متن سخنراني جلسه پنجشنبه11/9/89(امتحانات الهي در توحيد-محرّم)
متن سخنراني جلسه پنجشنبه11/9/89(امتحانات الهي در توحيد-محرّم)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

هفته قبل بحث بسیار مهمی را عرض کردیم. انشاء الله خداوند کمک کند و بتوانم این مطلب را به خوبی به شما برسانم. عرض کردیم که دو امتحان بزرگ وجود دارد که کل دین در این دو امتحان خلاصه می­شود. یک امتحان است که ما آن را در عبادات پس می­دهیم. هرکس که امتحان عبادات را به خوبی پس داد، اولین امتحان بزرگ را به درستی انجام داده است. حضرت امیرالمونین (علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه می­فرمایند: آیا نمى­بینید خداوند انسان­هاى نخستین را از زمان آدم تا آخرین آنها را در این عالم با سنگ­هایى (منظور خانه کعبه است) آزمایش نموده واژه اختبار به معنای امتحان است که نه زیان مى­رساند نه سودى مى­بخشد، نه مى­بیند و نه مى­شنود، و این سنگ­ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایدارى و پابرجایى مردم ساخته است.

سپس آن را در سنگلاخ ترین مکان­ها و بى گیاه­ترین ریگزارهاى زمین و تنگ ترین درّه­ها، در میان کوه­هاى خشن و شن­هاى نرم و روان که گذر از آنها دشوار است و چشمه­هاى کم آب و آبادی­هاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مى­یابد و نه اسب و گاو و گوسفند در آن علف می­یابند. (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمین پربارى).

سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند، با این دستور کعبه جایگاهی برای سود بردن فرزندان آدم (علیه السلام) از سفرهای خود و آخرین منزلگاه برای باراندازی آنان است. میوه­های عالی (یا باطن) دل­ها از میان فلات­ها و دشت­هاى دور دست و از درون درّه­هاى عمیق و جزایر از هم پراکنده دریاها به سوى آن سرازیر مى­شود تا شانه­ها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الاّ اللّه گویان گرد این خانه طواف کنند به انسان می­گویند باید دور این خانه بگردی. می­گوید من حوصله­اش را ندارم. می­گویند نمی­شود باید بگردی. و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار هروله نمایند،در طواف هم چیزی شبیه هروله وجود دارد؛ در حالى که لباسها را به کنارى افکنده همه لباس­هایشان را درآورده­اند و تنها دو تکه پارچه برتن دارند؛ و با ترک اصلاح سر و صورت زیبایی­هاى خود را دگرگون ساخته­اند. این آزمایشى است بزرگ و امتحانى است شدید و آشکار و پاکسازى مؤثرى برای پدید آمدن نافرمان از فرمان­بردار، یک امتحان سخت است. می­پرسد آخر چرا در جای به این سختی هفت دور بگردم؟ خب می­شد خدای متعال کعبه را در کشمیر قرار دهد. در گذشته به کشمیر  بهشت روی زمین می­گفتند. سبز و خرم بود. مانند مازندران خودمان نبود. چون در مازندران هوا شرجی است و باران فراوان می­بارد و انسان ممکن است از بارانش آزار ببیند. اما آنجا سبز و خرم است و چنین آزارهایی نیز وجود ندارد اما خداوند کعبه را در چنین سرزمینی قرار داده تا به وسیله آن انسان­ها را بیازماید؛ خدا زیارت آن را سبب رحمتش قرار داده است هرکس به آنجا برود رحمت خدا شامل حالش می­شود؛ و آن را سبب وصول به بهشتش قرار داده است. کسی که این سختی­ها را تحمل کند به بهشت می­رسد.

اگر خداوند سبحان مى­خواست مى­توانست خانه محترم خود و اماکن پر عظمتش را در میان باغ­ها و نهرها و سرزمین­هاى هموار و آرام و پر­درخت که میوه­هایش در دسترس باشد داراى بناهاى فراوان و آبادی­هاى به هم پیوسته در میان گندم زارها و باغ­هاى خرم و پر گل و گیاه و روستاهاى سرسبز و زمین­هاى پر آب و گلزارهاى پر طراوت و جاده­هاى آباد قرار دهد؛ مثلا یک زمانی یمن همینطور سرسبز بود و درختانش به هم پیوسته و سرسبز بودند. می­شد خداوند کعبه را آنجا قرار دهد. چرا در حجاز قرار داده که یک علف هم در زمینش نمی­روید؟ امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، ساده­تر بود پاداش و جزا نیز کوچک­تر مى­شد و اگر پى و بنیانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ­هایى که بناى آن را بالا برده از زمرد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینه­ها کمتر رخنه مى­کرد همه دلشان می­خواست به آنجا بروند؛ و نیازى براى تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسه­هاى پنهانى از مردم منتفى مى­شد؛ ولى خداوند، بندگانش را با انواع شدائد مى­آزماید و با انواع مشکلات، متعبّد مى­سازد آن سرزمین به گونه­ای است که حوصله انسان سر برود. از گرمایش بسوزد، و آب بد بنوشد. من در خاطر دارم بار اولی که به سفر حج رفتم در آن مدت چهل و پنج روز که آنجا بودیم یک بار آب خنک نخوردم. هوا بسیار گرم بود و انسان نیاز به آب خنک داشت اما اصلا آب خنک وجود نداشت. ظرف­های آبشان بر روی بام­ها بود و آفتاب می­خورد؛ و با اشکال گوناگون گرفتاری­ها و ناخوشایندها امتحان مى­کند تا تکبر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد خواری و فروتنی در برابر خداوند با ارزش است و انسان را سربلند می­کند؛ تا درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشاید این سختی را که تحمل می­کنی دری به سوی بخشش و گشایش الهی باز می­شود؛ و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد.

این امتحان اول است که امتحان بسیار بزرگی است. هرکسی این امتحان را به پایان نمی­رساند. از این مهمتر امتحان کــُرنش در برابر انسانی همتای خود شماست. در این مورد دو مطلب فرموده­اند. 

در قسمت دیگری از این خطبه داستان شیطان را فرمودند. این شیطان فقط دو دقیقه تکبر ورزید. فقط دو دقیقه. صدهزار سال عبادت کرده بود. دو دقیقه تکبر کرد. البته فرمودند شش هزار سال اما شش هزار سالی که ما نمی­دانیم سال­هایش چه نوع سال­هایی ست! فرموده­اند که ما نمی­دانیم چه سال­هایی ست. سالهای آخرت بوده یا نوع دیگری. شش هزار سال سر به سجده گذاشته و برنداشته است. در دو دقیقه آن را تباه کرد. خداوند فرمود دربرابر یک انسان، کوچکی کن، اما او این کار را نکرد. می­فرماید: آیا نمی نگرید که خداوند به خاطر خود بزرگ بینی، او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلند پروازی او را پست و خوار گردانید، پس او را در دنیا طرد شده، و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود؟

خداوند اگر اراده می­کرد، آدم (علیه السلام) را از نوری که چشم­ها را خیره کند، و زیباییش عقل­ها را مبهوت سازد، و عطر و پاکیزگی­اش حس بویایی را تسخیر کند چنانکه نفــَس­ها را تازه نماید، می­آفرید؛ اگر در خاطرتان باشد عرض کردم زیبایی یک قدرت است. انسان را مقهور می­کند. خود زیبایی به تنهایی بدون اینکه شهوت در میان باشد انسان را مقهور می­کند. اگر خدای متعال می­خواست انسان را به گونه­ای زیبا بیافریند که تمام عالم در برابرش مقهور شوند می­توانست؛ که اگر چنین می­کرد، گردن­ها در برابر آدم فروتنی می­کردند، همه به طور طبیعی در برابرش به خاک می­افتادند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم (علیه السلام) آسان بود، در آن زمان امتحان مربوط به فرشتگان بود. بعد از آن چطور؟ اگر قرار بود خداوند تمام پیامبران و امامان را به گونه­ای زیبا بیافریند که انسان را مقهور کنند، تمام انسان­ها صف می­بستند تا در برابرشان به خاک بیفتند. اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که از اصل آن  آگاهی ندارند آزمایش می­کند، یک انسان است و کاملا مانند شماست. هرچه به او نگاه می­کنید می­بینید تفاوتی با شما ندارد. خدای متعال فرموده است که باید در برابر او کرنش کنید. نمی­دانید چرا! باید اطاعت کنید زیرا خداوند فرموده است. زیرا خداوند فرموده است. زیرا خداوند فرموده است. اما خداوند مخلوقات خود را با پاره­ای از آنچه که از اصل آن آگاهی ندارند آزمایش می­کند، ما دلیل بخشی از اموری که باید انجام دهیم را نمی­دانیم. چرا صبح دو رکعت نماز بخوانیم؟ چرا ظهر چهار رکعت بخوانیم؟ چرا هفت بار دور خانه خدا بگردیم؟ چرا هفت سنگ به شیطان بزنیم؟ آقا صدتا سنگ بزنم که بهتر است. نه، باید هفت سنگ بزنی. اما خداوند مخلوقات خود را با پاره­ای از آنچه که از اصل آن  آگاهی ندارند آزمایش می­کند، تا بد و خوب تمییز داده شود و فرمانبردار از نافرمان مشخص شود، و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید، در فصل دیگری می­فرمایند اگر خداوند متعال می­خواست، کاری می­کرد که پیامبران در برابر مردم دارای ثروت و قدرت و نفوذ باشند. ساحتشان در برابر انسان آنقدر صاحب نفوذ می­بود که هرچه می­گفتند انسان­ها چاره­ای جز اطاعت نداشتند. اما پیغمبران اینگونه نیستند. از لحاظ ظاهری مانند تو هستند. پول ندارند، فقیرند. مثالی هم که مطرح کرده­اند مثال موسی و هارون (علیهما السلام) است که وقتی به دربار فرعون آمدند پشمینه بر تن داشتند و چوب دستی بر دست داشتند و کفش هم نداشتند و این راه دراز را پابرهنه آمده بودند. خطاب به فرعون گفتند که اگر تو از ما فرمان ببری ما قول می­دهیم حکومتت برقرار بماند. فرعون می­گوید من تو را به دربارم راه داده­ام. اگر الان حکم کنم تو را بیرون می­کنند و به زندان می­اندازند و تکه پاره می­کنند. تو چطور به من قول می­دهی که سلطنت عالم­گیر مرا برقرار نگاه داری؟ وقتی که موسی بن عمران و برادرش هارون (علیهما السلام) بر فرعون وارد شدند، و جامه­های پشمین به تن و چوب دستی در دست داشتند، و با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزتش برقرار باشد، فرعون گفت: آیا از این دو نفر تعجب نمی­کنید که دوام عزت و جاودانگی حکومتم را به خواسته­های خود ربط می­دهند، در حالی که در فقر و بیچارگی به سر می­برند؟ اگر چنین است چرا دستبندهای طلا به همراه ندارند؟ این سخن را فرعون برای بزرگ شمردن طلا و تحقیر پوشش لباسی از پشم گفت، درحالی که اگر خدای سبحان اراده می­فرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنج­ها و معدن­های جواهرات و باغ­های سرسبز را به روی پیامبران می­گشود، هفته قبل برایتان مثال زدم که آقای مهدوی فرمودند من دیدم که کارخانه داران بزرگ اطراف من جمع شده­اند. چطور شده؟ به چه مناسبت اینها جمع شده­اند؟ بعد مشخص شد اینها خبردار شده­اند که امکان دارد ایشان نخست وزیر شود. از دور دست بوی پول شنیدند. می­گویند که بوی بهشت از پانصد سال فاصله می­آید اما کسی که عاق والدین باشد و پدر و مادر از او ناراضی باشند این بو را نمی­شنود. حالا اینها هم بوی پول را از صد فرسخی می­شنوند. اگر خدای سبحان اراده میفرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنج­ها و معدن­های جواهرات و باغ­های سرسبز را به روی پیامبران می­گشود، و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان به حرکت درمی­آورد. تمام پرندگان در اطراف این پیامبر می­چرخند و تمام حیوانات در فرمان اویند. مانند حضرت سلیمان (علیه السلام) که تمام وحوش و طیور در فرمان ایشان بودند. جنیان و دیوها و باد در فرمان ایشان بودند.  اما اگر این کار را می­کرد، آزمایش از میان می­رفت، و پاداش و عذاب بی اثر می­شد. زیرا همه به جایی می­روند که در آن پول و قدرت است. اتفاقا کسانی که پول و قدرت دارند زرنگ­تر هستند و جلوتر می­روند. ماها عقب می­مانیم. و بشارت­ها و هشدارهای الهی بی­فایده می­بود، و بر مومنان اجر و پاداش امتحان شدگان واجب نمی­شد، و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمی­یافتند، و واژه­ها معانی خود را از دست می­داد. در صورتی که خداوند پیامبران را با عزم و اراده قوی، گرچه با ظاهری ساده و فقیر مبعوث کرد، با قناعتی که دل­ها و چشم­ها را پر سازد، هر پیغمبری با اندکی نان می­ساخت. هرچند فقر و نداری ظاهری آنان چشم و گوش­ها را خیره سازد.

اگر پیامبران الهی دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنان امکان نمی­داشت، و توانایی و عزتی می­داشتند که هرگز مغلوب نمی­شدند، و سلطنت و حکومتی می­داشتند که همه چشم­ها به سوی آنان بود، از راه­های دور بار سفر به سوی آنان می­بستند، این قدرتی است که همه خواهان آن هستند و می­آیند تا شاید از کنار آن به یک قدرتی برسند. عده­ای به امید آینده ي اسلام، مسلمان شدند. زیرا حساب می­کردند که اسلام در آینده به قدرتی می­رسد و شاید اینها هم در آنجا به قدرت برسند.  اعتبار و ارزششان در میان مردم اندک بود، و متکبران در برابرشان سر فرود می­آوردند، و تظاهر به ایمان می­کردند، از روی ترس یا علاقه­ای که به مادیات داشتند. هرکس ایمان می­آورد یا از سر ترس بود یا به امید به دست آوردن قدرت و ثروت. در آن صورت، نیت­های خالص یافت نمی­شد و اهداف غیر الهی در ایمانشان راه می یافت.

خدای متعال از ما دو توحید خواسته است. یکی توحید در الوهیت و دیگری توحید در ربوبیت. توحید در الوهیت این است که تنها در برابر او سر به خاک بگذاریم. در برابر هیچ کس دیگری سر به خاک نگذاریم. اله یعنی معبودِ واحد. توحید در الوهیت یعنی توحید در معبود، یعنی من جز خدای واحد، هیچ کس دیگری را نمی­پرستم. آیا شیطان اینگونه بود؟ بله. گفت من نمی­خواهم غیر تو را بپرستم. اجازه بده من تنها در برابر تو سر به خاک بگذارم. بنابراین از این امتحان سربلند بیرون آمد. اما یک مطلب دیگر وجود داشت و آن مرحله دوم توحید بود که آخرین مرحله است. کسی که آن توحید را بپذیرد توحیدش تمام است و موحد است. موحدِ مقبول است. فرمانبر است. توحید در ربوبیت یعنی قبول اینکه قانون، قانونِ خداوند است. من جز قانون خداوند، در برابر قانون دیگری سر فرود نمی­آورم. هرچه او گفته میپذیرم. خدای متعال فرموده بود آدم را سجده کن. ببینید شیطان اله واحد را پذیرفته اما ربّ واحد را نپذیرفته. شیطان در اینجا گیر دارد. جز در برابر خداوند سر به خاک نمی­گذارد این بسیار خوب است اما این معیار توحید نیست. معیار توحید این است که فرمان خدا را ببرد. فرمان خدا را ببرد. ببینید ما گاهی خدای نکرده، خدای نکرده گناه می­کنیم. با فرمان خدا مخالفت می­کنیم. اما قبول داریم این فرمان خداست و باید این فرمان را اجرا کرد و انکار نمی­کنیم. اگر انکار کنیم  مانند شیطان می­شویم. شیطان خطاب به خداوند گفت: خدایا این فرمانی که تو دادی، فرمان درستی نبود. تو مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک. آتش از خاک برتر است. این دستوری که دادی درست نیست. تمام دستوراتت درست است اما این یکی درست نیست. این توحید نقص دارد. مشکلش این است که اگر شما این توحید را نپذیری تمام توحیدهای گذشته را هم خراب می­کند. شش هزار سال سجده کرده، اما قیمت ندارد. فقط یک دقیقه به آدم سجده کن، در آن صورت همه چیزت قبول است. اما اگر این کار را نکنی هیچ چیز قبول نیست.

ببینید معیار توحید، توحید در ربوبیت و فرمانبری از خدا است. نه سجده بر خدا. تنها سجده کافی نیست. من روزه می­گیرم، حج می­روم، نماز می­خوانم، تمام دستورات را اجرا می­کنم، اما غیر از اینها خدای متعال از انسان خواسته است در برابر ولیّ و امام زمانش کرنش کند. شیطان زیر بار این نرفت. انسان باید در برابر امام زمانش کرنش کند. این آخرین مرحله توحید است. اطاعت از فرمان امام توحید است. انسان پرستی نیست بلکه خداپرستی است. اینجا خدا پرستی انسان به آخرین و بالاترین مرحله می­رسد. در اینجا مشخص می­شود که انسان موحد است یا خیر. ببینید توحید شیطان در اینجا شکست خورده است. در برابر امام زمانش کوتاهی کرده و فرمان نبرده است. پذیرش امام زمان بالاترین مرحله توحید انسان است. انسان در اینجا به مرحله اعلای توحید می­رسد.

آنچه در اسلام اتفاق افتاد این بود: آقایانی که بعد از پیغمبر قدرت را بر عهده گرفتند، هیچکدام نمی­گفتند نماز نخوانید. همان روزی که پیامبر از دنیا رفت، سقیفه برپا شد و ظهر همه نماز جماعت خواندند. قاعدتا اینطور بود که همه نافله هم می­خواندند. پس ببینید هشت رکعت نافله ظهر را خواندند و نمازشان را هم به جماعت خوانده­اند. نماز عصر را هم همانطور. اگر هم کسی در آن روز، روزه بود، روزه­اش را نمی­خورد. هم روزه را قبول داشتند، هم نماز را قبول داشتند، هم حج را قبول داشتند. پس چه چیز را قبول نداشتند؟ امام زمانشان را قبول نداشتند. اگر آیه در خاطرتان باشد، خدای متعال فرموده بودند با قبول یک ولی و یک امام من از دین شما راضی هستم. اگر امامت را بپذیرید من نمازتان را می­پذیرم و قبول دارم. اگرنه نمازتان قبول نیست. در آیه 3 سوره مبارکه مائده می­فرمایند: ... رَضيتُ لكـُم الإسْلامَ دينا من در اینصورت اسلام شما را قبول دارم. ...اليَومَ أَكمَلتُ لَكـُمْ دينكـُمْ دینتان را کامل کردم. نعمتم را بر شما تمام کردم. من الان این دین را پسندیدم. اگر این قسمت را کنار بگذارید، من دینتان را نمی­پسندم. نکته بسیار مهمی است. دینتان را نمی­پسندم. این دین اسلامی که من می­خواهم نیست. این نکته بسیار مهم است. اسلام بدون امامت، اسلامی نیست که من می­خواهم. اگر امام همراه این اسلام باشد من اسلامتان را می­پسندم. اگر نباشد، نمی­پسندم. خب این عرض تمام شد.

برای اینکه ما از محرم استفاده کنیم اولین کاری که باید انجام دهیم این است که مراقب چشممان باشیم. هرکس بالخصوص در ایام محرم از چشمش مراقبت کند، انشاء الله از محرمش استفاده می­کند. اگر کسی چشمش باز و آزاد باشد، دلش نمی­سوزد. گریه به چشمش نمی­آید. اگر کسی به طور جدی از چشمش مراقبت کند، دلش می­سوزد و اشک به چشمش می­آید. اگر کسی لذت آن گریه و اشک و سوختن دل را چشیده باشد می­بیند که آن بازی چشم هیچ قیمت و لذتی ندارد. کسی که چشمش باز و آزاد است کم کم همه چیز برایش عادی می­شود. درحالی که لذت آن عزاداری هیچگاه عادی نمی­شود. اگر شما صبح گریه کنید، لذت می­برید، ظهر هم گریه کنید، باز لذت می­برید. شب گریه کنید هم به همین ترتیب. این بی­مزه نمی­شود. درحالی که آن بی­مزه می­شود. بعد از چند مرتبه دیگر عادی می­شود. خاصیت گناه این است که عادی می­شود و خاصیت ثواب این است که لذت آن هیچگاه عادی نمی­شود. اینجا هرچه تکرار شود بیشتر و بهتر می­شود و کمتر نمی­شود. مراقب این مساله باشید. اگر از چشمتان مراقبت کنید، از محرمتان بهره­مند می­شوید.

اگر بخواهید کمی بیشتر مراقبت کنید، باید از غذایتان مراقبت کنید. مراقب چیزی که می­خورید باشید. شخصیت انسان با غذایش ساخته می­شود. آزادانه غذا نخورید. هرجا و هرچيز. حداقل در این ده دوازده روز مراقب غذایتان باشید. هرجا غذا نخورید. بالخصوص تا جایی که ممکن است از غذاهای بیرون نخورید. البته بیشتر از این هم می­توان مراقبت کرد. یک دوستی داریم که در این دهه به جز نان و ماست چیزی نمی­خورد. باور کنید در روز عاشورا دیگر نمی­توانست تحمل کند. واقعا از حال می­رفت. حال فوق العاده­ای داشت. البته از ما چنین چیزی نخواسته­اند. همین که شما از غذایتان مراقبت کنید و در کوچه و بازار غذا نخورید، خوب است. از پیتزا فروشی و ساندویچ فروشی مطلقا دوری کنید. من همیشه عرض می­کنم که از این غذاها دوری کنید. حالا در این ده پانزده روز این کار را بالخصوص انجام دهید. در هر جلسه­ای هم غذا نخورید. زیرا گاهی جلسات مشکل دارند.

یک آقایی گرداننده یک روزنامه بود. من جدّا اوقاتم از روزنامه­اش تلخ شد. با این پول پسرش نماز نمیخواند. خانواده بسیار خوبی بودند. اما پسرش نماز نمی­خواند. آخر انسان با این پول که نمی­تواند نماز بخواند. شما در راستای کمک به آمریکا و اسرائیل مطلب می­نویسید. با این پول انسان نماز خوان نمیشود. حالا پدر و مادر از سر عادت نماز می­خواندند اما پسرشان نماز نمی­خواند. این مطلب را جدی عرض می­کنم. پسر بسیار خوبی بود. از پسرشان هم کاملا راضی بودند اما می­گفت یکی دو سالی است که پسرش نماز نمی­خواند. یعنی سر بیست و پنج یا شش سالگی نماز را کنار گذاشته بود. نان روزنامه فروشی و نان کتاب­فروشی گاهي بسیار خطرناک است. باور کنید نان شراب­فروشی گاهي از اين كارها حلال­تر است. زیرا این با دین مردم بازی می­کند. شما یک مقاله می­خوانید و اعتقادت را از دست میدهی. اما ممکن است شما با یک جلسه شراب اعتقادت را از دست ندهی. کسانی بودند که تمام عمر شراب می­نوشیدند اما بعد توبه کردند و عاقبت به خیر شدند.

خلاصه در محرم مراقبت کنید. در این صورت ممکن است انسان عاقبت به خیر شود. یک مرتبه خداوند توفیقی می­دهد و گریه­ای می­کنی که عاقبت به خیر می­شوی. یعنی عاقبت به خیری­تان امضا می­شود. این مطلب شدنی است. ما با این نمازهای بی توجهی که می­خوانیم عاقبت به خیر نمی­شویم. اما ممکن است در اثر مراقبت جدی از چشم و غذا و حرف زدن، به گونه­ای عزاداری کنید که موجب عاقبت به خیری شما شود. بعد از جلسات بگو و بخند نکنید. این کار، هرچه را انجام داده­اید خراب می­کند. بالخصوص در این دهه بسیار مهم است. من در خاطرم هست که در گذشته افرادی به جلسات می­آمدند که اگر لبخند می­زدند من تعجب می­کردم. از آنها خوبی­هایی دیده بودم که اگر در این دهه لبخند می­زدند من تعجب می­کردم. یعنی دهه محرم تا این حد حرمت داشت. این دهه حرمت بسیار زیادی دارد. هیچ زمان دیگری به این شکل وجود ندارد. در عزاداری بر اهل بیت هیچ جای دیگری مانند این دهه نداریم. زمانی که دهه تمام شد تمام این فضیلت­ها هم تمام می­شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای