جلسه چهارشنبه 97/5/17
اگر حداقل لازم را داشتم، عبور من از آن پل مرگ سهل می شود. شیطانی که در طول عمر نتوانسته، نتوانسته، هیچ وقت نتوانسته من را زمین بزند، چون من حداقل ایمان را داشته ام دیگر. حداقل ایمان را داشته ام، دیگر آن حرفش در گوش من اثر نمی کرده. او ول نمی کندها. حرف را می زند. اما اثر نمی کند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

به نظرم آمد که یکی دو تا حدیث به مناسبت گرانی های زمان ما [بگویم] که البته از آثار کارهایی است که دشمنان می کنند. این را بفهمید. یک جنگ عظیمی شاید در حدود بیست سال است علیه ایران و مثلا چین و این کشورهایی که مخالف امریکا هستند، آنها شروع کردند. این ناگزیر آثار دارد. جنگی که آنها شروع کردند. این یکی. و یک دلیل دیگرش این است که در دستگاه های دولتی ما آدم های دل نسوز زیاد داریم. دلسوز کمتر داریم. خب. این هم هست. عدم مدیریت باز دستگاه های دولتی هم [هست]. مدیریت فنی. مدیریت یک فن است. این را قبلا هم برایتان عرض کرده بودم. تقریبا در سراسر، ببینید  تقریبا در سراسر دنیا اساتید دانشگاه های دنیا یهودی اند. قزاقستان را گفتند آقای رئیس جمهورش یک معاون گذاشته. معاون از همین یهودی هاست. آن هم ایران نیست که بخواهد خرابش کند. آنجا زمین و آسمان فرق کرده. حالا نمی خواهیم بحث اینها را زیاد عرض کنیم. یک چیز دیگر هم در پشت پرده وجود دارد که اگر این پشت پرده هم وجود نداشت تمام این چیزهایی که عرض می کنیم، عدم مدیریت و دلسوز نبودن و دست دشمن و اینها همه اثر نمی کرد. این روایت از اسبق بن نباته است. از زبان و بیان امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام نقل می کند که ایشان فرمود رسول خدا فرموده است. ایشان فرمود که رسول خدا فرموده است، اِذا غَضِبَ اللّه‏عَلى اُمَّةٍ وقتی که خدا بر امتی غضب کند، وَ لَم يُنزِل بِهَا العَذابَ. یک وقت عذاب نازل می شود. یک شهری از شهرهای کشور خودمان زلزله آمد. زلزله از پنج ریشتر هم بیشتر نبود. اما کن فیکون کرد. این می شود عذاب. خب؟ سیل آمد یک شهر را تخریب کرد. از اینها نه. اگر اینگونه بلاهایی که نابود می کند را بر آن مردم، بر مردمی که غضب کرده است نازل نفرمود، یک بلاهای جور دیگری [می آید]. غَلَت اَسعارُها گرانی می آید. گرانی می آید. من یادم است دوره های خیلی قبل، بنزین مثلا فرض کنید که هفت هزار بود. مثلا. دولت می خواست این را بیاورد به قیمت طبیعی بنزین [برساند]. می دانید قیمت طبیعی بنزین اینجوری نیست. حالا مثل عرض می کنم یک تومان گذاشته بود روی این. فردا یکهو همه چیز گران شد. آخر چرا؟ چرا؟ این گرانی که دولت گذاشته روی بنزین چقدر در نان اثر دارد؟ حالا قیمت نان یک مقداری کنترل شده است. آن را نمی گوییم. چیزهای دیگر. به چه دلیل؟ این تکرار شدها. سال بعد مثلا فرض کنید یک تومان دیگر گذاشت رویش. بلافاصله ها. این ها را در ایام عید می گذاشتند. معمولش این بود. بلافاصله باز دومرتبه رفت بالا. یعنی چه؟ یعنی این مردم مسلمان اند؟ اینجور جنسش. برای شما که فرض کن نانوا هستی این گرانی بنزین چقدر اثر دارد؟ چقدر فرق می کند؟ قیمت ها گران می شود. گرانی قیمت ها یک بلاست. بلایی است که در اثر گناه، بلایی است که در اثر گناه. عرض کردیم این باطنش است ها. ظاهرش همان هایی بود که عرض کردیم. دشمن دارد می جنگد. خب خیلی جاها ممکن است دشمن دارد با ما می جنگد. اما چرا موفق نمی شود؟ اینجوری. اینجاها موفق می شود چون ما خودمان زمینه اش را ساخته ایم. باور کنید من نمی دانم. حالا این حرف خیلی حرف سنگینی است. آیا در هیچ کشوری به اندازه ایران دروغ گفته می شود؟ یک روز شما، بنده محاسبه کنیم. ببینید در طول روز که زندگی کردم، حرف زدم، چندتا دروغ از دهان من درآمده؟ حالا شماها دو سه آب شسته اید دیگر. بچه های مسلمانید. متدین اید. نماز خوانید. خوبید. یک. و قَصُرَت أعمارُها عمرهایشان کوتاه می شود. ببینید حالا عمرها کوتاه می شود، شما هفتاد سال عمر می کنی. بله. در گذشته می گفتند مثلا امید به زندگانی این مقدار بوده، حالا امید به زندگانی این مقدار است. شما از این زندگی چقدر بهره مند می شوی. این مهم است ها. از زندگی ات چقدر بهره مند می شوی؟ این مهم است ها. از زندگی ات چقدر بهره مند می شوی؟ لَم يَربَح تُجّارُها در تجارت شان سود نیست. [و لَم تَزكُ ثِمارُها] میوه هایشان خوب درنمی آید. یکهو سرما می زند. اول بهار سردرختی ها همه... و لَم تَغزُر اَنهارُها رودخانه هایشان و نهرهایشان پرآب نخواهد بود. حُبِسَ عَنها اَمطارُها باران تعطیل می شود. الان بعضی از استان های ما به طور جدی باران نیامده. جدی باران نیامده. آن یکی اش را دیگر عرض نمی کنم باشد برای بعد.

اگر آدم ایمان داشته باشد حتما عمل می کند. اگر عمل می کند حتما ایمان دارد. اگر من کوتاهی در عمل می کنم مال ضعفی است که در ایمانم وجود دارد. اگر ضعفی در ایمان من وجود داشته باشد، هرمقدار در ایمان من ضعف باشد، یک جاهایی را من کم می گذارم. ببینید یک حداقل است. این را مکرر هی عرض کردیم. یک حداقل مقبولی از ایمان هست. یعنی وقتی بنده و شما از این دنیا برویم، اگر این مقدار ایمان داشته باشیم، می گویند این مومن است. با او به عنوان مومن عمل می کنند. آن حداقل، داریم می گوییم حداقل ها نه حداکثر؛ این حداقل وقتی است که شما و بنده در عملم هیچ کوتاهی ندارم. مثلا فرض کنید که بناست امر به معروف کنم. لازم است. واجب است. نمی ترسم. اگر می ترسم برای یک امر به معروف، می ترسم یک جایی که باید، جای باید داریم دیگر، جایی باید امر به معروف کنم من می ترسم، این نشانه این است که یک مشکلی، ضعفی در ایمان من هست. می گویند در زمانی که میرزای شیرازی امر به جهاد کرده بود- مشهور در مراجع مان دوتا میرزاست. یک میرزای بزرگ است که فتوای تنباکو را داده. این را ممکن است شما یک ذره بشناسید. بعد از ایشان شاگردانش مرجع شدند. یکی از شاگردان ایشان او هم، هم مثلا اسمش میرزا بود و هم ایشان هم شیرازی بود. حالا مقدمات و موخرات داردها. بنابراین به ایشان می گویند میرزای دوم یا میرزای شیرازی کوچک.- ایشان فتوا داد که عراقی ها با انگلیس ها بجنگند. این را هم برایتان عرض کرده ام. انگلستان یک امپراطوری بود. یک امپراطوری بزرگ. آن وقت ابرقدرت درجه اول جهان بود. یعنی روس ها که مقابل شان بودند، شاید درجه قدرت شان به اندازه آنها نبود. عرب های عراقی با همان وسایل بسیار قدیمی بدون داشتن چه پیروز شدند. دولت انگلستان بساطش را جمع کرد و برد. عراق آزاد شد. خب. حالا این مقدمات را یک وقتی برایتان گفته ام. یک نفری را دیدند دارد به سوی جنگ می رود. فرض کن دارد می دود یا حالا می رود. بدنش هم می لرزد. خب آقا چرا می لرزی. گفت آخر می ترسم. خب پس چرا می روی؟ گفت که واجب است. اگر ایمان آدم حداقل است، ببینید حداقل لازم ها، حداقل لازم را داشته باشد که وقتی از این عالم می رود در آن پل نلغزد، در آن پل نلغزد، مرگ یک پل است دیگر، در آن پل نلغزد. شیطان نیاید. به خاطر نقصی که... ببینید یک برج و بارویی هست. یک دانه از این باروها، یک بخشی از این دیواره قلعه فرو ریخته. همان ضعف ایمانی که عرض می کنم. خب دشمن از اینجا می آید تو. حالا فرض کنیم که خدا به این آدم مرحمت کرد شیطان نتوانست از آن بخش ضعیف تر ایمان این استفاده کند و همه ایمانش را ببرد. داستان های مکرر، خیلی مکرر نقل شده که یک بنده خدایی حال بد پیدا کرد. حالت احتضار پیدا کرد. هی بهش می گفتند بگو اشهد ان... نمی گفت. دومرتبه می گفتند. نمی گفت. سه مرتبه می گفتند. نمی گفت. خیلی ناراحت شدند. بابا یک عمر این نماز می خواند. روزه می گرفت. مسلمان بود. متدین بود. حالا برطرف شد. خدا خواست و برطرف شد. به حال عادی برگشت و حالش خوب تر شد و حالش خوب شد و بعد گفت که ... حالا مثل ها، یک دانه ظرف چینی عتیقه داشت. گفت این را بیاورید بشکنید. حالا این کار درست است یا نادرست است کاری نداریم ها. این را بیاورید بشکنید. چرا این را بشکنیم؟ گفت شیطان آن لحظات آخر این را آورده بود. می گفت اگر بگویی اشهد ان لا اله الا الله این ظرفت را می شکنم. من دلم نمی آمد. ببینید من این ظرف را از خدا بیشتر دوست دارم. این می شود ضعف ایمان. مومن آن است که أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ قرآن دارد. [آیه 165 سوره بقره]. مقایسه که می کنی خدا را و خودش را، خدا را بیشتر دوست دارد. خدا را و زن و بچه اش را، خدا را بیشتر دوست دارد. یعنی برای خاطر خدا حاضر است از زن و بچه اش بگذرد. برای خاطر خدا. ببینید یک وقت در عمر آدم پیش می آید. اما مثلا اگر یک وقت پیش آمد چه؟ من حاضرم بگذرم یا نه؟ اگر حاضر نیستم نشانه یک عیب است که ممکن است خطرساز شود. در هرصورت. اگر ایمان آدم حداقل لازم باشد، در عمل هیچ جا کم نمی آورد. ببینید کم نمی آورد. مکرر من حالا چون برخورد دارم، همین تازه یک کسی گفته بود که دیگر دارم کم می آورم. احتمالا بلا و مشکلات داشت. کم نمی آورد. در هیچ شرایطی. ایمان اگر به حداقل لازم باشد، آدم جایی کم نمی آورد. در امتحانات شهوانی کم نمی آورد. در امتحانات مالی کم نمی آورد. در امتحانات مقام و منسب و آبرو کم نمی آورد. یک وقت آبرویش و خدا در برابر هم قرار گرفتند، از آبرویش می گذرد، برای خاطر خدا. از جانش می گذرد، برای خاطر خدا. از پولش می گذرد، برای خاطر خدا. ببینید آدم می تواند این را تمرین کند. از کوچک ترین اینها، کم قیمت ترین اینها که مال است، حالا اگر مال کم قیمت تر است. برای بعضی ها مال شان از جان شان عزیزتر است. آن را نمی گوییم. اگر مالش از جانش از جانش عزیزتر نیست، تمرین را از اینجا شروع کند. قرآن دارد کسی که انفاق می کند، وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ. وَتَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ [آیه 265] سوره بقره. کسی که دستش دائما در جیبش است تَثْبِيتًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ. ایمانش می شود ایمان ماندگار. حادثه ای آن را نمی لرزاند. خب. اگر ایمان آدم درست باشد، حداقل باشد، هیچ جا در عمل کم نمی آورد. اگر دیدیم یک کسی در عمل هیچ کم نمی آورد، هیچ جا کوتاهی نمی کند، در انجام وظایفش هیچ جا کوتاهی نمی کند، مطمئن باشید که این ایمانش آن حداقل لازم را دارد. حداقل لازم را دارد. حالا ممکن است بیشتر هم باشد. خب. پس ببینید ایمان عمل را به بار می آورد. عمل ایمان را به بار می آورد. دور نیست؟ اصلا می دانید دور یعنی چه؟ فرض کنید، فرض کنید ما می گوییم این ستون سقف را نگه داشته. این سقف هم ستون را نگه داشته. می شود دور. نمی شود. فقط یک طرفش باید باشد. مثلا ستون است که سقف را نگه داشته. خدا نگه داشته ها. حالا مثلا. عمل ایمان را، ایمان عمل را. راه حل این دور این است که شما در ابتدا وقتی که ایمانت درست باشد و کامل باشد، عمل دیگر برایت زحمت ندارد. در داستان حضرت یوسف وقتی که حضرت یوسف چشمش را بست و از آن اتاق ها رفت برایش زحمت داشت؟ زحمت نداشت. کسی که از خدا می ترسد. حادثه هم هرچه بزرگ باشد، نمی ترسد. نمی ماند. لنگ نمی شود. برایش زحمت ندارد. اما اولش چه؟ حالا داستان حضرت یوسف داستانش جداست. چون پیغمبر خدا بوده است و جزء مخلَصین بوده است. آن زحمت را اگر آدم تحمل کند، آن اعمالی را که برایش سخت است، که برایش سخت است، مثلا به نامحرم نگاه نکردن برایش سخت است، این عملی که برایش سخت است، سختی اش را به تن بخرد و عمل را دقیق انجام بدهد، آن کمبودها درست می شود. یک روزه؟ نه یک روزه. اما به زودی. یک خویشاوندی داشتیم خدا رحمتش کند [گفت] من اولین بار که می خواستم خمس بدهم پنج ریال دادم. البته فرض کنید که هشتاد سال پیش. پنج ریال دادم. خب اگر شما با پنج ریال، اولین بار را پنج ریال خمس دادی، بارهای بعد یواش یواش ولو به عددهای بزرگ هم برسد، انقدر برایت سخت نیست. آدم تمرین بکند، همه کارهای سخت را اگر آدم تمرین کند، سهل می شود. پس با تمرین کارهایی که مطابق میل من نیست، دلم نمی خواهد اما خدا راضی است، من به آن حداقل لازم می رسم. اگر حداقل لازم را داشتم، عبور من از آن پل مرگ سهل می شود. شیطانی که در طول عمر نتوانسته، نتوانسته، هیچ وقت نتوانسته من را زمین بزند، چون من حداقل ایمان را داشته ام دیگر. حداقل ایمان را داشته ام، دیگر آن حرفش در گوش من اثر نمی کرده. او ول نمی کندها. حرف را می زند. اما اثر نمی کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای