جلسه چهارشنبه 1400/3/26
به مقداری که تجارت کنی. از وقتت، برای خودت مصرف کنی. از وقتت برای ... ببینید آدم یک وقت در طبقه اهل اخلاق است. یک وقت در طبقه اهل عمل است. یک وقت در طبقه اهل اعتقادات و یقین است.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

روایات متعددی با این لفظ داریم. خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک. خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک. از خودت برای خودت بگیر. ببینید شما یک مقداری وقت دارید. بیست و چهار ساعت. بیست و چهار ساعت، بیست و چهار ساعت مثلا تا هفتاد سال. این اوقات، وقت ها، مقداری از دارایی شماست. از این دارایی زمان خودت، زمان، از این دارایی برای خودت، خود واقعی، یعنی برای جانت، برای آن چیزی به دست بیاور. شما سلامتید. الحمدلله سلامتید. از این سلامتی ات برای خودت چیزی به دست بیاور. از سلامتی ات برای خودت چیزی به دست بیاور. مثلا کسی که روزه می گیرد، دارد از سلامتی خودش برای خودش سرمایه تهیه می کند. مثال قبلی مان. دارد از وقت خودش برای خودش سرمایه تهیه می کند. حالا اینجا عرض می کنیم. از سلامتی خودش برای خودش دارد برای خودش سرمایه تهیه می کند. قوت دارد. مثلا فرض کنید امیرالمومنین بازوی قوی دارد. دارد از این بازوی قوی اش برای خودش سرمایه تهیه می کند. مثلا آن بازوی قوی مرهب را با یک شمشیر از پا در می آورد. دشمن اسلام را از پا درمی آورد. این می شود از خودش برای خودش سرمایه تهیه می کند. از فکر خودش. می نشیند برای هدایت خلق خدا نقشه می کشد. برای کمک به خلق خدا. برای کمک به دین خدا. کمک برای هدایت مردم. می نشیند فکر می کند. نقشه می کشد. پس دارد از خودش برای خودش سرمایه تهیه می کند. آدم چقدر تاجر است؟ اگر یادتان باشد مکرر عرض کردیم. فرمود هَل أدُلَّکُم إلَی تِجارَهٍ. آیا من شما را به یک تجارتی راهنمایی نکنم که این نتایج را دارد؟ تُنجِیکُم مِن عَذابٍ ألیم. مثلا. شما را از عذاب الیم آخرت نجات می دهد. یک تجارتی است. شما دارید تجارت می کنید. با این تجارت مصونیت از آتش تهیه می کنید. طبقاتی در بهشت برای خودت تهیه می کنی. چند طبقه؟ به مقداری که تجارت کنی. از وقتت، برای خودت مصرف کنی. از وقتت برای ... ببینید آدم یک وقت در طبقه اهل اخلاق است. یک وقت در طبقه اهل عمل است. یک وقت در طبقه اهل اعتقادات و یقین است. طبقه آدم فرق میکند. شما می بینید. باز مکرر این را عرض کردیم. قرآن می فرماید موازین. نه یک میزان. در ذهن ما میزان، فقط میزان عمل است. میزان عمل، یک میزان است. میزان اخلاق یک میزان دیگر است. خیلی قیمتی تر و خیلی بلندمرتبه تر است. میزان عقاید خیلی بالاتر است. اگر کسی در طبقه اهل عقاید باشد. ببینید ما امام داریم دیگر. امام در عقاید امام ماست. در اخلاق امام ماست. در عمل امام ماست. من همانجور فکر می کنم که امام ما فکر می کند. اعتقادم به خدا همانجور است که امامم هست. حالا با فرق درجات. یا اخلاقم به همان شکلی ست که اخلاق امامم هست. یعنی امامم هرچه داشت، مثلا گفتند درآمد فدک را آورده بودند و روی زمین ریخته بودند. مثلا داریم می گوییم انقدر سکه روی زمین ریخته بود که این نفری که این طرف نشسته بود، آن طرفی را نمی دید. انقدر سکه روی هم انبار بود. تا ظهر تمام شد. یعنی فرض کن مثلا ساعت ده صبح آورده اند. تا ظهر همه سکه ها تمام شد. به فقرا رسید. چیزی برای ناهار خودشان نداشتند. گذشت [کردن]. یکی اخلاقی بدین شکل دارد. خب. در طبقه اخلاق قرار دارد. یکی اعتقادش... آن بزرگواری که فرموده بود والله من نترسیدم. وقتی امام را گرفتند که به تهران بیاورند، معلوم نبود که چه می شود. ممکن بود همان شب اعدام کنند. ممکن بود به زندان بیندازند. ممکن بود تبعید کنند. [فرمود] والله من نترسیدم. این نترسیدن را امام ایشان هم دارد. اخلاق ایشان شبیه اخلاق امامش هست. شجاعتش به شجاعت امامش شباهت دارد. پس ایشان در طبقه اهل اخلاق است. گذشتش هم همینجور است. مثلا. از همه دشمنانش می گذرد. از همه کسانی که به او بد گفته اند می گذرد. به راحتی می گذرد. کسی به او بدی کرده است، او نسبت به آن کس مهربانی می کند. نیکی و خیر در مورد کسانی که با تو بدی کرده اند. این از کمال است. لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ أخلاق. این از مکارم اخلاق است. این شخص در طبقه اهل اخلاق است. یا آن کسی که در طبقه اهل اعتقادات است. اعتقاداتش شبیه اعتقادات امامش است. آن که عملش شبیه عمل امامش هست. اگر در این اوقاتی که به ما داده اند که سرمایه ماست، وقتی که به ما داده اند، که تمام سرمایه ما همان وقت ماست، همین هفتاد سال، هشتاد سال وقت و زمان و فرصتی که به شما داده اند، فرصتی که به شما داده اند، یک فرصت داده اند. در این بتوانی تجارت کنی. طبق آن آیه. یا طبق این چیزی که عرض کردم خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک. داری از این وقتت، از سلامتت، از قوتت، از فکرت، از بازویت، برای خودت اخذ می کنی. برای خودت می گیری. از خودت برای خودت می گیری. خوش به حالت. ما باید در زندگی مان این خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک را سرلوحه قرار بدهیم. از توانایی خودم برای لذت بردن بیشتر استفاده می کنم. برای راحت بیشتر استفاده می کنم. برای ثروت بیشتر استفاده می کنم. برای مقام بالاتر استفاده می کنم. این که هیچی. بر باد فناست. هرچه کردی بر باد فناست. اگر خودت برای خودت به معنای اخروی آن [استفاده کردی،] یعنی اگر شما عمل خوب بکنی، داری برای خودت کار می کنی. اگر بر عمل خوب مداومت کنی، در شما اخلاق ایجاد می شود. مداومت بر عمل اخلاق ایجاد می کند. مثلا عرض می کنم. اولین بار که یک فقیر به من مراجعه کرد، من یک ریال به آن فقیر می دهم. مثلا. حالا قدیم که یک همچین چیزهایی بود. بعد نفر دوم هم می آید. مثلا آن را یک ریال یا دو ریال می دهم. این را تکرار می کنم. یواش یواش این برای من تبدیل به سخاوت می شود. سخاوت. آن وقت شما به طبقه بالاتر می روی. شما را در موازین اخلاقی می گذارند. موازین عمل، موازین اخلاق. اگر موازین عمل پیگیری شود، یعنی اعمال خوب پیگیری شود، موازین عملت پر شود، سنگین شود، این تبدیل به اخلاق می شود. آن وقت در موازین اخلاق هم چیزی جا می گیرد. البته یک شرط اصلی دارد که آدم این را با گناه خراب نکند. کار خوبش را با گناه خراب نکند. چون کارهای خوب با گناه خراب می شود. مثلا من یک غیبت می کنم، همه اعمال خوبم به نامه عمل آن کسی که غیبت کرده است منتقل می شود. اگر یک چنین چیزی باشد، خب دیگر اصلا ترازوی عمل من خالی است. پس آدم باید به طور جدی با مواظبت بر گناه عمل کند تا بتواند آنچه که از خودش برای خودش گرفته، برای خودش بماند. به جای دیگر منتقل نشود. من یک دل می سوزانم. مثلا دل پدر یا مادر را. این یکهو همه سرمایه عمل شما را می سوزاند. یک دل سوزاندن، ممکن است یک وقت تمام سرمایه عمل شما را بسوزاند. دیگر آنچه که خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک از دست رفته است. دومرتبه باید شروع کنی. این دومرتبه شروع کردن را مکرر در روایات داریم. می گویند کسی که به حج برود و برگردد، إستَعنِ فِی العَمَل. عمل را دومرتبه شروع کن. گذشته ات پاک شد. درست شد. گذشته جبران شد. حالا دومرتبه برای ساختن همان خُذ لِنَفسِکَ مِن نَفسِک شروع کن. خب.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

من دوتا شش ماهه به یاد دارم. یک شش ماهه در رحم مادر سقط شد. با ضربت در سقط شد. با یک لگد سقط شد. اگر آسمان به زمین می آمد، شاید جا داشت. یک شش ماهه هم روی دست پدر. روی دست پدر ضبح شد. فَضُبِحَ مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن. از این گوش تا آن گوش به ضربت تیر. آخر این کار، کار تیر نیست. کار خنجر است. اما این تیر برای آن گلوی نازک کار خنجر کرد. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. خدایا بر ما رحم کن. خدایا بر ما رحم کن.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای