بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره
در اینجا مقاله ای پیرامون " استعمارفرهنگی غرب "ارائه می شود که نویسنده ی محترم ، در آن به تفصیل به تحلیل و بررسی استعمار فرهنگی و شیوه های نفوذ و تسلط غرب در افکار و فرهنگ دیگران پرداخته و دراین مسیر نیز به واقعیت های تاریخی استناد جُسته و در طول آن به بعضی از موضوعات اساسی همچون ریشه های جدائی « قشرتحصیل کرده ی دانشگاهی از روحانیت »به عنوان اصلی ترین هدف استعمارگران فرهنگی ، و نیز نحوه ی نفوذ و تسلط بر نظام های آموزشی و تربیتی و در رأس آن دانشگاه ها و ... را مورد تحقیق قرار می دهد.
********************************
از آن هنگام که رضاخان به سلطنت نشست ، و توانست پایه های آن را با تزویر وقدرت قزاق و ژاندارم در این کشور استحکام بخشد ، راهی برای ادامه ی قدرت نیافت جز سرکوبی و خفه کردن روحانیون و روشنفکران . او در این راه سخت کوشید ، اما آیا برای تسریع مطلب و مقصد بهتر نبود از درگیری ای که میان این دو جناح به وجود می آورد بهره گیرد ؟ البته می دانیم بدین وسیله زودتر به مقصد می رسید. اصولاًٌ به دست روشنفکران صدر اول همچون : فتحعلی آخونداف ، و میرزاآقاخان کرمانی و تقی زادهو... این درگیری به وجود آمده بود ، و مبارزه ای پنهان و آشکار از دوطرف در این سال ها جریان داشت . احتمالا ً او کوشید به وسیله ی روشنفکران و درس خواندگان جدید که اگر این کار انجام می شد ( که شد ) ، سر روشنفکران را زیر آب کردن و یا آن ها را با زور یا زر به خدمت گرفتن کار ساده ای بود .
شاید او می فهمید و یا درسش داده بودند که ارتباط و پیوند این دوجناح چگونه استعمار خارجی و استبداد داخلی را می تواند نابود سازد . متأسفانه سالیان دراز درس خواندگان راه اسلاف ناصالحشان را رفتند ، واز یک سو به جنگ اسلام رفتند و با نام علم ودانش و ترقی و آزادی و دموکراسی و امثال این ها آن را کوبیدند و از سوی دیگر چون جنگ با اسلام بدون خُردکردن و یا بدنام ساختن مدافعان همیشگی آن یعنی « علمای دین »امکان نداشت ، بدین سوی نیز یورش آوردند ، وکردند آن چه کردند و زهرش را هنوز در جان داریم ، و بر سراین سودا هم خود نابود شدند و هم روحانیت در عصر منحوس پهلوی تا پرتگاه نابودی رفت و هم ملک و ملت به بادفنا داده شد .
این سلسله مقالات عهده دار روشن ساختن گوشه هایی از این حوادث و ریشه ها ونتایج آن است . شاید عبرتی باشد برای آنان که به احوال ملت خویش می اندیشند و از تکرار آن حوادث اندیشه دارند . و لعلّهُم یَحذَرُون
استعمار چیست ؟
استعمار کلمه ای است عربی که در زبان فارسی معمول شده و به کار می رود . این واژه از ریشه ی( ع م ر) گرفته شده و به مفهوم « طلب آبادانی کردن » و « آبادانی خواهی »می باشد. درزبان های اروپایی در برابر این واژه کلمه ی « کلینزاسیون »به کار می رود که به معنای « مهاجرت یک گروه از مردم کشوری به سرزمینی بیگانه وتشکیل یک واحد مسکونی و یک مرکز آباد درآن »آمده است ، و به خاطر همین مفهوم است که با واژه ی عربی الاصل استعمار قرابت پیدا می کند .
استعمارگران ازآنجا که می کوشند اعمال خود را انسانی جلوه دهند ، این واژه را چنین توجیه وتفسیر می کنند :
« گروهی با داشتن وسایلی کافی ، ازیک کشور نیرومند و متمدن کوچ می کنند و به سرزمینی وحشی پای می نهند تا آن را آباد کنند ، و مردمش را متمدن و مبادی آداب نمایند ، ودانش جدید و وسایل صنعتی را درمیانشان رواج دهند ، و آن ها را از امراض خانمان سوز نجات بخشند ... »
مثلاً ادولف برله،جامعه شناس آمریکایی بدنبال همین هدف استعماررا به این شکل توجیه کرده ومدح میگوید :
« اگر استعمار نمی بود ملل آسیا و آفریقا نمی توانستند پا به عرصه وجود بگذارند ، و نمی توانستند درتمدن قرن بیستم راه یابند . »(1)
اما واقعیت استعمارچیزی جز این نیست که یک کشورنیرومند ، کشور و ملتی ضعیف را به زیر سلطه ی نظامی یا سیاسی و یا اقتصادی خود در آورد . دراین جا سلطه جویی هست و زیرسلطه ای ، غالبی هست و مغلوبی ، غارتگری هست و غارت شده ای بنابراین ارتباط این دوهیچ وقت یک ارتباط سالم و بر اساس تفاهم متقابل نخواهد بود . سلطه جو و استعمارگر،گاه از طریق نیروی نظامی و فشار سر نیزه پیش می آید ، و گاه از طریق بازرگانی و تجارت و گاه نیز از راه مذهب و یا فرستادن میسیون های مذهبی ، اما درهر صورت به دنبال طعمه آمده و دامی به دست دارد .
استعمار از قدیمی ترین اعصار زندگانی بشر به اشکال گوناگون وجود داشته است . بشر آن گاه که عاملی نیرومند اعم از عقلانی یا اخلاقی یا مذهبی بازدار او نبوده ندای نیرومند غریزه ی استخدام دیگران را لبیک گفته و آن ها را به استثمار واستعمار کشیده و هر روز به شکلی در صدد سودجویی از هم نوعان خود بر آمده است . اما استعمار در قرن جدید شکل گسترده تر و راه هایی مزورانه تر انتخاب نمود و به حدی پنجه اش به خون وجنایت آلوده شده که روی سیاهان و جباران گذشته را سفید کرده است . در اعصار جدید در مدتی متجاوز از چهارصد سال دولت های اروپایی ، دوثلث از مردم غیر اروپایی را تحت سلطه ی استعماری خود در آوردند . نخستین دولت های استعماری جدید اسپانیا و پرتغال بودند ، ولی پس از سال 1600میلادی دوَل هند ، انگلستان و فرانسه به میدان آمده و از آنها جلو افتادند . استعماردر حدود سال 1775میلادی ، به اوج نخستین خود رسید . در این وقت تمام آمریکای کنونی و قمست هایی از آسیا و آفریقا به دست جهان خواران اروپایی افتاده بود نیم قرن از این تاریخ نگذشت که آمریکا آزاد شد ، ولی در برابر نفوذ دوَل اروپایی در آسیا بسط یافت . از آن روز غرب کوشید هر چه بیشتر و بهتر رمَق شرقیان را بکشد ، و سرزمین ها و مردمان بیشتری از شرق را به زیر سلطه خویش در آورد.
دومین اوج جهانگشایی و استعمار اروپایی در رأس قرن بیستم بود . درآن تاریخ نیمی از پهنه ی زمین و ثلث جمعیت آن مستعمرات و مستعمره نشینان تشکیل می دادند و انگلستان به تنهایی نصف آن را داشت ، فرانسه در درجه دوم وآلمان سومین استعمارگر جهانی بود . (2)
هدف استعمار
استعمار درجهان به دنبال چه چیزی بوده است ؟ آیا چون گذشته فاتحی مثل اسکندر یا داریوش ، نادر یا ناپلئون ، به این شادمان است که سرزمین های بیشتری در اختیار داشته باشد یعنی بر اساس غریزه ی درونی « قدرت طلبی »و « برتری جویی »عمل می کند ، یا مسئله به صورت دیگر و با هدف وانگیزه ی دیگری می باشد. انگیزه و علت اصلی درهمه انواع استعمار درعصر جدید دست یافتن به مواد خام مجانی یا ارزان از یک سو و به دست آوردن بازار فروش کالاهای صنعتی و کشاورزی ... از سوی دیگر است .
اصولا ً اساس اقتصاد صنعتی و شالوده و بنیاد حیاتش را کار بیشتر کارخانه ها و عرضه ی بیشتر کالاها ومصرف بیشتر مردم تشکیل می دهد . از آن هنگام که قدرت بازوی کارگر از صحنه ی اقتصاد حذف شد ، و نیروی ماشین جانشین آن گردید ، بازده کارگاه ها به صورتی که بازار مصرف داخلی کشورهای بوده بالا گرفت ، و تا آن جا وسعت و شدت یافت که بازار مصرف داخلی کشورهای صنعتی را اشباع کرد . اقتصاد صنعتی دراین جا برسریک دوراهی قرار گرفت ، و آن این که توقف کند و از کار بیشتر خودداری نمایند یا بازار مصرف تازه ای بیابد ، توقف برای اقتصاد بالنده و فزاینده صنعتی با رگ آن مساوی بود . لذا به تنها راه موجود برای باقی ماندن روی آورد ، و آن چنان که دیدیم به دست آوردن « بازار مصرف بکر وتازه »بود . توده های عظیم جمعیت در آسیا و بعدها در آفریقا می توانستند به بهترین صورتی این بازار مصرف نوین را به وجود آورند . زیرا اولاًجمعیت های فراوان و توالد و تناسل زیاد داشتند ، وثانیاً از صنایع جدید تقریباً بی بهره بودند .
این جا بود که دولت های نیرومند غرب به راه افتادند ، و کوشیدند این بازارهای مصرف دست نخورده را تسخیر کنند ، و بر سر این کار مسابقه ای بزرگ میان انگلستان و فرانسه و سایر کشورهای نیرومند غربی به وجود آمد ، و تا نیمی از پهنه ی گسترده ی زمین به چنگ خونین استعمار مستقیم گرفتار شد . به این حقیقت نیز توجه داریم که اقتصاد صنعتی ، با نظر خاصی که به افزایش بهره وری دارد ، و هر روز می کوشد کالاهای بیشتری به بازار جهان عرضه کند هرروز نیازمند بیشتری به مواد خام خواهد داشت که البته هر چه ارزان تر و فراوان تر هم با شد مطلوب تر است ، این مواد خام در کشورهای صنعتی البته وجود داشت و دارد ، اما به زودی ته کشید ، و یا دولت های مزبور آن را برای روز مبادا ذخیره کردند . بنابراین برای به دست آوردن مواد خام به سوی کشورهای آسیایی و آفریقایی روی آور شدند و خوشبختانه یا بدبختانه این مواد در چنین کشورهایی بیشتر از همه جا وجود داشت ، واین خود نیز باعث جذب نیروهای قاهره ی دولت های نیرومند صنعتی به این جانب شد ، و این عامل دومی بود که استعمار را در عصر ایجاد و تشدید نمود .
رشد فزاینده ی اقتصادی کنونی کشورهای صنعتی ، برهمین اساس فاجعه آمیز و جبارانه مبتنی است . (3)
البته کارگر ارزان کشور استعمار زده که برای اقتصاد استعماری کار می کند ، و سربازان کم خرج و پرتوان که در راه پیشبرد اهداف استعمارگران جان می بازند نیز نعمتی بادآورده هستند . (4 )که می توانند بارهای گرانی از دوش استعمارگران بردارند ، اما چنان که گفتیم کانون اصلی جاذبه دراستعمار عصر جدید ، بازار مصرف و معادن مواد خام می باشد.
انواع استعمار
استعمار را می توان به انواع سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و بالاخره فرهنگی تقسیم کرد. و دیدیم که استعمار درصورنظامی و سیاسی وفرهنگی خویش ، در تکاپوی بدست آوردن مستعمره ی اقتصادی است . استعمار نظامی عبارت است از پیاده کردن سرباز و نیروی مسلح دریک سرزمین بیگانه ، و تسخیرآن به منظور غارت هر چه بیشتر همه چیزهای ارزشمند آن ، البته به دنبال تسخیر نظامی یک کشور ، سیاست آن و اقتصاد وفرهنگ آن هم به دست کشور استعمارگر وفاتح درخواهد آمد . درچنین سیستمی هیچ چیز انسانی و اخلاقی وجود ندارد ، و تکلیف همه چیز بر اساس قانون جنگل تعیین می شود . به گفته ی امه سه زرنویسنده و اندیشمند سیاه پوست که رنج ودرد چنین استعماری را چشیده در این سیستم :
« بین استعمارگر و استعمار شده سخنی نیست مگر از بیکاری ، تهدید ، فشار ، پلیس ، مالیات ، دزدی ، هتک ناموس ، فرهنگ های اجباری ، تحقیر ، بدگمانی ، افاده ، پرمدعایی ، زمختی برگزیدگان تهی مغز ، توده های فاسد شده . »
دراین جا « هیچ رابطه ی انسانی در میان نیست ، تنها رابطه تسلط است و اطاعت که استعمارگر را به مراقب و « آجان »و زندانیان و موی دماغ مبدل می کند و استعمار زده را به افزار تولید . » (5 )
بنابراین استعمارنظامی از انواع دیگر استعمار جدانیست .
استعمارسیاسی جدای از استعمار نظامی و به تنهایی هم می تواند باشد و این در آن هنگام است که از پشتوانه ی حضور نیروهای نظامی به عللی محروم باشد . دراین شکل از استعمار ، استعمارگران نبض سیاسیون و رهبران یک کشور را از طریق تهدید و تطمیع به دست آورده و از راه ایجاد قراردادهای تجاری و اعطای امتیازات به هدف خویش یعنی غارت اقتصادی می رسند . ایران ما در ادوار جدید سخت به چنگ استعمار گرفتار شد ، و امپریالیسم جهانی از طریق خریدن رهبران و سیاستمداران کشور کوشید ازیک سر پرارزش ترین مواد خام معدنی ما را به ثمن بخسی خریده و در واقع غارت کند ، و از سوی دیگر وطن ما را به صورت بازار بزرگی برای مصرف کالاهای صادره از غرب در آورد . ( 6 )
اما استعمارفرهنگی که نقطه اساسی سخن ماست عبارت است از پوچ و پوک و تهی کردن تفکر و فرهنگ و تمدن ملی و اصیل کشور استعمار زده و تضعیف شخصیت انسانی افراد آن و القای اصول فکری و تحمیل فرهنگ کشور استعمارگر به جای آن . این نوع از استعمار گاه چنان پنهان و مرموز انجام می شود که جز با دقت و کاوش و آشنایی فراوان با فرهنگ های جهانی ، و سیاست بین المللی ، امکان شناخت آن وجود ندارد .
اصولاً کارکرد اساسی تحمیل فرهنگ و وظیفه ی اصلی استعمار فکری دراین است که افراد و ملت های زیر سلطه ، شخصیت اصیل خویش را از دست داده و به صورت زائده و فرعی از کشور استعمارگر در آیند ، آن هم زائده و فرعی که اصول تفکر وفرهنگ اصل را به صورت بهترین ارمغان و یا حتی به شکل وحی منزل آسمانی پذیرا شده و آن را معلم مطلق فرهنگ و دانش و اخلاق و همه چیز خود می داند ، و کوتاه سخن این که به برتری بی چون و چرای فرهنگ و دانش وآداب و ... آن اعتراف نماید . پر روشن است ملتی که تا این حد « خویشتن »و پایه های فکری اصیل و ملی خود را از دست بدهد ناگزیر به دست خود ، به خوبی پذیرای اقتصاد مصرفی تحمیل شده از کشور سلطه گر خواهد شد .
این که مدهای فصل به فصل لباس و کفش وکلاه و آرایش ، صور مختلف دکورهای منزل و ویلا و پلاژ و باغ و گلخانه ، سیستم های گوناگون ماشین های غربی در کشورهای زیر سلطه این همه جاذبه دارد ، واین اندازه خواهان ، به خاطر همین حقیقت است که فرهنگ غرب راه ورود این نوع اجناس لوکس و تجملی و غیرلازم را به وسیله کتاب و مجله و روزنامه و رادیو و تلویزیون و کلاس درس و خلاصه تمام وسائط و وسایل ارتباطی وفرهنگی باز کرده و چنان کوشیده که آمال و آرزوهای هزاران پیر و جوان و زن ومرد شرقی را شکل داده است . تا آن جا که شرقی چشم و دهان و دست را به سوی کالاهای غربی باز و درازکردن و به دست آوردن ویلایی به شکل صددرصد اروپایی و ماشینی لوکس و زیبا و پوشیدن یک لباس خریداری شده از بوتیک های لندنی و سایر مخلفات این ها را نهایت آرزوی خویش دانسته و بهشت موعود خود شناخته است .
براساس این تفکر و فرهنگ تحمیلی ، یک زن آن گاه زیبا محسوب می شود که سرتاپا در آرایش غربی غرق باشد ، و دراین جاست که چادر شرقی هم املی خواهد بود ، و هم زشت اگر چه در پشت خویش جمالی فائق و فکر وهوش ودانشی سرشار را پنهان داشته باشد . یک ساختمان آن گاه کامل است که دقیقاً با یک مهندس غربی ساخته شده باشد اگر چه سخت دست و پاگیر و ومحدودیت آورهم هست . شخص آداب دان و متمدن آن کسی است که به خوبی بتواند راه و رسم معاشرت و غذا خوردن و صحبت کردن اروپایی را تقلید نماید اگر چه یک ذره انسانیت واخلاق بزرگوارانه شرقی را هم لمس نکرده است . یک درس خوانده و صاحب فکر و نظر آن گاه روشنفکر محسوب می شود که یک یا دوزبان اروپایی بداند ، و با ادبیات و فلسفه غربی و آثار کامو ساترو یونسکو و برشت و هگل و مارکس و مارکوزه آشنا باشد اگر چه زبان مردم خویش را نمی فهمد ، و دردهای آن ها را لمس نکرده و اصولا ٌ جز در نشر فرهنگ استعماگران کاری نداشته است .
بخش دوم : استعمار فرهنگی
استعمارگران بزرگ و شاید از همه جلوتر انگلستان به این مسئله واقف شدند (7)که دوران استعمار نظامی به سرآمده و دیگر ملت ها حضور سربازان بیگانه و لژیون خارجی را در کشور خویش تحمل نمی کنند . بنابراین بهتراست قبل از انفجار ، راه دیگری انتخاب کرد که با حداقل خود به هدف اصلی استعمار برسد. بهترین راهی که متخصصان و دانشمندان وابسته به دستگاه های امپریالیستی و جهان خواری عرضه داشتند استعمار سیاسی و فرهنگی بود که البته استعمار فرهنگی خود راهی اساسی برای بدست آوردن نبض سیاستمداران کشورهای زیر سلطه بوده است . این که اغلب یا تمام سیاستمداران شرقی تحصیل کرده اروپا و آمریکا یا دانشگاه های شرقی که بر فرهنگ آن سرزمین ها پایه گرفته ، بوده اند حقیقتی کاملا ٌ در خور توجه است . (8)
وسایلی که فرهنگ سلطه گر و غالب جهانی ، برای به زیرسلطه گرفتن ملت های مستضعف جهان به کار گرفته مختلف وگاه بسیار خوش ظاهر بوده است . یکی از مهم ترین وسیله ها کاری است که می توان بدان « تربیت روشنفکرنمای خودباخته »نام داد. دراین طرح کشور سلطه گر می کوشد گروهی از افراد نخبه و هوشمند آسیایی و آفریقایی را در کشور خویش یا دانشگاه های شرقی وابسته به غرب ، (9)چنان پرورش دهد که بتواند به صورت پلی اتصال برای نقل فرهنگ او به کشورشان قرار گیرند ، این گروه ها که در اثر تحصیل در غرب زبان غربی را به خوبی آموخته اند ، وبه خاطر شرقی بودن نیز با زبان شرقی آشنا هستند به خوبی می توانند به وسیله ی خطابه ، مقاله و کتاب مردمان کشورشان را به گونه ای طفیلی وار با فرهنگ غرب در تماس قرار دهند ، کوشش این گروه که تمام سطوح فرهنگ شرق را پر کرده اند : در دانشگاه ها ، در مجامع علمی ، در وسایل ارتباط جمعی ، جریان امور را بر وفق مراد فرهنگ سلطه قرار می دهد . برنامه ریزی و طرح های فرهنگی در کشورهای روبه پیشرفت به دست همین افراد سپرده می شود ، و چنان در سایه ی رهبری عالیه یک دو یا چند تن اروپایی و آمریکایی کار می کنند که مجموعه فرهنگ کشور شرقی از محتوای خویش خالی شده و به رنگ کاملا ً غربی در آید.
« ژان پل ساتر »در مقدمه اش بر « دوزخیان روی زمین »نوشته ی فرانتس فانون به همین حقیقت اشارت دارد : « نخبگان اروپا به ساختن و پرداختن بومیان نخبه دست یازیدند ، جوان هایی را برگزیدند ، وداغ اصول فرهنگ و تمدن غربی را بر پیشانی آن ها زدند ، و دهانشان را از حرف های گنده ی خمیر مانند و دندان چسب پر کردند ، و پس از اقامت کوتاه در متروپل ( وطن اصلی استعمارگر ) قلب شده روانه وطنشان نمودند . »(10)
لرد انگلیسی «مک ولای »درمورد نظام تعلیم و تربیتی که انگلستان باید در هند عمل کند چنین گفته است : « ماباید حداکثر کوشش خود را به کار بریم تا طبقه ای به وجود آید که بین ما و میلیون ها افرادی که بر آن ها حکومت می کنیم مترجم باشند . طبقه ای از اشخاصی که از لحاظ خون و رنگ هندی ، ولی از جهت ذوق ، عقیده ، اخلاق ، هوش وفکر انگلیسی باشند . »(11)
درزمینه ی آفریقا و روشنفکرپروری استعمارچیان بزرگ درآن به وسیله ی دانشگاه های داخلی چنین می خوانیم : « مدارس آفریقایی که اروپاییان تأسیس می کنند هدفشان این است که بومیان را اول غرب زده کنند ، سپس تعلیم بدهند و با وجود این حقیقت که امروز رهبران سیاسی آفریقا اغلب ضد غرب و ضد استعمارند ، هدف دانشگاه های آفریقای سیاه چندان فرق نکرده است . در اوگاندا با جمعیت 6،845،000نفر ودرآمد سرانه ی 8در دلاردر سال ، شاگردان دانشگاه « ماکه ره ره »به سبک آکسفورد رقص « پیرپسران »می کنند ، و در ناهارخانه ها با لباس رسمی حاضر می شوند ، و به عنوان ورزش اسکواش و کریکت و رگبی بازی می کنند . در هیچ جای محیط دانشگاه کوچک ترین نشانی از میراث محلی و هنرمندانه ی موسیقی غنی آفریقایی نیست . برنامه ی دانشگاه نیز به همین حد بی معنی است . به جای آن که درس هایی در اقتصاد و کشاورزی آفریقا بدهند که در سازندگی آفریقا مؤثر است ، دانشگاه « ماکه ره ره »تمام تأکیدش بر اصول سنتی غرب است : مثل فلسفه ی اخلاق یا فلسفه ی یونان ، و هر چند اوگاندا چندین لهجه ی محلی دارد ، واین لهجه ها زبان غالب دانشجویان اوگاندا است ، تنها زبان رسمی دانشگاه ، زبان انگلیسی است . یک استاد سرخورده ی این دانشگاه می گفت : این جا یک کلوپ ییلاقی است و در آفریقای جدید و مستقل عین قرحه می ماند ...»(12 ) .
بورس هایی فرهنگی که دانشگاه ها و دولت های بزرگ غرب با کمال سخاوت در اختیار شرقیان قرار می دهند ، یکی از علل وجودیشان ، تربیت کردن همین نخبگان غرب زده است که بعدها واسطه خوبی برای انتقال اصول فکری غرب به کشور خویش بشوند ، نوشته های لازم را ترجمه کنند ، فرضیات علمی را به صورت دانش صدرصد پذیرفته شده وقوانین قطعی عرضه بدارند ، ادبیات کشورخویش را که از یک فرهنگ ریشه دار و ازیک مذهب روشن و انسانی تغذیه می کند به ادبیاتی در شکل نوین اما بی ریشه و مغز شوینده تبدیل نمایند ، به عنوان روشنفکر و دانشمند و متخصص در دولت های شرقی به نفع اروپا وآمریکا کار کنند ، و اقتصاد صنعتی و زراعی و دامی را آن چنان تخریب نمایند که به ناچار به صورت عاملی وابسته به اقتصاد غرب در آید.
تأسیس دانشگاه ها و مدارس وابسته به دانشگاه ها و مدارس بیگانه مثل دانشگاه پهلوی شیراز که وابسته به دانشگاه پنسیلوانیا می باشد ، و فرستادن استاد خارجی همه وهمه در راه به وجود آوردن تفکر و عادات و اعتقادات و اصول غربی در مغز و جان یک شرقی است . دراین گونه مجامع فرهنگی به قویترین وجهی اصول و آداب و فلسفه وتمدن غرب تدریس وتزریق می شود ، و اساتید غربی با تکیه ای که بر تکنیک پیشرفته ی خویش دارند مترقی بودن تمام داشته های خود را به خورد جوانان و استعدادهای نخبه و برجسته ی شرقی داده و از آن طریق شخصیت خود و کشور و قاره شان را به عنوان شخصیت هایی غیر قابل تردید و خدشه به همه ی افراد جامعه شرقی زیر سلطه می قبولانند ، واین همان ریشه و اساس و بنای استعمار فرهنگی است . البته لازم به تذکر است که در ضمن دانشجویانی که به کمک بورس در کشورهای غربی تحصیل می کنند و درمیان دانشجویان دانشگاه ها و مدارس وابسته به خارج افراد آزاده و ضد استعماری و ملی وجود دارند ، ولی آن چه ما بدان نظر داریم این است که به چه قصدی بورس داده شده و یا دانشگاه بنیاد گرفته و اکثریت دانشجویان آن را چه افرادی تشکیل می دهند .
درمدارس ودانشگاه ها
طرح و برنامه ریزی وایجاد مدارس و دانشگاه های جدید در شرق ، اگر چه ظاهراً نشان دهنده ی پیشرفت تمدن و دانش در این بخش از جهان است اما طراحان اصلی و برنامه ریزان غربی یا غرب زده می کوشند که یکی از اساسی ترین وجهه های عمل این مؤسسات فرهنگی نفی نمودن وپوچ کردن اصالت ها و سنت های ریشه دار شرقی باشد. این طرح که در یک تعبیر دیگر « یکپارچه سازی جهان »نام می گیرد، و شامل حال همه ی جهان جز خود غرب شده است .(13)
آن چه غرب ازاین یکپارچه سازی می خواهد درواقع غربی سازی جهان است نه هیچ چیز دیگر . نمونه ، نمونه غربی است ، و الگو ، الگوی غربی . همه باید همسان غربیان بیاندیشند ، همان جورلباس بپوشند ، همان شکل غذا بخورند ، بسان ایشان آداب و رسوم واخلاق داشته باشند ، والبته این همه به امید ایجاد بازاری به وسعت همه ی جهان برای کالاهای غربی است .
در مرحله ی اولمهمترین علت ایجاد مدارس و دانشگاه های جدید در کشورهای جهان سوم و تحت سلطه به وجود آمدن کارمند برای یک بوروکراسی مزاحم وانگل و مصرف کننده است . در مرحله دوم، بعد از پیشرفت فوق العاده ی صنعت و تکنولوژی مدرن ، آن هنگام که دیگر رسیدن مردمان جهان سوم به آن ها محال است ، تربیت مهندس وکارشناس برای گرداندن گردونه ی کارخانجات مونتاژ می باشد، واز همه مهم تر در مرحله ی سوم برای ایجاد شکاف و بریدن نسل های جوان و آینده ساز از علم ودانش و فرهنگ واخلاق وآداب ملی ودینی گذشته ی آن است یعنی استحاله ی فرهنگی .
ما باورنمی کنیم و البته دلیل هم داریم که غربیان اگر دانشگاه یا مدرسه ای در شرق بنیاد کردند فقط نظر انسان دوستی و خدمت به خلق داشته اند و لاغیر. متأسفانه در پاره ای از بلاد شرق ، اولین مدارس ودانشگاه ها بدست غربیان ، دولت ها یا نیروهای تبشیری مسیحی تأسیس و بنیاد شده است . مثلا ً در سال 1866م یک دبیرستان پروتستانی در لبنان به وجود آمد که بعدها به دانشگاه آمریکایی بیروت تبدیل گشت و نیز فعالیت های تعلیماتی – تبلیغی یسوحیان فرانسوی که از آغاز قرن هفدهم شروع شده بود ، در سال 1874با برپایی دانشگاه سن ژوزف بیروت به اوج رسید . (14)
چنان که می دانیم هنوز این دودانشگاه غربی بیناد دراین قسمت جهان پیشوایی و علمداری تعلیم و تربیت را به عهده دارند ، (15)و بسیاری از دانشمندان ، ادبیان ، نویسندگان مشهور و سیاستمداران شرقی دراین دو مؤسسه پروش یافته اند ، بنابراین بخش مؤثری از فرهنگ عربی و حتی غیرعربی بدست تربیت یافتگان این مراکز پدید آمد .(16)
بنا به گفته ی یک دانشمند مسیحی عرب که بعدها به آمریکا مهاجرت کرده و به استادی در دانشگاه پرینستون و هاروارد رسیده است : « لبنان از دیگر کشورهای عربی درکار تعلیم و تربیت پیشرفت بیشتری کرد ، وبی سوادان کمتر شدند ، و این نتیجه ی کار مؤسسات تعلیمات بیگانه و خصوصی بودند مدارس دولتی . تا قرن حاضر تعلیمات عالی در انحصار مدارس آمریکایی و فرانسوی بود ... درهرصورت لبنان به خوبی نشان داد که فرهنگ انتقال یافته اروپا را به خوبی می تواند بپذیرد ... بعضی دیگر از کشورهای عربی نیز به همین شکل عمل کردند .»(17)
قابل تـأمل و توجه این که شش سال بعد از تأسیس دانشگاه سن ژوزف بدست یسوعیان کاتولیک ، با دخالت پاپ وقت مؤسسه ، ثبت رسمی یافت ، و در سال 1883وزارت تربیت کشور فرانسه آن را به رسمیت و اعتبار شناخت و کمک مالی سالیانه ای برای توسعه ی آن تصویب کرده و به عهده گرفت ، و این درست درزمانی بود که دولت فرانسه همین یسوعیان را از کشور خویش طرد نموده و بیرون می راند .(18)
اینک سری به کشور خودمان بزنیم و نمونه هایی از این گونه مدارس را درمحیط خودمان ببینیم . اسناد ومدارک در مورد کشور ما روشن تر و بیشتر است . درمیان نمونه های متعدد ، ابتدا مدارس آلیانس را مثال می زنیم .
مدارس فرانسوی
اوژن اوبنسفیر فرانسه در ایران ( 1907–1906) در سفرنامه معتبر خود می نویسد :
« هیأت های مبلغان مذهبی ، دراین زمان ، چند برابر هیأت هایی هستند که دردوران صفویه به ایران می آمدند . در قرن نوزدهم ، توجه هیأت های مذهبی فرانسوی ، انگلیسی و آمریکایی به این کشور جلب شده بود . دراین چند سال اخیر آلمانی ها و روس ها نیز خود را شتابان به قافله ی مروجان مذهبی رسانده اند .»
بعد از این مقدمه نمونه های چندی از این هیأت های مسیحی و یهودی را بدست می دهد :
« لازاریست ها و خواهران نیکوکار »دو دسته از این هیأت های تبلیغی هستند که «درسال 1804در ارومیه مستقر شدند . به دنبال آن ، متدرجا ً در شهرهای سلماس ، تهران ، تبریز و اصفهان پایگاهی برای خود ترتیب دادند.» از این ها گذشته هیأت های مذهبی « آلیانس اسرائیلی اولین مدرسه ی خود را درسال 1898در تهران دایر نمود . » (19)
اوژن اوبندر فصلی دیگر، از مدارس آلیانس با تفصیل بیشتری سخن می گوید : « در سال 1898پای « آلیانس اسرائیلی جهانی »به ایران نیز باز شد ، این مؤسسه به تدریج مدرسه هایی را در شهرهای تهران ، همدان ، اصفهان ، سند ( سنندج) ، شیراز و کرمانشاه تأسیس نمود . مؤسسه مذبور در حال حاضر دارای یازده مدرسه با مجموع 2225شاگرد است .»(20)
سفیر فرانسه خود به خدمات این مدارس برای دولت فرانسه به وضوح اقرار می کند : « خدماتی که مدرسه ی مزبور هم به ما و هم به دولت ایران توانسته است انجام دهد عبارت ازاین بوده است که تمدن اروپایی را از طریق فرهنگ فرانسوی وارد این کشور نموده است .»(21) توضیح بیشتر این گونه خدمات را دریک مدرک معتبر دیگر می بینیم . ظهیرالدوله ( علی خان قاجار )که از سال 1324به بعد حاکم همدان بوده است درخاطرات روان حکومت خویش در شهر همدان می نویسد : « جمعه 12(ذی قعده سال 1324قمری ) دو ساعت به ظهر مانده به مدرسه ی آلیانس دعوت داشتم رفتم . این مدرسه مکان مخصوصی برای این کار ندارد . دوسه خانه ی کوچک را اجاره کرده به توی هم راه باز کردند . چهارصد پسر و هشتاد دختر شاگرد دارند . سه نفر رئیس و معلم دارند که فرنگی وفرانسه هستند ، ولی مذهبا ً یهودند . جدی دارند که بچه های پنج شش ساله را فرانسه بیاموزند و هم آموخته اند . از این عده شاگرد از کوچک تا بزرگ هیچ کدام نیستند که زبان فرانسه را خوب حرف نزنند . بعضی ها به کلی زبان فارسی و تلفظ فارسی یادشان رفته است ، و فرانسه خوب می دانند .»
ظهیر الدوله بعد از ذکر این مقدمه می گوید: « معلمین آلیانس هرجاکه هستند سعی و کوششان این است که هر شاگردی ، به کلی زبان وطن و پدر و مادرش را فراموش کند ، و زبان فرانسه بیاموزد . معلمین نقشه ی بزرگی نشان دادند که دراین نقاط دنیا ما مدرسه داریم . در غالب جاها به جز ممالک متمدنه مدرسه دارند . رئیس می گفت عدد شاگردهای ما درتمام دنیا چهل و پنج هزارنفر است .»سپس اضافه می کند : « به خودشان هم گفتم : شما لشکر علمی ملت فرانسه هستید که بدون شمشیر و قهر وغلبه زبان واخلاق فرانسه ها را به هر تدبیر که بتوانید به بچه و جوان ها که هنوز لذت وطن پرستی و غیرت و تعصب ملی را نمی دانند می آموزید ، و پیداست که این بچه ها وقتی از مدرسه ی شما در آیند البته ایرانی نخواهند بود ، و فرانسه هستند .می خندید و تصدیق می کرد . خلاصه چندان خورسند از مدرسه بیرون نیامدم . »(22)
مدرسه ی آلیانس ، مدرسه ای یهودی – فرانسوی بود ، و تا حدودی عمق کار آن را دیدیم ، و برای نشان دادن وسعت کار آن تنها به یک خبر بسنده می کنیم . اوژن اوبن سفیر فرانسه در سفرنامه اش می نویسد : « شماره ی ترتیب صدور کارنامه های مدارس آلیانس اسرائیلی نزدیک به رقم پنجاه هزار رسیده است . »
مدارس انگلیسی
اینک نمونه های دیگر از این گونه مدارس را معرفی و بررسی می کنیم که مسیحی وانگلیسی است . لازم است بدانیم مدرسه از سوی هر کشوری که تأسیس می شود ، شاگردانش را به سوی خود سوق می داد . مدارس فرانسوی شاگردانی متمایل به فرانسه و مدارس انگلیسی شاگردانی تمایل به انگلستان و... به وجود می آوردند . کار این مدارس ایجاد یک « قبله »تازه برای نوآموزان و دانش آموزان خویش بود . این قبله درضمن تعلیم و تربیت در مدارس مزبور با استاد وتعلیم - نه علم ودانش - بلکه آداب ، رسوم ، اخلاق وزبان کشور صاحب مدرسه ساخته می شد . و البته معلوم است که ایجاد این قبله با از دست دادن قبله میهنی ودینی شخصی همراه بود ؛ زیرا ممکن نیست آدمیزاد با دوقبله زندگی می کند و آدمی سالم و طبیعی باشد .
دراین مورد هم به سفرنامه ی یک طبیب انگلیسی به نام دکتر ویلزکه پانزده سال درایران به سر برده مراجعه می کنیم . آن چه این طبیب با راحتی خیال و اطمینان خاطر برای هموطنان خویش نوشته حقایقی بدست می دهد که درهیچ تاریخ رسمی یافت نخواهد شد. دکتر ویلز در بخش اصفهان سفرنامه اش می نویسد: « موضوع قابل ذکر دیگر موضوع کلاسی بود که توسط میسیونرهای مذهبی انگلیسی در کلیسای جلفا تشکیل یافت که به وسیله ی استادان انگلیسی از گروه دیپلماتیک کنسولگری و تلگرافخانه اداره می شد. برنامه آن زیر نظر متخصصین امر درانگلستان تنظیم واداره می گشت . ... از طرفی کلاس دخترانه مشابه دیگری هم برای دختران داوطلب ارمنی تشکیل یافت که مسئولیت اداره و سرپرستی آن به عهده خانمی انگلیسی به نام خانم « بورس » گذاشته شده . ... بدین طریق مسیون مذهبی تبلیغاتی ما به پیشرفت های شایسته ای در مورد ارامنه ی جلفا و هدایت و به قالب دلخواه درآوردن آنان نائل گشت . »(23)براین اساس دراین مدارس ارامنه ی ایران به قالب دلخواه انگلیسیان در می آمدند . اما مسلمانان زیر بار قالب دلخواه انگلیسی نمی رفته و مقاومت نشان می داده اند به طوری که ناراحتی شدیدی برای نیروهای انگلیسی به وجود می آورد . دکتر ویلز می نویسد : « ولی متأسفانه با وجود تلاش زیادش هیچگونه موفقیتی درباره ی تبلیغ در میان مسلمان بدست نیاورد .»(24)و باز درجای دیگر : « بدین طریق درآن زمان کلیسای ارامنه دارای دویست نفر دانش آموز پسر وابسته به کلیسای انگلیسی ها در جلفا گشت . ولی مجبورم اعتراف کنم که با وجود گذشت یازده سال از تشکیل یک چنین کلیسای بدین بزرگی و دیری بدین عظمت ، هنوز هم با وجود تلاش و توسعه برنامه ها موفق به جلب یک نفر از مسلمانان و کشیدن او به دیر خودمان نشدیم . و از این بابت دچار یأس و شکست کامل شدیم .»(25)
البته نیروهای انگلیسی انواع حیله ها و فنون جلب وجذب را به کار برده و هر قدر که ممکن بود دراین خرج کرده بودند . نمونه هایی از حیله های به کار رفته را در نوشته ی دکتر ویلز می بینیم . او می نویسد : مسیونرهای انگلیسی می کوشند « با طرح برنامه های جالب تر دیگری توجه و کنجکاوی آنان ( = مسلمانان ایران ) را نسبت به این کلیسا و برنامه های ویژه ی آنان جلب کند وآرام آرام به هرترتیب راه رسوخی به دلهایشان بیابد. »بعد از این مقدمه او نمونه ها را یکی بعد از دیگری بدست می دهد : « از جمله این برنامه ها ترتیب هنرستانی بود که در آن به نوآموزان جوان انواع صنعت و هنرهای دستی مورد توجه ایرانیان آموخته می شد. حتی خیاطی و بافندگی که حرفه ی اخیر مورد توجه شایان ... زن و دختران آنان بود . » نمونه ی دیگری از برنامه های جلب وجذب به کلیسا ومدارس آن این بود که : « دکتر بروس (26)... به وسیله ی صنعتگران دست به تهیه دکور و ساختمان های نمونه و جالبی زد .» برای زیباترشدن ساختمان ها کارهایی انجام شد. « از جمله طرح ونقاشی های جالبی بر روی دیوارهای جالبی و به خصوص در داخل حیاط و اطراف آن بود که برای هرکس جالب ( بوده ) به خصوص توجه تازه واردین از هر طبقه و مذهب را به خود جلب می کرد . این گونه طرح ها ونقاشی ها جالب رنگی حتی در روی در وشیشه ها هم پیاده شد . به طوریکه مشاهده این همه تابلو و نقاشی و دکورسازی برای یک نفر مسلمان ایرانی که از داخل حیاط ساده ی خشت و گلی خود بیرون آمده و پای داخل این کلیسای معظم گذاشته واقعا ٌ جالب وجاذب بود ، واین همان هدف نهایی ما بود . جلب وجذب مسلمانان و به کنجکاوی واداشتن آنان درباره ی کلیسا ، پرده ی نقاشی قدیسین دین مسیح و برنامه ی تعلیم و تربیت و زندگی نوجوانان مسیحی در کلیسا . »
یک برنامه ی دیگر در راه جلب و جذب مسلمانان این بود که « برای دانش آموزان همه نوع وسایل استراحت و تفریح حتی حمام گرم در زمستان واستخر و دوش سرد به هنگام تابستان درنظر گرفته شده و همه نوع وسایل ورزشی مدرن هم به وجود آمد وتهیه شد. »
و به عنوان مؤثرترین وسیله و پرجاذبه ترین عامل جلب « نسبت به دانش آموزان یتیم ، بی بضاعت و یا بی سرپرست توجه زیادتری معمول می گشت . غذاهایی که دراین جا تهیه می کردند به مراتب از غذاهایی که هرکدام از آن ها در منزل خود مصرف می کردند لذیذتر و پر انرژی تر بود . ... به علاوه همه ی آن ها از لحاظ رعایت اصول بهداشتی و دارو و درمان تحت نظر دکتر هورنل انگلیسی قرار داشتند . »(27)
این همه کاری که دراین کلیسا و مدرسه ی وابسته به آن انجام می شد البته به بودجه ی فراوان احتیاج داشت ، اما از آن جا که هدف بزرگ بود ، سودی که در آینده می توانست به دنبال داشته باشد نیز بزرگ بود . به گفته ی دکتر ویلز : « دولت انگلستان از صرف هرگونه هزینه ای دراین باره کوتاهی نمی کرد.»(28)اما تا این جا هرچه بود راه های طبیعی جلب و جذب بود ، و نیرنگ ها ، نیرنگ های معمولی به حساب می آمد . اما یک عمل ناجوانمردانه نیز در این مدرسه انجام می شد و آن اینکه رئیس و مسئول مدرسه می کوشید برای جلب اطمینان مسلمانان از معلمین به ظاهر مسلمان اما در واقع « بابی »استفاده کند . دکتر ویلز می نویسد : « با طرح زیرکانه ی دکتر بروس برای اداره ی کلاس ها بیشتر سعی می شد که از استادکاران بابی به ظاهر مسلمان استخدام و به کار گرفته شوند .»(29)این نمونه بخش کوچکی بود از کارهای انگلیسیان در ایران ، و مدارسی که آن ها برای ایجاد تغییر ماهوی و استحاله ی فرهنگی ایرانیان به ویژه جوانان مسلمان ایرانی تأسیس کرده بودند .
مدارس آمریکایی
از انگلیسی ها می گذریم . آمریکاییان اگر نگوییم که از دورقیب یا دو همکار خود فرانسه و انگلستان خود جلوتر بودند بی تردید عقب تر و کم کارتر به حساب نمی آمدند . سفیر یکی از کشورهای اروپایی دراین مورد می نویسد : « مهمترین عامل از عوامل نفوذ آمریکا ... هیأت مبلغین مسیحی آمریکایی بود . این هیأت که نخست از دامن کلیسای مستقل برخاسته و بعد به کلیسای پرسبیتری منتقل شده بود به شکوفایی کامل خود رسید. » و « برای نخستین بار به سال 1834نخستین پایگاه زمان خود را در تبریز به وجود آورد ، بعد به مرور زمان شعب خود را در تهران ، همدان ، رشت ، مشهد و کرمانشاه گسترش داد .»(30)
تعداد شاگردان این مدارس در حدود سال های 1907-1906بنا به گزارش سفیر فرانسه در حدود سه هزار نفر است . او می نویسد : « انجمن پرسبیترین که تحت سرپرستی هیآت مذهبی ارومیه است ، 2728نفر عضو دارد ، و 2758نفرشاگرد نیز در مدرسه هایشان ثبت نام کرده اند .» (31) توجه و علاقه به نفوذ فرهنگی در میان آمریکاییان به اندازه ای بود که 50مدرسه خارجی به وجود آمده در کشور ما در سال 1208ش (1929م ) 25مدرسه ی آن وابسته به ایالات متحده آمریکا بود .(32)در این گونه مدارس نیز همه گونه وسایل و عوامل جذب و جلب دانش آموزانی بهتر و بیشتر به وجود آمده بود . بنا به گفته ی امیل لوسوئر استاد فرانسوی دانشکده ی حقوق تهران : « آمریکایی ها در تهران کالج هایی که خیلی خرج آن کرده اند و به طرز مدرن و امروزی تشکیلات داده شده است ، تأسیس نموده اند . ورزش دراین کالج ها گل سرسبد درس ها است و به آن خیلی اهمیت داده می شود . بدین منظور میدان های ورزشی آبرومند در خارج از محل های مسکونی شهری ایجاد گردیده است . به علاوه با اختصاص دادن مزیت های چشمگیری درهمه ی زمینه ها برای شاگردان آن درصدد جلب هرچه بیشتر ایشان به مؤسسات آموزشی خود برآمده اند : مجانی بودن کلاس ها برای پاره ای از دانشجویان ، پخش کتب و لوازم التحریر مجانی در بین شاگردان و ازهمه مهم تر و چشمگیرتر پست های استخدام اداری مهیا و آماده برای فارغ التحصیلان به محض اتمام دوره ی تحصیلشان ، آن هم در بانک ها ، ادارات مختلف و ارتش و غیره ... »(33)
درحدود یک قرن و ربع پیش یک هیأت تعلیماتی – تبلیغی به ایران آمد . این هیأت درسال 1252هـ ش دبستانی نزدیک دروازه ی قزوین افتتاح کرد . بعد ها یعنی در سال 1264هـ ش محلی در خیابان ( قوام السلطنه سابق ) خرید و درهمان محل دست به کار ساختمان شد . درسال 1277 ه ش دکتر جردن (Jordan، 1952-1871) مبلغ مسیحی وابسته به کلیسای پرسبیتری به ایران آمده و ریاست مدرسه رابه عهده گرفت . بعدها این مدرسه توسعه یافت و به محلی که یک آمریکایی درخیابان انقلاب فعلی برای آن خرید نقل مکان کرد ، و دراین جا بود که مدرسه از صورت یک مدرسه ی متوسط در آمده به کالج تبدیل شده و به کالج آمریکایی موسوم گردید . (34)دکتر جردن (= جوردن ) از سال 1898تا سال 1941در ایران به سر برد ، و در تمام این مدت ریاست مدرسه متوسطه و کالج آمریکایی را به عهده داشت . تأثیر این مدرسه و این مرد درایران بسیارزیاد بود . یکی از همکاران او دراین زمینه نوشته است : « درسراسرعالم اسلام ، در شهرهای معروف ، همه جا نشانی از کالج های مسیحی یافت می شود ... باید گفت که این کالج ها ، به اضافه ی مدرسه هایی که برای آن ها دانش آموز تربیت کرده اند ، بر جوانان و درنتیجه بر ملت ها ، تأثیر دائمی به جا نهاده اند . فارغ التحصیلان این کالج ها به صورت افراد برجسته و رهبران کشورهای خویش درآمده اند . درحال حاضر وظیفه ی ما این است که راهی پیدا کنیم که از طریق آن بتوانیم علی رغم هرگونه تحملی که در اوضاع و احوال روی می دهد ، خدمات آموزشی ارزشمندی به نسل جوان عرضه کنیم . »بعداز این مقدمه اضافه می کند : « هنگامی که ساموئل مارتین جردن به سال 1898م ( 1277هـ .ش ) به تهران رفت . سرنوشت او این بود که به صورت یکی از مؤثرترین خدمتگزاران جوانان ایرانی درآید . او به کمک همکاران قابل خود ، یک مدرسه ی پسرانه را در پایتخت ایران به کالج بزرگ مبدل ساخت . ... درهیچ مدرسه ی دیگری در جهان به اندازه ی این مدرسه در تهران ، محصلان به مسیحیت گرایش پیدا نکرده اند . »(35) این اولین باری است که ما از تأثیر این گونه مدارس در جوانان مسلمان ایرانی خبری می شنویم . البته این که جوان مسلمان به مسیحیت گرایش یافته باشد کاملا ٌ مورد شک و تردید است ، و این علت خاص خود را دارد که اینک مورد بحث مانیست ، اما تأثیر فرهنگ غربی در دانش آموزان و محصلان این مدارس ، چیزی نیست که قابل انکار باشد ، و چنان که دیدیم اشکال اصلی این مدارس نیز چیزی جز این نبود که جوان ایرانی را چنان می پرورید که قبله ای تازه باری زندگی و آداب و رسوم و اخلاق او پدید می آمد ، قبله ای در پاریس یا لندن یا نیویورک و واشنگتن . موفقیت دکتر ساموئل مارتین جردن در انتقال فرهنگ آمریکایی به ایران و ایجاد استحاله ی فرهنگی ، آن هم به شکلی که هیچگونه حساسیتی برنیانگیزد ، تا آن جا که هم از دولت پهلوی نشان و مدال گرفت و هم در کشورش آمریکا مورد تشویق فراوان واقع شد. وی یک بار در سال 1916از کالج لافایت درجه ی دکترای افتخاری الهیات و یک بار دیگر در سال 1935از کالج واشنگتن و جفرس درجه ی دکترای افتخاری در حقوق بدست آورد .
نگاهی دوباره به مدارس اروپایی در ایران
اطلاعات ستاره ای که در فاصله ی به چاپ سپرده شده مقاله پیشین قلمی شدن و این مقاله به دست آمد اطلاعاتی جالب و دست اول بودند ، و همین ها بهانه شد که ما اندکی به تکرار مطالب گذشته ناگزیر شویم . و البته امیدوار هستیم که خواننده گرامی این عذر را بپذیرد و اندکی صبر و تحمل به کار بگیرد .
درسال بیست و چهارم سلطنت ناصرالدین شاه یعنی در سال 1250شمسی ( مطابق 1288قمری ، 1871میلادی ) یک هیأت میلیونری آمریکایی برای تبلیغ و تبشیر به ریاست مستر باست ( Bassete) به ایران آمده ، ودر محل عمارت اتابک واقع در خیابان لاله زار مستقر شد و به کار پرداخت . دوسال بعد ( یعنی درسال 1252شمسی ) این هیئت ، دبستانی در نزدیکی دروازه قزوین ایجاد کرد . دوازده سال بعد یعنی در سال 1264شمسی میسیون آمریکایی با خریداری محلی در خیابان قوام السلطنه سابق به کار ساختمانی برای دبیرستان پرداخت و اولین کلنگ این بنا که دوسال بعد پایان یافت به دست ناصرالدین شاه به زمین زده شد .
مدرسه دراین زمان شش کلاس و پنجاه نفر دانش آموز داشت ، و مدیران یک میسیونر آمریکایی به نام مستر وادر بود که بعد از باست به ایران آمده و عهده دار ریاست مدرسه شده بود . درسال 1277شمسی ( 1898میلادی ) مستروادر به آمریکا بازگشتند و به جای او دکتر ساموئل مارتین جردن به ایران آمد ، و به ریاست مدرسه منصوب شد. در سال 1281شمسی ( 1902میلادی ) دو کلاس دیگر به کلاس های دبیرستان افزوده شد و دبیرستان چهارکلاسه ای به وجود آمد ، و یازده سال بعد ( 1292ش ، 1913م ) با افزوده شدن دو کلاس دیگر دبیرستان کامل گردید .
