اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
یک همچین ایامی مامدینه مشرف بودیم. خیلی سال پیش. با یکی از دوستان که او هم اهل این حرف ها بود، یک مریض داشتیم. یعنی یک مریض در ذهن من بود. بعد دوتایی به حضرت رسول خدا صل الله علیه و آله عرض می کردیم آقا این عید که عید ما نیست. عید شماست. در اصل عید شماست. بنابراین اگر ما درخواست عیدی کنیم جا دارد. من فکر می کنم که نتیجه هم داد و آن مریض بهتر شد یا خوب شد. مثلا. مریضی سخت بود. مریضی سخت بود. حالا باز هم عرض می کنیم این عید، عید ما که نیست. عید شماست. یعنی بیشتر از اینکه به ما منصوب باشد، به شما منصوب است. اگر ما شیعه بودیم، خب عید ما هم بود. من جرئت نمی کنم حتی دوستدار هم بگویم. [بگویم] ما دوستدار شما هستیم. یعنی جزء محبین هستیم. این هم من جرئت نمی کنم. می توانم بگویم که ما طرفداریم. طرفدار شماییم. در همین حد. نه بیشتر. حالا در همین مقدار هم برای ما هم عید است. عید اصلی هم که مال شماست. حالا اگر به ناچیزی ما و با نالایقی ما، به روسیاهی ما، نظر نکنید، نظر نکنید، بهره ای از این عید برای دین ما و دنیای ما مرحمت کنید، شایسته شماست. ما بر نالایقی خودمان هستیم. این یک نکته.
نکته بعد یک کلمه اخلاقی است که شاید قبلا هم شنیده باشید. خیلی آیه ممتازی است. در سوره نساء آیه 31. إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا. إِن تَجْتَنِبُوا اگر از کبائر آنچه که ما شما را نهی کرده ایم، اجتناب کنید. ما شما را از گناهان نهی کردیم. اگر از کبائر گناهان اجتناب کنید، ما دوتا کار با شما می کنیم که هر دو هم خیلی مهم است اما دومی مهم تر است. نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ صغائر گناهان تان را می بخشیم. کسی که هیچ گناه کبیره نمی کند، گناهان صغیره اش حساب نمی شود. یعنی ظهر که نماز می خواند، اگر در این فاصله گناهان صغیره ای انجام داده، آن گناهان پاک می شود. نماز گناهان را پاک می کند. مثل یک نهر است. می شوید. این به اینها می خورد. دیگر گناهان صغیره را از اینها حساب نمی کشند. این یکی که خب خیلی خوب است. شما می گویی یک دانه چیز کوچک می تواند سنگ راه شما برای رسیدن به بهشت بشود. یک چیز کوچک می تواند برای رسیدن به آن سعادت همیشگی سنگ راه شود. پس این یک راه خوبی است. اگر من بتوانم از گناهان کبیره پرهیز کنم... من چجوری پرهیز کنم؟ من سعی می کنم شرایط گناه کبیره برای من پیش نیاید. کسی آزاد معاشرت می کند. اگر کسی آزاد معاشرت کند ، صد جور گناه کبیره برایش پیش می آید. با تهمت. غیبت. اگر خودش هم اهل تهمت و غیبت نباشد، گرفتار یک آدم یا آدم هایی می شود که تهمت و غیبت از دهان شان می ریزد. حالا این مثال. اگر من معاشرتم را کنترل کنم و با کسی که زبانش کنترل ندارد معاشرت نکنم، پس بنابراین یک کمی معاشرتم را کم می کنم و جمع و جور می کنم. می توانم از گناهان کبیره نجات پیدا کنم. بنابراین سعی میکنم شرایطش را در هول و هوش خودم ایجاد نکنم. خب. این قدم اول. قدم دوم که به یک معنا مهمتر است. وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا. یک آیه داریم که همه مان بلد هستیم. إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ [13 حجرات]. اکرم یعنی چه؟ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ. اکرم یعنی چه؟ شما چه معنا می کنید؟ گرامی. گرامی یعنی چه؟ اگر فارسی ترش کنیم. محترم ترین بندگان من، با تقواترین آنها هستند. هرکسی با تقواتر است، محترم تر است. درست است؟ این از اینجا شروع می شود. وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلًا كَرِيمًا. یک بارگاهی هست. بارگاه کرامت الهی است. آنجا بندگان محترم خدا را می پذیرند. بنده محترم خدا آن کسی است که سر به آسمان بلند می کند. دعا می کند. دعایش مستجاب می شود. بنده محترم خدا آن کسی است که به دست حوادث، زیر دست و پای حوادث له نمی شود. هرچه برایش پیش می آید، روی حساب و کتاب است. اگر مریض می شود، حتی مریضی که به مرگش منتهی شود، روی حساب و کتاب است. همینطوری زیر ماشین نمی رود. در اثر یک تصادف. تصادفی، البته ما هیچ وقت تصادف نداریم. این بنده محترم است. مراعات او را می کنند. اهل آسمان مراعات او را می کنند. فرشتگان محافظ دارد. فرشتگان محافظ دارد. برای حاج آقای حق شناس نامه تهدید نوشته بودند. حالا. البته ایشان ظاهرا یک جورهایی رفتار می کرد. پنهانی به یکی از دوستان گفته بودند که من محافظ دارم. محافظ خارجی احتیاج ندارم. یکی از دوستان برای ایشان یک هفت تیر آورده بود. گفتند آقا این را چه کارش کنیم؟ حاج آقا همیشه یک بقچه همراهش داشت. این را گذاشته بود در بقچه و چهارتا هم گره زده بودند. خب آقا آن کسی که می خواهد بیاید شما را ترور کند، می خواهی بگویی صبر کن دست نگه دار ما این گره ها را باز کنیم. ایشان گفت من محافظ دارم. نه اینها. ببینید این مال آن درجه تقواست. درجه گرامی بودن این بنده است. حالا. همین دوتا کلمه بس است. امشب شب عید است. بفرمایید بزرگ ترین عید است. ما به عنوان بزرگ ترین عید حساب می کنیم دیگر. عید غدیر را به عنوان بزرگ ترین عید [حساب می کنیم].
آیه سوم سوره مائده. ببینید آیه اینگونه شروع می شود. اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ. مردار و خون بر شماها حرام شده است. وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ و همینطور می شمارند، می شمارند. بعد می فرمایند ... ذلِکُمْ فِسْقٌ این بخش پایان می پذیرد. وسط آیه، وسط آیه [مطلبی می فرمایند.] آیه دوتا بخش است. بخش های کاملا مجزاست که درواقع هم یکی است. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ دينِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً. خب. بعد هم ادامه قسمت اول آیه. فَمَنِ اضْطُرَّ في مَخْمَصَةٍ اگر یک کسی اضطرار پیدا کرد، در یک مخمصه گیر کرد، خواست گوشت مردار بخورد، در حدی که جانش را نجات بدهد، می تواند. البته شرطش این است که این آدم مثلا علیه دولت اسلام شورش نکرده باشد. غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ. خدا این عیب را، این گناه را می بخشد. این چیزی نیست. در وسط این آیه که مربوط به یک سری محرمات الهی است. این موضوع در دو سه جای دیگر قرآن هم عینا تکرار شده. بدون این تکه که در وسط آمده. حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ را جای دیگر هم داریم. حُرِّمَتْ عَلَيْکُمُ الْدَّم، جاهای دیگر هم داریم. یک آیه کامل درمورد این محرمات خداست. اینجا وسط یک حرف کاملا غیر مرتبط با قبل و بعد فرمایش فرموده است. این را از این وسط برداریم، قسمت قبل را به قسمت بعد بچسبانیم هیچ مشکلی احساس نمی شود. پس معلوم می شود این دوتا بخش را اینجا گذاشته اند. یک دستی این را اینجا گذاشته. جایش اینجا نبوده. از این نمونه ها، آیه تطهیر را داریم. قبل و بعد آیه تطهیر درمورد زنان پیامبر است. همینطور می گوید اینها اینجور، اینجور، آنجور. بعد می فرماید إِنَّما يُريدُ اللَّهُ [33 اجزاب] این که تمام می شود دومرتبه باز می رود سر احکامی که مربوط به زنان پیغمبر است. مثل اینکه یک دستی این یک تکه آیه را اینجا جا گذاری کرده. خب. این یک مساله. ما می دانیم که یک کلمه، یک حرف از قرآن جابجا نشده. دست نخورده. کسی این آیه را اینجا جاگذاری نکرده. اینجور نبوده که حالا یا دشمن، یا غفلت یا یک دلیل خارجی باعث شده باشد که این تکه اینجا قرار بگیرد. هرچه درمورد قرآن اتفاق افتاده طبق دستور است. خدای متعال امر فرموده. جبرئیل خدمت رسول خدا رسیده. این بخش را اینجا بگذارید. آن بخش را آنجا بگذارید. یک آیه. باز بلد هستید. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. این چیست؟ آیه مربوط به این حادثه است. مال قبل این حادثه است. آیه مال قبل این حادثه است. دستور است که غدیر خم را برپا کن. ایشان غدیر خم را برپا کرده. بعد از اینکه تمام شد، حوادث غدیر خم تمام شد و دستورات آمد و فرمایشات را پیغمبر فرمود و امیرالمومنین معرفی کرد، این آیه آمد که الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ. چرا این را اینجا گفته اند. باید قبل از آن آیه بگویند. ببینید می دانستند اسلام یک روزی گرفتار یک کسانی می شود با عنوان خلیفه رسول الله و امیرالمومنین که اطاعتش واجب است. أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ [59 نساء]. مخالفت با او، بیرون رفتن از دین حساب می شود. یک همچین کسی دستور می دهد کعبه را آتش بزنند. دستور می دهد با منجنیق کعبه را تخریب کنند. مردان ساکن مکه را قتل عام کنند. مردم مدینه را قتل عام کنند. مردم مدینه شورش کرده بودند و یزید را از خلافت خلع کردند. یزید به مدینه لشکر فرستاد. اگر بر مردم مدینه که علیه ما شورش کردند، پیروز شدید و دست تان رسید... عجیب است. خدا هم جور کرد که آنها پیروز شوند. لشکر یزیدها. اگر پیروز شدید من سه روز جان و مال و ناموس مردم را برای شما حلال کردم. می گویند تا سال ها کسی دخترش را شوهر می داد تحمیل نمی کرد. حالا نمی خواهم توضیح عرض کنم. اینجوری شده بود. به فرمان چه کسی؟ کسی که عنوانش عنوان خلیفه رسول الله است. امیرالمومنین است. اطاعتش واجب است. یک کسی مثل این که یک چنین کارهایی در این حد عجیب انجام می دهد، خب دوتا آیه را هم حذف می کند. امر می کند قاریان قرآن، اساتید قرائت قرآن این دوتا آیه را درسوره مائده نخوانند. قرآن لطمه می خورد. قرآن سند اصلی است. ببینید سند اصلی اسلام است. سند اصلی اسلام است. ما که پیغمبر را ندیدیم. معجزات ایشان را که ندیدیم. ایشان اشاره کرده مثلا ماه دو نیم شده. خب باشد. من که ندیدم که. اما این را دیده ام. فرموده شما بروید یک خط مثل این بیاورید. چند سال است؟ هزار و چهارصد و چند سال گذشته. کسی یک خط مثل این نیاورده. این معجزه جاویدان اسلام است. دلیل وجود پیغمبر است. وجود. اصل وجودش. یعنی وجود تاریخی ایشان را اثبات می کند. پیغمبری اش را اثبات می کند. پس این سند اصلی اسلام است. اگر این دست بخورد چه می شود؟ بنابراین برای اینکه قرآن سالم بماند، این دوتا بخش را این بین گذاشتند. عرض کردیم آقا هیچ ربطی به قبل و بعد ندارد. آن بخش [آیاتی] را آوردند که مربوط به بیت نبوت است. به زنان پیغمبر ربط ندارد. آیات می فرماید يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ [32 احزاب]. آیات اینگونه شروع می شود. يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ. با آنها هم همانطور که با همه زنان دیگر حرف می زند، صحبت می کند. فقط یک ذره درمورد آنها فشار بیشتری هست. شما اگر خوب باشید دو برابر. اگر بد باشید دوبرابر عذاب می شوید. عَذَابًا ضِعْفًا. همین. شما به خاطر انتصاب تان به پیغمبر اگر بد شوید اینجور است. اگر خوب شوید اینجور است. علائمی هم در آن داشت که بد چیست و خوب چیست و این حرف ها. آن را کار نداریم. می خواهم عرض کنم که آن اصلا مربوط به یک چیز دیگر است. خوب بود تمام آیات مربوط به زنان پیغمبر تمام شود. پایان که پذیرفت، یک آیه، حالا همانجا یا هرجای دیگری. درمورد خاندان پیغمبر فرمایش بیاید. نه. یک جایی گذاشتند حساسیت آن دشمنانی که برای اصل اسلام نقشه داشتند، [از بین برود]. برای اصل اسلام نقشه داشتند. بنی امیه می خواستند اسلام نباشد. ببینید آن قبلی ها نمی خواستند اصل اسلام نباشد. باشد. حالا آن گوشه باشد. ما هم هستیم. پیغمبر این را فرموده. من هم این را می فرمایم. شما حرف پیغمبر را گوش نکنید. حرف من را گوش کنید. در این حد است. اما این اصلا می خواهد نباشد. در همان اوایل در مسیحیت علیه اسلام جریاناتی اتفاق افتاده. احتمالا، احتمال قوی معاویه آنها را مدد می کرده. ببینید بنی امیه یک جریان مسیحی ضد اسلام و ضد قرآن را [حمایت کرده]. می گویند اشکالاتی که آنها آن روز به اسلام کردند، تا امروز هم هست. یعنی اسلام شناسان عصر جدید یهودی و مسیحی باز هم همان اشکالات را می کنند. یعنی بنی امیه با اصل کار داشتند. بنابراین اگر قرآن یک کمی واضح و آشکار حرف می زد، در معرض چنین خطری بوده. مثلا يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ را اول می فرمود. بعد می فرمود که خب پیغمبر دستور ما را اجرا کرد. از اینجور حرف ها در قرآن داریم. می گویند یک زنی آمد پیش پیغمبر از شوهرش شکایت کرد. اینجور، اینجور، اینجور. پیغمبر هم به او اینجور و اینجور فرموده. عین همین. می شد. بفرماید يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ. بعد هم بفرماید طبق دستوری که ما به او داده بودیم، در روز فلان این دستور را اجرا کرد. این آیات را به این مناسبت نازل کردیم. خب امکان نداشت این را تحمل کنند. ناگزیر در حدی که اگر کسی دقت کند و در آیات تدبر کند، کاملا می تواند بفهمد مطلب چیست، اینجوری گیج و گنگ آیات را در قرآن پخش کردند. اصلا از کسی اسم نیاوردند. خب اگر اسم امیرالمومنین بود، نمی گذاشتند آن قرآنی که اسم امیرالمومنین در آن است [بماند]. دوازده امام. اینها وظایفی بود که خود پیغمبر بر عهده داشت. ایشان باید توضیح بدهد و بگوید. اصل مساله در قرآن آمده. اصل مساله امامت در قرآن آمده. اصل مساله خلافت در قرآن آمده. خلیفه الله در قرآن آمده. اطاعت مطلق از ولی امر که نشانه عصمت است در قرآن آمده. در یک آیه. این آیه کجاست؟ یک جایی که وقتی شما می خوانی در میان مجموعه بزرگی از آیات دیگر گم می شود. اما اگر کسی دقت کند، می تواند از آن [بفهمد]. ببینید ما إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ[55 مائده] را داریم. یک جایی. أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ را داریم. یک جای دیگر. الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ را داریم. یک جای دیگر. یک جوری که دشمن حساس نشود و اینها به سلامت بماند. خب این حرف. یک ذره دیگر هم درمورد این آیه عرض کنیم. ببینید دوتا الْيَوْمَ در این آیه داریم. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ. الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ. الْيَوْمَ یعنی امروز. امروز. يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ. يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ. کافران از دین شما... یعنی چه؟ یعنی از اینکه بتوانند در دین شما رخنه ای ایجادکنند مایوس شدند. امروز. چه روزی ست؟ امروز. که کافران مایوس شدند. بعدهم می فرمایند امروز، روزی است که من دین شما را کامل کردم. نعمت را بر شما تمام کردم. و رَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِیناً. اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم. قبل چه بود؟ قبل از این هنوز دین به آنجا نرسیده بود که کامل شود و من بتوانم از آن راضی باشم. سه تا مطلب. رضایت از دین شما. اتمام نعمت بر شما. اکمال دین بر شما. یک جریانی ست. حالا من خیلی بازش نمی کنم. در زمان خلیفه دوم یک یهودی آمد خدمت ایشان. گفت آقا یک آیه ای در قرآن شما هست که اگر در تورات ما بود، ما آن روز را عید می گرفتیم. کدام آیه است؟ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ. روز اکمال دین. آن روزی که این آیه نازل شده، ما آن روز را عید حساب می کردیم. فرمود ما هم عید داریم. این در روز جمعه وعرفه نازل شده. عرفه ای که مثلا به جمعه تطبیق می کرده. حالا جمعه اش را کاری نداریم. در روز عرفه نازل شده. ما روز عرفه را عید می دانیم. البته که ما عرفه را عید نمی دانیم. عید قربان عید است. عرفه عید نیست. اصلا در عالم اسلام نیست. در عالم اسلام عید قربان است. عید فطر است. جمعه است. حالا. ما هم روز عید غدیر. غیر از این عید نداریم. عیدی که اسلام اسم را عید گذاشته باشد نداریم. پس عرفه عید نیست. در عالم اسلام روز عرفه را عید ندانسته اند. فقط فرمایش شماست. خب این برای چه بود؟ برای اینکه نزول این را در نوزدهم ماه ذی الحجه که روز غدیر است، انکار کنند. این انکار مانده. اتفاقا روایت خوبی در مورد غدیر خم داریم. پیغمبر درمورد روز هجدهم فرمود اگر کسی روزه بگیرد به اندازه شصت سال صواب خواهد برد. اینجور خواهد شد. اینجور خواهد شد.اینجور است. اینجور است. خیلی. می گویند آن چیست؟ مهم این است. همان روایتی که از خلیفه نقل شده. ببینید حتی به جنگ آمده اند. دوتا حدیث است. اینها با این دوتا حدیث به جنگ آمده اند. یکی این است یکی هم آن حدیثی که خلیفه اول گفته است که ما پیغمبران ارث به جای نمی گذاریم و هرچه از مال مان بماند، صدقه است. پایش ایستاده اند. پایش ایستاده اند. حالا به هر دلیلی. نقل می کنند که این از آن روایاتی است که راوی اش فقط یک نفر است. راوی اش فقط یک نفر است. راوی فقط یک نفر است. جزء روایاتی است ک راوی اش یک نفر است. اما دیگر این مقبول است و در درجه اول مقبول است. این خطری بوده است که امیرالمومنین در طول بیست و پنج سال دوران خلافت خلفا حرف نزند. همه حرف هایش را گذاشت بعد در دوران خلافت خودش. دقت کنید. چون هرچه ایشان می گفت، آن آقا یک حدیثی در مقابلش می گفت و مطلب تمام می شد. آنچه که امیرالمومنین فرموده بود از بین می رفت. بنابراین هیچ چیز نگفت. فرمود که در سقیفه اینها به چه استناد کردند؟ اینها استناد کردند که ما خویشاوندان پیغمبریم. فرمود اگر اینها همسایگان ما هستند، ما جزء اصل شجره هستیم. از شجره نبوتیم. یک چیزی مقابل حرف آنها. آنها از قبیله قریش اند دیگر. قبیله قریش بیست و پنج تیره داشت. ده تیره، از تیره های اصلی قبیله قریش بود که داخل مکه زندگی می کدند. می دانید که مکه یک مجموعه کوه هایی ست که در گودترین قسمت آن کعبه ساخته شده. قبیله قریش در کوه ها و دره های اطراف کعبه زندگی می کردند. هر قبیله یک تکه ای از جا. و این قبیله هایی که این دو نفر آنجا منصوب بودند قبیله هایی بودند که جزء قبیله های درجه اول و مهم قریش نبودند. ابوسفیان مکه نبود در حالیکه پیامبر از دنیا رفت. بعد آمد گفت چه شده؟ گفتند فلانی رئیس شده. گفت اینها اذل حی من قریش. اینها ذلیل ترین و پست ترین قبایل قریش اند. اینها به چه مناسبت؟ تا بنو عبد مناف هستند... بنو عبد مناف هم عبارت اند از بنی امیه و بنی هاشم. حق اینهاست. اینجوری. بقیه صحبت ان شاء الله فردا شب اگر خدمت شما رسیدیم خدا توفیق داد، ان شاء الله عرض می کنم.