جلسه چهارشنبه 19/9/93 (جنود عقل و جهل)
انسان آن وقت به مرتبت عقلانی می رسد که دقیقا طبق دستور عمل می کند و اصلا خطا نمی کند. گناه کاملا پاک می شود.آن وقت آدم به یک مرتبه ای می رسد که از فرشتگان هم برتر است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در دو جلسه گذشته یک مقداری درمورد عقل صحبت کردیم. از آنچه باید بگوییم، اندکی گفته شده. حالا می خواهیم دومرتبه حدیث هفته گذشته را بخوانیم. یک مقدمه عرض کنم. همه حرف هایی که عرض می کنم و هه حرف هایی که ان شاء الله عرض خواهیم کرد، اگر نماز آدم درست نباشد، به درد نمی خورد. نماز آدم باید نماز درست باشد. اولا صحیح قانونی باشد. نماز من باید طبق مساله صحیح باشد. اگر کسی دلش برای نماز خودش نسوزد، این حرف ها را برای چه می شوند؟ قساوت آدم را زیاد می کند.

یکی از دوستان را دیدم که دارد تند تند نماز می خواند که برود. حد اول و کلاس اول باید درست باشد. وقتی آدم حرف های اخلاقی می شنود، باید کلاس اولش درست و تمام باشد. آن وقت یکی از عمده ترین بخش های کلاس اول این است که نماز آدم، نماز درستی باشد. نماز درست بخواند. یکی از نتایج نماز درست این است که عاقبت انسان به خیر می شود. آدمی که نمازش را درست می خواند، عاقبت به خیر می شود.

سماعة بن مهران از اصحاب حضرت صادق علیه السلام می گوید. قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ من خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و مجموعه ای از دوستان حضرت هم خدمت ایشان بودند. فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ آن هفته هم عرض کردم. اینجا از عقل گفته اند و در برابرش جهل را نام برده اند. جهل را در برابر علم نمی گویند. جهل را در برابر عقل می گویند. این یک مساله است. حالا می رسیم. فَقالَ أبو عَبدالله علیه السلام امام صادق علیه السلام فرمود: اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا. عقل و لشکریان عقل را بشناسید. جهل و لشکریان جهل را بشناسید. راه و پیدا می کنید. تَهتَدُوا. هدایت میابید. راه را می شناسید. می فهمید. خب. اینجا توقف کنیم. آن هفته ها هم عرض کردیم. حالا باز یک مقداری منظم تر عرض می کنم. می گویند عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری آن است که دو دوتا چهارتای عالم را می شناسد. مثلا اگر زمین به دور خورشید می گردد یا خورشید به دور زمین می گردد. این فهمی است که عقل نظری آن را به دست آورده است. همان مثال دودوتا چهارتا. دودوتا چهارتا را عقل نظری می فهمد. پایه ریاضیات است دیگر. از یک نقطه بیرون یک خط، بیش از یک خط به موازات آن نمی توان کشید. یا می توان کشید. این پایه ریاضیات است. عقل انسانی این را به صورت ابتدایی و اولیه درک می کند. اگر روی آن بنا بسازد، می تواند تا حد اعلای ریاضیات برود. یعنی کار کند و درس بخواند و کار کند و درس بخواند. اگر بنا نسازد و کار نکند هم نه. اما عقل نظری یک اولیاتی را درک می کند. من دودوتا چهارتا را مثال عرض کردم. معمولا آقایان می گویند اجتماع نقیضین محال است. ارتفاع نقیضین محال است و این جزء اولین ادراکات عقلانی است. به آن اول الاوائل می گویند. پایه همه ادراکات بعدی، اجتماع نقیضین محال است می باشد. یعنی نمی شود الان هم روز باشد هم شب باشد. یا نمی شود بگوییم الان هم روز نیست و هم شب نیست. آدم نمی تواند این را بپذیرد. این جزء اولین ادراکات انسانی است که پایه ادراکات بعدی انسان است. خب. انسان یک ادراکاتی دارد. این درمورد هست های عالم است. وقتی فکر می کند، این پایه اولیه است. یک زمانی هم درمورد باید ها فکر می کند. مثلا ما می گوییم ظلم بد است. نباید ظلم کرد. عدل خوب است باید عدل کرد. این باید و نباید هم از یک عقلی است که ادراک می کند. ما به یک معنا به آن عقل عملی می گوییم. یعنی عقلی که درمورد عمل انسانی قضاوت می کند. یک عقلی است که درمورد بیرون از اختیار آدمی نظر می دهد. مانند اینکه اگر زمین به دور خورشید می گردد، در اختیار ما نیست. اگر هم خورشید به دور زمین می گردد، در اختیار ما نیست. اگر من اولی را فهمیدم، درست فهمیده ام و اگر دومی را فهمیدم، غلط فهمیده ام. بله؟ آن وقت انسان یک مقداری درمورد خوبی ها و بدی ها نظر می دهد. نظر عقلانی می دهد. این به یک معنا عقل عملی است. آن عقلی که ما می خواهیم بگوییم، نه این است و نه آن است. آن عقل چیزی است که آدمی را به عمل وادار می کند. در این عقل ها من می توانم مثلا یک کتاب درمورد عدالت بنویسم. مثلا افلاطون از این نوع چیزها نوشته و رساله دارد. انسان می تواند یک کتابی درمورد عدل بنویسد و در تمام زندگی اش یک بار هم به عدالت رفتار نکرده باشد. می شود. چون فقط فهم است. آدم دارد از یک فهم سخن می گوید. می گوید عدالت خوب است، اما خودش عمل نمی کند. می گوید ظلم بد است و دائما عمل می کند. اگر از تمام ظالمان عالم هم بپرسیم، می گویند عدل خوب است و ظلم بد است. اصلا نمی تواند بگوید ظلم خوب است و عدل بد است. خب. این یک حرف است. این عقلی که ما داریم می گوییم و حدیث دارد آن را بیان می کند، عقلی است که آدمی را به عمل وادار می کند. آن عقل ها آدم را اصلا به عمل وادار نمی کند. یک سلسله ادراکات است. ادراکاتی است درمورد رفتار آدمی و ادراکاتی است درمورد خارج از حیطه قدرت و اختیار آدمی. زمین به دور خورشید می گردد یا خورشید دور زمین می گردد در اختیار من نیست. یکی درست است و یکی درست نیست. اما اصلا در اختیار من نیست. اما اینکه این کار بد است و این کار خوب است، در اختیار من است. ممکن است انجام دهم و ممکن است نکنم. من درمورد این زمینه اختیارات خودم یک ادراکاتی دارم. ممکن است طبق آن عمل کنم یا نکنم. اما اینکه ما می خواهیم عرض کنیم، ارزش آدمی به آن است، آن چیزی است که جز عمل فرض ندارد. اگر شما به این عقل دوم که ما به آن عقل عملی می گوییم، اگر به این عقل عملی دوم برسی، عمل به طور دقیق و صد در صد به دنبالش است. حالا دقت کنید. این یک مقدمه بود. فرمود عقل را بشناسید. جهل را بشناسید. جند عقل و جهل را بشناسید. قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا ما چیزی نمی دانیم مگر شما به ما بیاموزید. اگر به ما یاد دادی، ما بلد هستیم. اگر یاد ندادی، ما چیزی بلد نیستیم. ماها همینطور هستیم. اگر ائمه چیزی به ما بیاموزند، بلد هستیم. چیزی نیاموزند بلد نیستیم. این بلد هستیم و بلد نیستیم، چیست؟ ما با همان عقل هایی که داریم می توانیم کلاه مان را قاضی کنیم و یک سلسله مسائلی را بفهمیم. اما هیچ وقت از خطا ایمن نیستیم. فرق کسی که امام دارد، با کسی که امام ندارد این است که آن کسی که امام ندارد، از خطا ایمن نیست. دو نفر از علمای بزرگ اهل سنت به محضر حضرت صادق علیه السلام آمده بودند. قاعدتا بحث هم شده بود. ایشان فرمودند به شرق و غرب عالم بروید. حرف درست صد در صد دقیق فقط در خانه ما پیدا می شود که به آسمان مرتبط است. شَرّقاً و غَرَباً فإنکما لَن تَجِدا عِلماً صَحیحاً إلّا شَیئاً یَخرُجُ مِن عِندِنا أهل البَیت حرف دقیق و صحیح و صد در صد صحیح فقط نزد ما پیدا می شود که از طرف خدا مسئول رساندن حرف صحیح به مردم هستیم. عرض کردم که خدا به آدمیزاد عقل داده و یک سلسله چیزهایی را می فهمد. اما هیچ وقت از خطا ایمن نیست. اما وقتی نزد اهل بیت رفتیم و حرف اصل آنها را یافتیم، آنجا دیگر ایمن از خطاست. آنجا دیگر اشتباه راه ندارد. چرا؟ چون معصوم است و هرچه بوده از آسمان و از خدای خلقت آموخته است. خب. عرض کرد که آقا ما چیزی نمی دانیم مگر اینکه شما چیزی به ما یاد بدهید. همینطور هم بود. ما اگر ائمه را نداشتیم، صد تا مشکل داشتیم. حالا حضرت حسین علیه السلام را مثال می زنم. اگر ما ایشان را نداشتیم، همه مان به دین یزید بودیم. اسلام ما همان اسلامی بود که یزید به مردم می آموخت. حالا از این بگذریم. شما هر کدام از ائمه را بردارید، باز حرف های آسمان و حرف های صد در صد صحیح به ما نمی رسد. فقط از آن طریق است که حرف های صد در صد به ما می رسد. خب. امام فرمود إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ خدای تبارک و تعالی عقل را خلق فرمود. ببینید ذره ذره اینها معنا داردها. خدای متعال عقل را خلق فرمود. عقل را خلق فرمود، هزار تا حرف درونش هست. چگونه خلق کرد؟ آن چه موجودی بود که خلق کرد؟ خلق اصلا به او می رسید؟ یا او فوق خلقت بود. اینجا می فرماید او اولین خلق از سلسله روحانیین بود. معلوم می شود در عالم یک مجموعه ای از روحانیان هستند، که عقل اولین آنهاست. ما یک فرمایشی از امیرالمومنین داریم که یک مقداری برای فهم این مساله کمک می کند. فرمودند خدای متعال فرشتگان را از عقل خلق کرد. رَکَّبَ فیهِمِ العَقل. فرشتگان را خلق کرد و در آنها عقل ریخت. مانند اینکه یک جایگاهی باشد و فقط در آن عقل ریخته باشند. ساختمان فرشته فقط از عقل بود. خب این به چه معناست؟ کدام فرشته است که اینگونه است؟ فرشتگان درجات بالا اینگونه اند یا همه سلسله فرشتگان اینچنین اند؟ این هم حرف دارد. در هرصورت خدای متعال فرشتگان را از عقل خلق فرمود. حیوانات را از شهوت خلق کرد. چیزی جز غریزه در حیوان وجود ندارد. یک مرتبه بالاتری از غریزه در حیوان وجود ندارد. حیوان هرکاری می کند، بر اساس غریزه می کند. اگر من هم مانند حیوان، هرکاری می کنم، فقط آن چیزهایی باشد که غریزه در خور و خواب و خشم و شهوت حکم می کند و همه به فرمان غریزه باشد، درجه من در حد درجه حیوانات خواهد بود. چون انسان هستم و حیوان هستم، پست تر از حیوان هستم. درمورد انسان فرمودند در انسان هم شهوت قرار داد و هم عقل قرار داد. اگر تحت فرمان مطلق عقل رفت، از فرشته برتر است. اگر فقط تحت فرمان شهوت عمل کرد، که اکثریت خلق عالم چنین اند، آنها از حیوان پست ترند. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ او را از دست راست عرش خلق کرد. از دست راست خلق کرد با کم و زیادش صدتا حرف دارد. او را از نور خودش خلق کرد. عقل را از دست راست عرش و از نور خودش خلق کرد. مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ به او فرمود پشت کن و او پشت کرد. سپس فرمود رو کن و او رو کرد. عقل فرمانبر بود. اصلا عصیان در ساختمانش نیست. معصیت در ساختمانش نیست. اگر من گاهی یک گناهی می کنم، به خاطر این است که تحت فرمان عقل نیستم. فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي من تو را خلقی عظیم خلق کرده ام. مرتبت تو مرتبت بسیار بلندی است. آدمی می تواند به مرتبت عقل برسد. اگر به مرتبت عقل رسید، مرتبت عظیمی پیدا کرده است و بر همه عالم شرافت و برتری یافته است. دستورات شرعی برای این است که شما اشتباه نکنی. در قضاوت های عقلی اشتباه نکنی. خیلی جاها را آدم نمی فهمد. مثلا نمی دانم نماز ظهر چهار رکعت است. ما نمی فهمیم دیگر. با عقل و ادراکات مان نمی فهمیم نماز ظهر چهار رکعت است. باید طبق دستور بخوانیم. یک جاهایی که می فهمیم باز درونش اشتباه داریم. بشر در ادراکاتش اشتباه می کند. یک کمک می خواهد. شرع کمک عقل آدمی است. دقت کنید. می خواهد اشتباه نکند. همه ادراکاتش را تصحیح می کند. وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي من تو را از همه مخلوقاتم گرامی تر داشتم. باز عرض کردیم انسان آن وقت به مرتبت عقلانی می رسد که دقیقا طبق دستور عمل می کند و اصلا خطا نمی کند. گناه کاملا پاک می شود. این مربوط به آن زمانی است که انسان دقیقا طبق دستور عقل عمل کرده است. آن وقت آدم به یک مرتبه ای می رسد که از فرشتگان هم برتر است. ببینید همه این فرشتگان بزرگ، از بزرگ ترین فرشتگان، تحت فرمان امیرالمومنین هستند. حالا اميرالمومنین را مثال می زنیم. تحت فرمان ائمه اند. چرا؟ چون مرتبت انسان به کمال رسیده، انسان تمام شده و پایان یافته در کمال، هزار مرتبه برتر از مرتبت فرشتگان است. باز داستان را بلد هستید. در سفر معراج جبرئیل همراه پیامبر بود و از یک جایی گفت من دیگر نمی توانم از اینجا بالاتر بیایم. انسان جایگاهی دارد و می تواند به آن برسد که فرشته در خیالش نمی گنجد. در داستان حضرت آدم و فرشتگان خداوند فرمود من می خواهم یک نفری را به عنوان خلیفه خودم در روی زمین خلق کنم. وقتی من او را خلق کردم شما او را سجده کنید. در آیه 72 سوره مبارکه صاد می فرماید: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ در برابرش به سجده بیفتید. اینها عرض کردند که ما برای عبادت تو هستیم. همینطور هم هست دیگر. امیرالمومنین می فرمایند اگر سراسر عالم را بگردید، یک جای پا وجود ندارد که یک فرشته ای در حال رکوع و سجده و اینها نباشد. عالم پر از رکوع کنندگان و سجده کنندگان است. به زبان بنده فرمودند این با شما فرق دارد. بعد هم اسماء را به او تعلیم فرمود و فرمود حالا همدیگر را امتحان کنید. به زبان خودم عرض می کنم. آدم یک حرف هایی زد که آنها گفتند ما اصلا نمی فهمیم شما چه می گویی. ما نمی فهمیم. گفتند آدم یک جایی است که شما اصلا توضیح هم بدهید نمی فهمید کجاست. جایگاه آدمی. حضرت آدم به عنوان نمونه انسان، در جایگاهی است که فرشتگان آن را ادراک هم نمی کنند. مانند این حرف هایی که ماها ادراک نمی کنیم، آنها هم آن جایگاه را ادراک نمی کنند. اما ما می توانیم ادراک کنیم. قبلا کوتاهی کرده ایم و حالا یک حرف هایی را می شنویم و متوجه نیستیم. بعد بنده عرض می کردم که حضرت آدم کجا بود؟ جایگاهی که فرشتگان تصورش را هم نداشتند. حالا ادامه اش بود. امیرالمومنین در یک جایگاهی است که حضرت آدم علیه السلام تصورش را هم ندارد. مثلا. انقدر فاصله هست. باز هم یک انسان است. انسان به یک جایگاهی می رود که... این حرفی که سعدی دارد که رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند، این مرتبه نهایی انسان نیست. مرتبه نهایی انسان خیلی بالاتر از این است. فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَ كَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي من تو را به صورت عظیمی خلق کردم و ساختم و پرداختم. و تو را بر همه مخلوقاتم برتری دادم. قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ عقل را از راست عرش و از نور خودش خلق کرد. جهل را از یک دریای شور ظلمانی خلق کرد. مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً از یک دریای شور ظلمانی. همه اینها معنا داردها. شور به معنای مثلا سی درصد نمک داشتن نیست. فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فرمود پشت کن و پشت کرد. ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فرمود بیا، نیامد. جهل اینجا می ماند. جهل در پست ترین عوالم می ماند. عقل کجا می رود؟ تا برترین عوالم می رود. این ادبر و اقبل به چه معناست؟ آی آدم هایی که مایه اولیه عقل را به شما داده ایم به دنیا بروید. خب همه آمدند دیگر. دومرتبه به ملکوت برگردید. عقل به ملکوت برگشت. جهل به دنیا آمد و ماند. این اقبل و ادبر را به این معنا گفته اند. اگر آدم از جهل سرشار باشد، همینجا می ماند. اینجا همان جهنم است. اگر از اینجا نجات یافتی، از جهنم نجات یافتی. هرچه برتر رفتی، به بهشتی برتر راه یافته ای. اگر در درجه عقل برتر شدی، چه؟ فرمودند فرق بین درجات بهشت، اینگونه است. شما چطور به آسمان ها و ستاره ها نگاه می کنی؟ فرق بین یک درجه با درجه دیگر مانند این است که شما از اینجا به ستاره ها نگاه می کنی. انقدر فاصله است. اگر عقل آدم به اندازه یک قدم بیشتر باشد، به یک چیزهایی می رسد که آن پایینی، اصلا به خاطرش خطور نمی کند. داستان حضرت ابراهیم را آن مرتبه عرض کردم. ابراهیم خودش را کشته بود. آن روزی که گفتند برو سر پسرت را ببر، مگر شوخی بود؟ قرآن در آیه 103 سوره مبارکه صافات می فرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا هردوتسلیم فرمان خدا شدند. خیلی عظیم است. اگر آن پسر می گفت نه که نمی شد. نه نگفت. گفت چشم. فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ خداوند فرمود ما که آدم کشی نمی خواهیم. می خواستیم خودت [نفست] را بکشی. تو هم کشتی. وقتی سر پسرت را گذاشتی لب باغچه، [یعنی خودت را کشتی.] بعضی از اولیاء هم بوده اند که سر پسرشان را گذاشته اند لب باغچه. آیه دیگر درمورد حضرت ابراهیم چه بود؟ در آیه 130 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ آنجا پانزده تن شدند. چهارده نفر بودند. بعد از اینکه ابراهیم از این امتحان سربلند بیرون آمد، پانزده نفر شدند. ما خیلی هستیم ها. اگر پرواز کنیم بلندترین پروازمان این است که از یک غذای خوشمزه ای بپذریم. پرواز انسانی اینجاهاست. این اولین قدم از پا گذاشتن روی غرایز است. اولین قدم است. به ابراهیم گفتند از سر جان بگذر. خیلی وقت است از آن گذشتیم. گفتند از هرچه داری، بگذر. خب از آن هم که مدت هاست گذشته ایم. در جریان پسر. اول گفته بودند زن و بچه ات را در بیابان بگذار و بیا. یک بیابانی که نه یک ذره علف در آن است و نه آب. خیلی است. قرآن در آیه 37 سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ خدایا من زن و بچه ام را در بیابان گذاشتم ها. اینجا هیچ چیز پیدا نمی شودها. همان پسر شانزده هفده ساله شده و گفتند حالا سر آن پسرت را برایم بیاور. به زبان خودمان عرض می کنم. از بس که عشق داشت برود کنار امیرالمومنین بنشیند. مگر شوخی است. داستانی را مرتبه دیگر برایتان عرض کردم. یک آقایی در تبریز بود که با ارواح ارتباط داشت. از اینهایی که جن گیری کرده اند نبود. ساختماناً ارتباط داشت. یک وقتی روح ارسطو را احضار کرده بود که آقا من می خواهم خدمت شما فلسفه بخوانم. ایشان فرموده بود آقا ارسطو الان در قم زندگی می کند باید به قم بروی و آنجا خدمت شان درس