اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. وَأَنذِرهُم يَومَ الحَسرَةِ إِذ قُضِيَ الأَمرُ وَهُم في غَفلَةٍ وَهُم لا يُؤمِنونَ [آیه 39 سوره مریم] مردم را، ایشان را انذار کن، از یک روزی که آن روز، روز حسرت است. روز حسرت است. مقداری که آدم حسرت می خورد چقدر است؟ در حد روز قیامت. اگر اینجا حسرت یک کمی زیاد شود، قلب آدم تحمل نمی کند و آدم سکته می کند و از دنیا می رود. آنجا همه حسرت را می کشد و می تواند تحمل کند. ساختمان آن عالم است. مثل این عالم نیست. دیگر مرگی در کار نیست. شما حسرت را با تمام درد و رنجش می کشی. می گویند چرا اینها به این حسرت می رسند؟ چون کار تمام شده. تعیین تکلیف شده. آن که باید به جهنم برود، می داند باید به جهنم برود. بروبرگرد ندارد. آن که باید به بهشت برود و باید به درجه اول بهشت برود، حسرت دارد که خدایا ای کاش من کاری کرده بودم. ای کاش یک کاری کرده بودم، یک جای بیشتر و بالاتری می رفتم. آن که درجه دو است، حسرت درجه سه را می خورد. مگر کسی همه آنچه باید بکند، کرده باشد. ببینید آن روز هم عرض کردیم این آیه درمورد رسول خداست و خیلی مهم است. مقام منیع و بی نظیر و بی مثال ایشان را. [آیه 196 سوره اعراف] إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ. ولی من منحصرا خداست. الله است. یعنی اسم اعظم. من در تحت ولایت و تربیت و پرورش اسم اعظم هستم. دیگر بالاتر از این مقامی نیست. همه آنچه که ایشان باید به دست می آورده، به دست آورده. هیچ جای خالی در شخصیتش نیست که حسرت بخورد. فقط آن آدم حسرت نمی خورد. بعد می فرماید و ... وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. این ولایت عمومیت هم دارد. شخص باید فقط درستی بیاورد. يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ. باید درستی بیاورد. اگر درستی به درگاه خدا بیاورد، ولایت الهی درموردش اعمال می شود. به مقداری که شما درست کار کردی. اعمال ولایت می شود. شما می توانی به آنجایی برسی که دیگر حسرت نخوری. می شود. حاج آقای حق شناس فرموده بود هرچه آرزو داشتم رسیدم. هرچه آرزو داشتم. خب او هم می دانسته که چه آرزو کند. آرزو من یک چلوکباب است و یک رخت خواب نرمی است و یک سلام مردم است و اینها. قدم انقدر است. شما آرزویت این است که در دیپلم شاگرد اول بشوی. همین. این آرزو خوب است. اما کم است. او نهایت آرزو را داشته بود. حاج آقای حق شناس را می گویم. و به آن رسیده بود. من بقیه اش را نمی دانم که چه و چجوری و کجا. آن آقا گفته بود که دو نفرند که دستم به آنها نمی رسد. هرکس را که می خواستند می توانسته احضار کند. حالا لفظ احضار اصلا خیلی هم درست نیست. احضار ارواح لفظش خیلی درست نیست. اینهایی که در کشور ما و اینجاها احضار ارواح می کنند، با جن مرتبط اند. جن، بازی شان می دهد. احضار ارواح یعنی ارتباط با ارواح. ایشان گفته من با همه کس می توانم ارتباط برقرار کنم جز دو نفر. سید بن طاووس و سید بحرالعلوم. چرا؟ چون آنها دائما در محضر امیرالمومنین اند. دائما. یعنی به همه آرزوهایش رسیده. حالا حاج آقای حق شناس هم شدی سومی اینها؟ نمی دانم. اگر به آنجا برسی، خب به همه آرزوهایت رسیدی. اگر نرسی، حسرت است. هی می گوید ای کاش... آن جلسه ای که من گفتم بیا، می آمدم. آنجا مثلا گفتند یک غذا درست کن، غذا را درست می کردم. این صدقه را که می گفتند بده، ای کاش می دادم. آن شب یک کمی خسته بودم. خیلی حال نماز شب را نداشتم. خوابیدم. ای کاش نمی خوابیدم. چون یک کمی فشار می آوردم می توانستم نماز شب بخوانم. نماز جماعت را ترک نمی کنم. ای کاش آن یک جلسه، یک جلسه نرفتم ای کاش آن یک جلسه را هم می رفتم. داستانی دارد. میگوید اسکند به وادی ظلمات رسید. حالا مثلا فرض کن اسکندر. به یارانش گفت به این صحرا که می رویم، شما از این سنگ ریزه هایی که زیر پایتان است جمع کنید. هرچه می توانید جمع کنید. رفتند و صحرا را گذراندند و هرکس هم... آدم خوب است حرف گوش کن باشد. آن که حرف گوش کن بود، هرچه توانسته بود جمع کرده بود. آن که نصفه حرف گوش کن بود، نصفه جمع کرده بود. بعضی ها هم که عمرشان را به بازی می گذرانند، عبور کرده بودند و به آن طرف صحرای ظلمات رفته بودند. دیده بودند هرچه جمع کردند الماس بوده. آن که در جیبش پر پر بود، خب حسرت نداشت دیگر. چون بیشتر از این نمی توانست کاری بکند. آن که یک دانه جا داشت حسرت می خورد. ای کاش، ای کاش این یک دانه را هم پر کرده بودم. آن که هیچی نکرده بود، آن که کم کرده بود. داستان این است. زندگی. شما دارید در یک عالم ظلمات راه می روی. می توانی جواهر جمع کنی. هر لحظه اش می توانی جواهر جمع کنی. بهترین جواهر. اگر شما برای خدا کار کنی، داری جواهر جمع می کنی. ولی اگر خدایی نکرده غیبت کردی، همه جواهرها از جیبت بیرون ریخت. سوخت و رفت. یک روزی همه مان می رویم به آن بیابان بی انتهای قیامت و حسرت. مگر آنهایی که همه توان شان را کار کرده اند. چیزی کم نگذاشته اند. چون می گوید إِذ قُضِيَ الأَمرُ. اینهایی که به حسرت می رسند، حسرت. اگر این حسرت را بین افراد این عالم تقسیم کنند... یک نقل داریم. یعنی حدیث داریم. می گویند آدم هایی که به قیامت می روند، تمام ساعات عمرشان به صورت اتاق هایی جلویشان رژه می رود. اگر در این ساعت از عمر خدمت کرده بود، بندگی کرده بود، این اتاق روشن است. این خوشحال می وشد. انقدر خوشحال می وشد که اگر این خوشحالی را بین اهل جهنم تقسیم کنند، دقت کنید خوشحالی این یک نفر را بین اهل جهنم تقسیم کنند، همه خوشحال می شوند. می گذرد وبه یک اتاق تاریک و سیاه می رسد که در آن معصیت کرده بوده. انقدر حسرت می خورد. انقدر غصه دار می شود که اگر این غصه هایی که برای این یک ساعتش داشته بین همه اهل بهشت تقسیم کنند، همه شان غصه دار می شوند. ساختمان اینجوری است. یعنی آدم حسرت. یک میلیارد حسرت می خورد. حالا یک میلیارد هم نه. بینهایت. بینهایت حسرت. برای سوزاندن عمرش. برای سوزاندن عمرش. می گویند ای کاش درس خوانده بودی. اگر درست خوانده بودی یک درجه بالاتری داشتی. اگر درس خوانده بودی و کار آن درس را کرده بودی، یعنی به آن درس عمل کرده بودی، در کنار پیغمبران جا داشتی. آخر بعد آدم سرنوشت خودش را نگاه می کند. الان من دارم برای تمام عمر گذشته ام حسرت می خورم. اگر کسی گناه کرده باشد، اگر گناه کرده باشد که حسرتی می خورد، حسرتی می خورد، حسرتی می خورد. می گویند آدم دستش را می جود. روز قیامت از غصه قیامت این دست را می جود تا پایان دست. اینجا همچین چیزی نمی شود. آنجا قیامت است. غیر اینجاست. حسرت. حسرت. حسرت. صائب یک شعری دارد. این را عرض می کنم. میگوید عالم بی خبری، عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده است. عالم بی خبری یک بهشت طحفه ای بوده. حیف و صد حیف ما دیر خبردار شدیم. آن دوستمان گفت که در اتاق دور نشسته بودم. مادرم بود، من بودم، مثلا برادرها بودند، خواهرم بود. همه بودند. پدرم هم ساکت نشسته. یکهو دیدیم که دارد اشک می ریزد. اشک همینطور می ریزد. هق هق هق. آقا چه خبر است؟ این آن بی خبری است. چه شده بود؟ سید بود. یاد در خانه و کوچه و اینها افتاده بود. بی اختیار. حالا بعضی ها تمام عمرش را در این خیال است. آن پسر نقل می کرد که حاج آقای حق شناس بعد از نماز صبح، پشت میز نشسته بود دیگر، پشت میز نماز می خواند، [پشت میز] قرآنش را باز می کرد. قرآن باز بود. قرآن را نگاه نمی کرد. روبه رو را نگاه می کرد. این دیوار روبه رو را. هیچ صحبتی نیست. حواس فقط به این دیوار است. گفت می دیدیم که این صورت سفید شده است. مثل گچ. این آن بی خبری است. دو ساعت. سه ساعت. گفت یک روز بعد از اینکه به حال آمد و به عالم ما برگشت به ایشان التماس کردیم و اصرار کردیم که آقا کجا بودی؟ در حد عقل این گفت در حرم امام حسین بودم. در حد عقل این. بگو در محضر امام حسین بودم. واله او بودم. او را نگاه می کردم. به جمالش. واله بودم. در زیارت امین الله [می فرماید] اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ. واله می دانید یعنی چه؟ زبان فارسی است دیگر. واله. هیچی یادش نمی آید جز آن کسی که دوستش دارد. اگر رسیدی، رسیدی. اگر نرسیدی، حسرت.
السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
خدایا ما عُرضه اش را نداریم. اگر عنایت تو دستگیری کند... اگر عنایت تو دستگیری کند برای هرکسی که دستگیری شاملش شده، خودش که نبوده که، تو کردی. اگر دستگیری شامل شود...
آمده بود پشت در شاید حیا کنند. احترام ایشان را. حتی گفتند که قسم داد. به خدا قسم داد. به پدرش قسم شان داد. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
اللهم انا نسئلک و ندعوک بسمک الاعظم. یا الله. با الله... یا ارحم الراحمین... به آبروی محمد و آل محمد امر فرج و ظهور ولی ات را اصلاح بفرما. در ظهور و فرجش تعجیل و تسهیل بفرما. فرجش را برای ما و ظهورش را برای ما سهل و آسان و با عافیت قرار بده. ما را در رکاب آن حضرت سربازی قرار بده. ما را در دولت آن حضرت شریک بفرما. حوائج آن حضرت و جوائج همه دوستانش و جوائج جمع حاضر را برآورده به خیر و عافیت بفرما. بلاها و مصیبت ها و غم و غصه ها و آفات و آحاد و بلایا را از وجود مبارک آن حضرت و همه دوستانش و جمع حاضر و کشور ما دور بفرما. همه را محضرت دشمنان اسلام نازل بفرما. بلا را از این کشور دور بفرما. این مریضی را از این کشور دور بفرما. امنیت، عافیت وسعت رزق خیر و برکت برکشور ما و بر مردم کشور ما و هرجا که دوستان امیرالمومنین هستند نازل بفرما. شر اشرار و کید کفار را از کشورهای مسلمان دور بفرما. از کشور ما دور بفرما. شر آمریکا و اسرائیل را به خودشان بازگردان. زندگی شان را تلخ بفرما. نابه سامان بفرما. دست شان را از سر مردم جهان کوتاه بفرما. رهبر بزرگوار ما را طول عمر، عزت و سلامت کامل و نفوذ کلام بیشتر و موفقیت بیشتر مرحمت بفرما. سایه بلند پایه اش را از سر ما کم و کوتاه نفرما. ایشنا را زیر سایه عنایت حضرت ولیعصر به طور کامل قرار بده. نظر مرحمت حضرت ولیعصر را از ایشان، ازجمع ما، از کشور ما، از مردم شهر ما برنگردان. به عنایت به عنایت به عنایت به رحمت برنگردان. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. ما را ناکام از این دنیا نبر. همه چیزما، رفتار، اعمال، اخلاق، زندگی ما، درس ما، کار ما، خدمت ما را مورد پسند ولی ات امام زمان قرار بده. باز هم عرض می کنیم نظر عنایت و احسان ایشان را از ما برنگردان. اموات ما، ذوی الحقوق ما، پدر و مادرهای ما، معلمین و اساتید ما، شهدای ما، آنهایی که سال های گذشته در این مجلس بوده اند، دست شان از دنیا کوتاه است، غریق بهار رحمت، مغفرت و رضایت خودت قرار بده. خیلی ها روزهای چهارشنبه حتما می آمدند. هر چهارشنبه حتما می آمدند. خدا همه شان را با امام حسین محشور بفرما. دست ما را از دامن امیرالمومنین و بچه هایش کوتاه نفرما. نظر مهربان آنها را نسبت به ما مستدام بدار. باقی بدار. از گناهان ما و گناهان گذشتگان ما درگذر. توفیق ترک معصیت ترک اخلاق بد، ترک معصیت، ترک اخلاق بد به همه ما مرحمت بفرما. ما را از خیرات عمرمان محروم قرار نده. عمر ما را برای ما پر از خیرات قرار بده. پر از عنایت خودت قرار بده. بلا را از این کشور دور بفرما. این مریضی را از این کشور دور بفرما. آنهایی که به این مریضی از دنیا رفته اند شهید قرار بده. از همه گناهان شان درگذر. از همه گناهان ما درگذر. پاک پاک پاک قرار بده. تا از ما راضی نشده ای ما را از این دنیا نبر. به جاه محمد و آله. مریض های اهل اسلام شفای خیر، مریض های کشور ما را، مریض های کرونایی را شفای خیر، کامل و عاجل مرحمت بفرما. اللهم صل علی محمد و آل محمد.