شب پنجم محرم الحرام 1392- (سه اصلي كه بايدبفهميم)
شب پنجم محرم الحرام 1392- (سه اصلي كه بايدبفهميم)
مرا با خود برد به صحرایی که پر از لاله سرخ بود.از هر قطره اشک چشمی که پای منبرش چکیده بود، برای او یک لاله کاشته بودند. بعد در یکی از آن صحراها لاله های زرد بود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

این مطالب را شبهای گذشته هم برای شما عرض کردم. اول اینکه ما نيامده ايم تا ابد در این دنیا بمانیم. دوم؛ ما معتقدیم که بعد از این عالَم، عالَم دیگری هست. آنجا، ابد هست. آنجا پایان ندارد. سوم؛ هر چه اینجا انجام دهید، نتیجه اش را در آن عالم می بینید. می گویند هر چه اینجا بکارید، آنجا دِرو می کنید. این سه نکته اصل است و ما قبول داریم. نکته اول، ما برای تا ابد ماندن اینجا نیامدیم، مدت دارد. کم و زیاد. سی سال، چهل سال و... تمام می شود. آخر، تمام می شود. دوم، بعد از این عالَم، عالَم دیگری است که انسان باید در آنجا تا ابد بماند. سوم، هر چه اینجا عمل کنید، آنجا نتیجه می گیرید. خیلی ساده. مثال عرض می کنیم. مثلا یک پدر مسئول خانواده، برای خانه نان و گوشت می خرد، ظهر که به منزل می آید، غذا آبگوشت است. اگر برنج داشته باشند، همراه برنج، خورشت دارند. پدر خانواده هر چه برای منزل تهیه کند، ظهر سر سفره همان می نشیند. می شود که کم بشود، نه. می شود زیادتر بشود، نه. اگر آدم این مسئله را بفهمد، طور دیگری رفتار می کند. عَنْ سُوَيْد بْن غـَفـَلـَة عَنْ أَميرالمُؤمِنينَ صَلواتُ اللهِ عَليه‏. فرمایش امیرالمؤمنین است، باز از همان نمونه حدیثهایی است که دیشب خواندیم. ایشان فرمود:إنَّ ابْنَ آدَمَ إذا كانَ في آخِر يَوْم مِنْ أيّام الدُّنيا. وقتی فرزند آدم در آخرین روز از عمرش هست، یعنی آخرین روزی که در این دنیا هست و فردا می خواهد به عالم دیگر برود، إذا كانَ في آخِر يَوْم مِنْ أيّام الدُّنيا وَ أوَّل يَوْم مِنْ أيّام الآخِرَة. یعنی تازه آخرت می خواهد برایش شروع شود، ببینید، در مورد قیامت فرموده اند که با مرگ، قیامت شروع می شود. انسان با مرگ، وارد دالان قیامت می شود. مُثـِّـلَ لـَهُ مالـُهُ وَ وَلـَدُهُ وَ عَمَلـُه. برای انسان سه چیز تجسم می یابد. 1- مال. 2- خانواده(همسر و فرزندانش). 3- عملش است. فـَيَلـْتـَفِتُ إلى مالِهِ. به مالش نگاه می کند، می گوید وَاللهِ إنـّي كـُنتُ عَلـَيْـكَ حَريصاً شَحيحا. من برای بدست آوردن تو خیلی حریص بودم. در خرج کردن تو بخل داشتم. دلَم نمی آمد تو را خرج کنم. طبیعی است. آدم زحمت کشیده و یک پولی بدست آورده است، این پول را نمی خواهد خرج کند، سختش است. برای بدست آوردنش جان می کَنَد، حرص می زند و برای خرج کردن، سختش است.فـَما لي عِندَک. حالا من تمام عمر به دنبال تو دویدم، در خرج کردن تو به من سخت می گذشت، سعی می کردم حساب تازه باز کنم و پولها را در حسابم بریزم. فـَيَقولُ خـُذ مِنـّي كـَفـَنـَك. خب، یک کفن از من می توانی بگیری. شخص هر چه مال و همسر و فرزند کوچک و صغیر دارد، از اموالش، فقط می تواند یک کفن برداشت کند. یعنی انسان وقتی از دنیا می رود، هر چه دارد، به وارث می رسد. لحظه ای که از دنیا می رود، تمام اموالش به وارث می رسد. خب، اگر خانواده، چیزی برایش خرج کردند، به حساب خودشان است. مال خودشان است. اگر ثـُلثی وصیت کرد، به عنوان ثلث، می توانند از مالش بردارند و برای خودش خرج کنند. اگر این وصیت را کرد، که این نتیجه وصیت کردن است. اما اگر وصیت نکرد که هیچ. خب، در هر صورت چه وصیت کرده باشد و چه نکرده باشد، این کفنش را می توانند از رویش بردارند، یک قبر عادی می توانند برایش بخرند، البته دیگر قبری بیشتر از عادی نمی توانند برایش بخرند. قبری در حد شأنش می توانند برایش بخرند. نه بیشتر. آیا می توانند مراسم شب سوم و شب هفتم، برایش بگیریند؟ نه. مراسم، دیگر جزئش نیست. اگر آنها خواستند، می توانند مراسم بگیرند و اگر نخواستند، دیگر از مالش نمی شود. ببینید، فقط قبر و کفن. می گوید وَاللهِ إنـّي كـُنتُ عَلـَيْـكَ حَريصاً شَحيحا. من خیلی برای تو حرص زدم. خیلی حرام و حلال کردم. اشکالش این است که خیلی حرام و حلال کرده است. اگر حرام و حلال نکرده و تمام اموالش را از راه حلال بدست آورده است، پس راحت است. حالا اگر این مال هم به تو نرسید، اشکالی ندارد. اما بار، وِزر و بالی گردن تو نیست. فرزندان، سودش را می برند، آنها که نمی دانند این اموال از کجا بدست آمده است، پس برای آنها حلال است. چون پدرشان مسلمان بوده است دیگر. آدم مسلمان هر کاری کرده انشاءالله درست بوده است. من که نمی دانم، می گویم پدرم هر کاری کرده، درست بوده است. برای من به طور کامل حلال است. او باید در آنجا اصطلاحا یک لنگه پا بایستد و جواب پس دهد. مثلا اگر مال مردم را برده باشد، جواب ندارد. ثـُمَّ َيَلـْتـَفِتُ إلى وَلـَدِه. به فرزندانش نگاه می کند، فـَيَقولُ وَاللهِ إنـّي كـُنـْتُ لـَكـُمْ لـَمُحِبّاً. می گوید: من واقعا دوستدار شما بودم، خب، هر پدری فرزندانش را دوست دارد دیگر. حالا بعضی از آدمها هستند که می روند و فرزندشان را به دلایلی می فروشند. وَاللهِ إنـّي كـُنـْتُ لـَكـُمْ لـَمُحِبّا. من دوستدار شما بودم، برای شما فداکاری کردم. وَ إنـّي كـُنـْتُ عَلـَيْكـُمْ لـَمُحامياً. من مدافع شما بودم، پدر مقابل فرزندانش می ایستد و از آنها دفاع می کند. فـَما ذا لي عِنـْدَكـُم. خب، شما برای من چکار می کنید؟ فـَيَقولونَ نُؤَدّيكَ إلى حُفـْرَتِكَ وَ نـُواريكَ فيهَا. فرزندان می گویند: شما را به بهشت زهرا می بریم، قبرهای کَنده، حاضر و آماده است، شما را در قبر می گذاریم و روی شما خاک می ریزیم. تمام. گریه هم می کنیم. خب، گریه به چه درد او می خورد؟ اگر یک صلوات هم برایش بفرستند بهتر است. اگر صد تا دسته گل هم بیاورند و یک ساعت هم گریه کنند، چیزی به نفع او نمی شود. فقط دل خود آدم می سوزد. یعنی دارد برای خودش گریه می کند. ثـُمََّ يَلـْتـَفِتُ إلى عَمَلِه. انسان، به اعمالش نگاه می کند، می گوید شما چکار می کنید؟ وَ اللهِ إنـّي كـُنـْتُ فيكَ لـَزاهِداً وَ إنـّکَ كـُنـْتَ عَلـَيَّ لـَثـَقيلاً. به عمل می گوید: من خیلی بی حال بودم. مثلا وقتی که می خواستم نماز بخوانم، در نماز، زاهد بودم. سعی می کردم کمتر باشد و زودتر تمام شود. حالا؛ یک وقتهایی که امام جماعت هستم، مثلا وقتی تسبیحات اربعه را می خوانم، وقتی به تسبیح سوم می رسم، متوجه می شوم که همه تسبیحاتشان را تمام کردند و ساکت و آماده هستند که زودتر به رکوع بروند. خب، چه عجله ای است؟ ببینید، وقتی من می گویم سبحان الله،  در واقع، دارم می فهمم چه می گویم. خب، پس باید بفهمم چه می گویم. نه اینکه تند و سریع بگوییم. در تشهد هم همین طور. در جایی که طرفینی هست می بینیم که آنها سریع، تشهد را خواندند و آماده اند که زودتر سلام بدهیم و تمامش کنیم. حالا به فتوای مراجع کنونی هم می شود زودتر سلام نماز را گفت. فقط مرحوم آیت الله فاضل اجازه نمی دادند که سلام، زودتر از امام جماعت گفته شود. بعضی از دوستان را می بینیم که زود، سلام نماز را هم گفتند و به سجده شکر بعد از نماز رفتند. عمل می گوید: من در تو زاهد بودم. زاهد یعنی بی رغبت. و تو بر من ثقیل بودی. بار سنگین بودی. البته نماز که پنج دقیقه است. اما روزه ماه رمضان در تابستان که هجده ساعت است، برای انسان ثقیل است. خب، حالا انسان می تواند حق بدهد که روزه سنگین است وَ إنْ كـُنـْتَ عَلـَيَّ لـَثـَقيلاً. خب، فـَما ذا عِندَك؟ خب، تو برای من چکار می کنی؟ می گویند اگر کسی به دادت نمی رسد، من به داد تو می رسم. فـَيَقولُ أنا قـَرينـُك. از این لحظه به بعد فقط من رفیق تو هستم. هیچ کسی به دادت نمی رسد. در مرگ پدرم یادم است که، وقتی ایشان را در شهر قم دفن کردیم، به تهران آمدیم. برادرم به نام حاج علی آقا، خدا رحمتش کند، ایشان شب تا صبح در آن مقبره ماند و قاعدتا برای پدرم، نماز و قرآن خواند، بعد فردا صبح برگشت دیگر. این پسر که خیلی خوب بود، فقط یک شب توانست بر سر قبر پدرش بماند و بیشتر نماند. بعد هم آدم غرق رسومات می شود و گاهی ذره ای یادش می آید.أنا قـَرينُـكَ في قـَبْرکوَ يَوْم حَشْركَ. در تمام مدتی که شما در قبر و این عالم برزخ هستید، نه آن یک تکه جایی را که کندند، من رفیق تو در قبر و قیامت هستم. یادم هست مرحوم حاج میرزا اسماعیل اَربابی که به ایشان ارادتمند و علاقمند بودیم و سالها، منزلشان رفته بودیم، در سالهای آخر عمرشان، مدام به زمین اشاره می کرد و می گفت من می ترسم به آن زیر بروم. پس عمل می گوید: من رفیق تو در قَبرت و در روز قیامت هستم، تا اینکه هر دو به خدای متعال عرضه شویم. حَتـّى اُعْرَضَ أنا وَ أنـْتَ عَلى رَبّـك. بعد امیرالمؤمنین می فرماید، کسی که آخرین روز وآخرین لحظات عمرش بود، فـَإنْ كانَ للهِ وَليّاً. اگر با خدا دوست باشد، به خاطر او در همه چیز گذشت می کند. آدم باید برای دوستی، خرج کند. مثلا در دوستی های این عالم، من برای دوستم وقت می گذارم و به او تلفن می کنم و حدود بیست دقیقه با او صحبت می کنم. یا مثلا فرض کنید به سفر زیارتی حج یا عمره می روم و در آنجا برایش دعا می کنم. ساعاتی در هفته او را می بینم. وقت برایش می گذارم، یا برایش خرج می کنم. خاصیت دوستی است دیگر. برای دوستی آدم باید گذشت کند. خب، اگر این دوست، ولیّ خدا بود، یعنی برای خدا خرج کرده است. ببینید؛ مثلا فرض کنید من این مجلس عزاداری را برای نام و نشان خودم به پا کردم، پس هیچ. اما اگر برای نام و نشان امام حسین علیه السلام به پا کردم و می خواهم نام امام حسین علیه السلام بزرگتر شود و سلطنتش وسعت پیدا کند، خب، بارک الله تو ولیّ امام حسین علیه السلام هستی. با امام حسین علیه السلام، دوست هستی. اگر برای ولیّ خدا باشد یعنی برای خدا از جانش، وقتش، مال و آبرویش، سلامتی اش، جوانی اش و قوتش، گذشت می کند،أتاهُ أطـْيَبُ النـّاس. حالا کسی برایش می آید که از او خوشبوتر ندیده است. ببینید؛ عطرهای این دنیا و عطرهای آن عالم، با هم قابل مقایسه نیست. این مطلب را شبهای دیگر هم عرض کردیم، اصلا ربطی ندارد. عطر آن عالم با این عالم، ربط ندارد. زیبایی های آن عالم، با دنیا اصلا ربط ندارد. در گذشته هم برای شما عرض کردم؛ حضرت ابراهیم علیه السلام به حضرت ملک الموت فرمودند: خب، بگو ببینیم تو برای مؤمن به چه قیافه ای می آیی؟ یک جوان زیبا رویی را دید. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود که اگر مؤمن برای تمام زحمات عمرش، جزایش فقط دیدار تو باشد، کافی است. اینقدر ملک الموت زیبا بود. اگر فقط جزایش دیدن تو باشد، می ارزد و بعد حضرت ابراهیم علیه السلام درخواست کرد که تو برای کافر (دشمن خدا) چگونه می آیی؟ ملک الموت گفت تو نمی توانی و تحملش را نداری. حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: نه. خواهش می کنم بیا. ملک الموت آمد و حضرت ابراهیم علیه السلام، غش کرد. بعد ایشان فرمود که اگر این آدمهای بد، فقط جزایشان دیدن تو باشد، کافی است. فـَإنْ كانَ للهِ وَليّاً أتاهُ أطـْيَبُ النـّاس ريحاً. خوشبوترین موجودی که ممکن است، برای این انسان می آید. أحْسَنـُهُمْ مَنـْظـَراً. زیباترین صورت که تا به حال در عمرش ندیده است. در این عالم زیبایی حدی دارد دیگر. انسان، حضرت یوسف را می بیند. حضرت یوسف علیه السلام، زیباترین صورت عالم بوده است. می گویند زیبایی حضرت یوسف علیه السلام، معجزه اش بوده است. چون در عالم هیچ نظیر نداشته است. اما باز هم زیبایی ایشان، به زیباییهای آن عالم، ربط ندارد. ببینید؛ حساب این عالم با آن عالم، حساب یک به صد هزار نیست. وسعت و بزرگی و گسترش آن عالم، یک چیز دیگر است. اندازه هایش، با اندازه های این عالم قابل مقایسه نیست. یک به صد هزار نیست. در هر صورت اگر آن زیبا است، به وسعت آن عالم زیبا است. به درجه زیبایی آن عالم زیبا است. اگر معطر است، به بزرگی عطر آن عالم بزرگ است. عطرش خوشبو است. زیبا ترین صورتی که دیده است. چون صورتش بسیار زینت دارد، اصلا نمی دانیم این زینت یعنی چه. بیشترین زینت ممکن را دارد. بالاترین بوی خوش را دارد. زیباترین صورت را دارد. او می آید و می گوید أبْشِـرْ بـِرَوْح ٍ مِنَ اللهِ وَ رَيْحان. برای تو رحمت خدا بشارت باد. از حالا به بعد دیگر، تمامش رحمت خدا است. حتی یک ذره خار وجود ندارد. گل آن عالم یک ذره خار ندارد. البته نه گل از این گلها. عرض کردم اصلا قابل مقایسه نیست.أبْشِـرْ بـِرَوْح ٍ مِنَ اللهِ وَ رَيْحان وَ جَنـَّةِ نـَعيم‏. بشارت باد تو را به رحمت خدا و گلبارانی که از آن عالم برایت می ریزد که دیشب هم عرض کردیم. وَ جَنـَّةِ نـَعيم.قـَدْ قـَدِمْتَ خَيْرَ مَقـْدَم. خیلی خوش آمدی. فـَيَقولُ مَنْ أنت؟. تو چه کسی هستی؟ می گوید: أنا عَمَلـُكَ الصّالِحُ. من کارهای خوب تو هستم. اگر یادتان باشد عرض کردیم انسان، آنجا چیزی ندارد که کسی دیگری برایش فرستاده باشد. اصلا اینکه کس دیگری برایش می فرستد، نداریم. تمامش کارهایی است که خودش انجام داده است. مثلا نمی دانم چقدر نماز خوب است؟ لذا ممکن است کمی خسته باشم. در روایات دارد که اگر انسان بداند در نماز، چه نوع و چگونه رحمت خدا بر سرش می بارد، حتی یک لحظه هم دست از نماز بر نمی دارد. وقتی انسان نماز می خواند، از عرش خدا تا بالای سرش رحمت متصل است. می فرماید:أنا عَمَلـُكَ الصّالِحُ. بفرمایید وارد بهشت شویم. اصلا معطلی ندارد. از همین جا که آمدی، مستقیم به بهشت وارد می شویم. إنـَّهُ لـَيَعْرفُ غاسِلـَهُ وَ يُناشِدُ حامِلـَهُ أنْ يُعَجِّلـَه. بعد دیگر تمام حوادث را می بیند. نمُرده است یعنی فات مات وجود ندارد. انسان، زنده تر شده است. در جنگ بدر، جنازه های کافران را در چاه ریختند. پیامبر به بالای سر جنازه ها آمد، با آنها حرف زد. در جنگ جمل امیرالمؤمنین آمد به بالای سر طلحه که جزء فرمانده های جنگ بود و فرمود او را بنشانید. او را نشاندند، بعد به جنازه طلحه فرمود که من وعده های الهی را دیدم. تو هم وعده های الهی را دیدی؟ به امیرالمؤمنین گفتند آخر او که مرده است! ایشان همان حرف پیامبر را فرمود، گفت او شنواتر از تو است. مثلا وقتی من با شما حرف می زنم، ممکن است به دلیلی بخشی از کلام مرا نشنوید. اما این کسی که مرده است، تمام کلام مرا دقیق شنیده است. ممکن است من با شما حرف می زنم، حرف مرا نفهمید. اما او دقیق حرفهای مرا فهمیده است. او شنواتر از تو است.آقا! شخصی که از دنیا رفته است، می بیند چه کسی او را غسل می دهد و چه کسانی او را بر دوش دارند و به آنهایی که  او را به سوی بهشت زهرا، می برند، قسم می دهد که عجله کنید. باور کنید ها. قسم می دهد عجله کنید. زودتر مرا برسانید.

فـَإذا اُدْخِلَ قـَبْرَهُ. وقتی به داخل قبر وارد می شود، أتاهُ مَلكان. دو فرشته نکیر و منکر می آیند. اینجا هم عبارت دارد که فـَتـّانا القـَبْر. این دو فرشته در قبر می آیند، امتحانش کنند. فـَتـّان؛ یعنی امتحان کننده. فتنه؛ یعنی امتحان. فـَتان قبر می آیند. حالا چگونه می آیند را کار نداریم. يَقولان لـَهُ مَنْ رَبُّكَ وَ مَنْ نَبيُّك وَ ما دينُكَ. تمام عمرش اینها بوده. این الفاظ را که آدم حفظ نمی کند. اگر انسان این الفاظ را صد هزار بار هم حفظ کند، با جریان مرگ، همه چیز از یادش می رود. نه. او یک عمر با اینها زندگی کرده است. يَقولُ اللهُ رَبّي وَ مُحَمَّدٌ نَبيّي وَ الإسْلامُ ديني فـَيَقولان ثـَبَّتـَكَ اللهُ فيما تـُحِبُّ وَ تـَرْضی. خدا تو را در این چیزهایی که قبول کردی، پسندیدی، دوست داشتی، ثابت قدم بدارد. دعا می کند؛ تو را هیچ حادثه ای از حوادثی که در آینده برایت پیش می آید، نلغزاند. بعد می فرماید: این آیه شریفه يُثـَبِّتُ اللهُ الـَّذينَ آمَنوا بالقـَوْل الثـّابـِتِ في الحَياةِ الدُّنيا؛ آیه 27 سوره ابراهیم علیه السلام است. خدای متعال، مؤمن را به قول ثابتین، تثبیت و قرص و محکم می کند که منظور همان اعتقادات است. فيـُفسَحان لـَهُ في قـَبْرهِ مَدَّ بَصَره. این مطلب را شبهای گذشته هم عرض کردیم. به اندازه ای که چشم کار می کند، قبر برایش وسعت پیدا می کند. عرض کردیم؛ گُل آن عالم حتی به اندازه ذره ای، خار ندارد. اصلا در شادمانی های آن عالم، غصه همراه نیست. اصلا  فيَفـْتـَحان لـَهُ باباً. یک دری به سوی بهشت برایش باز می شود. وَ يَقولان لـَهُ نـَمْ قَريرَ العَيْن. بخواب به شادمانی و با چشم روشن. نـَوْمَ الشّابِّ النـّاعِم. انسان، در دوران جوانی، خوش است. آنگونه که جوان خوش می خوابد، بخواب. بعد می فرمایند که: أصْحابُ الجَنـَّةِ يَوْمَئِذٍ خـَيْرٌ مُسْتـَقـَرّا وَ أحْسَنُ مَقيلاً. که این هم دوباره آیه شریفه 24 سوره فرقان است. مَقِيلً؛ یعنی همان خواب. مؤمن، به بهترین صورت می خوابد. بهترین جا را دارد. بهترین اوقات برایش هست. چیزی که شادمانی او را بر هم بزند، وجود ندارد. ببینید؛ حتی اگر حوادثی برای بازماندگانش پیش بیاید که ممکن است او را غصه دار کند، نمی بیند. به سراغ بازماندگانش می آید اما چیز ناراحت کننده نمی بیند. همیشه شادمانی است. ببینید؛ فقط چند سال صبر کرده است؟ سی سال، چهل سال، صبر کرده است. چشمش را در برابر گناه بسته است. زبانش را به دروغ بسته است. دستش به ظلم دراز نشده است. اصلا به مال مردم دست نزده است. اصلا. به ناموس مردم نگاه نکرده است. چیزی که راضی نبوده نشنیده است. در یک مجلس که بگویند و بشنوند و بخندند و شادمانی کنند و با حرفهایشان مردم را به باد فنا بدهند، شرکت نکرده است. نه. اصلا. سی سال، چهل سال، صبر کرده است. شادمانی اش چقدر است؟ بی نهایت. اندازه شادمانی اش چقدر است؟ بی نهایت. ببینید؛ اگر یک مرتبه به سینه ات بزنی، فردا این یک مرتبه را می بینید. فکر نکنید از بین می رود. اینکه اگر شما در تاریکی برای امام حسین علیه السلام، به سینه ات می زنی و هیچ کس نمی بیند. خب، نبیند، آن کسی که در عرش نشسته است که می بیند. یک قطره اشکی از چشمانت چکید، هیچ کس ندید. نبیند. خدا و پیغمبر و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها که شما را دیدند و از شما شادمان شدند. عزاداری امام حسین علیه السلام خیلی قیمتی است. اگر ما خرابش نکنیم، برایمان سرمایه می شود. سرمایه، ها! یک روضه خوانی در منزلمان بود، خدا رحمتش کند، آقای سقازاده. قدیمی ها او رادیدند. گفت من مرحوم آقا سید جواد سِدِهی را در خواب دیدم. باز ایشان کمی از آقای سقازاده زودتر از دنیا رفته بود، مرحوم آقا سید جواد سِدهی هم از روضه خوانهای درجه اول تهران بود. مرحوم آقای سقازاده می گفت بعد از فوتش من او را در خواب دیدم که  از او پرسیدم چه خبر؟ گفت می آیی برویم؟ مرا با خود برد به صحرایی که پر از لاله سرخ بود. بعد گفت بیا برویم. صحراهایی بود. از هر قطره اشک چشمی که پای منبرش چکیده بود، برای او یک لاله کاشته بودند. بعد در یکی از آن صحراها لاله های زرد بود. این لاله های زرد برای چه بود؟ برای مجالس شادمانی اهل بیت بود. اهل بیت مجلس های شادمانی هم دارند دیگر. اگر شما یک مجلس شادمانی به پا کردید، آن هم حساب دارد. نه اینکه آن مجالس روضه و گریه اهل بیت حساب دارد و مجالس شادمانی، حساب ندارد. نه. همه مجالس اهل بیت حساب دارد. فقط  آدم قصدش درست باشد. همین. چیز دیگری نمی خواهد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای