أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
اولا حلول ماه محرم را تسلیت عرض می کنیم و از مرحمت خدا درخواست می کنیم، این ماه را و ماه بعد را که ماه های عزاداری حضرت حسین است، برای ما مبارک قرار بدهد و ما بتوانیم از آن بیشتر از همیشه عمرمان بهره مند بشویم. به فضل خدا. ماه محرم فقط ده روز روضه اصلی داریم. یعنی ایام اصلی عزا همین ده روز اول است. من فکر می کنم که می توانیم این ده روز را با یک ماه رمضان که یک ماه تمام است، مقایسه کنیم. البته حالا من برای خودم عرض می کنم. واقعا چه داند آنکه اشتر می چراند! از واقعیتی که اینجا و در این ده روز وجود دارد. و آنچه که در آن یک ماه مبارک وجود دارد و آنچه که در دهه اول ذی الحجه وجود دارد، اینها بهترین روزها و ساعت ها و ماه های طول سال است. اگر کسی، اگر کسی، اگر کسی مشکل نداشته باشد، انقدر بهره مند خواهد شد، انقدر بهره مند خواهد شد که سرِ این بهره مندی به بینهایت می کشد. در دهه محرم چه می شود؟ خیلی... اصلا عظیم تر از این دهه سراغ نخواهید داشت. از حیث بهره مندی از الطاف و مراحم حضرت حق. ماه رمضان همینطور و دهه اول ذی الحجه هم همینطور. من دلیل هم ندارم. فکر می کنم که این دهه می تواند آن یک ماه و از آن یک دهه که نهایت عظمت را دارند و می دانید، که نهایت عظمت دارد بیشتر باشد. چیزی که آدم در این دهه بتواند کسب کند، از همه آنها بیشتر باشد. فقط لازم است آدم یک ذره از خودش مواظبت کند. یک ذره از خودش مواظبت کند. ببینید از آن سو اصلا در بسته نیست. از سوی آسمان در بسته وجودندارد. در از این طرف بسته است. دست خدا همیشه باز است. باز است. قرآن دارد دیگر. [در آیه 64 سوره مائده می فرماید:] بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ. دست باز است. چقدر باز است؟ سر در بی نهایت می زند. حالا چرا من یک ذره؟ من در را بسته ام. آقا در چجوری بسته می شود؟ گناه، اخلاق بد. گناه، اخلاق بد. حالا من عرض می کنم که این یک دهه را یک ذره جمع و جور کنید. من از خانه تا اینجا می آمدم. خب حالا در کوچه پس کوچه پیچیدیم. در خیابان ها پیچیدیم. خیلی. مثلا. طول راه زیاد نیست. اما پیچ و خمش زیاد است. خب ناگزیر اگر آدم از داخل ماشین بیرون را نگاه کند، خیلی چیزها به چشمش می خورد. درست است؟ خیلی چیزها به چشمش می خورد که ممکن است خدا به آن چیزی که به چشمم می خورد راضی نباشد. خب یک ذره چشمت را مواظبت کن. لزومی ندارد همه جا را نگاه کنی. اگر از خانه که می آمدی، از سر کار که می آمدی، بنده از خانه آمدم؛ از خانه تا اینجا که می آمدی، چشمت اصلا به نامحرم نخورد، یا، به مردانی که نامحرم اند. گاهی. زمان ما یک مردانی هم هستند که نامحرم اند. به اینها نخورد. آن دوستانی که خدمت حاج آقای حق شناس رسیده بودند، ما می دیدیم تمام عمر سرشان پایین است. خب اگر همیشه سرت پایین بود. شما باید جلوی راهت را ببینی. خب جلوی راهت را که می بینی. این مقدار لازم است. من باید جلوی پایم را ببینم. اگر هم یک وقتی چشمت به یک پای بازی هم افتاد، چون چاره نیست و اضطراری است، مشکلی ندارد. اما اگر من یک ذره سرم را بالا آوردم، خب چشمم به یک جاهایی می افتد. اینجا من مجبور نیستم. من مجبور نبودم این را گناه کنم. خب آدم یک چیزی از دست می دهد. حالا حداقل دیگر. حداقل این ده روز. حالا ما می گوییم دوازده روز. این ده دوازده روز مواظب چشمتان باشید. من مواظب چشمم باشم. من باید بیشتر از شما مواظب چشمم باشم. چون من می خواهم مثلا برای مردم صحبت کنم. حالا ظاهرا من دو شب بیشتر خدمت شما نیستم. ده دوزاده روز هست دیگر. آقا این ده دوازده روز را یکم چشمت را ببند. هرچیزی نگو. هرچیزی نشنو. هر غذایی نخور. باور کنید اینها باعث می شود آدم یک ذره سود کند. یک ذره بهره مند شود. یک ذره اش انتها ندارد. یعنی مثلا شما بتوانی، دقت کنید؛ بتوانی، بتوانی یک قطره اشک بریزی که بخرند. اگر مواظبت کردی، به این برسی که یک قطره اشکی بریزی که آن قطره اشکت را بخرند. یک قطره اشک را بخرند چه می شود؟ حالا حدیثش را می خوانیم. باور کنید ممکن است زندگی آدم کن فیکون شود. با یک قطره اشک درست ها. یک قطره اشک درست. زندگی ها. زندگی. در روایات دارد. حالا روایات زیارت امام حسین هست. حالا الان یادم نیست. قاعدتا در روایات روضه هم هست. یعنی گریه هم هست. گناهان گذشته و آینده تو را می آمرزد. یعنی الان امشب که من اینجا نشسته ام و یک قطره اشک ریختم، گناهان گذشته و آینده ام را می آمرزند؟ نمی دانم. عرض کردیم اگر یک قطره اشک درست. یک قطره اشک درست ریختی که پسندیده شد. آن که می پسندد به این که مثلا یک لیوان اشک بریزی نیست. به این نیست. اینها مثال است که عرض می کنم. من روزی هشت ساعت در روضه شرکت می کنم. که شرکت بکنید و بکنیم و بکنید و بکنیم. به این است؟ نه به این نیست. شما از در حسینیه رد شدی. این سیاهی را دیدی و دلت یک ذره یک چیزی شد و همین قبول شد. قبولی که دست شما نیست. دست من هم نیست. من باشم به طول و عرض نگاه می کنم. می گوییم یک نفر پنجاه هزار تومان کمک کرده. به به به. یکی پنج تومان کمک کرده. نه. اما این که نیست. او که این را نمی خرد. به پنجاه تومان و پنج تومان نگاه نمی کند. ممکن است همان یک ذره که دلت [سوخت.] نمونه اش را عرض کنم. مفاتیح را نگاه کنید. شخص خدمت امام صادق علیه السلام رسید. حالا دقیقش را یادم رفته. مثلا حضرت فرمودند دیشب یک کار بزرگ و عظیم کردی. من کاری نکردم. شب احیا بود و اصلا خوابیده بودم. کاری نکردم. نه. یک کار خیلی بزرگ کردی. حالا شاید باز هم خودش یادش نیامد. نصف شب از خواب برخواستی. تشنه ات بود. آب خوردی. یاد کردی. دلت گشت. تو از خیلی ها... تو برترین کسی بودی که دیشب احیا گرفتی. ببینید آنجوری را می خرند. ممکن است از آنها گیر بیاید. اگر چکار کنید؟ مواظبت کنید. آقا مواظبت کنید. از همه مهم تر چشم را مواظبت کنید. چشم باید بگرید. اگر چشم آلوده شود، دل نمی سوزد. اگر چشم آلوده شود، دل نمی سوزد. روایاتش تا بخواهید هست. نمی دانم شاید فرض کن بیست سی تا روایت دیدم. حالا اندازه نگرفتم. شاید هم همه بلد باشید. فرمودند اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسموُمٌ مِنْ سِهامِ اِبْليسَ. یک نگاه یک تیر است. یک تیر مسموم از تیرهای شیطان است. ببینید مگر امام حسین بیشتر از یک دانه تیر خورد، از پا افتاد؟ یک تیر خورد. یک تیر مسموم در سینه اش قرار گرفت و از پا افتاد. می خواهم عرض کنم که یک تیر مسموم بس است. مزه گریه را از شما می گیرد. دل که باید بسوزد دیگر نمی سوزد. کم می سوزد. اینجوری. اگر مواظبت کنید. عرض کردم. این فهم من است. احتمال می دهیم. نمی توانیم قرص بگوییم. ببینید ما نمی توانیم در دین حرف بزنیم. صاحب دین باید از دین حرف بزند. خب. باور کنید. به این علمای بزرگ مراجعه کنید. بگویید آقا یک کلمه از خودت حرف بزن. فقط یک کلمه. یک کلمه از خودت حرف بزن. حاضر است صد بار او را بکشند اما یک کلمه از خودش حرف نزند. هی می بینید که می گویند احتیاط واجب است. اینجا احتیاط مستحب است. اینجا چجوری است. هی زیر و بالا کرده. دلایل. دلایل. دلایل. قرآن. حدیث. تا اینجا رسیده. تا اینجا که اگر روز قیامت از او سوال می کردند، می توانسته جواب بدهد. می خواهیم بگوییم این از ما برنمی آید. اصلا ما کسی نیستیم که بخواهیم از دین حرف بزنیم. حالا من به نظرم می آید که این دهه ماه محرم شاید، شاید، ببینید من می گویم شاید از تمام یک ماه مبارک رمضان که مهم ترین ماه های طول سال ماست، مهم تر باشد. یعنی شما بتوانید بهره بیشتری ببرید. حضرت رضا علیه السلام در داستان کربلا و عاشورا و امام حسین خیلی دخیل است. این را داشته باشید. حضرت رضا علیه السلام فرمودند إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّةِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الْقِتَالَ. اجازه بفرمایید ترجمه اش را بخوانم و دیگر متنش را نخوانم. محرم یک ماهی بود که اعراب اهل جاهلیت که مشرک بودند و چیزی را قبول نداشتند، در ماه محرم جنگ را حرام می دانستند. جنگ نمی کردند. جنگ را حرام می دانستند. جنگ ماه محرم را خیلی کار بدی می دانست. اما همان ها در این ماه خون ما را حلال شمردند. بعد فرمود که اینها اندازه ها را برای ما می گوید. إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ، آن روز حضرت حسین یعنی روز عاشورا، أَقْرَحَ جُفُونَنَا. پلک های ما را زخم کرد. اشک های ما سرازیر آن روز است. یک حرف های خیلی ممتاز است. وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا عزیزان ما را به بازار بردند. بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى یَوْمِ الِانْقِضَاءِ. ببینید ماها، مثلا ما مسجد داریم. جلسه شب پنجشنبه داریم. روضه می خوانیم. حالا گاهی هم سینه می زنیم. شب چهارشنبه داری، شب سه شنبه داری، تمام ماه داری. تمام سال داری. وَ أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى یَوْمِ الِانْقِضَاءِ تا قیامت برای ما بلا و غصه به بار آورد. فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْكِ الْبَاكُونَ گریه کنندگان باید برای کسی مانند حضرت حسین گریه کنند. فَإِنَّ الْبُكَاءَ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را ریشه کن، ریشه کن می کند. قسمت اصلی این است. ببینید ما محرم را از ائمه مان ارث داریم. شما اگر خودت محرم را اختراع کردی، چه عرض کنم. ما محرم را از خودمان اختراع نکردیم. همه چیزش را از ائمه مان نمونه داریم. حضرت رضا فرمودها. فرمایش، فرمایش حضرت رضا است. كَانَ أَبِی حضرت موسی بن جعفر، إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا یُرَى ضَاحِكاً پدرم حضرت موسی بن جعفر وقتی ماه محرم می آمد، دیگر کسی ایشان را خندان نمی دید. ما باید اینجوری بشویم. ما وقتی هم جلسه مان تمام شد، دور هم می نشینیم و گعده می کنیم. حرف می زنیم و می گوییم و می خندیم. لَا یُرَى ضَاحِكاً اصلا به صورت خندان دیده نمی شد. وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ همیشه غصه بر او غالب بود. یعنی وقتی نگاه می کردی، قیافه، قیافه غصه دار بود. حَتَّى یَمْضِیَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَیَّامٍ این نکته را عرض کنم. ببینید در تمام طول سال، در تمام عزاهایی که ما برای اهل بیت داریم، عزای رسمی، ببینید عزای رسمی؛ دهه محرم است. دیگر شما یک روز عزا که دستور داده شده باشد این روز را عزا بگیرید نداریم. فقط دهه محرم را داریم. دهه ها. یعنی حتی روز یازدهم را ندارد. دقت کنید. وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ غصه و غم بر ایشان غالب بود تا ده روز می گذشت. فَإِذَا كَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ روز دهم که می شد، روز واویلای حضرت موسی بن جعفر می شد. كَانَ ذَلِكَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصِیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ آن روز، روز مصیبت آن حضرت بود. روز غم و غصه اش بود. روز گریه اش بود. ببینید ما برایمان اتفاق افتاده که یاد کنیم و گریه کنیم. یاد کنیم ها. نه روضه بخوانند. یاد کنیم. روز دهم محرم، آن روز، روز گریه حضرت موسی بن جعفر بود. یعنی روضه خوان می آمد برایش روضه بخواند؟ نه. از صبح که برخواسته بود، مثلا از نماز، تا شب را گریه می کرد. وَ یَقُولُ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ امروز آن روزی است که حسین کشته شده است. وَ هُتِکَت فِیهِ حُرمَتُنا حرمت ما آن روز شکسته شده است. گفتند آقا در سلسله پدران شما همینطور شهید هست. فرمود بله شهادت ارث ماست. اما، اما اسارت چه؟ یک حرف هایی در مقاتل نوشته اند. درمورد چادرهای سرها. و بیشتر. وَ سُبِیَ فِیهِ ذَرارِینا فرزندان خردسال ما آن روز به اسارت درآمدند. و زنان خاندان ما. وَ اُضرِمَتِ النِّیران فِی مَضارِبِنا آن روز آتش به خیمه های ما جریان یافت. و اموال ما به غارت رفت. وَ لَم یُرعَ احترام رسول خدا درباره ما رعایت نشد. ما بچه های پیغمبریم. ببینید امام حسین یک نسل فاصله دارد. یک مادر فاصله دارد. خب. حدیث بعدی که باز آشنا هستید. عرض کردم که شاید حضرت رضا بساط عزای حضرت حسین را بیشتر از همه ائمه به پا کرده است. در زیارت هایشان هم هست. هَیَّجَ أحزانَ یَومَ الطُّفُوف. آن حضرت غم و غصه های روز عاشورا را به هیجان آورد. ریان بن شبیب را که بلد هستید. شاید یک تکه هایی را هم حفظ باشید. دخلت علی الرضا علیه السلام در اولین روز از محرم. فرمود یَابنَ شَبیب اَصائِمٌ أنتَ؟ تو امروز روزه ای؟ عرض کردم نه. فرمود ان هذا الیوم. یک مقدار درمورد گذشته حضرت یحیی و شهادت حضرت یحیی توضیح دادند که آنها را نمی خوانم. بعد فرمود که یا ابنَ شَبیب إنَّ المُحَّرَم هُوَ الشَّهرُ الَّذی کانَ أهلُ الجاهِلِیَة فِیما مَضی یُحَرِّمُون فِیه الظُّلم محرم ایامی بود که اهل جاهیلت که حتی مشرک هم بودند، حتی گاهی اصلا خدا را هم قبول نداشتند، این ماه را محترم می شمردند. در آن ظلم و جنگ را حرام می دانستند. اما فَما عَرِفَت هذِهِ الأمَّة حُرمَةِ شَهرِها، این امت احترام این ماه را نگاه نداشت. وَ لا حُرمَةِ نَبیِّها حرمت پیامبرش را هم نگاه نداشت. لَقَد قَتَلُوا فِی هذا الشَّهر ذُرِّیَتَهُ فرزندانش را در این ماه کشتار کردند. زنانش را، زنان خاندانش را به اسارت بردند. اموالش را غارت کردند. فَلا غَفَراللهُ لَهُم ذلِک ابدا خدا هرگز آنها را نیامرزد. یَا ابنَ شَبیب اینها را بلد هستید. إن کُنتَ باکِیاً لِشَیءٍ اگر خواستی برای یک چیزی گریه کنی، برای حسین گریه کن. فَإنَّهُ ذُبِحَ کَما یُذبَحُ الکَبش، همراه او هجده نفر از خاندانش کشته شدند که در روی زمین نظیر نداشتند. وَ لَقَد بَکَت السَّمواتِ السَّبع وَ الارَضُون لِقَتلِهِ، هفت آسمان برای کشته شدن او گریه کرد. زمین برای او گریه کرد. وَ قَد نَزَلَ إلَی الأرض یک فرشتگانی از آسمان نازل شدند. نرسیدند. فَوَجَدوهُ قَد قُتِلَ او را کشته یافتند. فَهُم عِندَ قَبرِهِ اینها کنار قبرش مانده اند تا قیامت. لباس های... حالا هرچیزی مطابق شان خودش است. فرشتگان که لباس لازم ندارند. بدن که ندارند. نوع خودشان. موها پریشان است. تا اینکه امام زمان ظهور کند. آنها جزء انصار امام زمان در رکاب ایشان خواهند بود. وَ شُعارُهُم: یا لَثاراتِ الحُسَین. خونخواهی از حسین شعارشان است. تا قیامت. یابن شبیب پدرم از پدرش، از جدش نقل کرد. لَمّا قُتِلَ جَدّیَ الحُسَین أمطَرَتِ السَّماءُ دَماً آسمان خون بارید. اینها همه معنا داردها. حالا فرصت نداریم در این زمینه ها [صحبت کنیم]. وَ تُراباً أحمَر، خاکی سرخ رنگ. یا ابن شبیب، إن بَکَیتَ عَلَی الحُسِین حَتی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلی خَدَّیک اگر بر حضرت حسین گریه کنی، آنطور که اشک بر روی صورتت جاری شود، غَفَرَاللهُ لَکَ کُلُّ ذَنبٍ خدا همه گناهنت را خواهد آمرزید. أذنَبتَهُ صَغیراً کانَ اَو کَبیراً، قَلیلاً کان أو کثیراً، بزرگ است، کوچک است، کم است، زیاد است، همه گناهان تو را خواهد آمرزید. یا ابن شبیب إن سَرَّکَ أن تَلقَی الله عَزَّوَجَل وَ لا ذَنبَ عَلَیکَ اگر می خواهی خدا را زیارت کنی و به قیامت بیایی و هیچ گناهی به همراه خودت نیاورده باشی، فَزُرٍ الحُسَین به زیارت حضرت حسین برو. یا ابن شبیب إن سَرُّکَ أن تَسکُنَ الغُرَفَ المَبنِیَهَ فِی الجَنَّه اگر می خواهی در خانه های ساخته شده در بهشت جایگزین بشوی، همراه پیامبر باشی، همراه پیامبر باشی، فَالعَن قَتَلَه الحُسَین، فَالعَن قَتَلَه الحُسَین، یا ابن شبیب إن سَرَّکَ أن یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّواب مِثلُ ما لِمَن استُشِهد اگر می خواهی از برکت حضرت حسین مثل کسانی که در رکاب ایشان شهید شدند، ثواب ببری، مِثلُ ما لِمَن استُشِهد مَعَ الحُسَین هروقت یاد کردی، عرض کن که یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم از دل بگوها. راست بگو. اینجا باران رحمت، سیلاب است. اگر دلت آرزو کرد، شرح احوال این شهدای خودمان را بخوانید، می بینید. خیلی هایشان اینجوری آرزو داشتند. و ایستادند که تکه پاره شوند. بگو یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَأفُوزُ فُوزاً عَظیما، یا ابن شبیب إن سَرَّکَ أن تَکُونَ مَعَنا اگر دوست داری که همراه ما باشی. اگر آدم به بهشت برود اما امیرالمومنین را زیارت نکند، ولو یک برگ، یک برگ از درخت بهشت، از همه این دنیا برتر است. یک برگش از همه زیبایی های این دنیا برتر است. مثال های دیگرش را نمی توانم عرض کنم. اگر دوست داری در بهشت با ما باشی، أن تَکُونَ مَعَنا فِی الدَّرجاتِ العُلی در درجات بالای بهشت باشی، فَاحزُن لِحُزنِنا وَافرَح لِفَرَحِنا، برای حزن ما محزون باش. اینها کم نیست ها. آدم باید خیلی کار کند اینجوری شود. یک مثال هایی دارم که نمی توانم. اجازه ندارم که عرض کنم. وَافرَح لِفَرَحِنا، وَعَلَیکَ بِوِلایَتِنا، یک حرف دیگر. فَلَو أنَّ رَجُلاً اگر یک نفری دل بسته یک تکه سنگ باشد، تَوَلّی حَجَراً ولایت یک سنگ را بپذیرد، حالا بگو ولایت یک آدمی را بپذیرد. ولایت یک حزبی را بپذیرد. ولایت یک شخصی را بپذیرد، تَوَلّی حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ یَومَ القِیامه. این آدم با آن سنگ محشور خواهد شد. یک چیزی یک ذره در ذهنم هست. حالا دقیقش را دیگر یادم نیست. کسی مثلا به یک میمون اظهار ارادت کرده بود. الحمدلله در شهر و کشور ما کم کم سگ دارد رواج می گیرد. سگی که با خودش به رختخوابش می برد. اگر کسی ولایت یک سنگ را بپذیرد، دلبسته یک سنگ باشد، لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ یَومَ القِیامه. با هم محشور می شوند. روایت بعدی از حضرت صادق علیه السلام. بله. ببخشید از آن گذشتم. می خواهم حدیث بعدی را بخوانیم. عن زيد الشحّام قال كُنّا عِندَ أبي عَبدِ اللّه عليه السلام. حضرت صادق. ونَحنُ جَماعَةٌ مِنَ الكوفِيّينَ، یک مجموعه ای از کوفه به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شده بودیم. فَدَخَلَ جَعفَرُ بنُ عَفّانَ. مردی به نام جعفر بن عفان هم همراه جمع ما به محضر ایشان رسید. فَقَرَّبَهُ وأدناهُ حضرت فرمودند بیا بالا، بیا بالا پیش من. بیا بالا پیش من. بیا بالا پیش من. ثُمَّ قالَ يا جَعفَرُ، صدایش کرد. عرض کرد لَبَّيكَ جَعَلَنِيَ اللّه ُ فِداكَ، خدا مرا فدای شما کند. فرمود که به من خبر رسیده و شنیدم که أنَّكَ تَقولُ الشِّعرَ فِي الحُسَينِ تو درمورد حضرت حسین شعر می گویی. وتُجيدُ شعر خوب می گویی. فَقالَ لَهُ نَعَم. بله آقا همینطور است. جَعَلَنِيَ اللّه ُ فِداكَ فَقالَ قُل، بلند شو بگو. بلند شو شعر بخوان. فَأَنشَدَهُ بلند شد و شعر خواند. امام گریه کرد. همه کسانی که در آن مجلس اند گریه کردند. حَتّى صارَت لَهُ الدُّموعُ عَلى وَجهِهِ ولِحيَتِهِ به طوری که اشک ها صورت حضرت را گرفت و از محاسنش به قول بنده جاری شد. ثُمَّ قَالَ یَا جَعْفَرُ بعد فرمود که وَ اللَّهِ لَقَدْ شَهِدَتْ مَلَائِکَةُ اللَّهِ الْمُقَرَّبُونَ هَاهُنَا با این شعر خواندن تو اینجا ملائکه مقرب خدا حضور یافتند. به اصطلاح ما پای مداحی تو. پای مرثیه خوانی تو. یَسْمَعُونَ قَوْلَکَ صدای سخنان تو را درمورد حضرت حسین شنیدند. وَ لَقَدْ بَکَوْا کَمَا بَکَیْنَا آنها گریه کردند. همانطور که ما گریه کردیم. وَ أَکْثَرَ آنها بیشتر گریه کردند. وَ لَقَدْ أَوْجَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَکَ یَا جَعْفَرُ فِی سَاعَتِهِ الْجَنَّةَ بِأَسْرِهَا همین الان و در همین ساعت خدا به خاطر این اشعاری که تو در مرثیه حضرت حسین خواندی و گریه کردی و همه ما را گریاندی، بهشت را به تمامی برای تو واجب کرد. وَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ خدا گناهان تو را بخشید. فَقَالَ یَا جَعْفَرُ أَ لَا أَزِیدُکَ بیشتر برایت بگویم؟ عرض کرد بله یَا سَیِّدِی. فرمود مَا مِنْ أَحَدٍ قَالَ فِی الْحُسَیْنِ شِعْراً هیچ کس نیست که یک شعر برای حضرت حسین بگوید، یک شعر، یک بند شعر، و خودش گریه کند و بگریاند، إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ غَفَرَ لَهُ. خدا برایش بهشت را واجب می کند و گناهانش را می آمرزد. باز روایت از حضرت رضا علیه السلام. قالَ الرضا علیه السلام. بار هم فرمایش حضرت رضا. فرمودند مَن تذّكَرَ مُصابَنا مصیبت ما را یاد کند. فَبَكي وَ أبكي لِما ارتُكِبَ مِنّا، و گریه کند. در روایات دارد دیگر. به اندازه بال یک پشه. گریه کند. كانَ مَعَنا فِي دَرَجاتِنا همراه ماست، در درجه ما. يَومَ القِيامَة، وَ مَن ذُكِرَ بِمُصابِنا فَبَكي وَ أبكي هرکس که مصیبت ما را یاد کند و گریه کند و بگریاند، لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكَي العُيُون، روزی که همه چشم ها گریان است، چشم او گریان نخواهد بود. وَ مَن جَلَسَ مَجلِساً يُحيي فِيهِ أمرُنا کسی که در یک مجلسی بنشیند که امر ما را زنده کند، زنده می کنند، مثل یک همچین مجلسی؛ لَم يَمُت قَلبَهُ يَومَ تَمُوتُ القُلُوب یک جمله اضافه کنم و برویم برای روضه. به شرطی که نگاهش داری. الان شما برای حضرت حسین گریه کردی، دلت سوخت. گناهانت آمرزیده شد. به شرطی که حفظش کنی. به شرطی که حفظش کنی. شما می روی زیارت حضرت رضا. زیارت امام حسین و به شما امان می دهند. خب بیرون امان را ندهی دست شیطان. عرض کردم اینجا سیلاب رحمت خداست. اما خب اگر من رفتم بیرون و دوتا چشم دارم و دو تا چشم دیگر هم قرض کردم، خب هرچه ساخته بودی، خرابش کردی. این لفظ کم است. اصلا این لفظ... جواهر است. الماس است. عرض می کنم اینها کوچک است. این چیزی که ما اینجا به دست آوردیم. شما یک انباری از جواهر به دست آوردی. خب شیطان بیرون ایستاده. همین بیرون. بیرون در. یعنی اینجا نیست. بیرون در ایستاده. منتظر است از دست شما بقاپد. این را مواظبت کنید. مواظبت کنید. اگر آدم مواظبت کند، همین... ما که کاری نمی کنیم. همین کارهای مختصری که می کنیم، شما یک نماز اول وقت خواندی. مگر نماز اول وقت کم است. اگر خرابش نکنی، آقا این یک ثروتی عظیم می شود. و حالا مثال روضه و گریه و عزاداری و سینه زنی. تمام.
چندین بار دیگر هم اینجا و شاید جاهای دیگر هم عرض کردم. زیارت نامه حضرت حسین شبیه و نظیر زیارت نامه حضرت اباالفضل است. یک بار نگاه کنید و مقایسه کنید. خیلی است. خیلی است. همان حرف هایی که در زیارت ایشان هست، در زیارت ایشان هم هست. در زیارت حضرت اباالفضل دارد که تو هیچ کوتاهی نکردی. هرچه در توان داشتی به کار بردی. عین همین برای حضرت مسلم هست. حضرت مسلم خیلی بزرگ است. ما که از خودمان نمی دانیم چه کسی بزرگ است و چه کسی کمتر است و که بیشتر است. البته یک عبارت از حضرت زین العابدین هست که همه شهدا [به حضرت اباالفضل] غبطه خواهند خورد. این نشانه این است که ایشان در میان شهدا اول است. اما خب. آنچه که درمورد حضرت مسلم آمده، حرف های خیلی بزرگی است. واقعا هم آن مقداری که از مقاتل اطلاعات در دسترس ما هست، ایشان واقعا به تمام توانش آن چه می توانست برای وظایف خودش عمل کرد. سلام الله علیه. لشکر فرستاد. یک لشکر فرستاد. به در خانه طوعه. ایشان قاعدتا از بیرون خانه صدای پای اسب ها و شیهه اسب ها را شنید. اگر ایشان داخل خانه می ماند، داخل خانه می ریختند و ممکن بود خانه به باد فنا برود. بنابراین از خانه بیرون آمد به مقابله. یک نفر است در مقابل نمی دانیم چقدر آدم. در وسط دورانی که دارند با هم می جنگند، باز فرمانده لشکر برای عبیدالله پیغام فرستاد که برای ما کمک بفرست. گفت شما یک مجموعه هفتاد نفر، صد نفر هستید. حالا عدد را دقیق نمی دانیم. گفت شما فکر می کنی که ما را به جنگ یک بقال از بقال های کوفه فرستادی؟ این مسلم بن عقیل است. نقل ها دارد که کمر یک نفر دشمن را می گرفت و پرتاب می کرد روی پشت بام. به طور طبیعی نمی توانستند با او برخورد کنند. از بالای بام روی سر او سنگ می ریختند. از بالای بام روی سرش آتش می ریختند. سرانجام بر سر راهش گودال کندند. روی گودال را پوشاندند و اسب داخل گودال افتاد. یک نقلش این است. یک نقل هم این است که به ایشان امان دادند. زخم شده. سراسر بدن خون می آید. لب شکافته شده. عرضم به حضور شما تشنگی غلبه کرده. دیشب تا صبح نخوابیده بود. یک چرت مختصر زد که امیرالمومنین را خواب دید. تا صبح بیدار بوده و عبادت کرده. امروز هم که روزه بوده. دیشب هم چیزی نخورده. تشنگی است. گرسنگی است. خستگی است. در هرصورت امان را پذیرفت. امان را که پذیرفت دست را بستند. فهمید که به او حیله کردند. درهرصورت بردند. مقدماتش را حذف می کنیم. سرانجام دستور داده شد که ایشان را به بالای بام ببرند. آمده بالای بام. روی کرد به مکه و از حضرت حسین یاد کرد. مثلا اگر به زبان ما باشد می گوید آقا من در حق شما هیچ کوتاهی نکردم ها. اما دیگر کاری بیشتر از این از دستم برنیامد. اگر می توانستم برایتان همه کار می کردم. می دانید. داخل دارالاماره بود. آب خواست. وارد که شد تشنه بود. آب خواست. یکی گفت به زودی از حمیم جهنم خواهی خورد. عجله نکن. آب آوردند. آب خون آلود شد. آب خون آلود را نمی شود خورد. دوم، سوم. دوتا از دندان های مبارکش در آب افتاد. مثل اینکه بر من مقدر نیست آب بخورم. در هرصورت به بالای بام رفت. بالای بام چه کردند. سر را نگاه داشتند. بدن را انداختند پایین. رسم عرب ها این است که به پای ایشان طناب بستند و در کوچه و بازار گرداندند. سرانجام به بازار قصابان بردند و به قناری قصابان...