أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
قبلا عرض کردیم که در آیه 51 سوره مبارکه یس میفرماید: وَنفِخَ في الصّور فإذا هُمْ منَ الأجْداثِ إِلَى رَبّهِمْ يَنسِلونَ در صور دمیده میشود، پس ناگاه آنها از قبرها بیرون میآیند و به سوی ربّشان میروند. با سرعت بسیار به سوی ربّ خود میروند. در آیه بعد میفرماید: قالوا يا وَيلَنا میگویند وای بر ما مَنْ بَعَثنا مِنْ مَرْقدِنا چه کسی ما را از خوابگاه و آرامگاه ابدیمان بیرون آورد و بیرون کرد؟ در ادامه آیه میفرماید: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ ظاهرا خطاب به آنها گفته میشود: هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ این همان وعدهای است که هزار بار در دنیا شنیدید یا حتی هزار بار در دنیا گفته شد و شما نشنیدید.
پرسش: مگر ارواح در عالم برزخ نیستند؟ چرا از قبر صحبت شده است؟ پاسخ: این تن از قبر بیرون میآید.
پرسش: بنابراین ارواح با ابدان میآیند؟ پاسخ: بله ارواح به ابدان ملحق میشوند و از قبر بیرون میآیند.
در ادامه میفرماید این همان چیزی بود که خدای شما به شما وعده کرده بود و پیامبران آمده بودند و بارها گفته بودند و راست گفته بودند.
در آیه بعد میفرماید: إنْ كانَتْ إلا صَيْحَة واحِدَةً آن نفخه صور فقط یک فریاد بود. آن فریاد چه بود که میلیاردها انسان را یک مرتبه زنده کرد و از قبر بیرون آورد؟ آقا این فریادهای ما از دو سانتی متر خاک عبور نمیکند! این نفخه صور بیش از یک فریاد نبود.
در ادامه آیه میفرماید: فإذا هُمْ جَميعٌ لدَيْنا مُحْضَرُونَ بحثمان اینجاست: پس همگان، همه خوبان و بدان، از انبیاء و اولیاء تا بدترین انسانها، تا شمر و یزید، همه به ناگاه نزد ما حاضر میشوند. سوال این است: فرموده در آن روز همگان نزد خدا حاضرند، آیا همگان فقط در آن روز نزد خدا حاضرند؟ یا هر روز نزد خداوند حاضرند؟ و آیا اگر امروز هم نزد خدا حاضرند، همه نزد خدا حاضرند؟
من یک مثالی عرض میکنم: مثال کوچکی است و برای نزدیک شدن به فهم عرض میکنم. فرض کنید قد یک بچه بیست سانتی متر باشد و قد پدرش صد متر. زمانی که این بچه کنار این پدر میایستد باید سرش را خیلی بلند کند تا بتواند صورت پدرش را با آن قد و هیبت ببیند. او بزرگی پدرش را چقدر احساس میکند؟ در اینجا که فرموده فإذا هُمْ جَميعٌ لدَيْنا مُحْضَرُونَ خدای متعال را پدری فرض کنید که قدش بینهایت است. ما چقدر هستیم؟ ما بیست سانتی متر هم نیستیم. ما امروز هم نزد او ایستادهایم و هر روز نزد او ایستادهایم. اگر حضور این پدر و بزرگیاش را نمیفهمیم به خاطر کوچکی ماست.
ما تا چه اندازه نمیفهمیم؟ مقدار این نفهمیدن چقدر است؟ ما الان هم در محضر او ایستادهایم، اما نمیفهمیم. جَميعٌ لدَيْنا مُحْضَرُونَ یعنی آن روز شما متوجه میشوید که در حضور چه کسی هستید. یک فرزندی که قدش یک سانتی متر هم نیست، یک میلی متر هم نیست، در برابر پدری ایستاده که قدش بینهایت است. یک مخلوق پست، حقیر و بسیار بسیار کوچک در برابر خدایی ایستاده که یک بینهایت است. میخواهم کمی در این رابطه صحبت کنیم.
در آیه 17 سوره مبارکه انفطار میفرماید: وَمَا أَدْراكَ ما يَوْمُ الدّينِ تو چه میدانی که روز قیامت یعنی چه؟ دو مرتبه در آیه بعد تکرار میکند: ثمَّ مَا أَدْراكَ ما يَوْمُ الدّينِ تو چه میدانی روز قیامت چیست؟ آن روز چه روزی است که ما به تکرار و تاکید میگوییم تو نمیدانی چه روزی است؟ در آیه بعد میفرماید: يَوْمَ لا تملِكُ نفسٌ لِنَفس شيْئا آن روز، روزی است که هیچکس برای هیچکس دیگری نمیتواند هیچ کاری بکند. قیامت روزی است که هیچکس و هیچ قدرتمندی نمیتواند برای هیچکس دیگری کاری کند. لا تملِكُ مالک هیچ چیز نیست. من الان برای شما چه کاری میتوانم انجام دهم؟ مثلا فرض کنید میتوانم عینک شما را از اینجا بردارم و به شما بدهم. اگر تشنه بودید میتوانم آبی که اینجاست را به شما بدهم. شما سوال میپرسید و اگر من جواب آن را بدانم میتوانم پاسخ سوال شما را بدهم. ما در اینجا میتوانیم کمکهای بسیاری به یکدیگر برسانیم. من میتوانم برای شما کارهایی انجام دهم و شما هم میتوانید برای من کارهایی انجام دهید. اما در آن روز هیچ کس نمیتواند برای هیچ کس دیگری کاری انجام دهد.
در ادامه آیه میفرماید: وَالأمْرُ يَوْمَئِذٍ للهِ آن روز، روزی است که تمام کارها بدست خداوند است. ما تا زمانی که آن روز را نبینیم، نمیتوانیم این مطلب را بفهمیم.
آقا امروز کار در دست خداوند است یا خیر؟ بله هست. پس چرا ما نمیفهمیم؟ ما گرفتار یک نافهمی به عمق تمام جهان هستیم.
در آیه 6 سوره مبارکه روم میفرماید: ... وَلَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمونَ این اکثریت که نمیدانند، یک اکثریت میلیاردی است. از هر یک میلیارد نفر یک یا دو نفر میدانند. ای مردم اکثریت این حقیقت را نمیدانند. فقط یک یا دو نفر در یک میلیارد میدانند. در آیه بعد میفرماید: يَعلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الحَيوةالدّنيا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلونَ آنها این مطالبی که گفته شد را نمیدانند. آنها تنها یک چیز را میدانند. آنها فقط پوسته دنیا را میدانند. فقط پوسته دنیا را میدانند. ببینید زمانی که شما به بنده نگاه میکنید تنها پوست بدنم را میبینید. خود این پوست هم عمقی دارد. فرض کنید به اندازه یک دهم میلی متر عمق دارد. ما حتی از این یک دهم میلی متر هم چیزی نمیدانیم. حتی از ظاهر آن هم چیز زیادی نمیدانیم. فقط رنگ پوست را میبینیم. اگر این پوست را زیر یک میکروسکوپ بسیار قوی که سلولها را نشان میدهد بگذارند، آنوقت کمی بیشتر خواهیم دانست. اما باز هم از زیر آن هیچ چیز نمیدانیم. میگویند جهان یک پوسته بسیار نازک دارد. مانند پوست بدن که شما تنها رنگ آنرا میبینید، از عمق جهان هم هیچ چیز نمیدانیم. يَعلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الحَيوةالدّنيا ما تنها یک پوسته بسیار بسیار ظاهری را از آن میبینیم. وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلونَ همانطور که اصل، بدن است و پوست ظاهر است، اصلِ زندگی، آخرت است و دنیا پوست است. در بدن اگر استخوان و گوشت و رگ و پی نبود، پوست هیچ بود. در عرض دو یا سه روز از بین میرفت. اکثر مردم از جهان چیزی جز ظاهر آن (دنیا) نمیدانند و از آخرت که باطن آن است بیخبرند. همانطور که ما از بدن تنها یک پوست را میبینیم و حتی واقعیت همان پوست را هم نمیدانیم. فقط رنگ رویش را میبینیم اما باطنش را نمیدانیم. این جسم یک آخرت هم دارد. آنها از آخرت این جسم بی خبرند.
این مثال را قبلا هم برایتان عرض کردهام. فرض کنید فردی قلمی در دست دارد و مینویسد. مورچهای از کنار این قلم عبور میکند. مورچه تنها نوک قلم را میبیند. بنابراین میپندارد این نوک قلم است که مینویسد و حرکت میکند. اگر حیوانی که کمی بزرگتر است این قلم را ببیند، میپندارد این قلم است که مینویسد و حرکت میکند نه نوک قلم. اگر کمی بیشتر میدید متوجه انگشتانی میشد که این قلم را گرفته و حرکت میدهد. آنگاه میپنداشت این حرکت انگشتان است که این قلم را حرکت میدهد. نه آقا دستی بوده که این انگشتان را حرکت میداده. عضلاتی وجود داشته. یک بدنی است که این دست را حرکت میدهد. یک قلبی حرکت میکند. یک مجموعه اعصابی هستند. این اعصاب یک مرکز فرمان دارند و آن مرکز دستور داده تا آن دست حرکت کرده. اگر کمی عمیقتر میدید متوجه میشد در پس تمام اینها چیز دیگری وجود دارد و آن آخرت و باطن این جسم است و او آن حرکت را حکم کرده بوده. اگر دست حرکت میکرد و هنر بسیار بسیار ممتازی را نشان میداد، دلیلش روح هنرمند صاحب آن دست بود.
خب ما از عالم چقدر میدانیم؟ به ما میگویند شما در این دنیا تنها حرکت نوک قلم را میبینید. باطنش از چشم شما مخفی است. میگویند فقط به اندازه نوک قلم میدانید. يَعلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الحَيوةالدّنيا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلونَ آخرت چه خبر است؟ آنجا جایگاهی است که شما از آن هیچ خبری ندارید. وَمَا أَدْراكَ ما يَوْمُ الدّينِ * ثمَّ مَا أَدْراكَ ما يَوْمُ الدّينِ * يَوْمَ لا تملِكُ نفسٌ لِنَفس شيْئا وَالأمْرُ يَوْمَئِذٍ للهِ کار امروز بدست خداوند است. قیامت روزی است که این مطلب آشکار میشود. روز قیامت روزی است که آشکار میشود پادشاهی در دست خداوند است. روزی است که آشکار میشود تمام داراییها متعلق به خداوند است. روز قیامت روزی است که آیه 165 سوره مبارکه بقره برای کسانی که به جهنم میافتند آشکار میشود: وَلوْ يَرَى الذينَ ظلموا إِذ يَرَوْنَ العَذابَ کسانی که اهل ظلم بودهاند زمانی که عذاب را مشاهده میکنند متوجه میشوند که أنَّ القوّة للهِ جَميعًا وَأَنّ اللهَ شَديدُ العَذابِ آیا امروز تمام نیروها متعلق به خداوند نیست؟ بله هست. پس چرا الان نمیفهمیم؟ چرا آن روز میفهمیم؟ زیرا ما دچار یک نافهمی به عمق تمام عالم شدهایم. زیرا تنها روی خاک این زمین را میبینیم. روی پوسته این زمین را میبینیم و بقیهاش را نمیفهمیم. آقا این ظاهر نسبت به کل عالم چقدر است؟ ای کاش یک میلیاردم کل عالم بود. ما به اندازه یک در میلیارد میلیارد میلیارد میدانیم. بقیهاش را نمیفهمیم. کسی که به فهم آن باطن رسیده باشد چقدر فهم دارد؟ اصلا آیا میشود به چنین فهمی رسید؟ بله میشود. ظاهرا فرمایش امیرالمومنین (علیه السلام) است که در نهج البلاغه میفرمایند: چشم اولیاء خدا نفوذ دارد. در این عالم چشم، قدرت نفوذ به عمق عالم را یافته است. لذا زیباییهای این عالم به هیچ وجه او را تسخیر نمیکند. اگر کاری انجام میدهد حواسش همانجا است. نمونه مقابلش نمازهایی است که ما میخوانیم. اگر هنگام نماز خواندن یک نفر از مقابلمان بگذرد حواسمان متوجه او میشود. یا یک مجموعه از تداعی معانی در رابطه با او برایمان حاصل میشود. صد خاطره به ذهنمان میآید. اما اگر برای آن مومنی که زیباییهای عالم او را تسخیر نمیکند، کل عالم با تمام زیباییهایش را نمایش دهند یا حتی اگر کل بهشت با تمام وسعت و زیباییاش را نمایش دهند، حواسش را نمیگیرد.
ببینید انسان میتواند به چه اندازه از فهم دست یابد. البته به شرطی که کار کند و زحمت بکشد میتواند به آن فهم برسد. اگر کار نکند همانطور روی پوسته میماند و زمانی که به قیامت رفت و به عمق عالم رسید در آنجا به زحمت میافتد. این عالم را ساختهاند تا در مدت این 50 یا 60 سال انسان این راه را طی کند. ببینید انسان چه مسیری را باید طی کند.
یک آقایی خوابی دیده بود که برای من تعریف کرد. میگفت کسی در یک إف14 یا إف 4 سوار بوده و با نهایت سرعت میرفته. چنین سرعتی در برابر آن راهی که باید طی شود چه ارزشی دارد؟ شاید هیچ! قرار است ما از این پوسته به عمق عالم برویم. چقدر راه است؟ این راه نهایت ندارد.
پرسش: آقا آیه 22 سوره مبارکه ق که میفرماید: ... فكشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ همین معنا را میرساند؟ پاسخ: بله. آن زمان میآیند و به زور این خاکهایی را که روی خودت و چشمت ریختهای کنار میزنند. هرکس در این عالم به عمق رفت، به عمق میرسد. اگر نه ناگزیر در قیامت او را به عمق میرسانند. اما آن زمان به زحمت میافتد. اگر با پای خودت بروی در آنجا به سلطنت میرسی. اما اگر همانطور که در آیه 8 سوره مبارکه یس آمده با دست بسته تو را بردند: إنـّا جَعَلنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالا غل یک آهنی است که دور گردن بسته میشود فـَهيَ إلَى الأذقانِ فهُمْ مُقمَحونَ دستشان را هم به همان آهنی که به گردنشان بسته است میبندند. انسان به زحمت میافتد. اگر اینجا از بند خودت آزاد شده بودی، اگر در اولین مرحله از بند گناه آزاد شده بودی، خوشا به حالت. دیگر نه غل و زنجیر وجود دارد و نه زندان و نه درد و عذاب. اما اگر انسان تا آخر عمر در بند گناه باشد گویی مدام بند روی بند خود میبندد.
از آخرت به دنیا بیاییم. از عصر رنسانس به این طرف یک ساختمانی ساخته بودند که انقلاب ایران آن را خراب کرد. شما در ایران زندگی میکنید و نمیدانید خارج از اینجا چه خبر است. کسیکه خارج از ایران زندگی میکرد متوجه اوضاع شده بود. او متوجه شده بود که انقلاب ایران چه کرد. تمام معادلاتشان به طور جدی به هم ریخت. از این بحث میگذریم.
مسلمانان و اسلام یک جریانی داشتند. اسرائیل را به زور آوردند و در آن وسط کاشتند. تمام عالم اسلام علیه اسرائیل قیام کردند. شما در آن زمان نبودید. واقعا تمام عالم اسلام علیه اسرائیل قیام کردند. حتی در هند هم بر ضد اسرائیل فریاد میزدند. چند صد میلیون مسلمان هند قیام کردند. حداقل کاری که میتوانستند علیه جریان اسرائیل انجام دهند این بود که فریاد بزنند. بزرگانشان جنگهایی که اعراب قصد داشتند علیه اسرائیل به راه بیندازند را تایید میکردند. ایران هم فریاد میزد. با وجود اینکه آن زمان دولت پهلوی بر سر کار بود اما جریانهای بزرگی بر علیه آنها شکل میگرفت. به عنوان مثال مرحوم آیت الله کاشانی یکی از افرادی بود که در آن روزگار علیه اسرائیل فریاد میزد. یک اعتراض عام در تمام کشورهای اسلامی شکل گرفته بود. تا اینکه کم کم هندیها سرد شدند. روی این قضیه کار شد تا آنها سرد شوند. مثلا همین اواخر کوششهایی بر روی کشور مصر انجام میدادند. سوریه، اردن، عراق و لبنان جنگی علیه اسرائیل به راه انداختند و از آنجاییکه از قبل زیر پایشان را خالی کرده بودند همه فرو رفتند. قبلا هم جریانش را سربسته برایتان عرض کردهام. سربسته گفتم زیرا جریان بدی بود. شب قبل از شروع جنگ اسرائیل و مصر، تمام سران نظامی و سیاسی مصر در یک مهمانی جمع شدند و مثلا تا سه بعد از نیمه شب خوردند و رقصیدند و... صبح زود اسرائیل در حالی به مصر حمله کرد که تمام سران مست افتاده بودند. تمام هواپیماهایشان را هم در صحرای سینا خوابانده بودند. مثلا سیصد هواپیما را در صحرای سینا خوابانده بودند و اسرائیلیها آمدند و همه را زدند و نابود کردند و صحرا را گرفتند. به این صورت بود.
ببییند در کشورها یا حزب وجود دارد یا ارتش. ارتش یا حزبِ منسجمِ کاملا به یکدیگر پیوسته، اگر لازم باشد کودتا میکند. قتل عام میکند و کشور را بدست میگیرد. نمونهاش را مکرر در کشورهای امریکای لاتین و آفریقایی و خاورمیانه دیدهاید. اگر حزبی بود آن حزب کشور را اداره میکند. نمونهاش لبنان است. حزب کشور را اداره میکند و کشور در اختیارش است. در آنجا ارتش قدرت چندانی ندارد. احزاب کشور را اداره میکنند و گاهی یک نفر از آنها پولی میگیرد و حوادثی مانند حادثه 8 مارس یا حادثه 14 مارس رخ میدهد. شرق و کشورهای درحال توسعه عمدتا در دست ارتش هستند. در کشورهای پیشرفتهتر حزبی وابسته ایجاد میکنند و هردو را اداره میکنند.
در کشور ما یک جریان تازه اتفاق افتاد. یک جریان ملی و مردمی محض رخ داد. تمام مردم آمده بودند. شاید شما در خاطرتان نباشد. یهودیها آمده بودند. حتی روشنفکران هم آمده بودند. چارهای نداشتند. نمیشد با مردم همراه نشوند.
مثلا الان در جریان مصر میبینید که پنجاه هزار وکیل مدافع همراه مردم آمدهاند. شما تا الان کجا بودید؟ شما باید اول میآمدید. مگر ادعای شما این نیست که شما فهیمترید؟ خب زمانی که همه میآیند مجبور میشوند بیایند. اساتید دانشگاه هم روزهای بعد آمدند. خب گرفتارند دیگر. ایران معادلات جهانی را به هم ریخت.
هفته قبل خدمتتان عرض کردم که اگر در کشور اشکالی وجود دارد همه باید برای رفع آن بکوشند. نگویید اشکالی وجود ندارد. یکی از دوستان ما میگفت در خیابانهای قم پسر بزرگ حضرت رهبر را دیدم. گفتم آقا من اشکال بسیاری به کشور دارم. گفت ما اشکالات بیشتری داریم. اطلاعات ما از اشکالات کشور بیشتر است. آن دوستمان دیگر نتوانست چیزی بگوید. خب ایشان بیشتر از ما اشکالات را میدانند. ببینید همه ما به دنبال زندگیمان هستیم. اگر شما مسلمانید وظیفه اجتماعی دارید. وظیفه اجتماعی شما بیش از وظیفه شخصیتان است. هرجا اشکالی هست من باید بایستیم. شما هم باید بیایید در کنار من بایستید، ایشان هم باید بیاید در کنار ما بایستد تا اشکال را حل کنیم. اگر فلان مامور دزد است باید بایستیم و حلش کنیم. اگر دیگری رشوه میگیرد باید بایستیم و حلش کنیم. اما برخي فقط میگویند کار خودمان حل شود کافی است. در راهبندانها دیدهاید همه پشت هم ایستادهاند و اگر یک نفر از گوشهای راهی پیدا کند در میرود و پشت سرش را هم نگاه نمیکند. اگر همه حضور داشتیم حل میشد. اگر نباشیم همین است که هست. هرچقدر کسی در دستگاه دولت کارامد باشد و دلسوز باشد و از خدا بترسد، کار به همان اندازه درست پیش میرود. آقا فرضا مگر ماموران دستگاه دولتی را از روسیه آوردیم؟ نه خیر. همهشان ایرانی هستند. مثلا گاهي برخي در دانشگاه انگلیس درس خوانده و او را خرابش کردهاند و آمده اینجا دزد شده است.
مثلا در ریاست قبلی قوه قضاییه آقای شاهرودی جلساتی با افراد گرفتار برگزار میکرد تا صحبتهایشان را بشنود. بعد متوجه شدند واسطهها پول زیادی از افراد میگیرند تا آنها را نزد ایشان ببرند. ایشان همه را از کار برکنار کردند. چه کار باید کرد؟ ایشان که نمیتواند به کوچه و خیابان برود و به دنبال مردمی که مشکل قضایی دارند بگردد. ناگزیر مردم باید به دیدار ایشان بیایند. مثلا ده هزار نفر نوبت میگیرند. خب نیاز به واسطه هست. چه کار باید کرد؟
در هرصورت اینها بچههای خودمان هستند. اگر معیوبند، بچههای خودمان هستند. اگر کسی درست باشد و بایستد چه کار میتواند بکند؟ چند نفر درست هستند؟ 20درصد؟ 15درصد؟ آقا مثلا پانزده درصد افراد سالم میتوانند چه کاری انجام دهند؟ البته این عدد را به عنوان مثال عرض کردم.
البته کشور ما با وجود مثلا ده هزار یا صد هزار یا صد میلیارد مشكل که دارد باز هم استخوانی بسیار جدی در گلوی دشمن است. باور کنید بسیار جدی است. شاید شما در خاطرتان نباشد. روزی امریکا دو بمب اتمی آورد اینجا گذاشت تا روزی یکی را در تهران بزند و یکی را در قم. به این ترتیب مشکل ایران حل میشد. بیست سال است که این بمبهای اتمی اینجا هستند. خدا نخواسته است. اگر افرادی که در صحنه حضور دارند و به راهپیمایی میآیند نباشند، باور کنید امریکا میآید. اگر این تایید مردمی نباشد مساله ایران برای آنها یک روزه حل میشود. مساله عراق را چطور حل کردند؟ سه روزه حل شد. البته عراق کسی نیست. امریکا از قبل ارتش آنها را خریده بود. ارتش همیشه در مشت امریکا بوده است. باور کنید هند و چین با این قدرتشان ملاحظات سیاسی را در رابطه با امریکا در نظر میگیرند. چین تقریبا یک ابر قدرت است اما باز هم ملاحظه میکند. تنها کشور ما ملاحظه نمیکند و کار خودش را انجام میدهد. این بسیار مهم است.
عراق میخواست به ایران ملحق شود. یک نفر را داشتند که سید محمد باقر صدر بود. صدام او را به اتاق خود برد و با یک گلوله او را کشت. جنازهاش را هم بردند و به این ترتیب مشکلشان را حل کردند. اگر او میماند عراق به ایران ملحق میشد. افغانستان میخواست به ایران ملحق شود. نیروهای جهادی آنجا ده سال علیه روسیه جنگیدند. آنها کم کم میتوانستند یک کشور را اداره کنند. اما نگذاشتند. امریکا طالبان را درست کرد تا این کشور هیچگاه به قرار نرسد. وضعیت عراق کنونی هم از دستشان خارج شده است. آنها عراق را به این صورت هم نمیخواهند. این مقدار را هم نمیخواهند. ببینید اگر کسی به آنجا رفته باشد میداند که آنها فقط دو ساعت در روز برق دارند. در طول پنج یا شش سال گذشته، میشد صد کارخانه درعراق تاسیس کرد. اما نمیگذارند. آنها نباید برق داشته باشند تا نتوانند برای خودشان زندگی درست کنند و برای زندگیشان کار کنند. تاجیکستان روزی دو ساعت برق دارد. چرا؟ زیرا آنها با ایرانیها هم زبانند. اگر به ایران ملحق شوند دو کشور بر ضد امریکا خواهد بود. با عراق سه کشور میشود. دیگر نمیشود کاری کرد. به همین دلیل نمیگذارند. تا کنون هم نگذاشتهاند و پای این موضوع میایستند.
عرض میکردم طرحشان این است که اسرائیل در خاورمیانه به عنوان مدار باقی بماند و خاورمیانه در مشتش باشد. بی جهت دویست بمب اتمی به اسرائیل ندادهاند. آنها پیشرفتهترین وسایل جنگی را دارند. قدرتمندترین ارتش خاورمیانه از لحاظ وسایل جنگی متعلق به آنهاست. البته بحث ایران جداست و از این لحاظ قدرتمند است. در هرصورت مطابق با طرح آنها اسرائیل باید محفوظ بماند تا بتواند مدار خاورمیانه را در دست داشته باشد.
یک زمانی در تلویزیون یک بحثی را به طور مفصل مطرح کردند: بنا بود اسرائیل اختیار تمام آبهای منطقه را در دست بگیرد. اگر ترکیه با آنها همکاری میکرد تمام آبهای منطقه به دست آنها میافتاد. روز دیگر تمام بازارهای منطقه را در دست گرفتند و همه وابسته آنها شدند. مصر با اسرائیل همکاری میکرد. سوریه مزاحمشان بود و اجازه نمیداد. الان به خاطر وجود حزب الله لبنان هم برایشان تبدیل به یک مشکل شده است. کاملا همکاری نمیکند. البته رئیس جمهورش هم خوب است اما نخست وزیر خوبی نداشت. ببینید این کشورها باید برای اسرائیل بازار میشدند و بازار شدنشان شروع شد. برای آبهای منطقه هم اقدام کردند که ترکیه برایشان مسالهساز شد. بنابراین هدفشان این است که مدار خاورمیانه را در دست بگیرند. مردم مصر هم اگر ایستادگی کنند موفق میشوند. ببینید یک روزی در همین میدان شهدا هزاران نفر از مردم را با مسلسل تکهتکه کردند. آیا روز بعد میدان را خالی کردند؟ خیر. باز هم ایستادگی کردند. روز بعد باز هم آمدند. روزهای بعد هم آمدند. مردم مصر هم اگر ایستادگی کنند به نتیجه میرسند. اگر ایستادگی نکنند طرف مقابل پیروز میشود. اگر پیروز شود بار دیگر به گونه دیگری برخورد خواهد کرد.