جلسه چهارشنبه 29/2/95 (مردان آسماني)
زندگی برای دو نفر خیر دارد. زندگی. این که این در این دنیا زنده است، برایش خیر است. برای دونفر خیر است. یکی کسی که دارد خرابی ها را جبران می کند. یکی کسی که دارد برای خودش چیز درست می کند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

ببینید خدای متعال یا بفرمایید آسمان یک نمونه هایی از مردان خودش را به میان جمع ما فرستاده است. خدای متعال، یا بفرمایید آسمان یک نمونه هایی از مردان خودش به میان جمع ما فرستاده است. خب نمونه فرستاده یعنی چه؟ آقا من این نمونه ها را فرستادم شماها مثل اینها بشوید. می توانید بشوید. آسمان یک نمونه هایی از فرزندان خودش، آسمان یک نمونه هایی از فرزندان خودش را به میان جمع ما فرستاده است. همه ما فرزندان زمین هستیم. آنها فرزندان آسمان هستند. از میان فرزندان خودش، از فرزندان خودش یک نمونه هایی را در میان جمع ما فرستاده. در همین زمین متولد شده. از همین گل زمین ساخته شده. او را از جای دیگر نیاورده اند. اما این فرزند آسمان است. خدای متعال این فرزندان آسمان را فرستاده یا بفرمایید آسمان فرزندان خودش را فرستاده تا شما مثل اینها شوید. مگر نمی خواهید آخرش بیایید پیش ما یعنی در میان آسمانیان؟ بستگی به همت شما دارد. چقدر همت دارید که کجا بروید. یک کسانی در همین زمین می مانند. یک کسانی درون زمین می روند. آنها که درون زمین رفتند، جایشان جای خوبی نخواهد بود. جایشان جهنم است. آنهایی که همت کردند و به آسمان رفتند، [اگر] دو قدم تا آسمان بالا رفت، خب به اندازه دو قدم. صد قدم بالا رفت، صد قدم. اگر به آسمان اول رفت، آسمان اول. اگر به آسمان چهارم رفت، اگر به آسمان هفتم رفت. یک آقای بزرگواری از علمای تهران بود که نامش آقای آسید علی گلپایگانی بود. ایشان پسر آقای آسید جمال گلپایگانی بود. حالا شما نه آقای آسید علی را می شناسید و نه آقای آسید جمال را. آقای آسید جمال از مراجع بزرگ نجف بود. از علمای بزرگ نجف بود. اهل معنا بود. خیلی. اینهایی که به وادی السلام می روند، پی دوتا قبر می گردند. یکی قبر آقای قاضی تا بروند قبر ایشان را زیارت کنند و یکی آقای آسید جمال. ما خوشبختانه یک بار موفق شدیم قبر آقای آسید علی قاضی را زیارت کنیم. آقای آسید جمال یک کمی دورتر بود و وقت هم دیر بود و دیگر توفیق نیافتیم. آقای آسید علی گفته بود من پدرم را خواب دیدم. چهار نفر بودند. من الان یادم نیست که اسم چه کسانی بود. آقای آسید جمال بود که پدر ایشان بود. آقای آشیخ محمد حسین قروی بود که صاحب دیوان است و مشهور به کمپانی است. و عرضم به حضورتان دو نفر دیگر. اینها آسمان هفتم بودند. شما در زمین متولد می شوی. اهل زمین هستیم. اما می توانی به آسمان بروی. آدم باید ذکر های عجیب و غریب بگوید؟ نه. باید از این ریاضت های صوفیانه بکشد؟ نه.  مثلا چهل روز اصلا حیوانی نخورد؟ نه لازم نیست. شما اگر اخلاقت، اخلاق اهل آسمان بود به آسمان می روی. اگر نبود، نمی روی. شد؟ عرض می کنم فرزندان آسمان. آسمانیان کسانی از فرزندان خودشان را به این عالم فرستادند. در میان ما زندگی کردند. از همین مردم زمینی زن گرفتند. بچه دار بودند. خانه داشتند. کار و کاسبی داشتند. حضرت داود علیه السلام زره می بافت. زره می بافت و زندگی می کرد. حالا یادم رفته. حضرت سلیمان یا حضرت یوسف سبد می بافت. نان دولت را نمی خورد. سبد می بافت. ولو دولت، دولت خودش بود. اما نان دولت را نمی خورد و سبد می بافت. از راه سبد بافی زندگی می کرد. مثل ماها بودند. اما اخلاقشان درست بود. رفتارشان درست بود. آسمانی بودند. به دلیل رفتار درست و اخلاق درست. این اصلا اهل آسمان است. تا رهایش کنی پر می زند و به آسمان می رود. آنها همه شان در نماز وقتی نماز می خواندند تا الله اکبر می گفت به آسمان می رفتند. چون اهل آسمان بود. خواستند ما ها هم اخلاق و رفتارمان مثل آنها باشد. اخلاق و رفتار. مثل آنها باشیم و ما هم اهل آسمان شویم. و این می شود. من تنبلی می کنم. من تنبلی می کنم. دلم به خور و خواب و خشم و شهوت خوش است. به آنها خوش است. اگر امروز ظهر یک غذای خوبی خورده باشم، مثلا چند ساعت خوشحالی اش هست. جزء خاطرات خوبم می شود. بله؟ اگر مثلا فرض کنید یک ماشین خوب خریدم. حالا مدت های مدید خوشحالم. خب اینها خوشحالی به همین گل و سنگ این زمین است. نباید این باشد. خب می خواستم چه عرض کنم؟ آدم باید یک رفتاری را در پیش بگیرد. یک رفتاری را در پیش بگیرد که رفتار آن آسمانیان است. تا بعد بتواند به آن آسمانیان انس بگیرد و رفیق شود. اگر اعمال من، اعمال آسمانیان بود من می توانم با آسمانیان انس بگیرم و رفیق شوم. . اگر اعمال آسمانیان را پی گرفتم، ببینید پی گرفتم. نه یک روزها. اینها یک روزی نیست. هیچ کدامش به یک روز درست نمی شود. من باید هر روز، هر روز زندگی ام اعمال آسمانیان را پی بگیرم. بی پول بودم، باید رفتار آسمانیان را داشته باشم. پولدار بودم باید رفتار آسمانیان را داشته باشم. پشت میز نشستم. بیکار بودم. استاد دانشگاه بودم. شاگرد بودم. دانشجو بودم. طلبه بودم. فرق نمی کند. من باید رفتار آسمانیان، رفتارم باشد. رفتار همیشگی من. این رفتار آسمانیان اخلاق آسمانیان را به بار می آورد. رفتار، اخلاق به بار می آورد. رفتار گرگ اخلاق گرگ به بار می آورد. آدم شخصیت گرگ پیدا می کند. رفتار انسان، اخلاق انسان به آدم می دهد. خب؟ ما چکار کنیم آقا؟ می گویند که اینها برو برگرد ندارد. اینهایی که عرض می کنم بروبرگرد ندارد. شاید ده بار هم به صور مختلف عرض کردم. اولا شما باید مشکل نداشته باشی. خودت مشکل نداشته باشی. مشکل نداشته باشی یعنی چه؟ همان حرف قبلی. من مشکل دارم. نمی توانم دروغ نگویم. خب اگر نمی توانی دروغ نگویی که نمی شود که. اهل آسمان که دروغ نمی گویند. پس هیچ وقت شما را به آسمان راه نمی دهند. هیچ برو برگرد ندارد ها. هیچ شوخی ندارد. دقیق و صد در صد است. [مثل] قواعدی که در این عالم حاکم است. مثال. آب در صد درجه می جوشد. البته می دانید که اگر فشارش چند باشد کمتر می شود و فشارش چند باشد زیادتر می شود. این را کار نداریم. حالا می گوییم صد درجه می جوشد. این که صد درجه می جوشد همیشه صد درجه می جوشد. حالا فرض می کنیم در این عالم یک قانونی باشد که استثنا هم داشته باشد. بله؟ استثنا دارد. یک تبصره دارد. مثلا قوانین مدنی. اینها استثنا هم دارد. مثلا یک تبصره هم دارد. آن قوانین تبصره ندارد. قوانین آن عالم تبصره ندارد. جای دروغگو در آسمان نیست. الا؟ نه الا ندارد. من چشمم پاک نیست. جایم آسمان نیست. نیست. عرض کردم. تبصره دارد؟ تبصره ندارد. خب من نباید مشکل داشته باشم. باید برای رفتن به آسمان مشکل نداشته باشم. مشکل چیست؟ همین اعمال خودم است. اعمال من ناپاک است. ناپاک را آنجا راه نمی دهند. اگر یادتان باشد یک وقت هایی دو سه تا آیه از آیات بهشت را برایتان عرض کردم. قرآن درمورد بهشت [مثل آیه 12 سوره صف می فرماید:] وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً همه خانه هایی که در بهشت ساخته اند یک طبقه و صد طبقه و هزار طبقه است. آنجا می شود آدم هزار طبقه هم داشته باشد. بستگی به زحمتی که کشیده است دارد. هزار طبقه برای خودت ساختمان ساختی خب می روی درون هزار طبقه. نساختی؟ برای یک بزرگی یک خوابی دیده بودند. همینجا هم تعریف کرد. من آن انتها نشسته بودم. آن بنده خدا آمد خواب را گفت. گفت یک باغ بود. باغ حسابی ها. حسابی. ساختمان هم همه یک طبقه بود. خب شما یک طبقه ساختی. اگر یک طبقه ساختی، یک طبقه به تو می دهندها. خانه دو طبقه نمی دهند. دو طبقه بسازی، دو طبقه می دهند. سه طبقه نمی دهند. همتت چه اندازه است؟ چه عرض می کردیم؟ بارک الله. وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً. خانه های پاکیزه. خانه های پاکیزه. ببینید مثلا فرض کنید ستون های اینجا را یک مهندسی ساخته که این مهندس دوست ما بوده و خیلی هم پسر خوبی بوده و نمی دانم چه و خیلی هم قشنگ و چه است. اما اگر سر آدم به آن تیزی ها بخورد درد می گیرد یا نمی گیرد؟ درد می گیرد. این خاصیت این عالم است. آنجا اگر سر کسی به تیزی بخورد، درد نمی گیرد. وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً. در آن خانه ها هیچ مشکلی وجود ندارد. آن خانه ها هیچ رنجی به بار نمی آورد. وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً. وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً. خب ببینید درون سرزمین طیب و در ساختمان های طیب و پاکیزه یک آدم ناپاکیزه؟ خب راه نمی دهند. راه نمی دهند. اگر نیمه کار هم بودی و از این عالم رفتی؟ آدم نیمه کاره هم باشد خیلی خوب است. اگر آدم نیمه کاره هم باشد خیلی خوب است. نیمه کاره می رود و در برزخ می ماند تا درست شود. اینجا شما دوساله، حالا مثال می گوییم؛ دوساله، دوماهه هم ممکن است. دوساله و دوماهه ممکن است همه چیزت را درست کنی. البته اخلاق دو ساله و دو ماهه درست نمی شود. حالا فرض می کنیم. اینجا می شود. دو ساله می شود. اما در برزخ دوساله نمی شود. شما می خواهی اخلاقت را درست کنی، دوساله نمی شود. اگر من بخیل باشم در برزخ با دو سال درست نمی شود. نمی شود سخی شوم. اگر من حسودم، نمی شود خیرخواه شوم. آدمی که حسود است، بد خواه است. آدمی که حسادتش معالجه می شود، خیرخواه می شود. با دوسال نمی شود. آنجا با دوسال نمی شود. نمی دانیم چقدر طول می کشد. همت داری؟ اینجا حلش کن. نداری؟ اگر با دین از دنیا رفتی، آنجا به تو فرصت می دهند که خودت را درست کنی. چقدر طول می کشد؟ چقدر طول می کشد؟ دویست هزار سال. شوخی نیست ها. من هم می گویم. من شوخی می دانم. شما ها شوخی ندانید. شماها شوخی ندانید. جدا جدی است. من باید مشکل نداشته باشم. مشکل را از کجا شروع کردیم؟ آن قسمت دومش را عرض نکردم. در بهشت [مثل آیه 57 سوره نساء] گفته اند: أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ. همسران بهشتی مطهره هستند. مطهره یعنی چه؟ نمی شود توضیح عرض کنیم. آنجا چیزی نداریم که بی رنگ باشد. همه چیز مطهر است. همه چیز طیب است. آدم غیر طیب را آنجا راه نمی دهند. اصلا راه نمی دهند. نمی شود برود. اصلا از در بهشت که می رود، این در نمی پذیرد. آن سرزمین من را نمی پذیرد. یک کسانی به جهنم می رسند. می ماند. می سوزد. می ماند. می سوزد. تا خدا از او بگذرد. چقدر؟ نمی دانیم. می شود آدم یک ساعت به جهنم برود و بیرون بیاید؟ نمی شود. یک کبریت روشن کن و دو دقیقه دستت را روی آن نگاه دار. قدیم می گفتند بچه ها را که می گرفتند و به ساواک می بردند، روی صندلی آهنی می نشاندند. زیرش از این ماشین های اجاق به قول ایشان مثل پیک نیک یا قوی تر می گذاشتند. گاز. نمی شود. خب یک کمی جلوی چشمت را نگاه دار. یک کمی جلو زبانت را نگاه دار. یک کمی جلوی شکمت را نگاه دار. یک کمی نگاه داری، می شود. درست می شود. می گوییم آقا بنابراین آدم هرچه زودتر تصمیم بگیرد، بهتر است. آدم برای مواظبت از خودش هرچه زودتر، هرچه زودتر تصمیم بگیرد بهتر است. کمتر عادت کرده و مقابله با عادتِ کمتر، سهل تر است. اگر من چهل سال آزاد خورده ام و گفته ام و دیده ام و شنیده ام، بعد آدم بخواهد خودش را ببندد، سخت می شود. سخت تر است. آدم دو روز هم آزاد زندگی کرده باشد، بعدش سخت است. چه برسد به چهل سال. خب چه عرض می کردیم؟ آدم باید مشکل نداشته باشد. من می خواستم یک مشکل دیگر را بگویم. از مشکل عمل امروز من. من عادت به دروغ دارم. نمی شود. باید درست کنی. عادت دارم به نگاه کردن به نامحرم. خب نمی شود. باید درستش کنی. من موسیقی را دوست دارم. نمی شود. باید درست کنی. این مشکل است. برای خود من مشکل است. برای خود من مشکل ایجاد می کند. برای خود من مشکل ایجاد می کند. نمی گذارد من به آسمان بروم. نمی گذارد. هربندی که داری نمی گذارد به آسمان بروی. خب. این یک مرحله از بندهای آدمیزاد. حالا هزار تا بند دیگر هم هست. می خواستم این را اول بگویم که حالا دوم شد. آقا من یک خرابی هایی در گذشته درست کرده ام و به بار آورده ام. مثلا یک روز یک کاری کردم و دل مادرم سوخته. خب این نمی گذارد. هیچی نمی گذارد. من باید دل او را و رضایتش را، رضایتش را، [بدست بیاورم.] راضی شود، از شما بگذرد تا بشود. راضی شود یعنی کف پایش را ماچ کنیم؟ برو ماچ کن. باید صد بار ماچ کنی؟ برو صد بار ماچ کن که از شما راضی شود. همه اینها می شود. ببینید صد بار ماچ کردن پای مادر چقدر سخت است؟ خیلی سخت نیست. مگر اینکه من خیلی متکبر باشم. آن وقت یک مشکل دیگر است. من یک مشکل دیگر هم دارم که آن مشکل هم نمی گذارد. با تکبر کسی را به بهشت راه نمی دهند. راه نمی دهند. من متکبر هستم. نمی توانم جلوتر از شما به شما سلام کنم. خب نمی شود. با این به بهشت نمی روی. آن آقایان آسمانیان و فرزندان آسمانی که خدای متعال برای ما فرستاد همه رفتار و اعمال درست را به ما نشان دادند. حالا صدبار این مثال را عرض کردم. نقل ها می گوید مادر حضرت زین العابدین علیه السلام در هنگام تولد ایشان وفات کرد. سلام الله علیه. بعد خب ایشان در دامن یک دایه بزرگ شد دیگر. آن دایه قاعدتا در خانه ایشان ماند. یعنی تحت تکفل ایشان ماند. بعدها وقتی بزرگ سال شدند ایشان هیچ وقت با آن دایه هم غذا نمی شدند. این را چندین بار عرض کردم. با این مادر هم غذا نمی شدند. آقا چرا با مادرتان هم غذا نمی شوید؟ می فرمودند من می ترسم که ایشان بخواهد یک لقمه ای را بردارد. من جوان تر هستم دیگر. من زودتر [آن را بردارم.] مثلا قاشق من، حالا معلوم نیست آن وقت اصلا قاشق داشتند. قاشق من برود و آن لقمه ای که ایشان میل کرده و به ظرف غذا نگاه کرده و خواسته آن لقمه را بردارد، من آن لقمه را بردارم. حالا به قول من، من جواب خدا را چه بدهم؟ ببینید چقدر دقت. مادر تو می خواست این لقمه را بردارد. تو چرا زودتر برداشتی. برای اینکه چنین چیزی پیش نیاید، من هیچ وقت با ایشان هم غذا نمی شوم. سر یک سفره غذا می خوریم. اما در ظرف های جدا. دومرتبه هم عرض کردم. عرض کردم قدیم ها با هم، هم غذا بودند. مثل حالا قاشق مجزا و لیوان مجزا و الی آخر نبود. رسم بود دیگر. یک ظرف آب می گذاشتند درون سفره. یک ظرف بزرگ تر. درونش یخ می انداختند. همه از آن می خوردند. ظرف آبگوشت هم، حالا اگر آبگوشت بود؛ نان درونش خورد می کردند. همه هم کمک می کردند. درونش نان خورد می کردند و همه هم از همان می خوردند. انقدر مواظبت. چه عرض می کردم؟ عرض کردم که اگر یک وقت دلش گرفته باشد، من راضی اش کنم. التماس می کنم. درخواست می کنم. دست و پایش را ماچ می کنم که راضی شود. وقتی راضی نباشد، نمی گذارند من به آسمان بروم. نمی گذارند. کسی را می گذارند به آسمان برود که پدر و مادرش از او راضی باشند. البته گاهی هم پدر و مادرها ظلم می کنندها. گاهی یک کسانی می آیند برای من درد و دل می کنند. می بینم پدر و مادر دارند ظلم می کنند. خیلی هم جدی ظلم می کنند. ما می گوییم چکار کن آقا؟ شما می توانی جلوی ظلم پدرت به او ظلم کنی؟ خب نمی توانی. اینجا قانونش زور است. قانون زور. در هرصورت آدم باید در برابر پدر و مادرش کوچکی کند. خوشبخت می شود. خوشبخت می شود. چه عرض کردیم؟ اگر آدم بخواهد به آسمان برود، باید مشکل نداشته باشد. مشکل داشتن ابتدایش مشکلات عملی خودم است. باید اینها را حل کنم. بعد یادم می آید که در گذشته اینجوری. ما در کوچه فوتبال بازی می کردیم و من یک شوت زدم و خورد شیشه همسایه شکست. باید بروم برای همسایه شیشه بیندازم. بعد هم از او رضایت بطلبم. شیشه خانه اش را شکستم. یعنی به مالش ضرر زدم. من ضامن می شوم دیگر. من ضامنم. یا فرض کنید یک جوری گوشه دیوارش ریخت. لبه آجرش شکست. یک جوری دیگر. مالی. جانی. آبرویی. برای کسی آزار به بار آوردن. من باید در این چند سالی که اینجا هستم، مشکلات خودم را حل کنم. لذا این فرمایش امیرالمومنین است. از زبان سایر ائمه هم تکرار شده. فرمودند که زندگی برای دو نفر خیر دارد. زندگی. این که این در این دنیا زنده است، برایش خیر است. برای دونفر خیر است. یکی کسی که دارد خرابی ها را جبران می کند. یکی کسی که دارد برای خودش چیز درست می کند. این آن است که عرض کردم. دارد جبران می کند. شما بیست سال هم برای جبران کردن بدوی می ارزد. با یک نفر یک حسابی داشتی. حالا او از دست رفته. حالا این در و آن در می زنی. این در می زنی. آن در می زنی. ده سال هم دنبالش گشتی و پیدایش کردی می ارزد. یک نفر می توانست روز قیامت یقه تو را بگیرد و تو را نگاه دارد. پس یکی مشکلات امروز من باید حل شود. مشکلات عملی امروز من باید حل شود. یکی مشکلاتی که در گذشته به بار آورده بودم. الان پنج سال است که گذشته. ده سال است که گذشته. مشکل به بار آورده ام. من باید این را حل کنم. اینها قدم های اول به آسمان رفتن من است. اگر حلش کنم، اگر حلش کنم، راه آسمان رفتن باز می شود. واقعا شما را برای آسمان خلق کرده اند. نه برای زمین. من و شما را برای آسمان خلق کرده اند. برای اینکه به آسمان بروی. نه اینکه به اینجا بروی. گفتیم آن آقایان به آسمان هفتم رسیدند. اگر زحمت بیشتر می کشیدند، ممکن بود بالاتر هم بروند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای