جلسه 9/1/64 (چگونه عزتمند شويم؟)
سه تا بهشت در انتظار آدمیان است. بهشت اعمال و بهشت صفات و بهشت ذات...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

عرض کردیم که سه تا بهشت در انتظار آدمیان است. بهشت اعمال و بهشت صفات و بهشت ذات. داریم همین را مدام تکرار می کنیم. در آیه 10 سوره مبارکه فاطر می فرماید: مَن كانَ يُريدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَميعًا إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ هرکس که عزت را اراده دارد و می خواهد، بداند که همه عزت مال خداست. هیچ جای دیگر عزت گیر نمی آید. ما به دنبال عزت خیلی این طرف و آن طرف می زنیم. نه بداند که هیچ عزتی جز در نزد خدا وجود ندارد. فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَميعًا همه عزت مال خداست. از آنجا باید بدست آورد. خب. چکار کنیم. چکار کنیم برای اینکه عزت بدست بیاوریم؟ إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ. حقیقت شما، حقیقت شما، حقیقت شما که آن حقیقت به عزت می رسد. حقیقت شما به عزت می رسد. آن حقیقت شما إِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ به سوی آن مرکز عزت اوج می گیرد و صعود می کند. حقیقت شما به سوی مرکز و معدن عزت صعود می کند. حقیقت شما به سوی مرکز عزت صعود می کند و سرانجام می رسد. وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ عمل صالح این حقیقت را اوج می دهد و بالا می برد تا به آن مرکز برسد. مرکز عزت نزد خداست. همه عزت مال خداست. آنجا باید عزت را یافت. ما چکار کنیم؟ چاره ای نداریم جز اینکه به آنجا برویم. آنجا کجاست؟ جایی که آنجا را نام نیست. کجا برویم دنبال عزت بگردیم و عزت را بیابیم. راهش این است. شما باید خودت صعود کنی. خودت باید اوج بگیری تا به آن معدن و مرکز عزت برسی. هیچ چاره و راهی هم وجود ندارد جز عمل صالح. عمل صالح شما را به آن بالا بالاها می برد. عمل صالح آدم را به آنجا می برد. آن روزهای اولیه یک چیزهایی را از کتاب چهل حدیث خواندیم. فرمودند که آدم باید تصمیم بگیرد و عزم داشته باشد برای اینکه گناه نکند. به دستوراتی که برایش واجب است عمل کند. جدی. دقیق. صد در صد. سپس بکوشد گذشته را جبران کند. گذشته هایش را جبران کند. حتی اگر یک روز هم دیر آمده باشدها، یک روز هم دیر آمده باشد، باید آن یک روز را جبران کند. روزی که شما سراسر مشغول کار هستی که خب مشغول کاری. آن روزی که سراسر مشغول کار نبودی، باید جبران کنی. آن روزهایی که سراسر مشغول کار نبودی، باید جبران کنی. اگر دیرتر آمده باشد که خب گفتیم باید جبران کند. اگر بتواند جبران کند و در این زمان خودش هم بر آن مسند درستی و راستی نشسته باشد، حالا این دارد حرکت می کند. بعد فرمودند که علاوه بر عمل باید بکوشد که اخلاقش هم منظم شود. حالا اینجا همین حرف به این زبان بهتر آمده است. مَن كانَ يُريدُ العِزَّةَ. حالا اینجا عزت را مثال فرموده اند. در مناجات شعبانیه چه گفتند؟ چه کسی یادش هست؟ آنجا فرمودند معدن عظمت. اینجا عزت را گفتند. آنجا معدن عظمت را گفتند. شما می توانی همه خوبی های ممکنه را بگذاری. اینجا عزت را فرمودند. آنجا معدن عظمت را فرمودند. همینطور بگویید و الفاظ دیگر را از همین خوبی ها جایش بگذارید. به همه علم. به همه قدرت. به همه حیات. هرکس که حیات می خواهد. حیاتی پایان ناپذیر. حیاتی که یک خدشه ندارد. اصلا خدشه ندارد. یک حیات بی نهایت بی حد و مرز. اگر اگر. هرچه از این چیزها بفرمایید، هرکس یرید الحیاة، بفرمایید هرکس یرید العزة، هرکس یرید العظمة، هرکس یرید هرچه... یک چیزی در بهشت مکرر تکرار شده. برای آن عالم مکرر تکرار شده. قرآن فرموده در آن جایگاه هرچه را بخواهد، هرچه را بخواهد. هرچه را بخواهد. اگر می خواهد بتواند به هرچه می خواهد برسد، می شود. هرچه را بخواهد می شود. آن شب هم باز آن حدیث خوانده شد که یک نامه ای از طرف حضرت حق به سوی بنده اش می آید و عبارت نامه اینگونه بود: مِنَ الحَیِّ القَیُّومِ الَّذی لا یَموت إلی الحَیِّ القَیّومِ الَّذی لایَموت. از خدای حی قیومی که مرگ هرگز در او راه ندارد به بنده ای که حی و قیوم است و مرگ در او راه ندارد. اگر می خواهی به چنین حیاتی برسی، راهش همین است که گفتیم. شما باید اینجا نمانی. من که اینجا مانده ام. شما نمانی. برای اینکه بخواهیم نمانیم، باید چکار کنیم؟ می فرماید وَالعَمَلُ الصّالِحُ. عمل صالح یعنی چه؟ یعنی عمل درست. یک نماز درست. یک روزه درست. یک حج درست. یک سخن درست. حرف زدن درست. یک اخلاق درست. درست. درستی. وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ. آدمی را که می خواهد اوج بگیرد و به سوی آن معدن و مرکز عزت برود، به مرکز عظمت و مرکز حیات برود و مرکز حیات را دریابد و به آن برسد و از آن حیات بی نهایت بهره مند شود؛ هرکس اینها را می خواهد وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ. عمل صالح او را بالا می برد و به آنجا می رساند. یک شب عرض کردیم که در آیه 2 سوره مبارکه ملک فرمودند که لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً. بعد در ذیلش امام فرمودند که اینجا نفرموده اکثر عملا. نفرموده اکثر عملا. فرموده احسن عملا. احسن عملا یعنی چه؟ فرمود یعنی اصوب عملا. اصوب یعنی عملی که به هدف می رسد. عملی که به هدف می رسد. آدم باید آن عمل را به دست بیاورد. دو رکعتش. دورکعتش آدم را به هدف می رساند. دو رکعتش. آن بزرگانی که واقعا بزرگ بودند، دنبال این می گشتند. دو رکعت نماز درست. همه نمازهای واجب شان را درست بخوانند. درست. آن عمل درست و آن دو رکعت درست آدم را به آن اوج آسمان عرش بالاتر از عرشی که آنجا عزت مرکزش هست می رساند. عظمت مرکزش است. حیات مرکزش است. حیات. خب.

این آیه 70 سوره احزاب است. در سوره احزاب هم دارند راه اینکه آدم بتواند عمل صالح بکند را نشان می دهند. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا اینها را مکرر عرض کرده ایم. ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید. تقوا داشته باشید یعنی چه؟ یعنی دروغ نگویید. یعنی دروغ نگویید. تقوا داشته باشید. وَقولوا قَولًا سَديدًا و سخن به صواب بگویید. فرموده اند سخن به صواب بگویید یعنی صواب عمل کنید. نه بگویید. وَقولوا قَولًا سَديدًا یعنی عمل به صواب کنید. عمل به صواب کنید یعنی چه؟ این یک راه درازی است. آدم باید بکوشد همه اعمالش از لحظه ای که از خواب بلند می شود تا لحظه ای که می خواهد بخوابد، درست باشد. خوابش هم جزئش است. خوابش هم درست باشد. خب مگر خواب نادرست هم داریم. آدم خسته است و خوابش می برد دیگر. می خوابد. ماها که خواب مان وقت دارد. نه اینکه خسته باشیم. مثلا ساعت ده یا یازده دوازده می خوابیم. خب؟ عمل صواب کنید. عمل صواب را مکرر عرض کردیم یعنی عملی که اگر از شما درمورد آن پرسیدند، شما بتوانی جواب بدهی. من اگر خسته هستم و خوابیده ام، اگر از من پرسیدند چرا خوابیدی؟ می گویم خسته بودم. بله؟ مثال عرض کردیم. البته باید بخاطر مثالش ببخشید. اما هربچه گربه ای هم هروقت خسته باشد می رود می خوابد. این که دلیل نشد. من خسته بودم و خوابیدم. همه بچه گربه ها هم وقتی خسته هستند می خوابند. این جواب نیست. پس خسته بودم جواب نیست. می پرسند چرا غذا خوردی؟ چه می گوید؟ می گوید گرسنه ام بود. ما یعنی از جنس بنده می گوییم که من معمولا این وقت غذا می خوردم. معمولا ناهارم این وقت بود. یعنی چه؟ یعنی عادت داشتم. این هم جواب نیست. مرغ های جدید را عادت می دهند که بیست و چهار ساعت بخورند. برای اینکه زودتر چاغ شوند. عادت! این هم جواب نیست. عادت داشتم فلان ساعت غذا بخورم، جواب نیست. عادت داشتم فلان ساعت بخوابم، جواب نیست. خب؟ پس اینها عمل صواب نیست. عمل صواب آن وقتی است که من بتوانم جواب بدهم. می گویند چرا این شعر را خواندی؟ من بتوانم جواب بدهم. به من می گویند چرا این جمله را گفتی؟ چرا این چیز را نوشتی؟ چرا این درس را دادی؟ خب دیگر. اینها جواب نیست. اگر عمل آدم طوری بود که توانست جواب بدهد، حالا دقت کنید در آیه بعد می فرماید: يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ عمل شما را درست می کنیم. ما درست می کنیم. فقط هم خدا می تواند عمل آدمی را درست کند. فقط. ما نمی توانیم. ما باید چکار کنیم؟ باید مقدمه اش را جور کنیم. بکوشیم. مدام بکوشیم. بکوشیم. بکوشیم. عرض کردم یک روزه نمی شود. اما اگر آدم پی بگیرد می شود. یک روزه نمی شود اما اگر آدم پی بگیرد می شود. پی بگیرد می شود. می شود که سعی کند عمل هایش صواب بشود. یعنی عملش جوری بشود که بشود جواب داد. اگر عملش جوری شد که بتواند جواب بدهد، حالا نمازش درست می شود. آن نماز تو را به عرش می برد. به فوق عرش. نگفتند نماز معراج است؟ معراج فوق عرش است. شما در یک نماز می توانی به همانجایی بروی که مرکز عزت است. همانجایی که مرکز عظمت است. همانجا که مرکز حیات است. در دریای بی پایان حیات و عظمت غرق شوی. ببخشید. تغریبا همه ما دیر آمدیم. وقت گذشته بود که رسیدیم. یک جوان صاحب همتی هم پیدا نمی شود. يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ. خدا خودش عمل تو را اصلاح می کند. عملت صالح می شود و عمل صالح هم نتیجه دارد. وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ. یک نماز درست شما را به اوج می برد. تا چقدر درست شده باشی. تا چقدر درست شده باشی. به مقداری که درست شده باشی، عملت تو را به اوج می برد. اگر آدم به آن اوج رفت دیگر برنمی گردد. برای بار دومش بگویند باید صد بار جان بدهی. جان؟ جان چیست؟ عرضم تمام شد.

یک مطلب خیلی مهمی است. برای داستان کربلاست. ببینید کسی که به مرتبه ولایت رسید، هیچ وقت مضطرب نمی شود. هیچ وقت. هیچ حادثه ای او را مضطرب نمی کند. دشمن سی هزار نفر بود. امام حسین هم وقتی که حضرت ابوالفضل رفت، هیچ کس را نداشت. یک مشت زن ها هستند. مضطرب می شود؟ نه نمی شود. اصلا. دست پاچه می شود؟ نه نمی شود. روضه خوان ها یک چیزهایی می خوانند می گویند راه را گم کرده بود! راه را گم می کند؟ راه را گم نمی کند. باز در داستان حضرت علی اصغر می گویند که هِی می رفت طرف خیمه و برمی گشت. متحیر نمی ماند. ولیّ هیچ وقت متحیر نمی ماند. صاحب اختیار است. صاحب اختیار است. اگر اختیار خودمان را پیدا کنیم که این در آن فرض پیدا می شودها، اگر به آن اوج رفتی و امکان اینکه اختیار خودت را در دست داشته باشی، اختیار داشته باشی، وجود دارد. وقتی صاحب اختیار شدی، که ما به آن ولیّ می گوییم؛ وقتی صاحب اختیار شدی، آیا ممکن است در جوابِ چیزی بمانی که چه بگویی؟ نه. من آدم هایش را دیده ام ها. آدم های اینگونه را دیده ام. هیچ وقت دست پاچه نمی شود. نمی ترسد. خودش را گم نمی کند. آرامش. همیشه آرامش است. بنابراین امام حسین کاملا آرام بود. سراسر مدت. به زبان من به خانم ها فرمایش می فرمود نترسیدها. هیچ طوری نمی شود. تو کتک می خوری اما طوری نمی شود. این کتک قانونش است. جنگ است. اما طوری می شود؟ نه طوری نمی شود. هیچ کدام تان مورد صدمه قرار نمی گیرید. حضرت زینب چطور؟ حضرت زینب هم همینطور بود. ولیّ بود دیگر. او هم ولیّ بود. از چه زمانی به این مقام رسیده بود؟ از آن زمانی که دست مبارکش را روی قلب ایشان گذاشته بود. تمام شد. همه ترس ها رفت. همه غصه ها رفت. همه غصه ها رفت. دیگر دست پاچه نیست. کاملا خونسرد دنبال بچه می دود که مثلا بچه ای که در آتش افتاده را نجات بدهد. مثلا بچه ها زیر دست و پای اسب ها نروند.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای