وسواس در اعتقادات
وسواس در اعتقادات

 با عرض سلام و ادب خدمت استاد حجت الاسلام والمسلمین جاودان من مدتی است با شک در عقاید روبرو بودم.
مسایل دینی را همه را بصورت علمی قبول دارم، ولی مرتبا شک میکردم.
الآن وقتی به مسائل مربوط به دین برخورد میکنم،انگار آزارم میدهد و علاقه ام بسیار کم شده است .
همچنین زمانی که به دین (خدا)به صورت جدی فکر میکنم یا در موقعیت آن قرار میگیرم(مثلا شنیدن آیات قرآن در مورد بهشت و جهنم  و ...)به شدت ناراحت میشوم(به صورتی که انگار اصلا این مسائل را باور نداشته ام  و تازه انگار متوجه میشوم که عبادتهای  برای خدا نبوده)و این ناراحتی و اضطراب  وقتی که متوجه تنها بودنم میشوم (واینکه من به تنهایی در آن اثنا باید به اعمالم رسیدگی شود)به حدی میرسد که  نفسم بند میاید
و متاسفانه این ناراحتی تسکین نمی یابد تا اینکه با زندگی روزمره فراموش شود.
ولی همواره واجبات را به طور منظم انجام میدهم و از محرمات هم دوری میکنم
منشا این مسائل:
این مسائل با شک در عقاید برای اولین بار پیش آمد که در ابتدا بسیار ناراحتم میکرد، و این ناراحتی و اضطراب تمام سیستم بدنم را هم برهم زده بود، تا اینکه تصور کردم که این ناراحتی کار اشتباهی است و   با رحمت خدا از شکها میگذشتم و به این امید بودم که خدا میبخشد(در واقع از خود شک نمیتوانستم بگذرم و میگفتم خدا میبخشد.چون وقتی از خود شک هم میگذشتم دوباره شکی در همان لحظه وارد میشد و ناراحتیم را چند برابر میکرد.)
( لازم به ذکر است که تا حدودی من وسواس هم دارم، مثل انجام وضو و یا طهارت یا اذکار نماز .(در نماز هم نمیتوانستم از شکم بگذرم و مثلا شک های خاصی که در کتب فقهی نبود و اگر هم دنباله آن را می گرفتم هم دوباره با شک جدیدی روبرو میشدم از خود شک نمیگذشتم که

شک باطلی بود بلکه میگفتم که نمازم را خدا میبخشد   نمیدانم چرا اینقدر نفسم لج باز بود و هست؟).
وبا این تصور که خدا می بخشد مدتی را گذراندم.
تا اینکه صبح که از خواب بیدار میشدم  خدا را نمی توانستم تصور کنم.و یا وقتی مثلا نام ائمه را میشنیدم به ذهنم میامد(در حالیکه انگار خودم اینگونه فکر میکردم) که من چه نیازی به ائمه  علیهم اسلام دارم(نعوذ بالله)من که به خدا نزدیکم .
تازه در اینجا متوجه شدم که آن توجه زیاد به رحمت خدا به جا و صحیح نبوده و در فطرتم خلل بوجود آورده و به این نتیجه رسیدم که نعوذ بالله از دین خارج شده ام،  به خاطر همین تصور کردم که باید کاری کنم که مشکلات جدیدم حل شود ، .
و تصمیم گرفتم که مثلا بگویم (به نفسم) که غذا نخور راه نرو  و یا ... تا بفهمی چه کسی هستی و بنده چه کسی هستی (چون با فکر کردن به این مسائل به نتیجه ای نمی رسدم چون  شک یکباره ای همه را بر هم میزد) و همین کار را هم انجام دادم
ولی همان روز خانواده ام متوجه حالم شدند و من که خیلی حال روحی بدی داشتم را به پزشک بردند.
و دیگران با صحبتهایشان مرا آرام کردند که این حرفهایت صحیح نیست و...و من هم در عین غفلت که آن ناراحتی  و اضطراب چه شد وکجا رفت؟ به زندگی روزمره پرداختم .
در تمام این مدت متاسفانه در مورد این موضوع با کسی مشورت نکردم و نظر عالمی رانپرسیده بودم.
در این مدت  چند ماهه هر بار یاد خدا می افتادم و ناراحت میشدم ولی این بار با توجه به این که مهم نیست از کنارش میگذشتم ولی گه گداری که خلوت میکردم یا بعضی از شبها (من تمام شبها یکی دو صفحه  از قرآن میخواندم)که قرآن میخواندم و این اضطراب و ناراحتی بالا میگرفت

،به خاطر همین خانواده ام  نگران من شدند .
این شرحی بود از منشا بوجود آمدن این مسائل (که از جزئیات بسیار آن صرفنظر کردم) و حالات الان من همانی ست که در ابتدا عرض شد.
خواهش میکنم الان من را  راهنمایی نمایید که چه کنم که از این مشکلات رهایی پیدا کنم؟و نفس شیطانی شده ام را تسکین دهم

حجت الاسلام و المسلمین جاودان فرمودند:
سلام علیکم و رحمة الله
شکی که شما به تفصیل گفته اید یک وسواس است مدتی بر آن گذشته و کهنه و مزمن شده است. اولاً فکر کنید این وسواس چه وقتی شروع شد. اگر بتوانید نقطه اول را پیدا کنید روشن تر خواهد شد. ممکن است اولین بار یک غذای ناپاک خورده باشید یا خدای ناکرده یک گناه، با یک غذای ناپاک و یک گناه یک وسوسه شروع می شود اگر آدم به آن بهاء بدهد ادامه پیدا می کند بعد هم تبدیل به یک مریضی می شود که برای شما شده است.
وسواس راهی ندارد جز اینکه آدم به آن اعتنا نکند. در وضو و نماز هر چه شک پیش می آید اعتنا نکنید و مهم ندانید. البته مسائل وضو و غسل و نماز را در رساله بخوانید با دقت اما بعد دیگر به شکهای خودتان اعتنا نکنید هر نوع شک حتی اگر صد بار هم شک پیش آمد شما بنا بگذارید که نماز یا وضو درست است و به آن شک توجه نکنید.
اما مهم اینکه شما در مسائل اصلی دین هم به وسواس گرفتار هستید. آنجا هم راه دیگری وجود ندارد همان بی اعتنائی راه چاره است. این افکار بوسیله شیطان به ذهن آدم می آید. راه اینست که هر چه گفت، شما می گوئید: باشد و کار خودتان را ادامه می دهید. مهم این است که شما کارهای خودتان را بطور صحیح ادامه بدهید. نماز بخوانید نماز صحیح، اول وقت بخوانید.
تمام روز با وضو باشید، قرآن زیاد بخوانید. هر چه شک و تردید پیش آمد، اعتنا نکنید اگر به شیطان بی اعتنائی بشود رها می کند و می رود. البته برای شما چون ادامه دار بوده باید بیشتر مقاومت کنید و ادامه بدهید تا بفضل خدا در اثر استقامت شما مسئله حل بشود.
من فکر کنم شما باید به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زیاد توسل کنید صبح و شام و تماس خودتان را هم با من قطع نکنید. موفق باشید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای