ديدار با خواهران طلبه ي حوزه ي علميه ي حضرت خديجه سلام الله عليها 22/7/93
اگر از شما بپرسند چرا این را نگاه کردی، شما می گویی من خیلی خسته بودم. برای رفع خستگی نگاه کردم؟ اگر آدم بتواند یک چنین حرفی بزند، این جواب معقولی است. اگر نه لهو و لعب غیر حرام است...

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ببینید سیوطی کتاب نامربوطی است. جدّاً نامربوط است. عبارتهای سختی دارد. اما کسی که این کتاب را می خواند، بعد می توانست کفایه را بخواند. کفایه دیگر نامربوط نیست. اما این سختی را دارد. کلمه اش حساب شده. خیلی دقیق حساب شده. شما باید صرف و نحو را خوب یاد بگیرید تا حرف های بعد را بتوانید. حالا حوزه یک طرحی دارد. ما نمی دانیم چرا. قاعدتا آنها مصلحت عموم را درنظر گرفته اند و یک طرحی دارند. ما می گوییم کسی شما را به زور نیاورده است. همه تان به عشق چیز فهمیدن، اینکه دین تان را بشناسید و با دقت مطلب بیاموزید و حرف های دین را بفهمید آمده اید. پس خودتان یک کاری بکنید. من نمی گویم حتی برنامه تان را عوض کنید. برنامه تان را انجام دهید. اما شما می توانید در کنار برنامه تان یک کارهایی بکنید. دوستانی که به پایه های بالا رفته بودند، مثلا چهار یا پنج، می گفتم آقا سی دی سیوطی مدرس افغانی را بگیرید و این را گوش بدهید و بنویسید. بعد هم نوشته هایش را آورد من دیدم. حالا مثال عرض می کنم ها. قاعدتا مدرسین دیگری هم بوده اند که سیوطی را درس داده اند. اصلا سیوطی را هم نمی خواهم عرض کنم. می خواهم بگویم یک چیزی بخوانید که صرف و نحوتان خوب شود. کاملا از پس بربیایید و بتوانید قرآن را به طور جدی از تمام جوانب تجزیه و ترکیب دقیق و صحیح کنید. من الان نحو را فراموش کرده ام. اما آدم باید صرف و نحو را بلد باشد. شما ان شاء الله می خواهید مجتهده شوید و باید خوب صرف و نحو را بلد باشید. البته نمی رسید. اما هرچه آدم برسد بهتر است دیگر. وقتی صرف و نحو را خوب یاد بگیرید، مثلا می خواهید لمعه را بخوانید، آن را خوب می فهمید. التمهید هم کتاب خوبی است. خودتان دو نفر دونفر که هم مباحثه هستید با خودتان یک کمی کار کنید. درس های رسمی را هم بخوانید و امتحان بدهید. برای اینکه عمق پیدا کند اینکار را بکنید. دوستانی که به دانشگاه می روند هم گاهی می گویند دانشگاه چیزی یاد نمی دهد و در کنار دانشگاه مطالعه دارند. مثلا آن دوستمان گفت شش واحد فلسفه مشـّاء می خوانند. شش واحد چقدر است؟ در دوره دکتری. شش واحد هم حکمت متعالیه است. در این شش واحد چقدر می شود درس خواند. آن دوستمان در فوق لیسانس در دو واحد استادشان خوب بود بیست صفحه درس داده بود. از کتاب شواهد الربوبیه. شواهد الربوبیه ششصد هفتصد صفحه است. مثلا. یعنی هیچ چیز. ما به آنها هم گفتیم اگر خودتان در کنار کاری بکنید، کرده اید. آن دوستمان می گفت ما به دانشگاه الهیات می رویم. او خودش فاضل و مدرس بود و می توانست لمعه را به خوبی درس بدهد. یک استادی آمده بود که دکتری فقه و اصول هم داشت اما بلد نبود لمعه درس بدهد. خب نخوانده. چهل پنجاه صفحه درس داده. خودتان کار کنید. اگر آدم یک دوره کامل حوزه را دیده کم کم پیش خودش یک خیالاتی می کند. اما چیزی هم بلد نیست. خودتان همت کنید. عرض می کنم برنامه را هم اصلا به هم نزنید. دقیق عمل کنید. در کنارش. شما از خودتان بزنید. می دانید یعنی چه؟ از وقتتان. از راحتتان. از خواب تان. نه اینکه شب نخوابیدها. مثلا لزومی ندارد آدم هشت ساعت بخوابد. شش ساعت بخوابد هم می شود. اینها را هم مثال عرض می کنم. هیچ چیز قطعی عرض نمی کنم. فقط آنچه که می خواهم قطعی عرض کنم این است که شما خودتان سعی کنید سوادتان را درببرید. يا سیوطی بخوانید یا شرح ابن عقیل. مطالب نحوی شرح ابن عقیل بیشتر از سیوطی است. بیانش هم خیلی واضح تر و آشکارتر است. دو نفر با هم بخوانید. اگر هم درس و نوار و سی دی اش وجود دارد از آن استفاده کنید. یک دوره ابن عقیل بخوانید. خیلی فرق می کنید. اگر سواد آدم کم باشد، همیشه دستش دراز است. دستتان دراز نباشد. خودتان روی پای خودتان بایستید. باز به معنای غرور علمی نیست. چون هروقت انسان به غرور علمی برسد، به یک نادانی مضاعف رسیده. از این بگذریم. این بحث تمام شد.

آقا آدم معلم می خواهد. به نظرم مثالش اینگونه بود. یادم رفته سگ بود یا گرگ. این سگ یا گرگ را از مادرش جدا کردند. ناگزیر مدتی با مادر با پدرش زندگی می کند دیگر. این زوزه زمانی که احساس خطر می کند را یاد نگرفته بود. زوزه را یاد نگرفته بود. این را باید از مادرش یاد می گرفت. اما بخش اعظم زندگی حیوانات از طریق غریزه اداره می شود. مقدار غریزه انسان کمتر است. در مقایسه با حیوانات مقداری که انسان از طریق غریزه زندگی می کند، اندک است. بیشترش تعلیم است. به طور طبیعی آدم با پدر و مادر زندگی می کند و بخش اعظمی از آموخته های خودش را از آنها یاد می گیرد. چگونه غذا بخورد. چگونه سر سفره بنشیند. اول ِ غذا بسم الله بگوید یا نگوید. من از خودم و از جمع شما سوال می کنم. برای شروع غذا بسم الله می گوییم؟ همه می گوییم؟ این را از کجا یاد گرفته اید؟ از پدر و مادر؟ بارک الله به آن پدر و مادر. بقیه که از چه کسی یاد گرفته اند؟ ببینید هشتاد نود درصد زندگی ما از طریق تعلیم آموخته می شود. پس آدم معلم می خواهد. معلم از مادر شروع می شود. بعد پدر اضافه می شود. بعد با محیط خانه. بعد خانم ها کمتر. پسرها یک مقداری به کوچه می روند و از رفقای کوچه و هم بازی هایشان یاد می گیرند. من یک نوه دارم که سه سالش است. مادرش گفت تازگی صدای شیر در می آورد. از چه کسی یاد گرفته؟ یک شب یک هم بازی ای با هم داشتند. گفتم از آنها یاد گرفته؟ گفت نه قبل از آن. وقتی خردسال تر بود و هنوز زبان باز نکرده بود من تا می رسیدم به او مکرر سلام می کردم که یاد بگیرد سلام کند. آدم معلم می خواهد. عرض کردم بخش اندکی از زندگی آدم از طریق غریزه اداره می شود که آن هم یک تعلیم الهی است. بقیه اش از تعلیم بشری است. این را کمتر افرادی از بشر اقرار دارند که باید از معلم یاد بگیرند. ادب را از معلم یاد بگیرند. اخلاق را از معلم یاد بگیرند. حالا اینها مقدمه بود. این در زندگی یک اصل است. انسان نود درصد مسائل را از معلم می آموزد. معلمش مادر و پدرش هستند. هم بازی هایش هستند. مدرسه و معلم مدرسه و دبستان و دبیرستان و کوچه و بازار و تلویزیون و اینترنت واین حرف هاست. خدای متعال پیغمبران و ائمه را قرار داده. انبیاء و اولیاء معلمان بشر هستند. معلمان ادب هستند. آنها به آدم ادب می آموزند. آدم برای اینکه ادب بیاموزد، یک شرطش این است که معلم داشته باشد. اگر من معلم ادب نداشتم، خب هیچ. ادب از درون انسان نمی جوشد. یک آیه داریم که آقای طباطبایی روی این بحث کرده اند. در آیه 35 سوره مبارکه یونس می فرماید: أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ با این آیه آشنا هستید؟ در آیه دو بخش هست. أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ یک طرف آیه است و طرف دومش أمَّن لَّا يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَى است. صیغه لا يَهِدِّي چیست؟ لا یهتدی. ت شده دال و دال در دال ادغام شده و لا يَهِدِّي شده. یعنی چه؟ لا یهتدی یعنی چه؟ يعني هدايت را نمی پذیرد. راهی برای هدایت ندارد. آیا کسی که به حق هدایت می کند سزاوارتر است که آدم زیر بارش برود و او را به معلمی بپذیرد و هدایت او را بپذیرد أَمَّن لا يَهِدِّي؟ کسی که هدایت ندارد. خودش ندارد. مانند ماها. ما از درونمان هدایت نمی جوشد. معلوم می شود آن دسته اول کسانی هستند که هدایت از درون خودشان می جوشد. ایشان می گویند آن دسته سعید بالذات هستند. من چه عرض کردم؟ چه معنا کردم؟ هدایت از درون خودش می جوشد. آیا کسی که هدایت از درون خودش می جوشد سزاوارتز است که آدم زیر بار تربیتش برود، یا کسی که خودش هم راه را بلد نیست و باید به اویاد بدهند؟ مردم در عالم دو دسته هستند. یک دسته کسانی هستند که احتیاج ندارند کسی به آنها را راه بیاموزد و خدای متعال آنها را به عنوان معلم برای بشریت فرستاده است. یا کسانی که لا يَهِدِّي. هیچ راه را بلد نسیت. إِلَّا أَن يُهْدَى مگر اینکه کسی هدایتش کند. روشن است؟ مردم دو دسته اند. کسی که هدایت می کند. معلوم می شود این کسی که هدایت می کند، در برابر کسی که هیچ راهی از هدایت را بلد نیست مگر اینکه هدایتش کنند، معلوم می شود این کسی است که هدایت را بلد است و احتیاجی به هدایت بیرونی ندارد و خودش از دورن خودش به هدایت رسیده است. قرآن درمورد لفظ ائمه در آیه 73 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ دقت کنید. وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ. فعل که وحی نمی شود. خدا انجام یک کاری را وحی کرده است. نه اینکه یاد داده باشدها. یاد ندارد. نیامده وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ افعلوا الْخَيْرَاتِ. آمده وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ انجامش را وحی کرده. خدا نماز را ریخته درون جانش. انجام نماز را. نه اینکه نماز را به او یاد داده باشد. به ما ها یاد داده اند. که بهضی هایش را هم نشنیده ایم. مانند اینکه من عرض می کنم و بعضی را دقت نمی کنید. مثلا. اینها آن آدم ها هستند. که فِعْلَ الْخَيْرَاتِ را خدا به آنها وحی کرده است. فعل خیرات را. از چشم و دست و جانش خوبی می ریزد. خدا به او انجام اعمال خیر را وحی کرده است. نه یاد داده باشد. انجام دادن را یاد نداده. خود انجام دادن را به آنها وحی کرده است. ما می گوییم أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ آیا کسی که به حق هدایت می کند، آنها چه کسانی هستند؟ کسانی که نماز و روزه و پاک دامنی در جانشان است. خدای متعال یک چنین کسانی را به عنوان معلمی فرستاده. این آدم یک ذره هم پایش را کج نمی گذارد. خدا پا راست گذاشتن را به او وحی کرده و در جانش ریخته. درمورد معصومین چه می گوییم؟ می گوییم امکان ندارد؟ نه. می تواند. کاملا می تواند. خدای متعال یک چنین معلم هایی فرستاده. وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ.

كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ. چه فعلی است؟ اینها تمام عمر از ابتدا تا انتها كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ هستند. به دوام كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ هستند. پس معلم یک چنین آدمی است. ببینید یک داستان نقل می کنند. می گویند پیامبر در آخرین روزهای عمرشان به مسجد آمدند. به زبان خودم گفتند قیامت و حساب و کتابی در پیش است. من نمی توانم جواب دهم. اگر کسی حقی بر من دارد بیاید بگوید تا من بدهم. اگر پول می خواهد بدهم. از من طلبی دارد بدهم. یک کسی هم گفت آقا شما به من قول داده بودید فلان مقدار به من بدهید. یک کسی هم بلند شد گفت آقا شما یک روزی می خواستید... می شود؟ این حرف را بزرگان نقل کرده اند ها. این حرفی است که متعلق به کتاب های اهل سنت است. یک چیزی شنیدم که دقیق نمی دانم. نمی توانم گردن بگیرم. مثلا گفتند آقای حاج آقا مجتبی هم این را فرمودند. ما از حاج آقا مجتبی بهتر کسی را نداشتیم دیگر. می شود؟ از نظر ماها. پیامبر اسلام اینگونه است که ممکن است یک مرتبه دستش را حرکت بدهد و بخورد به یک آقایی. درمورد من می شود. من نمی خواستم اما می شود. آدمیزاد است. دستش اشتباه می خورد. پیغمبر هم می شود؟ نمی شود دیگر. نمی شود. داستان را هم خیلی به صورت حماسی و قشنگ بالا و پایین کردند. نمی شود. این سهو است دیگر. این معلم سهو و اشتباه ندارد. اشتباه نمی کند. اشتباه نمی فهمد. اشتباه نمی گوید. بیان که می کند. ما گاهی می خواهیم یک کلمه بگوییم، یک چیز دیگر می گوییم. گاهی می خواهیم یک کلمه بگوییم و نمی توانیم. یک مقداری که سن آدم بگذرد و یک مقداری هم اعصابش ضعیف باشد، می خواهد یک کلمه ای را بگوید، اما نمی تواند بگوید. دو سه بار باید بگوید تا بتواند. او اینگونه ندارد. در بیان و فهمش اشتباه ندارد. همیشه دودوتا چهارتا را دودوتا چهارتا می فهمد. نمی خواستم این را عرض کنم. این معلمی که خدا فرستاده در چه حدی است؟ در حد اعلاست. شاگرد می خواهد. خب یک امت شاگردان ایشان اند. دقت کنید. به مقداری که شاگردی ایشان را می پذیرند و شاگردی می کنند و حرف می پذیرند تربیت می شوند. تربیت سه تا عامل دارد. معلم خوب. شاگرد خوب و پیگیری شاگرد. شاگرد دو سال می آید و بعد می رود. خب این نمی شود. به نتیجه نمی رسد. این معلم، یک معلمی است که شما از روز اول باید بنشینید نزد این و حرفش را گوش بدهی و عمل کنی. تا پایان عمر. استعداد شاگرد کافی باشد و همت داشته باشد. برای انجام دستورات معلم همت کند. در میان شاگردان پیغمبر چند نفر اینگونه بودند. حالا امیرالمومنین به کنار. سلمان و ابوذر و مقداد و عمار یاسر. عمار یاسر خیلی خوب بود. یک روزی پیغمبر فرمود از فرق سرش تا نوک پنجه پایش پر از ایمان است. حرف خیلی عظیمی است. اما در جریان بعد از وفات پیامبر کم آورده بود. چندین روز نبود. خب کجا بودی؟ پیامبر به او فرموده اگر امت من دو دسته شدند هیچ وقت دست از دامان شیخ علی ابن ابی طالب برندار. اگر همه یک سو بودند و امیرالمومنین آن سو بود، امت من سوی امیرالمومنین است. ولو یک نفر است، همه جمعیت آنجاست. پس این چند روزه کجا بودی؟ چرا دیر آمدی؟ بعدها از امام صادق علیه السلام سوال کرده بودند لنگ شدن عمار یاسر چگونه است؟ فرمود خب او شهید شد. شهادتش در رکاب امیرالمومنین جبران کرد. اما خب. شما کم آورده بودی. در میان آن سه نفر روایات ما مقداد را بر همه ترجیح می دهد. می گوید دستش به قبضه شمشیر بود و چشمش در چشم امیرالمومنین که ببیند آن حضرت چه امر می کند. هیچ حرکتی نکرد. اما سلمان یک وجب شمشیرش را بیرون کشیده بود. گفتند چرا شمشیرت را بیرون کشیدی؟ به اجازه که؟ بعد یک بلای خیلی سختی سرش آمد. به چه اجازه ای شمشیرت را یک وجب بیرون کشیدی؟ مگر امامت گفته بود؟ شاهدان درجه اول. در تربیت معلم لازم است. استعداد شاگرد لازم است و همت و کوشش شاگرد لازم است. خدا با یک کسانی همراهی می کند و آن مقدار که باید کوشش کنند، می رسند. بنابراین به آنجا که بایست، می رسند. ما آن امام را داریم. داریم یا نداریم؟ آن امام در آن درجه در اختیار ما هست. رساله های عملیه. کتاب های درس اخلاق همه حرف های آن معلم است. این آقایانی که واسطه هستند، یعنی علما، یک ذره از حرف خودشان را قاطی نمی کنند. درست است؟ هرچه هست امیرالمومنین و امام صادق فرموده اند. پس معلم در اختیار ما هست. بستگی دارد به استعدا شاگرد. من مدام همت را می گویم. همت هم جزء همان استعداد است. استعداد شاگردی دارد که به استادی برسد؟ استعداد شاگردی داشته باشد، یعنی حرف های معلمش را بفهمد و درست و دقیق عمل کند. آن وقت به نتیجه می رسد و خودش هم استاد می شود. یک آقایی بود که من دیدم بودم. اینجاها بود. ایشان شاگرد مرحوم آقای قاضی بود. گفت من یک شب مرحوم آخوند ملاحسین قلی را در خواب دیدم. عرض کردم آقا این استاد ما آقای قاضی انسان کامل است؟ ایشان فرمود به آن معنا که تومی گویی نیست. آدم حرف گوش کند و حرف گوش کند و دقیق گوش کند و کم و زیاد نکند و اجتهاد خودش را در دستورات معلم قاطی نکند، می رسد. باید به کجا برسد؟ به انسان کامل. شیعه انسان کامل است. انسان کامل یعنی شیعه. شیعه امیرالمومنین است. دقیقا پایش را می گذارد جای پای امیرالمومنین. یک داستانی هست که می گوید یک روز باران آمده بود. پیامبر به مسجد آمده بودند. در راه که داشتند می آمدند دیدند، یک جای پا روی زمین است. اما در مسجد هم امیرالمویمنین بود و هم سلمان. سلمان تو چگونه آمدی؟ یک جای پا بیشتر نبود. گفت من دیدم جای پای امیرالمومنین بهترین جای پاست. من دقیقا پایم را گذاشتم جای پای امیرالمومنین. اینگونه. البته این داستان است. اما مطلبش خوب است. پایم را دقیقا جای پای امیرالمومنین گذاشتم. آنجا بهترین جایی بود که کسی پا بگذارد. جایی که امام پا گذاشته است، بهترین جایی است که کسی پایش را آنجا بگذارد. خب. عرض من تمام شد.

یک مساله عرض کنم. می دانید بعضی از آقایان جایز می دانند که گردی صورت باز باشد و بعضی هم احتیاط می کنند. دست هم تا مچ. بیشتر نه. بعضی از آقایان جایز می دانند. البته نگاه را جایز نمی دانند. من نباید نگاه کنم. اما خانم ها می توانند گردی صورت را باز بگذارند. حالا ببینید مرجع تقلیدتان چه می گوید.

یک لهو و لعب حرام داریم. یک لهو و لعب داریم. مثلا اینگونه معنا کنیم. من یک کاری می کنم که سود عقلانی ندارد. شما درس می روید، سود عقلانی دارد یا ندارد؟ دارد. غذا می خورید چطور؟ دارد. می خوابید در حدی که خستگی تان رفع شود. دارد. اما اگر من پای یک سریال می نشینم چه لزومی دارد؟ حرام نیست. این را نمی گویم. البته اگر چیز دیگری درونش باشد ممکن است حرام باشد. مثلا فرض کنید ورزش است. بدن مردها لخت است. حد طبیعی لختی بدن عیب ندارد. اگر زن به قصد لذت به صورت مرد نگاه نکند، عیب ندارد. آن مقداری که به طور طبیعی باز است. اما اگر سینه باز است، نه. اگر دستش باز است، آن ممکن است نباشد. می خواهم عرض کنم اگر اینها درونش است، یک حرف دیگری است که باید طبق ضوابطش عمل شود. اما اصل یک سریال، اگر آدم موسیقی و این جنبه ها را رعایت کند، یک تفریحی است که ممکن است مثلا شما هشت ساعت کار کرده اید و حالا نیم ساعت یک چیزی برای رفع خستگی ببینید. ممکن است این معقول باشد. اگر از شما بپرسند چرا این را نگاه کردی، شما می گویی من خیلی خسته بودم. برای رفع خستگی نگاه کردم؟ اگر آدم بتواند یک چنین حرفی بزند، این جواب معقولی است. اگر نه لهو و لعب غیر حرام است.

اگر گذشته خدمتتان رسیده ام قاعدتا برای محرم یک مطالبی گفته ام. هرچه آدم بیشتر از چشمش مراقبت کند، در ماه محرم می تواند سود بیشتری ببرد و گریه بیشتری بکند. هرچه بیشتر از چشم مراقبت کند. از غذایی که می خورید هم مراقبت کنید. در محرم هرجایی غذا نخورید. تا به پاکی و حلالی آن مطمئن نیستید، غذا نخورید. چون به شدت و به سرعت روی قلب تاثیر می گذارد و قساوت قلب می آورد. غذای ناپاک و غیر حلال. اولین نتیجه اش این است که چشم گریان را از آدم می گیرد. این دهه محرم خیلی می تواند سودبخش باشد. خیلی ها. در حد معجزه آسا می تواند برای معنویت آدم سودبخش باشد. به شرطی که آدم هم در آن دهه مراقبت کند و هم قبلش. مثلا وقتی از خانه به جلسه می روم خیلی جدی مراقبت کنم که چشمم به نامحرم نیفتد. نیفتد. نه نگاه نکنم. نیفتد. چون می دانم اگر چشمم به نامحرم بیفتد، نمی توانم درست حرف بزنم و نمی توانم از روضه ها و عزاداری بهره مند شوم. در آن دهه و بلکه از همین حالا خیلی دقت کنید. غذا و حرف زدن را دقت کنید. آدم می تواند ده دقیقه با یک دوست صحبت کند و پنج تا غیبت کند و چهارتا تهمت بزند. دیگر هیچ چیز برای آدم باقی نمی گذارد. این ها هست. همین مراقبت ها. هرچه بیشتر مراقبت کنید، بهتر است. شاید بهره این ده روز محرم از یک ماه رمضان بیشتر باشد و انسان بهره مند تر باشد. این دهه است ها. غروب روز عاشورا این دهه تمام می شود. بارها و بارها در جلسه شب یازدهم می بینیم جلسه یک طور دیگر است. دقت کردید؟ این دهه خیلی مهم است. گویا حضرت رضا علیه السلام از پدربزرگوارشان نقل می کنند روز اول محرم که می شد ایشان عزادار می شد. نه روضه می خواند و روضه گوش می کرد. عزادار می شد. متاسفانه ما اینگونه نیستیم و عزادار نمی شویم. اگر یک ذره پاک بودیم، عزادار می شدیم. هرچه روزها بیشتر می شد، عزای ایشان بیشتر می شد تا روز عاشورا. در آن روز دیگر ایشان خیلی عزادار بود. فکر می کنم در مفاتیح نوشته. این دهه خیلی مهم است. هیچ روز دیگری را از طرف امام به عنوان روز عزا تعیین شده نداریم. عزاداری ای که می کنیم، طبق دستورات کلی است که فرمودند در حزن ما محزون اند. اما درمورد این دهه دستور خاص داریم. لذا خیلی مهم است.

شما را به خدا می سپارم و امیدوارم خدا به درس خواندن و پاکدامنی شما کمک کند. یک مدرسه است. جمعیتی باشد که امام زمان از آن راضی است. هیچ مایعی نمی خواهد جز پاکدامنی. من پاکدامن باشم، از من راضی است و شما پاکدامن باشید، از شما راضی است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای