شب نهم محرم الحرام 1432 ( موسیقی - حکمت نهضت امام حسين عليه السلام)
شب نهم محرم الحرام 1432 ( موسیقی - حکمت نهضت امام حسين عليه السلام)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ملاک تمییز موسیقی حلال از حرام چیست؟ فرق موسیقی حلال و حرام چیست؟ ملاکش چیست؟ آیا موسیقی کلاسیک حلال است؟ بسیار مناسب است که معیار آن را بیان فرمایید. جواب: هر موسیقی که به نظر عرف موسیقی لهوی و مطرب، یعنی طرب‌آورنده که مناسب با مجالس عیش و نوش است، ملاک این است، موسیقی که مناسب مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقی حرام محسوب می‌شود و فرقی نمی‌کند که موسیقی کلاسیک ‌باشد یا غیر کلاسیک، تشخیص موضوع هم موکول است به نظر عرف مکلّف است، شخص مکلّف. اگر موسیقی این‌گونه نباشد به خودی خود، خودش، اصلش اشکالی ندارد، مگر این‌که یک چیز دیگری، موسیقی که مال مجالس عیش و نوش نیست، این به خودی خود اشکال ندارد مگر این که یک چیزی به آن علاوه بشود، حالا آن چیزی که به آن علاوه بشود... گوش دادن به نوارهایی که توسط سازمان تبلیغات اسلامی یا مؤسّسه‌ی اسلامی دیگری مجاز اعلام شده‌اند چه حکمی دارد؟ به استفاده‌ی از آلات موسیقی مثل کمانچه و ویولون و نی چه حکمی دارد؟ جواب: جواز گوش دادن به نوارها منوط به تشخیص خود مکلّف است، جواز منوط به تشخیص خود مکلّف است، که اگر تشخیص دهد مشتمل است، دقت بفرمایید، بر غنا و موسیقی لهوی مناسب با مجالس عیش و نوش و خوش‌گذرانی؛ یکی و دوم هم‌چنین مطالب باطل. یک حرف‌هایی در شعرش که خوانده می‌شود، آن شعر را می‌خوانند، حرف‌های باطل، حرف‌های بد گفته می‌شود. ببینید یکی موسیقی‌اش مطابق مجالس لهوی، یعنی مجالس عیش و نوش و خوش‌گذرانی؛ مطالبی که در شعرهایش هست مطالب نامربوط است، اگر این‌طوری نیست اشکال ندارد، این‌طوری است، اشکال دارد، مُهر است، 10تا مهر خورده باشد به آن، مال کجا و چه کسی جایز دانسته، نمی‌دانم مؤسّسه فلان، مرکز فلان، این‌ها مهمّ نیست. بنابراین تجویز آن توسط سازمان تبلیغات یا هر مؤسّسه‌ی اسلامی دیگر به تنهایی دلیل شرعی برای مباح بودن آن نیست. این یک، مسئله تمام شد، دوم، به کارگیری آلات موسیقی در موسیقی لهوی مطرب و مناسب مجالس لهو و گناه جایز نمی‌باشد، نی را مناسب آن‌طوری می‌زنند، حرام است، ولی استفاده‌ی حلال از آن‌ها برای اهداف عقلایی اشکال ندارد. مثل این‌که مثلاً در نمایش‌های نظامی، خب از چندین وسیله‌ی موسیقی استفاده می‌شود، ولی استفاده‌ی حلال از آن‌ها برای اهداف عقلایی اشکال ندارد و تشخیص مصادیق هم موکول به نظر خود مکلّف است. مسئله‌ی بعد، برای تشخیص موسیقی مطرب و لهوی از غیر آن چیست؟ منظور چیست؟ راه تشخیص چیست؟ همان قبلاً هم سؤال شده بود. جواب: موسیقی مطرب و لهوی آن است که به سبب ویژگی‌هایی که دارد انسان را از خداوند متعال و فضائل اخلاقی دور نموده و به سمت بی‌بند و باری و گناه سوق بدهد و مرجع تشخیص موضوع عرف است. خود شخص این را تشخیص باید بدهد. آیا شخصیّت نوازنده و محلّ نواختن و یا غرض و هدف آن در حکم موسیقی تأثیر دارد؟ مثلاً در یک سالن فلان طور، مثلاً برای شهدا است، یک چنین چیزهایی، این‌ها تأثیر دارد؟ جواب: موسیقی حرام، موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس و لهو و گناه هست وگاهی شخصیّت نوازنده با کلام همراه آهنگ با مکان و سایر شرایط در این‌که موسیقی تحت عنوان موسیقی مطرب و لهوی حرام یا عنوان حرام دیگر قرار بگیرد، مؤثّر است. ممکن است خواننده و نوازنده هم مؤثّر بشود که این موسیقی تبدیل بشود به موسیقی لهوی و حرام. دو مرتبه می‌خوانیم، گاهی شخصیّت نوازنده یا کلام همراه آهنگ یا مکان و یا سایر شرایط در این که موسیقی تحت عنوان موسیقی مطرب و لهوی حرام یا عنوان حرام دیگر قرار بگیرد، این‌ها ممکن است شخصیّت مؤثّر باشد و مانند این‌که بر اثر آن امور منجر به، مثلاً این باعث می‌شود به فساد می‌کشد، این آدم با این نوع حرف زدن، با این نوع خواندن منجر به فساد می‌شود، خوب این می‌شود حرام. آیا معیار حرمت موسیقی فقط مطرب و لهوی بودن آن است؟ یا این‌که میزان تحریک و تهییج آن هم تأثیر دارد؟ این‌که می‌تواند تحریک کند، آن هم مؤثّر است، می‌گوید نه، اصلش که لهوی است کافی است برای حرمت. یک مقدار هم تند می‌خوانم، این‌ها احتیاج به توضیح و بحث دارد که عرض کردیم مسائلی که بنده عرض می‌کنم، شرایط مسئله گفتن مناسب، یعنی جمعیّت و شرایط زمان و مکان مناسب برای مسئله گفتن نیست، یک مسئله را باید باز کنی، باید توضیح بدهی، من این را عرض می‌کنم که بدانید مسئله وجود دارد، مراجعه کنید. یا بروید جهنّم، یا مراجعه ‌کنید دقیق یاد بگیرید. آیا معیار حرمت موسیقی فقط مطرب و لهوی بودن آن است؟ یا این‌که میزان تحریک و تهییج آن هم تأثیر دارد؟ و اگر باعث حزن و گریه‌ی شنونده شود چه حکمی دارد؟ خواندن غزل‌هایی که به صورت سه ضرب همراه با موسیقی خوانده می‌شود چه حکمی دارد؟ که حالا دیگر سه ضرب چگونه است من وارد نیستم. جواب: ملاک آن ملاحظه‌ی کیفیّت نواختن موسیقی با در نظر گرفتن همین خصوصیات و ویژگی‌های آن است، به این‌که از نوع موسیقی مطرب و لهوی مناسب، این اصل است، موسیقی مطرب و لهوی مناسب با مجالس لهو و گناه باشد، هر موسیقی که به حسب طبیعت خود از نوع موسیقی لهوی باشد حرام است. اعمّ از این که مهیّج باشد یا خیر، موجب ایجاد حزن و اندوه و حالات دیگر در شنونده بشود یا خیر. ملاک تهییج نیست، ملاک این است که موسیقی مطرب و لهوی است، یعنی مال مجالس گناه است. هرگاه غزل‌هایی که همراه با موسیقی خوانده می‌شود به صورت غنا و آواز لهوی، باز مناسب مجالس لهو و لعب درآیند، خواندن و شنیدن آن حرام است. این هم عرض می‌کنیم دیگر، وقتمان کم است. غنا چیست؟ آیا غنا فقط شامل صدای انسان است یا که شامل صداهای حاصل از آلات موسیقی هم می‌شود؟ غنا به حالت موسیقی هم مربوط است یا فقط صدای انسان است؟ غنا عبارت است از صدای انسان در صورتی که با ترجیع و طرب، ترجیع یعنی بالا و پایین شدن صدا، به قول ما چهچه، در صورتی که با ترجیع و طرب همراه بوده و مناسب مجالس لهو و گناه باشد، ببینید باز این اصل است، چهچه در آن باشد، طرب داشته باشد، مناسب مجالس لهو و گناه باشد، که خواندن در این صورت و گوش دادن به آن، خواندن و گوش دادن به آن حرام است.

بنا بود امشب در مورد نهضت عاشورا یک مقداری صحبت کنیم، من هفت، هشت، ده صفحه حرف‌های تاریخی برای‌تان فتو گرفته‌ام، آورده‌ام که از هر صفحه‌ای تقریباً دو خط مثلاً می‌خوانیم که، داستان کربلا از آن‌جا شروع می‌شود که مأموران استاندار مدینه آمدند مسجد. امام حسین (علیه السّلام)، عبدالله ‌بن ‌زبیر در کنار هم نشسته بودند با هم صحبت می‌کردند، آن‌ها را احضار کردند به استانداری، امام به استانداری رفتند، عبدالله‌ بن ‌زبیر از همان‌جا فهمیدند که دلیل احضار چیست، دلیل احضار مثلاً مردن معاویه است، بنابراین عبدالله‌ بن ‌زبیر به سرعت از همان‌جا تصمیم گرفت که از مدینه بیرون برود و رفت، حالا با آن کاری نداریم، چون ‌با او کار نداریم. امام تشریف آوردند داخل استانداری، جوان‌های بنی هاشم هم همراه او آمده بودند، آن‌ها را مسلّح کرده بودند، فرموده بودند اگر صدای من بلند شد، صدا بلند شد از داخل استانداری شما بریزید داخل. امام تشریف بردند و آن‌ها گفتند که معاویه مرده، امام فرمودند که بله، و بعد خب حالا چه؟ گفتند که: یزید دستور داده که از شما بیعت بگیریم. امام فرمودند که خب شما بیعت خصوصی پشت پرده‌ی پشت در بسته که به دردتان نمی‌خورد، باشد وقتی علنی شد ببینیم چه کار باید کرد، بیعت می‌کنیم یا نمی‌کنیم نفرمودند. مروان حاضر بوده، می‌گوید استاندار بود و مروان، مروان گفت که نگذار حسین از این‌جا برود بیرون، از این‌جا برود بیرون دیگر دستت به او نمی‌رسد، مگر این‌که خون ریخته بشود، خون زیادی ریخته بشود، بنابراین الان یا بکشش، یا بیعت بگیر. این یک داستان است، کشتن یا بیعت. از این‌جا همین حرف شروع شد تا پایان آخرین ساعت‌های روز عاشورا همین حرف است. اگر امام در آخرین لحظات، حتّی وقتی که در گودال افتاده، می‌گفت من بیعت می‌کنم، ایشان را می‌بردند معالجه می‌کردند و از او بیعت می‌خواستند، دقّت کنید، از لحظه‌ی اوّل تا آخر. یک حرف امام می‌زند، می‌فرماید من بیعت نمی‌کنم، آن‌ها هم می‌گویند بیعت می‌کنی خب محترمی، عرضم به حضورتان، شهر خودت می‌مانی، در امانی، هیچ مشکلی برایت پیش نمی‌آید، اگر بیعت نکنی کشته می‌شوی، یا بیعت یا مرگ. دقّت کنید، این‌جا در استانداری یک فرمایشاتی طبق این نقل است که من این‌جا برایتان آوردم، این را ما از کتابی است قدیمی، تاریخی است قدیمی، فتوح ابن اعثم. مورّخان دیگر هم همراه‌اند، بعضی از آن فرق می‌کند، بعضی از آن فرق نمی‌کند، حالا این عبارتی است که این‌جا امام به استاندار فرمود، فرمود: «إنّا أهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ وَ مَحَلُّ الرَّحمَۀِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ» عین این عبارت را در لهوف سیّد بن طاوس داریم، یعنی مورّخان ما هم دارند. بعد فرمود که ما اهل بیت نبوت هستیم، «وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ». ما خاندان نبوّت هستیم، یزید یک مردی است فاسق، شارب الخمر، آدم‌کش و فسق علنی دارد، مانند من با مانند او بیعت نخواهد کرد. این عبارتی است که اضافه در این بیان وجود دارد. خب، فردا صبح این‌جا، این حرف‌هایی هم که بین امام و استاندار و مروان گذشت، گذشت. امام بیرون تشریف بردند، یعنی وقتی که صدا بالا رفت جوانان بنی هاشم ریختند داخل، بنابراین امام به سلامت بدون این‌که مشکلی برای او پیش بیاید از استانداری بیرون رفت و رفت. فردا صبح در کوچه برخورد کردند با مروان، مروان گفت آقا می‌خواهم به شما یک نصیحت کنم، بفرمایید نصیحت، گفت من نصیحتم این است که شما بیاید با یزید بیعت کنید، خیر دنیا و آخرت شما در این کار است، آن‌جا امام فرمود که: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام‏»[1]اسلام تمام شده با بیعت من با یزید، با حکومت یزید اسلام تمام شده است، اسلام نابود شده است. «عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام» یعنی خداحافظی باید با اسلام کرد، اسلام را باید پایان یافته باید دانست. «إِذْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد» وقتی که امّت اسلام یک راعی، یک به اصطلاح خلیفه، یک به اصطلاح رهبری مثل یزید پیروی کند، اسلام پایان یافته است، مرده است، از بین رفته است، تمام شد، این را بیشتر از این نمی‌خواهم عرض کنم. به سرعت جملات را عرض می‌کنم که بعد از آن نتیجه بگیریم. این‌جا امام، بیعت کردن با یزید را، این‌جا فرمود که مثل من با یزید نمی‌تواند بیعت کند، امکان بیعت ندارد. بعد هم فرمودند که حکومت یزید به معنای نابودی و تمامی، تمام شدن اسلام است، بیعت با یزید، حکومت یزید به معنای نابودی اسلام است. خب، فردا می‌خواهد ایشان حرکت کند، عبدالله بن زبیر که فرار کرد، آن ‌شب فرار کرد، از راه به اصطلاح مخفی رفت، مأموران دولت مشغول شدند به دنبال کردن عبدالله بن زبیر، امام یک شب ماند، او شب اوّل فرار کرد، امام یک شب ماند، فردا شب حرکت کرد. مأموران دولت به ایشان نرسیدند، اصلاً به ایشان توجّه نکردند، ایشان بدون این که مأموران دولت بفهمند دارد از شهر خارج می‌شود، از شهر خارج شد، از راه معمولی هم حرکت کرد که همه می‌بینند، همه‌ی کسانی که در این راه حرکت می‌کنند، چون راه، راه عمومی مردم است، همگانی است، بنابراین می‌دانند، می‌بینند امام دارد حرکت می‌کند از شهر مدینه می‌رود بیرون، کسی از مأموران دنبال ایشان نرفت. برادرش محمّد بن حنفیه آمده با امام دارد صحبت می‌کند، می‌گوید آقا شما می‌خواهید مقابله کنید با این به اصطلاح دولت، دولت یزید، به نظر بهتر است که شما بروید به بلاد یمن، در بلاد یمن دوستان پدرتان زیادند آن‌جا بلاد خیلی واسعی است، شما می‌توانید از این شهر به آن شهر بروید کسی دستش به شما نمی‌رسد و ممکن است دوستانتان را از اطراف و اکناف بخواهید، آن‌جا بتوانید یک حکومت تشکیل بدهید مثلاً، بتوانید با دولت یزید مقابله کنید، امام اصلاً این جواب، این را نفرمود، این حرف را اصلاً جواب نفرمود. فرمود که: «يَا أَخِي وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِی الدُّنْیَا مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى‏» برادر به خدا قسم اگر در همه‌ی دنیا یک پناهگاه، یک ‌جایی که من بتوانم آن‌جا خودم را حفظ کنم، پیدا نکنم، همه‌ی دنیا برای من بشود ناامن، همه‌جا برایم بشود کشته شدن، من با یزید بیعت نمی‌کنم، یعنی به هیچ وجه امکان این‌که من با یزید بیعت کنم وجود ندارد، هر چه پیش آید. «يَا أَخِي وَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِی الدُّنْیَا مَلْجَأٌ وَ لَا مَأْوًى‏ لَمَا بَايَعْتُ» والله یزید بن معاویه ابداً، اصلاً امکان بیعت من با یزید نیست. بعد هم جدا شدند، توضیح نمی‌خواهم عرض کنم، حرف این است که من به هیچ وجه با یزید بیعت نباید بکنم، بیعت کردن با یزید به معنای نابودی همه چیز اسلام است. دوتا حرف است، من با یزید مطلقاً بیعت نمی‌کنم، امکان بیعت با یزید وجود ندارد، برای مثل من و بیعت کردن با یزید به معنای نابودی همه چیز اسلام است. بعد گفتند این‌ها همه فاصله‌های زیاد دارد، مثلاً 20 صفحه بعد مثلاً این عبارت است. این‌جا گفته است که یک وصیّتی نوشت امام حسین (علیه السّلام) برای برادرش محمد بن حنفیه و نمی‌خواهم بخوانم، فقط یک قسمت آن را که این قسمت مشهور است که شما قاعدتاً زیاد شنیده‌اید. فرمود: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً»[2]ببینید خروج را، دقّت کنید لغت خروج در زبان عربی سه گونه به کار رفته است، خروج «إلَی» داریم، حالا به سرعت رد می‌شوم که حالا چون یک کمی مثلاً به زبان عربی مربوط است. یک خروج «مِنْ» داریم، یک خروج «عَلی» داریم. از این شهر خارج شو می‌شود «خَرَجَ مِنْ»، به سوی مثلاً مکّه رفت «خَرَجَ إلی»، یک «خَرَجَ عَلی» داریم، این «خَرَجَ عَلی» یعنی خروج کرد، قیام کرد، شورش کرد علیه یک چیزی یک جریانی، حالا این‌جا امام می‌فرماید: «إنِّي لَمْ أَخْرُجْ‏» من خروج نکردم، این معنای سوّم است، خروج «عَلی» است، من علیه یزید خروج کرده‌ام، رفتن بیرون من یک انقلاب، حالا لفظ، هیچ کدام لفظ‌هایش در زبان فارسی ممکن است نیاید، من اگر علیه یزید شورش کردم، اگر علیه یزید قیام کرده‌ام، اگر علیه یزید، دیگر چه بگوییم؟ خروج کرده‌ام، این خروجی به عنوان من خودم را برتر می‌دانم نیست، من خروجی متکبّرانه ندارم، من خروجم برای افساد نیست، من خروجم به عنوان ظلم نیست، من به یک معنای خاصّ خروج کردم، «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ النِّجَاة وَ الصَلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي» من برای اصلاح امّت جدّم خروج کردم. چرا اصلاح؟ مگر مشکلی در امّت وجود دارد؟ امّت جدّم مگر فاسد شده است؟ به فساد گرفتار شده است؟ که من خروجم برای اصلاح است. امّت یک فسادی گرفتار شده، من خروجم برای اصلاح این فساد است. این فساد اصلاح شد، با خروج امام حسین، این خروج اثر کرد و اصلاح کرد این فسادی که در امّت ایجاد شده بود، باشد، فعلاً عرض نمی‌کنم. خب، «أُرِيدُ» من خروج کردم برای چه؟ «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» من خروج کردم به نیّت امر به معروف و نهی از منکر، هیچ نظر دیگری ندارم. نمی‌خواهم قدرت به دست بیاورم، نمی‌خواهم بالا بنشینم، نمی‌خواهم خون بریزم، نمی‌خواهم یک ظلمی؛ آخر یک تغییر که پیش می‌آید، خیلی‌ها ممکن است زیر دست و پا بروند، هیچ من این کارها را نمی‌خواهم بکنم، من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، تا پایان راهش، تا غروب روز عاشورا هم که شهیدش کردند، هیچ حرکتی برای یک خونریزی نکرد امام حسین. محاصره‌اش کردند، خواستند او را بکشند، از خودش دفاع کرد، حالا باز عرض می‌کنم ان‌شاءالله برای شما. من خواستم امر به معروف کنم و نهی از منکر، چطوری امر به معروف و نهی از منکر بکنم؟ می‌خواست به عالم اسلام، دقت بفرمایید به عالم اسلام می‌خواست بفهماند من یزید، حکومت یزید را قبول ندارم، من حکومت یزید را شرعی نمی‌دانم، حکومت یزید را اسلام نمی‌دانم، حکومت یزید را درست نابودی اسلام می‌دانم، این را می‌خواست به عالم بفهماند، این شد امر به معروف و نهی از منکر. آن‌ها هم می‌گفتند اگر تو حکومت یزید را نمی‌پذیری ما تکّه تکّه‌ات می‌کنیم، باشد من حاضرم، این را حاضرم، زن و بچّه‌ات اسیر می‌شود، باشد حاضرم، سرت را به نیزه می‌زنیم، این اوّلین بار است، دقّت کنید، فقط در عالم اسلام یک ‌بار سر به نیزه زدند، فقط یک ‌بار، سر عمر بن حمق الخزاعي‏ از اصحاب امیرالمؤمنین، مخالف با معاویه، مخالف آن کارهایی که معاویه می‌کرد، این را گرفتند کشتند، سرش را به نیزه انداختند، این اوّلین بار است سر به نیزه زدند، البته آن را مقایسه نمی‌توانیم بکنیم با سر امام حسین، پس بنابراین آن را اصلاً حساب نمی‌کنیم، می‌گوییم اوّلین بار اوّلین سری که در عالم اسلام به نیزه زدند، دقّت کنید اوّلین سر، سر پسر دختر پیغمبر است. آقا جسدت را روی زمین می‌گذاریم، کنار هم می‌چینیم جسد‌ها را، بعد اسب می‌تازیم، عیب ندارد. زن و بچّه‌ات را بی‌پوشش 40 منزل به اسیری می‌بریم، باکی نیست. هرچه باشد من می‌خرم، من بیعت نمی‌کنم، شما هر کاری می‌خواهید بکنید، فقط می‌خواهم این بیعت نکردنم، دقّت کنید، بیعت نکردنم را به عالم برسانم، ای مردم عالم بدانید من یزید را، یزید را چه کسی گذاشته است سر کار؟ چه کسی گذاشته؟ از شما سؤال می‌کنم. معاویه، اگر معاویه خلیفه بود کسی را به جای خودش می‌گذاشت، قانونی می‌شد، من قبول ندارم معاویه را. ببینید یک‌جایی امام حسین دست گذاشته که می‌شد دست گذاشت، با دست گذاشتن روی آن‌جا همه چیز قبلی‌اش خراب می‌شد، این را توضیح نمی‌دهم. بعد فرمود: «أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي» من می‌خواهم راه جدّم را بروم، راه پدرم امیرالمؤمنین را بروم، آن‌ها هم همین راه را رفتند. این توضیح دارد عرض می‌کنم، وقت نداریم. عبدالله بن عمر آمده خدمت‌شان در مکّه، گفت آقا این راهی که می‌روید خب راه خطرناک است، فرمود که: «هَیهَأت إنَّ الْقَومْ لَا يَتْرِكُونِي‏» امام از مکّه خارج شد روز هشتم، چه می‌فرمود؟ می‌فرمود که: مأمورهای یزید آمدند این‌جا، این‌جا من را می‌خواهند بکشند، خون من نباید در خانه‌ی خدا ریخته بشود و حرمت خانه‌ی خدا به خون من شکسته بشود، من اگر یک وجب بیرون، بیرون حرم کشته بشوم، برایم بهتر است که داخل حرم کشته بشوم. بنابراین من می‌روم بیرون که من را این‌جا نکشند، این‌جا فرمود: «إنَّ الْقَومْ لَا يَتْرِكُونِي‏» من را رها نمی‌کنند، گیرم بیاورند، گیرم نیاورند، این‌ها از من بیعت می‌خواهند، من هم بیعت نمی‌کنم، ولو کشته بشوم. بعد یک فرمایش فرمودند، این فرمایش را اگر کسی ارشاد مفید را مطالعه کرده باشد در داستان حضرت حسین می‌گویند هیچ منزلی نرسید، هر منزلی که فرود می‌آمد، می‌فرمود که: یحیی را، یحیای پیغمبر را مظلوم کشتند، یحیی را چرا کشتند؟ امر به معروف کرده بود، پادشاه زمان‌شان یک گناه کرده بود، ایشان مقابله کرد با آن گناه، حالا توضیح عرض نمی‌خواهم بکنم، آن زن بد هم از پادشاه درخواست کرده بود که سر این را من می‌خواهم واگرنه نه، سر یحیی را.. این را هر منزلی وارد شد امام حسین فرمود که یحیی را مظلوم کشتند، یعنی چه؟ چرا این حرف را می‌زنی؟ این آدمی است که فردا چه می‌شود؟ اصلاً نمی‌داند من را می‌کشند، مدام می‌گوید یحیی را کشتند، دقّت کنید، هر منزلی، یک منزل نبود که، هر منزلی پیاده شد این را فرمود، حالا این‌جا هم طبق این نقل این است، فرمود که: «أتی بِرَأسِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا (عَلَيْهِ السَّلَام) إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ الرَّأْسُ یَنْطِقُ بِالْحُجَّة عَلَیهِمْ» کاری ندارم، داستان سر یحیی مظلوم را فرمود. روز عاشورا، عرض کردم دیشب خدمت‌تان که ابتدائاً 500 تا مأمور برای حفظ شریعه گذاشته بودند، 20 نفر از اصحاب امام حسین، حضرت اباالفضل در رأس‌شان، آمدند حمله کردند از این گروه گذشتند، آب بردند، این خبر رسید به عبیدالله، او دستور داد که سخت بگیرید، به چه مناسبت این‌ها می‌توانند آب بیایند ببرند، حالا تا این‌جا این‌طوری است که می‌گوید که عمرو بن حجّاج زبیدی را مأمور کرد و یک لشکر بزرگ همراهش کرد، دستور دادند این‌ها در کنار شریعه بنشینند، بایستند، مأمور باشند برای حفظ شریعه که حفظ کنند، نگذارند دیگر دست اصحاب حضرت حسین به شریعه‌ی فرات برسد، دقّت کنید، «نَادی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْد بِالْحُسَیْن» یک مردی از لشکر عمر سعد ندا کرد، حضرت حسین را صدا کرد، گفت که: «اِنَّکَ لَنْ تَذُوقَ مِنْ هَذَا الْمَاءِ قَطْرَةً وَاحِدَةً» تو از این آب یک قطره نمی‌توانی بخوری، نمی‌توانی بچشی، «حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ» تا از دنیا بروی، یا «تَنْزِلَ عَلَى حُكْم‏ِ ‏ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ يَزِيد» یا بیای زیر بار حکومت یزید، حرف چه زمانی است؟ روز عاشوراست، مثلاً فرض کنید که ساعت 10 صبح است مثلاً، روز عاشورا. آن سخن تکرار می‌شود، عرض کردم، از مدینه شب اوّلی که خبر حکومت یزید رسیده تا آخرین لحظه‌ی عمر... ببینید اگر اصحابش کشته شدند، امام می‌رفت زیر بار حکومت یزید، دیگر قوم و خویشانش، بنی هاشم کشته نمی‌شدند، امام با آن‌ها را می‌بردند به کوفه از ایشان بیعت می‌گرفتند، حل می‌شد مشکل. اگر همه‌ی بنی هاشم کشته شده بودند، امام تنها می‌ماند، تنها مانده بود، آن لحظه هم بیعت را می‌پذیرفت، باز هم قبولش می‌کرد، می‌رفت زیر بار حکومت یزید، زیر حکم ابن زیاد، تمام بود، جانش سالم مانده بود، زن و بچّه‌اش هم سالم بودند، ببینید تا آخرین لحظات، آن هم فقط یک چیز می‌خواستند. خب، دوبار داستان، به ایشان گفتند آقا حمله کنید، لشکر حر آمده بود، به لشکر حر آب دادند، بعد هم بحث شد دیگر بین آن‌ها، یادم رفت اسمش را، یکی از اصحاب بزرگشان، حالا یادم آمد عرض می‌کنم، ایشان به امام عرض کرد که آقا این‌ها کم‌ هستند، الان ما با این‌ها می‌توانیم برخورد کنیم، بعد از این لشکر خواهد آمد، همین‌طور هم شد دیگر، این‌ها هزار نفر بودند، بعد شد 30 هزار نفر، الان اجازه بدهید ما با این‌ها برخورد کنیم، می‌توانیم از دست این‌ها نجات پیدا کنیم، فرمود که من شروع نمی‌کنم، جنگ را من شروع نمی‌کنم، اگر آن‌ها شروع کنند دفاع می‌کنم، من شروع نمی‌کنم، نمی‌خواست جنگ کند، می‌خواست امر به معروف کند، فریاد بزند به عالم برساند، ببینید لذا، دقّت کنید، ادامه‌ی راه امام حسین را اسیرها رفتند، نیمی از عالم اسلام را ایشان آمده مثلاً حالا تقریباً، نیمی دیگرش را اسیرها رفتند، خبر شهادت بردند، هرکسی می‌پرسید آخر چرا؟ چرا پسر پیغمبر را کشتند؟ می‌گوید نمی‌خواست زیر بار دولت برود، نمی‌خواست حکومت یزید را قبول کند، این حرف به عالم برسد، همین. باید اعلام کند، عالم بفهمد، فقط هم امر به معروف است، امر به معروف در برابر چه؟ اگر یزید حکومت کند، یزید هیچ چیز قبول ندارد، قبلی آن هم هیچ چیز قبول نداشته، امّا او ظواهر را حفظ می‌کرد، این هیچ چیز قبول ندارد، هیچ چیز را هم حفظ نمی‌کند، عالم می‌دانند این سگ‌بازی می‌کند، عالم می‌دانند شراب می‌خورد، عالم... این‌طوری شده است. آن وقتی که معاویه پیشنهاد حکومت یزید را داشت، برای زیاد نوشت، دقّت کنید زیاد چه کسی است؛ به زیاد نوشته برای پسرم من طرح و نقشه دارم که برای پسرم بیعت بگیرم برای خلافت، زیاد برایش نامه نوشت که یک کاری بکن، نمی‌شود این را در بیاوری در عالم اسلام، این با این کارهایی که می‌کند، خب وقتی در رأس باشد، خب مردم می‌فهمند، می‌شنوند، می‌بینند، می‌شنوند، یک کاری کن این رفتار و اعمالش را درست کند حدّاقل. که برخورد خیلی سختی کرد معاویه با زیاد حتّی، به این خاطر. خب این عالم خبر دارند، این را نمی‌شود در رأس حکومت اسلام، زمامدار اسلام یک چنین کسی که هیچ چیز قبول ندارد. تاریخ طبری نقل کرده، شعر مشهوری است دیگر، همه‌ی ما هم می‌دانیم در اسناد شیعه هست، در تاریخ طبری. این به نظرم این امسال جدیداً من پیدا آورده‌ام، جلد مثلاً هشتم، نهم، دهم آن است، «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْك‏» این خیلی حرف بدی است. یک حکومتی بود، یک جنگ قدرتی بود، اسم پیغمبری را برد پیغمبر، واگرنه پیغمبری در کار نبود، وحی‌ای نبود، دینی نبود، چیزی نبود، این‌طور. یک چنین حرفی را خلیفه می‌زند، که اسمش خلیفه‌ی پیغمبر است، عنوان خلیفه‌ی پیغمبر است، مردم او را می‌گویند امیرالمؤمنین، خواندیم دیگر، عبارتش را خواندیم، می‌گویند امیرالمؤمنین یزید، خلیفه‌ی رسول خدا، حتّی بالاتر، از زمان خلیفه‌ی دوم این من به نظرم یک ‌بار دیدم، در زمان معاویه، دیگر مثلاً جدّی به صورت علنی گفتند خلیفة الله، یعنی از خلیفه رسول الله تبدیل شده به خلیفة الله. ایشان هم جانشین همان آدم است، خلیفة الله را همین‌طور نه خدا را نه هیچ چیز را قبول ندارد. ببینید اگر می‌گوید، امام می‌فرماید که اسلام هیچ چیز نمی‌ماند، حرف درستی است. نرسید یزید، سه سال بیشتر دوره‌ی حکومتش نبود، همه را هم داشت می‌کشت و قتل عام می‌کرد، یعنی اصلاً نتوانست کاری بکند، اگر می‌توانست کاری بکند مثل پدرش که یک دوران جدّی فرهنگی برای همه‌ی عالم اسلام درست کرده بود، اگر آن هم می‌توانست همان رفتار را بکند از اسلام شما هیچ چیزش را نمی‌دیدی. می‌گویند بزرگانی حالا نمی‌خواهم اسم ببرم، یک بزرگانی زمان بنی امّیه که رسیده بودند، نشسته بودند گریه می‌کردند، حالا اسم نمی‌خواهم عرض کنم، گفتند از آن اسلامی که ما دیدیم زمان پیغمبر هیچ چیزش دیگر نیست، هنوز این کاری نکرده، نرسیده که کاری بکند. امام با یک چنین چیزی می‌خواست بجنگد. اسلام، نابودی اسلام، یک طرف بود ایشان می‌خواهد مقابله کند، با نابودی همه چیز اسلام، کارم اصلاً جنگ نیست، خروج هست، یعنی من این آدم را قبول ندارم، به خوارج می‌گفتند خوارج برای این‌که خروج کردند علیه امام زمانشان، می‌گوید من این حکومت را قبول ندارم، به هیچ وجه، شرعی نیست، این اسلامی نیست من هم قبول ندارم، این را اسمش را می‌گذاریم خروج. بله امام خارجی است، به این معنا درست است، خارجی است، نه به معنای خارجی یعنی فرنگی است، خارجی یعنی علیه یزید خروج کرده، بله خارجی است، این هم زن و بچّه‌ی خارجی‌ هستند، عیب ندارد همه‌اش درست است، حرف درستی است، آن‌ها به معنای بد استعمال می‌کردند، چون می‌گفتند که مثلاً این امیرالمؤمنین است و از این حرف‌ها، وقتی معنای دقیق کلمه را می‌گفتند درست است، بله من علیه حکومت یزید خروج کردم، به هیچ وجه قبول ندارم، پای آن تا حدّ نابودی همه چیز هم ایستاده‌ام، بیشتر از این هم حرف هست که دیگر فرصت نداریم، شاید فردا شب عرض کنم شاید هم یک شب دیگر، امشب باید به درگاه بلند حضرت اباالفضل چنگ بزنیم، امیدوارم ایشان بپذیرد، مثلاً در حدّ یک دست دراز کردن به سوی درگاهش، این جمعیّت‌ و همه‌ی جمعیّت‌هایی که امشب برای امام حسین عزا گرفتند، همه را ایشان بپذیرد امشب، عالم زیر سایه‌شان است، عالم؛ حضرت اباالفضل، نه امام حسین، حضرت اباالفضل. خود حضرت اباالفضل زیر سایه‌ی امام حسین است، دقّت کنید، زیر سایه‌ی امام حسین است مثل یک ماه که در زیر سایه خورشید است، خورشید جهان، کلّ جهان. عرضم به حضورتان همه‌ی عالم زیر سایه‌اش است، اگر دست‌گیری کند، از همه‌ی مردم کشور ما، خوب کشور ما مشکل دارد، دشمن دارد، خیلی دشمن دارد، داخل دشمن دارد، خارج دشمن دارد. امشب دست بلند می‌کنید دعای عمومی بکنید، درخواست عمومی بکنید، نه درخواست شخصی. کشور عراق چسبیده به ماست، تکّه‌ی تن ماست، هر بلایی برای عراق است برای ما هم هست، آن روزی که آن‌ها حرکت کردند این‌ها دیدند که اگر این دوتا کنار هم قرار بگیرند هیچ کاری نمی‌توانند بکنند، 30 سال است آن‌ها دارند ما را می‌کشند، به خاطر این که آن‌ها در کنار ما قرار نگیرند، حالا هم این مقداری هم که شده دیگر مرحمت خدا بوده، مردمش بلا کشیدند، آن‌ها را هم جزء دعا قرار بدهیم، من مثلاً دعا می‌کنم یک وقت‌هایی حالا دقّت بفرمایید، می‌گویم: «اللَّهُمَّ اَغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» هم مردم ایران را می‌گویم هم مردم عراق را می‌گویم، البته جای دیگر را هم عرض می‌کنم، حالا این دو تا را می‌خواهم بگویم، اگر خدا رحم کند، اگر خدا ببخشد گناهان ما را، که این بلاهایی که سر ما می‌آید به خاطر گناهان ماست، به خاطر دروغ‌های ماست، به خاطر... به خاطر چیزهای دیگر می‌دانیم، اگر خدا ببخشد خوب بلا کمتر می‌شود، امنیّت بیشتر می‌شود، مثلاً باران مثلاً، باران را که می‌دانید، باران جلوی چشم‌مان است، باران خدا به مرحمت می‌بارد، اگر گناهان ما را ببخشد باران می‌بارد ان‌شاءالله و امنیّت می‌آید، خیلی خوب، ارزانی می‌شود و الی آخر، همه چیز. برای عراق هم دعا می‌کنم، عین همانی که برای ایران، برای خود ما، حالا یک نفر من دعایم به کجا می‌رسد، حالا اگر جمعیّت همه دعا کنند، همه، اگر همه دعا کنند بدانید مؤثّر می‌شود، یک چیزی عرض کنم حالا یک ذرّه هم از موضوع بیرون است، یک شبی بین ایران و استرالیا مسابقه فوتبال بود، مسابقه ایران پیروز شد، نمی‌دانم چه کسی، چه طوری، از محضر حضرت ولی عصر، ایشان گله فرموده بودند، که این‌طور که مردم ایران دعا کردند برای این اگر برای فرج من دعا می‌کردند، این‌طوری. دعای جدّی می‌کنند دیگر، مردم دعای جدّی می‌کنند، من هم وقتی، مسابقه خارجی است من هم دعا می‌کنم، چون آبروی ایران است دیگر، من هم دعا می‌کنم. خب اگر این‌طور دعا کنید، باور کنید اگر مردم بخواهند، دنیا عوض و بدل می‌شود، حالا دست از دامان حضرت اباالفضل برنداریم، برویم به محضر ایشان

 


[1]- اللهوف، ص 24‌.

[2]- بحار الأنوار، ج 44، ص 329.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای