أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
هفته پیش یک بحثی عرض کردیم که متاسفانه نیمه کاره ماند. حالا یک اشاره ای به آن بحث عرض می کنیم. و آن اینکه ائمه علیهم السلام، هر امامی در عصر خودش باید با مشکلات زمان خودش مقابله و مبارزه کند. مشکلات زمان. عصر حضرت زین العابدین علیه السلام عصر فساد فراگیر عام مسلمانان در بگویید، درتمام عالم اسلام است. اگر این را نگوییم حداقل بگوییم در مرکز اسلام، مکه و مدینه و همه شهرهای اصلی. خب ایشان باید با این فساد بجنگد. حضرت زین العابدین لشکر دارد؟ در روایات ما می گوید که بعد از شهادت حضرت حسین علیه السلام سه نفر مسلمان باقی ماند. مردم مرتد شدند. سه تن بیشتر باقی نماند. ببینید حالا این مثال است. حضرت زین العابدین علیه السلام باید یک نفره با این فسادی که بر کل، بر کل حاکم است، [مبارزه کند.] باز احتمالا در آن وقتش برایتان عرض کردم که مرکز پرورش آوازه خوان، تنبور زن، تنبور که می گوییم مثال است. حالا بگوییم نوازنده. خواننده، نوازنده، رقاص، شهر مکه و مدینه است. از اینجا آدم در این فنون تربیت می شود و مثلا به دمشق می رود. خواننده درجه یک از مدینه به دمشق و به دربار خلفای بنی امیه رفته. اینجا شده مرکز فساد. خب. حضرت زین العابدین. باز مثال است. حضرت زین العابدین علیه السلام وظیفه دارد این مشکل کشورش و شهرش را حل کند. عرض کردیم ایشان چند نفر است؟ ایشان یک نفر است. حالا. برویم دنبال بحث هفته گذشته که حضرت صادق علیه الصلاه و السلام مامور است برای مقابله و مبارزه با مشکلات زمان خودش. زمان خودش. حضرت رضا علیه السلام مامور است برای مقابله و مبارزه با مشکلات زمان خودش. یکی. یک وظیفه. هر امام این وظیفه را دارد. یک وظیفه هم عمومی دارند. بنابراین ممکن است بین وظیفه زمانی حضرت صادق و حضرت باقر و حضرت زین العابدین مثلا فرق داشته باشد. چرا؟ چون زمانه فرق می کند. مشکلات زمانه فرق می کند. پس کاری که امام باید بکند، در این زمان یک جور است. در آن زمان یک جور است و در آن زمان یک جور دیگر است. ببینید باز مثال عرض می کنیم. فهم حرفش خوب است. رفتاری که حضرت زین العابدین علیه السلام دارند که البته عینش را امیرالمومنین دارند و حالا نمی خواهیم آن را عرض کنیم. رفتاری که حضرت زین العابدین علیه السلام دارند، آن عبادت ها و آن بیداری ها و آن شب تا صبح ها و آن صبح تا شب ها و روزها و نمی دانم ذکرها و گریه ها و نمازها، عینش را حضرت موسی بن جعفر دارند. چون باز مشکل زمان ایشان با مشکل زمان حضرت زین العابدین یکسانی دارد. فساد. گناه. فساد. گناه فساد. خب؟ مشکل اصلی زمان حضرت صادق علیه السلام فرقه های انحرافی است. هفته پیش فقط این را عرض کردیم که در زمان ایشان حضرت مهدی مطرح شده است. شخصیت هم یک شخصیت بزرگ قابلی است. ممکن است مردم باور کنند. مردم که نمی دانند چه. فقط می دانند که این امت یک مهدی خواهد داشت که او را نجات خواهد داد. این کلی اش از زبان پیغمبر انقدر نقل شده که همه دیگر قبول دارند. ببینید دقت کنید حتی، منصور دوانیقی نام پسر خودش را گذاشت مهدی. برای اینکه بتواند کلاه سر مردم بگذارد. و دستورات بسیار جدی درمورد رفتار خوب با مردم به او داد. حالا نمونه برایتان عرض کنیم. هر ثروتمندی در عالم اسلام بود، حالا در بغداد یا هرجای دیگری که در دسترس شان بود، منصور یک پول هنگفتی را از این ثروتمند گرفت. بفرمایید مصادره کرد. مثلا از این ثروتمند ده هزار دینار. مثلا. از او پنج هزار دینار. از او چقدر. از او چقدر. از او چقدر. هر کدام این پول ها را در یک کیسه گذاشتند و اسمش را هم نوشتند. اسم صاحبش را. با خصوصیات و نشانه هایش. این را در یک صندوق در یک خزانه مخصوص گذاشتند. وصیت کرد وقتی پسرش به قدرت رسید، پول هرکدام از اینها که اموال شان مصادره شده، برگرداند. خب یک پول هنگفتی از یک نفر گرفتند و هیچ دلیلی هم نداشته و بعد هم این دیگر ناامید است که یک همچین پولی برگردد. حالا این خلیفه تازه ای که آمده مهدی عباسی، این تا به قدرت رسیده، پول این آدم ها را برگردانده. یک محبوبیتی و مثلا در رفتارهایش، این تقریبا نسبت به آن خلفای اولیه، رفتارش حتی نسبت به ائمه از همه بهتر است. حالا نسبت به مردم. برای اینکه جا بزنند. بنابراین یک شهرت نام حضرت مهدی در آن زمانه وجود دارد. همه می دانند. پیغمبر فرموده. بارها فرموده. بارها فرموده. یکی از علمای بزرگ خودمان در همین سال اخیر یک کتاب خاص، یک دانه کتاب خاص نوشته. روایاتی که در میان اهل سنت درمورد حضرت مهدی هست. یک کتاب. به نام المهدی. شاید ایشان در حدود سیصد تا حدیث گیر آورده. شاید الان اگر می خواستی گیر بیاوری در روایات اهل سنت ممکن بود هزارتا شود. انقدر شهرت دارد. حضرت مهدی در روایات اهل سنت، در امت اسلام که شاید بگوییم مثلا شاید صد نفر به نام حضرت مهدی قیام کرده اند. حتی در این ادوار اخیر. در آفریقا یک نفری قیام کرده است که به او گفتند متمهدی. یعنی کسی که مهدی بودن را به خودش بسته است. علیه انگلیس ها و اینها قیام کرد و مدت های مدید غلبه کرد و پیروز شد و سرانجام او را کشتند. حتی در زمان های ما هم کسانی به نام حضرت مهدی قیام کردند. به خاطر نهایت شهرت عقیده به حضرت مهدی. خب؟ فرزندان امام حسن علیه السلام که به مقابله با دولت بنی امیه و سپس به مقابله با دولت بنی عباس برخاستند و قیام کردند. اینها خواستند آن پسر که نبیره [امام حسن بود] ببینید عبدالله بن حسن بن حسن. این حسن یعنی حضرت مجتبی علیه السلام. ایشان یک فرزندی داشته به نام حسن. ایشان یک پسری دارد به نام عبدالله. ایشان یک پسری دارد به نام محمد. که این نام تطبیق می کند با نام مقدس امام زمان علیه السلام. خب. می خواستند این را به عنوان مهدی مطرح کنند و همه عالم و همه کسانی که از دولت بنی عباس ناراضی اند با او بیعت کنند و پشت او باشند و بروند پیروز شوند شاید مثلا اینها به سلطنت و خلافت برسند. آنها که دور هم جمع شده بودند، بزرگان بنی عباس بودند. همین منصور هم بود که آن مرتبه برایتان عرض کردم. برادر بزرگ ترش بود. یک برادر بزرگ تر داشت که بعدها گفتند ابراهیم الامام. او شد راس انقلاب بنی عباس. اینها همه حضور داشتند. بزرگان بنی هاشم حضور داشتند. اینها دور هم نشتند و گفتند که ما می خواهیم به عنوان مهدی برای محمد بن عبدالله بن حسن بیعت بگیریم. خب؟ گفتند اگر حضرت صادق با ما همراهی نکند، نمی ماسد. یعنی حضرت صادق علیه السلام انقدر شان و شخصیت دارد. [ایشان را] امام هم نمی دانندها. اما به عنوان شان و شخصیت شخص خودش. زهدش، عبادتش، علمش. انقدر شخصیت دارد که اگر ایشان بیعت نکند و با ما همراهی نکند، نمی شود. تمام درنمی آید. بنابراین فرستادند دنبال ایشان و ایشان به مجلس شان آمد. که آن هفته عرض کردیم. حضرت فرمودند نه این مهدی است و نه زمان، زمان مهدی است. شما این حرف را نزنید. اگر می خواهید قیام و نهضتی علیه ظلم و ستم حاکم بکنید، یعنی به عنوان یک نهضت امر به معروف و نهی از منکر، من هم هستم. آن وقت حالا چرا با مهدی که پسر توست و مثلا فرض کن سی و دو سالش است بیعت کنیم؟ با خود تو عبدالله که شیخ بنی هاشم هستی و بزرگ بنی هاشم هستی بیعت می کنیم. او حرف بد زد و کاری نداریم. بعد هم عرض کردم که منصور همه شان را گرفت. آن دوتا پنهان شدند. یعنی محمد و برادرش ابراهیم که بنا بود قیام و انقلاب علیه بنی عباس را اداره کنند، آنها پنهان شدند. کسی گیرشان نیاورد تا اینکه قیام کردند. اما پدرش و عمویش و دایی اش و کل خاندان فرزندان امام حسن که مردان خیلی بزرگ در میان شان بود اینها را گرفتند در زندان کردند و سرانجام هم عرض کردیم که در زندان هرکس مرد، دست نزدند. ماند. مرده در میان یک مجموعه زنده. و سرانجام هم سقف آن زندان را روی سرشان خراب کردند که مثلا بیست و چند نفر از فرزندان امام حسن علیه السلام آنجا مدفون اند. کاری نداریم. ببینید امام دارد با یک فکر غلط مقابله می کند. فکر غلط در میان پسرعموهایش است. باشد فرقی نمی کند. شما حضرت مهدی نیستی. زمان، زمان حضرت مهدی نیست. امام با تمام انحرافات بزرگ دیگر زمان خودش هم مقابله کرده است. احتمالا هفته پیش اشاره کردم. فقه رای که در راسش ابوحنیفه است، ایشان معتقد به رای و قیاس است. اصطلاحا می گویند قیاس. به عنوان نمونه برایتان عرض کردم که در فقه اهل سنت هست که اگر دو نفر با یک نفر بیعت کنند، او خلیفه می شود. یعنی دو نفر آدم حسابی. مثلا فرض کن مثل مجلس خبرگان ما. دو نفر از خبرگان زمانه با یک نفر بیعت کنند، او خلیفه می شود. به چه دلیل؟ برای اینکه در شرع مقدس هرجا که دوتا شاهد شهادت بدهند، آن شهادت قبول است. اسمش می شود قیاس. می گوییم این داستان خلافت با داستان مثلا اثبات یک ملکی برای یک نفری [قیاس شده.] مثلا شما می آیی نزد قاضی و دو نفر شاهد همراهت می آوری که من از فلانی طلبکارم. این اثبات می شود. با دوتا شاهد طلب شما اثبات می شود. او مثلا دوتا شاهد می آورد که من طلب را پرداختم. با دوتا شاهد اثبات می شود. مساله این به خلافت و حکومت و امامت چه ربطه دارد؟ اسم این می شود قیاس. گفتند اگر یک نفر هم باشد، دقت کنید، یک نفر از بزرگان اهل خبره بایک نفر بیعت کند، او خلیفه می شود. چرا؟ چون در جریان سقیفه عباس که بالاسر پیغمبرند و در کنار امیرالمومنین دارند پیغمبر را غسل می دهند، ایشان گفت که پسرعمو بیا من با تو بیعت کنم. اگر من با تو بیعت کنم، دیگر کسی مخالفت نخواهد کرد. تو خلیفه می شوی. چون یک نفر گفته من می توانم بیعت کنم و با بیعت من تو خلیفه می شوی، پس بنابراین با یک نفر هم می شود. با پنج نفر می شود. همینطور اینطوری ها. هرکدام یک را یک دلیل نظیر و شبیه آوردند که حالا شباهتش هم خیلی قیمت و ارزش نداشت و نتیجه فقهی گرفتند. در فقه حکومت می گویند پنج نفر می شود، چهار نفر می شود. به این دلیل. سه نفر می شود به این دلیل. دو نفر می شود به این دلیل. یک نفر می شود به این دلیل. به این می گوییم قیاس. مثلا چون در ازدواج دوتا شاهد لازم است، پس در حکومت هم اگر دو نفر بیعت کردند و شاهد بودند، این خلیفه می شود. این چیزهای خیلی سست. اسم این می شود فقه قیاس و فقه رای. اما صادق علیه السلام مفصل با این جریان که داشت رشد می کرد و شهرت می یافت مقابله کردند. با شخص ابوحنیفه مکرر برخورد کردند. و روایات ما می گوید که فرمودند اولین کسی که این راه و رسم تو را عمل کرده شیطان بوده. شیطان گفت که من را از آتش خلق کردی. آمد را از خاک خلق کردی. آتش بر خاک برتری دارد. مثلا آتش روبه آسمان می رود و خاک رو به زمین می آید. او رو به پستی می رود. آتش روبه بالایی می رود. پس آتش برتر از خاک است. من که از آتش هستم پس از آدم برترم. پس بنابراین من نباید سجده کنم. قیاس کرد. صوفی های زمانه یک جریان است. جریان تصوف از آن زمان دارد اوج می گیرد. اینها آمدند خدمت امام. امام بحث کرد و آنها در مقابل فرمایشات امام درماندند. نشان داد راه تان غلط است. راهی که شما دارید می روید، غلط است. با زنادقه، به اصطلاح ما می گوییم ملاحده. زندیق کسی است که خدا و همه اینها را کنار گذاشته است. یک همچین چیزی پدید آمده است. امام با اینها مقابله جدی فرموده. خب. ببینید با انحرافات موجود زمان خودش، امام مقابله کرده، مبارزه کرده، مقابله کرده. مبارزه کرده. ببینید وقتی تنها یک نفر است، فقط باید بتواند این جریان انحرافی را رسوا کند. همین مقدار. به مردم نشان بدهد که این غلط است. حالا کسی نخواست زیر بار برود، نرود زیر بار. مثلا در زمان ما شیطان پرستی رسم و رایج شده. حالا با شیطان پرستی مقابله کرده اند. علما کتاب نوشته اند.بحث کرده اند. خب این را عموم مردم می فهمند که غلط است. همین کافی است. از نظر وظیفه. وقتی آدم قدرت دارد باید این را جمعش کند. حالا امام که قدرت ندارد که. یک نفر است. خب. یک کار بزرگ دیگر هم که آن کار عمومی ائمه است این است که اسلام را به مردم برساند و راه را باز کند برای اینکه این اسلام به نسل های بعد هم برسد. اگر یادتان باشد مثلا عرض کردیم که شاگردهای برجسته و بزرگ داشتند. من عرض می کنم حضرت این شاگردها را صید می کرده. نمونه اش را درمورد که گفتم؟ حشام. درمورد حشام عرض کردم که حشام را عمویش آورد خدمت امام صادق علیه السلام و فرمود من از تو سوال کنم یا تو از من سوال کنی؟ حالا تو از من سوال کن. سوال اولش را کرد و جواب شنید و سوال دوم، جواب شنید. سوال سوم، جواب شنید. جواب قانع کننده. حالا من از تو سوال می کنم. امام سوال اول را پرسید. درماند. دوم، درماند. سوم، درماند. تا حالا برایش پیش نیامده بود. گفت من هرجا رفتم، مثلا در بحث من غالب بودم. یک نابغه بود. خب. رفت. جلسه بعد که امام را ملاقات کرد و حضرت با او قرار گذاشتند، حضرت بیرون از شهر تشریف داشتند. با اسب آمده بودند داخل شهر. یک جایی با ایشان قرار گذاشته بودند. مثلا فرض کنید که چهارراه سرچشمه. امام رسید. این هم ایستاده بود. منتظر بود. حالا مدتی است ایستاده و منتظر است. حضرت در آن جلسه رویش تاثیر گذاشته بود. امام رسیدند. خب حالا تو بگو ببینم چکار داری؟ هیبت امام نمی گذارد. دهانش باز نشد. حالا امام فرض کن بیست دقیقه نیم ساعت ایستاده اند که این حرف بزند. جرات نمی کند. دهانش باز نمی شود. تمام شد. این صید شد. بعد هم مثلا وقتی به داخل خانه می رود و مثلا از نزدیک با امام برخورد و ملاقات می کند، صدتا فضیلت و معجزه دیگر می بیند و شیعه کامل می شود. می خواستم داستان چیز را برایتان بیاورم که احتمالا هم عرض کردم. حالا خیلی خلاصه عرض می کنم. زراره آمد خدمت امام. حالا زراره از اصحاب تراز اول حضرت است. ببخشید او خدمت حضرت باقر علیه السلام آمده بود. خدمت حضرت باقر گفته بود آقا این وضویی که مردم می گیرند، مهمش این بود که اهل سنت سرشان را می شویند، پاهایشان را می شویند. در وضوی اهل سنت و سر را می شویند و پا را هم می شویند. قرآن چه گفته؟ [در آیه 6 سوره مائده فرموده:] وَامْسَحُوا. سرتان را مسح کنید. دقت کنید. وَامْسَحُوا. بعد هم قرآن نفرموده وامسحوا رئوسکم. سرتان را مسح کنید. فرمودند به سرتان مسح کنید. این آن را نفهمیده. آنهایی که آن فتوا را دادند نفهمیدند. بابا قرآن دوتا کلمه است. بِ و بدون بِ. اگر بدون بِ بگویی یعنی کل سرت را مسح کن. بِ بگویی یعنی یک بخشی از سر را مسح کن. وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ. به سرتان مسح کنید. ببینید وقتی من دستم را اینجوری مسح می کنم، خب به دستم مسح کردم. وَامْسَحُوا. قرآن اینجوری نفرموده. فرموده وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ. زراره هم در خط این نبود. گفت آقا شما این را از کجا می گویی؟ فرمود من از پدرم شنیدم. ایشان از پدرش شنیده. می شود حضرت زین العابدین. ایشان از پدرش شنیده. امام حسین. ایشان از پدرش شنیده. امیرالمومنین. ایشان از پیامبر شنیده. من برای وضویی که دارم می گویم سند دارم. گفت آقا یک چیزی بگویید که من بتوانم به آنها بگویم. حضرت آیه را خواندند و معنا کردند. عجب. ببینید دانه دانه یک آدم حسابی گیر آوردند تربیت کردند. یک آدم حسابی دیگر گیر آوردند تربیت کردند. آن وقت رشته هم داشتند. یک نفر دارد از شام می آید. خدمت حضرت صادق است. می گوید می خواهم با شما سر مسائل اسلامی بحث کنم. فرمودند که مثلا با این شاگرد من بحث کن. اگر این را مغلوب کردی، تو من را مغلوب کردی. بحث مثلا کلامی می کند. اعتقادی می کند. بعد با ایشان بحث فقهی می کند. بعد با ایشان بحث قرآنی می کند. بعد با ایشان بحث چه می کند. امام داشت یک مجموعه متخصص تربیت می کرد. هر کدام هم در سطح اعلای از تخصص فن خودشان. اگر یادتان باشد باز عرض کردیم که یک مادری آمد در خانه محمد بن مسلم در زد و گفت دختر من از دنیا رفته و جنین در رحمش حرکت می کند. ما چکارش کنیم؟ ایشان فرمود که چه کسی گفته تو بیایی اینجا در خانه ما؟ گفت، گفته نگو. خب اگر نگویی من هم جوابت را نمی دهم. ایشان گفت آقا من را ابوحنیفه فرستاده. من رفتم آنجا. او فقیه مشهور زمانه است. مثلا دولت هم تاییدش می کند. مشکلی ندارد برای اینکه بنشیند در مسجد و برای مردم حرف بزند. او مشکلی ندارد. من مشکل دارم. در هرصورت وقتی اسم برد، ایشان دستور امام را فرمود. یعنی می خواهم بگویم یک کسانی را تربیت کرده که در اوج اعلای علم خودشان هستند. متخصصین درجه اول. در علم قرآن اوان بن تغلب است. در کلام، حسام بن سالم است. حسام بن الحکم است. مثلا در فقه محمد بن مسلم است. دیگر که بود؟ زراره بود. یک مجموعه. تا درجات پایین. بنابراین وقتی که امام شهید شده، علمش از دست نرفته. هست. آنها که حالا در عالم پراکنده هستند، جاهای مختلف، آن علم را به نسل های بعد رساندند. عرض کردیم کتاب هایی که زراره نوشته، کتاب هایی که محمد بن مسلم نوشته، به عصر علمای ما رسیده است. بعد از غیبت. عالم بزرگ درجه اول بعد از غیبت کلینی صاحب کافی کتاب های اینها را در دسترس داشته. همه را پیش استاد خوانده بوده. ببینید درس هم اینجوری بوده. نه اینکه ما یک جایی کتاب پیدا کردیم. الان وقتی شما کتاب پیدا می کنی، چاپ شده. معلوم است چه کسی چاپ کرده. معتبر است. آن وقت چون کتاب خطی است، کتاب خطی را باید پیش استاد بخوانند.آن استاد هم باید کسی باشد که خلاصه پیش نویسنده کتاب، کتاب را خوانده باشد. معلوم است؟ سلسله دارد. کتاب هم سسلسله دارد. بنابراین ما فرمایشات ائمه را داریم. با سلسله های معتبر. آدم های حسابی. گاهی مثلا چندین جا رفته و این کتاب را پیش چند نفر از شاگردان نویسنده کتاب، این کتاب را خوانده. معتبر درجه اول است. شده کتاب کافی. از زمان کتاب کافی تا به امروز هم این کتاب خوانده شده. شاگرد پیش استاد. شاگرد پیش استاد. شاگرد پیش استاد. استاد به شاگردش اجازه داده که تو حالا می توانی این کتاب را درس بدهی. آدم باید یک کمی وارد باشد تا بفهمد که این چقدر قیمت دارد. هیچ جای دیگری در عالم نیست. هیچ جای دیگری در عالم دین شان همچین جوری سند دار نیست.
[در آیه 97 سوره نحل می فرماید:] مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. قرآن دو دسته آدم را اسم می برد. دقت کنید. حرفش خیلی مهم است. اگر صاحب همتی در میان هزار نفر جمعیت پیدا شود، مثلا اگر جمعیت جلسه ماهزار نفر باشد. یک دسته کفار و مشرکین هستند می گویند خدایا تو ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی. دوبار ما مردیم و دوبار زنده شدیم. دوبار ما را میراندی و دوبار ما را زنده کردی. خب آمد از این دنیا می میرد و به برزخ می رود. از برزخ می میرد و به قیامت می رود. دوبار. عموم اینجوری اند. یک دسته عرض می کنند خدایا یک بار مارا می راندی و دوباره زنده کردی. فقط یک بار. فقط یک مرگ گریبان شان را می گیرد. بعد از آن دیگر مرگی نیست. می خواهیم عرض کنیم آنهایی هستند که این حیات را، این زندگانی را، آن هفته چه عرض کردیم؟ خودش تحصیل کرده است. این زندگانی را خودش کسب کرده. خودش به دست آورده. دیگر از او نمی گیرند. ببینید قرآن باز یک حرف اصلی دارد. [در آیه 39 سوره نجم می فرماید:] وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى. هیچ کس هیچ چیزی ندارد مگر آنچه که کوشش آن را کرده است. هرچه دویدی مال توست. این لباست را از تنت در می آورند. این خانه را از تو می گیرند. این مقام. این ماشین. این باغ. این نمی دانم چه. ثروت. همه از تو گرفته می رود. قرآن [در آیه 94 سوره انعام] دارد. وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ. شما آنچه را که ما به شما داده بودیم، می گذارید و می آیید. حالا این. می گذارید و می آیید. هرچه ما به شما داده بودیم. اما یک چیزی را می آورید. آنهایی که کوشش و زحمتش را خودت کشیدی. اگر کوشش و زحمت رسیدن به این حیات طیبه را کشیدی، این را کسی از تو نمی گیرد. مال خودت است. کسی از تو نمی گیرد. این را می بری تا ابد. دقت کنید. عرض کردیم این حیات و زندگی که ما الان داریم یک زندگی طبیعی است. از وقتی متولد شدیم این زندگی را داشتیم. حالا مثلا یک ذره قوت پیدا کرده. مثلا هوش مان آن موقع چقدر بوده؟ مثلا حالا بیشتر شده. حالا شاید هم باز بعضی اش را آدم در طول زمان از دست می دهد دیگر. یواش یواش، مثلا چشمش ضعیف می شود دیگر نمی تواند ببیند. گوشش یک چیزهایی را نمی تواند بشنود. از این جورها یواش یواش دست می دهد. این زندگی طبیعی و حیات طبیعی است. یک حسات طبیعی به تو داده اند. ذره ذره هم ازت می گیرند و تمام می شود می رود. تمام می شود می رود. یک حیاتی را خودت با زحمت کسب می کنی. زحمتش از چه راهی است؟ چه فرمودند؟ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا. هرکس عمل صالح بکند. با ایمان عمل صالح. این ماندگار است. آن عمل ماندگار است. صاحبش هم ماندگار می شود. آن مرتبه هی عرض می کردیم. هیچ کسی نمی تواند هیچ خدشه ای به این حیات که خودت آن را کسب کرده ای، وارد کند. یکی از آقایان گفتند که چون سالگرد ارتحال و وفات حضرت آیت الله حق شناس هم هست از ایشان نامی ببریم. ما به یاد آیت الله حق شناس ما روضه حضرت علی اصغر علیه السلام می خوانیم.