بخوانی. علامه طباطبایی قم بود. یک اخوی داشتند که او تبریز بود. یا باید بروی نزد ایشان یا آن او. اگر می خواهی فلسفه بخوانی، باید به آنجا بروی. فلسفه آنها پخته تر است. حالا این داستان بود. بعد به این مناسبت ها، به دلایل دیگر یا چه، یک وقتی پدر مرحوم طباطبایی را احضار کرده بود و ایشان صحبت کرده بود و گله کرده بودند. گفتند پسر من تفسیر المیزان را نوشته. تفسیر المیزان خیلی است. یک ذره از ثوابش را به من نداده. خب می خواستی یک ذره از ثوابش را به من هم بدهی. گذشته بود تا این خبر با واسطه یا خودش آمده بود خدمت آقا و اینگونه عرض کرده بود. فرموده بود من اصلا فکر نمی کردم ثواب دارد. بیست جلد نوشتی و فقط نوشتنش بیست سال طول کشیده. فرمود من فکر نمی کردم ثواب دارد. اگر ثواب دارد، همه اش برای پدرم. دوتا حرف است ها. آدم بخیل را که به آنجا راه نمی دهند. آدم سخی، به اول فقیری که می رسد، هرچه در جیبش هست را می دهد. نمی گذارد برای بعدی. اصلا برای فقیر بعدی نمی گذارد. من گیر هستم. مثلا اگر در خمس گیر هستم. بابا خمس واجب است. اصلا این یک پنجم متعلق به تو نیست. وقتی درآمد یافتی، این یک پنجم متعلق به تو نیست، باید به صاحبش بدهی. در آیه 41 سوره مبارکه انفال می فرماید: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَی. مال آنهاست. مال آنهاست. اصلا متعلق به تو نیست. لذا بعضی از مراجع می گویند اگر شما با این مال چیزی بخرید، چون یک پنجمش متعلق به شما نیست، اصلا این معامله خراب است. اگر من این عبا را با پول خمس نداده بخرم، اصلا معامله اش صحیح نیست. بنابراین شما نمی توانی با این نماز بخوانی. یک پنجمش متعلق به مردم است. مثلا.

خلاصه علامه طباطبایی گفتند همه ثواب تفسیر المیزان برای پدرم. در هرصورت. آن بنده خدا این چیزها را دنبال می کرد دیگر. خواسته بود بعضی از بزرگان را ببیند. گفته بودند دست به آنها نمی رسد. نکته عرضم همین بود. دست کسی به آنها نمی رسد. از علمای بزرگ ها. دست ما به آنها نمی رسد. آنها دائما در محضر امیرالمومنین هستند. اینکه دائما در محضر امیرالمومنین هستند، یعنی چقدر زحمت کشیده؟ شما نمی دانید. با خودش چکار کرده؟ در حدیث معراج دارد که آن آدم ها روزی هفتاد بار می میرند و زنده می شوند. شهید دیگر. در عالم از شهید بالاتر که نداریم. می رود روی مین و بعد هم پرواز می کند. یک بار. این روزی هفتاد بار روی مین می رود و می آید. یعنی چه؟ خب به ما چه ربطی دارد؟ مال ما نیست که. چقدر به آن آدم ها سخت می گذرد و چقدر سختی تحمل می کنند. سرانجامش چه می شود؟ سرانجامش همین می شود. درمورد حاج آقای حق شناس گفته بودند ایشان مامور است در سخت ترین مواقف قیامت باشد و به دوستان امیرالمومنین برای عبور از آن موقف کمک کند. می گویند عقبه. عقبات قیامت. متاسفانه فراموش کرده ام که چه کسی این را درمورد ایشان گفت. سخت ترین عقبات قیامت، یعنی گردنه ها. شما باید از این گردنه ها عبور کنید تا به بهشت برسید. ایشان آنجاست و به دوستان امیرالمومنین کمک می کند. این دیگر کجاست؟

در ادامه روایت می فرماید: فَقَالَ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ به جهل فرمود تو کبر ورزیدی. فَلَعَنَهُ او را لعنت کرد. لعنت کرد، یعنی او را از رحمت خودش دور داشت و کنار زد. به زحمت خدا نمی رسد. آدم با تکبر به رحمت خدا نمی رسد. ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ جُنْداً سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. وقتی جهل دید خدای متعال برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد، گفت خب من هم هستم. خدای متعال برای او هم هفتاد و پنج لشکر قرار داد. همه صفات بد لشکر جهل هستند. البته هفته پیش هم عرض کردیم. همه چیزهای بد جهل است. حالا اینجا تکبر را مثال زدیم. تکبر جهل است. در مقابل تکبر چیست؟ تواضع. تواضع عقل است. اگر شما متواضع هستی، عقل داری. به این می گویند عقل. پس این با عقل نظری و آن یکی عقل فرق دارد. آدمی که صفت تواضع دارد، تواضع از او برمی آید. هیچ وقت تکبر نمی کند. همیشه تواضع می کند. سخاوت عقل است. حالا می خواستم این نکته را عرض کنم. این سخاوت و این تواضع یک ادراک و یک نوع فهم است. حالا شجاعت را مثال می زنم. شجاعت یک فهم است. اینها به نظر شما چیزی نمی آید. امیرالمومنین فرمودند اگر همه عرب پشت به پشت هم بدهند و مقابل من بیایند، اینها به نظر من چیزی نمی آیند و از اینها نمی ترسم. این چیست آقا؟ یک فهم است. یک عقل است. سخاوت یک فهم است. من آن فهم را ندارم. تواضع یک فهم است. من ندارم. اگر آن را داشتی، جایت در مغز بهشت است. نه. مغز بهشت هم جایت نیست. خود آن سخاوت و خود آن تواضع بهشت است. آخر دو نوع بهشت داریم دیگر. الان داشتیم با آن دوستمان درهمین مورد صحبت می کردیم. حالا دو نوع هم نه. صد نوع. اما حالا فعلا. یک بهشت در دلت است. آدمی که در بهشت است، یک بهشتی در دلش است. آدمی که خدایی نکرده در جهنم است، یک جهنم در دلش است. در آیه 6 و 7 سوره مبارکه همزه می فرماید: نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ این آتش در دل شعله می کشد. حالا مثال خیلی دم دستی اش که ممکن است ما در این عالم چشیده باشیم، حسادت است. حسادت یک آتش است. دارد من را می سوزاند. پس یک جهنم بیرونی داریم. یک جهنم درونی داریم. یک بهشت بیرونی داریم و یک بهشت درونی داریم. همانطور که یک آتشی در دل شعله می کشد، یک بهشتی در دلش است که نمی دانیم یعنی چه. اگر آدم از این صفات خوب برخوردار شود، همینجا به آن بهشت می رسد. اول یک چیزی عرض کردم. اگر آدم نمازش را درست نخواند، این حرف ها به چه درد می خورد؟ به هیچ درد. آدم باید نمازش را درست بخواند. چشمش باید درست باشد. گوشش درست باشد. من با جوان ها و نوجوان ها برخورد کرده ام. نمی توانند موسیقی گوش ندهند. نمی توانند. چرا نمی توانند؟ غریزه حاکم است. موسیقی در آن غریزه زیبا به نظر می آید. در حدی است که اختیار را از این می گیرد و مغلوب غریزه اش می شود. نمی شود. آدم باید چشم و گوش و زبان و شکمش را حفظ کند. خیلی است ها. آدم نباید هیچ کدام اینها را بی اختیار انجام دهد. گاهی من گرسنه ام و غذا هم خوشمزه است. بی اختیار می شوم. این بد است. نه اینکه وقتی گرسنه شدید، غذای خوشمزه نخورید. نه. اگر بخوری عیب ندارد. اگر بی اختیار شوی، عیب دارد. چند بار مثال گاو گوسفند را عرض کردم. آن دوستمان که آشنا بود گفت گاو و گوسفند وقتی به یونجه تازه می رسند، انقدر می خورند تا منفجر شوند. جدا. شوخی نبود. می گفت اگر اینطور شد، باید این کار را کرد و آن کار را کرد. اما اگر یونجه خشک باشد نه. اینطور نیست. به اندازه می خورد. اگر من هم همینطور باشم که. گفتند سر حیوانات را رو به زمین خلق کرده اند. اما سر انسان را بلند خلق کرده اند. شما نباید به زمین سجده کنی. باید روی زمین سجده کنی. بله؟ به زمین سجده کردن غلط است. باید به خدا سجده کنی. بر روی زمین. نه به زمین. من زمین را نمی پرستم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای