اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
یک نکته خیلی مختصر و کوچولو عرض می کنم. عرضم به حضورتان اولین نشانه بهبودی مشکل مریضی من همین عید غدیر امسال اتفاق افتاد. همین عید غدیر امسال. نمی توانم توضیح بدهم. اولین نشانه بهبودی وضع مشکل من در عید غدیر اتفاق افتاد. این یک. دومین نشانه که حالا این را می توانم عرض کنم روز بیست و پنجم این ماه بود. انگشت های پای من برای اولین بار حرکت کرد. ما عصری روضه داشتیم. جایتان در روضه خالی بود. بعد آمدیم در اتاق مسکونی. با یکی دوتا از دوستان نشسته بودیم. یک مرتبه من پایم را تکان دادم و دیدم انگشت ها حرکت می کند. فقط انگشت ها. این هم دومی بود. یعنی باز هم عنایت امیرالمومنین. آن روز بیست و هشتم سومین علامت است. حالا اینها ذره ذره است ها. اما خیلی مهم است. آن دوست دکترمان به متخصصین فن گفته بود که رسم خوب شدن این نوع مریضی این است که از بالا خوب می شود. این اول از انگشت ها خوب شد. یعنی خلاف تمام ضوابط آن دکترهاست. باورشان نمی شد. اما خب وقتی امیرالمومنین بخواهد این حرف ها را ندارد. همه اش به دست مرحمت امیرالمومنین است. ان شاء الله برای بقیه اش و برای بقیه عمرمان و برای عاقبت به خیری مان دست مان به دامان ایشان است. ان شاء الله همه تان عاقبت به خیر شوید.
و این عزاداری ها که اگر یادتان باشد دیشب عرض کردیم جزء بهترین اعمال است، جزء بهترین اعمال است. عزاداری برای حضرت حسین جزء بهترین اعمال است. من حداقل سه تا فتوا دیده ام. ببینید این حرف ها چه عرض کنم. اینها پشت کتابی نیست. سه تا فتوا. سه تا فتوا که فرمودند جزء اعظم قربات است. عزاداری حضرت حسین علیه السلام جزء بزرگ ترین وسایل تقرب به خداست. حالا به شرطی که ما خرابش نکنیم. ما خرابش نکنیم. خانم ها که به عزاداری می آیند، سر و رویشان پوشیده باشد. در مجلس عزاداری می نشینند با هم حرف نزنند که حرف مردم بشود. آدم توانایی دارد که یک ساعت حرف نزند. یک ساعت حرف نزنند. پهلوی دوستان شان ننشینند. بگذارند این عزاداری آن قیمت خودش را داشته باشد. خب این یک نکته. دوتا نکته.
نکته سوم این است که ما امام حسین علیه السلام را معصوم می دانیم. معصوم می دانیم دیگر. معصوم یعنی چه؟ اگر بخواهیم خیلی فارسی بگوییم یعنی پاک. پاکِ پاک. خب نمی شود من به امام حسین نزدیک شوم اما نجس نجس باشم. نمی شود. هرچه پاک تر باشد، آدم به آن بزرگوار نزدیک تر است. آن بزرگوار چیست؟ نکته. قرآن در آیه 88 و 89 سوره واقعه دارد که: فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ* فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ. آنها که مقربان درگاه خدا هستند، رَوح اند. رَوح یعنی رحمت. ریحان اند. گل اند. و جنت نعیم اند. خود مقرب جنت است. بهشت است. مقربین بهشت اند. خودشان بهشت اند. اگر یک ذره بهشت می شدی، می فهمیدی که این عرض یعنی چه. حالا حرف این است که امام حسین علیه اسلام، از نورش بهشت خلق شده. مقربین، بهشت اند. اما امام حسین یک کسی است که از نورش بهشت خلق شده. اگر آدم به یک همچین کسی نزدیک شود، چه می شود؟ بهشت یادش می رود. باور کنید یادش می رود. رفقای امام حسین یعنی همان یارانش، اینها روز قیامت نشسته اند دور هم. هِی از بهشت پیغام می آید که کجایید؟ چرا نمی آیید؟ دارم حدیث عرض می کنم ها. حدیث در کامل الزیارات است. به پیام های مثلا حوریان بهشتی اعتنا نمی کنند. مثلا برای حضرت حبیب. کسی که امام حسین را دارد یادش نمی ماند. بهشت یادش نمی ماند. چه عرض کردم؟ امام حسین یک کسی است که از نورش، ببینید این چراغ، چراغ است. یک نوری دارد. از نورش. نه خودش. از نورش بهشت خلق شده. برا نزدیک شدن به این امام حسین پاکدامنی لازم است. هرچه این زبان پاک تر باشد، آدم به آن حضرت نزدیک تر است. هرچه این چشم پاک تر باشد، به آن حضرت نزدیک تر است. هرچه دست آدم پاک تر باشد، به آن حضرت نزدیک تر است. باور کنید. اگر آدم یک ذره بچشد، دنیا و آخرت را یادش می رود. یک ذره. خب.
بحث اصلی مان. البته همه آن حرف ها اصلی بود جز آن تکه ای که من درمورد خودم گفتم که آن حالا... زیارت اربعین را تقریبا شاید خیلی هایمان خوانده ایم. ما دیشب یک چیزی عرض کردیم. عرض کردیم که [امر به معروف و نهی از منکر] از شئون ائمه است. شان امام است. اصلا امامت یعنی این. یعنی چه؟ بگو آقا؟ امر به معروف و نهی از منکر. خدا این آدم را فرستاده بگوید این خوب است، آقا این بد است، نکن. این کار خوب است. نماز اول وقت خوب است. این نماز اول وقت را بخوانید. ببینید چقدر برای نماز اول وقت سفارش کرده اند. خب همین. امام را خدا فرستاده. برای امر به معروف و نهی از منکر. حالا می خواهیم بگوییم که امام حسین علیه السلام برای چه. این یک زبان دیگری از همان حرف دیشب است. به یک زبان دیگری. این را من از چهارتا از زیارت های ایشان جدا کرده ام و دارم خدمت شما عرض می کنم. اولش زیارت اربعین است. می فرماید صفوان بن مهران جمّال. صفوان را می شناسید. از اصحاب بزرگ حضرت صادق علیه السلام است. می گوید قالَ لی مولایَ صادق صَلَوات الله علیه. آقای من و مولای من امام صادق به من چنین فرمود. زیارت اربعین را می گوید. زیارت اربعین را حضرت صادق به صفوان بن مهران جمال آموخته است. من می خواهم یک تکه اش را بخوانم. در آن تکه می گوید که امام حسین برای چه قیام کرد. امر به معروفی که دنبالش بود چه بود؟ می خواست چکار کند؟ می خواست کدام عیب را برطرف کند؟ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ. مردم را دعوت کرد. سراسر مدت حرکتش داشت مردم را دعوت می کرد. به سوی... حالا می گوییم. وَ مَنَحَ النُّصْحَ و برای مردم دلسوزی کرد. نصیحت در زبان عربی به معنای دلسوزی است. نمی خواهیم اینها را بگوییم. همه اش بحث دارد. خب. این تکه اش مهم است. وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک. خونش را، خون قلبش را در راه تو ریخت خدایا. بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک. خونش را در راه تو ریخت. این در راه تو ریخت کم است ها. عبارت بیشتر از این است. چرا؟ لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ می خواست بندگان تو را از جهالت نجات بدهد. حالا توضیح می دهم ها. عجله نفرمایید. برای اینکه نجات بدهد. عرب این لِیسْتَنْقِذَ را در مورد کسانی که غریق را نجات می دهند به کار می برد. مردم در جهالت غرق بودند. امام حسین می خواست خونش را بریزد برای اینکه مردم از جهالت نجات پیدا کنند. حالا ان شاء الله این را عرض می کنم. عجله نکنید. به امید خدا. وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ. مردم در حیرت بودند. حیرت شان ناشی از چه بود؟ از ضلالت بود. گم شده بودند. راه را گم کرده بودند. این اولی. در زیارت عید فطر و عید قربان که خدا نصیب کند. عید فطر و عید قربان شما در زیارت حضرت حسین علیه السلام باشید. اینجا می فرمایند که در باب قبله امام بایست و به قبر مطهر چشم بدوز و اجازه بخواه و این را بگو. آن وقت مفصل است. یک تکه اش این است. فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ. کم نگذاشت. کم نگذاشت. آن مقدا که توانایی داشت و می توانست مردم را به راه خواند. به راه درست. وَ مَنَحَ النَّصْیحَه. نصیت. دلسوزی. تمام دلسوزی خودش را برای مردم خرج کرد. باز اینها مهم نیست. این تکه مهم است. وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک. خونش را در راه تو ریخت. حَتّی إسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ. تا بندگان تو را از جهالت نجات بدهد. وَ حَیرَةِ الضَّلالَةِ. حیرت ناشی از ضلالت. یک ضلالتی بر همه عالم اسلام حاکم بود. ببینید فقط سه نفر با یزید بیعت نکردند. در عالم اسلام فقط سه نفر با یزید بیعت نکردند. همه عالم می دانستند این سگ باز است. میمون باز است و آن چیزهای دیگر که دیشب عرض کردیم. اگر یادتان باشد عرض کردیم وقتی سر مطهر را در تشت جلویش گذاشتند، این ظرف شراب به دستش بود. اینکه چکار کرد را عرض نکردم. همه بیعت کردند. هیچ کس مشکل نداشت. سه نفر. یک قاضی در مکه که الان هم نامش را فراموش کردم و امام حسین. پس می شود دو نفر. بعد هم البته یاران امام حسین. همه اینها بریده اند. هیچ کدام زیر بار بیعت یزید نرفتند. و به همین دلیل کشته شدند. امام حسین هیچ گناهی نداشت. عرض کردم روز عاشورا چند بار خطبه خواند. در خطبه که همه دارند می شنوند فرمود که من چه گناهی دارم؟ از من خون طلب دارید؟ من باید قصاص شوم؟ خونی ریختم و باید قصاص شوم؟ من چکار کردم که جمع شده اید و می خواهید خون من را بریزید؟ هیچ کس حرف نزد. فقط می گفتند بیا برو زیر بار بیعت یزید. گناهت این است که یزید را قبول نداری. عین همین امیرالمومنین را بردند پای منبر و شمشیر بالای سرش بود و گفتند یا بیعت کن و یا کشته می شوی. ببینید این را می دانید و شنیده اید. امیرالمومنین کنار منبر ایستاده و شمشیر بالای سرش است. یا بیعت کن یا کشته می شوی. آنجا حضرت صدیقه بود. با همان حالی که می دانید. ببینید من یک نکته عرض می کنم. وقتی در را زدند و در شکسته و بی بی زمین خورده، خب در می افتد روی این خانمی که زمین خورده. بعد چه شده؟ من نمی دانم چه شده. باز بلند شده آمده دم در. آنجا فریاد زد دست از پسرعمویم بردارید. اگرنه پیراهن پدرم را به سر می گیرم و دعا می کنم. زمین لرزید. امیرالمومنین را رها کردند [برای این بود که] زمین لرزید. روایت نقل سوم بود؟ چندتا خواندیم؟ بله. ابوحمزه ثمالی می گوید قالَ الصادق علیه السلام. حضرت صادق فرمود. باز یک زیارت نقل می کند. زیارت ها باید از ائمه نقل شود دیگر. عین همان عبارت ها. فَاَعْذَرَ فىِ الدّعوَة وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الضَّلالَةِ الْجَهالَةِ وَ العَمی. ضلالت و جهالت را که می فهمید. عمی یعنی کوری. مردم به کوری رسیده بودند. عالم اسلام کور شده بود. پسر پیغمبر هست، می روند یزید را انتخاب می کنند. و الشَّک و الإِرتیاب. مردم شک دارند. یک عده شک دارند. خونش را ریخت که اینها را هدایت کند. إلی البابِ الهُدی. این هم سومی بود. چهارمی عبارتش خیلی مختصر است. فَاَعْذَرَ فىِ الدّعوَة. می گویند از زیارت های مطلقه امام حسین است. فَاَعْذَرَ فىِ الدّعوَة وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیک. باز همان عبارت. خونش را در راه تو ریخت. لِیسْتَنْقِذَ عِبادَک مِنَ الْجَهالَةِ. همه جنگ امام حسین با جهالت بود. مردم گرفتار جهالت اند. عالم اسلام گرفتار جهالت اند. می خواست آنها را نجات بدهد. یک نکته می گویم دقت کنید. دقت کنید. تغریبا شاید ده سال بعد از شهادت امام حسین، حالا حرف توضیح داردها؛ ده سال بعد از شهادت امام حسین عبدالملک مروان بود. چون دوره یزید سه سال بود دیگر. سال اول امام حسین را شهید کرد. سال دوم مردم مدینه را قتل عام کرده. سال سوم لشکر فرستاده برای تخریب خانه خدا. اما وسط کار مرد. نرسید. این کارش نیمه کاره ماند. کار را بعدی ها به عهده گرفتند. عبدالملک مروان. انقدر اینها بد بودند، دقت کنید؛ انقدر این ها بد بودند، اشعث را می شناسید. اشعث کسی است که در قتل امیرالمومنین شریک است. محمد اشعث در قتل حضرت مسلم است. قیس بن اشعث در لشکر یزید است. نوه، نوه علیه حکومت بنی امیه قیام کرده. انقدر اینها مفتضح اند و بد اند. لشکرش چندین بار بر لشکر دولت بنی امیه پیروز شد. حالا چه شد و چه شد. حالا فرمانده لشکر، دقت کنید؛ فرمانده لشکر که دو سه بار از نواده اشعث شکست خورده، به خلیفه نامه نوشت. دقت کنید. این عبارت نامه است. وا غوثاه یا الله! ای کاش عربی بلد بودید. وا غوثاه یا الله. نامه همین بود. خدایا به دادم برس. به خلیفه نوشته. قبلا می گفتند خلیفه الله. تو خلیفه خدایی. حالا می گوید وا غوثاه یا الله. به خلیفه می گوید خدا. مردم خلیفه پرست شده اند. خلیفه پرست. به این نمی گوییم جهالت؟ نمی گوییم ضلالت؟ جواب نوشت لبیک. حضرت صادق علیه السلام می خواستند به حج بروند. رسیدند جایی که باید تلبیه بگویند. تلبیه. چگونه تلبیه می گویند؟ بعد وقتی امام لبیک را فرمود نمی توانست بگوید. داشت جان می داد. آقا نمی شود. باید لبیک بگویی. احرام بدون لبیک نمی شود. شما نمی توانی از اینجا عبور کنی. شما نمی توانی بدون لبیک از مسجد شجره عبور کنی. احرام لبیک است. لباس احرام، لباس است. اگرنه اصل احرام لبیک است. گفت آقا من بگویم لبیک و او جواب ندهد من چه کنم؟ حالا ایشان گفته وا غوثاه یا الله. او هم جواب داده لبیک. لبیک لبیک. خلیفه بر جای خدایی نشسته. قبلا خلیفه الله بودند. از زمان معاویه خلیفه الله شده بودند. آن اولی خلیفۀ الرسول شده بود. ببینید منبر پیغمبر سه تا پله داشت. نفر اول روی پله دوم نشست. به او می گفتند که خلیفۀ رسول الله. امیرالمومنین را زمان خلیفه دوم گفتند. زمان او همان خلیفۀ رسول الله بود. بعدها زمان معاویه شده خلیفۀ الله. معاویه خلیفۀ الله شده. می گویند خلیفه الله. حالا چه شده؟ یا الله! نه یا خلیفه الله. یا الله. ببینید عالم اسلام چه شده. اینها با مسلمان ها چکار کردند. حالا یک ذره عقب تر می رویم. خون امام حسین اینها را به باد داد. به باد داد. آمدند به فرمان خلیفه کعبه را خراب کردند. سوزاندند. هیچ هم اوقات شان تلخ نبود. منجنیق گذاشتند در کوه های اطراف مکه. هرکس مکه مشرف شده باشد می داند. کوه ابوقبیس بالای خانه کعبه است دیگر. طرف رکن یمانی. کوه ابوقبیس که حالا کاخ این ملعون های خبیث است. عرضم به حضورتان بالا سر آن، روی این کوه ها منجنیق گذاشتند و زدند و کعبه را خراب کردند و سوزاندند. گفته می شد یک شاخ گوسفندی که حضرت ابراهیم علیه السلام قربانی کرده بود، هنوز در خانه کعبه بود. سوخت. خانه کعبه سوخت و فرو ریخت. اولین بار که اینها سنگ زدند صاعقه آمد. صاعقه آن منجنیق اینها و مامورانش را سوزاند. فرمانده لشکر آمد گفت این که چیزی نیست. اینجا دائما صاعقه می آید. هیچ طوری نیست. خودش ایستاد پای یک منجنیق و اولین سنگ را زد به خانه خدا. لشکر خلیفه پیغمبر. اسم این آقا خلیفه پیغمبر است. امیرالمومنین خلیفه پیغمبر. لشکر فرستاده خانه خدا را تخریب کردند و سوزاندند. می دانید یزید لشکر فرستاد و شهر مدینه را قتل عام کردند. یک چیز کوچولو یواش می گویم. هزار فرزندِ ... سال بعد به دنیا آمد. هیچ اوقات شان هم تلخ نبود. چرا؟ فرمان خلیفه است. مدینه را قتل عام کردند. تمام شهر را غارت کردند. آن آدم هایی که زنده مانده بودند باید می آمدند با فرمانده لشکر بیعت می کردند که ما بنده زرخرید یزید هستیم. بنده زرخرید یزید هستیم. یک کسی گفت من بیعت می کنم. من با یزید بیعت می کنم. مخالف نیستم. بیعت می کنم. اما علی کتاب الله و سنه نبیه. رسم این بود که همیشه وقتی بیعت می کردند می گفتند علی کتاب الله و سنه نبیه. سرش را برید. مرد بزرگی بود. از بزرگان شهر بود. کشتندش. سرش را بریدند. هرکس بیعت می کند باید بیعت کند که من بنده زرخرید یزید هستم. اگر بخواهد می فروشد. اگر بخواهد آزاد می کند. این متن بیعت نامه است. جابر را که می شناسید. جابر آمد خدمت حضرت ام سلمه. چکار کنم؟ ایشان فرمود که برو بیعت کن. به همین شکل بیعت کن. باید بمانی. این سال دوم حکومت یزید است. شهر مدینه را قتل عام کردند. زنده هایش آمدند بیعت کردند که ما بنده زرخرید، بنده زرخرید یزید هستیم. اگر بخواهد، نگاه می دارد. اگر بخواهد آزاد می کند. سال اول هم که امام حسین را کشتند. اما خون امام حسین مگر رها کرد؟ بنیان شان را کند. این حرف ها فقط هفت هشت سال اتفاق افتاده. بعد از هفت هشت سال همه چیز کم شد. خون امام حسین ریشه شان را کند. اینها بر مسند خدایی نشسته بودند. تمام شد. همه چیز تمام شد. مردم مسلمان خلیفه پرست شدند. خلیفه کیست؟ هرکس باشد. یزید بدترین است. بدترین مردم آن روزگار است. بدترین. نمی شود توضیح داد. بدترین است. سن کم هست نمی توانم توضیح عرض کنم.ر