درهمین سال زمینی به وسعت صد وپنجاه هزارمترمربع بیرون دروازه ی یوسف آباد خریداری شده و تا سال 1294شمسی ( 1915م ) دو ساختمان که دریکی از آن ها منزل دکتر جردن بنا شد پی ریزی گردید و سه سال بعد اولین ساختمان شبانه روزی در جنوب منزل دکتر جردن پایان یافت . این شبانه روزی را(Maccormidk Hall) نام دادند . درسال 1300شمسی ( 1921م ) زمینی در گوشه جنوب شرقی شبانه روزی بین خیابان انقلاب و یوسف آباد خریداری شد و درآن سالن « رول استون »و تالارعلمی بنا گردید ، رول استون یک مرد آمریکایی بود که پول زمین بیرون دروازه ی یوسف آباد را پرداخت کرده بود . عمارت اصلی و جدید دبیرستان ، با پولی که همان مرد آمریکایی یعنی Rollestone پرداخت ساخته شد ، و کلاس های متوسطه در سال 1304شمسی به آن جا منتقل گردید . درسال 1308شمسی مدرسه آمریکایی از دانشگاه ایالت نیویورک حق اعطای رتبه لیسانس گرفته و با اضافه کردن سه کلاس بر دوازده کلاس دبستان ودبیرستان ، به « کالج » تبدیل شد . و تا سال 1319شمسی که کالج بسته شد ، تعداد 50نفر دانشجو از آن فارغ التحصیل شده و درجه ی B.A گرفتند . به غیر از قسمت پسرانه ، میسیون آمریکایی یک مدرسه دخترانه و یک شبانه روزی نیز داشت . مدرسه دخترانه از سال 1254شمسی ( 1875م ) تأسیس شده واول مدیره ی آن « میس شنگ »بود . بعدها زن دکتر جردن عهده دار ریاست آن گردید . بخش شبانه روزی که بدان اشاره شد در سال 1298شمسی ( 1918م ) بنیان گرفت ، و درهمان سال اول 26نفر داوطلب ورود داشت .(36)
نگاهی به روش تعلیم وتربیت در مدارس آمریکایی
یکی از فارغ التحصیلان مدرسه ی آمریکایی یادداشت هایی از خود به جای گذاشته که اطلاعاتی مهم وتازه از کیفیت و تربیت و تعلیم این مدرسه به دست می دهد . او در سال های قبل از شهریور 1320و پایان سلطنت رضاخان در این مدرسه تحصیل می کرده است . او می نویسد :
« این مدرسه از دو بخش ابتدایی و متوسطه تشکیل می شد. بخش ابتدایی آن مختص پسران بود و درخیابان قوام السلطنه ( سابق ) قرار داشت ، جایی که کلیسای مسیحیان کاتولیک و مدرسه ی ارامنه ای که با این میسیونرها هماری داشتند ، قرار داشت . مسئولیت دوره ی ابتدایی با دکتر بویس ( Boice ) (37)بود که معاون دکتر جردن نیز به شمار می رفت . و او نیز ( مثل خود دکتر جردن ) دکترای الهیات ( مسیحی ) داشت .
دردوره ی ابتدایی ( در آن سال با ) بیش از یکصد نفر از کودکان ایرانی تحصیل می کردند که در میانشان از همه ی مذاهب : مسلمان ، مسیحی ، کلیمی ، و به خصوص ارامنه دیده می شد ، و نوعا ً از خانواده های مُرفّه و مقتصد به نوگرایی بودند . بخشی از این افراد به طور شبانه روزی درکالج به سر می بردند که محل خواب و غذای آن ها در محل فعلی « دبیرستان البرز»قرار داشت ، و این ها هر روز به سرپرستی مرتضی تدین ( پسر تدین رئیس مجلس شورای ملی وقت ) (38)از خوابگاه به محل درس خودشان که در خیابان قوام السلطنه (سابق ) قرار داشت برده می شدند .
درتمام ایام هفته ، هرروز رأس ساعت 10صبح بچه ها ( دبستانی ) را در سالن بزرگ جمع کرده برایشان مراسم وعظ ( Preach ) برگزار می شد ، و از انجیل و مسیح سخن گفته می شد ، بعد هم مراسم دعا اجرا می گردید (39 )... ناظم آین دوره میرزا خلیل ستودهبود که امر تدریس ادبیات فارسی را هم برعهده داشت . اما دوره متوسطه ... درمکان فعلی دبیرستان البرز قرار داشت و به طور کلی دراین محل ، کالج روزانه ، ساختمان شبانه روزی ( یعنی غذاخوری و خوابگاه دوره متوسطه ) و نیز ساختمان شبانه روزی دوره ی ابتدایی و منزل دکتر جردن و همسرش قرار داشت . در دوره ی متوسطه هم پسران تحصیل می کردند ، هم دختران و البته محل دختران جدا بود (؟) پایین تر از مدرسه پسران در خیابان حافظ کنونی قرار گرفته بود .مسئولیت این مدرسه را هم یک خانم آمریکایی به عهده داشت .
دوره متوسطه به طور کلی شامل یک بخش مقدماتی ( Preportory Class) یکساله بود که درآن درس های کلاس های هفتم دبیرستان های معمولی ایران نیز همراه می شد . بعد از دوره ی مقدماتی ، دوره ی اول دبیرستان شروع می شد که عبارت بود از کلاس هشتم و نهم و دهم و بعد از دهم رشته های تحصیلی از هم جدا می شد و دانش آموزان یکی از سه رشته تجارت ، علمی ، ادبی را انتخاب و ادامه تحصیل می دادند . البته بیشتر دانش آموزان به رشته تجارت روی می آوردند و درمرتبه بعد ادبی و بعد ازآن رشته علمی قرار داشت .
از درس های عمومی و همیشگی دوره ی دبیرستان ، درس تاریخ کشف آمریکا و شرح حال رؤسای جمهوری آمریکا ( یعنی تاریخ سیاسی آن کشور) (40 )بود از این گذشته به تدریس زبان انگلیسی اهمیت بسیاری داده می شد ، به نحوی که عمده ی درس ها به انگلیسی تدریس شده و منابع آن هم کتب انگلیسی بود ، و از آن جا که معلمین نیز نوعا ً آمریکایی بودند و درنتیجه خواه وناخواه فارغ التحصیلان این مدرسه از جهت آشنایی به زبان انگلیسی بسیار قوی و کارآمد بودند . برنامه وعظ ساعت 10دراین دوره نیز همه روزه انجام می شد مگر جمعه ها که تعطیل بود و یا یکشنبه ها که به نحو گروهی و دسته جمعی درکلیسای ( خیابان ) قوام السلطنه (سابق ) صورت می گرفت . محل این وعظ ها در طول هفته در سالن وعظ کالج بود . شرکت دراین جلسات وعظ در دوره ی ابتدایی واجب نبود لکن از آن هنگام که احمد نخستین ( یکی از شاگردان قدیم و معلمین بعد ) مسیحی شده وعهده دار واعظ گردید به بچه های مدرسه الزام می کرد که در جلسات وعظ یکشنبه های او شرکت کنند .
تعداد دانش آموزان دوره ی متوسطه حدود 1700نفر بود که نوعا ٌ از خانواده های اعیان و اشراف بودند . (41)در دوره ی متوسطه ی مدرسه آمریکایی به جز مردان ، تعدادی هم معلم زن که هم آمریکایی بودند وجودداشت که از آن میان میسینر جردن را می توان نام برد. تابستان ها کالج برای کسانی که مایل بودند اردوگاهی در اوین تشکیل می داد که در آن جا ضمن برنامه های ورزشی و تفریحی ، موسیقی ، سرودهای دسته جمعی ، دروس الهیات مسیحی و تبلیغات مذهبی نیز وجود داشت .
وعظ دینی روزانه ، هرروز بر عهده ی یکنفر بود ، و کلا ً افراد این میسیونر مذهبی بعد از 2یا 3سال عوض می شدند ، و تنها بعضی افراد همچون دکتر جردن (42 )و همسرش ، پروفسور یانگ ( Young ) مشخص تعلیم زبان انگلیسی و نویسنده ( First Book) ، دکتر بویس (Boice ) استاد تعلیم و تربیت و ... ثابت بودند .
دراثر مساعی تبلیغی این میسیونرها ، تعدادی از دانش آموزان مسلمان این کالج مسیحیشدند(43 )که به نام بعضی از آن ها اشاره می شود :
1- احمد نخستینکه بعدها مسئول شبانه روزی کالج شد .
2- عباس پوریا بعد ا ً یکسره به آمریکا رفت .
3- اَرمَجانیکه پس از تحصیل معلم اخلاق مدرسه شد ، و عاقبت به آمریکا رفت به استادی دانشگاه رسید. او درمدتی که در ایران بود مدتی نیز ریس شبانه روزی دوره ی ابتدایی گردید .
4- مَرزَکی، بعداز مسیحی شدن به معلمی زبان انگلیسی انتخاب گردید .
5- میرعمادکه به ریاست رختشویخانه مدرسه منصوب شد.
قابل تذکر است که کسی را که مسیحی می شد شغلی می دادند و در شهریه شان تخفیف قائل می شدند . فارغ التحصیلان این کالج نوعاً در شرکت نفت مشغول به کار می شدند و البته بسیاری از آن ها نیز پست های مهم مملکتی را احراز کردند . »
دراین جا یادداشت ها را به طور موقت قطع کرده و ذکر اسامی بعضی از فارغ التحصیلان این مدرسه که به مقامات عالیه فرهنگی ، اداری و سیاسی کشور رسیدند را به بعد موکول می کنیم .
برنامه ی مدرسه و کالج آمریکایی در ایران
مدرسه وکالج آمریکایی به تفریح و جشن و ورزش اهمیت فوق العاده می داد ، و آن را در تربیت شاگردان طبق برنامه ی مطلوب خود بسیار مؤثر می دانست . این تفریحات عبارت بودند از :
1- جشن ها
« هرسال جشن سالیانه ی فارغ التحصیلی قبل از تعطیلات تابستانی برقرار می گردید که در آن دختران وپسران مجتمعاً شرکت داشتند . درعید کریسمس ، عید پاک و ژانویه جشن می گرفتند ، و علاوه بر تعطیلی کالج به مدت چند روز مسیو جردن دانش آموزان را به خانه اش دعوت می کرد ، (و دراین جشن ) برایشان پیانو می زد ، و بدان ها شربت و شیرینی می داد . در عید نوروز هم جشن بود ، و چند روز تعطیلی مطابق با تعطیلات رسمی آموزش و پروش ، در طول سال تنها شب کریسمس بود که بوقلمون پلو داده می شدو در سایر ایام غذاهای ایارنی سرو ( ! ) می شد . »
درتکمیل این بخش نوشته ی یکی دیگر از شاگردان مدرسه را می آوریم که برخلاف نویسنده این یادداشت ها بسیار شیفته و فریفته ی مدرسه آمریکایی و مدیرآن دکتر جردن است :
« در آخر هرسال از طرف اولیاء شبانه روزی شب نشینی مفصلی با حضور اولیاء مدرسه داده می شد . آن شب بساط از همیشه رنگین تر بود . دو سه رنگ غذا که حتما ٌ یکی از آن ها بوقلمون پلو ( مورد علاقه ی خاص دکتر جردن ) بود ، و شیرینی و میوه برای میهمانان ( وما هم ) تهیه می شد . از طرف ریش شبانه روزی نطقی ایراد می گردید ، مبنی بر گزارش سالیانه و توجهاتی که نسبت به شاگردان شبانه روزی به عمل آمده و خود دکتر جردن وخانمش ، برای اینکه تا آغاز سال آینده مدرسه از خاطر شاگردان بیرون نرود نصایح مشفقانه در پیرامون تعلیم و تربیت و اخلاق می کردند . »
2- ورزش
به ورزش و اجتماعات ورزشی در مدراس آمریکایی بسیار اهمیت داده می شد . در گذشته از استاد فرانسوی علم حقوق دانشگاه تهران ( بین سال های 1298تا 1300شمسی ) که تحقیقی نسبتاً خوب در مورد نفوذ انگلیسی ها در ایران دارد نقل کردیم که : « انگلیسی ها و آمریکایی ها در تهران کالج هایی ... تأسیس نموده اند . ورزش دراین کالج ها گل سرسبد درس ها است و به آن خیلی اهمیت داده می شود . بدین منظور میدان های ورزشی آبرومند در خارج از محل های مسکونی شهری ایجاد گردیده است .»(45 )
حسام الدین ضیائیان فارغ التحصیل کالج آمریکایی که دوره ی شبانه روزی این مدرسه را طی کرده است می نویسد :
« رئیس شبانه روزی یک نفر آمریکایی بسیار ورزیده بود ... صبح علی الطلوع ... در آستانه ی اطاق خواب ظاهر می شد ، و با تمام قوتی که داشت در سوت نکره ی خود سه مرتبه می دمید . شاگردان که از خواب بامداد مست بودند برخی با اکراه و اغلب با میل از بستر بر می خاستند . ده دقیقه فرصت داشتیم که لباس پوشیده سر ورزش آماده شویم . روزهایی که قرار بود فوتبال بازی کنیم زودتر یعنی هنگامی که هوا گرگ و میش بود سوت کشیده می شد. به خاطردارم شب ها تیم ها را معین و دو دسته انتخاب می کردیم و صبح به آن زودی که سوز هوا گوش ها را مثل نوک سوزن سوراخ می کرد و در میدان فوتبال جمع می شدیم ، و با تقلا و دویدن به دنبال توپ بر سرمای صبح فائق می آمدیم . عصرها هم پس از برگشتن از درس برای رفع خستگی چای با قدری نان صرف می شد ، و تا ساعت شش که موقع مطالعه فرا می رسید با اختیار بازی می کردیم به غیر از فوتبال ، تمام وسایل برای بسکت بال و والیبال و تنیس و بیس بال فراهم بود . » (46 )
یکی دیگر از شاگردان این مدرسه می نویسد :
« کالج آمریکایی در واقع مروج و مؤسس ورزش و مسابقه های قهرمانی درایران است . تمام مسابقه های فوتبال ، تنیس ، بسکتبال ، شنا ، دو ، وزنه ، و کشتی را اول دفعه کالج تأسیس و ترویج کرد. » (47)
البته بدیهی است که ورزش چیز پلید و پلشت و بدی نیست و عنوان عامل منفی تربیتی ندارد اما وقتی دریک زنجیره قرارگیرد و به صورت بخشی از تربیت آمریکایی برای همرنگ کردن و همشکل و همسو کردن دانش آموزان ایرانی با آمریکاییان بشود مسئله به شکل دیگری درخواهد آمد ، و به نوعی دیگر مورد قضاوت قرار خواهد گرفت . همه ی زحمات که گاه طاقت فرسا هم هست ، و بیش از چهل سال زندگی دکتر جردن و سال های دراز دیگر از زندگی اسلاف و همکاران او را دربر می گیرد برای ایجاد یک قبله گاه است قبله گاهی دربیرون مرزهای کشور ، و به طریق اولی کشور ایالات متحده آمریکا .
در گذشته گفتیم که تمام زحماتی که این میسیون ها در ایران تحمل کردند خواه به شکل دبستان یا دبیرستان یا کالج تبلو می یافت و خواه به شکل درمانگاه و بیمارستان و داروخانه و خواه به هر شکل دیگر در راستای ایجاد نفوذ و وابستگی قرار می داشت و نمونه های متعددی نشان دادیم و دلایل عدیده ای عرضه کردیم . اینک هم با عرضه یک نمونه دیگر بحث خود را ادامه می دهیم : مادام دیولافرا همسر مارسل دیولافرا مهندس و باستان شناس فرانسوی درضمن بحث از جمعیت مذهبی سن و نسان دوپل که در آن زمان در ایران به خدمت مشغول بودند . می نویسد : « چند سالی است که این خواهران درتهران کلیسا و مدرسه ای دایر کرده و به تربیت کودکان ، پرداخته اند . عده ی زیادی دختران ارمنی هم به مدرسه آن ها می روند ، و عده ی بسیارقلیلی از مسلمانان هم اطفال خود را تحت پرستاری خواهران قرار داده اند . دختران دراین مدرسه خواندن ونوشتن و خیاطی و اتوکشی و خانه داری یاد می گیرند . یعنی تعلیماتی که ایرانیان با آن ها آشنایی ندارند . زبان فرانسه و مختصری تاریخ و جغرافیا هم به آن ها تدریس می شود . اوضاع مالی میسیون بد نیست . اما بدبختانه مشقت مسافرت به ایران و تغییر آب وهوا نیروی این خواهران شجاع را تحلیل می برد ، و غالباً به واسطه ی ابتلای به امراض بومی تلف می شوند . مخصوصا ً در ارومیه که دکتر اروپایی ندارند تلفات آن ها زیادتر است . سال گذشته نه نفر از این خواهران به ایران آمدند ولی شش نفر از آن ها از مرض تیفوئید تلف شدند . دونفر از آباء لازابیست هم دراین میسیون مشغول خدمت هستند . این ها علاوه بر خدمت به فقرا مقصود دیگری هم دارند ، و آن اینست که اقتدار و نفوذ دولت فرانسه را در خاور روبه توسعه و افزایش برند . »(48)
نظیرهمین سخنی را درنوشته ی استاد فرانسوی دانشکده ی حقوق ایران امیل لوسوئور می بینیم . او که همراه یک دسته از اساتید حقوق و اقتصاد فرانسوی به ایران آمده ( از 1298تا 1300شمسی ، 1919تا 1921م ) و اولین دانشکده ی حقوق ایران که وابسته به وزارت دادگستری بود تأسیس کردند . می نویسد : « فرانسوی ها ، اعم از قاضی یا استاد وآموزگار ، به منظور خدمت به ادامه ی نفوذ چند صدساله کشور خود در خاورمیانه به ایران می آیند . » ( 49 )
آن چه دراین دوسند دیدیم درمورد کشور فرانسه بود و به ظاهر به کارهای آمریکاییان ربطی نداشت . اما درواقع کارهای فرهنگی فرانسه هیچ گونه ویژگی خاصی دارا نبوده ، و این هدف یعنی « نفوذ بیشتر »در تمام اعمال فرهنگی و طبی و دارویی و کمک های به ظاهر انسان دوستانه ی دیگر همه ی کشورهای امپریالیستی وجود داشته است .
بدین جهت که هر چه مدرسه بهتر و منظم تر باشد ، درس بهتر بدهد و معلم خوبتر و آزمایشگاه وسیع تر و مجهز تر داشته باشد ، در ورزش پیشرفته تر باشد . اجتماعات ادبی و هنری پرشور و شوقتری داشته باشد از آن جا که بنیانش بر کجی است ثمری برای وطن و فرهنگ ملی و ترقی مادی مردم نخواهد داشت که سهل است بلکه به اعتقاد ما زیان آن جبران پذیر نخواهد بود و تنها به نفع کشور تأسیس کننده ی مدرسه سرانجام می گیرد .
3- هنر و موسیقی تئاتر
در مدرسه آمریکایی انواعی از اجتماعات و کلوب ها به ظاهر هنری وجودداشت . موسیقی بخشی از آن ها بود ، وبیشتر عبارت بود از « نواختن پیانو همراه با خواندن سرودها و شعرهایی به انگلیسی و گاه به فارسی با مضامین کما بیش تبلیغی و مربوط به مسیحیت . »(50 )ریاست بخش سرود وموسیقی با خانم دکتر جردن بود . ( 51 )
یک نمونه از این گونه مجالس را از قلم یکی از فارغ التحصیلان کالج برای شما نقل می کنیم :
« ساعت سرود فرا رسیده بود شاگردان همه در تالار بزرگ کالج جمع شده در جای خود نشسته ، معلمین هم در جای مخصوص خود در قسمت بالای سالون قرار گرفتند . دکتر جردن یکی از مزامیر حضرت داود ( علیه السلام ) را خواند ، بعد با حرکت دست دکتر جردن بچه ها همه از جا بلند شده آماده سرودخواندن شدند . خانم دکتر جردن پیانو می نواخت . » (52 )
نمایش دادن فیلم هم پخش دیگری از تفریحات محسوب می شد . اما مقداری از آن مربوط به زندگانی حضرت مسیح ( علیه السلام ) بوده و جنبه ی تبلیغی و تبشیری داشت ، و مقداری هم مربوط به مسائل علمی و بالاخره مقداری مرتبط به مسائل تقریحی خاص . تئاتر در بخش تفریحات جایگاه مهم و خاصی داشت . و کلوب مخصوصی برای این کار تشکیل شده بود و به طور منظم نمایش نامه هایی بر روی پرده می آورد . (53 )
رؤسا ، اساتید ، آموزگاران
چند تن از مسئولان و معلمان مؤسسه آمریکایی که با نامشان آشنا هستیم عبارت بودند از :
1- دکتر ساموئل مارتین جردن، رئیس دبیرستان و کالج و مدرس تاریخ آمریکا
2- بارون تیرداد، خزانه دار کالج
3- پروفسور یانگ( 54)، سرپرست بزرگسالان و رئیس شبانه روزی دوره دبیرستان و نیز معلم کتاب First Book که بدست خود او تدوین و تآلیف شده بود .
4- دکتر ا. س . بودیس( 55 )، معاون دکتر جردن و مدیر کتابخانه و معلم جغرافیای کلاس دهم
5- مستر ایشومعلم انگلیسی دوره ی اول
6- مستر گیبونز، معلم جغرافیا در کلاس هفتم و نیز معلم ورزش
7- مستر سیمون، مدرس علوم در دوره ی اول
8- مستر اسمیتمدرس حساب و بانکداری و تجارت در کلاس دهم و یازدهم و دوازدهم
9- موسیو پیرانژاکت ، مدرس زبان فرانسه از کلاس دهم به بالا
10- مستر جاناتان، مدرس ریاضیات کلاس های هفتم وهشتم ونهم
11- احمد نخستینسرپرست شبانه روزی و دبیر زبان عربی کلاس نهم
12- آقای مزرکی، مدرس اخلاق ورزشکاران
13- آقای ارمجانیسرپرست شبانه روزی کوچک سالان و مدرس اخلاق در دوره ی اول
14- آقای اهورایی ( زرتشتی ) ، معلم زبان انگلیسی دوره اول کلاس اول ونیز معلم فیزیک و شیمی کلاس نهم ( 56 )
اهداف و روش ها در مدراس میسیونری
1 -اهداف :دراعترافات صریحی که در مقالات گذشته دیدیم هدف اصلی و اساسی کوشش های فرهنگی و به ظاهر انسان دوستانه ی فرنگیان به وضوح دیده می شد . اینان در شرق به طور عموم و در ایران به طور خصوص دو هدف « ادامه ی نفوذ »و یا « تقویت نفوذ »را دنبال می کردند . اگر چه در جمع ما و برای ما و در برخورد با مسئولان فرهنگ ما ، هر وقت از مقصد و هدف خود سخن گفتند چیزهای دیگری که به کلی مغایر با این واقعیات پنهانی بود ، به زبان می آورند .
رئیس میسیون لازاریست ایران در سال 1343ش . هدف از تأسیس مدرسه ی ( میسیونری فرانسوی ) سن لوئی را به دولت وشاه ایران این چنین اعلام می کند : « به خاطر همایونی مخفی نیست که میسیون کاتولیک لازاریست در ایران مشغول کار است . این میسیون خدماتی کرده و تأسیس مدرسه ی سن لوئی و سایر خدمات پدران لازاریست نشانه ی آن بوده است که مایل بوده اند به کشور ایران که از آن ها پذیرایی صمیمانه نموده صادقانه خدمت کنند . ما از این خدمات خادمین سابق میسیون افتخار می کنیم ، و پیشینیان ما راه هایی برای ما معین کرده اند ما پیروی از آن را افتخار و شرافت خود می دانیم ، و خدمت به ایران بدون درنظر داشتن نفع شعار ما می باشد. » !!(57 )
مسیو هاز ( Hass) مدیر مدرسه ی فرانکوپرسان تهران در سال 1314در نامه ای به وزیر معارف ( آموزش و پروش ) وقت ، در توجیه تبدیل مدرسه ی روزانه ی خودشان به یک شبانه روزی ، می نویسد :
« مقام منیع وزارت جلیله ی متبوعه دامت شوکته »
« لازم است توجه آن مقام منیع را به نقشه ای که به نظر این جانب فوق العاده برای ایران نافع است جلب نماید . این نقشه عبارت از تأسیس یک مدرسه ی شبانه روزی فرانسوی یا تغییر مدرسه ی فعلی فرانکوپرسان به یک چنین مؤسسه ایست تا محصلین تمام اوقات تحصیلی خود را در آن مدرسه به سر برند . » (58)
و بالاخره دکتر جردن مدیر کالج آمریکایی البرز در نامه ای به رضاخان درسال 1318می نویسد :
« چاکر خود را وجدانا ً موظف و مسئول می داند که راجع به آموزشگاه های شش گانه آمریکایی نکات ذیل را به عرض خاک پای همایونی برساند ...
کلیه ی آموزشگاه های نامبرده به استثنای یکی درحدود شصت سال قبل تأسیس شده و ... طی مدت گذشته دراین آموزشگاه ها هزاران هزار از جوانان و دوشیزگان ایرانی از هرصنف و طبقه دردامان مهر وعطوفت این دبیران آزموده از نعمت علم و تربیت برخوردار و به جامعه سپرده شده و بسیاری از آنان امروز مصادر امور مهم اجتماعی بوده خدمات صادقانه و قابل توجهی به جامعه ایران ارائه داده و می دهند ... » (59 )
چنان که می بینیم آن چه به ظاهر ادعا می شود ، و درنامه رسمی به دولت یا شاه اعلام می گردد ، عبارتست از :
1- خدمت به ایران بدون درنظر داشتن هیچ گونه نفع
2- اجرای نقشه های فوق العاده نافع برای کشور ایران
3- تربیت هزاران هزار شاگرد که مصادرامور مهم اجتماعی بوده و خدمات صادقانه و قابل توجهی برای جامعه ایران انجام داده و خواهند داد .
درحالی که آن چه برای هموطنان خویش می نویسند (60 )و یا به مصادر امور سیاست وتبلیغات خویش گزارش می دهند . دراین خلاصه می شود که مقصود اصلی این است که اقتدار و نفوذ دولت فرانسه یا انگلیس یا آمریکا یا روسیه ... را در خاورمیانه روبه توسعه و افزایش برند ، ویا حداقل دوام آن را تضمین نمایند . روشن است که برای رسیدن به اهداف فوق الذکر ، ناگزیر برنامه های حساب شده و مشخص تربیتی مدنظر قرار می گرفته است و هر کدام از دولت ها یا گروه ها و مؤسسات میسیونری راه ورسم و برنامه ای خاص برای تعلیم و تربیت در پیش گرفته بودند اگر چه در اصول اولیه یکسان عمل می کردند . درنتیجه در صورتی که مؤسسه آموزشی فرانسوی و کاتولیک بود ، شاگردان ودانش آموزان آن مؤسسه گرایش فرانسوی یافته و به مذهب کاتولیسم یعنی مذهب مردم فرانسه تمایل پیدا می کردند و اگر مؤسسه و مدرسه ی آمریکایی و مذهب بانیان آن پرتستانتیسم بود گرایش آمریکایی به وجود می آمد و شاگردان به مذهب پرتستان تمایل پیدا می کردند ، و اگر مدرسه یا کالج را میسیونرهای انگلیسی بنا کرده بودند ، کشور و مذهب آن ها مقبولیت می یافت و همین طور ...
در واقع دراین کار دو هدف وجود داشت :
1)ایجاد یک گرایش سیاسی و اجتماعی که ناگزیر باید به سوی کشور و دولتی باشد که مسئولان مدرسه از آن جا آمده و احیانا ٌ از آن جا کمک مالی دریافت می کنند .(61 )
2 )ایجاد گرایش مذهبی ، که آن هم باید به سوی مذهبی باشد که مسئولان مدرسه به آن معتقد هستند ، و البته این نکته نیز نباید مخفی بماند که درتمام یا اغلب این موارد مذهب بانیان و مسئولان مدارس درخدمت سیاست کشورشان بوده و تنها در موارد بسیار نادری تضاد منافع به وجود می آید .(62 )
2-روش ها :علاوه بر تصریحات واعترافاتی که دیدیم آن چه به صورت عینی نشان دهنده ی مقاصد اصلی کارهای فرهنگی میسیونرها و مدارس خارجی است شکل عمل و برنامه تربیتی – تعلیمی مدارس و کالج های آمریکایی ، انگلیسی و فرانسوی و ... است . اسناد ما دراین زمینه مطالب مهمی در بردارد ، اگر چه تمام زوایا و خفایای امور را باز نمی کنند .
ازجمله نامه ای است که مسیو هاز رئیس مدرسه فرانکوپرسان برای وزیر معارف وقت ایران ( علی اصغر حکمت )(63)نوشته است و چنان که درگذشته دیدیم این نامه در توجیه تبدیل و تغییر مدرسه روزانه به شبانه روزی بود . هاز می نویسد :
« ... نقشه ای که به نظر اینجانب فوق العاده برای ایران نافع است ... عبارت از تأسیس یک مدرسه ی شبانه روزی فرانسوی یا تغییر فعلی فرانکوپرسان به یک چنین مؤسسه ای است تا محصلین تمام اوقات تحصیلی خود را در آن مدرسه به سر برند . دلیل مهمی که لزوم این اقدام را ایجاب می کند ، اهمیت وظیفه ای است که مملکت ایران برای زبان فرانسه قائل شده زیرا این زبان تنها درمیان سایر السنه ی خارجه حائز درجه اول اهمیت نبود ه ، بلکه از روی اندیشه و فکر این زبان انتخاب شده است تا وسیله ی مخصوص ارتباط ایران با دنیای جدید باشد . با این وضعیت ... شرایطی که در پرتو آن این زبان ممکن است بدادن نتایج کامل توفیق یابد فراهم ننموده و امکان این موضوع بسته به آن است که محصلین تمام اوقات را با فرانسویان مربوط بوده و در تحت هدایت مخصوص آن ها کار کنند ... »
« تعلیم زبان فرانسه در دبستان و دبیرستان ها حتی اگر تکاملی را که انتظار داریم پیدا کند هرگز برای این مقصود کافی نخواهد بود ، زیرا فرانسه در دبیرستان ها همیشه به عنوان زبان وادبیات ( خارجی و درجه دوم ) تدریس خواهد شد ، وهرگز نمی تواند به ایجاد یک محیط زندگانی فرانسوی موفق شده و از این راه در روحیه ی محصلین تأثیر داشته باشد .» (63)
در واقع این مدرسه می کوشد که هر چه بیشتر دقت شاگردان ایرانی مدرسه را با تعلیمات خود پرکند به طوری که « محصلین تمام اوقات رابا معلمین فرانسوی که بیشتر یا تمام آن ها مبلغ مذهب کاتولیک هستند مربوط بوده ودرتحت هدایت مخصوص آن ها کار کنند . »
البته مهمترین و قابل قبول ترین بهانه نیز آموختن زبان فرانسه است که باید وسیله ی ارتباطی مردم ایران با جهان متمدن باشد. نویسنده نامه یعنی مدیر مدرسه معتقد است که مقداردرس زبان فرانسه در مدارس ایرانی کافی نبوده و چون به عنوان زبان دوم آموخته می شود نمی تواند در روحیه دانش آموزان ایران تأثیر لازم را داشته باشد. لذا برای رسیدن به این هدف علاقمند است که با تأسیس مدرسه ی شبانه روزی و ایجاد محیط کاملا ٌ فرانسوی در داخل آن به این هدف مهم نایل آید . بنابراین آن چه در صدر برنامه های اجرایی این مدارس قرار داشت ، وما یک نمونه ی آن را در یک سند درجه ی اول دیدیم ایجاد محیط غیر ایرانی – فرانسوی یا انگلیسی یا آمریکایی یا ... برای شاگردان کم سن و سال و تأثیرپذیرایران بود . کمی سن و سال شاگردان و نیرومندی محیط مدارس به ویژه مدارس شبانه روزی بی تردید باعث استحاله ی فرهنگ و اخلاق وآداب و علقه های ملی شده و همه یا اغلب آن ها را به رنگ بیگانه در می آورد.
دیگر بار به سندی که در گذشته ها نقل کردیم نگاه می کنیم . حاکم همدان میرزا علی خان ظهیرالدوله ( 1324ق ) دریادداشت های ایام حکومتش ، جریان بازدید از مدرسه آلیانس اسرائیلی فرانسوی را به این شکل نقل کرده است : « جمعه 12– دوساعت به ظهر مانده به مدرسه ی آلیانس دعوت داشتم رفتم .این مدرسه ... چهارصد پسر و هشتاد دختر شاگرد دارند ... ، سه نفر رئیس و معلم دارند که فرنگی و فرانسه هستند ، ولی مذهبا ًٌ یهودند . جدی دارند که بچه های پنج شش ساله را فرانسه بیاموزند ، وهم آموخته اند . از این عده شاگرد از کوچک تا بزرگ هیچ کدام نیستند که زبان فرانسه را خوب حرف نزنند . بعضی ها به کل زبان فارسی و تلفظ فارسی یادشان رفته است ، و فرانسه خوب می دانند ... معلمین آلیانس درهرجا که هستند سعی و کوششان این است که هر شاگردی به کلی زبان وطن و پدرومادرش را فراموش کند ، وزبان فرانسه بیاموزد. معلمین نقشه بزرگی نشان دادند که دراین نقاط دنیا ما مدرسه داریم . در غالب جاها به جز ممالک متمدنه مدرسه دارند . رئیس می گفت عدد شاگردهای ما درتمام دنیا چهل و پنج هزارنفر است . به خودشان هم گفتم که شما لشکر علمی ( وفرهنگی ) ملت فرانسه هستید که بدون شمشیر و قهر و غلبه زبان واخلاق فرانسه ها را به هر تدبیر که بتوانید به بچه و جوانها (ی ما ) که هنوز لذت وطن پرستی و غیرت و تعصب ملی را نمی دانند می آموزید ، و پیداست که این بچه ها وقتی از مدرسه ی شما در آیند البته ایرانی نخواهند بود و فرانسه هستند . می خندید ، و تصدیق می کرد . »(64)
درمدارس آمریکایی اضافه براین که برنامه های معمولی شبانه روزی به بهترین وجه و با قوت و شدت تمام جریان داشت کارهای دیگری برای جذب و جذب فرهنگی شاگردان انجام می شد که دامنه ی تأثیر مدرسه بسیار می افزود . یکی از شاگردانی که دراین شبانه روزی درس خوانده است می نویسد : « بعدازظهر هر یکشنبه افراد شبانه روزی بدسته های پنج و شش نفری تقسیم می شدند و هر قسمت به خانه ی یکی از آمریکاییان می رفتند . در آن جا یک قسمت از وقت صرف درس و بحث اخلاقی می شد و قسمت دیگر به بازیهای خوشمزه و سرگرم کننده برگزار می گردید .این مجالس به قدری تأثیر نیکو می بخشید که شاگردان غالبا ٌ انتظار بعداز ظهر یک شنبه را می کشیدند. علی الخصوص که دربیشتر این مجلس سورو سات به راه بود . دراین مجالس اغلب بازی ها جنبه ی علمی داشت و بعدها درخود شبانه روزی هم معمول می گردید ... شب های دوشنبه برای شام ( درشبانه روزی ) مهمانان عزیزی داشتیم ، و بستنی جزء تشریفات آن شب بود . دکتر جردن با خانمش و بعضی هفته ها یکی دو نفردیگر از آمریکاییان مهمان شبانه روزی بودند ، و عادت برای آن شب چلوکباب تهیه می شد . بعد از صرف شام بستنی و نان شیرینی به عنوان دسر از دولت سرمهمانان نصیب ما می شد ... شام و دسر لذیذبا نصایح پدرانه ی دکتر جردن که بعد از دسر شروع می شد ما را بیشتر محظوظ می ساخت . مخصوصا ً طرز صحبت او بیشتر جذب قلوب می کرد... با این طرز رفتار و مهربانی ها از شخص دکتر جردن و اولیاء شبانه روزی . راستی ما خانه وزندگی پدری را فراموش کردیم ، و آرزو داشتیم همیشه در آن خانه پر از مهر و انس بمانیم . » (65 )
روش دکتر جردن /72-70
این که ایرانی زبان فرانسه یا انگلیسی را به خوبی بداند و فرانسوی یا انگلیسی و آمریکایی فکر کند ، آداب و رسوم آن ها را از آداب و رسوم ملی خود بهتر وبرتر بداند ، و احیاناً به مرام و مذهب آن ها گرایش پیدا کند یا حداقل تمایلات و تعصبات مذهبی خویش را از دست داده باشد بهترین عاملی است که می تواند به ادامه و تقویت نفوذ ایشان کمک کند . بنابراین مقصود نهایی این مدارس چیزی جز این نخواهد بود و به هر مقدار آن برسند غنیمت بزرگی خواهد بود .
زبان خارجی یکی از بزرگترین عواملی بود که در استحاله ی فرهنگی و تخلیه ی ذهنی و روحی از علقه های ملی و ایجاد انس و آشنایی دیرپا با فرهنگ بیگانه نقش داشته است ، لذا در تمام مدارس خارجی یکی از بیشترین کوشش ها برسر آموختن این زبان به شاگردان مصروف می شدو گاه بهترین و مقتدرترین معلمین به این کار مأموریت می یافتند . دریک گزارش رسمی که درتاریخ 23 / 1 / 1312از جانب فرماندار کرمانشاهان به وزارت معارف فرستاده شده آمده است : « در مدرسه ی آلیانس پروگرام وزارت معارف را مجری نمی کنند ، و درست فارسی درس نمی دهند ، و برخلاف مقررات مملکتی در کلاس های ابتدایی زبان خارجی تدریس می شود . »( 67 )
حال به نتیجه ی این گونه کوشش ها در مدرسه ی آلیانس نگاه می کنیم .فرماندار همدان میرزا محمد علیخان فریدالملک در یادداشت روز جمعه 20شعبان سال 1331در زندگینامه اش می نویسد : « قبل از ظهر به جشن فارغ التحصیلی مدرسه ی آلیانس دعوت داشتم ، رفتم . جمعی از اکابر و اعیان شهر وخارجی ها حضور داشتند ... از شاگردهای کلاس اول شش نفر پسر و سه نفر دختر آمده به فرانسه وفارسی نطق کردند . »(68)
به وضوح مشاهده می کنیم که این مدرسه آن طور درتربیت دانش آموزان ایرانی کار کرده و به حدی تعلیم زبان با برنامه ی دقیق و جدیت انجام گرفته که فارغ التحصیل کلاس اول می تواند به زبان فرانسه دریک محضر عام به خوبی سخنرانی کند . این برنامه منحصر به مدارس آلیانس نیست . درگزارشاتی که از مدارس دیگر فرانسوی داریم نیز نظایر این روش را می بینیم . مثلاٌ دریک گزارش از مدرسه ی ژاندارک تهران می خوانیم :
« مقام رفیع وزرات جلیله ی معارف دامت شوکته »
« ... به استحضار خاطر محترم اولیای آن وزرات جلیله برسانم که عده ای از بنات ( دختران ) ... رعایای دولت علیه در مدرسه ی اناثیه ( دخترانه ) مرسوم به ژاندارک ( Jeanes Dark) که به مدیریت دختران فرنگی تارک دنیا اداره می شود ، مشغول تحصیل هستند فقط زبان فرانسه و زبان نژادی آن ها تدریس می شود . دیگر زبان فارسی که زبان مملکت و تحصیل آن برای هر فردی واجب و لازم است بلکه اجباری است تدریس نمی شود ، و آنان را از این فیض محروم داشته اند ... »(69 )
درمورد مدارس آمریکایی نیز وضع به همین شکل بود . در خاطرات فارغ التحصیلان این مدرسه آمده است که دراین مدارس : « به تدریس زبان انگلیسی اهمیت بسیاری داده می شد ، به نحوی که عمده ی درس ها به انگلیسی تدریس شده و منابع آن هم کتب انگلیسی بود ، و از آن جا که معلمین نیز نوعاًٌ آمریکایی بودند درنتیجه خواه وناخواه فارغ التحصیلان این مدرسه از جهت آشنایی با زبان انگلیسی بسیار قوی و کارآمد بودند . » (70)
بعد از زبان خارجی ، درس تاریخ از درس هایی بود که مدارس بیگانه بدان اهتمام زیادی داشتند . کاری که درس تاریخ به عهده داشت که البته درس جغرافیا هم کمک کار آن بود دراین طرح خلاصه می شد که شاگرد ایرانی یاعرب یا هندی یا ... را از مرکز اصلی مدرسه اش یعنی فرانسه یا انگلستان یا آمریکا آشنا ساخته و پیوند محکمی از انس و علاقه درمیان ایجاد کند . متأسفانه درهیچ سند رسمی به این مسئله اشاره نشده است . اما زندگینامه ها و خاطرات شاگردان مدارس بیگانه اطلاعات مهمی بدست می دهد . از جمله یک محصل ایرانی که در دبستان ها و دبیرستان های فرانسوی درس خوانده در یادداشت های سفر اروپایش می نویسد :
« ترن ما به سرعت وارد دهات فرانسه شد . من اسامی شهرهایی راکه ترن در آن ها توقف می کرد به خوبی می دانستم . فراموش نکرده بودم که در جغرافیا ضعیف نبودم . همه ی این شهرها ، وقایع تاریخی ، جنگ ها ، انقلاب ها ، شورش ها ، یا جنبش ها و نهضت های فرهنگی را به خاطرم می آورد . باید اذعان کرد که معلمین مدارس فرانسوی خوب می دانند که چطور تاریخ فرانسه را به شاگرد درس بدهند . » (71)
درمدارس آمریکایی نیز همین جدیت در تعلیم تاریخ آمریکا وجود داشت . در یادداشت های یکی از فارغ التحصیلان مدرسه آمریکایی تهران دیدیم : « از درس های عمومی و همیشگی دوره ی دبیرستان ، درس تاریخ کشف آمریکا و شرح حال رؤسای جمهور آمریکا بود . » (72)و مدرس این رشته آن طور که در گذشته آوردیم کشیش آمریکایی دکتر ساموئل مارتین جردن بود که مدیریت دبیرستان و کالج آمریکایی را نیز به عهده داشت .
