جلسه چهارشنبه 2/10/94 (شرك)
تکذیب می‌کنند، بعد تمسخر می‌کنند، تمسخر آخرین درجه است. اول شک دارد، بعد منکر می‌شود، بعد مسخره می‌کند، سه درجه است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

عمل آدمی؛ عملی که من دارم انجام می‌دهم، یک وقت عمل من شرک‌آلود است، یک وقت عمل من موحّدانه است. وقتی شما داری نماز می‌خوانی، نمازت هم هیچ قصد غیرخدا درش نیست، این می‌شود عمل موحّدانه. اما خدای نکرده من نماز می‌خوانم، یکمی چرب‌تر می‌خوانم که شما که پهلوی دست من هستی، خوشت بیاید؛ این می‌شود ریا. یا سینه زنی را می‌گویی، من سینه چرب‌تر می‌زنم، حالا یکجور دیگر که رفقای من مثلا خوششان بیاید؛ این می‌شود ریا، ریا می‌شود عمل مشرکانه. اعمالِ ما یا موحّدانه است یا مشرکانه، اگر موحّدانه باشد، چه به بار می‌آورد؟ اگر مشرکانه باشد چه به بار می‌آورد؟ اگر موحّدانه باشد برای من توحید به بار می‌آورد، من می‌شوم موحد. همه گردش جهان برای این است که آدم موحّد تربیت بشود. یک موحّدان تراز اول را هم خدای متعال بعنوان نمونه، که این نمونه‌ها اسمشان چیست؟ امام و پیغمبر؛ پیغمبر هم امام است، امامِ اول ما پیغمبر است. امام به معنای کسی که من باید رفتار و اعمال او را ببینم، عین او عمل کنم، امام به این معنا پیغمبر اول است. مثلا اگر بخواهیم بگوییم باید بگوییم دوم [امیرالمومنین است]حالا [بافرض اینکه]حضرت صدّیقه را عرض نمی‌کنیم؛[که درواقع] ایشان هم باز همینطور است، به این معنای از امامت که عملش الگوی دیگران است، سرمشق است. این پیامبر اولین کسی است که عملش سرمشق دیگران است، حضرت صدّیقه کسی است که عملش سرمشق است، سرمشق دیگران، نه سرمشق زنان، سرمشق دیگران؛ در قرآن حضرت مریم را اسم برده ، زن فرعون را اسم برده؛ چه بود اسمش؟ آسیه. این دونفر را گفته اینها مثال‌اند برای همه کسانی که ایمان آورده‌اند، یعنی زن و مرد ندارد، این، یک کاری کرده، این کارش سرمشق است، ایشان یک کاری کرده، کارش سرمشق است؛ حضرت مریم سرمشق است. مرد و زن دارد؟ مرد و زن ندارد. به این معنا، ما این معنا را یکی از معانی امامت[می‌دانیم]، ما می‌گوییم ما 12 امام داریم، آن به معنای جانشینان پیغمبر است، امام به معنای جانشینان پیغمبر 12 نفر هستند، امّا امام به معنای الگو و نمونه، سرمشق برای همه چیز، پیغمبر اول است. درواقع به یک معنا یعنی ما 14 امام داریم، به این معنای دوم که داریم می‌گوییم 14تا امام داریم که اولینش پیامبر است. ایشان سرمشقِ حتی امیرالمومنین است، امیرالمومنین می‌کوشد دقیقا طبق رفتار رسول خدا عمل کند. حضرت زین العابدین، اعتراض کردند به ایشان که چرا خودت را داری می‌کشی در عمل؟ [جواب دادند:] مثلا پسرم آن کتاب امیرالمومنین را بیاور که عبادات امیرالمومنین را در آن نوشته، خواند. گفت آخر چی کسی می‌تواند؟ چه کسی میتواند رفتار امیرالمومنین را [انجام دهد]، ببینید. امیرالمومنین برای حضرت زین العابدین امام است، این بدین معناست. معلوم شد؟ به عنوان سرمشق، سرمشق عمل، سرمشق اخلاق. حالا. چه عرض می‌کردیم؟ یک موحّدان تراز اولی را خداوند متعال فرستاده است که سرمشق ما باشند، ما رفتار و اعمال آنها را نگاه کنیم و از آنها بیاموزیم، مثل آنها عمل کنیم، اگر مثل آنها عمل کردیم، نمی‌دانیم چند سال، نمی‌دانیم چند روز، ما اگر مثل امام‌مان عمل کردیم، همه اعمال امام ما اعمال موحدانه است. من اگر مثل ایشان عمل کنم، عمل من هم می‌شود عمل موحّدانه، عمل موحّدانه انسانی را که آن عمل را انجام داده است تبدیل می‌کند به یک موحّد؛ گردش جهان به هدف رسیده، فقط در این فرض گردش جهان به هدف رسیده است. اگر خدایی نکرده من عمل مشرکانه بکنم، که همه گناهان، وقتی من گناه کردم، این گناه، [عمل]مشرکانه است، هرگناهی یک شرک است، شرک خفی است، درجه پایین است، اما تکرارش یواش یواش تبدیل می‌کند مرا به یک مشرک. یک آیه حضرت زینب سلام الله علیها برای یزید خواندند، وقتی‌که آن حرف‌ها را یزید زد؛ [یزید]یک شعرهایی خواند، گفت ای کاش بزرگانمان که در جنگ بدر بدست امیرالمومنین، بدست حضرت حمزه شهید شدند امروز زنده بودند، می‌دیدند که من چگونه انتقام خون آنها را گرفتم، از اینجور حرفها که داشت می‌زد حضرت فرمودند که، قرآن می‌گوید، تو کار بد بکن، نتیجه‌اش این است که  أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُون . تکذیب می‌کنند، بعد تمسخر می‌کنند، تمسخر آخرین درجه است. اول شک دارد، بعد منکر می‌شود، بعد مسخره می‌کند، به سه درجه است. تو الان داری مسخره می‌کنی، تو به بدترین درجه رسیده‌ای. حالا. عرض می‌کردم که آدم عمل مشرکانه انجام بدهد، سرانجامش به شرک می‌رسد، عمل موحّدانه انجام بدهد سرانجامش به توحید می‌رسد، شخص موحّد می‌شود. انبیاء و اولیاء آمده‌اند که مردم را موحّد کنند. اگر ما کوشش کردیم، ببینید، اگر ما کوشش کردیم و به توحید رسیدیم، اگر ما کوشش کردیم به توحید رسیدیم، درباره ما گردش جهان بیهوده نبوده است، گردش جهان به ثمر رسیده است، نتیجه داده است. این چقدر مهم می‌شود، این آدم، که دیگر هر چیزی سراسر جهان، سراسر جهان را خدای متعال فرموده است که برای این سراسر جهان را خلق کردم، لِیَبْلُوَکُمْ ؛ شما را امتحان کنیم ببینیم کدامتان بهتر عمل می‌کنید ونتیجه‌اش توحید است. توحید، اگر کسی دستش به دامن توحید برسد گردش جهان ثمر داده است، مثل اینکه سراسر جهان شادمان می‌شود از اینکه [او موحّد شده است]، خب البته یکمی مشکل هم هست، آدم باید زحمت بکشد، قدم اولش چیست؟ هیچ گناه نکند. هیچ گناه نکند، هرگناهی عمل مشرکانه است، شرک است، شرک خفی. آیه در سوره یوسف هست که  وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ(106) این را در ذیلش امام فرموده است این شرک عملی است، شرک عملی است. مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم ، مومنْ مومن است اما خدایی نکرده یک نگاهی به نامحرم می‌کند، خب این یک نگاه به نامحرم عمل مشرکانه است، تو با این عمل شرک ورزیده‌ای. من چرا ممکن است نگاه به نامحرم بکنم؟ چرا؟ هوی و هوس است دیگر. من اینجا گفتم هوی و هوس خدای من است. قرآن دارد که یک کسانی هوای خودشان را می‌پرستند؛ می‌پرستند یعنی اطاعت می‌کنند، هرکس هوای خودش را اطاعت کرد؛ من یکهو داد زدم بیخود، در خانه، مثلا جلوی پدر و مادرم یکدفعه داد زدم، این یک عمل مشرکانه است، یک شرک خفی است، این را چه چیز باعث شده است؟ یک هوس، یک هوی؛ مثلا من غضب کردم، بیخود غضب کردی، چرا غضب کردی؟ مثلا، و از این نمونه‌ها، یک ریال کم و زیاد کردم مال مردم را، نمی‌دانم [مثلا]، پشت سر کسی غیبت کردم، خدایی نکرده دروغ گفتم، اینها هرکدام یک عمل مشرکانه است. عرض کردیم شرک خفی، آیه شریفه وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ، ایمان ندارند اکثر آنها، اکثر چه کسانی؟ همین‌هایی که مسلمانان مومن‌ند؛ همین که نماز می‌خواند، به جماعت می‌آید، نمی‌دانم تقلید می‌کند، یکهو یک کلمه‌ای گفت، عصبانی شد یک کلمه‌ای گفت، یکجایی هوی و هوس باعث شد که نگاهی کرد، اینها همه‌اش جزء آن اعمالی است که این آیه اشاره کرده است که اینها ایمان ندارند اکثرشان در عمل. خب، عرض کردیم که با تکرار عمل موحّدانه آدم موحّد می‌شود، با تکرار عمل مشرکانه مشرک می‌شود، یک روزه عرض نمی‌کنیم، این کار یک روز نیست، من و شخصیت مرا که شخصیت من شخصیت ایمانی است یا شخصیت شرک آلود است این را عمل من می‌سازد. درگذشته هم اگر یادتان باشد این بحث را کرده‌ایم در داستان فرزند حضرت نوح، فرمود که، ایشان عرض کرد که بارالها این بچه‌ی من است، شما وعده فرموده بودی که اهل مرا نجات بدهی، این جزء اهل من است. خدای متعال فرمود این جزء اهل تو نیست. چرا؟ چون بد عمل است، چون بی اعتقاد است. چون بی اعتقاد است دیگر جزء خاندان تو نیست، خاندان تو آن پسری است که مومن است، او جزء خاندان توست، همه زنهای تو که به تو ایمان دارن جزء خاندان تو هستند، آن زنی که نیست، ایمان ندارد ،چون یکی از زنها یا تنها زن، نمیدانم چجوری بوده است آنوقت. تنها زن حضرت نوح بد بود، او هم غرق شد و رفت. مثل حضرت لوط، دونفر هستند [که زنهای‌شان بد بوده اند]، این زنها را هم قرآن مثال زده، گفته اینها مثال‌اند، سرمشق‌اند برای بدها، برای کافران، آن دوتا زن بزرگوار هم سرمشق‌اند برای نیکان و اخیار. چه فرمود؟ فرمود که إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح‏ این را قبلا هم عرض کرده بودیم إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح ، دقت کنید، این فرزند عمل بد است. آدم که عمل نیست که، او عمل بد است، حرف این است که شخصیت شما را اعمال شما می‌سازد، شخصیت شما را عمل شما می‌سازد، واقعیت شما را عمل شما می‌سازد. اگر عمل، عمل بد است خدایی نکرده، من می‌شوم بد؛ عملْ عملِ خوب است، عمل خوب آدم را تبدیل می‌کند به خوب، به آدم خوب. ببینید، عمل خوبْ آدم خوب، عمل بدْ آدمِ بد. حالا، إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِح‏ او عمل غیرصالح است، او عمل خوب نیست، او عمل بد است. او عمل بد یعنی چی؟ یعنی او در اثر تکرار عمل بد، تبدیل شده است به یک شخصیت بد. کافر بود، ایمان نداشت، پسر نوح ظاهرا نشان نمی‌داد به پدر که من مومن هستم، اما واقعا مشرک بود، کافر بود. او عمل بد است، بفرمایید او نتیجه عمل بد است، نتیجه عمل بد، یک شخصیت بد است، نتیجه عمل خوب یک شخصیت خوب است، اگر شما، مثلا، برای مثال با هر فقیری، هر مستمندی، هر واقعا درمانده‌ای برخورد می‌کنی کمک می‌کنی به مقدار توانایی خودت. نه اینهایی که در خیابان دست نگه می‌دارند، آنها را نمی‌خواهیم بگوییم، واقعا یک فقیری، مستمندی درمانده‌ای به هرمقدار توانستی کمک می‌کنی، این یک ثمر می‌دهد، ثمر یک شخصیت به بار می‌آورد، از شما یک شخصیت سخاوتمند درست می‌کند، سخی می‌شود آدم، در اثر سخاوت عملی آدم می‌شود سخی. اگر کارِ مثلا مثل بچه‌های ما که جبهه بودند، ممکن بود روزهای اول بترسد، مثلا یک صدای چیز می‌آید شب از خواب بپَرد. دوستمان گفت ما در فاو سه نفر بودیم خوابیده بودیم کنار هم، من بیدار شدم دیدم آنها نیستند. چه شدند اینها؟ گفتند همان وقتی که شما خواب بودی یک خمپاره آمده. اینها را ما بردیم، تکه تکه هایشان را بردیم، تو از خواب بیدار نشدی، می‌شود. این بعد(به مرور زمان) می‌شود اما روز اول آدم به یک تلنگر از خواب می‌پرد. ساختمان شخصیت آدم در اثر تکرار عمل ساخته می‌شود. عمل شجاعانه بکنی شجاع می‌شوی، عمل سخاوتمندانه بکنی سخاوتمند می‌شوی، خودت می‌شوی سَخی. این سخاوت، این شجاعت شخصیت شما را می‌سازد. خب، شجاعت یک صفت است، یک صفت موحّدانه است، سخاوت یک صفت موحّدانه است. روایت خیلی است، شاید نمی‌دانم صدتا، می‌گویند انفاق کن جانشین دارد، انفاق بکنی جانشین دارد، این را جانشین می‌گذارد برایش خدای متعال؛ فکر نکن که تو یک مقدار دادی جیبت خالی شد، نه. البته با حساب و کتاب، نه بی حساب و کتاب. سخاوت، اگر شما چیزی انفاق کنی جایش پر می‌شود، این را قبول دارم من یا قبول ندارم، اگر من قبول دارم پس خدا را قبول داری، داری این عملی که انجام می‌دهی براساس ایمان انجام می‌دهی، این باعث می‌شود که تو موحّد می‌شوی. مجموعه صفات خوب یک شخصیتی برای آدم درست می‌کند که، دقت کنید چه عرض می‌کنم، این شخصیت خودش بهشت است، خودِ این شخصیت بهشت است. البته این شخصیت بهشتی به بهشت هم میرود نه که به بهشت نمی‌رود، اما این شخصیت بهشتی، بهشت است و در بهشت است. اگر یادتان باشد باز این آیه را هم زیاد خوانده بودیم : فَأَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88)، فَرَوْحٌ وَ رَيحْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ(89) بعضی از بزرگان مفسرین می‌گویند این رَوْحٌ وَ رَيحْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ یعنی خود مقرّب روح است و ریحان است، ریحان یعنی گل، خودِ مقرّب، نه اینکه این را می‌برند در یک باغ پر از گل، خودش است، خودش یک باغستان از گل است، یک باغستان چه عرض کنیم، یک عالَم. رَوْحٌ یعنی رحمت است، رَيحْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ ، خودش جنت است، بهشت نعیم است، خود مقرّب بهشت نعیم است. ببینید، روایت ما دارد که از پرتو نور حضرت حسین بهشت ساخته شده است. حالا خود حضرت حسین چقدر بهشت است؟ فَأَمَّا إِن كاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ، فَرَوْحٌ وَ رَيحْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِيمٍ اگر آدم زحمتش را تحمل کند، به تن بخرد زحمتش را، و کار موحّدانه بکند کارش به جایی می‌رسد که می‌شود خودش جنت نعیم. [همینطور]بالعکسش اگر خدایی نکرده. یزید یک جهنم است، خوش یک جهنم است.

خب، عید مبارک نهم ربیع را ما داشتیم که روز اول دوران امامت حضرت ولیعصر صلوات الله علیه است، خیلی بزرگ است، هفدهم این ماه هم که تولد حضرت رسول خدا و حضرت صادق علیهم السلام خیلی بزرگ می‌شود، خیلی عید بزرگی است، انشاالله امیدواریم که برای همه عالم اسلام برای همه اهل اسلام این عید مبارک باشد، بالخصوص برای ما که بیشتر از آن کسان دیگر، مسلمانان دیگر پیغمبر را اعتقاد داریم، دوست داریم، ما بیشتر اعتقاد داریم، ما بیشتر اعتقاد داریم. آنها می‌گویند که پیغمبر در نماز شک کرد، ببخشید شک نه، سر نماز ، سر دو رکعت سلام داد، بلند شد آمد روی منبر نشست مثلا، به یک ستون تکیه می‌کرد، به ستون تکیه کرد که با مردم صحبت کند، گفتند آقا نماز تمام شد؟ دستور تازه آمده؟ نماز چهارکعتی شده دو رکعت؟ نه. شما اشتباه کردید؟ ضعف کردید؟ نه. پس چه شد؟ باور نمی‌کرد که نماز [را] دو رکعتی خوانده، آن آقا هم گفت، آن آقا هم گفت، آن آقا هم گفت، همه گفتند شما نماز دو رکعت خواندید! اِه، عجب! آمد دومرتبه در محراب ایستاد؛ سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر. خب، ما یک همچنین پیغمبر را دوست داریم، قبول نداریم، بله،[ایشان] اشتباه نمی‌کرد امام خب. آن جریان دیگر را هم عرض کنم برایتان که آن روز آخر آمد، این را باز برایتان قبلا هم عرض کرده‌ام. روز آخر آمد، قبل از وفات. فرمود چه کسی به من حقی دارد؟ هرکس حقی دارد، طلبی دارد بیاید طلبش را بگیرد، حقی دارد بیاید حقش را بگیرد، آن آقا هم بلند شد و  گفت: آقا یک روزی شما می‌خواستید، مثلا تازیانه‌تان را، عصایتان را بلند کردید به شترتان بزنید، ما همین‌ش را هم اشکال داریم دیگر، به شترش هم نمی‌زد، خب به چه دلیل بزند؟ بعد این خورد به شکم من. فرمود که کدام عصای من بود؟ عصاهای ایشان اسم داشت، عصای منشوق. فرستاد از خانه آورد و گفت آقا من شکمم لخت بود، یعنی چه؟ حالا، دیگه بود. باید شما شکم مبارکتان را لخت کنید، پیامبر پیراهنش را بالا زد و این افتاد و مدام صورت را می‌مالید مثلا ... [گفت:]آقا من می‌دانستم دیگر شما اواخر عمر مبارکتان است، ما دیگر دستمان به دامن شما نمی‌رسد، خواستم خودم را به بدن شما بمالم که شاید خدا مثلا من را جهنم نبرد مثلا. همچنین چیزی نمی‌شود، اشتباه نمی‌کند، همچنین اشتباهی نمی‌کند پیغمبر، عمدی نمی‌کند، اشتباه هم نمی‌کند، یعنی دستش خطایی به اشتباه یک جایی باید برود، یک جایی دیگر می‌خورد. در زندگانی حضرت زین العابدین علیه السلام هست مثلا یک شتری ایشان داشت، مثلا با آن بارها و بارها سفر کرده بود، یک بار هم به این یک تازیانه نزده بود، این را از چه کسی یاد گرفته بود؟ خب از جدّش یاد گرفته بود. پس بنابراین پیغمبر با عصا به شترش هم نمی‌زند که بعد اشتباه بشود به این آدم بخورد، ما همچنین پیغمبری نداریم، پیغمبر ما اصلا اشتباه نمی‌کند. خب، پس ما بیشتر ایشان را ارادت داریم. حالا انشاالله امیدواریم که خدای متعال به برکت عظمت پیامبر [که] بینهایت است، به برکت حضرت صادق علیه السلام، حضرت صادق هم نسخه دوم پیامبر است، امیرالمومنین نسخه دوم است ،امام حسن نسخه دوم است، امام حسین نسخه دوم پیغمبر است، آنها هم از نظر عظمت به همان درجه هستند. خدای متعال به برکت آن دو بزرگوار بر ما رحم کند، سرنوشت کشور ما را بدست دشمنان ما ندهد همیشه حکومت خودش و ولی‌ش امام زمان و آن بزرگواران که با حضرت ولیعصر سر وسرّی دارند بر این کشور حکومت کنند.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای