شب هشتم محرم 1400/5/25
آدم نمازش را خوب بخواند. نمازش را اول وقت بخواند. نمازش را صحیح بخواند. این نماز کمک می کند. کمک می کند. مثل اینکه یک ستون است، چهارتا تیر آهن برای حفاظت این ستون گذاشته اند. آدم نمازش را که درست می خواند، مثل این است که چهارتا تیر آهن برای حفاظت زندگی اش، برای حفاظت دینش، برای حفاظت دینش، برای حفاظت اخلاقش گذاشته اند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ [82انعام]. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ [89 نمل] ببینید در آیه اول گفتیم الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ آنهایی که ایمان آورده اند و ایمان شان را با ظلم خدشه دار نکرده اند. ظلم نکرده اند. ایمان شان را با ظلمی قاطی نکرده اند. مخلوط نکرده اند. مخدوش نکرده اند. خدشه دار نکرده اند. أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ. آن آیه می فرماید مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. هرکس که حسنه بیاورد، که بحثش را کردیم؛ هرکس که حسنه بیاورد، وقتی به آن عالم آمد، فقط خوبی بیاورد. این زبان دیگری از همان آیه است. آنجا فرمودند ایمانش را با ظلم خدشه دار نکند. اینجا می فرمایند که هرکس که به آخرت آمد، حسنه بیاورد. ایمان دست نخورده. ایمان دست نخورده. ایمان دست نخورده. خدمتتان عرض کردم. این شدنی است. من آدم هایش را دیده ام. جوان های اینجوری را دیده ام. آدم یک ذره همت کند، می تواند از همه گناهان پرهیز کند. می تواند از همه گناهان دوری کند. و آن شب های اول یک ریشه برایتان عرض کردم. و آن این بود که آدم نمازش را خوب بخواند. نمازش را اول وقت بخواند. نمازش را صحیح بخواند. این نماز کمک می کند. کمک می کند. مثل اینکه یک ستون است، چهارتا تیر آهن برای حفاظت این ستون گذاشته اند. آدم نمازش را که درست می خواند، مثل این است که چهارتا تیر آهن برای حفاظت زندگی اش، برای حفاظت دینش، برای حفاظت دینش، برای حفاظت اخلاقش گذاشته اند. نماز خوب آدم را به درست رفتار کردن موفق می کند. اگر آدم در زندگی درست رفتار کرد، در زندگی اش به عبارت قرآن خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا [102 توبه] عمل صالح را با عمل [گناه] مخلوط نکرد. این بیچاره یک گناه کرده بود. یک گناه کرده بود. درموردش آیه آمده خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا چه به زحمت افتاد. در توبه کردن چقدر سختی کشید تا خدا او را بخشید. اگر آدم نماز را خوب بخواند، اول وقت بخواند، با مواظبت بخواند، سعی کند حواسش را در نماز جمع کند، وسایل پرت شدن حواس را دور کند. مثلا من و شما با هم یک معامله تجارتی داریم. یک ساعت داریم با هم داد و بیداد و هوار می کنیم. بعد هم من می خواهم بروم نماز بخوانم. خب همه مدت نمازم، دارم تتمه دعواهای بیرون را ادامه می دهم. اینها را مواظبت کنم. کسی که از چشمش مواظبت کند، حواسش در نماز جمع می شود. حواس آدم در نماز جمع می شود. اگر چشمش آزاد باشد، نه. بنابراین چشمش را مواظبت می کند. نمازش را مواظبت می کند. این نمازش می شود نماز خوب. اول وقت و خوب. نماز خوب زندگی آدم را خوب می کند. به آدم قوت می دهد که من گناه نکنم. قوت می دهد. توانایی می دهد که من گناه نکنم. هرچه به زبانم آمد نگویم. هرجا می شد نگاه کنم را نگاه نکنم. اینها به نماز قوت می دهد. توانایی می دهد. هر حرفی را نزنم. نماز اعمال آدم را تصحیح می کند. دین و ایمان آدم را تقویت می کند. نتیجه اش این است که آدم پاک و پاکیزه زندگی می کند. اگر پاک و پاکیزه زندگی کرد، آنطرف عالم هم أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ. هیچ ترس و خوف و ناراحتی برایش نخواهد بود. نخواهد بود. اصلا. هیچی. یک خدشه کوچک هم به زندگی آن عالمش برخورد نمی کند. یک خدشه کوچک. چرا؟ چون در این عالم پاک زندگی کرده. این پاکی به آن طرف می رود و تبدیل به امنیت می شود. امنیت. راحتی و خوشی. راحتی و خوشی. امنیت. راحتی. خوشی. همان آیه دیگر می شود مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ این هیچ آلودگی همراه خودش نبرده. نمازش را درست خوانده. چون نمازش را درست خوانده بوده، سایر اعمالش را هم درست انجام داده. این می شود مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. وقتی به آن عالم می رود، جز خوبی همراه خودش نمی برد. اگر به پدر و مادر هم خدمت کنید و آنها از شما راضی باشند، این هم کمک می کند که آدم بتواند گناه نکند. بتواند پاک زندگی کند. بتواند. رضایت پدر و مادر باعث می شود که زندگی شما پاک و پاکیزه باشد. یکی نماز بود که عرض کردیم. یکی هم خدمت به پدر و مادر. خدمت به پدر و مادر. احترام به پدر و مادر. یک کاری می کنیم دل شان خوش شود. اگر یک کاری کنیم دل شان خوش شود. والده ما یک پسرعمو داشت. خدا همه شان را رحمت کند. نمی دانم این با پدرش چه کار می کرد؟ چه جور خدمت می کرد؟ من پدرش را هم دیده بودم. خدا رحمتش کند. او می گفت که پسر دست توی خاکستر می کنی، طلا شود. زندگی او هم همینجور بود. وضع مالی خوب. و با این وضع مالی خوب به خلق خدمت می کرد. خدمت به خلق هم می کرد. بچه هایش هم خوب شدند. دامادهایش هم خوب شدند. رضایت پدر و مادر برای زندگی آدم همه چیز خوب می آورد. نماز خوب و رضایت پدر و مادر. رضایت پدر و مادر. دلخوشی پدر و مادر از شما. می بیند شما خوب درس می خوانی، دلش خوش است. این دل خوشی برای همه زندگی شما اثر می گذارد. برای همه زندگی شما. بعد هم عرض کردیم إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ [51دخان]. این آدم هایی که مواظب همه چیز زندگی خودشان هستند، مواظب رفتار هستند، مواظب اخلاق شان هستند، مواظب حرف زدن شان هستند، مواظب فکر کردن شان هستند، هر فکری نمی کنند. اگر یک فکر بدی آمد از ذهن خودشان دور می کنند، اینها می شوند متقین. اینها در جایگاه امن زندگی خواهند کرد. از دنیا امن به سراغ شان می آید. امنیت. امنیت. حالا ما امنیت را تجربه کرده ایم. مثلا الان در کشور ما از حیث این مریضی ناامنی است. ان شاء الله خدا این ناامنی را برطرف کند. به حرمت حضرت اباعبدالله وشهدای کربلا این بلا را از این کشور دور کند. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ هیچ مشکلی ندارد. هیچ مشکلی. ببینید هیچ مشکلی. از لحظه مرگ در امن و امان به سر می برد. راحت است تا ابد. از این مهم تر، بعد هم باز آیه اش را خواندیم، إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ [49صاد]. عاقبت به خیر در انتظارش هست. کسی که اینجور از رفتار و اعمال خودش مواظبت کرده، زحمت کشیده، روی اعمالش زحمت کشیده، روی معاملاتش زحمت کشیده. من در مغازه یکی از دوستان می رفتم. یک شاگردی داشت. خدا رحمتش کند. من یک وقت دیدم این یک قند را در دستش گرفته و دارد وزن می کند. دارد یک قند را با دستش وزن می کند. معلوم شد در معامله ای که با یک کسی کرده، یک چیزی اینجوری بوده. مثلا یک قند کم و زیاد بوده. نمی دانم. یادم نیست داستانش چه بوده. فقط این را می دانم که این قند را که داشت وزن می کرد، به خاطر معامله قبلی بوده که کرده بود. می خواست آن را درستش کند. یک ذره قند سنگین تر موثر است دیگر. از شما حساب می کشند. حساب می کشند. إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ متقیان عاقبت به خیر دارند. حالا می خواهیم عاقبت به خیر را بگوییم. این عاقبت به خیر خیلی مهم است. این عاقبت به خیر. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ [54 قمر] کسانی که مواظب رفتار و اعمال و اخلاق خودشان هستند، در آن عالم در باغ ها زندگی می کنند. از این طرف و آن طرف چشمه و نهر هست. خب نهر جاری، زیبایی یک باغ را بیشتر می کند. فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. جنت که می گویند از بس که از گل و سبزی پوشیده است. شما در زمین بهشت که راه می روید، جایی زمین نمی بینید. همه اش گل و سبزی و خرمی است. فرموده بودند که یک برگ از درختان بهشت، اگر یک برگش را به این عالم بیاورند، تمام کره زمین بهشت می شود. دیگر کویر لوت نداریم. صحراهای بزرگ آفریقا که همه اش خشک و رمل و سنگ و کوه است را نداریم. همه سبز و خرم می شود. از یک دانه برگش. انقدر درخت های بهشتی خرم اند. ببینید انقدر خرم اند. خرمی شان عمیق است. وسیع است. خرم است و وسیع است. خیلی است. یک برگ ها. یک برگ به این عالم بیاورند، ما دیگر در این دنیا زمین برهوت نداریم. روی این زمین، دیگر زمین برهوت نداریم. همه اش سبزی و خرمی می شود. از برکت یک دانه برگ. حالا ان شاء الله می خواهیم برویم جایی که همه اش از اینهاست. تمام درختانش اینجوری اند. تمام گل هایش اینجوری اند. گل های آنجا پلاسیده نمی شوند. شما الان به این گل نگاه می کنید. چقدر حظ می کنید؟ یک دقیقه دیگر که نگاه کنید، بیشتر حظ می کنید. فردا که به این گلی که در باغ و بوستان بهشتی شما روییده نگاه می کنی، حوصله ات از این گل سر نمی رود. من به گلی که در خانه مان هست نگاه می کنم، عادت می کنم. بعد هم یواش یواش حوصله ام از آن سر می رود. آنجا اینجوری نیست. حوصله ات از هیچ گلی سر نمی رود. حوصله ات از هیچ درختی سر نمی رود. حوصله ات از هیچ نهری، از هیچ چشمه ای سر نمی رود. حوصله ات از هیچ چشمه ای سر نمی رود. حوصله ات از هیچ غذایی سر نمی رود. هرچه دلت می خواهد هست. هرچه دلت می خواهد هست. حالا از همه اینها مهم تر، إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ* فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. یک جایگاه خیلی خوب. پسندیده. یک جایگاه پسندیده. یعنی یک تخت برایش می زنند. از این تخت حظ می کند. تمام لحظاتی که به این تخت نگاه می کند، یا روی این تخت نشسته دارد از این تخت حظ می برد. لذت می برد. در برابر خدای پادشاه مقتدر. همیشه به زیارت، به زیارت جمال بی مثال، بی مثال خدای تبارک و تعالی موفق می شود. نه اینکه حوریه می بیند. حوریه نه. اصلا یادش می رود. عِنْدَ مَلِيكٍ پادشاه مقتدر. پادشاه مقتدر. حضرت حق. به صورت [او] چشم باز می کند. جمال حق متعال مثال و اندازه ندارد. زیبایی اش اندازه ندارد. به یک زیبایی بی نهایت می رسد. به یک جمال بینهایت زیبا. بی نهایت زیبا. نه فقط زیبایی. همه چیز. این بالاترین عاقبت به خیری برای کسانی ست که در این دنیا مواظب رفتار و اعمال شان بوده اند. از دهانش دروغ درنمی آمد. مرحوم آقای مشکینی از آیت الله عظمای بروجردی نقل کرده بودند. ایشان فرموده بود من به عمرم دروغ نگفتم. به عمرم دروغ نگفتم. یک وقتی اطرافیان برای ایشان یک نقشه کشیده بودند که ایشان در اثر آن محترم شود. فرموده بود که من به عمرم، برای دنیای خودم مثلا برای محترم شدن، برای دنیای خودم نقشه نکشیدم. انقدر پاک دامن. همه را به خدا واگذار کردم. من وظیفه ام را درست انجام می دهم. خدا هم وظیفه اش را درست انجام می دهد. در نهایت آقایی انجام می دهد. حالا. یک چنین آدمی را روی صندلی می نشانند. روی تخت سلطنتی می نشانند. در مقابل زیبایی بی مثال خدای تبارک و تعالی، از آن جمال بی مثال بهره مند می شود. از آن جمال بی نظیر و بی مثال. خب این خیلی خوشبختی می خواهد. آدم خیلی خوشبخت است. خیلی خوشبخت است. به مرکز زیبایی رسیده. مرکز علم. مرکز قدرت. قرآن دارد. معدن عزت. معدن قدرت. معدن مهربانی. ارحم الراحمین. چنین خدایی در برابرش خواهد بود. چه مدت؟ نمی دانیم. تا بی نهایت. اگر کسی اینجا مواظب رفتار و اعمالش باشد، مواظب چشمش باشد، مواظب گوشش باشد، مواظب زبانش باشد، مواظب غذایی که می خورد باشد، نتیجه های بزرگ دارد. اصلا نمی شود اندازه گرفت. نمی شود گفت چه مقدار. آنهایی که اینجوری برای امام حسین فداکاری می کردند، دنبال یک چنین چیزی بودند. شب آن صحابی داشت با آن یکی صحابی شوخی می کرد. یکی دیگر گفت آقا الان وقت شوخی نیست. سی هزار شمشیر تیز دارد برای ما آماده می شود که فردا ما را تکه پاره کنند. فرمودند برای شوخی وقتی بهتر از الان نیست. فقط لازم است یک شمشیر به من بخورد و مثلا سرم قطع شود. بدنم تکه پاره شود و چشمم را باز کنم و در بهشت سراسر شادمانی و خوشی و نعمت و راحتی و دلخوشی ... [باشم]. دنبال یک چنین چیزهایی بودند. آن چیزهایی که خدای متعال برای دوستان خودش [مانند] حضرت علی اکبر مقرر کرده بود، سخت ترین هایش را مقدر کرده بود که نتیجه آن طرف عالمش بیشتر از این حرف ها باشد. نمی دانم شنیدید یا نشنیدید. حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه، [گفته بود] قبل از آن که موشک بیاید، من کنار امیرالمومنین نشسته بودم. غرق عطر و زیبایی جمال امیرالمومنین بودم. بعد بدنم تکه تکه شد. بعد بدنم تکه تکه شد. اینجوری. برای ماها هم می شودها. همه این چیزها برای ما می شود. حالا ممکن است شهادت نشود. خدا کند خوبش نصیب شود. مکن است این نشود. اما اگر شما پاکدامنی را سرلوحه زندگی ات قرار دادی، برنامه زندگی ات قرار دادی، پاکدامنی، پاکدامنی چشم، پاکدامنی گوش، پاکدامنی زبان، پاکدامنی دست، بدن، نتیجه اش این حرف ها هست. نتیجه این حرف ها هست. برای ماها هم هست. اینجا نفرمودند کسی که شهید است. [فرمودند] إِنَّ الْمُتَّقِينَ کسی که مواظب است. کسی که مواظب رفتار و اعمالش هست. کسی که مواظب چشمش هست. کسی که مواظب گوشش هست. کسی که مواظب زبانش هست. این فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. باغ در باغ در باغ در باغ. یک کسی از همین قوم و خویش ها خواب دایی خانم بنده را دیده بود. خیلی آدم های حسابی و خوبی بودند. پاک دامن بودند. گفت چقدر این باغ شما قشنگ است. اسم مادر ایشان را آورده بود و گفته بود باغ فلانی را ندیدی چقدر قشنگ است. چقدر از اینجا بهتر است. آن خانم، خیلی خانم خوبی بود. خیلی خانم خوبی بود. اهل امر به معروف و نهی از منکر هم بود. خیلی خوب بود.

السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ

ما به امید این عاقبت های خوب در خانه شما آمدیم. به امید این عاقبت های خوب در خانه شما آمدیم. پیراهن سیاه شما را پوشیدیم. عزای شما را پوشیدیم. در روضه سینه می زنیم. بر سر می زنیم. این جوان علی اکبر علیه السلام خیلی صاحب فضیلت بود. شاید ایشان حدودا بیست و پنج سالش بوده. هجده سال و نوزده سال هم گفته اند. اما تحقیق می گوید که ایشان بیست و پنج سالش بوده. اجازه گرفت و برقی اجازه دادند. به سرعت برق به او اجازه دادند. تا اجازه خواست، اجازه دادند. به میدان رفت. می گویند پدرش پشت سرش حرکت می کرد. محاسنش را به دست گرفته بود. خدایا کسی را به نزد این قوم فرستادم که شبیه ترین خلق تو به پیغمبرت بود. از نظر اخلاق. از نظر منطق. یک جوان زیباروی خوش قد و قامت. فرستاد. اما آن وقتی که خودش را بالای سر او رساند، دیگر هیچ چیز نمانده بود. گفتند که ایشان یک روش رزمی از امیرالمومنین به یاد داشت. داخل سپاه می رفت. یک نفر سرکرده و افسری را می زد و بیرون می آمد. در لشکر غرق نمی شد که دورش را محاصره کنند و نگذارند. بیرون می آمد و یک سوی دیگر می رفت و یک افسر دیگر را می زد. حالا اگر اینطور که گفته اند صد و هشتاد نفر را زده باشد، صد و هشتاد نفر افسر از این سپاه. وقتی آنها گیرش آوردند، چقدر کینه دارند. می گویند بعد از آن عمودی که بر فرقش زده بودند، یا شمشیری که بر فرقش زده بودند و فرق سر را شکافته بود، ایشان دست انداخته بود گردن اسب. خون ها ریخت توی چشم اسب. راه را گم کرد. به جای اینکه برگردد، رفت داخل لشکر دشمن. آنها هم هرچه توانستند کردند. آن وقتی که از روی اسب افتاد، دیگر چیزی نمانده بود. تکه تکه تکه. نمی شد او را ببری. عبا انداختند. جمع کردند. روی عبا گذاشتند و داخل خیمه ها بردند. امام حسین دلش آتش بود. آتش بود. تا سرش را به صورت علی گذاشت، شاید یک اندکی دلش خنک شود. می گویند وقتی سر را بلند کرد، همینطور خون فرق علی از این محاسن امام حسین می چکید. خدایا به این خون مظلوم به کشور ما رحم کن. این بلا را از این کشور دور کن. رهبر بزرگوار ما را برای ما نگاه دار. دشمنان این کشور را خار و ذلیل بفرما. عواقب همه امور ما را ختم به خیر کن. ما را با عشق و محبت امام حسین بمیران. اموات ما، ذوی الحقوق ما، پدر و مادرهای ما، غریق بهار رحمت و مغفرت خودت بفرما.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای