جلسه دوشنبه 26/8/393 (درجات پاكدامني)
یک پاکدامنی ریشه همه مقامات است. آن پاکدامنی قابل تحصیل است. ولو امامتش قابل تحصیل نیست، اما پاکدامنی قابل تحصیل است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

قرآن کریم از دو درجه از پاکدامنی صحبت می کند. و سرانجام هردو درجه از پاکدامنی را بهشت دانسته. ما از این نتیجه می گیریم که بهای بهشت پاکدامنی است. تمام. یک حرف برای همیشه عمر آدم بس است. همین حرف بس است. بنده گوینده اگر باور کنم... ترجمه چند آیه را برای شما عرض می کنم. بعد ببینید به همین نتیجه می رسید یا نه. در آیه 67 سوره مبارکه زمر می فرماید: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خدا را آنطور که بایست نشناخته اند. خدای شما چنین است. وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ زمین در روز قیامت به تمامی در قبضه قدرت اوست. مثال ناقص ناقص ناقصش مانند یک سکه کوچکی است که در دست شماست. همه جور می توانید آن را بگردانید. البته این مثال بسیار ناقص است. وَالْأَرْضُ جَمِيعًا زمین به تمامی در قبضه قدرت اوست. يَوْمَ الْقِيَامَةِ * وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ آسمان ها مثل یک طوماری در هم پیچیده شده است و در دست راست، باز بگوییم در دست قدرت الهی است. سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ او از این همه شرکی که من دارم و ما داریم منزه است. سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ در آیه بعد می فرماید: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ در صور دمیده می شود. حالا اگر بخواهیم یک ترجمه ساده ابتدایی عرض کنیم، همگان می میرند. همه موجودات صاحب شعور آسمان ها و همه موجودات صاحب شعور زمین، از آن نفخه می میرند. نفخه اول. إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ مگر آن کسانی که خدا می خواهد. آنها کسانی هستند که حیات شان حیات طبیعی نیست. حیات شان، حیاتی است که خودشان کسب کرده اند. اگر انسان به حیات کسب کرده خودش برسد، در صعقه و نفخه صور اول نمی میرد. چگونه زندگی می کند و چگونه زنده می ماند؟ ماها نمی دانیم. عقل مان نمی رسد. ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى سپس دوباره در صور دمیده می شود. فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ ناگهان خواهیم دید که همگان ایستاده اند و نگاه می کنند. یک توجه. آدم تا زنده است، خواب است. وقتی می میرد بیدار می شود. بعد قیامت به پا می شود و می ایستد. خوابیده. چشمانش باز شده. در قیامت می ایستد. وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ زمین به نور ربَّ روشن می شود. وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ نامه عمل. قاعدتا مقصود نامه عمل است. کتاب نهاده می شود. حالا بفرمایید نامه های عمل. وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ پیامبران به و شاهدان را به صحنه قیامت می آورند. شهدا یعنی شاهدان و شاهدان به معنای شاهدان اعمال است. عرض می کردم الان من اینجا خدمت شما نشسته ام و دارم حرف می زنم و در تمام لحظات زندگی بنده و شما صد نفر شاهد رفتار و اعمال ما هستند. شاهدانی که تا عمق جان مرا می داند و می بیند و شاهد است. شاهدان هم می آیند. البته بعد جریانات محاکمه انسانی است و شاهدان می آیند شهادت می دهند و ممکن است شخص انکار کند و ممکن است چه که بحثش اینجا نیست. خلاصه گذشته است. وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وقتی قضاوت می شود، بین همگان به حق قضاوت می شود. وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ بعد هم می گوید خب چرا لَا يُظْلَمُونَ؟ هیچ کس یک ذره و سر سوزنی مورد ظلم قرار نمی گیرد چون آنچه کرده است به او داده می شود. نه یک ذره کم و نه یک ذره زیاد. بفرمایید هرچه کرده به او تحویل می دهند. آتشی است که خودت ساخته ای. گلستانی است که خودت کاشته ای. در آیه بعد می فرماید: وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ به هرکسی آنچه کرده است داده می شود. به این دلیل هیچ کس مورد ظلم قرار نمی گیرد و حتی سر سوزنی به کسی ظلم نمی شود. چون هرچه کرده به او می دهند. مال خودت. آتش به پا کرد، آتش. وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ او بهتر می داند که آنها چه کرده اند. وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا کسانی که کافرند، به سوی جهنم سوق داده می شود و رانده می شوند. دسته دسته به سوی جهنم می برندشان. حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وقتی به جهنم می رسند، درهای جهنم به رویشان باز می شود. وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا خزنه یعنی ماموران جهنم می گویند أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ آیا پیامبرانی برای شما نیامدند. پیامبرانی از جنس خودتان نیامدند؟ خب. يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ که آیات ربّ شما را برای شما بخوانند. ببینید همه آنچه که از طرف دین به آدمی می رسد، از طرف ربّ می رسد. رب العالمین است که پیامبر فرستاده است. رب العالمین است که کتاب آسمانی فرستاده است. رب العالمین است که بساط دین به پا کرده است. ربوبیت حق مبتنی است. پس همه دین چیزیست برای تربیت آدم. همه دین چیزیست برای تربیت آدم. اگر آدم تن دهد. اگر. يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا این روزی را که شما در پیش دارید، شما را ترسانده باشند. قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ما به شوخی گرفتیم. سوره ملک یادتان هست؟ می گوید اگر تعقل کرده بودی. اگر شنیده بودی یا تعقل کرده بودی. اگر آدم به درجه تعقل برسد، این تعقل غیر از تعقلی است که در ریاضیات است. آدم یک ابتدائیاتی در تفکر دارد. به آن اول الاوائل می گویند. یک ابتدائیاتی در تفکر دارد. تفکری که سرانجامش ریاضیات یا فلسفه یا فیزیک است. یک ابتدائیاتی هم در تشخیص خوبی و بدی دارد. اگر روی آن ابتدائیاتی که اول العقاید ریاضیات کار کند، به ریاضیات پیشرفته ای که امروز در جهان هست می رسد. اگر روی آن یکی کار کند، به یک جایی می رسد. آن هم به یک جایی می رسد. آن جایگاه و سرانجام آن کار بهشت است. یعنی بهای بهشت آن تعقل است. العَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمن وَاکتُسِبَ بِهِ الجَنان. آدم بهشت را با عقل می خرد. کدام عقل؟ آن عقل. عقل دوم. قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ * قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ بد جایگاهی است، جایگاه متکبران. حق را فهمید اما زیر بار نرفت. سختش بود. ماجرای امیرالمومنین چطور بود؟ سی و سه سالش بود. بعد گفتند آقا شما صبر کن یک کمی سنّت بگذرد، ان شاء الله شما هم می رسی. حالا فعلا بزرگ ترهای قومت هستند. آنها باشند. فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ * وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ آنها که تقوا را، حالا مواظبت معنا کنیم. کسانی که مراقبت کردند. ربّت صاحب یک مجموعه دستورات و قوانین هست که این مجموعه قوانین و دستورات همه برای خودت است. برای تربیت توست. من اینها و این دستورات را مراقبت و مراعات کردم. آنهایی که دستورات ربّ خودشان را مراقبت کردند، وَسِيقَ آنها را به سوی بهشت راندند. إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حالا مثلا بفرمایید سوار بر اسب های چطور. اینجا هم دسته دسته. حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا تا به بهشت رسیدند. راه اینها نزدیک است. راه بهشت. از آنجایی که اینها حرکت می کنند تا به بهشت برسند، راه شان نزدیک است. حَتَّى إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ این تکه اصلی عرایض من است. به بهشت می رسند و درهای بهشت برایشان باز می شود. خب چرا باز نشود؟ چرا باز نشود؟ همه درهای بهشت برایشان باز است. وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ خزنه بهشت و ماموران بهشت به آنها می گویند سلام علیکم. خب چه؟ طِبْتُمْ پاک بودید. پاک بودید. پاکیزه بودید. فَادْخُلُوهَا قاعدتا دیگر آشنا هستید. فاء چه فائی است؟ نتیجه. طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا پاک بودید. پس بفرمایید بهشت. شما سرمایه ورود در بهشت را دارید. پاکدامنی است. پاکدامنی سرمایه ورود به بهشت است. فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ وارد بهشت شوید. ثمره و نتیجه پاکی. وارد بهشت شوید و تا ابد در آنجا بمانید. آنجا سرزمین پاکان است. یک چیزی نتیجه می گیریم. صدتا چیز. اما یک چیزی نتیجه می گیریم. گناه و خلاف و بداخلاقی و همه چیزهایی که دست گذاشتند و گفتند بد است، همه صور مختلفی از یک ناپاکی است. ناپاکی های اخلاقی عمیق تر است. ناپاکی های عملی هم ناپاک است. آدم گاهی به جایی می رسد که قرآن در سوره توبه درمورد منافقین دارد. إِنَّهُمْ رِجْسٌ اینها پلیدی هستند. إِنَّهُمْ رِجْسٌ اینها نجاست هستند. تا اینجا. ببینید آدمیزاد تغییر ماهیت می دهد. تغییر ماهیت می دهد. اگر تغییر ماهیت داد، دیگر راهی برای نجاتش نیست. و از آن طرف که فرض بعدی بحث ماست، یک وقت تغییر ماهیت می دهد به سمت پاکی. در پاکی تغییر ماهیت می دهد. یک وقت در بدی تغییر ماهیت می دهد. ببینید پاکی از ذره شروع می شود. ذره ذره. آدم باید از ذره پرهیز کند. هیچ ذره ای را اجازه ندهد. با ناپاکی مقابله کند. بجنگد. البته شرایط زمان ما سخت است. خیلی. از در و دیوار می بارد. اما حالا. هر وقت نشدنی بود، تکلیف نیست. هر وقت امکان نداشت. آن ناپاکی، ناپاکی نمی آورد. مثل گوشت خوک یا مرداری است که وقتی آدم مضطر می شود، به اندازه ای که جانش را نجات دهد از آن می خورد. این ناپاکی نمی آورد. چون اضطرار است. اگر یک چنین جوری شد که تکلیف برداشته شد، خب برداشته شده. اما تا تکلیف موجود است، یعنی هنوز راه باز است و من هنوز قدرت انتخاب و اختیار دارم، باید بجنگم. هرچه جنگ سخت تر باشد، نتیحه اش بیشتر است. هرچه جنگ سخت تر است، نتیجه اش بیشتر است. ثمره پاکی که به بار می آید، عمیق تر خواهد بود. آدم باید به جایی برسد که آن پاکی همه وجود مرا بگیرد. آن تغییر ماهیتی که عرض کردیم، هدف اعلاست. همه انبیاء و اولیاء با داشتن آن درجه پاکی به مقامات رسیده اند. ببینید یک مقاماتی هست که قابل کسب نیست. من نمی توانم مقام امامت را کسب کنم.  نمی توانم مقام رسالت یا نبوت را کسب کنم. اینها موهبت است و اختیارداری اش از جانب خداست. اما سایر مقامات همه بر پاکی مبتنی اند. پاک دامنی که ما نامش را عصمت می گذاریم. هیج امامی نیست مگر اینکه معصوم است. هیچ پیامبر و نبی ای نیست مگر اینکه معصوم است. یک پاکدامنی ریشه همه مقامات است. آن پاکدامنی قابل تحصیل است. ولو امامتش قابل تحصیل نیست، اما پاکدامنی قابل تحصیل است. یک عمری حضرت ابراهیم علیه السلام کوشیده بود. آیه اش را در کم نوری اینجا پیدا نمی کنم. ایشان یک عمری به دنبال یک مرتبتی بود. حالا مثلا عرض می کنیم در تمام نماز شب هایش داشت همین دعا را می کرد. قرآن این دعای حضرت ابراهیم را نقل کرده. در آیه 83 سوره مبارکه شعراء فرمود: وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. مدام دعا می کرد وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. یک جایگاهی را می خواست. آقا این جایگاه ها موهبتی است. کسبی نیست. نه این جایگاه کسبی است. در آیه 130 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ پذیرفتیم. دعای تو را پذیرفتیم. اما حالا اینکه ایشان در آخرت جزء صالحین است را نمی فهمم یعنی چه. آن چیزی که می خواستی را در آخرت به تو می دهیم. آن چهارده نفر، پانزده نفر می شوند. یک نفر دیگر هم به آنها اضافه می شود. البته کسی که از عقب بیاید با کسی که در صف جلو بود فرق می کند. اما در هرصورت به آنها ملحق شده. آقا آنها یک جایگاهی دارند. یک مثال عرض می کنم. خدا کند من بفهمم چه می گویم و بتوانم درست عرض کنم. یک کمی همراهی بفرمایید. یک وقت شما در صحرا هستید و آفتاب تابیده. هیچ سایه ای وجود ندارد. یک وقت در خانه ات هستی. در حیاط منزل هستی. آفتاب تابیده. یک وقت در اتاق هستی. از یک پنجره آفتاب تابیده. از آن پنجره می توان خورشد را زیارت کرد. در حیاط منزل هم می شود خورشید را زیارت کرد. در آن صحرا هم می توان خورشید را زیارت کرد. البته حالا اینجا مثال مان مثال دنیایی و مادی است. شما ببخشید. مثال ناقص است. آنجاییکه از یک پنجره آفتاب می تابد، آدم آفتاب را دیده است. اما در پنجره. آن که در حیاط منزلش آفتاب را دیده است، در یک مساحت پنج در چهار آن را دیده. حالا کم و زیاد. اما وقتی در صحرا آن را دیده، هیچ حد و مرزی نداشته. به بی حدی و بی مرزی آفتاب بر او تابیده است. آن چهارده تن در آن بی مرزی هستند. لذا همیشه رسول خدا مثلا وقتی حمد می کند، می گوید الحمدلله. این آن آفتابی است که هیچ حد و مرزی ندارد. از بزرگ ترین ظهور آفتاب برخوردار است. حضرت ابراهیم چه بود؟ عمرش... او هم در آفتاب است. اما مثلا در یک حیاط است. آرزویش آن بود که به آن صحرای بی حد و مرز برسد. حالا در دعاها دارد که کلامات تامات. آنها برخورداز از کلمه تامه یا بفرمایید برخوردار از اسم اعظم اند. آن چهارده تن از اسم اعظم برخوردارند. کلمه تامه هستند. ایشان همیشه عمرش آرزو داشت به آن جایگاه برسد. گفتند به بهشت که رفتی، کنار آن چهارده تن می روی و آنجا آفتاب برایت به تمامی ظهور خواهد کرد. خدا نصیب مان کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای