أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
هفته گذشته بحثی در رابطه با حکومت اسلامی داشتیم. چند نمونه از آیات را ذکر کردیم که برای مشخص شدن دامنه ولایت ولی خدا باید بیشتر در رابطه با آنها بحث کنیم.
در آیه 6 سوره مبارکه احزاب میفرماید: النـّبيُّ أَوْلى بالمؤمنينَ مِنْ أَنفـُسِهمْ اختیار پیامبر در مورد شما از خودتان بیشتر است. شما در رابطه با خودتان همه نوع اختیاری دارید اما اختیار او از شما بیشتر است. اگر شما چیزی را انتخاب کردید و او گفت آن را کنار بگذار، باید کنار بگذاری. البته إن کُنتُم مُومِنین اگر خدا را قبول داری باید اینگونه باشی. اگر هم قبول نداری که هیچ.
دسته دوم از آیاتی که هفته گذشته مطرح شد آیاتی در رابطه با احکام بود. مثلا فرمودند « شاهد بگیرید» یا «دست دزد را ببرید» و یا «به فلان گنهکار شلاق بزنید». خطاب این آیات به چه کسی است؟ به مردم مسلمان و مومن.
میخواهیم بین این دو دسته از آیات جمع کنیم. هفته گذشته عرض کردم تشکیل حکومت اسلامی یک وظیفه است. ببینید بسیاری از مردم تونس مسلمان بودند. اما نمیتوانستند در کشورشان نماز جمعه بخوانند. از بس که امریکا و امثال آن برای کشور تونس آزادی و دموکراسی به سوغات برده بودند، حتی نمیتوانستند نماز جمعه بخوانند! اگر یک یهودی در اسرائیل مسلمان شود، اجازه دارد نماز بخواند اما مردم تونس اجازه نداشتند نماز بخوانند. زیرا مردم آنجا مسلمانند اما جامعه اسلامی نیست.
مردم مسلمان برای تشکیل حکومت اسلامی وظیفه دارند. برای تشکیل حکومت اسلامی بر دوش تک تک افراد وظایفی هست. هرکس باید به اندازه توانایی خودش در تشکیل حکومت دخالت کند. این یک امر واجب است و اگر کسی کوتاهی کند، مسئول است.
بنده در گذشته گشتم و فتاوای فقهای بزرگ را جمعآوری کردم. فتاوای افراد بزرگی مانند محقق(ره) صاحب شرایع که میگویند در میان فقهای اسلام اول است. کلمه محقق که در ابتدای نام ایشان میآید به این معناست که ایشان بسیار مقبول است. کتاب جواهرالکلام شرح کتاب ایشان است که بر آن هم شرحها نوشتهاند.غرض اینکه ایشان در فقاهت مرد بسیار بزرگی بودند. نقل کردهاند زمانی که آیتالله بروجردی 85 سال داشتند، شاگردانشان به ایشان گفتند آقا شما میتوانید مانند کتاب شرایع را بنویسید؟ ایشان فرمودند صد سال دیگر هم نمیتوانم. با اینکه ایشان خودشان فقیه بسیار بزرگی بودند. یکی دیگر از فقهایی که بنده فتاوای او را جمعآوری کردم علامه محقق حلی (ره) بود. یک فتوایی که در فتاوای آنها آمده بود و الان میخواهم عرض کنم این بود: «بر مسلمانان واجب است که با فقیه زمانشان کمک کنند تا بتوانند احکام اسلام را به پا نمایند و جاری کنند. »
معنای این مطلب همان است که بنده به زبان خودم عرض کردم بر همه لازم و واجب است که برای تشکیل حکومت اسلامی که در آن عدالت اجرا شود تلاش کنند.
هرجا که دیدید عدالت رعایت نشده است بدانید کسی کوتاهی کرده است. اولین مسئول آن کوتاهی دولت و نهاد مربوط به آن امر است و بعد از آن هم تمام مردم. کوتاهی دولتها و نهادها مسئولیت را از گردن مردم ساقط نمیکند. هرجا کوتاهی شده باشد، افرادی کوتاهی کردهاند. هرجا ایرادی بود افرادی کوتاهی کردهاند. صد نفر کوتاهی کردهاند. یک دستگاه کوتاهی کرده است. این یک امر بسیار روشن است. اگر در یک مجموعه، هرکس سرجای خودش بایستد و کارش را به درستی انجام دهد و کمکاری نکند، عدالت در آن مجموعه محقق میشود. اگر در تمام مجموعهها به همین ترتیب عدالت حاکم شود، عدالت در کل آن جامعه حاکم خواهد شد. اگر جامعه عادل باشد، امام زمان (علیه السلام) تشریف میآورند. مشکل اینجاست که مردم نمیخواهند. یکی میخواهد ریاستش باقی بماند، یکی میخواهد حقوقش باقی بماند، یکی حقوق دولت برایش کم است و زیادهخواهی میکند، اگر بخواهد برای آن پسرش BMV بخرد و برای آن دخترش زانتیا بخرد با حقوق دولتی نمیتواند. اجاره خانه هم نمیرسد. باید از یک راهی این کسری را جبران کند. در زمان قاجار میگفتند مداخل . یک حقوقی از دولت میگرفت و بقیه مخارجش هم از طریق مداخل تامین میشد. اصل هم ، همان مداخل بود. در زمان ما میگویند زیرمیزی. درهرصورت پول بادآورده است.
اگر انسان فقط یک مثقال از خدا بترسد و فقط یک سر سوزن به خدا معتقد باشد، چگونه میتواند چنین کاری کند؟ از همه بدتر آن است که برخي بيايند و مال دولت را میلیارد میلیارد بالا بکشند. خب در مجموعهای که چنین کارهایی صورت میگیرد، مشخص است که وضع چگونه خواهد بود. آقا این کسانی که چنین عملکردی دارند را از مجارستان وارد نکردهاند. برخي تربیت شده همین دانشگاهها هستند. تربیت شده همین خانههای ما هستند. مگر در خانههای ما چقدر دین حاکم است؟ بچه من چقدر میبیند که من از خدا بترسم. من دیده بودم که پدرم در مسائل مالی بسیار بسیار دقت میکرد. به اندازهای که من دقت ایشان را ندارم. ایشان دقت پدربزرگم را دیده بود. به حساب امروز میلیاردها تومان پول حلال برای پدربزرگم میآوردند اما رد میکردند و میگفتند برو، نمیخواهم. پول حلال بود اما از بس دقت ایشان در مسائل مالی زیاد بود رد میکردند و میگفتند نمیخواهم. پدر من چنین دقتی را دیده بود و آنگونه دقت میکرد.
بنابراین این مشکلات مربوط به خودمان است. اگر همه به درستی به وظایفشان عمل کنند، بهشت روی زمین تشکیل خواهد شد. روی زمین هم میتوان بهشت تشکیل داد. اگر همه به عدالت بکوشند روی زمین بهشت تشکیل میشود. انشاءالله آن روزی که این بهشت تشکیل میشود را ببینیم. البته ممکن است در بهشت روی زمین خطا هم رخ دهد، ایرادی ندارد. اگر کسی خطا کرد به عدالت سپرده میشود. اگر باید کیفری داده شود، میشود. بعد درست میشود. همه کارها سرجای خودش خواهد بود.
در آیه 23 سوره مبارکه طور میفرماید: لا لـَغوٌ فيها وَلا تـَأثيمٌ در بهشت اصلی نه گناه هست و نه لغو. حتی کار لغو هم نمیشود. هرکاری که انسان را بهشتی میکند، کار حکیمانه است. اگر ما به این مطلب برسیم و لغو از زندگیمان بیرون رود، همین الان در بهشت هستیم. اما اگر لغو از زندگیمان بیرون نرود چطور؟
این مطالبی که عرض کردم برای تکمیل بحث هفته گذشته بود. انشاءالله باز هم این مبحث را ادامه خواهیم داد. طرح این مبحث برای پاسخ به سوال جوانی بود که در سایت مطرح کرده بود و سوالش کمی مرا ناراحت کرد. البته فکر میکنم واقعا برایش سوال بود. گاهی برخی سوال میپرسند تا آزار دهند که این کار حرام است. یعنی سوال کردن برای آزار دادن حرام است. اما اگر برای فهمیدن سوال پرسیده شود، خوب است.
مطلب دیگری که میخواهم عرض کنم بسیار مهم است. اما اگر خداوند کمک کند، شدنی است و اگر خدا کمک نکند نمیشود. سابقا جلوی اتوبوسهای حمل و نقل بین شهری و یا حتی در اتوبوسهای شهری نوشته شده بود: «این امانت بهر روزی دست ماست». در حقیقت مالک اصلی خداست. آنچه درمورد اتوبوسها نوشته شده بود اشاره به یک بخش کوچکی داشت. میخواهیم عرض کنیم هر نعمتی که شما دارید، خداوند عطا کرده است. مثلا گاهی ما یک دوستانی داریم که کمی هوششان بالاتر از سایرین است. این یک مقدار هوش بالاتر کبریاء میآفریند. اینها با افرادی که هوششان کمی پایینتر است با خونسردی برخورد میکنند. اگر تمام این هوش بالاتر را که خدا به شما داده است به خدا دادی، برندهای. اگر ندادی بدهکار میمانی.
اولین بار که در رابطه با این مطلب برای بنده توجهی حاصل شد، زمانی بود که حاج آقا حقشناس فرمودند: چند روز پیش من عکس هفده هجده سالگیام را میدیدم. خب انسان در این سن هیچ شکستگیای در صورتش ندارد و و پوست خوبی دارد و حتی با چهره یک فرد سی یا چهل ساله فرق دارد. آن زمانی که حاج آقا این مطلب را فرمودند احتمالا 50 یا 60 ساله بودند. فرمودند بعد از اینکه عکس جوانیام را دیدم، دست به صورت کشیدم و عرض کردم خدایا من این صورت را برای تو دادم. من یک مرتبه حواسم جمع شد و متوجه شدم که من صورتم را برای خدا ندادهام. بازوی انسان در جوانی قوت دارد. زمانی که انسان 50 ساله شود دیگر قوت جوانی را ندارد، آیا من قوت جوانیام را برای خدا دادم؟ کسی هست که بگوید خدایا من قوت جوانیام را برای تو دادم؟ من کمی با بچهها برخورد داشتهام. فرضا بچه ده سالهای بود که میخواست برای من تکبیر بگوید. من به او میگفتم آقا بگیر بنشین آنجا. این اصلا نمیتوانست بنشیند. اما زمانی که کمی سنشان بیشتر باشد، اصلا لازم نیست بگویی بنشین. خودش مینشیند. این قوتی که در کودکی در زانوان ما هست را در چه راهی صرف کردیم؟ مدام این نعمتها را بشمارید. زیبایی صورت، قوت بازو، قوت زانو، هوش و... همه را در تاراج زندگی به باد دادیم. به دست صاحبش ندادیم. بدهکاریم. یک نفر در جمع ما هست که بیاید و بگوید من بدهکار نیستم؟
حاج آقا حقشناس یک فرمایش دیگری هم فرموده بودند که حرف بسیار بسیار بزرگی است. فرمودند «خدایا من شکر چشمم را کردم» من واقعا گیج شده بودم. این یعنی چه؟ یعنی چه من شکر چشمم را کردم؟ چه کسی به واقع شکر خدا را کرده است؟ من مدتهای مدید روی این حرف فکر میکردم که معنای آن را بفهمم. اینکه من شکر چشمم را کردم یعنی چه؟ بعد متوجه شدم اگر کسی به عمرش با چشمش گناه نکرده باشد یعنی شکر چشمش را به جا آورده است. خب این حداقل چیزی است که میتوان گفت. اینکه با این چشم گناه نکرده باشیم. قرآن بخوانیم و... ایشان همیشه چشمشان پایین بود. سرشان همیشه پایین بود. بعد فرمودند خدایا من شکر چشمم را کردم. بفرمایید که شکر زبان را هم باید کرد و الی آخر. یعنی باید همه را به خدا تحویل داد. در اطاعت او مصرف کرد. در معصیت او مصرف نکرد. مقصود از اینکه گفتیم باید همه را به او بدهیم، این است.
کسانی که شهید شدند تنشان را یکباره به خدا دادند. از تنشان گذشتند. لذا بعضی که زرنگتر بودند میکوشیدند بخش بیشتری از تنشان را بدهند. اگر کشته شوی تنت را دادهای. اگر تکه پاره شوی چطور؟ خب بیشتر دادهای. دوستمان آقا شیخ محمود غفاری دعا کرده بود که جنازهاش بماند و خاک شدهاش را بیاورند. دعایش تا حدی مستجاب شد. شش ماه بعد از شهادتش او را آوردند. وقتی ما زیر تابوت را گرفتیم هنوز وزن داشت. و من فکر میکردم نکند ما داریم جنازه دیگری را تشییع میکنیم. متاسفانه با اینکه من خودم نمازش را خواندم اما سر قبر جمعیت بسیاری آمده بود و بنده نتوانستم چهره ایشان را ببینم.
اگر کسی شهید شد همهی تن را داده است. اما خودش که هنوز هست. خود انسان که تنش نیست.
یک مطلبی در روایات آمده که بسیار عجیب است. رفقای اهل علم دقت کنید: مطلب بسیار عجیبی است. میفرماید: المُوت التـَصدیقُ بما لایَکون البته ممکن است عبارت دقیق در خاطرم نباشد اما مطلب همین است. یعنی مرگ، یقین به یک چیزی است که نیست. حالا ما باور میکنیم که نیست. بعد بنده خیلی روی این مطلب فکر کردم. آنچه به نظرم آمد این است که در هنگام مرگ ما متوجه میشویم که من، این بدن نیست. یعنی اصل وجود ما این بدن نیست. بدن یک مَرکَب است که باید سوار آن شد. اما متاسفانه مرکبی است که بر ما سوار است. المُوت التـَصدیقُ بما لایَکون یعنی در مرگ من متوجه میشوم که من این بدن نیستم. من یک حقیقت دیگری هستم. در قیامت به یک تصدیق بالاتر میرسیم که انشاءالله یک زمان دیگر در رابطه با آن بحث میکنیم.
عرض میکردم که هرچه خدا به ما داده امانت است. اینکه امانت را سالم به دست صاحبش برگردانی یعنی از همان ابتدا که قوت در آن است تا آخرین نفس که دیگر جان نداری تکان بخوری، همه را در اطاعت از خدا بگذرانی. اگر من امانت را به صاحبش برگردانم روز قیامت بدهکار نیستم. در آیه 38 سوره مبارکه مدثر فرمودهاند: كلّ نـَفس بما كسَبَتْ رَهينة هرکس در گرو اعمال خویش است. کسی که بدهکار نباشد، آزاد و راحت است. در آیه 50 سوره مبارکه ص میفرماید: جَنّاتِ عَدْن مُفتـّحَة لَهُمُ الأبْوابُ تمام درهای بهشت برایش باز است. در یک روزی که میگویند روز وانفسا است تمام درهای بهشت برای او باز است. همه در روز قیامت حاضرند عالم را فدا کنند تا خودشان نجات پیدا کنند. هرکس میگوید خدایا مرا نجات بده. میگوید این زن من است، ایرادی ندارد او را به جهنم ببرید و مرا نبرید. این بچه من است، او را به جهنم ببرید و مرا نبرید. اینجا برای بچهاش جان میداد. عالم و آدم را به خاطر بچهاش زیرو بالا میکرد. اما در روز قیامت میگوید او را ببرید و مرا به جهنم نبرید. در حالیکه اگر انسان در آن روز به معنای واقعی آزاد باشد، میتواند دست یک نفر دیگر را هم بگیرد و با خودش به بهشت ببرد. به اندازه آزادیاش میتواند دست دیگران را بگیرد و با خودش ببرد.
حاج آقای حق شناس فرموده بودند من در حجره نشسته بودم که یک مرتبه دیدم خالهام به آنجا آمد و گفت همین الان فوت کرده است. در قوم و خویشش گشته بوده و دیده بوده یک نفر آزاد است و نزد او آمده بود. خاله ایشان زن بسیار خوبی بودند. فرمودند خالهام به من گفت: اویس قرنی از من شفاعت کرده. در روایتی آمده که اویس قرنی میتواند به اندازه قبیله ربیعه و مُضَر که مثلا به اندازه کل عرب هستند، شفاعت کند. ببینید انسان تا چه حد میتواند آزاد باشد. میتواند جلوی هزاران نفر بایستد تا آتش جهنم آنها را نسوزاند. دستشان را بگیرد و به بهشت ببرد. در این فاصله کوتاه که خاله حاج آقا از دنیا رفته بود آمده بودند و از او شفاعت کرده بودند. چه مرد بزرگی بوده است.
یک داستان دیگر: دکتر داشت روی حاج آقا حق شناس عملی انجام میداد که از چگونگیاش میگذریم. یک مرتبه دست کشید و گفت آقا قول بدهید هنگام مردنم بالای سر من بیایید. حاج آقا هم تاملی کردند و گفتند باشد. یک دوست دیگری داشتیم که از حاج آقا همین را میخواستند و حاج آقا میفرمودند نمیشود، خودت باید کار کنی. چندین مرتبه به حاج آقا گفتند و حاج آقا فرمودند خودت باید کار کنی. آخر هم حاج آقا به او قول نداد. آن دکتر حق داشت و حاج آقا هم حقشان را ادا کردند. حاج آقا چندتا دکتر داشت که حق داشتند و حق همهشان را ادا کردند.
مقصود آن آزادی است. اگر چشمت را آنطور که باید در راه او دادی، اگر تنت را دادی، به آن آزادی میرسی. اگر تمام اینها را بدهی، اصل کاری مانده. بایداصل کاری را هم به دست صاحبش بدهی و آن جانت است.
ما چکار کنیم؟ از کجا شروع کنیم؟ عصر داشتم جواب یک آقایی را که برای نجات از گناه درخواست کرده بود میدادم. شاید برای شما هم بارها عرض کرده باشم. آقا از نماز شروع کنید. شما هرچقدر به نمازت بها دهی، تواناییت برای مقابله با گناه بیشتر میشود. اگر کسی نماز را به معنای حقیقی آن بخواند، اصلا گناه به خاطرش خطور نمیکند. اگر همین ظاهر نماز را هم درست انجام دهی، توانایی مقابله با گناه را پیدا میکنی. اگر کسی نماز صحیح و اول وقت بخواند و بکوشد به آنچه میگوید توجه کند (این حداقل کاری است که انسان میتواند در رابطه با نماز انجام دهد)، توانایی مقابله با گناه را پیدا میکند. هرچه نمازت را بهتر بخوانی تواناییت برای مقابله با گناه بیشتر میشود. اما اگر خدایی نکرده کسی عادت و اعتیاد به گناه پیدا کند، این کار دیگر جواب نمیدهد. این نماز عادی جواب نمیدهد. باید بیشتر کار کرد. معتاد مریض است. اگر مریض نشده باشد و نمازش را درست بخواند میتواند مقابل گناه بایستد، اما اگر مریض شده باشد، نیاز به معالجه دارد. البته باز هم باید از نماز شروع کند و علاوه بر آن نیاز به انجام کارهای دیگری هم هست تا شاید بتواند با آن مبارزه کند. اعتیاد به گناه خطرناک است. خدا کمک کند و دست به دامان امام زمان (علیه السلام) شوید.
در گذشته هم عرض کردهام. فرض کنید کسی خانه میخواهد و به در خانه امام زمان (علیه السلام) میرود و ممکن است جواب هم بگیرد. یک خانم پیری آمده بود پیش پدر من و ایشان برایش یک عریضه نوشت و پیرزن شب جمعه با ترس و لرز رفته بود و عریضه را داخل چشمه علی که آن زمان اطرافش همه بیایان بود انداخته بود. ظاهرا زمانی که عریضه را انداخته بود یک دست دیده بود که آن را گرفته است. هفته آینده غروب همان وقت کلید خانه را جلویش روی کرسی خانهاش گذاشته بودند. این شدنی است. خانه را به عنوان مثال عرض کردم. تمام چیزهای دیگر نیز همینطور است. اما برآورده کردن این مسائل بر آن حضرت لازم و واجب نیست.
اما یک کاری هست که بر ایشان واجب است و اگر ما به طرفشان دست دراز کنیم و از ایشان بخواهیم بر ایشان واجب است که بدهند و آن هدایت است. اگر ما خالصانه از ایشان بخواهیم ما را از گناه نجات دهند بر ایشان واجب است. زیرا ایشان امامند و کار امام هدایت است. بنابراین اگر ما گمراهیم، اگر دست دراز کنیم و به سویشان برویم و و توسل کنیم و با صداقت با ایشان سخن بگوییم و هدایت بخواهیم، جوابش حتمی است. حتما جواب میدهند. اما اگر چیزهای دیگر خواستیم ممکن است بدهند و ممکن است ندهند.