أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
[در آیه 18 و 19 سوره اسراء می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا. هرکس که این نزدیک را می خواهد، ما هم برای او آنچه که می خواهیم، بر آن کس که می خواهیم، عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ، هرکس که این نزدیک را می خواهد، دنیا را می خواهد، ما برای او، برای همه کس هم نه، عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ. برای او آن مقدار از آن چیزی که می خواهیم، بر آن کس که می خواهیم قرار می دهیم. ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ. بعد هم برایش جهنم است. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ. آن بحث اصلی مان نبود. ان شاء الله به امید خدا این یکی است. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا هرکس که آخرت را می خواهد. به اصطلاح این درس ماست. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ. هرکس که آخرت را می خواهد. وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا. و برای آن سعی می کند، سعیی در خور آخرت. وَهُوَ مُؤْمِنٌ. هرچه می کند، بر اساس ایمان می کند. فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا. این گروه سعی شان مشکور است. یعنی مورد شکر گزاری قرار می گیرد. قبول است. سعیش قبول است. هرکس که آخرت را می خواهد، و سعیی در خور آخرت می کند. اینگونه کسان سعی شان مقبول است. مشکور است. بحث مان این آیه است. اگر خدا کمک کند. در آیه بعد هم می فرماید که ما هر دو دسته را کمک می کنیم. كُلًّا نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَهَؤُلَاءِ. ما هم آن دسته و هم آن دسته را امداد می کنیم. مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ. این امدادی است از عطای پروردگار تو. وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا. عطای پروردگار تو ممنوع نیست. بسته نیست. هرکس را آنطور که خود او می خواهد، به او عطا می رسد. حالا این در حد یک ترجمه ناقصی از این آیه است. ما یک راهی را در پیش داریم. ما یک راهی را در پیش داریم. برای رسیدن به هدف آن کاری و زحمتی در خور آن باید بکنیم. حرف این است. ببینید یک چیزی در روایات ما گفته اند. فرموده اند که آسمان اول نسبت به آسمان دوم، من این مثال را مکرر عرض کرده ام؛ آسمان اول در مقایسه با آسمان دوم مثل این است که شما دستت را در آب یک دریای بزرگ بزنی. نوک انگشتت چقدر آب برمی دارد؟ مقایسه آن دریا با این آب چقدر است؟ آب انگشت تان که اندکی به دریا خورد و خیس شد نسبت به آن دریا چقدر است؟ این مثال ها را می زنند که بزرگی و عظمت مفهوم شود بدون اینکه عدد معین کنند. یا مثال دیگری زدند. فرمودند یک حلقه ای، یک حلقه ای که دست همه ماها هست، یک انگشتر در یک صحرای وسیع مثلا مثل صحرای مرکزی آفریقا که میلیون ها کیلومتر بزرگی آن است، بیفتد. یک حلقه در این صحرا بیفتد و گم شود. مقدار این حلقه در مقایسه با بزرگی آن صحرا چقدر است؟ اگر بخواهند بزرگی یک آسمان نسبت به آسمان پایین تر را به ما بفهمانند، یک چیزهایی غریب به بینهایت است. این جهان نسبت به آسمان اول. آسمان اول نسبت به آسمان دوم. می خواستم این را عرض کنم. این مثال را که عرض کردم برای این بود که بفهمیم بزرگی آنچه که ما به سوی آن خواهیم رفت، که آخرت است، چقدر است. آن چقدر بزرگ تر است. آن وقت حرف این است که کاری درخور بکنیم. کاری درخور آنجا. شما خیلی زحمت می کشید و درس می خوانید. حتی فرض کن تا سطح دکتری هم درس می خوانید. بعد هم حداکثر استاد دانشگاه می شوید. یا مثلا معاون وزیر می شوید. دیگر حداکثر هایش این است. خب چند سال زحمت کشیدید؟ تقریبا بیست سال. بیست و چند سال زحمت درس کشیدید برای اینکه حقوق چقدر بگیرید. این حقوق چقدر برای چند سال است؟ خب سی سال کار می کنید و بقیه اش هم بازنشسته اید. کل زندگی آدم بعد از تحصیلاتش چقدر است؟ بعد از اینکه شما تحصیلاتتان را به آخر رساندید، چقدر می ماند؟ چهل سال. چهل سال. برای چهل سال، بیست سال زحمت کشیدید. برای اینکه در چهل سال آینده راحت باشید، بیست سال زحمت کشیدید. حالا می خواهید برای یک سرزمینی به وسعت بی نهایت، در زمان و تاریخی به وسعت بی نهایت، یعنی وسعت مکانی و زمانی اش بی نهایت است. حالا اگر برایش زمان و مکان فرض کنیم. برای بینهایت در بینهایت، باید کاری درخور بکنید. حرف این است. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا. هرکس که آخرت را می خواهد و سعیی درخور آن می کند. درخور چه؟ آخرت. آخرت چیست؟ یک جایگاهی است به وسعت بینهایت. و حالا عرض می کنم. با تاریخی بینهایت. کاری در خور آن. کاری در خور آخرت. ما چقدر برای این کار وقت داریم؟ یعنی این سعیی که درخور آخرت باشد؟ فرض می کنیم پانزده سالگی، دوازده سالگی، چهارده سالگی، هرچه؛ بلوغ است. از آن لحظه تا لحظه مرگ که حداکثر هفتاد، هشتاد، نود سال است، من باید کاری درخور آن بینهایت ها بکنم. ببینید کدام یکی از این نکات ابعاد که عرض کردیم جای شک و شبهه دارد؟ بزرگی آخرت که جای شک و شبهه ندارد. عبارت قرآن [در آیه 133 سوره آل عمران] این است که: وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ. بهشتی که عرض آن، حالا نمی فهمیم این عرضش یعنی چه؟ طولش یعنی چه؟ حالا می فهمیم دارد از یک جغرافیایی سخن می گوید. وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ. بهشتی که عرض آن به عرض آسمان ها و زمین است. همان آسمان هایی که مثالش را عرض کردیم. آسمان نه. آسمان ها. وسعت آسمان ها چقدر است؟ یک بینهایت. حالا بینهایت به معنای دقیق کلمه نه. یک بینهایت. زمانش کِی است؟ زمان پایان ناپذیر. البته آنجا مثل اینجا حرکت وجود ندارد که من صبح از خواب بلند شوم و یک روز و یک شب گذشته باشد و فردا صبح دیگری باشد. اینجوری نه. یک جور دیگری. فوق زمان های اینجایی ما. من برای یک وسعتی به وسعت بینهایت، بینهایت که می گوییم یعنی چیزی مثل بینهایت؛ و برای زمانی به وسعت بینهایت، من در طول پنجاه سال باید کاری بکنم و می توانم کاری بکنم در خور. اینجا فرموده باید کاری درخور بکنم. من می توانم کاری درخور بکنم. من می توانم درخور چنین وسعت هایی کار کنم. آقا چقدر وقت دارم؟ پنجاه سال. خب در پنجاه سال چطور می توانم؟ وقتی گفتند که هرکس بخواهد چنین کاری بکند، بکند، معلوم می شود یک توانایی در من هست. آدمیزاد خیلی تواناست. آدمیزاد خیلی تواناست. ما به حداقل های خیلی حداقل از توانایی های خودمان می رسیم و آن را نقد می کنیم. شما دارید برای به دست آوردن این توانایی درس می خوانید. بله؟ برای به دست آوردن توانایی. این چقدر از توانایی من است؟ بسیار کمتر است. یک چیزی در حد نزدیک صفر. انسان چقدر توانایی دارد؟ کسی که می تواند به آن بینهایت ها برسد، یک بینهایت توانایی دارد. یعنی آدم به جایی می رسد که از آن وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ بزرگ تر می شود. در روایات ما دارد که بهشت مشتاق است. چند نفر را اسم می برند و می گویند بهشت مشتاق این چند نفر است. بهشت مشتاق این چند نفر است یعنی چه؟ اینها یک چیزی هستند که بهشت آرزو می کند اینها بیایند درونش. مثلا حضرت سلمان. بهشت مشتاق حضرت سلمان است. سلمان یک چیزی دارد که او عاشق سلمان است. سلمان عاشق بهشت نیست. بهشت عاشق سلمان است. آن بینهایت ها عاشق یک انسان اند. انسان انقدر بزرگ است و می تواند. ببینید آن چیزهایی که ما آرزو داریم. قد و قامت من به اندازه آرزوی من است. من چه آرزویی دارم؟ آدم می تواند زود بنویسد. چهارپنج تا. یک کار خوب. یک خانه خوب. یک ماشین خوب. و بعدی هایش. همه آرزوی من این قدر است. در آن تکه قبلی بحث عرض کردیم که این حداقل من است. وقتی پرواز من تا حداقل من است خب خیلی بد است. نمی دانم این را در روضه ها زیاد شنیده اید. حداکثر آرزویی که گفته می شود این است که من به زیارت امام حسین بروم. زیارت امام حسین خیلی خوب است. البته یعنی زیارت قبر. زیارت قبر هم یعنی زیارت در و دیوارش. آن هم خیلی خوب است. اما از آنجا تا آنجا که انسان می تواند باشد و برود و به دست بیاورد... یک داستان می گویم. یک عده ای به کربلا مشرف شده بودند. یکی از رفقایشان به حرم نمی آمد. هِی اصرار می کردند. ما داریم می رویم حرم. مثلا امروز روز یک شنبه است. روز یک شنبه روز زیارت ... مثلاها. مثلا. امشب، شب جمعه است. نمی آمد. خیلی اصرار کردند. نمی شود. ما داریم برمی گردیم. تو یک بار هم به حرم نیامدی. بردند و دیگر ناگزیر رفت. دیگر چاره ای نداشت. مثلا تا رسید به حرم یک ناله کرد و افتاد. تو چقدر رسیدی؟ چقدر از کربلا را رسیدی؟ آقایی که یک ناله کردی و... خب امام زمان علیه الصلاه و السلام هرشب جمعه برای زیارت به آنجا تشریف می آورند. نه ناله می کنند و نه می افتند. او از این زیارت به کجا می رسد؟ تو به چقدرش رسیدی؟ به یک اندکی رسیدی دیگر. من که به اندک هم نمی رسم. چون ما همان در و دیوار را زیارت می کنیم. عرض کردم همان در و دیوار زیارت کردن هم خیلی خوب است. خیلی خوب است ها. در برابر همین در و دیوار زیارت کردن بهشت می دهند. اما آقا خیلی جا هست. جایی که می توان به دست آورد. اگر شما مثلا از زیارت امام حسین، از علاقه و عشق به امام حسین، از فداکاری برای امام حسین به خود امام حسین برسی چه؟ این را هم مدام در جمع دوستان عرض می کنم. روایاتی که در ساختمان اولیه جهان است، گفته می شود که بهشت از نور حضرت حسین علیه السلام ساخته شده. خلقت بهشت از نور حضرت حسین است. خب نور حضرت حسین نسبت به حضرت حسین چیست؟ دقت کنید از حضرت حسین نوری صادر می شود که بهشت از آن خلق می شود. یعنی آن نور از حضرت حسین خلق می شود و بهشت از آن نور خلق می شود. خلق دوم است. فقط می خواهم بگویم که فرق و فاصله بین امام حسین و بهشت چقدر است؟ نمی فهمیم. نمی دانیم. یک بینهایت. اگر شما بتوانی یک کاری بکنی که به امام حسین برسی، از همان بینهایت ها که عرض کردم گذشتی. به یک چیزی رسیدی که آن بینهایت درونش گم است. اصلا گم است. هیچ نیست. آدم انقدر است. آرزویش را عوض کند. واقعا هم آرزوی من... خودم دارم فکر می کنم آرزوی من چیست؟ فکر کنید. آرزوی های معنوی خیلی خوب ما این است که درس مان به آخر برسد. خیلی خوب است. اما اگر درس به آخر برسد چه می شود؟ شما دکتری می گیری. اگر دکتری گرفتی چه می شود؟ استاد دانشگاه می شوی. استاد دانشگاه شوی، چه می شود؟ یک مقدار احترام داری. البته داخل دانشگاه. برای دانشجویان خودت محترمی. بیرون دانشگاه خب هیچی. مثل همه. فرض کن معاون وزیر شدی. کجا محترم هستی؟ درون وزارت خانه. بیرون مثل همه. خب حالا این احترامش. فرض کن حقوقش چندین تومان است. مثلا. بعد هم یک ماشین خوب داری. باز همان. یک، دو، سه ، چهار. کل آرزوها. یک آرزوی معنوی بود. آرزوی دانش و علم بود که من در دانش و علم... من خیلی برای خودم حساب باز می کنم. می خواستم این را عرض کنم. یک شب جمعه که من جلسه داشتم، دو نفر از اینها آمده بودند. می خواستند بگویند برای آینده چکار کنیم؟ گفتم آقا شما برو دنبال خدمت به مردم. راضی شدند و رفتند. خیلی است. شما تحصیل کنی برای اینکه به مردم بهتر خدمت کنی. خوب است. این می رود در راستای وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا. یک سعیی در خور آخرت. من بیست سی سال درس خواندم و زحمت کشیدم و آزمایشگاه رفتم و بالا پایین کردم برای اینکه به مردم کشورم خدمت بهتری بکنم. کشورم، کشور مسلمان است. به عنوان یک کشور اسلامی خدمت بهتری بکنم. خدمت بیشتری بکنم. این چیز خوبی است. فکر خوبی است. از آن قبلی که می کوشم استاد دانشگاه شوم، که چه بشود؟ اندکی احترام داشته باشم. که چه بشود؟ حقوق بهتری بگیرم و مثلا خانه بهتر و ماشین بهتری و چندتا از این بهتر ها. همه اش در حیطه حداقل های ممکن. حداقل ممکن. اما وقتی که من به نیت خدمت به مردم درس بخوانم، عوض شد. فرق کرد. این چیزی شد که در همان راستای وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا است. می شود آنجا حسابش کرد. وقتی شما هرچه درس می خوانی و هرچه کار می کنی و کار می کنی و زحمت می کشی و روزی ده دوازده ساعت درس می خوانی و کار می کنی و مثلا آزمایشگاه می روی، همین کارهای درسی. اما همه اش برای خدمت به مردم است همه اش عبادت می شود و در آن راستا. همه اش قابل محاسبه است. حالا. آن را عرض کردیم که ما چکار کنیم؟ چکار کنیم؟ چکار کنیم که کاری در خور آن آخرت باشد. احادیث زیادی که شما مکرر شنیدید. فرمودند یک قومی خدا را از ترس، بندگی می کنند. اینها عبادات بردگان است. یک عده ای از سر امید به بهشت خدا را عبادت می کنند. این عبادت تجار است. یک عده ای خدا را عبادت می کنند. اصطلاح یک روایتش احرار است. یک عده احرار اند. یعنی از بند بهشت و جهنم آزاداند. به این نیت آدم به آن بینهایت ها می رسد. با آن نیت و این نیت. اصلا این نیت جایگاهی بزرگ تر از بهشت و جهنم و آخرت [دارد.] قرآن [در آیه 4 سوره ضحی] دارد: وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَی. بارها چندین بار این را گفته اند. یک جای دیگر می فرماید که خدا بهتر است. حالا آیه اش یادم نیست. خدا بهتر است. خب خدا بهتر است. بهشت بهتر است. خب بهشت بهتر است. اما چقدر فاصله است؟ هیچی. اصلا نمی شود فاصله اش را حساب کرد. این برای خدا می کند. این به آن خدا بهتر است، می رسد. یک کسی برای بهشت کار می کند. اما باز هم باید کاری درخور بهشت بکند دیگر. خب بهشت بهتر است. وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَی. آخرت بهتر از این دنیاست. چقدر بهتر است؟ مثلا بینهایت. پس اگر آدم با آن نیت خدا بهتر است کار کند، فقط آن می تواند آدم ار به آن بینهایت های فوق آن بینهایت ها برساند. یک صلواتی لطف کنید.