جلسه پنجشنبه 11/10/93 (امامت)
من یک شب جمعه ای در مسجد سهله بودم.ما آنجا داشتیم سوره صاد را می خواندیم. یک حوریه آمد. به نظرم گفت خدا من را برای تو خلق کرده است. استاد ما گفته بود اصلا این چیزها را نگاه نکنید...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

همه دستورات شرعی، همه شان، پیوستگی و پیگیری و مداومت و استقامت لازم دارد. اگر آدم یک بار هم نمازش را اول وقت بخواند خیلی خوب است. اما این دستور آن وقتی ثمری که بایست بدهد را می دهد، که آدم مداومت کند. مجموعه دستورات شرعی برای حل یک مشکلی است. همه دستورات برای حل یک مشکلی است. زمانی که حضرت صدیقه طاهره به مسجد تشریف آوردند، در خطبه ای که با مردم و دولت زمانه حرف زدند و دولت را محاکمه کردند، آنجا یک سلسله فرمایش فرمودند. فرمودند نماز برای این است. روزه برای این است. زکات برای این است. حالا یک وجه و یک جهتش را فرمودند. اگر می خواهی به آن جهتی که این دستور برای آن جهت دستور داده شده برسیم، آدم باید مداومت کند. آن وقت به ثمر می رسد. خب. تک تک دستورات اینگونه است. حالا یک حرف دیگری هم هست. مجموعه این دستورات هم برای رسیدن به یک جایی است. برای حل یک مشکلی است. برای رسیدن به یک مرتبتی است. اگر آدم بر مجموعه دستورات مداومت کند، به آن جایی که بایست برسد، می رسد. در آیه 30 سوره مبارکه فصلت می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ اگر آدم بر دستورات شرعی استقامت کند، اگر پایداری کند و حوصله اش سر نرود و خسته نشود، مداومت کند، آدم را برای یک جایی ساخته اند. برای اینکه به یک جایی برسد. به یک چیزی برسد. آن وقتی که مداومت و استقامت کند می رسد. آن آیه می فرماید: تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ فرشتگان به آدم نازل می شوند. ماها که پیغمبر نیستیم. فرشتگان فقط بر پیامبران نازل می شوند. فرشتگان بر آدم معمولی هم نازل می شوند. به شرطی که دستورات را دقیق و منظم و پیگیر عمل کند. آن گناهانی که مدام می گویند نکنید، یک گیری ایجاد می کند. برای آدم یک مشکلی ایجاد می کند. یک مشکلی ایجاد می کند. اگر می گویند نکنید، چیزی به نفع او تمام نمی شود. شعرش را بلد هستید. اگر جمعه کائنات کافر گردند، هیچ فرقی نمی کند. یک ذره بر سلطنت او لطمه و خدشه و نقص و اشکالی وارد می شود؟ نه. سلطنت مطلق است. او بر اساس آن سلطنت مطلق به آدمی اجازه داده. اگر آدمی را آزاد خلق کرده بر اساس سلطنت مطلق خودش آدم را آزاد خلق کرده که می تواند هر کاری بکند. حالا این بر اساس اینکه می تواند هر کاری بکند، راه بد را انتخاب کرده است. آیا از سلطنت خدای متعال کم می شود؟ نه. هیچ طوری نمی شود. خودش آزاد خلق کرده. مکرر می گوید اگر خدا می خواست، همه آدم هایی که روی زمین هستند، ایمان می آوردند. آنطور نمی خواست. می خواست خودشان به پای خودشان بروند. دلیلش هم این است که اصلا امکان ندارد آدم به پای دیگری به بهشت برود. آدم باید با پای خودش به بهشت برود. ممکن است یک کسی به آدم کمک کند. اما حتما باید با پای خودش برود. جهنم هم همینطور است. آدم باید با پای خودش برود. یعنی به انتخاب خودش. فرض ندارد که دیگری برای من جهنمی انتخاب کند و من به خاطر انتخاب او به جهنم بروم. نه. آدم می تواند در برابر هر نیرویی بایستد. آدم ها. آدمیزاد فوق العاده است. متاسفانه ما از آن فوق العادگی بهره مند نشده ایم. آدمیزاد می تواند هرچیزی را اراده کند. به هرجایی می تواند برسد. اگر اراده کند و بر اراده خودش بایستد به همه جا و به هر چیز می رسد. همین الان داشتیم سوره صاد را می خواندیم. دستور سوره صاد برای شب جمعه است. چیزهای خیلی فوق العاده ای هم گفته اند. حالا شما یک شب به اینجا آمده اید و یک شب سوره صاد خوانده اید. حالا اگر خوانده باشید. چون بعضی از دوستان به اینجا می آیند و غریب هستند و آشنا نیستند که باید سوره صاد بخوانند و با اینکه سوره صاد خوانده می شود و همه هم می خوانند، من دیده ام که آرام نشسته اند. خب عیبی ندارد. بهره های خیلی بزرگ و عجیبی برایش گفته اند. مفاتیح را نگاه کنید. در سوره هایی که برای شب جمعه گفته اند، سوره صاد از همه مهم تر است. یک داستانی را مرحوم آقای طباطبایی نقل می کنند. می فرمایند من یک شب جمعه ای در مسجد سهله بودم. استادشان اینها را به مسجد سهله می برد. آدم معلم و استاد داشته باشد، استادش هم خوب باشد، آدم را به یک جایی می رساند. با استادشان به مسجد سهله می رفتند. آن زمانی که ما رفتیم و آن ساختمان قدیمی اش بود، خیلی با روح بود. خیلی. بعد آمدند ساختمان کردند. فرمودند ما آنجا داشتیم سوره صاد را می خواندیم. یک حوریه آمد. به نظرم گفت خدا من را برای تو خلق کرده است. استاد ما گفته بود اصلا این چیزها را نگاه نکنید. ما هم رویمان را اینطرفی کردیم. او هم آمد آن طرف. من باز رویم را برگرداندم. دلگیر شد و رفت. حالا می خواستم این را عرض کنم. این سوره صاد برای شب های جمعه خیلی خوب است. اگر یک وقت خواستید در شب جمعه برای پدر و مادرتان یک سوره خوبی بخوانید، سوره صاد را بخوانید خیلی خوب است. در آیه 45 این سوره می گویند بندگان ما را یاد کن. ابراهیم و اسحاق و یعقوب را. أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ اینها صاحبان دست ها و چشم ها بودند. خب همه آدم ها دست و چشم دارند. مگر آدمی هست که دست و چشم نداشته باشد؟ مگر آدمی که ناقص باشد. به یک دلیلی ناقص شده باشد. هر آدمی دست و چشم دارد. این که چیزی نبود که شما به عنوان فضیلت ابراهیم و اسحاق و یعقوب گفتید. معلوم می شود یک چیز دیگر است. ید نام عضوی دست است. معنای مجازی اش قدرت است. پس اینها بندگانی بودند که صاحب قدرت بودند. ابصار چطور؟ شاید به معنای بصیرت باشد. صاحب قدرت و بصیرت بودند. چطور شده بود که صاحب قدرت و بصیرت شده بودند؟ در آیه بعد می فرمایند: إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ما آنها را به یاد آخرت خالص کرده بودیم. دائما به یاد آخرت بودند. آدم اگر کار کند، آن مداومتی که عرض می کنیم، بر ترک گناه و انجام دستوراتی که وظیفه اش است، مداومت کند، به اینجا می رسد و أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ می شود. این برای همه هست. مختص انبیاء و حضرت ابراهیم نیست. حضرت ابراهیم اینگونه بوده. شما هم می توانی اینطوری باشی. به مقداری که آدم زحمت می کشد، می تواند صاحب قدرت و بصیرت شود. گفتند حضرت ابوالفضل صاحب بصیرت بود. آنطور در صحنه کربلا با اقتدار عمل کرد. آنطور دقیق و صحیح عمل کرد. خب حادثه خیلی بزرگ بود. امتحان خیلی سختی بود. چطور ایشان دقیق و صحیح عمل کرد و یک اشتباه هم نکرد. اگر آب خورده بود، اشتباه شده بود دیگر. هیچ گناه هم نبودها. اما اشتباه بود. اشتباهی در آن مرتبه و مقام بود. چرا این اشتباه را نکرد؟ چون صاحب بصیرت بود. صاحب بصیرت یعنی عمق حوادث را می یابد. این برای همه ممکن است. ما یک ظواهر را نگاه می کنیم و ظواهر را می بینیم. خب این ظواهر را بچه گربه هم می بیند. حالا انسان یک ذره بیشتر. اینهایی که ما با چشم مان می بینیم و همه دانش های بشری به آن رسیده است، مربوط به ظاهر جهان است. جهان یک باطنی دارد. صاحب بصیرت باطن جهان را می بیند. لذا سرش کلاه نمی رود. خودش را به اندک نمی فروشد. شاید برایتان به تکرار این را عرض کرده باشم. فرمودند که قیمت این تن شما بهشت است. قیمت تن شماست. نه قیمت جان تان. ما چقدر ارزان حساب می کنیم. خیلی ارزان. تمام شد. صلوات بفرستید.

آیه 124 از سوره بقره را می خواندیم. بله؟ اینجا صحبت حضرت ابراهیم و امامت حضرت ابراهیم بود. یک ذره مختصر برای آن دوستانی که شب اولشان هست که خدمت شان رسیدیم، عرض می کنم. می فرمایند: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ خدای متعال ابراهیم را با یک مجموعه امتحاناتی امتحان کرد. می شود آدم امتحان نشود؟ نمی شود. اصلا دنیا امتحان است. وقتی راحت هستی و هیچ مشکلی نداری هم یک امتحان است. اگر بر تخت سلطنت نشستی هم امتحان است. اگر خدایی نکرده در سیاه چال گرفتار شدی هم امتحان است. هیچ فرقی هم نمی کندها. درجه اش فرقی نمی کند. به همان مقدار که آدم خوش و راحت است، به همان درجه وقتی ناخوش است هم امتحان است. حالا کدام سخت تر است؟ معلوم نیست. در هرصورت ابراهیم علیه السلام به یک مجموعه امتحاناتی گرفتار شد و قرآن می فرماید امتحانات را به خوبی عمل کرد. در نتیجه. بعد عرض کردیم اینجا درنتیجه نیست. ما می گوییم درنتیجه اما در نتیجه نیست. می فرمایند ما به ابراهیم امامت دادیم. در نتیجه امتحانات، ما به ابراهیم امامت دادیم. قرآن یک بزرگان دیگری را هم فرموده. در آیه 73 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یک مجموعه. این مجموعه عبارت است از ابراهیم و اسحاق و یعقوب. آن بزرگواران را به امامت رساندیم و امامت دادیم. در آیه 24 سوره مبارکه سجده می فرماید: لَمَّا صَبَرُوا در امتحانات صبر کردند. نلغزیدند. همان جایی که ایستاده بودند، ایستادند. می گفتند خدا حق است. تا آخر هم گفتند خدا حق است. ببینید وقتی من در برابر یک گناه می لغزم، از این سخن و ادعا و ایمان و اعتقاد که می گفتم خدا حق است دست برداشته ام. وقتی در برابر یک گناه لغزیدم و به یک گناه تن دادم، از حرف خودم دست برمی دارم. همان آیه 30 سوره مبارکه فصلت همین را می فرمود دیگر. إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا گفتند خدا یکی است. ربّ ما خداست و استقامت ورزیدند. اینجا از صبر صحبت می کنند. یعنی پایداری. پایداری. خب. چون اینها پایداری کردند و در برابر مشکلاتی که برایشان پیش آمد، صبر ورزیدند، حالا مشکلات این طرف یا آن طرف دیگر. اگر آدم به سلطنت برسد هم مشکلاتی برایش می آید ثروتمند هم باشد، برایش مشکلات وجود دارد. فقر هم مشکل است و ثروت هم نوع دیگری از مشکل است. خب. اگر کسی صبر کرد و در برابر همه حوادث و در همه حوادث درست رفتار کرد، لَمَّا صَبَرُوا به امامت می رسد. این خلاصه ای بود که عرض شد. بعد ایشان را امام قرار دادند. فرمودند که این امامت مربوط به آینده است. ایشان در گذشته پیغمبر بود. نبی بود. بعد رسول بود. بعد پیامبر اولو العزم بود. چهارتا مقام برای ایشان می شمارند. مقام خلّت هم هست. دوست خدا بود که این هم خودش یک داستان مفصلی دارد. یعنی هیچ وقت تنها غذا نخورد. همیشه مهمان داشت. یکی از دلایلی که ایشان به مقام خلّت رسید این بود. هرکس به ایشان مراجعه کرد، جواب خوب داد. بعد که به مقام امامت رسید، در روایات ما می فرماید از بس خوشحال شد، خیلی مقام بلند بود. هفته گذشته یک مقدار عرض کردیم. امامی که قرآن می فرماید، دو تا مرتبت هست. یک مرتبت ظاهری است. یک مرتبت ظاهری است. یعنی اسوه و الگوی مردم است. همه چیزش باید پیروی شود. همه چیز. همه رفتارها و اخلاق ها و افکارش باید پیروی شود. خدای متعال او را به عنوان الگو و اسوه برای بشریت قرار داده. إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا می گویند فرق ایشان با سایر امامان دیگر این بود. مثلا حضرت یعقوب هم امام بود. آیه این بود دیگر. نام ابراهیم و اسحاق و یعقوب را آوردند و فرمودند ما اینها را امام قرار دادیم. خب آنها هم امام بودند اما نام شان نیست. یعنی آنها امام امت خودشان بودند. ایشان امام مردم است. یعنی امامتش تا امروز هست. ما در اسلام از امامت ابراهیم پیروی می کنیم. ایشان پانزده تا دستور همراه داشته که ما به همه آن پانزده تا عمل می کنیم. یعنی در دین ما هم هست. یکی غسل جنابت است. دستور است و امروز هم هست و هر روز هم هست. تا پایان جهان هست. چه کسی اولین بار این دستور را آورده؟ حضرت ابراهیم آورده. حالا اینکه گذشتگان چه بوده را نمی دانیم ها. ایشان را می دانیم. جزء این پانزده تا است. در هرصورت ایشان امام مردم است. یعنی امامت مطلق دارد. امامتش تا امروز جریان دارد. می گویند از بس ایشان خوشحال شد، این امامت را برای بچه هایش هم درخواست کرد. می گویند دل ایشان خیلی برای بچه هایش می سوخت. حالا این آیاتی که درمورد بچه هایش دارد، دعاهای خوبی کرده. خب می دانید که ایشان دیر وقت صاحب فرزند شد. مثل هشتاد سالش بود که خدا برای اولین بار به او فرزند داد. می خواستند غیر طبیعی عمل کنند. معجزه اتفاق افتاده. ایشان وقتی از خدا فرزند می خواست اینگونه دعا می کرد که در آیه 100 سوره مبارکه صافات فرموده: رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ بچه های خوب به من بده. نه فقط می گفت بچه سالم به من بده. بچه سالم خیلی خوب است. اما بچه خوب. ایشان می گفت خدایا بچه های خوب به من بده. رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ یک دعایی برای ما هم هست. آنهایی که می خواهند صاحب فرزند شوند، یک دعای خوب برایشان هست. در آیه 74 سوره مبارکه فرقان می فرماید: رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ پس می شود این را قبل از ازدواج بخوانید. اصلا قبل از ازدواج بخوانید. خدایا یک زن و فرزندی به من عطا کن که چشم روشنی باشند. نه غصه باشند. بعد چه؟ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا این را هم درمورد خودشان دعا می کنند. خدایا من یک طوری باشم که برای مردم الگو باشم. اگر شما برای صد نفر الگو باشید، ثواب صد نفر به اعمال شما اضافه می شود. آن صد نفری که از شما درس خوبی گرفته اند، به نامه اعمالت می آید. اگر برای هزار نفر باشی، ثواب آنها می آید. اگر صدهزار نفر، صدهزار نفر. یک داستانی در احوالات حاج آقای حق شناس که استاد ما بودند، هست. البته ایشان استاد بودند. ما شاگرد نبودیم. حالا در هرصورت ایشان به قم می رفتند و درس می دادند و بعد پنج شنبه جمعه ها برای تبلیغ و خدمت به اینجا می آمدند. مرحوم آیت الله مجتهدی هم به درس رفته بودند و بعد هم به یک مشکل سختی برخورد کرده بودند و ناگزیر درس را رها کرده بودند و به تهران آمده بودند. می خواستند دنبال کار و کسب بروند. حالا شما پانزده سال زحمت کشیدی. می خواهم بروم دنبال کسب. آن وقتی که می خواستند طلبه شوند هم مفصل با پدر و مادرشان جنگیده بودند تا خلاصه توانسته بودند بروند. حالا یک طوری به سختی گرفتار شده بودند که مجبور شده بودند به تهران بیایند. فرمودند من در پله های سقاخانه نوروزخان، اینجا چه کسی قدیمی است؟ قدیمی نداریم. در خیابان پانزده خرداد که قدیم به آن بوذرجمهری می گفتند، یک سقاخانه هست. حالا نمی دانم برای چه نوروزخان می گویند. حتما یک تاریخ و گذشته ای دارد. یک سقاخانه بزرگی هست. یک پله هایی دارد که از آن پله ها به بازار می روند. مرحوم آیت الله حق شناس اینجا با حاج آقای مجتهدی برخورد کردند. شما چه زمانی به تهران آمدید؟ خود حاج آقای حق شناس به تهران نیامده بود دیگر. فقط برای انجام خدمت و تبلیغ به تهران می آمدند. گفت آقا من به مشکلی برخورد کرده ام و دیگر به تهران آمده ام. حالا می خواهم به بازار بروم و کار کنم. یعنی راه و رسم روحانیت را کنار بگذارم. ایشان می گویند آقا شما شب به مسجد امین الدوله بیا. حاج آقای حق شناس ابتدا از مسجد امین الدوله برخواستند. آنجا شاگرد مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد بودند. ایشان شب به مسجد می آید و صف دوم می نشیند. حاج آقای حق شناس صف اول پشت سر آقا شیخ محمد حسین نشسته بودند. می گویند آقا شما هم بیا جلو کنار من بنشین. می آیند جلو. بعد از نماز حاج آقای حق شناس باید به منبر می رفتند. وقتی به آنجا می آمدند، برای اصحاب مسجد امین الدوله که تعداد زیادی جوان در آنجا تربیت می شد و درس می خواندند و تحت تربیت آقا شیخ محمد حسین بودند، صحبت می کردند. بعد از منبر هم به مرحوم آقا شیخ محمدحسین گفتند آقا اجازه دهید ایشان به منبر برود. ایشان به منبر رفت. بیان ایشان هم یک چیز فوق العاده ای بود. بیانش مانند آب روان بود. من اصلا تعبیر می کنم مانند آب زلال بود. انقدر روان بود. مردم می نشستند کاملا تمام صحبت ها را گوش می کردند. اگر در تلویزیون دیده باشید هم همینطور بود. بعد ما در هیچ درس ایشان خسته نمی شدیم. یک درس هایی خیلی سخت بودها. از آن درس های عجیب و غریب سخت. اصلا خسته نمی شدیم و همه حرف ها را هم می فهمیدیم. بیانش خیلی خوب بود. مرحوم آقا شیخ محمدحسین بعد از منبر ایشان آمدند گفتند طیب الله انفاسکم. طیب الله انفاسکم. یواشکی به ایشان گفت آقا ایشان به کسی نمی گفت طیب الله انفاسکم. دو بار به شما گفته. معلوم است شما را پسندیده. گفتند آقا فردا شب هم شما بیا. خب ایشان آمد و چسبید به آقا شیخ محمد حسین. آقا شیخ محمد حسین پیر شده بود. بعضی از درس هایش را به آقای مجتهدی سپرد و ایشان عهده دار درس ها شد. ایشان پیر و ناتوان شده بود و از بس مطالعه کرده بود چشمش درست نمی دید. پس یک کمک می خواست. خدا کمک را رساند. ببینید حاج آقای حق شناس واسطه یک کار خیری شد. دو سال بعد هم مرحوم آقا شیخ محمدحسین فوت کرد. دو سال بعد. خب. بعد هم حاج آقای مجتهدی جای آقا شیخ محمد حسین نشست و تا این اواخر طلبه های مدرسه ایشان پانصد ششصد نفر بودند. ایشان مربی بود. مربی خوب. طلبه خوب تربیت می کرد. راه و رسم لباس پوشیدن را هم می گفت. کفشت را هم اینطور بپوس. اینگونه معلم و مربی خوبی بود. خب چه بود؟ یک قدم. شما یک قدم برداشتی و یک نفر را به یک جایی رساندی. از اینجا ده هزار نفر طلبه خوب درآمد. همه اش پای تو هم هست. آدم واسطه کار خوب شود. چه عرض می کردیم؟ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا آیه بعدی که ایشان درباره بچه هایش دعا کرده است، در آیه 128 سوره مبارکه بقره است که می فرماید: رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ با حضرت اسماعیل داشتند کعبه را می ساختند. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ظاهرا از دعاهایی که ایشان در ساختمان کعبه کرده است این است. خدایا ما دو نفر را مسلمان قرار بده. مسلمان درست ها. ما دوتا را مسلمان درست قرار بده. در ادامه می فرماید: وَمِن ذُرِّيَّتِنَا فرزندان ما را. نسل های بعدمان را هم [مسلمان قرار بده.] ببینید شما هم دعا کنید. دائما بچه هایتان را دعا کنید. بچه هایی که نیستند و ان شاء الله در آینده خواهند بود و آنهایی که هستند. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا و از فرزندان ما. از فرزندان ما که یک امت بزرگ شده اند. در تورات دارد که خدای متعال یک امت بزرگ برای ابراهیم قرار داده است. فرزندانش یک امت بزرگ خواهد شد. دقت کنید. در تورات است ها. و دوازده نفر امام در آن فرزندان قرار داده. می فهمید چه می گویم؟ در تورات. همین تورات های الان هست. یک لفظی است که این لفظ را می توان امام ترجمه کرد. البته اینها سید ترجمه کرده اند. آن هم درست است. لفظ دو سه تا معنا دارد. معنای امام هست. یکی از معانی اش امام است. معنای سید است. چیزهای دیگر هم هست که در خاطرم نیست. همین تورات هایی که الان موجود است و به زبان فارسی یا عربی ترجمه شده. ما که زبان عبری را بلد نیستیم. آنهایی که زبان عبری را بلد بودند گفته اند این لغت معنای امام هم می دهد. معلوم شد؟ از فرزندان ما یک امت مسلمان قرار بده. باز جزء دعاهایش در آیه 35 سوره مبارکه ابراهیم دارد که: وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ خدایا یک کاری کن که ما و بچه هایمان بت نپرستیم. ننگ بت پرستی را از دامان ما پاک کن. خب حالا اینجا در آیه 124 سوره بقره چه می فرمایند؟ می فرمایند خدایا از بچه های من امام قرار بده. نمی فرماید همه اش را. چون می دانسته نمی شود همه شان باشند. بعضی از بچه های من را امام قرار بده. قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي از فرزندان من، درون شان امام قرار بده. مگر می شود؟ همه شان که نمی شود. قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ یک حرف اساسی است. ما می گوییم این جزء اعتقادات و دلایل ماست. امام باید ظالم نباشد. اصلا. در تمام زندگی اش یک ظلم نباشد. اگر یک ظلم باشد، نمی شود. از کجا می گوییم؟ قرآن فرموده. قَالَ لَا يَنَالُ در جواب درخواست و دعا حضرت ابراهیم که ایشان گفته بود وَمِن ذُرِّيَّتِي از فرزندان من کسانی را به امامت قرار بده و به امامت برسان، فرمودند که هرکس نمی شود. اینجا یک تقسیمی کرده اند که من آن تقسیم را می گویم و ادامه اش ان شاء الله به فضل خدا هفته آینده. می فرمایند آدم ها چهار دسته اند. یک کسی سراسر عمرش به گناه می گذرد. خدا پیش نیاورد. سراسر عمرش ظلم است. گناه ظلم به خود است. گاهی من به دیگری ظلم می کنم. خب این یک ظلم است. گاهی به خودش ظلم می کند. یک کسی تمام عمرش. یک کسی نه. اویلش خوب است. متاسفانه اواخر یک طور دیگری می شود. اول خوب است. انقلابی درجه یک بوده. آخرش یک چیز دیگری می شود. اولش آدم خوبی بوده. مقدس و پاکیزه. نماز و روزه و همه چیز. بعد... دلیل هم داردها. بی دلیل نمی شود. یکی از دلایلش این است که رفیق آدم بد است. اگر آدم رفیق بد داشته باشد. یک آقایی آمد از برادرش شکایت کرد. آن وقتی که ایشان می گفت هفده هجده سالش بود. چرا؟ چرا اشکال پیدا کرده بود؟ خانواده خیلی خوب. پدر خیلی خوب. مادر خیلی خوب. همه چیز خوب. آن طرفش هم خیلی خوب بود از طریق اینترنت نابود شده بود. شما یک جایی می روی و یک اشکالی می خوانی که بلد نیستی. فن شما نیست. آن اشکال در شما تاثیر می کند. شاید چند بار هم عرض کرده باشم. یک کتابی بود که مربوط به زمان جوانی بنده بود. مال پدرم بود. من یک ذره خواندم و دیدم دارد مشکل ایجاد می کند. بستمش. حالا که نگاه می کنم، چون در آن زمینه خاص کار کرده ام، می خوانم و می خندم. چون در این زمینه خاص کار کرده ام، می فهمم که سست است. آقا. آن سفره ای که در اینترنت باز است، ده هزار تا اشکال است. شما باید در ده هزار جا متخصص باشی. اگر متخصص باشی، می فهمی که این هیچ چیز نیست. اگر نباشی چطور؟ چه عرض می کردیم؟ از طریق رفیق بد. اینترنت هم رفیق خیلی بدی است. اگر آدم اختیارش دست خودش باشد و بتواند اختیاردار اینترنت باشد، اختیارش دست خودش باشد، عیب ندارد. خب چه بود؟ دسته اول کسانی هستند که تمام عمر آلوده بوده اند. دسته دوم کسانی که اواخر عمرشان گرفتار شدند و عاقبت شان بد شد. یک دسته هم اوایل عمر یک بار رفته بود گناه کرده بود. نرفته بود. همین در کوچه چشمش خورده بود و گناه کرده بود. یک بار. این هم دسته سوم است. یک دسته هست که تمام عمر پاک هستند. می گویند می شود حضرت ابراهیم دعا کند که یک بچه هایی که تمام عمر غرق گناه باشند را خدا امام قرار دهد؟ خب اینکه نمی شود. اصلا می شود چنین چیزی را درمورد حضرت ابراهیم فرض کنیم. انقدر ایشان بلند مرتبه است. دسته دوم چطور؟ من بدانم یک بچه هایی دارم که اوایل عمرشان خوب هستند، آخر عمرشان می روند. این هم نمی شود. پس از آن دو دسته آخر است. اگر دعا کرده درمورد این دو دسته است. من یک بچه هایی دارم که یکی دو تا گناه از دستش در رفته. یک بچه هایی هم دارم که تمام عمر پاک هستند. خدایا این دو دسته. آیه چه می فرماید: لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ امامت عهد من است و به ظالمان نخواهد رسید. پس ظالم کدام است؟ آن کسی است که یک گناه کرده. این امام نمی شود. این خوب می شود. همه چیز می شود. اما امام نمی شود. اما فقط کسی می تواند باشد که تمام عمرش به پاکی گذشته باشد. این ممکن است مقام امامت بیابد. درمورد خود حضرت ابراهیم چه گفتیم؟ شما در خاطرتان هست؟ هشتاد سالش بود. شاید هم بیشتر. تازه هشتاد و دو سه سالش بود که صاحب فرزند شده بود. سر شانزده سالگی پسرش، گفتند برو سر پسرت را بیاور و ایشان هم رفته بیاورد و بعد هم امام شده. مثلاها نود و شش ساله بودند. صد سالشان بوده که به مقام امامت رسیده اند. صد سال پاکدامنی. اینطور. یک چنین مرتبتی است. کسی مانند حضرت ابراهیم در صد سالگی به آن رسیده است. خب.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای