أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
هفته قبل بحث بسیار مهمی را عرض کردیم. انشاء الله خداوند کمک کند و بتوانم این مطلب را به خوبی به شما برسانم. عرض کردیم که دو امتحان بزرگ وجود دارد که کل دین در این دو امتحان خلاصه میشود. یک امتحان است که ما آن را در عبادات پس میدهیم. هرکس که امتحان عبادات را به خوبی پس داد، اولین امتحان بزرگ را به درستی انجام داده است. حضرت امیرالمونین (علیه السلام) در خطبه 192 نهج البلاغه میفرمایند: آیا نمىبینید خداوند انسانهاى نخستین را از زمان آدم تا آخرین آنها را در این عالم با سنگهایى (منظور خانه کعبه است) آزمایش نموده واژه اختبار به معنای امتحان است که نه زیان مىرساند نه سودى مىبخشد، نه مىبیند و نه مىشنود، و این سنگها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایدارى و پابرجایى مردم ساخته است.
سپس آن را در سنگلاخ ترین مکانها و بى گیاهترین ریگزارهاى زمین و تنگ ترین درّهها، در میان کوههاى خشن و شنهاى نرم و روان که گذر از آنها دشوار است و چشمههاى کم آب و آبادیهاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مىیابد و نه اسب و گاو و گوسفند در آن علف مییابند. (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمین پربارى).
سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند، با این دستور کعبه جایگاهی برای سود بردن فرزندان آدم (علیه السلام) از سفرهای خود و آخرین منزلگاه برای باراندازی آنان است. میوههای عالی (یا باطن) دلها از میان فلاتها و دشتهاى دور دست و از درون درّههاى عمیق و جزایر از هم پراکنده دریاها به سوى آن سرازیر مىشود تا شانهها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الاّ اللّه گویان گرد این خانه طواف کنند به انسان میگویند باید دور این خانه بگردی. میگوید من حوصلهاش را ندارم. میگویند نمیشود باید بگردی. و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار هروله نمایند،در طواف هم چیزی شبیه هروله وجود دارد؛ در حالى که لباسها را به کنارى افکنده همه لباسهایشان را درآوردهاند و تنها دو تکه پارچه برتن دارند؛ و با ترک اصلاح سر و صورت زیباییهاى خود را دگرگون ساختهاند. این آزمایشى است بزرگ و امتحانى است شدید و آشکار و پاکسازى مؤثرى برای پدید آمدن نافرمان از فرمانبردار، یک امتحان سخت است. میپرسد آخر چرا در جای به این سختی هفت دور بگردم؟ خب میشد خدای متعال کعبه را در کشمیر قرار دهد. در گذشته به کشمیر بهشت روی زمین میگفتند. سبز و خرم بود. مانند مازندران خودمان نبود. چون در مازندران هوا شرجی است و باران فراوان میبارد و انسان ممکن است از بارانش آزار ببیند. اما آنجا سبز و خرم است و چنین آزارهایی نیز وجود ندارد اما خداوند کعبه را در چنین سرزمینی قرار داده تا به وسیله آن انسانها را بیازماید؛ خدا زیارت آن را سبب رحمتش قرار داده است هرکس به آنجا برود رحمت خدا شامل حالش میشود؛ و آن را سبب وصول به بهشتش قرار داده است. کسی که این سختیها را تحمل کند به بهشت میرسد.
اگر خداوند سبحان مىخواست مىتوانست خانه محترم خود و اماکن پر عظمتش را در میان باغها و نهرها و سرزمینهاى هموار و آرام و پردرخت که میوههایش در دسترس باشد داراى بناهاى فراوان و آبادیهاى به هم پیوسته در میان گندم زارها و باغهاى خرم و پر گل و گیاه و روستاهاى سرسبز و زمینهاى پر آب و گلزارهاى پر طراوت و جادههاى آباد قرار دهد؛ مثلا یک زمانی یمن همینطور سرسبز بود و درختانش به هم پیوسته و سرسبز بودند. میشد خداوند کعبه را آنجا قرار دهد. چرا در حجاز قرار داده که یک علف هم در زمینش نمیروید؟ امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، سادهتر بود پاداش و جزا نیز کوچکتر مىشد و اگر پى و بنیانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگهایى که بناى آن را بالا برده از زمرد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینهها کمتر رخنه مىکرد همه دلشان میخواست به آنجا بروند؛ و نیازى براى تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسههاى پنهانى از مردم منتفى مىشد؛ ولى خداوند، بندگانش را با انواع شدائد مىآزماید و با انواع مشکلات، متعبّد مىسازد آن سرزمین به گونهای است که حوصله انسان سر برود. از گرمایش بسوزد، و آب بد بنوشد. من در خاطر دارم بار اولی که به سفر حج رفتم در آن مدت چهل و پنج روز که آنجا بودیم یک بار آب خنک نخوردم. هوا بسیار گرم بود و انسان نیاز به آب خنک داشت اما اصلا آب خنک وجود نداشت. ظرفهای آبشان بر روی بامها بود و آفتاب میخورد؛ و با اشکال گوناگون گرفتاریها و ناخوشایندها امتحان مىکند تا تکبر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد خواری و فروتنی در برابر خداوند با ارزش است و انسان را سربلند میکند؛ تا درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشاید این سختی را که تحمل میکنی دری به سوی بخشش و گشایش الهی باز میشود؛ و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد.
این امتحان اول است که امتحان بسیار بزرگی است. هرکسی این امتحان را به پایان نمیرساند. از این مهمتر امتحان کــُرنش در برابر انسانی همتای خود شماست. در این مورد دو مطلب فرمودهاند.
در قسمت دیگری از این خطبه داستان شیطان را فرمودند. این شیطان فقط دو دقیقه تکبر ورزید. فقط دو دقیقه. صدهزار سال عبادت کرده بود. دو دقیقه تکبر کرد. البته فرمودند شش هزار سال اما شش هزار سالی که ما نمیدانیم سالهایش چه نوع سالهایی ست! فرمودهاند که ما نمیدانیم چه سالهایی ست. سالهای آخرت بوده یا نوع دیگری. شش هزار سال سر به سجده گذاشته و برنداشته است. در دو دقیقه آن را تباه کرد. خداوند فرمود دربرابر یک انسان، کوچکی کن، اما او این کار را نکرد. میفرماید: آیا نمی نگرید که خداوند به خاطر خود بزرگ بینی، او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلند پروازی او را پست و خوار گردانید، پس او را در دنیا طرد شده، و آتش جهنم را در قیامت برای او مهیا فرمود؟
خداوند اگر اراده میکرد، آدم (علیه السلام) را از نوری که چشمها را خیره کند، و زیباییش عقلها را مبهوت سازد، و عطر و پاکیزگیاش حس بویایی را تسخیر کند چنانکه نفــَسها را تازه نماید، میآفرید؛ اگر در خاطرتان باشد عرض کردم زیبایی یک قدرت است. انسان را مقهور میکند. خود زیبایی به تنهایی بدون اینکه شهوت در میان باشد انسان را مقهور میکند. اگر خدای متعال میخواست انسان را به گونهای زیبا بیافریند که تمام عالم در برابرش مقهور شوند میتوانست؛ که اگر چنین میکرد، گردنها در برابر آدم فروتنی میکردند، همه به طور طبیعی در برابرش به خاک میافتادند و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم (علیه السلام) آسان بود، در آن زمان امتحان مربوط به فرشتگان بود. بعد از آن چطور؟ اگر قرار بود خداوند تمام پیامبران و امامان را به گونهای زیبا بیافریند که انسان را مقهور کنند، تمام انسانها صف میبستند تا در برابرشان به خاک بیفتند. اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که از اصل آن آگاهی ندارند آزمایش میکند، یک انسان است و کاملا مانند شماست. هرچه به او نگاه میکنید میبینید تفاوتی با شما ندارد. خدای متعال فرموده است که باید در برابر او کرنش کنید. نمیدانید چرا! باید اطاعت کنید زیرا خداوند فرموده است. زیرا خداوند فرموده است. زیرا خداوند فرموده است. اما خداوند مخلوقات خود را با پارهای از آنچه که از اصل آن آگاهی ندارند آزمایش میکند، ما دلیل بخشی از اموری که باید انجام دهیم را نمیدانیم. چرا صبح دو رکعت نماز بخوانیم؟ چرا ظهر چهار رکعت بخوانیم؟ چرا هفت بار دور خانه خدا بگردیم؟ چرا هفت سنگ به شیطان بزنیم؟ آقا صدتا سنگ بزنم که بهتر است. نه، باید هفت سنگ بزنی. اما خداوند مخلوقات خود را با پارهای از آنچه که از اصل آن آگاهی ندارند آزمایش میکند، تا بد و خوب تمییز داده شود و فرمانبردار از نافرمان مشخص شود، و تکبر و خودپسندی را از آنها بزداید، در فصل دیگری میفرمایند اگر خداوند متعال میخواست، کاری میکرد که پیامبران در برابر مردم دارای ثروت و قدرت و نفوذ باشند. ساحتشان در برابر انسان آنقدر صاحب نفوذ میبود که هرچه میگفتند انسانها چارهای جز اطاعت نداشتند. اما پیغمبران اینگونه نیستند. از لحاظ ظاهری مانند تو هستند. پول ندارند، فقیرند. مثالی هم که مطرح کردهاند مثال موسی و هارون (علیهما السلام) است که وقتی به دربار فرعون آمدند پشمینه بر تن داشتند و چوب دستی بر دست داشتند و کفش هم نداشتند و این راه دراز را پابرهنه آمده بودند. خطاب به فرعون گفتند که اگر تو از ما فرمان ببری ما قول میدهیم حکومتت برقرار بماند. فرعون میگوید من تو را به دربارم راه دادهام. اگر الان حکم کنم تو را بیرون میکنند و به زندان میاندازند و تکه پاره میکنند. تو چطور به من قول میدهی که سلطنت عالمگیر مرا برقرار نگاه داری؟ وقتی که موسی بن عمران و برادرش هارون (علیهما السلام) بر فرعون وارد شدند، و جامههای پشمین به تن و چوب دستی در دست داشتند، و با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزتش برقرار باشد، فرعون گفت: آیا از این دو نفر تعجب نمیکنید که دوام عزت و جاودانگی حکومتم را به خواستههای خود ربط میدهند، در حالی که در فقر و بیچارگی به سر میبرند؟ اگر چنین است چرا دستبندهای طلا به همراه ندارند؟ این سخن را فرعون برای بزرگ شمردن طلا و تحقیر پوشش لباسی از پشم گفت، درحالی که اگر خدای سبحان اراده میفرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنجها و معدنهای جواهرات و باغهای سرسبز را به روی پیامبران میگشود، هفته قبل برایتان مثال زدم که آقای مهدوی فرمودند من دیدم که کارخانه داران بزرگ اطراف من جمع شدهاند. چطور شده؟ به چه مناسبت اینها جمع شدهاند؟ بعد مشخص شد اینها خبردار شدهاند که امکان دارد ایشان نخست وزیر شود. از دور دست بوی پول شنیدند. میگویند که بوی بهشت از پانصد سال فاصله میآید اما کسی که عاق والدین باشد و پدر و مادر از او ناراضی باشند این بو را نمیشنود. حالا اینها هم بوی پول را از صد فرسخی میشنوند. اگر خدای سبحان اراده میفرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهای گنجها و معدنهای جواهرات و باغهای سرسبز را به روی پیامبران میگشود، و پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان به حرکت درمیآورد. تمام پرندگان در اطراف این پیامبر میچرخند و تمام حیوانات در فرمان اویند. مانند حضرت سلیمان (علیه السلام) که تمام وحوش و طیور در فرمان ایشان بودند. جنیان و دیوها و باد در فرمان ایشان بودند. اما اگر این کار را میکرد، آزمایش از میان میرفت، و پاداش و عذاب بی اثر میشد. زیرا همه به جایی میروند که در آن پول و قدرت است. اتفاقا کسانی که پول و قدرت دارند زرنگتر هستند و جلوتر میروند. ماها عقب میمانیم. و بشارتها و هشدارهای الهی بیفایده میبود، و بر مومنان اجر و پاداش امتحان شدگان واجب نمیشد، و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمییافتند، و واژهها معانی خود را از دست میداد. در صورتی که خداوند پیامبران را با عزم و اراده قوی، گرچه با ظاهری ساده و فقیر مبعوث کرد، با قناعتی که دلها و چشمها را پر سازد، هر پیغمبری با اندکی نان میساخت. هرچند فقر و نداری ظاهری آنان چشم و گوشها را خیره سازد.
اگر پیامبران الهی دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنان امکان نمیداشت، و توانایی و عزتی میداشتند که هرگز مغلوب نمیشدند، و سلطنت و حکومتی میداشتند که همه چشمها به سوی آنان بود، از راههای دور بار سفر به سوی آنان میبستند، این قدرتی است که همه خواهان آن هستند و میآیند تا شاید از کنار آن به یک قدرتی برسند. عدهای به امید آینده ي اسلام، مسلمان شدند. زیرا حساب میکردند که اسلام در آینده به قدرتی میرسد و شاید اینها هم در آنجا به قدرت برسند. اعتبار و ارزششان در میان مردم اندک بود، و متکبران در برابرشان سر فرود میآوردند، و تظاهر به ایمان میکردند، از روی ترس یا علاقهای که به مادیات داشتند. هرکس ایمان میآورد یا از سر ترس بود یا به امید به دست آوردن قدرت و ثروت. در آن صورت، نیتهای خالص یافت نمیشد و اهداف غیر الهی در ایمانشان راه می یافت.
خدای متعال از ما دو توحید خواسته است. یکی توحید در الوهیت و دیگری توحید در ربوبیت. توحید در الوهیت این است که تنها در برابر او سر به خاک بگذاریم. در برابر هیچ کس دیگری سر به خاک نگذاریم. اله یعنی معبودِ واحد. توحید در الوهیت یعنی توحید در معبود، یعنی من جز خدای واحد، هیچ کس دیگری را نمیپرستم. آیا شیطان اینگونه بود؟ بله. گفت من نمیخواهم غیر تو را بپرستم. اجازه بده من تنها در برابر تو سر به خاک بگذارم. بنابراین از این امتحان سربلند بیرون آمد. اما یک مطلب دیگر وجود داشت و آن مرحله دوم توحید بود که آخرین مرحله است. کسی که آن توحید را بپذیرد توحیدش تمام است و موحد است. موحدِ مقبول است. فرمانبر است. توحید در ربوبیت یعنی قبول اینکه قانون، قانونِ خداوند است. من جز قانون خداوند، در برابر قانون دیگری سر فرود نمیآورم. هرچه او گفته میپذیرم. خدای متعال فرموده بود آدم را سجده کن. ببینید شیطان اله واحد را پذیرفته اما ربّ واحد را نپذیرفته. شیطان در اینجا گیر دارد. جز در برابر خداوند سر به خاک نمیگذارد این بسیار خوب است اما این معیار توحید نیست. معیار توحید این است که فرمان خدا را ببرد. فرمان خدا را ببرد. ببینید ما گاهی خدای نکرده، خدای نکرده گناه میکنیم. با فرمان خدا مخالفت میکنیم. اما قبول داریم این فرمان خداست و باید این فرمان را اجرا کرد و انکار نمیکنیم. اگر انکار کنیم مانند شیطان میشویم. شیطان خطاب به خداوند گفت: خدایا این فرمانی که تو دادی، فرمان درستی نبود. تو مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک. آتش از خاک برتر است. این دستوری که دادی درست نیست. تمام دستوراتت درست است اما این یکی درست نیست. این توحید نقص دارد. مشکلش این است که اگر شما این توحید را نپذیری تمام توحیدهای گذشته را هم خراب میکند. شش هزار سال سجده کرده، اما قیمت ندارد. فقط یک دقیقه به آدم سجده کن، در آن صورت همه چیزت قبول است. اما اگر این کار را نکنی هیچ چیز قبول نیست.
ببینید معیار توحید، توحید در ربوبیت و فرمانبری از خدا است. نه سجده بر خدا. تنها سجده کافی نیست. من روزه میگیرم، حج میروم، نماز میخوانم، تمام دستورات را اجرا میکنم، اما غیر از اینها خدای متعال از انسان خواسته است در برابر ولیّ و امام زمانش کرنش کند. شیطان زیر بار این نرفت. انسان باید در برابر امام زمانش کرنش کند. این آخرین مرحله توحید است. اطاعت از فرمان امام توحید است. انسان پرستی نیست بلکه خداپرستی است. اینجا خدا پرستی انسان به آخرین و بالاترین مرحله میرسد. در اینجا مشخص میشود که انسان موحد است یا خیر. ببینید توحید شیطان در اینجا شکست خورده است. در برابر امام زمانش کوتاهی کرده و فرمان نبرده است. پذیرش امام زمان بالاترین مرحله توحید انسان است. انسان در اینجا به مرحله اعلای توحید میرسد.
آنچه در اسلام اتفاق افتاد این بود: آقایانی که بعد از پیغمبر قدرت را بر عهده گرفتند، هیچکدام نمیگفتند نماز نخوانید. همان روزی که پیامبر از دنیا رفت، سقیفه برپا شد و ظهر همه نماز جماعت خواندند. قاعدتا اینطور بود که همه نافله هم میخواندند. پس ببینید هشت رکعت نافله ظهر را خواندند و نمازشان را هم به جماعت خواندهاند. نماز عصر را هم همانطور. اگر هم کسی در آن روز، روزه بود، روزهاش را نمیخورد. هم روزه را قبول داشتند، هم نماز را قبول داشتند، هم حج را قبول داشتند. پس چه چیز را قبول نداشتند؟ امام زمانشان را قبول نداشتند. اگر آیه در خاطرتان باشد، خدای متعال فرموده بودند با قبول یک ولی و یک امام من از دین شما راضی هستم. اگر امامت را بپذیرید من نمازتان را میپذیرم و قبول دارم. اگرنه نمازتان قبول نیست. در آیه 3 سوره مبارکه مائده میفرمایند: ... رَضيتُ لكـُم الإسْلامَ دينا من در اینصورت اسلام شما را قبول دارم. ...اليَومَ أَكمَلتُ لَكـُمْ دينكـُمْ دینتان را کامل کردم. نعمتم را بر شما تمام کردم. من الان این دین را پسندیدم. اگر این قسمت را کنار بگذارید، من دینتان را نمیپسندم. نکته بسیار مهمی است. دینتان را نمیپسندم. این دین اسلامی که من میخواهم نیست. این نکته بسیار مهم است. اسلام بدون امامت، اسلامی نیست که من میخواهم. اگر امام همراه این اسلام باشد من اسلامتان را میپسندم. اگر نباشد، نمیپسندم. خب این عرض تمام شد.
برای اینکه ما از محرم استفاده کنیم اولین کاری که باید انجام دهیم این است که مراقب چشممان باشیم. هرکس بالخصوص در ایام محرم از چشمش مراقبت کند، انشاء الله از محرمش استفاده میکند. اگر کسی چشمش باز و آزاد باشد، دلش نمیسوزد. گریه به چشمش نمیآید. اگر کسی به طور جدی از چشمش مراقبت کند، دلش میسوزد و اشک به چشمش میآید. اگر کسی لذت آن گریه و اشک و سوختن دل را چشیده باشد میبیند که آن بازی چشم هیچ قیمت و لذتی ندارد. کسی که چشمش باز و آزاد است کم کم همه چیز برایش عادی میشود. درحالی که لذت آن عزاداری هیچگاه عادی نمیشود. اگر شما صبح گریه کنید، لذت میبرید، ظهر هم گریه کنید، باز لذت میبرید. شب گریه کنید هم به همین ترتیب. این بیمزه نمیشود. درحالی که آن بیمزه میشود. بعد از چند مرتبه دیگر عادی میشود. خاصیت گناه این است که عادی میشود و خاصیت ثواب این است که لذت آن هیچگاه عادی نمیشود. اینجا هرچه تکرار شود بیشتر و بهتر میشود و کمتر نمیشود. مراقب این مساله باشید. اگر از چشمتان مراقبت کنید، از محرمتان بهرهمند میشوید.
اگر بخواهید کمی بیشتر مراقبت کنید، باید از غذایتان مراقبت کنید. مراقب چیزی که میخورید باشید. شخصیت انسان با غذایش ساخته میشود. آزادانه غذا نخورید. هرجا و هرچيز. حداقل در این ده دوازده روز مراقب غذایتان باشید. هرجا غذا نخورید. بالخصوص تا جایی که ممکن است از غذاهای بیرون نخورید. البته بیشتر از این هم میتوان مراقبت کرد. یک دوستی داریم که در این دهه به جز نان و ماست چیزی نمیخورد. باور کنید در روز عاشورا دیگر نمیتوانست تحمل کند. واقعا از حال میرفت. حال فوق العادهای داشت. البته از ما چنین چیزی نخواستهاند. همین که شما از غذایتان مراقبت کنید و در کوچه و بازار غذا نخورید، خوب است. از پیتزا فروشی و ساندویچ فروشی مطلقا دوری کنید. من همیشه عرض میکنم که از این غذاها دوری کنید. حالا در این ده پانزده روز این کار را بالخصوص انجام دهید. در هر جلسهای هم غذا نخورید. زیرا گاهی جلسات مشکل دارند.
یک آقایی گرداننده یک روزنامه بود. من جدّا اوقاتم از روزنامهاش تلخ شد. با این پول پسرش نماز نمیخواند. خانواده بسیار خوبی بودند. اما پسرش نماز نمیخواند. آخر انسان با این پول که نمیتواند نماز بخواند. شما در راستای کمک به آمریکا و اسرائیل مطلب مینویسید. با این پول انسان نماز خوان نمیشود. حالا پدر و مادر از سر عادت نماز میخواندند اما پسرشان نماز نمیخواند. این مطلب را جدی عرض میکنم. پسر بسیار خوبی بود. از پسرشان هم کاملا راضی بودند اما میگفت یکی دو سالی است که پسرش نماز نمیخواند. یعنی سر بیست و پنج یا شش سالگی نماز را کنار گذاشته بود. نان روزنامه فروشی و نان کتابفروشی گاهي بسیار خطرناک است. باور کنید نان شرابفروشی گاهي از اين كارها حلالتر است. زیرا این با دین مردم بازی میکند. شما یک مقاله میخوانید و اعتقادت را از دست میدهی. اما ممکن است شما با یک جلسه شراب اعتقادت را از دست ندهی. کسانی بودند که تمام عمر شراب مینوشیدند اما بعد توبه کردند و عاقبت به خیر شدند.
خلاصه در محرم مراقبت کنید. در این صورت ممکن است انسان عاقبت به خیر شود. یک مرتبه خداوند توفیقی میدهد و گریهای میکنی که عاقبت به خیر میشوی. یعنی عاقبت به خیریتان امضا میشود. این مطلب شدنی است. ما با این نمازهای بی توجهی که میخوانیم عاقبت به خیر نمیشویم. اما ممکن است در اثر مراقبت جدی از چشم و غذا و حرف زدن، به گونهای عزاداری کنید که موجب عاقبت به خیری شما شود. بعد از جلسات بگو و بخند نکنید. این کار، هرچه را انجام دادهاید خراب میکند. بالخصوص در این دهه بسیار مهم است. من در خاطرم هست که در گذشته افرادی به جلسات میآمدند که اگر لبخند میزدند من تعجب میکردم. از آنها خوبیهایی دیده بودم که اگر در این دهه لبخند میزدند من تعجب میکردم. یعنی دهه محرم تا این حد حرمت داشت. این دهه حرمت بسیار زیادی دارد. هیچ زمان دیگری به این شکل وجود ندارد. در عزاداری بر اهل بیت هیچ جای دیگری مانند این دهه نداریم. زمانی که دهه تمام شد تمام این فضیلتها هم تمام میشود.