جلسه چهارشنبه 16/2/94 (لعنت دائمي - رحمت دائمي)
به مقداری که آدم معصیت می کند، از رحمت دور شده. هرمقدار برگردد، دومرتبه برمی گردد زیر باران رحمت. و برای یک کسانی هست که در سراسر عمرشان باران رحمت برشان می بارد و ما متاسفانه مزه اش را نچشیده ایم...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

اگر آدم معلم پیدا کند، اگر استعدادش کافی باشد، اگر درست کار کند، ممکن است به جایی برسد. اگر استاد خوب پیدا کند، اگر استعداد خوب داشته باشد. استعداد متوسط هم داشته باشد می شود. زیر متوسط نمی شود. استعداد متوسط هم داشته باشد و استاد خوب داشته باشد و خوب کار کند. به جایی می رسد یعنی چه؟ یعنی چه؟ چه می دانیم. من چه می خواستم عرض کنم؟ روزهای قبل یک حدیثی را خواندیم؟ حدیثش خیلی ممتاز است. خیلی ممتاز است. هفته پیش خدمتتان خواندیم. روایت از حضرت رضا علیه الصلاه و السلام است. فرمودند: أوحَی الله عَزَّ وَ جَل إلی نَبیّ مِنَ الأنبیاء. خدای تبارک و تعالی به یکی از پیامبرانش وحی فرمود. نفرمودند چه کسی. به یکی از پیامبرانش وحی فرمود. فرق نمی کند دیگر. حرف، حرف خداست. حدیث، حدیث قدسی است. فرمود که إذا اُطِعتُ رَضیتُ وقتی اطاعت می شوم، اطاعت شدم، وقتی اطاعت کرده شدم، راضی خواهم شد. از آن شخصی که اطاعت می کند، راضی می شوم. این قانون است. هرکس. و إذا رَضیتُ، بارَکتُ وقتی راضی شدم، برکت خواهم داد. وَ لَیسَ لِبَرَکَتی نَهایَهٌ. برکت من حد و مرز ندارد. تا بینهایت راه دارد. ببینید انسان می تواند تا بینهایت از برکت برخوردار شود. إذا اُطِعتُ رَضیتُ و إذا رَضیتُ، بارَکتُ. وَ لَیسَ لِبَرَکَتی نَهایَهٌ. در برابر وَ إذا عُصیتُ، غَضِبتُ. وقتی معصیت می شوم، کسی معصیت مرا می کند، من غضب می کنم. از یک ذره اش یک ذره و از بیشترش بیشتر. وَ إذا عُصیتُ، غَضِبتُ. و اگر من معصیت کرده شوم و مرا معصیت کنند، من غضب می کنم. وَ إذا غَضَبتُ لَعَنتُ. وقتی غضب می کنم، لعنت می کنم. لعنت می کنم یعنی چه؟ آن کسی که معصیت کرده است را از رحمت دورش می کنم. آدم وقتی معصیت می کند از رحمت دور می شود و وقتی اطاعت می کند، به رحمت وارد می شود. اگر ده تا معصیت می کند و ده تا طاعت می کند، به اندازه آن ده تا. به اندازه آنها برخوردار می شود و به اندازه آنها دور می شود. خیلی نترسید. حالا ان شاء الله می رسیم. وَ لَعنَتی تَبلُغُ سابِعَ مِنَ الوَري آن لعنت ممکن است تا هفت پشت ادامه پیدا کند. برسد به پشت های بعدی آن شخص. اینها همه اش مشهود و ملموس است. حالا عجله نکنید تا عرض کنم. حالا. آن قسمت دوم را می خواهیم در این حدیث بگوییم. روایت از ابو بصیر است. می گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم. ایشان می فرماید إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ وقتی شخص گناه می کند، در دلش یک نقطه سیاهی پیدا می شود. این را هفته پیش هم گفتیم. در دلش یک نقطه سیاه به اندازه معصیتش پیدا می شود. به درجه روح من در معصیت. چقدر روح من در معصیت است. یک وقت شخص یک کاری می کند با خجالت می کند. یک وقت نه. با کمال جسارت می کند. این زمین تا آسمان فرق می کند. مومن یعنی کسی که ایمان دارد نمی تواند با خیال راحت و با دل خوش، کیف کند و گناه کند. نمی شود. إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ وقتی کسی گناه می کند در قلبش یک نقطه تاریکی و سیاهی پیدا می شود. فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ اگر توبه کند، آن سیاهی محو می شود. خب سیاهی مال گناه بود دیگر. خب توبه کردی. خدایا غلط کردم. خدایا غلط کردم. یک وقت نه. آدم با نهایت جسارت. اولی را می کند و دومی را به دنبالش و سومی را به دنبالش. این نه. نمی شود. اگر توبه کند، آن سیاهی محو می شود. وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ اگر گناه را اضافه کند و گناه را ادامه بدهد، که حالا می رسیم، [آن سیاهی هم اضافه می شود.] اگر آن حدیث بعدی را این جوان محسن به من برساند. خب این حدیث بعد را رسانده و می خوانیم. اگر گناه را زیاد کند، زَادَتْ. سیاهی زیاد می شود. حَتَّى تَغْلِبَ عَلَى قَلْبِهِ تا بر قلب غلبه می کند. سیاهی بر قلب غلبه می کند. سراسر قلب را می پوشاند. فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً اگر آنجوری شود، هرگز بعد از آن رستگار نخواهد شد. اگر آنجوری شود. یعنی پشت سر هم. باز هم. باز هم. امروز. فردا. امسال، سال بعد. همینطور غرق است. سیاهی به حدی می رسد که بر کل قلب غلبه می کند. کل قلب را می گیرد. اگر اینجوری شد فَلَا يُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَداً بعد از آن هرگز. چه می شود که دیگر روی رستگاری را نخواهد دید؟ آن سیاهی یعنی گناه که این سیاهی را به بار می آورد، می زند به اصل ایمانش. او می خندد. به حرف خدا و به دستور خدا می خندد. به حرف هایی که مسلمان ها می زنند و به کارهایی که مسلمان ها می کنند می خندد. این آن وقتی شده که دیگر همه چیز از دست رفته. روایت بعدی از حضرت باقر علیه السلام است. زراره از بیان ایشان نقل می کند. مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ هیچ کس نیست. هر آدمی یعنی هر آدم مسلمان مومنی، در قلبش سفیدی هست. ساختمان اصلی قلب سفیدی است. یک سفیدی اولیه دارد. همه قلب های اهل ایمان، هرکسی که ایمان دارد و معتقد است، قلبش سفیدی دارد. فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي تلک النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ در آن سفیدی یک نقطه سیاهی پیدا می شود. اگر گناه کرد، چون مومن است و قلبش سفید است، اگر گناه کند، در آن سفیدی یک نقطه سیاهی پیدا می شود. فَإِنْ تَابَ اگر توبه کند، ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ آن سیاهی برطرف می شود. ببینید یک گناهانی هست که اگر آدم بگوید خدایا من غلط کردم، درست می شود. یک گناهانی هم هست که مثلا من در نماز کوتاهی کردم. خب باید قضایش را بخوانم دیگر. این توبه اش است. مثلا یک وقت در روزه کوتاهی کرده ام. خب باید قضایش را بگیرم و کفاره اش را بدهم. خب این می شود توبه اش. مثلا حق مردم است. خب اگر از طرف رضایت طلبیدم، این توبه اش می شود. اگر توبه کند، آن سیاهی برطرف می شود. عبارت این است. وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ اگر تمادی کند در گناه. یعنی پشت سر هم و پیگیر گناه می کند. زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ آن سیاهی زیاد می شود. زیاد می شود. زیاد می شود. یک روزه نمی شودها. طول می کشد. این پشت سر هم و پیگیر گناه می کند. وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ الْبَيَاضَ هی سیاهی زیاد می شود و زیاد می شود تا تمام آن سفیدی را می گیرد. سفیدی که ساختمان اولیه قلب بود و چون شخص مومن است، به خاطر ایمان قلبش سفید بود، همه آن را می گیرد. فَإِذَا غَطَّى الْبَيَاضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً اگر تمام سفیدی از سیاهی های گناه پوشیده شد، دیگر صاحبش به سوی خیر راهی نخواهد داشت. راه برایش بسته می شود. بعد می فرماید که این همان فرمایشی است که در قرآن دارد. وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون» قرآن دارد. رانَ یعنی وقتی مس زنگ می زند یک ورقه روی آن را می پوشاند. قدیم ها مس را سفید می کردند برای اینکه اینطوری نشود. یعنی آن قسمتی از ظرف را که درونش غذا پخته می شد، سفید می کردند. آن قسمتی که با آتش بود هم که طوری نبود. یک ورقه از زنگ که رنگ خاصی است که مال مس است، آن را می پوشاند. بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ این قلب آنها را گرفته. چه؟ آنچه که کرده اند. کرده اند. در عالم خارج من یک کلمه گفتم که دروغ بود. آن بلافاصله به قلب من می رود. در این حدیث برایتان نوشتم. از حضرت صادق علیه السلام نقل است که إغلَق أبوابَ جَوارِحِکَ عَمّا یَرجِع ضَرَرَهُ إلى قَلبِک درهای جوارح خودت را ببند. اعضا و جوارح هرکدام یک دری هستند به سوی قلب. وقتی دست گناه کرد، از این در یک سیاهی به اندرون می رود. اگر چشم گناه کرد، از چشم یک سیاهی می رود. اگر گوش گناه کرد، از گوش دارد می رود. هرکدام از اینها یک دری به سوی قلب آدمی هستند. درهای اعضا و جوارح خودت را ببند. از چیزی که یَرجِع ضَرَرَهُ إلى قَلبِک ضررش به قلبت برمی گردد. می رسد و قلب را خراب می کند. گناه چیزی است که از چشم من عبور می کند. چشم من گناه می کند و از درون چشم من یک چیزی به قلب می رسد و قلب را مریض می کند. این یک دانه حدیث بود. این هم فرمایش خیلی سختی است. قالَ امیرالمومنین علیه السلام: لا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ، دردی دردآورتر برای قلب ها از گناهان نیست. هرگناهی یک سیاهی برای قلب می فرستد. یک مریضی برای قلب می فرستد. نتیجه اش اینکه قلب مریض می شود. حالا می رسیم. خب. روایت از حضرت باقر علیه السلام است. فرمودند الْقُلُوبُ أَرْبَعَةٌ قلب ها چهار دسته هستند. چهارجور قلب داریم. قَلْبٌ فِيهِ نِفَاقٌ وَإِيمَانٌ قلبی که در آن هم نفاق هست و هم ایمان. یعنی یک کارهایی را یک وقت خالصانه از سر ایمان انجام می دهد و یک کارهایی را با نقشه و کلک انجام می دهد. این یک قلب است. وَقَلْبٌ مَنْكُوسٌ منکوس یعنی معکوس. وَ قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ. یک قلبی هم هست که ازهر است. حالا تمام اینها را معنا می کنیم. ازهر به معنای درخشنده تر است. اجرد یعنی مجرد. حالا عرض می کنیم. ببخشید یک قسمت را جا انداختم. عرض کردیم وَقَلْبٌ مَنْكُوسٌ بعد فرمودند وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ که مهر خورده شده است. مطبوع یعنی طبع شده و طبع هم یعنی مهر خورده شده. قلب چهارم هم همان أَزْهَرُ أَجْرَدُ است. فَقُلْتُ مَا الْأَزْهَرُ این ازهر که فرمودید قلب ازهر، درخشنده تر [کدام است؟] قَالَ فِيهِ كَهَيْئَةِ السِّرَاجِ گویی یک چراغ در این قلب هست. یک چیزی به شکل چراغ. حالا اینها را برای ما گفته اند. کسانی که ماوارء این عالم را می دیدند. از این چشم شان، از این گوشت و پوست عبور می کرد و به واقعیت جان من می رسید که واقعیت جان من، قلب من است. نه این قلب گوشتی. آن قلبی که معنوی است. قَالَ فِيهِ كَهَيْئَةِ السِّرَاجِ این قلب ازهر است. فَأَمَّا الْمَطْبُوعُ فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ قلب منافق، قلبی است که مهر خورده و دیگر راهی برای نجات ندارد. وَ أَمَّا الْأَزْهَرُ فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ قلب مومن است که ازهر است. إِنْ أَعْطَاهُ شَكَرَ اگر خدا به او مرحمتی کند، شکر می کند. وَ إِنِ ابْتَلَاهُ صَبَرَ اگر یک وقت برایش سختی پیش بیاید، صبر می کند. نشانه های ایمانش است. بعد قلب منکوس را فرمود. وَ أَمَّا الْمَنْكُوسُ فَقَلْبُ الْمُشْرِكِ وقتی اصل ایمان را از دست داده، قلب درست بالعکس است. بعد آیه شریفه را خواند. أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِر اطٍ مُسْتَقِيمٍ آیا کسی که به رو راه می رود، یعنی دستش را روی زمین گذاشته و با سر راه می رود، این راه را بهتر یافته است یا آن کس که درست و راست ایستاده و بر صراط مستقیم راه می رود؟ فَأَمَّا الْقَلْبُ الَّذِي فِيهِ إِيمَانٌ وَ نِفَاقٌ. این یکی روشن تر است که ما می خواستیم این را عرض کنیم. این روایت هم باز از حضرت باقر علیه السلام است. فرمودند الْقُلُوبُ ثَلَاثَةٌ: اینجا سه نوع گفتند. قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لَا يَعِي شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ قلبی است که سر و ته است و معکوس است و این هیچ چیز از خیر را درنمیابد. خوبی را نمی فهمد. خوبی نمی فهمد. وَ هُوَ قَلْبُ الْكَافِرِ وَ قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ قلب هایی هم هست که در آن نقطه های سیاه وجود دارد. فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعتَلِجان خوبی و بدی در این قلب در حال جنگ و مبارزه با یکدیگر هستند. ببینید گاهی برای ما پیش می آید دیگر. هِی در دل مان از یک طرف یک چیزی می کشد و از یک طرف یک چیز دیگری می کشد. به سوی بدی و گناه می کشد، به سوی خوبی می کشد. قَلْبٌ فِيهِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَالْخَيْرُ وَ الشَّرُّ فِيهِ يَعتَلِجان خوبی و بدی همینطور گریبان یکدیگر را گرفته اند و با هم کشتی می گیرند. فَأَيُّهُمَا كَانَتْ مِنْهُ غَلَبَ هرکدام زورش بیشتر بود، آن غلبه خواهد کرد. قلب سوم که می خواستیم این را بگوییم و همه حرف مان برای این بود. قَلْبٌ مَفْتُوحٌ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ آنجا گفتند قَلْبٌ أَزْهَرُ أَجْرَدُ اینجا می فرماید که قلب مفتوح آن قلبی است که در آن چراغ هاست و می درخشد. وَ لَا يُطْفَأُ نُورُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ نورش تا قیامت خاموش نمی شود. وَ هُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِن این قلب، قلب مومن است که در آن نوری است و نورها و چراغ هاست و هیچ وقت خاموش نمی شود. فرمودند اگر اطاعت کند، من از او راضی می شوم. اگر راضی شدم، برکت می دهم. اگر برکت دادم، این برکت پایان ندارد. ببینید یک نکته اش این است. حالا چیزهای دیگر هم دارد. یک نکته اش این است که قلب آدم با اطاعت یک نقطه نورانی درونش پیدا می شود. همانطور که اگر گناه کند، یک نقطه سیاه در آن پیدا می شود، اگر اطاعت کند هم یک نقطه نورانی پیدا می شود. اگر اطاعت را ادامه بدهد و هیچ گناه نکند، اطاعت را ادامه بدهد و هیچ گناهی هم نکند، این نور زیاد می شود و زیاد می شود و زیاد می شود تا به کل قلب نورانی شود. چه فرمودند؟ فِيهِ مَصَابِيحُ تَزْهَرُ در این قلب چراغ ها هست و می درخشد و این نور درخشنده تا قیامت خاموش نمی شود. در قیامت اگر شما نور به همراهت بردی، قیامت برایت روشن است. اگر نبردی، تاریک است. نه تاریکی از نوع تاریکی های اینجا. اینجا حالا فرض کنید یک زندانی است که تمام دیوارهایش بسته است. نمی شود که. حالا مثل می گوییم. چطور ظلمت است؟ ظلمت صد در صد است. حتی یک ذره نور درونش وجود ندارد. اگر بخواهیم بگوییم آنجا هزار برابر این است... خب در آن تاریکی محض قیامت اگر شخص یک سر سوزن نور برده باشد، به اندازه یک سر سوزن راه خودش را پیدا می کند. اگرنه، نه. اگر بیشتر برده باشد، این آنجا به درد آدم می خورد. ببینید فرمودند برکتش بینهایت است. برکت اطاعت خدا آدم را تا بهشت می رساند. اصلا آدم راه بهشت را فقط به این وسیله پیدا می کند. هیچ راه دیگری برای پیدا کردن راه بهشت وجود ندارد. در دنیا در اثر آن نوری که در قلبش هست، تکلیفش را می فهمد خوبی و بدی سرنوشت خودش را می فهمد. مثلا فرض کنید شما به این جلسه می آیید. اگر آن دل روشن باشد آن رضایت خودش را اعلام می کند و شما می فهمی که خوب جایی آمده ای. اگر نباشد و خدا از این جلسه راضی نباشد، آن می فهمد که خدا راضی نیست. از آن چراغی که در دل آدم روشن است. خب این دنیای آدم را روشن می کند. بعد قبر آدم را روشن می کند. قیامت آدم را روشن می کند. این نورها که همراه خود آدم است و سرمایه خود آدم است. سرمایه خود آدم. اینجا عمل خیر انجام می دهی، تبدیل به سرمایه های درونی خودت و نورهایی که در درون تو است می شود. و راه نشان می دهد. قیامت هم که رفتی، همین نورها بهشت شما را تشکیل می دهد. همه بهشت شما همین نوری است که اینجا با عمل خیر کسب کرده ای. همه سعادتت همان است. همه خوشی هایت همان است. همه راحتی های قیامتت همان است. راحتی ها و خوشی های داخل قبرت همان است. همه چیزش همان است. عمل خیر. ببینید آدم جز عمل خیر که سرمایه ای برای آن عالم ندارد. جز کار خوب که هیچ چیزی به آنجا نمی برد. پول و قدرت که نمی برد. ثروت که نمی برد. اعتبار و آبروی این دنیایی و مقاماتش را که نمی برد. فقط اعمال خوبش را می برد. اعمال خوبش تبدیل به آن نوری می شود که در دلش است و آن راه را روشن می کند و خوشی و راحتی او و همه چیزهایی خوبی که آدم در قیامت میابد همان است که همراه خودش دارد. در برابر فرمود که و اگر وَ إذا عُصیتُ غَضِبتُ اگر معصیت بشوم و معصیت من را بکنند، من غضب می کنم. عرض کردم که یک ذره معصیت یک ذره غضب و یک ذره لعنت است. لعنت یعنی چه؟ یعنی از رحمت دور می شود. ببینید رحمت خدای تبارک و تعالی هیچ وقت بسته نیست. ماه رجب رحمت بیشتر می شود. ماه رمضان بیشتر می شود. ماه ذی الحجه بیشتر می شود. اما هیچ وقت رحمت قطع نمی شود. یک کسانی می توانند از رحمت بهره مند شوند و یک کسانی نمی توانند. یک کسانی بیشتر بهره مند می شوند و یک کسانی کمتر بهره مند می شوند. یک بارانی است که می بارد. من زیر باران باشم خیس می شوم. زیر باران نباشم، نمی شوم. رحمت خدا همیشه در حال ریزش است. همیشه. شما چه اندازه از این رحمت برخوردار می شوی؟ چه اندازه؟ به اندازه ای که کار خوب می کنی. نیت خوب می کنی. فکر خوب می کنی. عمل خوب می کنی. قدم خوب برمی داری. به اندازه ای که قدم خوب برمی داری، از آن رحمت برخوردار می شوی. اگر نه، مدام هرچه بیشتر معصیت کند، از رحمت دورتر می شود. این همان لعنت است. لعنت یک چیز خاصی نیست. مدام از رحمت دورتر می شود. باران رحمت کمتر بر سرش می بارد. تا به جایی می رسد که دیگر هیچ چیز. اگر کافر شد، همانطور که فرمودند قلب کافر یا منافق؛ این کاملا از رحمت خدا دور است. اهل معصیت به مقدار معصیت شان. به مقداری که اطاعت می کنند، از رحمت برخوردارند. به مقداری که خدایی نکرده خلاف و معصیت می کنند از رحمت دور هستند. اینکه از رحمت دور است، همین است که اینجا گفتند. یعنی یک چیز خاصی به نام لعنت نداریم. یعنی به مقداری که آدم معصیت می کند، از رحمت دور شده. هرمقدار برگردد، دومرتبه برمی گردد زیر باران رحمت. و برای یک کسانی هست که در سراسر عمرشان باران رحمت برشان می بارد و ما متاسفانه مزه اش را نچشیده ایم. خب.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای