معنا حق فرزند از همه این حق ها مهم تر است. چون ببینید تمام زندگی آینده این فرزند بستگی به تربیتی دارد که پدر و مادر کرده اند. حالا اگر یک پدر و مادری در حق فرزندش کوتاهی کرده است، فرزند مجاز است هرکاری [بکند؟] نه مجاز نیست. تا عقل رس شدی باید روی پای خودت بایستی. ببینید تا عقل رس شدی. خب من می فهمم دروغ بد است. ببینیید هر دروغ گویی، تمام عمرش صد هزار بار دروغ گفته. اما وقتی یک کس دیگری به او دروغ بگوید بدش می آید و اوقاتش تلخ می شود. اینطور هست یا نیست. من دروغگو وقتی از یک نفر دورغ می شنوم اوقاتم تلخ می شود. چرا به من دروغ گفت؟ من که ظالم هستم، اگر یک کسی به من ظلم کند، اوقاتم از ظلم تلخ می شود. ببینید آدم می فهمد ظلم بد است. آدم می فهمد. لازم نیست یاد بدهند و برایش درس بگذارند. آدم می فهمد دروغ بد است. آدم می فهمد ظلم بد است. پس تا عقل رس شد باید زندگی خودش را خودش به درستی اداره کند. یعنی هرچه تربیت بد دیده، هرچه رفتار بد دیده، زیر پا بگذارد. می خواهم بگویم بار وظیفه از روی دوش آدم برداشته نمی شود. به خاطر اینکه عرض کردیم مثلا پدر و مادر من اصل ریشه وجودی من است. مثلا اصل ادب من است. همه اینها درست است. اما حالا اگر اصل ادب نبود، بار از روی دوش من برداشته نمی شود. من بدی و خوبی را می فهمم. پس به طبق دستورش به بدی و خوبی عمل کن. خب این هم از این. ما تقریبا تا پایان جلسه یک کمی کمتر از یک ساعت وقت داریم. خب یک صلوات بفرستید. معمولا سفارشی را سال های گذشته خدمت تان عرض می کردم. امسال هم در دعاها گفتم. اما یادم رفت سفارشش را خدمت تان عرض کنم. آن این بود که سوال کردند آقا اگر ما شب قدر را گیر آوردیم، [چه دعایی کنیم؟] حالا گیر هم نیاوردی، در هر سه شب. اگر فهمیدی شب قدر چه زمانی است، در همان شب. اگرنمی دانستی حداقل در این سه شب ما بیدار هستیم و دعا می کنیم دیگر. از خدا عافیت بخواهید. عافیت که می گوییم یعنی همه خوبی ها. در عافیت، درست قبول می شود. سلامت داری. کار پیدا می کنی. ازدواجت موفق می شود. همه چیزت خوب می شود. پس یک دعا می کنیم. عافیت. خب برای خودمان دعا می کنیم؟ باز این را هم عرض کرده بودم. در روایات ما آمده اگر کسی برای یک نفر دیگر دعا می کند، گفته می شود صد هزار برابر برای خودت. پس بنابراین شما هیچ وقت برای خودت دعا نکن. بالخصوص در این شب ها. اصلا. برای که دعا کن؟ برای قوم و خویشانت. برای دوستانت. برای گذشتگان. برای زنده ها. برای همان ها که مثلا من عرض می کنم. اهل کشور مان. اهل شهرمان. اهل مذهب و مرام مان. اهل اسلام. من درباره دیگران دعا می کنم. یک چیز دیگر. ما این را از یکی از اساتیدمان شنیدیم. حالا من عرض می کنم شما هم یاد بگیرید. معمولا ما قدیم می گفتیم اللّهمَّ اغْفِرْ لِي یا رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ. خدایا مرا و پدرو مادرم را بیامرز. خیلی خوب است دیگر. رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ که در قرآن [در آیه 28 سوره نوح] دارد. وارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً وَاجْزِهِمَا بِالإِحْسَانِ إِحْسَاناً، وَبِالسَّيِّئَاتِ غُفْرَاناً. نمی خواهم روی این بایستم. البته این را یاد بگیرید. اگر همتش را دارید یاد بگیرید. از آن استاد می شنیدیم ایشان می گفت اللّهمَّ اغْفِرْلَنا وَ لِوالِدِینا. نه لِوالِدَینا. والِدَینا یک معنا می شود. لِوالِدِینا یک معنای دیگر می شود. والِدِینا یعنی همه پدر مادرها. تا کجا می رسد؟ تا حضرت آدم. چه جمعیت بزرگی از شما خوشحال می شوند. شما امشب این را ده بار، بیست بار بگویید. جمعیت بزرگی. همه هم پدرو مادر. همه هم بر شما حق دارند. ببینید مثلا من پدرم را یاد می کنم. پدربزرگم را هم یاد می کنم. پدر پدربزرگ را کمتر یاد می کنم. پدر ایشان را اصلا یاد نمی کنم. خیلی هم اسم بلد نیستم و خیلی هم نمی شناسم. اما با این دعا در یک آن همه را یاد کردی. و بهره شان را بردی. آن وقت بعد؟ اللّهمَّ اغْفِرْلَنا وَ لِوالِدِینا و لِقَراباتِنا. همه خویشاوندان. زنده و مرده. همه خویشاوندان. یک صله رحم به این بزرگی. یادتان باشد به نظرم آن شب عرض کردم. استاد ما گفتند من وقتی به حرم می روم، زیارت خودم را می کنم بعد هم همینطور دارم برای خویشاوندان یک سلام می دهم. برای هر کدام شان یک سلام می دهم. یک زیارت برای این کردم. یک زیارت برای آن کردم. یک زیارت برای آن کردم. باز یک مجموعه بزرگی از صله رحم است. شما ثواب خودت را بردی ها. یعنی به حضرت رضا علیه السلام سلام کردی، حق خودت را بردی. مثلا ثواب خودت را بردی. در عین حال او هم صوابش را برد. کم نمی شود. بعد هم مثلا فرض کنید همه ثواب های این زیارت ها که درونش صله رحم هم بود، مثلا فرض کنید هدیه می کنیم به حضرت موسی بن جعفر. مثلا. این هم یک حرف. دعای، دعای عافیت. دعا برای دیگران. نه برای خود. چه فرمودند؟ برای تو صد هزار برابر است. ببینید اگر این اتفاق بیفتد آدم چقدر برده؟ و اگر برای خودش تنها دعا کند، چقدر باخته؟ تجارت است دیگر. در این تجارت... حالا ما باز یک ذره بیشتر از این می گیریم دیگر. برای اهل شهرمان. ده میلیون نفر. برای اهل کشورمان. هشتاد میلیون نفر. برای مردم عراق. مردم لبنان. اینهایی که با ما بستگی دارند. مردم یمن. در افغانستان. در پاکستان. که می دانید در اینها جمعیت های بزرگ شیعه وجود دارد. در هندوستان. در پاکستان. حالا این را هم عرض کنیم بد نیست. آن آقا [تعریف می کرد] در این جمیعت هایی که گاهی اتفاق می افتد، مثلا یک سمیناری در ایران برگزار می شود یا یک جشنی یا سالگردی هست، کسانی را از افغانستان دعوت کرده بودند. آن آقا به این دوستان ما گفته بودند گاهی اتوبوس ما دارد می رود. یک مجموعه مسلح می آید جلوی اتوبوس را می گیرد. پیاده می کند. تو کجایی هستی؟ من ایرانی هستم. بایست آن طرف. من پشتو هستم. بایست آن طرف. بعد آنها سوار می شوند. کل ایرانی ها را به مسلسل می بندند. چرا؟ بزرگ ترین گناهی که ایرانی می کند، لعنت بر... علنی. ببینید علنی. علنی. علنی جایز نیست. مثلا گاهی یک ایامی هست. در این خانه جشن چه می گیرند. بلندگو هم می گذارند سر دیوار. اگر حسابی در کار است، اگر کتابی در کار است و یک روزی آدم را می ایستانند و از همه کارهایش سوال می کنند، ببینید امکان ندارد عبور کند. ببینید در عین حال که برائت اصل دین مان است. اصل دین مان است. یعنی اول برائت است. اول برائت است. بعد تولی است. تبری اول است. اما زبانت را نگاه دار. هرجایی هرحرفی را نزن. هر حرفی را هرجایی نزن. حالا این هم ضمنی عرض شد. امیدواریم که خدای تبارک و تعالی برای همه ما و همه کسانی که به نوعی به ما بستگی دارند، از خویشان، دوستان، کسانی که به دعای ما امید دارند و برای مردم کشورمان و در راس همه حضرت رهبر، خدای متعال بهترین تقدیرات را امشب و در این شب های احیاء و در شب های قدر مقدر بفرماید. جزء اعمال بسیار مهم شب های قدر زیارت امام حسین است. همین یک سلام که بدهید، حساب می شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای