أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
جریانات دینی اهدافی دارند. در آیه 24 سوره مبارکه انفال میفرماید: يا أيّهَا الذينَ آمَنوا اسْتجيبوا للهِ وَلِلرَّسُول إِذا دَعاكمْ لِمَا يُحْيِيكمْ ای کسانی که خدا را قبول دارید، جواب دعوت خدا و رسول را بدهید. آنها از شما دعوتی کردند. برای چه چیز دعوت کردند؟ إِذا دَعاكمْ وقتی شما را صدا میکنند و میگویند بیا، برای چه صدا میکنند؟ تا کجا بروی و چه کار کنی؟ لِمَا يُحْيِيكمْ یک دستوری دارند که اگر شما به آن دستور عمل کنید، زنده میشوید. دعوت به حیات. خب قبلا در این رابطه بحث کردهایم. همه ما به نوعی زنده هستیم. اما این زندگی کنونی ما همتاهای بسیاری دارد. این حیات در تمام موجودات زنده وجود دارد. بنابراین منظور این حیات نیست. زیرا این را همین الان هم داریم. این حیات را از بدو تولد داشتهایم. ما را به یک حیات برتر دعوت کردهاند. يا أيّهَا الذينَ آمَنوا اسْتجيبوا للهِ وَلِلرَّسُول خدا و رسول شما را دعوت میکنند. اصلا پیغمبر آمده است تا شما را به همانجا دعوت کند. به کجا؟ به چه؟ لِمَا يُحْيِيكمْ به چیزی که شما را زنده میکند. ما که زنده هستیم. ما را به یک زندگی بالاتر دعوت میکند. اگر مزهاش را چشیده بودیم متوجه میشدیم که یک زندگی بالاتر نیز وجود دارد.
این آیه برای ما مشخص کرد که زندگی برتری وجود دارد. حال راه رسیدن به آن زندگی برتر چیست؟ در آیه 97 سوره مبارکه نحل میفرماید: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذكـَر أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فـَلـَنـُحْيـِيَنـَّهُ حَيَاةً طـَيّبَةً کسی که عمل صالح انجام دهد، مرد باشد یا زن باشد (در انسانیت هیچ تفاوتی بین زن و مرد نیست) در حالی که مومن باشد، ما او را زنده میکنیم. مرد یا زن بودنش هیچ تفاوتی ندارد. تنها شرطش این است که مومن باشد. اگر خدا را قبول داشته باشد و عمل صالح انجام دهد ما او را زنده میکنیم. بعد هم قول میدهند. تقریبا سه بار لفظ حتما استفاده شده است. حتما حتما حتما زندهشان میکنیم. در این حیات هیچ آلودگیای نیست. انسان به حیاتی میرسد که هیچ آلودگیای در آن نیست. اصلا هیچ خیال بدی از ذهنش نمیگذرد. هیچگاه هیچ چیز بدی در دلش نیست. هیچگاه حسادت نمیورزد.
تمام انبیاء آمدهاند تا انسانها را به ایمان دعوت کنند. حیات حیوانی را که همه دارند. اما اگر کسی ایمان بیاورد به اولین مرحله از حیات برتر انسانی میرسد. بنابراین اولین قدم برای رسیدن به حیات برتر قبول خدا و بعد از آن ایمان به قیامت و... است. اگر کسی به اینها ایمان بیاورد، به اولین مرحله از حیات برتر که نامش حیات ماندگار است، میرسد. بعد از آن اگر فرد کار کند مَنْ عَمِلَ صالِحًا سعی کند کار خوب انجام دهد، کار پسندیده انجام دهد، نماز خوب و درست بخواند، حرف درست بزند، درست نگاه کند و... و در این کار خوب انجام دادن مداومت داشته باشد، آن حیات اولیه رشد میکند و به حیات طیبه میرسد. باید درست کار کند. کاری که پسندیده باشد. کاری که قابل عرضه باشد. اگر کسی اینگونه که تو نماز میخوانی، برایت نماز بخواند، حاضری چقدر بپردازی؟ اگر همین نمازهایی که میخوانید را خوب بخوانید، اگر فکر خوب کنید، اگر نگاهتان نگاه خوب باشد، نگاه درست باشد، اگر خیالاتی که در ذهنتان میگذرد خیالات خوبی باشد، اگر خیال بد نکنید، به آن حیات طیبه میرسید. در آن صورت همین الان در بهشت خواهید بود. همین الان در همین دنیا به حیات طیبه خواهید رسید.
اگر در خاطرتان باشد قبلا در رابطه با این که بهشت سرزمین پاکان است بحث کردهایم. تمام خانههایی که در آنجا ساختهاند پاک است. درختان آنجا پاک است. سرزمین پاکی است. اگر شما هم پاک شوید همین الان جایتان در بهشت است. بهشت بسیار نزدیک است. بهشت نقد است. در صورتی که انسان قیمتش را بپردازد. مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذكـَر أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ دیگر به بهشت میرسید. ما آن را نچشیدهایم.
انبیاء قبلا در بهشت غرق بودند. خدای متعال آنها را آورد و در دسترس ما قرار داد تا متوجه شویم انسانهای بهشتی چگونهاند. اگر خوبی یک انسان را ببینیم، عاشقش نمیشویم؟ شیفتهاش نمیشویم؟ اگر انسان عاشق و شیفته یکی از افراد بهشتی مانند رسول الله (صلی الله علیه و آله) یا امیرالمومنین (علیه السلام) شود، سعی میکند مانند او شود. یکی از دوستان معاویه نزد او آمده بود. معاویه از او پرسید در غیاب امیرالمومنین (علیه السلام) حالت چگونه است؟ گفت مانند مادری که بچهاش را در دامانش سر بریدهاند. من آنگونه پرپر میزنم. حرف بسیار بزرگی است. امیرالمومنین (علیه السلام) چند سال بیشتر در دسترس او نبود. در همان چند سال کاری کرد که پس از گذشت چند سال از شهادتش، آن شخص در فراقش مانند مادری بود که بچهاش را در دامانش سر بریدهاند. نظیر این حرف را افراد بسیاری گفتهاند. اگر کسی فردی بهشتی مانند امیرالمومنین (علیه السلام) را بیابد و حُقهای در کارش نباشد، اینگونه میشود.
بنابراین پیامبران و ادیان آمدهاند تا انسانها را به زندگی برتر دعوت کنند. مرحوم علامه جعفری (رضوان الله علیه) از اصطلاح حیات معقول استفاده میکردند. قرآن میفرماید حیات طیبه. حیات طیبه آن حیاتی است که همه چیز در آن بر اساس عقل است (حیات معقول). همه چیز بر اساس پاکی است (حیات طیبه).
اما هوا و هوس ما را به دنبال خود میکشاند و ما به دنبال آن میرویم و آلوده میشویم. در گذشته میگفتند بچه شهوتش در پایش است. مدام میدود. نمیتواند بنشیند. بعد همینطور با گذشت سن این شهوت بالا میآید تا در زمان پیری به چانه میرسد. خلاصه تمام شهوات با انسان هست و مدام اضافه میشود. ما در کودکی ریاست طلب یا شهوت طلب نبودیم. کودک اصلا نمیداند که اینها چیست. اما بعد که سن بالا میرود انسان ریاستطلب و شهوت طلب میشود. زمانی که فهمید اینها چه هستند به دنبالشان میرود. هوا و هوسهای ما افزوده میشود. هوی و هوس پیر هم میشود. با پیری از بین نمیرود. فرضا من اصلا نمیتوانم دستم را تکان بدهم که در جیب شما ببرم. اما فکر خالی کردن جیب شما دست از سرم برنمیدارد. در موارد دیگر هم به همین ترتیب.
اگر انسان کار کند و زحمت بکشد، مَنْ عَمِلَ صالِحًا اگر سعی کند و زحمت بکشد، اگر کار خوب و درست انجام دهد. کار درست یعنی چه؟ خب نماز را باید اول وقت خواند اما اگر همسر من در خانه تنهاست و نزدیک عید است و ساختمان خالی است و او از تنهایی میترسد، اصلا حرام است که من برای نماز اول وقت به مسجد بروم. این عمل صالح نیست. عمل صالح آن است که من مطابق با وظیفه شرعیام عمل کنم. همان دو دوتا، چهارتای شرعی.
بنابراین اولین چیزی که انبیاء برای آن آمدهاند، دعوت به حیات است. مانند طبیب که به شما میگوید اگر این دستورات را انجام دهی بیماریت شفا مییابد، پیامبر هم دستوراتی دارد تا ما را به حیات طیبه برساند. اگر کسی به حیات طیبه برسد در همین دنیا به بهشت رسیده است. برای فردا نمیماند. بهشت نقد است.
مطلب دیگری که انبیاء برای آموختن آن به ما فرستاده شدهاند این است: در آیه 10 سوره مبارکه فاطر میفرماید: مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّة فلِله العِزَّةُ جَميعًا هرکس خواهان عزت است، تمام عزتها برای خداست. هیچکس نیست که خواهان عزت نباشد. کسی به دنبال مرگ نیست. همه به دنبال حیات هستند. این خواستهها به صورت فطری در عمق جان انسانها وجود دارد. همه خواهان حیاتی هستند که هیچگاه، هیچ خللی در آن وارد نشود. در رابطه با جهنمیان در آیه 74 سوره مبارکه طه میفرماید: لا يَمُوتُ فيها وَلا يَحْيا زمانی که در جهنم هستند، نمردهاند، زیرا درد میکشند و نه زندهاند، زیرا این زندگی نیست. البته بیشتر از این است که من عرض کردم. کسی که در جهنم است مرده نیست زیرا درد و رنج و آتش و سوزش را احساس میکند. چگونه احساس میکند؟ در آیه 7 سوره مبارکه همزه میفرماید: الـّتي تطـّلِعُ عَلى الأفئِدَةِ آتش در دلش افروخته میگردد. اصلا نمیتوان آن را تصور کرد. در اینجا اگر ما در آتش بیفتیم، میسوزیم و خاکستر میشویم و تمام میشود اما در آنجا بدن مانند آهنی است که در کوره میگذارند. مانند آهن در کوره، سرخ و مذاب میشود. میتوان گفت چنین آدمی زنده است؟ اما زنده است. درد از عمق جانش شروع میشود و تا لبه پوستش میرسد. آتشی که در بیرون باشد پوست را میسوزاند و آتشی که در تمام جان فرد باشد، تمام جان را میسوزاند. به هیچ وجه نمیتوان تصور کرد. خدا هیچگاه نصیب نکند.
بنابراین اگر میخواهید حیاتی نصیب شما شود که ذرهای خدشه به آن وارد نشود، باید زحمت بکشید. دنیا دو روز است. دو روز از چشمت مراقبت کن. زمانی که تمام شد متوجه میشوید که دو روز بوده. اگر صد ساله هم بشوید زمانی که به عقب نگاه میکنید، متوجه میشوید که هیچ چیزی نبوده. مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّة طلب عزت یک جریان فطری است. هر انسانی میخواهد که سرش بلند باشد. انسانها برای چه به دنبال پول میروند؟ یکی از دلایلش این است که وقتی کسی پول داشت سربلند میشود. سه رفیق بودند که قبلا وقتی میخواستند غذا بخورند، یک غذا میگرفتند و سه نفری با هم میخوردند. زیرا بیشتر از آن پول نداشتند. بعدها یکی از آنها پولدار شد. بعد به یکی از آن دو رفیق سابقش گفته بود، انسان وقتی پولدار میشود، دوستانش عوض میشوند. فرهنگش عوض میشود. نوع نشستن او هم عوض میشود. انشاء الله که شما اینگونه نشوید. بنابراین کسی که به دنبال پول میرود یکی از اهدافش این است که عزت بیابد. البته اهداف دیگری هم دارد. اما هرکس که عزت میخواهد باید بداند که همه عزتها نزد خداوند است. مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّة فلِله العِزَّةُ جَميعًا باید بروی و از او بگیری. آقا یعنی چه؟ یعنی عزت منحصرا متعلق به خداوند است و هیچ کجای دیگر یافت نمیشود. عزت در پول نیست. همان انسان پولدار اگر مریض شود حالش فرق میکند. حالا انشاء الله همه ما ذلت قذافی را میبینیم. فلِله العِزَّةُ جَميعًا. إلـَيْهِ يَصْعَدُ الكـَلِمُ الطـّيّبُ این آیه نیز راه را به ما نشان میدهد. هدف بعدی عزت است، رسیدن به عزت بی حد و مرز است. هیچ چیز دیگری در برابرش نیست.
آن وقت اگر انسان گناه کند خار میشود. یکی از آثار گناه این است که انسان خار میشود. حال پیش خود فکر نکنید من که خار نشدم. آن وقت به آن خاری میرسید. خدا آن خاریهایی که در اثر گناه پیش میآید را برایمان پیش نیاورد. از این عالم که بگذریم، آن خاریها خودش را نشان میدهد. نمیخواهم زیاد در اینباره عرض کنم. ناراحت کننده است.
فلِله العِزَّةُ جَميعًا. إلـَيْهِ يَصْعَدُ الكـَلِمُ الطـّيّبُ شما یک خوبیهایی دارید. آنها چیست؟ به فرض اعتقادتان خوب و درست است. نام این اعتقاد خوب، کلمه طیب است. الكـَلِمُ الطـّيّبُ این به سوی او بالا میرود. به سوی مرکز عزت بالا میرود. تمام خوبیهای شما به سوی مرکز عزت بالا میرود تا به معدن عزت برسد. در ادامه میفرماید: وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفـَعُهُ در آیه قبل هم فرمود: مَنْ عَمِلَ صالِحًا این عمل صالح و این اعتقاد خوب، شما را بالا میبرد و خوبیهای انسان مدام بهتر میشود. من انسانهایی که در طول زمان مدام بهتر میشوند را دیدهام. اگر عمل صالح انجام دهی مدام در حال بالا رفتن هستی. اگر انسان به آن عزت برسد، در عالم هیچ چیزی وجود ندارد که او را ذلیل کند. هیچ چیز. اگر طوفان نوح هم بیاید، او همانطور آرام نشسته است. آقا طوفان نوح عالم را ویران کرد و رفت، اما او ویران نمیشود و همانطور نشسته است. هیچ چیز نیست که این انسان را خار کند. او خار نمیشود. فلِله العِزَّةُ جَميعًا. إلـَيْهِ يَصْعَدُ الكـَلِمُ الطـّيّبُ خوبیها و اعتقادات شما قوت میگیرد و بهتر میشود. به برکت عمل صالح خوبیهای شما مدام بهتر و قویتر میشود. وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفـَعُهُ مانند این است که آن فرد را درون یک طَبَق گذاشتهاند و عمل صالح او را بالا میبرد. اگر عمل صالح انجام دهی، به یقین میرسی. اگر اعتقادات شما درست و یقینی شد، به عزت میرسی و زمانی که به عزت رسیدی، دیگر ذلیل نمیشوی.
قبلا برایتان عرض کردهام. اگر به کسی بگویند این صد تومان را بگیر و این امضا را بکن، اصلا به آن پول نگاه هم نمیکند. اصلا به آن فرد میخندد. اگر شد صد هزار تومان چطور؟ اگر شد یک میلیون تومان چطور؟ اگر شد صد میلیون تومان چطور؟ اگر مومن باشد، صد میلیارد هم که پیشنهاد دهند قبول نمیکند. برای این انسان فرقی ندارد. باز هم به آن پول نگاه نمیکند. ذلیل صد میلیارد تومان هم نمیشود. هیچ چیز او را ذلیل نمیکند. این مطلب بسیار بزرگی است. هیچ چیز چنین انسانی را ذلیل نمیکند.
اولین چیزهایی که ما را ذلیل میکند، هوی و هوس خودمان است. دستمان را به خاطر هوی و هوسمان دراز میکنیم. اما انسانی که از جانب خداوند عزت یافته را هیچ چیز ذلیل نمیکند. مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّة فلِله العِزَّةُ جَميعًا إلـَيْهِ يَصْعَدُ الكـَلِمُ الطـّيّبُ اعتقاد و یقین شما اصل و بنیان شخصیت شماست. زمانی که شما اعتقاد دارید، شخصیت دارید. زمانی که اعتقادتان محکم باشد، شخصیت دارید. این اعتقاد در اثر عملِ درست، قوت میگیرد. شخصیت انسان یعنی اعتقادات او. استواری و استحکام افکار و عقاید انسان در اثر عمل صالح است. وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفـَعُهُ آقا تمام جوانب را میسنجیم. یک مادری تلفن کرده بود و از پسرش شکایت کرده بود. پسرش جدا فرد خوبی بود. اما به همسرش ظلم میکرد. بدان این ظلمی که میکنی تمام آن خوبیها را از بین میبرد. یا خوبیهایت آن بدیها را از بین میبرد و یا بدیهایت خوبیهایت را از بین میبرد. این حتمی است. اگر بدیهایم غلبه دارد، خوبیهایم را از بین میبرد. اگر خوبیهایم غلبه دارد، بدیها را از بین میبرد. روی کدام کار میکنی؟ روی خوبیهایت کار میکنی یا همینطور بی حساب زندگی میکنی؟ اگر بیحساب زندگی میکنی، حتما بدیهایت غلبه خواهد کرد. انسان دست خالی خالی خالی از دنیا میرود. بنابراین تمام جنبههای وجود باید بررسی شود. اگر من از لحاظ فردی انسان خوبی هستم، بسیار خوب است. اما باید از لحاظ خانوادگی هم خوب باشم. باید در کسبم هم خوب باشم. اگر کسی اخلاقش در خانواده خوب باشد و از لحاظ فردی هم چشمش پاک باشد و دستش کج نباشد و... اما در کسبش مشکل داشته باشد، نمیشود. باید در کسبت هم خوب باشی، از لحاظ سیاسی نیز خوب باشی، از لحاظ اجتماعی نیز خوب باشی. راهت باید درست باشد. تمام ابعاد باید درست باشد. جنبه اجتماعی فرد نیز یکی از ابعاد وجود اوست. این جنبه اجتماعی دو معنا دارد. یکی از لحاظ سیاسی و یکی از لحاظ رفتاری که بیرون دارد. نحوه معاشرتی که با مردم دارد. بنده برخی از افراد را دیدهام که رفتارشان در اجتماع بسیار خوب است اما در خانه اخلاق بدی دارند. یا برعکس در خانه خوش رفتارند و بیرون زور میگویند. هر یک از این ابعاد وجود که نادرست و خراب باشد، راه طی نمیشود.