أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
در فرمایشات پیامبر فرمودند من دو چیز در میان شما باقی می گذارم. میراث من، دقت کنید؛ میراث من به عنوان پیامبر، میراث من به عنوان پیامبر، دو چیز است. یکی کتاب من است، یکی عترت من. به عنوان پیغمبر. پیامبر یعنی کسی که راه خدا را نشان می دهد. میراث کسی که کارش و وظیفه اصلی اش نشان دادن راه خداست، میراثش هم چیزی است که راه خدا را نشان می دهد. نه میراث شخصی. میراث شخصی نه. میراث پیامبری اش. او چون پیامبر است، یعنی شخصیت حقوقی؛ او چون پیامبر است، میراثی دارد. او چون شخص است، محمد بن عبدالله است (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم)، به آن مناسبت هم یک مواریثی دارد که آن ها را بردند و خوردند. حالا به آنها کاری نداریم. حالا آیه را دقت کنید. [در آیه 29 سوره انسان] می فرماید: إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ. این قرآن تذکره است. الان صحبت بود. یادآوری است. ذکر. ذُکر. چیزی را به یاد می آورد. قرآن آمده است یک چیزهایی را به یاد بیاورد. گفته می شود که شما حداقل خداشناسی و توحید را در جان خودتان دارید. یعنی می گوییم به عنوان فطری دیگر. ما یک بخش های فطری داریم. آن بخش های فطری حداقلش خداشناسی است. حداقلش خداشناسی است. این خداشناسی که در فطرت شما و در جان شماست، فطرت شما یعنی ساختمان شما؛ در ساختمان وجود شما هست، این در اثر حوادث روزگار فراموش می شود. اگر یک دزدانی و یک گمراه کنندگانی باشند ممکن است به اشتباه به سوی اشتباه بروند. مثلا آن شخص خدایی را که در دلش با او آشنا هست را سنگ و چوب بداند یا انسان بداند یا یک چیز دیگری بداند. یعنی ممکن است گرفتار گمراهی شود. ممکن است در اثر شدت حوادث روزگار فراموش شود. حالا قرآن مکرر می فرماید. می گوید در یک کشتی که نشستی، تا به حال دیده ای که در دریا حوادث خیلی تندی به وجود می آید. طوفان خیلی تندی به وجود می آید. در آن طوفانی که دیگر هیچ امیدی به هیچ جایی ندارید، جایی یک امیدی و یک جای ناشناخته ای در عمق جانتان وجود دارد که شما در آن لحظات به آن توجه می کنید. می گویند آن چیز گم شده که در اثر حوادث فراموش شده [همان شناخت فطری خداست]. پس بنابراین داریم می گوییم پیامبران که مکرر هم در قرآن داریم مذکِّر اند. یادآور اند. یادآوری کننده اند. می فرماید إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ. این قرآن تذکره است. یادآوری کننده است. خب. فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ هرکس بخواهد می تواند این قرآنی را که یادآوری می کند، آن مقصد نهایی را یادآوری می کند، ممکن است این قرآن را به عنوان نشانه راه، نشان دادن راه، بگیرد و راه را برود. فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا. می تواند این قرآن را به عنوان راه برای رسیدن به ربّش انتخاب کند. این قرآن را به عنوان نشان دهنده راه برای رسیدن به ربش که هدف نهایی است انتخاب کند و بگیرد. استفاده کند. به عنوان نشان دادن راه از این قرآن استفاده کند. به عنوان نسخه از این قرآن برای رسیدن به مقصد استفاده کند. این یک. دومی هم داشت دیگر. پیامبر فرموده بود من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم. هرکس به این دو چنگ بزند گمراه نمی شود. اینها نشان دهنده راه اند. قرآن و اهل بیت من، عترت من، نشان دهنده راه اند. هرکس به این دو چنگ بزند، دست از این دو برندارد، هرگز گمراه نمی شود. حالا می خواهیم ببینیم این حرف دوم هم از قرآن به دست می آید؟ حالا من آیاتش را برای شما می خوانم ببنیم که قابل استفاده هست یا نه. [در آیه 57 سوره فرقان می فرماید:] قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ. من برای رسالتی که [به عهده داشتم و] راهنمایی شما و زحمت هایی که برای هدایت شما کشیدم، از شما اجر درخواست نمی کنم. حالا اینجا این را عرض کنیم. همه پیغمبران این حرف را می زنند. البته قرآن همه شان را ندارد. بخشی از پیامبران را نام برده. آنها می گویند که ما برای زحمتی که برای هدایت شما کشیدیم، از شما اجری نمی خواهیم. اجر ما بر عهده خداست. حالا این را یک وقت دیگری به یک مناسبت دیگری هم عرض کرده بودیم. یکی از پیامبران فرموده که من اجرم را از خالقم می خواهم. یکی از پیامبران فرموده است که اجر من إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي [آیه 27 سوره زخرف.] باز این همان لفظ است با یک مقداری فرق. کسی که مرا خلق کرده است اجر مرا خواهد داد. من از شما هیچ گونه اجری نمی خواهم. فقط در میان پیامبران حضرت نوح است. البته حضرت نوح هم دوبار فرمایش فرمودند. مثلا یک بار عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي فرمودند. خدای خالق من اجر من را خواهد داد. یک جا فرمودند که الّا الله. خدای تبارک و تعالی اجر من را خواهد داد. بین خدای خالق و بین الله. فرمودند الله اسم جامع تمام صفات کمال است. الله. ما ها می گوییم اسم اعظم. اسم اعظم است که جامع تمام صفات کمال است. ببینید حضرت نوح مثلا قرآن فرموده نهصد و پنجاه سال، نهصد و پنجاه سال برای هدایت مردم زحمت کشیده. خیلی مردم بد کردند. خیلی سختی نشان دادند. خیلی سختی نشان دادند. ثمره تقریبا هزار سال. آخر اصلا نمی شود. هزار سال زحمت. هشتاد نفر به ایشان ایمان آوردند. حالا چقدرش هم فرزندان و نوه های خودش بودند. بعد از پایان هزار سال زحمت آنجا فرموده است که اجر من را الله تبارک و تعالی خواهد داد. نه خدای خالق. ببینید خلقت یکی از صفات است. درست است؟ یکی از صفات حسنای الهی است. خالق یکی از اسماء حسنای الهی است. الله چه؟ الله همه صفات حسنای الهی را دربر دارد. بینش بصیرت دین حضرت نوح بعد از هزار سال ریاضت عوض شده. حالا خدا را آنطور که بایست، که هیچ کس خدا را آنطور که بایست نمی تواند بشناسد. حالا؛ ما می گوییم خدا را آنطور که بایست شناخته است. این را دقت کنید. اگر شما و من کار بکنیم، اگر کار بکنیم، کار درست باشد، به ثمر برسد، کار قبول شود، سرانجام کار ما این است که خدا را بشناسیم. خدا را شناخته از دنیا برویم. نه خدا شنیده. ما همه خدا را شنیده ایم. همین هم ان شاء الله نجات می دهد. اما اگر کار بکند، اگر روی اخلاقش کار بکند، روی اخلاقش، اول روی عملش، عملش پاک و پاکیزه شود، بعد اخلاقش درست شود، بعد اخلاقش درست شود، نتیجه اش این است که تازه با خدا آشنا می شود. ببینید ما دعا می کنیم. دعای ما با چیست؟ یک خدای غائب. یک خدای دوردست. خدایی که رودر روی ما باشد نیست. ما با خدا حاضر و ناظر سخن نمی گوییم. خدای حاضر و ناظر. خدای ما حاضر و ناظر نیست. اگر آدم روی عملش و بعد روی اخلاقش کار بکند و زحمت بکشد... ببینید این را هم مکرر عرض کردم. تمام کوشش ما در زندگی این است که زندگی راحت بکنیم. چه کسی به غیر این فکر می کند؟ همه زحمت ما [برای] این است. مثلا شما می روید درس می خوانید. برای اینکه بعد مثلا مهندس بشوی. بعد یک کار خوب گیرت بیاید و یک زندگی راحت داشته باشی. از این زندگی راحت، مثلا از چه، از اینها، آن خدای آشنا به دست نمی آید. ما خدای آشنا لازم داریم. قیامت که برویم، آنجا آن خدای آشنا در دسترس ما نیست. خدای حاضر و ناظر نیست. من باید در قیامت به خدای حاضر و ناظر پناه ببرم. باید به خدای حاضر و ناظر پناه ببرم. او مرا بشناسد. من او را بشناسم. پناه ببرم تا از آن هول قیامت [در امان باشم]. اگر یادتان باشد عرض کردیم. هول قیامت. معنای هول که معلوم است؟ هول یعنی چه؟ آن هول قیامت، هول و ترس قیامت بزرگ ترین ترس ممکن است. آدمیزاد وقتی این تن را رها کند، حد و مرزش را رها می کند. اینجا تن برای ما حد و مرز است. البته برای ما. تا اینجا در تن هستیم، تن حد و مرز ماست. ببینید مثلا شما می دانید که انسان یک درجه ای از صدا را نمی شنود. یک کمی بالاتر باشد، نمی شنود. یک کمی پایین تر باشد، نمی شنود. گوش حد و مرز دارد. چشم حد و مرز دارد. ما یک چیزهایی را نمی بینیم. نه اینکه نیست. هست. مثلا بعضی از حیوانات چشم شان تیز تر است. یک چیزهایی را. شامه شان تیز تر است. ما حد و مرز داریم. وقتی آدم این تن را زمین بگذارد، حد و مرزهایش برداشته می شود. آن وقت می تواند. می تواند یعنی اینجا اگر یک هول باشد، مثلا یک صدای خیلی مهیبی باشد، ممکن است قلب آدم تحمل نکند. در بعضی از امم گذشته یک صیهه می آمد. یک صیهه آسمانی. همه شان جان می سپردند. همه چیز سالم مانده. یک صیهه. هرچه موجود زنده بوده نابود شده. از این عالم که برویم دیگر هرچه صیهه باشد، آدم تحمل می کند. یعنی بلایش را می کشد نه اینکه تحمل می کند. ترس هرچه بزرگرتر باشد آدم می کشد. اینجا اگر ترس زیاد باشد، قلب می ایستد. آنجا قلب وجود ندارد که بایستد. بنابراین بزرگ ترین ترس ها هم بر سر آدم می آید. باید از آن هول قیامت به خدا پناه ببرد. به خدای غایب. ما خدای حاضر و ناظر لازم داریم. خدای حاضر و ناظر. آنهایی که در این دنیا زحمت می کشند، از این نوع زحمت ها. زحمت روی خودشان. نه روی بازویش که مثلا بازویش قوی تر شود. روی خودش. آنهایی که روی خودشان زحمت می کشند، خدای غایب [برایشان] به خدای حاضر تبدیل می شود. چه عرض می کردیم؟ قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ. من برای زحماتی که برای هدایت شما کشیدم. داشتیم این را عرض می کردیم که در میان همه انبیاء آنهایی که نام دارند و برای زحمات شان صحبت از اجر شده، حضرت نوح دوبار حرف زده. یک بار فرموده که اجر من بر عهده خالق من است. یک بار هم [چیز دیگری] فرموده که ما می گوییم این نتیجه آن نهصد سال و هزار سال زحمتی بود که کشید. هزار بار در راه هدایت مردم جان داد. انقدر زجر دادند. ایشان را آزار کردند. بد گفتند. سنگ زدند. چه و چه. هزار سال. ثمره این هزار سال تبدیل شد به اینکه او از الله تبارک و تعالی خدای اسم اعظم الهی اجر خودش را درخواست می کند. می کوشیم شاید بفهمیم. قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا. إِلَّا مَنْ شَاءَ مگر کسی که می خواهد به سوی ربش یک راهی بیابد. ما می دانیم که... خود قرآن فرموده. ایشان یک جایی فرموده اصلا من اجر نمی خواهم. بعد هم فرمودند که اجر من مودت ذوی القربی من است. خب؟ حرف بنده این است که ببینیم آیا از این آیه می توانیم استفاده کنیم که مودت ذوی القربی هم یک راه است. آن آیه فرمود این قرآن راه است. بگوییم اینجا هم دارد این سخن را می گوید که مودت ذوی القربی که اجر من است، که من گفتم اجر نمی خواهم و اجر من محبت ذوی القربی من است، این اجر همان راهی است که شما را به خدا می رساند. حالا گردن این آیه نمی گذاریم. اما با کمک آن حدیث ثقلین، ببینید حدیث ثقلین؛ این نشان می دهد که هم ذوی القربی راه اند هم قرآن راه است. اگر شما این دو را بگیرید و چنگ بزنید و دست از این برندارید، هیچ وقت گمراه نمی شوید. چون در راهید. آدم وقتی در راه است که گمراه نمی شود که. قرآن راه است. ذوی القربی هم راه اند. آقا اگر شما این دوتا را سفت بچسبید، شما در راهید. آقا حالا همه عالم نخواستند بیایند در این راه. همه گمراه اند. همه عالم نخواستند. خب نخواستند. چون خدا آدمیزاد را آزاد خلق کرده. می تواند راه را ببیند و نیاید. اصلا نگاه نکند. پشت بکند. می تواند. می تواند راه را ببیند. آن آیه که در قرآن بحث از امامت می کند، [آیه 72 سوره اسراء] بعد می فرماید: وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى. هرکس که در این دنیا کور باشد. هرکس که در این دنیا کور باشد. در این دنیا کور باشد یعنی چه؟ یعنی چشمش را بسته. هرکس خواست چشمش را ببندد، می تواند ببندد. خب اگر چشمش را بست، راه را می بیند؟ نه نمی بیند. راه را پیدا می کند؟ نه راه را پیدا نمی کند. راه چیست؟ امام است. آنجا صحبت از امام است. حالا می خواهیم این را عرض کنیم که قرآن راه است. و اهل بیت راه اند. این دو تا از هم جدا نیستندها. این دوتا از هم جدا نیستندها. این دوتا با هم اند. تا کی؟ تا قیامت. این یکی را بگیری، اصلا نیست. چون این با آن است، این را بگیری، شما اصلا این را نگرفتی. آن یکی را بگیری، چون این دوتا با هم اند و یک لحظه از هم جدا نیستند، این را نگرفتی. پس گمراهی است. فقط فرض راه یافتند و پیدا کردن راه، پیدا کردن راه این است که این دو را بگیری. مودت چیست که یک بخشی از این راه است؟ فرمودند محبتی که در عمل دیده می شود. محبتی که در عمل دیده می شود. قرآن هم که قرآن است. یعنی اگر آدم نسبت به اهل بیت مودت داشته باشد، یعنی در عمل محبت داشته باشد. در عمل محبت و مودت خودش را نشان بدهد و قرآن را، این دو را چنگ بزند، این راه را یافته است. اگر راه را یافته باشد، دقت کنید، نجات یافته است. اگر راه را یافته باشد، نجات یافته است. یعنی یافتن راه مساوی است با نجات. حالا آدمی که راه را یافتها ست، هرچه عمل بکند، دارد در راه قدم برمی دارد. دارد به مقصد نزدیک می شود. اول راه یافتن است. ثانیا عمل کردن است. یعنی در راه قدم برداشتن است. این راه قطعا و بی بروبرگرد و مسلما شما را به نجات می رساند. هرچه بیشتر در این راه بکوشید، هرچه بیشتر در این راه بروید، بکوشید یعنی بروید؛ آن کس که مثلا سحر بیدار می شود، دارد یک کوشش بیشتری می کند. آن کس که مثلا روزی یک جزء قرآن می خواند، حالا مثلا، این دارد این راه را بیشتر می رود. آن کسی که مثلا در عزاداری اهل بیت شرکت می کند، او دارد این راه را بیشتر می رود. هی بفرمایید. همه کارهای خوب را بشمارید. هرکدام را عمل می کند، دارد قدم های بزرگ تری برمی دارد. قدم های بیشتری. اگر خیلی جدی عمل کند، یعنی بکوشد، بکوشد. برای اینکه هرچه ممکن است و هرچه به دستش می رسد عمل کند. یک کسی فقط نمازهایش را می خواند. خب این دارد راه می رود. یک کسی نمازش را به جماعت می خواند. خب این دارد راه می رود. بیشتر. یک کسی نمازش را به جماعت می خواند و اول وقت می خواند. باز دارد بیشتر [راه می رود.] خب. اصلا نافله نمی خواند. کم گذاشته. یک بخشی از قدم هایی که باید بردارد را برنداشته. حالا نافله هم می خواند. پس دارد قدم های بیشتری برمی دارد. هی بگویید. هرچه بیشتر دارد به دستورات، به دستور، به دستور عمل می کند، دارد راه بیشتری را می رود. اگر بتواند همه آن راه هایی که ممکن است آدم برود را برود، همه کارهای خوبی که... ببینید قرآن مکرر دارد که الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یعنی چه؟ عمل صالح که یعنی عمل درست. خب. بله؟ عمل صالخ یعنی عمل درست. صالحات که می شود، جمع می شود. الف و لام هم سرش هست. الصالحات. معمولا می گویند که این الف و لامی که بر سر این جمع می آید به معنای کل است. همه اعمال صالح را. همه اعمال صالح را. البته جزء این اعمال صالح، کل این اعمال صالحات درسی که شما می خوانی هم هست. کاری که یک نفر کارگر می کند هم هست. یا مثلا کاری که یک کارمند پشت میز می نشیند و کار مردم را راه می اندازد، این هم جزء عمل صالح هست. پس یعنی همه چیز می تواند جزء عمل صالح باشد. همه اعمال صالح را. اگر ایمان داشته باشد و بکوشد. یعنی بخشی را رها نمی کند. تنبلی نمی کند. همه اش مشغول کار است. تا چه؟ تا آنجا که می تواند. کارهای خوبی می کند. تا آنجا که می تواند. حالا ممکن است مثلا من حالش را نداشته باشم. خب اگر حالش را نداشته باشی و بخشی از اعمال صالح را نتوانی انجام بدهی، حالش را نداشته باشی، خسته باشی، حوصله ات نیاید، خب بخشی از راه را نرفته ای. حرف من این است. می خواهم عرض کنم که الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ممکن است به مقصد برسد. چون هرکدام از این اعمال صالح یک بخشی از راه رفتن است. شما وقتی ایمان داری، ایمان داری چه بود؟ شما اهل بیت پیغمبر را قبول داری. آنها را دوست داری. یک بخش. قرآن را می شناسی. قبول داری. خب. پس ایمان داری. اگر کسی ایمان دارد، در راه است. ببینید این مهم است ها. هرکسی ایمان درست دارد در راه است. قطعا. کسی که در راه است، کسی که در راه است، قطعا به نجات می رسد. کسی که ایمان دارد، قطعا در راه است. آن وقت هرچه عمل بکند، او دارد در این راهی که هست و قطعا هست حرکت می کند. اگر آنطور که بایست این راه را بپیماید، اگر آنطور که بایست این راه را بپیماید، یعنی هرچه می تواند دارد می کند، چیزی را کم نمی گذارد. یک کسی مثلا فرض کنید شما اگر شرح احوال بچه های جبهه را خوانده باشید یا مثلا از نزدیک دیده باشید، خب این به جبهه آمده. حالا مثلا آن زمان جبهه و زمان الان جبهه. این دارد یک کار بزرگی می کند. اما این همه کارهای خوب نیست. این دارد یک کار بزرگی می کند. از آن اعمال صالح دارد یک کار خیلی بزرگی از اعمال صالح انجام می دهد. یک کسی هرسال به حج می رود. آقا عمل حج یک کار بزرگی از کارهای خوب است. اما همه اش نیست. اگر یادتان باشد، درمورد امر به معروف و نهی از منکر عرض کردیم. حالا همچین آدمی نداریم ها. اما فرض کنید اگر یک کسی داریم که دائما دارد امر به معروف و نهی از منکر می کند، این دارد یک کار بسیار بزرگی از کارهای خوب می کند. اما نمازش را آخر وقت می خواند. نه. تو همه کارهای خوب را نکردی. یک کار خیلی خوب کردی. اگر کسی همه کارهای خوب را بکند ممکن است به مقصد برسد. به مقصد برسد چه بود؟ مقصد چه بود؟ خدای حاضر و ناظر. اما خدای حاضر و ناظر یعنی چه؟ ما نمی دانیم آن یعنی چه. خدای حاضر و ناظر جلوی چشم که حاضر و ناظر نیست که. خدای حاضر و ناظر که جلوی چشم نیست که. چه فرمایشی فرمود؟ فرمایش امیرالمومنین. ابن الکواب بلند شد گفت که آقا شما خدای خودت را دیده ای؟ حضرت فرمودند سَلوُنی قَبلَ أن تَفقِدوُنی. قبل از اینکه مرا نیابید، هرچه می خواهید از من سوال کنید. من فکر می کنم این را این سال های آخر می گفتند که دیگر شهادت شان نزدیک بود. این حرف را هیچ کس نزده. در عالم اسلام هیچ کس این حرف را نزده. حالا یک کسی می فرماید که از من سوال کنید. من به راه های آسمان از راه های زمین آشناترم. ازمن درمورد قرآن سوال کنید. من دانه دانه آیات را می دانم کجا نازل شد. چجوری نازل شد. درمورد که بود. چه بود. چه بود. چه بود. تا قیامت. همه اطلاعات این آیه را تا قیامت من می دانم. خب. حالا یکی از این سوالات. گفت آقا خدای خودت را دیده ای؟ فرمود من خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم. من خدای حاضر و ناظر را عبادت می کنم. خیلی حرف است. هیچ کس این را نگفته. اگر کسی خیلی همتش بلند باشد. من به نظرم درطول عمرم یک نفر را گیر آوردم.