روز چهارم محرم الحرام 1392 ( نور امام قلب را روشن مي كند )
روز چهارم محرم الحرام 1392 ( نور امام قلب را روشن مي كند )
وقتی من مزه غذای خوشمزه را می چشم، آن طرف دیگر مزه ای برایم وجود نخواهد داشت. اگر زیبایی های این دنیا را می بینی، پس هیچ وقت چشمت به چیز ماورایی نخواهد افتاد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

عبارت اصلی حدیثی که دیشب عرض کردیم این بود. وَ الله یا أبا خالِد لـَنورُ الإمام فی قـُلوبِ المُومِنین أنوَرَ مِنَ الشَّمسِ المُضیئةِ بـِالنـَّهار

دیشب این حدیث را هم عرض کردیم که قـُلوبُ المُومِنین مُبهَمَة ً عَلی الإیمان یک ایمان مبهمی دارد. این مومنان خوب معمولی هستند. مومن خوب معمولی که مراقب حرام و حلال است. سعی می کند گناه نکند. سعی می کند به وظایفش عمل کند. اینها مومن هستند. ایمانشان را قبول کرده اند. مومن است اما هنوز انتخاب نشده است. حالا انشاء الله اگر خدا کمک کند عرض می کنم. این هنوز انتخاب نشده. در فرض انتخاب می فرماید فإذا أرادَ إستِنارَة َ ذلِک. وقتی خدای متعال اراده می کند که این قلب را روشن کند. ببینید مثال کوچک دنیایی عرض می کنم تا متوجه شوید. بخاری هایی که جهات امنیتی در آن لحاظ شده یک شمعک دارد. شما تا نزدیک نیایی متوجه نمی شوی که شمعک روشن است. وقتی گاز را روشن کنند، آن وقت شعله می کشد. یک شمعکی در دل انسان روشن است. مومن دروغ نمی گوید. این مقدمات اولیه را قبول دارد و عمل می کند. نمازش را درست و منظم می خواند. اما اینکه همه چیز نیست. متاسفانه ما به همین جا اکتفا داریم. گاهی هم به کمتر. فإذا أرادَ إستِنارَة َ ذلِک وقتی خدای متعال می خواهد این چراغ روشن شود. امیرالمومنین یک فرمایشی دارند که خیلی مهم است. می فرمایند إنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبادِ اللهِ إلـَيْهِ از محبوب ترین بندگان خدا، نزد خدای تبارک و تعالی آن کسی است که عَبْداً أعانـَهُ اللهُ عَلي نـَفـْسِهِ آن بنده ای است که خدا او را علیه خودش کمک می کند. در یک جنگی که انسان علیه خودش دارد که اگر مومن باشد حتما و حتما این جنگ را دارد، شبانه روز این جنگ وجود دارد، او را در این جنگی که عیله خودش دارد کمک می کند. این نشانه محبوب ترین بندگان خداست. خب این أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَي نَفْسِهِ به چه معناست؟ این آن چیزی است که وقتی خلاصه اش می کنیم می شود آیه 257 سوره بقره که می فرماید: اللهُ وَليُّ الـَّذينَ آمَنوا ولیّ در اینجا به معنای ناصر است. خدا کسانی که ایمان دارند را یاری می کند. ببینید خدایی نکرده من یک گناهی می کنم و هیچ طوری هم نمی شود. حالا یک کار ظاهرا خوبی هم می کنم و هیچ طوری نمی شود. هیچ فرقی نمی کند. معلوم می شود هنوز رویم حساب نمی شود. بنده ای رویش حساب می شود که مراقبش هستند. اگر خطا کند، به قول قدیمی ها جـِـزَّش را در می آورند. مراقب هستند. امیرالمومنین می فرمایند از دوستان خودش مراقبت می کند. مانند چوپان مهربانی که مراقبت می کند گوسفندانش به مراتع هلکه نروند. مثلا فرض کنید یک نوع علفی هست که سمی است. یا فرض کنید در فلان مرتع فلان اتفاق افتاده و برای گوسفندانش خطرناک است. خب چوپان نمی گذارد گوسفندانش به آنجا بروند. حتی ممکن است گوسفند را با چوبی که در دستش هست بزند تا آنجا نرود و یک دانه علف نخورد. اینگونه مراقبت می کند. خدا تبارک و تعالی هم از دوستان و بندگان خاص خودش اینگونه مراقبت می کند که هرجایی نرود و هرکاری نکنند و هر درسی نخوانند. به دنبال هر کسبی نروند و هر رفیقی نداشته باشند. هرجایی روضه نروند. مراقبت می کند. یک جایی نرود که ضرر کند. آدمی که ولی دارد اینگونه است. خب همه مان می دانیم دیگر. یک پدری نسبت به بچه اش به خصوص بچه خردسالش کاملا دقت می کند. وقتی می خواهد از خیابان عبور کند یک کم که کوچک تر باشد بغلش می کند و یک کم که بزرگ تر باشد دستش را سفت می گیرد. چون می داند بچه یک مرتبه می دود. بنابراین دستش را سفت گرفته. کاملا مراقبت می کند. وقتی هوا سرد می شود لباس دیگری تنش می کنند. هوا گرم می شود چطور. کفش را مراقبت می کنند. شست و شو. غذایش. ذره ذره. آدمی که ولیّ دارد، اینگونه با او برخورد می شود. خب خدای متعال هم به مناسبت خودش. حالا مثلا فرض کنید این بنده برگزیده ناهار نان و ماست خورد. آنجا برای این غصه نمی خورند. چون می دانند اگر نان و ماست بخورد با اینکه نان و چه بخورد فرقی ندراد. فرقی نمی کند. در آن چیزهایی که اصلی است، فرقی نمی کند. اما اگر یک وقت غذای نامربوط باشد، مراقبت می کنند. نمی گذارند. همه اینها مثال است. اینها نشانه این است که خدا دارد به بنده کمک می کند. کمک می کند که چکار کند؟ حالا بنده برای خودم می گویم. این در زندگی من وجود ندارد. زندگی من هدف دارد؟ چه هدفی دارد؟ چه هدفی؟ ما داریم زندگی می کنیم دیگر. خود زندگی هدف است. بنابراین سعی می کنیم غذای خوب بخوریم. جای نرم بخوابیم. مثلا جای گرم بخوابیم و از این حرف ها. هدف همین است. اگر هدف وجود دارد خب همه اینها بر اساس آن هدف تعیین می شود. بنده اگر محبوب خدا باشد خدا او را علیه خودش کمک می کند. ببینید علیه خودش. من دارم علیه خودم می جنگم؟ اگر من دارم علیه خودم می جنگم، خدا کمک می کند. اما نه. من دارم زندگی می کنم. اشکال این است. ای کاش همین هفتاد سال بود. اگر شما علیه خودت جنگیده بودی، یک کمی راحت تر زندگی می کردی و اگر نجنگیده بودی، یک کمی سخت تر زندگی می کردی و تمام می شد و می رفت. اما همه اش را می بریم آن طرف. اگر جنگیده بودی، می بری آن طرف. اگر هم راحت زندگی کرده بودی، می بری آن طرف. آن وقت آنجا سر این سفره ای که خودت پهن کرده ای می نشینی. اگر با خودم جنگیدم که سر سفره آن می نشینم و اگر هم راحت زندگی کردم سر سفره راحت می روم. سر سفره ای که با زندگی راحت برای خودم پهن کرده ام. یک مطلب دیگر عرض کنم. آقا من چقدر به قیامت معتقد هستم؟ باور کنید اگر به قیامت معتقد باشم، هیچ باری برایم سنگین نیست. امروز نگاه می کردم. روایات متعدد دارد که اگر مومن بخواهد در آخر الزمان ایمانش را حفظ کند چگونه است. مثالش را می فرمودند یک درختی است که سراسر تنه اش تیغ های خیلی سخت است. مثالش اینگونه است که من بخواهم دستم را بگیرم و آن قدر با دست به این بکشم که تمام تیغ هایش را از بین ببرم. برای ما اصلا همچین حرفی نیست. گاهی یک چیزی، یک اندکی راحتی و خوشی ما را خدشه دار می کند. بعد هم انقدر برایش جلز و ولز می کنیم که خدای متعال رحمش می آید. اینها در خطبه 220 است. بعد امیرالمومنین فرمایشاتی می فرمایند و بعد به حرف اصلی می رسیم. ببینید برای همچین چیزی چقدر انسان باید کار کند؟ قَد خـَلـَعَ سَرابیلَ الشَّهَوات. صدتا پیراهن شهوت بر تن من هست. اگر صدتا پیراهن شهوت هست، همه را درآورده. دیگر غذا را برای خوشمزه بودنش نمی خورد. اصلا نمی خواهد غذای خوشمزه بخورد. یک داستانی را مکرر نقل کرده ام. برای نزدیک شدن به مطلب عرض میکنم. آن دوست مان گفت همراه آیت الله حق شناس به مشهد مشرف بودیم. دکتر به ایشان دستور داده بود که ماهی آب پز بی نمک بخورید. گفت دیدم ایشان طوری می خورد که به نظر ما می آید خیلی خوش مزه است. گفتیم ما هم یک ذره از این غذای خوشمزه ایشان بخوریم. یک ذره خوردم و حالم بهم خورد. از یک لقمه اش حالم به هم خورد. چطور ایشان انقدر با حظ و کیف می خورد؟ قَد خـَلـَعَ سَرابیلَ الشَّهَوات دیگر مزه اصلا نیست. این را باور کنید. دیگر اصلا مزه نیست. وقتی من مزه غذای خوشمزه را می چشم، آن طرف دیگر مزه ای برایم وجود نخواهد داشت. اگر زیبایی های این دنیا را می بینی، پس هیچ وقت چشمت به چیز ماورایی نخواهد افتاد. هیچ زیبایی دیگری را نخواهی  دید. من صدای خوش این عالم را می شنوم. اگر صدای خوش این عالم را می شنوی، هیچ وقت صدای خوش بالاتری را نخواهی شنید. یا از این شهوت میگذری یا همین جا می مانی. این را هم عرض کنم. این هم خیلی مهم است. در ادامه می فرمایند وَ تـَخـَلـَّى مِنَ الـْهُموم إلـَّا هَمّاً واحِداً جز یک غم خود را از همه غم ها می رهاند. دیگر غصه ندارد. غصه اش فقط یکی است. چه کسی فقط یک غصه دارد. در جمع ما یک کسی را پیدا کنیم که فقط یک غصه داشته باشد. فکر ما هزار جاست و هزار جور غصه داریم. این نشانه خیلی جدی است. نمی گویم برای چه. وقتی قَد خـَلـَعَ سَرابیلَ الشَّهَوات همه، همه ی لباس های شهوت را از تنش درآورده، آن وقت به این نتیجه می رسد. فـَخـَرَجَ مِـنْ صِفـَةِ الـْعَمَی از کوری بیرون آمده. زرق و برق های این عالم برای من که جلوه دارد. اگر جلوه دارد معلوم می شود... اگر هیچ چیز از اینها برایم جلوه ندارد، معلوم می شود فـَخـَرَجَ مِـنْ صِفـَةِ الـْعَمَی از کوری نجات یافته. حالا در آن حدیث می فرماید وقتی حضرت ملک الموت بالای سر مومن می آید، مومن ابتدا ناراحت است. آنجا حضرت ملک الموت از مومن می پرسد چه کسی یک دانه درهم پوسیده و کج و خراب در دستش هست و آن طرف هم میلیارد میلیارد طلا ریخته و او درهم را سفت چسبیده و سراغ آن طلاها نمی رود؟ این درست است؟ می گوید بله درست است. من این درهم را دور می اندازم. بیا ببین آن طرف چه خبر است. به آنی از همه اش می گذرد. از همه دوستی هایش. از همه وابستگی هایش. از همه داشته هایش. سلطنت داشته، به باد فنا می دهد و می رود. این که من این را چسبیده ام و رها نمی کنم به خاطر این کوری است. من که رها نمی کنم. مکرر یک مطلبی را عرض کرده ام. از وسایلی که حتما باعث کمال می شود این است که آدم دستش را در جیبش بکند. نه یک بار ها. صبح من از کوچه که عبور می کردم دو نفر دعوایشان شده بود. معلوم شد یک آقایی از خانه درآمده بود و یک پولی دور سرش گردانده بود و در صندوق انداخته بود. آن آقا هم یقه اش را گرفته بود که این چه کاری بود که کردی. خب من دارم خرید و فروش می کنم دیگر. پانصد تومان می دهم که ماشینم یک تصادف نکند و صد هزار تومان ندهم. بله؟ این که چیزی نشد. دست در جیب کردن آدم را نجات می دهد. این راحت ترین راه برای رسیدن به کمال است. از این راحت تر هیچ  چیز نیست. چیزهای دیگر سخت است.

ببینید حضرت ابوطالب علیه السلام تقریبا حدود ده سال در برابر پیامبر سینه سپر کرده بود. هرچه بلا بود ایشان به تن خریده بود. آبرویش، جانش، همه چیزش را داده بود تا پیامبر به سلامت بماند. این بزرگ ترین مرحمتی است که خدای متعال درمورد یک ولیّ انجام می دهد. مرتبت و مقام او به کجا می رسد؟ به جایی که نمی دانیم. من فقط حضرت زینب سلام الله عليها را نظیر ایشان می شناسم. ایشان حلقه دوم جریان کربلا را عهده دار شدند. هرچه بلا بود را به تن خریدند تا این جریان را سالم به مقصد برسانند. می دانیم که مثلا زن های کوفه رفتند یک مقدار نان آوردند که دست بچه های اینها بدهند. از دست شان گرفت و گفت اینها چیست که به ما می دهید؟! صدقه بر ما حرام است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای