أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
اول اجازه بدهید تاریخچهی این حسینیه را عرض کنم. (منزل آقا شیخ مرتضی زاهد(ره)). اینجا خانهای است که ما در آن زندگی میکردیم و همینجا متولد شدیم. قاعدتاً مثلاً پدر من هم در همین منزل متولد شدهاند. حتی شاید یک نسل قبلتر هم در همینجا متولد شده باشند. اینجا اصلش حدودا 354متر بوده که متعلق به سه خواهر بوده است. یکی از این خواهران مادر پدر پدربزرگ بنده بوده. این سه خواهر یک دانگ از این خانه را به عنوان ثلث پدرشان برای روضه گذاشتهاند.. یک دانگ از شش دانگ این خانه برای روضه بوده است که ورقهاش صد و خوردهای سال پیش نوشته شده است. الان سالم و دست نخورده است و یک خط هم رویش کشیده نشده است. یک گوشهاش پاره نشده است. باقی مانده و موجود است. چطور شده که این ورقه باقی مانده است نمیدانم. ما معجزه حساب کردیم. بین کاغذها پیدایش کردیم و الان قابش کردهایم. و در حال حاضر در آن منزل است. بر این اساس 4شنبه ها یا دههی محرم اینجا یک روضه خوانده میشده. آنوقت هم سبک بوده است هم مختصر بوده است. بعد از انقلاب توجه بیشتر شده است. جمعیت بیشتر شده است. بعد هم این خانه چند دست گشته است. نسل بعدی آمده است. در حال حاضر 50 نفر شاید هم خیلی بیشتر وارث دارد. ما برای سهم یکی از وارثها باید به دنبال 21 نفر میرفتیم. بعضیها سهمشان را به من بخشیدند. بعضی هم نبخشیدند. ناگزیر باید برای دو متر یا سه متر پول آن را تهیه میکردیم و به آنها میدادیم. همهاش را هم خدا جور کرده است. مرحمت شده است. بعدها روضههای دههی محرم را می بردیم در آن خانه و روضههای هفتگی چهارشنبه را همین جا میخواندیم. اینجا یکی از همسایهها را دزد زد و یک مقداری از وسایل را برد. شب کسی در این خانه زندگی نمیکرد. ما یک مقدار درش را محکم کردیم. دوباره دزد آمد و دید وسایل اینجا را بهتر میتواند ببرد تقریباً شش بار دزد آمد. قاعدتاً همان یک نفر شش بار دزدی را انجام داده است به خانه همسایه ها هم رفته بودند اما این خانه اصل بود. در اینجا فرشهایی بود، یک سماور داشتیم که برای همان نسلهای 100 سال پیش بود و برای مسکار روسی بود. چون این سماور زغالی بود ما از آن استفاده نمیکردیم و آن را کنار گذاشته بودیم اما در منزل بود. هرچه بود دزد برده بود. خود من یک قاشق چایخوری از کربلا به عنوان تیمن و تبرک خریده بودم که آن را هم دزد برده بود. همه چیز را برده بودند. دیدیم دیگر نمیشود اینجا زندگی کرد. در را بستیم و رفتیم. روضه را هم بردیم آن حیاط. درگذشته آقایی با بنده دوست بود که ایشان هم با آقای دیگری دوست بودند که او گفته بود یک شخصی بسیار گرفتار است. گفتم برای مرحوم آقا شیخ مرتضی یک نذری بکند و این منزل را بسازد. این کار را انجام داد و گرفتاری بسیار بزرگش رفع شد. البته ایشان هزار گرفتاری دیگر هم داشتند. از آن زمان که قرار شد ایشان این بنا را بسازد ذره ذره شروع کرد. بیشتر از این توانایی نداشت. این ذره ذره در طول یک سال به این مرحله رسیده است. چهار ستون در اینجا و چهار ستون پایین، یک سقف و یک سقف و بقیهاش. اینجا ها را هم ما پارچه زدهایم که الان همین مقدار شده است. بقیهاش هم با خدا است. حالا این داستان اینجا بود که میخواستم عرض کنم.
بحث شبهای گذشته را ادامه میدهیم. عرض کردیم که همه پیامبران برای تربیت آدمی زادگان آمدهاند. همه ادیان آسمانی دستور تربیت است. مگر این آدم و این کتاب برای تربیت نیامده است؟ مگر این دستورات برای تربیت نیامده است؟ این تربیت از طریق عمل درست میشود. در مورد مطلبی که دیشب عرض کردیم اگر هزار جلسه درس بلد باشم و خدمتتان عرض کنم و شما هم هزار جلسه بشنوید، اما هیچ عملی را انجام ندهیم. هیچی نمیشود. همین است که هست. شاید بدتر هم بشود. اگر انسانها حرف را بشنوند ولی به آن عمل نکنند قساوت میآورد و این مسئله مهمی است. انسان را به عقب میبرد نه به جلو. مگر اینکه آن حرف درس معارف باشد. مثل توحید و نبوت و پیغمبر شناسی و معاد شناسی و... اینها درسهای خوبی هستند. هرچه فهم انسان در اینها بیشتر باشد جلو میرود. چرا اینها فهم را جلو میبرند؟ اما تربیت اصلی انسان با عمل درست میشود؟ بدون عمل هیچ چیز نمیشود. میگویند رسیدن به عمل صالح مقدماتی دارد. عمل صالح را در برابر عمل فاسد میگوییم. عمل صالح یعنی عمل درست. آیا ما نمازمان درست است. اگر نماز درست بود این نماز درست وسیله تربیت انسان است. آقایی که در این جلسه حضور دارد میفرماید ما نمازمان درست است. ما نمازمان از نظر پیکره درست است. مثلا قاعدتاً آقایانی که در اینجا نشستهاند حمد وسوره نمازشان را بلد هستند. مسئله تقلیدشان درست است. وضو و غسلشان را بلد هستند. رکوع و سجود و بقیه اعمال نماز را میدانند. حمل بر صحت میکنیم. فعلا پیکره نماز درست است. اما نماز مناجات است. در کجای نماز انسانها مناجات هست؟ مناجات یعنی نجوای دوطرفه. دو نفر دوست کنار هم نشستهاند آهسته یک صحبتی این میگوید و یک صحبتی او برای این میگوید. وجود چنین مسئلهای را فرض کنید. در نماز ما چنین چیزی وجود ندارد. یک عبارتی را میخوانیم. فرض کنید که صحیح آن را میخوانیم. سید بن طاووس در یکی از کتابهایش از یک همزبانی حرف میزند. انسان باید در نماز به یک همزبانی برسد. یک صحبتی بگوید و یک صحبتی بشنود. این مطلب کجا است؟
برای اینکه نماز به این شکل درست شود، مقدماتی دارد. در سوره مبارکه احزاب آیه 70-71 میفرمایند:يا أيّها الذينَ آمَنوا اتـّقوا اللهَ وَقولوا قوْلا سَديدًا يُصلِحْ لكُمْ أعْمالكُمْ ای کسانیکه ایمان آوردید تقوا داشته باشید و قول سدید بگویید. قول سدید یعنی قول صواب. خدا عمل شما را درست میکند. من توانایی درست کردن نمازم را ندارم. خدا باید درست کند. اما مقدماتش دست من است. مقدماتش چیست؟این است: ای کسانیکه ایمان آوردید تقوا داشته باشید و گناه نکنید. این مطلب را در جلسات گذشته هم عرض کردهایم. با وجود گناه، هیچ چیز درست نمیشود. مانند این است که انسان مرتب ساختمانی را بسازد و آن را خراب کند. نمیشود. گناه باید از زندگی بیرون برود. یا اگر لغزشی به سوی گناه داشت آن را بلافاصله جبران نماید. وگرنه خرابی است و نمیشود. این مرحله اول است. :يا أيّها الذينَ آمَنوا اتـّقوا اللهَ گناه را درست کنید. مسئلهاش را حل کنید و بعدوَقولوا قوْلا سَديدًایعنی سخن به صواب بگویید. سخن به صواب بگویید. چه چیز خاصی دارد؟ در این مورد عرض کنم مرحوم آقای طباطبایی فرمودهاند: این عبارت دو بار در قرآن آمده است. بار اول ایشان مطلبی را فرمودهاند و در بار دوم نفرمودهاند. وَقولوا قوْلا سَديدًا میگویند قول سدید مثال است از همهی اعمال انسان. همهی اعمال انسان باید صواب بشود. عمل صواب یعنی عملی که انسان میتواند جواب آن را بدهد. اگر بپرسند چرا این عمل را انجام دادی بتواند بگوید به این دلیل. هیچ عمل انسان بدون جواب نباشد. اما چه جوابی و به چه کسی باید جواب بدهد؟ اگر از من سوال شود چرا این قرآن را به اینجا آوردی؟ در جواب میگویم آوردهام که بخوانم. و این حرف درستی است. چون مثلاً بطور کامل آن را از حفظ نیستم. و باید آیات را از روی کتاب بخوانم. این حرف درستی است. یا اگر پرسیدند ظهر برای چه ناهار خوردی؟ میگویم من که گرسنهام نبود. آدمی یک کم از سنش که بگذرد دیگر گرسنگی را نمیفهمد. از روی عادت معمولاً ساعت5/1- 2 بعدازظهر علیالعاده ناهار خوردم. این جواب درستی نیست. این جواب نیست. اگر انسان در روز قیامت بتواند جواب درست بدهد آنوقت میشود. قَوْلا سَدِيدًا چرا غذا خوردی؟ چرا خوابیدی؟ چرا حرف زدی؟ چرا نگاه کردی؟ چرا؟ چرا؟ اگر انسان بتواند برای همه این چراها پاسخ درست تهیه کند، این قول سدید است. مرحله دوم انجام شده است. بعد از آن به عهده خدای متعال است که انسان بتواند نماز بخواند. ببینید خیلی مواقع برای ما اتفاق افتاده که صبح در منزل بودیم. نماز صبح خواندیم. اگر طولانی بود یا طولانی نبود. صبحانه خورده یا نخورده. فرض کنید روز جمعه بود. در منزل نشستیم. تلويزیون هم نگاه نکردیم که یک مرتبه چیز بدی در آن ببینیم یا بشنویم. یعنی از صبح تا ظهر هیچ عمل اشتباهی انجام ندادهایم. فرض کنید روز قبل در بازار بودیم در کلاس درس بودیم. و... اما نماز ظهر امروز با نماز ظهر دیروز هیچ فرقی نمیکند. یا اگر فرق کند بسیار اندک است. مشخص میشود قول یا کار سدید این نیست. یک چیزی بیشتر از این است. باید در تمام روز طوری رفتار کرده باشد که از جنس نماز باشد. اگر کارهای روز انسان از جنس نماز بود نماز، نماز است. آن وقت، زمانی که نماز میخوانی هیچ صدایی را در کنارت نمیشنوی. معیار نماز درست این است. اصلاً صدای شخصی را که در کنارم هست نشنوم. نفهمم الان چی گفت. جلوتر از من رفت به رکوع یا بعد از من آمد به رکوع. من هیچ چیز نمیفهمم. موقع نماز پیش خودم هستم. دارم نماز میخوانم. این نماز درست است. اگر انسان تمام روز را مراقبت کرد و اعمالش را دقت کرد که آیا برای رضای خدا هست یا نه و هر عملی که انجام میدهد بپرسد آیا خدا راضی هست یا نه، اگر اینگونه شد آنوقت خدای متعال نمازش را عهده دار میشود تا انسان نماز را درست بخواند. بنابراین زمانیکه انسان به عمل صالح برسد، بعد از آن مقدمه که تمام اعمالش تحت کنترلش بود و تحت تاثیر حوادث روزگار قرار نگرفت و خودش همه چیز را اداره کرد و اگر هر حرفی میزد حساب رضای خدا را میکرد، هر نگاهی که میکرد، حساب رضای خدا را کرده بود، این نماز انسان را درست میکند.
داستانی از یک دوست نقل میکنم. برای دوستمان که خدا رحمتش کند داستانی مانند حضرت یوسف پیش آمده بود. (نمیخواهیم مقایسه کنیم. مقایسه با بزگان اصلاً درست نیست. ما نباید خودمان را با بزرگان مقایسه کنیم) مسئلهای که برایش پیش آمده بود فوق العاده بود و البته در اینجا نمیتوانم توضیح بیشتری عرض کنم. بعد از این اتفاق که ایشان کار بزرگی کرده بودند، ظهر آمدند یک نماز خواندند. یک چهار رکعتی خوانده بود که بعد تعریف کردند: الله اکبر را که گفتم تا سلام دادم نفهمیدم چه شد. دیگر هیچ چیز را نفهمیدم. ایشان کار خیلی بزرگی انجام داده بودند. جایزهاش یک نماز بود. خیلی از دوستان میآیند از نمازشان صحبت میکنند و دغدغه نمازشان را دارند. همه ما این دغدغه را داریم. اما نمیشود. اگر توانستیم در تمام طول روز اعمالمان را کنترل کنیم و همهاش در اختیار خودمان باشد، همهاش برای رضای خدا باشد. نماز میشود نماز. آن زمان که انسان یک نماز اینگونه خواند میفهمد به آن همه زحمتی که کشیده است میارزد. حتی بیشتر هم میارزد. در مرحله اول میکوشد گناه نکند. در مرحله دوم میکوشد اعمال و رفتارش تحت کنترل خودش باشد و مرحله سوم این است که نماز درست میشود. نتیجهاش این است که انسان خودش انسان درستی میشود.