نوشته های یکی از شاگردان مدرسه ی آمریکایی وسعت و عمق کاری که اساتید آمریکایی این مدارس برای تعلیم تاریخ کشورشان به دانش آموزان ایرانی انجام داده بودند نشان می دهد . او می نویسد : « یاددارم دریکی از امتحانات مسابقه ی دولتی شرکت کرده بودم . سؤال امتحان تاریخ آمریکا بود . من شاگرد مدرسه ی آمریکایی بودم ، و در آن موقع تاریخ آمریکا را مانند تاریخ ایران می دانستم ، پانزده صفحه نوشتم . » (73)
انصاف باید داد که تنها شاگردان رشته ی خاص تاریخ ایران دانشگاه های کشور خودمان اگر خوب درس خوانده باشند شاید بتوانند در یک امتحان پانزده صفحه در مورد تاریخ ایران مطلب بنویسند . تازه این ها هم با این که اهل ایران هستند ، و درکشور خود درس می خوانند ، و شاگرد دانشگاه یعنی دانشجو می باشند اگر بتوانند چنین کاری بکنند کاربزرگی کرده اند ، و درخور تحسین هستند . درحالی که این کاری است که شاگرد مدرسه ی آمریکایی بدون این که درس تخصصی او تاریخ باشد ، و بدون این که بیشتر از دبیرستان درس خوانده باشد و بدون این که تاریخ ، تاریخ کشور خودش باشد به راحتی و بدون هیچ اشکالی در مورد تاریخ آمریکا می تواند انجام بدهد .
پانوشتها:
1- مجید رهنما : مسائل کشورهای آسیایی وآفریقایی ص 42 ، چ دوم دانشگاه تهران
2- ارگانسکی : سیاست جهان ، ترجمه دکتر حسین فرهودی ص 283 ، چ 1348
3- در سال 1951 میلادی مناطق مستعمراتی جهان از سایر کشورها ده بلیون دلار وارد کردند ، و هفت بلیون و نیم دلار مواد خام صادر نمودند . قسمت عمده سود این تجارت به جیب ملتی که مستعمره را اداره می کند می رود ( سیاست جهان ص 289 )
4- در جنگ بین الملل اول ، هندوستان استعمارزده به نفع انگلستان استعمارگر 338،625 سرباز به میدان آورد ( اختناق هندوستان . ویل دورانت . ترجمه ر. نامور ص 168 چ دوم )
5- گفتاری در باب استعمار ، ص 27 ، چ 1356
6- برای اطلاع بیشتر در این زمینه به عنوان نمونه مراجعه کنید : به ابراهیم تیموری : تاریخ امتیازات در ایران ، ابوالفضل لسانی : طلای سیاه یا بلای ایران ، بنی صدر : نفت و سلطه
13- نگاه کنید به : توین بی « یکپارچه سازی جهان و تغییر دورنمای تاریخی » در کتاب تمدن در بوته ی آزمایش / ص 85 ترجمه ی ابوطالب صارمی
14- Pilips K Hitti : History of the Arabs P 747, 1979
15- الدکتورفیلیپ حتی : تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین ، الجزء الثانی / ص 352 ، ترجمه الدکتور کمال الیازجی
16- همان 2/353 – 352 ، چ بیروت 1983 و نیز رالدکتور فیلیپ حتی : تاریخ لبنان / 552 ، چ بیروت 1985
17- Pilips K Hitti : History of the Arabs P 748-749
18- الدکتورفیلیپ حتی : تاریخ لبنان منذاقدم العصورالتاریخچه الی عصرنا الحاضر / 551
19 – ایران امروز ، ترجمه علی اصغر سعیدی / 208 ، چ 1362 تهران
20- همان کتاب / 308
21- همان / 208
22- خاطرات و اسناد ظهیرالدوله /303 ، به کوشش ایرج افشار ، چ تهران 1351
23- ایران امروز / 309 ترجمه علی اصغر سعیدی
24 و 25 – سفرنامه دکتر ویلز ، ترجمه غلامحسین قراگوزلو / 202 و 203 و 205
26- درمورد این مرد و کارهایش از جمله بنگرید : رئیس رایت : انگلستان درایران /114 به بعد ، ترجمه صدری افشار
27- همان کتاب / 205 -203
28- همان /203
29- همان /203
30- سفرنامه بلوشر، تألیف ویپرت بلوشرسفیرآلمان در ایران ، ترجمه کیکاوس جهانداری /193
31- ژان اوبن : ایران امروز/102
32- مریم امیراحمدی : پژوهشی در تاریخ معاصرایران /93 ، چ 1368
33- نفوذ انگلیسی ها درایران ، ترجمه محمد باقر احمدی /92
34- رجوع کنید به دو مدخل : جردن و دبیرستان البرز، دائرۀ المعارف فارسی 1/ 200 و 772
35- بنا به نقل و ترجمه دکتر حداد عادل از کتاب :
Kenneth Cragg : The Call Of The Minaret ، چ نیویورک 1967 ، ص 237 ، 239 و 240
36 – مطالب بالا از سه منبع معتبر سده نامه دبیرستان البرز و سالنامه ی سال 25-1324 دبیرستان البرز و کتاب روش دکتر جردن نوشته ی شکراله ناصر طبع سال 1323 که به لطف آقای کاوه بیات در اختیار قرار گرفت اقتباس شد.
37 - شرح احوال تفصیلی دکتر جردن و دکتر بویس را در کتاب روش دکتر جردن ملاحظه بفرمایید / 2 و 64
38 – این عبارات از نویسنده یادداشت هاست .
39 – مدت این مراسم روزانه معمولا ٌ نیم ساعت بود .
40 – در تأیید این سخن و به نشانه ی وسعت کاری که در آشنا ساختن دانش آموز ایرانی با تاریخ آمریکا به عمل می آمد . کلام یکی دیگر از شاگردان این مدارس را می آوریم : « یاد دارم دریکی از امتحانات مسابقه ی دولتی شرکت کرده بودم ، سؤال امتحان تاریخ آمریکا بود . من شاگرد مدرسه ی آمریکایی بودم و درآن موقع تاریخ آمریکا را مانند تاریخ ایران می دانستم ، پانزده صفحه نوشتم ... » شکراله ناصر / روش دکتر جردن / 60
41 – با توجه به شهریه ی بالای کالج آمریکایی که تنها برای شبانه روزی سالی 300 تومان در دوره ی متوسطه دریافت می داشتند می توان به وضع مالی خانواده های دانش آموزان این کالج تا حدودی پی برد.
42 – دارای دکترای الهیات مسیحی و دکترای فلسفه و منطق و رئیس کالج
43 – همه میسیونرهای مسیحی که درجهان اسلام به کار که تبلیغاتشان درزمینه تغییر مذهب یا به کلی بی اثر است و یا بسیار کم اثر . اما آنچه آن ها را به این کار پرخرج و زحمت امیدوارکرده است تأثیرات آن درزمینه ی تغییر فرهنگ و اخلاق و ایجاد تردید در ارزش و قداست و اصالت آن می باشد. از جمله مراجعه کنید به : الدکتور مصطفی خالدی و الدکتور فروخ : التبشیر و الاستعمار/22
44- روش دکتر جردن ، بخش شبانه روزی – اردو ، نوشته حسام الدین ضیائیان / 73 – 72
45 – امیل لوسوئور : نفوذ انگلیسی ها درایران / 92 ترجمه احمدی ترشیزی
46 – روش دکتر جردن / 69 – 68
47 – شکراله ناصر : همان کتاب / 33 – 32
48 – مادام ژان دیولافرا : ایران ، کلده و شوش /129 - 128 ترجمه ی علی محمد فره وشی
49 – لوسوئور: نفوذ انگلیسی ها درایران / 92
50- این جمله نیز از یادداشت های مرحوم عبدالامیر دشتی نقل شد که در گذشته بخش های زیادی از آن را آوردیم . این یادداشت ها به لطف فرزند فاضل ایشان مهدی دشتی در اختیار قرار گرفت . از ایشان متشکریم .
51 – روش دکتر جردن / 16
52 – همان کتاب / 29 - 28
53 – همان کتاب / 36
54 – متخصص تعلیم زبان انگلیسی بود .
55 – وی درجه ی دکترای تعلیم و تربیت از دانشگاه ایلی نویز آمریکا داشته و چند سال در دانشگاه شیکاگو تدریس کرده بود .
56 – بنابه نقل از یادداشت های مرحوم عبدالامیر دشتی که نسخه ی خطی نزد این بنده موجود است .
57 – نامه ی رئیس میسیون لازاریست به شاه ، تاریخ 15 مرداد 1343 ، اسناد آموزش و پروش ، سری ج /55002 ، نمره ندارد . بنابه نقل از مجله ی گنجینه ی اسناد / ص 95 و 102 مقاله مدارس فرانسوی درایران
58 – نامه ریاست مدرسه ی فرانکوپرسان به وزارت معارف 23 آوریل 1935 (1315ش) ، اسناد آموزش و پرورش ، سری ج / 55002 ، نقل شده عینا ٌ در مجله گنجینه ی اسناد / ص 104 ، سند شماره ی 4
59 – عریضه ی دکتر جردن به رضا شاه ، نقل شده در روش دکتر جردن / بین صفحات 64 و 65
60 – نگاه کنید به عنوان نمونه به : سفرنامه مدام ژان دیولافرا / 129 – 128 و سفرنامه گروته ، ترجمه مجید جلیلوند / 190 و 193 ونفوذ انگلیسی ها در ایران /92 و ایران و ایرانیان ، خاطرات و سفرنامه ساموئل گرین ویلربنجامین نخستین سفیر ایالات متحده آمریکا در ایران /423 ، و ایران امروز ، سفرنامه اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران / 308
61 – نگاه کنید به : اینسه شیخ رضایی : مدارس فرانسوی درایران ، مجله گنجینه ی اسناد ، شماره ی 7 و8 / 99 در مورد مدرسه آلیانس و روش دکتر جردن / 82 درمورد مدارس آمریکایی
62 – نگاه کنید به : جواهر لعل نهرو: نگاهی به تاریخ جهان /1
62 – علی اصغر حکمت در دوره ی دوم نخست وزیری فروغی یعنی سال 1312 کفیل وزرات معارف بود ، وقبل از پایان این دوره به وزارت معارف رسید . بعد از فروغی و در دوره ی نخست وزیری محمود جم یعنی سال 1314 باردیگر حکمت کفیل وزارت معارف شد ، وباز هم به مقام وزارت رسید . نگاه کنید به نخست وزیران ایران ، دکتر باقرعاقلی / 430 – 426
63 – مجله گنجینه اسناد ، سند شماره ی 3 / ص 105 – 104
64 – خاطرات و اسناد ظهیر الدوله / 303 ، چ اول تهران ، به کوشش ایرج افشار
65 – ناصر ، شکر اله : روش دکتر جردن / 72 – 70
66 – از جمله پروفسور یانگ برای تدریس زبان انگلیسی به کلاس اول
67 – مجله ی گنجینه اسناد /99 ، بنابه نقل از سواد مراسله حکومت کرمانشاهان به وزارت معارف ، نمره 9357 ، تاریخ 23 / 10 / 1312 ، اسناد آموزش و پرورش ، سری ج / 55002
68 – خاطرات فرید / 427 ، چ اول تهران
69 – مجله گنجینه اسناد ، سند شماره ی 4 / ص 101 – 100
70 – یادداشت های خطی مرحوم آقای عبدالامیر دشتی ، مراجعه کنید به مجله کلمه دانشجو ، شماره 3
71 – هویدا ، امیرعباس : یاد از ایام تحصیل اروپا سالنامه ی دنیا ، سال 23 / ص 340
72 – یادداشت های خطی مرحوم عبدالامیردشتی
73 – روش دکتر جردن / 60