جلسه چهارشنبه 99/7/23
کلمه طیب آن حقیقتی ست که شما از توحید و عقاید دارید. باطن شما منور به نور توحید است. به قیامت یقین داری. به این که خدا کافی است یقین داری. خدای کافی. اگر آدم به خدای کافی معتقد باشد دیگر نه از چیزی می ترسد و نه هیچ چیز.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

آدمیزاد یک دعوت دارد برای اعلی علیین. حالا اعلی علیین چیست؟ ما نمی دانیم چیست.  فرض کنید بالاترین بالاترها. در بهشت است اما در بالاترین قسمت های بهشت که قاعده اش این است که هرچه بالاتر است، زیباتر است. پاکیزه تر است. لذت بخش تر است. راحتی بیشتر دارد و لذایذ معنوی بیشتر. آنجاها یک لذایذی برای انسان فرض دارد که لفظ مستی لفظ بد و پست و کوچکی ست که بخواهیم برای آنها به کار ببریم. یک درجه ای از شعور در عین مستی. عرض کردم لفظ مستی در عرف زبان بشری خیلی بد و پست و پلید است. اما یک چیزی که متاسفانه ما لفظ دیگری به جایش نداریم و در عین شعور و فهم و ادراک است. البته یک همچین آدمی دیگر از خودش یاد نمی کند. ما هستیم و لذت می بریم. ما هستیم و درک می کنیم. ما هستیم و مثلا... اما آنجا ما هستیم نیست. در یک ما نیستیم و غرقی ست. عرض می کنم الفاظ همه اش الفاظ بشری و کوچک و حقیر است. ما هستیم. غرق لذتیم. غرق. نمی دانیم چه بگوییم. یعنی آنچه که آنجا هست نه می فهمیم نه می توانیم حتی یک ذره اش را بگوییم. این الفاظی که داریم برای رساندن آن مطلب کافی و وافی نیست. در آیه [10] شریفه سوره فاطر می فرماید: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه. به سوی او بالا می روند. یعنی به سوی خدا. کلمه طیب به سوی خدا بالا می رود. کلمه طیب آن حقیقتی ست که شما از توحید و عقاید دارید. باطن شما منور به نور توحید است. به قیامت یقین داری. به این که خدا کافی است یقین داری. خدای کافی. اگر آدم به خدای کافی معتقد باشد دیگر نه از چیزی می ترسد و نه هیچ چیز. خدا کافی است. برای همه چیز کافی است. یک کسی به همچین چیزی یقین دارد. این آن حقیقت آدم را تشکیل می دهد. شعر می گوید که ای برادر تو همه اندیشه ای. بفرمایید ای برادر تو همه یقینی هست که داری. آن معرفتی است که داری. تو، تو، یعنی شما، شخصیت واقعی شما تنت که نیست که. یک چیز دیگر است. حقیقت آن چیز دیگر آن یقینی است که دارد. حالا چقدر دارد؟ اگر ضعیف است، خب یک حقیقت ضعیفی دارد. اگر قوی ست، یک حقیقت قوی ای دارد. اگر معرفت دارد، حقیقت آدم آن معرفت است. این شعر، شعر خوبی ست. ای برادر تو همه اندیشه ای. تو همه آن یقینی ست که داری. تو همه آن معرفتی ست که داری. یا خدایی نکرده، تو همه آن شکی ست که داری. یعنی ساختمان واقعی تو شک است. یا ساختمان واقعی تو یقین است. یک یقین متعالی. یقین به وجود خدا. یقین به رازق بودن خدا. یقین به کافی بودن خدا. این آن حقیقت شماست. إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ. دائم این حقیقت می رود بالا. می رود بالا، می رود بالا. تا برسد به آن غرق. حالت غرقی. که دیگر چیزی از خودش به یاد نمی آورد. این چقدر است؟ تا بینهایت. می شود آدم تا بینهایت غرق شود. وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه. این حقیقت شما که یقین شاست، این حقیقت شما که معرفت شماست، این با عمل صالح درست می شود و بالا می رود. درست می شود وبالا می رود. هرچه من عمل صالح می کنم، شکم برطرف می شود. هرچه بلا می کشم، شکم برطرف می شود. تا به یقین می رسم. بستگی دارد به کاری که شما می کنی. شما سحر بیدار می شوی؟ نیم ساعت. اگر نیم ساعت می شود، خب این نیم ساعت اندازه خودش برای شما به بار می آورد. وزن به بار می آورد. حقیقت به بار می آورد. اگر یک ساعت بیدار می شوی، اگر دوساعت بیدار می شوی، اگر سه ساعت بیدار می شوی. مگر می شود آدم سه ساعت به اذان بیدار شود؟ یک دوستی  داشتیم که یادم است ماه رمضان افطار می کرد و می خوابید. ایشان در مسجد امین الدوله حجره داشت. آنجا شب ها احیاء بود. مثلا از ساعت یازده تا دوازده برای قرآن خواندن می آمدند. ساعت دوازده آقای منبری مثلا آقای آسید احمد آقای نجفی برای منبر می آمد. تا یک. آسید علی آقای قاری که در خواندن دعاهای ماه رمضان جانشین مرحوم آشیخ محمد حسین بود، می آمد. آشیخ محمدحسین وصیت کرده بود که ایشان دعاها را بخواند. ایشان می آمد دعا می خواند. یک شب دعای افتتاح می خواندند. دعای ابوحمزه را تقسیم می کردند. این دوست ما هم از آن وقتی که مریدهای بیداری سحر می آمدند، بیدار می شد و در حجره اش تا صبح بیدار بود. نماز شبش چهار رکعت نماز جعفر بود. چهار رکعتش نماز امیرالمومنین بود که هر رکعتش پنجاه قل هو الله دارد. بعد هم به جای نماز شفع، نماز امام زمان که صد ایاک نعبد و ایاک نستعین دارد می خواند. بعد هم آن یک رکعت نماز وتر را می خواند که سیصد بار العفو بگوید و هفتاد بار استغفار کند و مثلا یک جمعیتی را دعا کند. در لابلای این نمازها هم دعای یستشیر می خواند، دعای مشلول می خواند، دعای چه می خواند، دعای... یک وقت هایی ایشان شش ساعت بیدار بود. شاید همین ماه رمضان هایش بود. نمی دانم. قاعدتا بعد از نماز صبح می خوابید. شب دوسه ساعت خوابیده بود و دوسه ساعت هم صبح خوابیده بود. در طول روز هم به کارهای دیگر مشغول بود. اگر کسی اینجوری کار کند. اما نه یک سال ها. نه یک هفته، نه یک روز، نه یک شب. این وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه. آن یقین او را بالا می برد. یقین که حقیقت او را تشکیل می دهد، او را بالا می برد. مدام از زوائد و شوائب پاک می کند. تطهیر می کند. آن یقین را تطهیر می کند. دائم پاکیزه تر می شود. نورانی تر می شود. قوت بیشتری پیدا می کند. تا به شهود می رسد. می شود یقین شهودی. و بعد حق الیقین. مثال حق الیقین را می گویند مانند کسی که در آتش افتاده. چقدر از آتش خبر دارد؟ با همه وجودش از آتش خبر دارد. یکی گرمای آتش را می بیند و می چشد. با فاصله. یکی از دور دودش را می بیند. یکی در آتش می افتد و مثلا جزقاله می شود. آن به حق الیقین می رسد. آنجا، جایی است که آدم از خودش هیچ خبر ندارد. هیچ خبر ندارد. در شعر صائب هست که عالم بی خبری. یک همچین چیزی. آدم خودش را فراموش کرده. خودش را فراموش کرده. عالم بی خبری طُرف بهشتی بوده است.  یک بهشت تحفه ای بوده. نه از این بهشت ها. طُرف بهشتی بوده است. بعد می گوید صد حیف که ما دیر خبردار شدیم. می گوید عالم بی خبری چقدر قیمت دارد. چقدر ارزش دارد. این ثمره عمل صالح است. ثمره عمل صالح  است. شما صد در صد از گناه مراقبت کنید. به طور جدی. گناه اصلا در شبانه روزی وجود نداشته باشد. حتی یک نیم نگاه هم به نامحرم نکرده باشی. یک کلمه سرد و یخ نگفته باشی. یک کلمه سرد و یخ نگفته باشی. من یادم است قدیم ها تلفن زنگ می زد. من برمی داشتم. حالا او سلام می کرد یا من سلام می کردم. درهرصورت سلامم، سلام یخ بود. تا بعدها یک بزرگواری را دیدم که برای استخاره به ایشان تلفن می کردند. من به کسی که برای استخاره تلفن می کرد جواب میدادم دیگر. جواب یخ. آن بزرگوار را که دیدم، دیدم گوشی را برمی دارد و گرم می گوید سلام علیکم. بعد هم آن طرف می گوید که یک استخاره بفرمایید. ایشان می گوید چشم. یک چشم خوب. یک سلام خوب. من گفتم خب هر سلامی که این می کند، یک چیزی برایش می نویسند. اگر سلام یخ بکنی، جواب یخ بدهی، خب جواب یخ برایت می نویسند دیگر. اگر جواب گرم بدهی، جواب گرم می نویسند. انقدر حساب دارد. وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ، آن سلام سرد معلوم نیست عمل صالح حساب شود. اما سلام گرم، اگرخودت هم پیش سلام شوی که دیگر خیلی بیشتر. آن طرف خوشحال می شود که شما به او سلام کردی، آن هم گرم. یک آدمی که به او اعتماد دارد، تا تلفن کرد، او سلام کرد. پیش سلام شد و گرم سلام کرد. بعد هم وقتی گفت برای من یک استخاره بکنید گفت چشم. یک چشم خیلی خوب. خب اینها حساب می شود. این روزی پانصد تا سلام می کند. مثلا. نمی دانم دیگر. هر دو سه دقیقه یک تلفن به ایشان می کردند. خدا رحمتش کند. وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه. او را، بفرمایید که کلمه طیبه او را، یعنی عقاید درست او را، هی بالا می برد. یعنی عقیده درست وقتی بالا می رود، قدرت می گیرد. شوائب آن حذف می شود. تمیز می شود. پاکیزه می شود. خالص می شود. یک یقین خالص. ببینید مثلا حضرت ابالفضل علیه السلام هر تیری که به بدنش می خورد، خب تیر با شدت می خورد دیگر. یعنی بدن یک تکان می خورد. اما چون یقین هست، شخصیتش تکان نمی خورد. تنش تکان می خورد. اینجوری می شود. اگر عالم زلزله شود، [ایشان تکان نمی خورد.] یک روزی عالم زلزله می شود دیگر. [در آیه 1 سوزه حج] در مقدمه قیامت [می فرماید:] إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ. شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ. قرآن می فرماید شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ. یک زلزله می شود. عالم زلزله می شود. نه در یک ناحیه کوچک از زمین زلزله شود. هیچ فرقی به حالش نمی کند. از بس شخصیت سنگین شده. با چه سنگین شده؟ با عمل صالح. اگر شما که کار می کنی، این کارت را به قصد قربت بکنی، کارت، کسبت را به قصد قربت بکنی، یعنی باری خدمت به مسلمان ها، برای خدمت به مردم، برای خدمت به مومنین، این کاری که می کنی، عمل صالح است. هرلحظه دارد شمارا رفعت می خبشد. اگر آدم روی زمین بماند، دلبسته زمین باشد و روی زمین بماند، بعدها مشکل پیش می آید. اما اگر از زمین برخیزد و بالا برود، یَرْفَعُه. عمل صالح او، او را بالا برده است. خب. از خطر جسته. از دست شیطان هم جسته. چون شیطان بر کره زمین سلطنت می کند. از تحت سلطنت او بیرون رفته. آنجا که سلطنت شیطان نیست، راحتی ست. آنجا که دشمن نیست، مثلا شما به جبهه رفتی و دشمن نیست. خب نه گلوله ای خواهد آمد، نه توپی می آید. نه هیچی. هیچ زحمتی ندارد. شما کاملا راحتی. شب راحت می خوابی. روز هم راحت هستی. آنجا که دشمن نیست، راحتی است. تا برسد به آنجا که دوست هست. یقین شما به آنجایی برسد که به آن اعلی علیین برسید. آنجا همه چیزهای خوب هست. ما نه اندازه اش را می دانیم. نه تعدادش را می دانیم. نه عمقش را می دانیم. خدا نصیب کند.

 خدا این بلا رااز این کشور دور کند. خدا این بلا را از این کشور دور کند. از عالم اسلام دور کند. خدا مرحمتا رهبر ما را برای ما نگاه دارد.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

نام مبارک حضرت ابالفضل را بردیم. من عرض می کنم، حالا این را شاید می گوییم. اما کاملا شایسته است. اصلا تیرهایی که بدن ابالفضل علیه السلام وارد می شد، دردی نداشت. چون یک فقط یک نیت داشت. فقط فکرش این بود که آب را به خیمه ها برساند. این بچه های تشنه، دلسوخته و جگر سوخته را سیراب کند. فقط فکرش همین بود. بنابراین تیرهایی که می آمد، بگوییم شاید و شایسته است که این باشد، اصلا احساس نمی کرد. اما آن وقتی که تیر به مشک آب برخورد کرد و آب ها به زمین ریخت، او ناامید شد. از آرزویش دست کشید. حالا دیگر جای همه تیرها درد می کرد. جای همه تیرها درد می کرد. چندتا تیر در بندش بود؟ نمی دانیم. گفتند سارکالقنفذ. مثل خارپشت شده بود. آن خارپشت تمام بدنش آن تیرها و خارهایی است که دارد. تمام بدن. تمام بدنش پر از تیر بود. حالا همه بدن درد گرفت. یک وقت دردش کامل شد که دیگر از پا افتاد. آن وقتی که آن کسی که عمود به دست داشت، با عمود به فرق سر ایشان زد. دیگر همه توانایی اش را از دست داد. حالا با اینکه بدن پر از تیر بود هنوز می توانست روی اسب بنشیند. فقط متحر بود که چکار کند. نمی دانست که باید چکار کند. این عمود آهنین تکلیفش را مشخص کرد که تو باید با این تیرها به سوی زمین بروی. با صورت به زمین بخوری. تیرها یک بار دیگر در بدنت فرو برود. نمی دانیم وقتی که امام حسین به بالای سر ایشان آمد، می توانست برادرش را تشخیص بدهد؟ می توانست برادرش را ببیند؟ می توانست صدای برادرش را بشنود که دارد می گوید دیگر ناامید شدم. این ناامید شدن را می شنید؟ کمرم شکست را می شنید. نمی دانیم. عمود آهن به فرق سر آدم بخورد، فرق را بشکافد، مغز آدم را پخش کند، دیگر چیزی از درک می ماند؟ نمی دانیم.

السلام علیکم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم

خدایا از همه گناهان ما، از همه گناهان دوستان، اقربا، وابستگان، مردم شهر ما، مردم کشور ما، گذشتگان ما، درگذر. شایسته کرم، رحمت و مغفرت بی نهایت تو هست که با دعای یک گنهکار ضعیفی مثل این بنده رو سیاه، از همه گناهان ما درگذری. در امر فرج و ظهور ولی ات تعجیل و تسهیل بفرما. فرجش را اصلاح بفرما. مشکلات و موانع فرجش را برطرف بفرما. قلب مبارکش را به فرجش شادمان بفرما. حوائج آن حضرت و حوائج همه دوستانش، حوائج اهل مجلس ما را فوق رغبت شان برآورده به خیر و عافیت بفرما. اموات ما، ذوی الحقوق ما، پدر و مادران ما، معلمین و اساتید ما، کسانی که در این مجلس بوده اند و دست شان از دنیا کوتاه شده است، غریق بهار رحمت و مغفرت و رضایت خودت قرار بده. مریض های اهل اسلام، مریض های منظور نظر، مریض های منظور نظر و همه مریض های جدید و مریض های قدیم، مریض های کشور مارا، مریض های مسلمان را، شفای خیر، عاجل، کامل عنایت بفرما. این بلا و این ویروس را از کشور ما دور بفرما. به فضل و کرمت دور بفرما. به فضل و کرمت دور بفرما. ما را لحظه و کمتر از لحظه ای به خودمان وامگذار. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. عمر ما را به رضایت کامل خودت پایان بفرما. با پاکی کامل ختم بفرما. با پاکی کامل ختم بفرما. ذوی الحقوق ما را حاجت روا بفرما. از گناهانشان درگذر. حوائج شان را برآورده به خیر بفرما. هرکس التماس دعاگفته حاجت روا بفرما. ما را لحظه ای به خودمان وامگذار. توفیق زیارت عتبات عالیات را به تکرار، به تکرار و با عافیت کامل نصیب همه ما بگردان. به احسان و کرمت نصیب بفرما. به احسان و کرمت نصیب بفرما. رهبر بزرگوار ما را طول عمر و عزت، و عزت بیشتر و قوت وسلامت بیشتر، نفوذ کلام بیشتر مرحمت بفرما. سایه اش را بر سر ما مستدام بدار. تا عصر ظهور و سلطنت و دولت حضرت مهدی ایشان را، نعمت وجود ایشان را برای ما نگاه دار. ایشان را از همه بلاها حفظ بفرما. کشور ما را از همه بلاها حفظ بفرما. امنیت و عافیت بر کشور ما نازل بفرما. حاکم بفرما. وسعت رزق، ارزانی ارزاق مرحمت بفرما. آنهایی که برای این کشور دشمنی می کنند، از خراج و داخل، خار و ذلیل بفرما. نیست و نابود بفرما.باز هم عرض می کنیم ما را عاقبت به خیر، عاقبت به خیر، عاقبت با عافیت مرحمت بفرما. عافیت کامل مرحمت بفرما.

به جاه محمد و آله. صل علی محمد وآله. صل علی محمد وآله.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای