جلسه چهارشنبه 21/2/1390 ( ذكر الهي مايه ي جلاء قلب ها )
جلسه چهارشنبه 21/2/1390 ( ذكر الهي مايه ي جلاء قلب ها )
این ذکر علت جلای قلب است. قاعدتا این ذکری که اینجا گفته می شود، یعنی اطاعت خدا. هر اطاعتی ذکر خداست. اگر شما از صبح تا ظهر به دنبال کار مردم هستی اینها اطاعت خداست

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

 در آیه 22 سوره مبارکه زمر می فرماید: أفمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فهُوَ عَلى نور مِنْ رَبّهِ فوَيلٌ لِلقاسِيَةِ قـُلوبُهُمْ مِنْ ذِكر اللهِ أولئِكَ في ضَلالٍ مُبين کسی که خدا به او شرح صدر مرحمت کرد، بر نوری از طرف ربّ خودش سوار است. پس وای بر کسانی که قلب هایشان از اینکه ذکر خدا را داشته باشند قساوت دارد و نمی توانند ذکر خدا را داشته باشند. اینها در ضلال و گمراهی آشکارند. مکرر در مورد کسی که به شرح صدر رسیده است صحبت کرده ایم. عرض کردیم هر گناهی نشانه یک ضیق صدر و یک اخلاق بد است. یک خلق بد در آدمی، انسان را به گناه می کشاند. ثمره اخلاق های بد، گناه است. کسی که اخلاقش تهذیب شده است، گناه نخواهد کرد. ضیق صدر در مقابل شرح صدر است و نشان دهنده اخلاق های بد آدمی است. ثمره یک مجموعه از اخلاق های بد این است که انسان دچار ضیق صدر می شود. اگر این اخلاق های بد برطرف شود انسان به شرح صدر می رسد. اگر کسی به شرح صدر برسد، به دو چیز رسیده است. فهُوَ عَلى نور مِنْ رَبّهِ یک چراغی از ربّش به دست او داده می شود. چراغ های این عالم هیچگاه انسان را راه نمی برند. اگر شما در این عالم چراغی داشته باشید می توانید از نورش برای راه رفتن استفاده کنید. اما چراغ، آدم را راه نمی برد. آن چراغی که در آن دنیا به انسان می دهند، انسان را راه می برد. سحر آدم را از خواب بیدار می کند. نمی گذارد انسان زیاد بخورد. نمی گذارد انسان حرام بخورد. نمی گذارد انسان غیبت کند. چه کسی چنین چراغی را دارد؟ ساعت من را بیدار می کند. کسی که خدا به او شرح صدر مرحمت کرده است بر نوری که از ربّش به او عطا شده، سوار است. او به چیز دیگری هم می رسد که در این آیه مستقیم به آن اشاره نکرده. در ادامه آیه می فرماید: فوَيلٌ لِلقاسِيَةِ قـُلوبُهُمْ مِنْ ذِكر اللهِ می فرماید وای به حال کسانی که قلبشان ذکر خدا را نمی پذیرد. چه ارتباطی بین این دو قسمت هست؟ مشخص می شود این درست مقابل آن آدم است. آدمی که به شرح صدر و نوری از طرف ربّش رسید، به ذکر هم رسیده بوده. اما کسی که در مقابلش قرار دارد به شرح صدر نرسیده و بنابراین دچار ضیق صدر است، به جای آن نور، تاریکی دارد و به جای ذکر، قساوت دارد. در مقابل آدمی که شرح صدر دارد کسی است که قلبش قسی است. بفرمایید که سینه اش تنگ است و قلبش قسی است. این طرف در مقابل کسی که شرح صدر دارد از کسی سخن می گوییم که قساوت قلب دارد. کسی که شرح صدر دارد، قساوت قلب ندارد، بنابراین به جای آن چه دارد؟ دلش نرم است. یعنی چه؟ یعنی ترسو است؟ خیر نمی ترسد. دلش به گونه ای نرم است که از فولاد محکم تر است. فولاد مثال است اگر نه فولاد چیزی نیست. اما در مقابل قطره اشک یک یتیم پایش می لرزد. اینگونه و به این معنا نرم است.

کسی که شرح صدر دارد، نوری از ربّش به او داده شده است. با آن نور که در قرآن مکرر از آن سخن گفته زندگی می کند. بر اساس این نور زندگی می کند. عرض کردم آن نور نمی گذارد گناه کند. به برکت آن نوری که خدا به او داده هیچگاه به خاطر کاری نماز را فراموش نمی کند و دیر نماز نمی خواند. از آن مهم تر این است که آن آدم بعد از اینکه به آن نور و به شرح صدر رسید، مشکل و مانعی که نگذارد در دل خدا را یاد کند، ندارد. الان که من با شما صحبت می کنم دل شما کاری دارد؟ دل همه خواب است. یک نمونه عرض کنم. یکی از دوستان گفت من صبح که از خواب بیدار می شوم قلبم برایم فلان آیه را می خواند. مگر قلب هم صحبت می کند؟ برای من و شما عجیب است. اگر آن آلودگی هایی که روی قلب ریخته شده را برداریم، این قلب زنده است و چشم و گوش و زبان دارد. اگر کسی به شرح صدر رسید و دلش از حسد و کینه و بخل و تکبر پاک شد، به یک نوری می رسد. در کنارش یاد خدا برایش سهل می شود. این یاد باید در دل باشد. به صورت زبانی ممکن است از صبح تا ظهر تسبیح در دست ما باشد و سبحان الله بگوییم. اگر آن یاد در دل به میدان آید، ممکن است اصلا آنقدر شما را به خود مشغول کند که شما فراموش کنید ذکر زبانی بگویید.

فوَيلٌ لِلقاسِيَةِ قـُلوبُهُمْ مِنْ ذِكر اللهِ آقا اینها حرف های قرآن است. اگر اینگونه نیستیم و این حالت را نداریم لااقل سعی کنیم بفهمیم. وای بر آن کسانی که قلب هایشان از ذکر خدا سخت است و قساوت دارد و نمی توانند ذکر خدا را بپذیرند. وای به حالشان به من نمی خورد؟ اگر تمام ساعات عمرم که دل من یاد خدا بوده را جمع کنیم چقدر می شود؟ یاد دل. زمان هایی که در دلم خبری بوده است. تمام بهره بهشت شما همان چند ساعتی است که در دلتان به یاد خدا بوده اید. تمام بهره همان است.

در آیه بعد می فرماید: اللهُ نزّلَ أحْسَنَ الحَديثِ كِتابًا مُتشابهًا مَثانِيَ تقـْشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ  خدای تبارک و تعالی بهترین سخن را نازل فرمود. این بهترین سخن یک کتابی است که همه جای آن از نظر فصاحت و بلاغت و اعجاز یکسان و شبیه هم است. باز اینجا هم یک نشانه ذکر شده است. تقـْشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ  کسانی که نسبت به خدای تبارک و تعالی خشیت دارند وقتی قرآن را می خوانند، پوستشان جمع می شود. یعنی چه؟ در ادامه می فرماید: ثمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقلوبُهُمْ ادامه که می دهند عادی می شود و پوستشان و قلبشان نرم می شود. قلب برای چه نرم می شود؟ در اثر بسیار خواندن قرآن، دل پذیرای ذکر خدا می شود. ثمَّ تلينُ جُلودُهُمْ وَقلوبُهُمْ إلى ذِكر اللهِ دل برای پذیرش ذکر خدا آماده می شود و نرم می شود. در ادامه می فرماید: ذلِكَ هُدَى اللهِ این هدایت خداست. توجه داشته باشید بسیار قیمتی است. این هدایت خداست. يَهْدِي بهِ مَنْ يَشاءُ این هدایت را به هرکسی نمی دهند. در صد میلیون نفر به یک نفر می دهند. این هدایت خداست و هدایتی است که هرکس را که بخواهد، هدایت می کند. این را مکرر عرض کردیم. این هدایتی است که به هرکس که بهای آن را بپردازد، می دهند. به هرکسی نمی دهند. هرکس بهای این هدایت بسیار اختصاصی را بپردازد، هدایت را به او می دهند. بهایش چه بود؟ بزرگی بیست سال روی یک صفت بد کار می کرده و بعد از بیست سال متوجه شده که دیگر آن صفت بد را ندارد. این آدم معجزه کرده. بیست سال کار کرده. یک داستانی از مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد نقل کرده اند. گفته اند دو نفر غیبت کردند و ایشان تا خواست خودش را به آنها برساند که بگوید چرا غیبت کردید، رفتند. اگر کسی غیبت کند و انسان بشنود مسول است. ایشان فرموده بودند زحمت بیست ساله ام از بین رفت. نمی دانیم برای چه زحمت کشیده بودند. اما بیست سال بوده. ما یک قدم هم در این راه نرفته ایم و هیچ نمی دانیم. ذلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدِي بهِ مَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُضْلِل اللهُ فمَا لهُ مِنْ هادٍ در آنجا گفتند کسی که به قساوت قلب رسیده به ضلالت و گمراهی رسیده است. در اینجا می فرماید هر کس خدا او را گمراه کند، هیچ کسی نمی تواند دست او را بگیرد. می شود خدا کسی را گمراه کند؟ می شود. در صورتی که بهایش را پرداخته باشد. ضلالت هم یک بهایی دارد. اگر کسی مدام ظلم کند، ظلم بهای گمراهی است. حق مردم را زیر پا می گذارم. حق مردم هزار جور حق است دیگر. آقا ظلم بهای گمراهی است. اگر کسی این بها را بپردازد گمراه می شود و دیگر هیچ کس نمی تواند او را هدایت کند. انسان راحت و آزاد گناه می کند. اگر راحت و آزاد گناه کند به ضلالت می رسد. ضلالتی که معالجه ندارد و هیچ هدایت کننده ای ندارد. فمَا لهُ مِنْ هادٍ

تمام این روضه ها را برای چه خواندم؟ فرمایش امیرالمومنین (علیه السلام) در غرر الحکم می فرماید: إنَّ الله سُبحانهُ جَعَلَ الذّکرَ جَلاءً لِلقـُلوب خدای تبارک و تعالی ذکر را مایه جلای قلب ها قرار داد. آقا در آنجا گفتیم اگر شما شرح صدر پیدا کنید به نور رسیده اید دیگر. جلا یعنی چه؟ این ذکر علت جلای قلب است. قاعدتا این ذکری که اینجا گفته می شود، یعنی اطاعت خدا. هر اطاعتی ذکر خداست. اگر شما از صبح تا ظهر به دنبال کار مردم هستی اینها اطاعت خداست. اطاعت خدا چیست؟ اطاعت خدا ذکر خداست. بنابراین شما از صبح تا ظهر مشغول ذکر هستید. زبانتان ذکر نگفته اما از آنجاییکه خدمت می کنید و دنبال کار مردم هستید، اطاعت می کنید و هر اطاعتی ذکر خداست. بنابراین این ذکر به معنای اطاعت است. این ذکر باعث جلای دل می شود. اما باید ادامه پیدا کند. دو لقمه ناهار می خورد و باز به دنبال کار مردم می دود. تا شب به دنبال کار مردم است. کمی استراحت می کند و باز به دنبال کار مردم می رود. هر گونه ذکری که شما در عمل و در خارج داشته باشید، مانند اینکه زیارت عاشورا یا زیارت جامعه کبیره بخوانید، یا نماز قضا به جا آورید ذکر خدا را می گویید. نوع دیگر هم انجام وظیفه است. مثلا اگر شما به عنوان وظیفه درس می خوانید اطاعت خدا را به جا می آورید. اگر اطاعت خدا بود یعنی ذکر است و نتیجه ذکر جلای دل است. در ادامه می فرماید: تـُبصِرُ بهِ بَعدَ العَشوَة قبلا نابینا بوده است. روایات متعددی وجود دارد که می فرماید شیعیان ما دارای چهار چشم هستند. دو چشم را که همه دارند. آنها دو چشم اضافه دارند. تـُبصِرُ بهِ بَعدَ العَشوَة می بیند بعد از اینکه کور بود. چهار گوش هم دارند. قلبشان هم دو گوش دارد. یک صدایی را می شنود که دیگران نمی شنوند.

یک قبری در تخت فولاد اصفهان هست که متعلق به بابا رکن الدین است. ایشان از بزرگان هفتصد سال پیش هستند و مرد بسیار بزرگی بودند. می گویند مرحوم شیخ بهایی با اصحابشان به زیارت تخت فولاد آمده بودند. ایشان به رفقایشان گفتند شما هم شنیدید؟ گفتند نه آقا ما چیزی نشنیدیم. کنار قبر بابا رکن الدین که آمده بود، شنیده بود که شیخُنا، به فکر خودت باش. یک گوشی وجود دارد که این صدا را می شنود. آنها این گوش را نداشتند اما ایشان داشت. به خانه رفت و در را بست. ایشان شش ماه بعد وفات کرد.

این گوش ما سنگین است و چیزی نمی شنود اما اگر کار من ذکر شد، گوش می شنود. گفتیم ذکر همان طاعت است و طاعت انجام وظیفه است. اگر شما به عنوان انجام وظیفه به دنبال پول می روی آفرین. اطاعت خداست. اما گاهی برای پول به دنبال پول می رویم. ما هرگاه به دنبال کار و کسب می رویم به عنوان وظیفه به دنبال آن نمی رویم. می خواهیم زندگی مان اداره شود. اگر به عنوان وظیفه بروی در تمام لحظاتت داری عبادت می کنی. اگر در تمام لحظات عبادت می کنی، یعنی تمام لحظاتت در ذکر است و این ذکر هم دلت را جلا می دهد. اگر دل ما آن جلا را ندارد نشان دهنده این است که تمام کارهایمان بیهوده است. وای. ما یک روزی به یک حسرتی می رسیم. در نقلیات مطالب عجیبی ذکر شده است که ما معنای آنها را متوجه نمی شویم. می گوید دستشان را از حسرت در دهانشان می گیرند و دستشان را می خورند. این را گفته اند اما ما نمی دانیم یعنی چه. اما برای اینکه بفهمیم در قیامت از حسرت بر انسان چه می گذرد مفید است.

وَ تنقادُ بهِ بَعدَ المُعانِدَ آنگاه دیگر این دل فرمانبر است. یک آقای بزرگواری بود که ما ایشان را زیارت نکردیم اما بنده مکرر سر قبرش رفته ام. بسیاری از اوقات که به مشهد می رفتیم ظهر به دامغان می رسیدیم و آنجا یک زیارتگاه دارند. یکی از اصحاب حضرت صادق (علیه السلام) به نام بكیر بن اعین در آنجا قبر و بقعه و بارگاه دارد. آنجا یک قبرستان است که قبر علی اکبر معلم آنجاست. درس خوانده بود و زحمت کشیده بود. یک شخصی نزد او رفته بود و او فرموده بود که من راه را به تو نشان می دهم و بعد تو اجتهاد خودت را عمل می کنی. آقا اگر رفتی پیش دکتر و او برایت دارویی نوشت که نمی توانی طبق نظر خودت عمل کنی. مثلا اگر دکتر پنج نوع دارو نوشت نمی توانی فقط چهار تا را استفاده کنی. ایشان گفته بود شماها مجتهدید و هرجور دوست دارید حرف را گوش می دهید. اینطور نمی شود.

بنده خدایی خدمت مرحوم آقای بهجت آمده بود و گفت آقا دیشب یک نامه ای به دفتر شما دادم. گفته بود آقا من می خواهم آدم شوم. چکار کنم؟ ایشان فرموده بود استغفار کن. زیاد استغفار کن. با توجه استغفار کن. استغفار، زیاد، با توجه. این دوای تمام دردهاست. دوای تمام دردهاست. گفت آقا یک چیز دیگر بگویید. به نظرم آقا نگذاشت حرفش را تمام کند. فرمود یعنی چه؟ کارهای عجیب و غریب؟ ذکرهای عجیب و غریب؟ گاهی برخی از دوستان که پیش من می آیند و چنین چیزهایی می خواهند می گویم فلان جا یک خانقاه هست. بفرمایید بروید آنجا. هیچ چیز عجیب و غریبی نمی خواهد. تمام دردها را با استغفار می توان دوا کرد. یک دوست دیگری گفته بود آقا صلوات چطور؟ فرموده بودند صلوات مانند عسل است. مریض نمی تواند عسل بخورد. باید اول مریضی خوب شود. چطور درمان می شود؟ با استغفار. الان اینجا حدود دویست نفر نشسته اید اما به این قرآن قسم، یک نفر عمل نمی کند. هرکس همان زندگی خودش را می کند. به اجتهادات خودش یک زندگی برای خود ترتیب داده است و به تشخیص خودش عمل می کند. عادت کرده است. اگر کمی هم از سنش گذشته باشد که دیگر هیچ. از این در بیرون می رود و همه چیز را فراموش می کند. آقا اگر دل آدم درست شد، تنقادُ بهِ حضرت صادق (علیه السلام) یک صحابی داشت که امام به قدری از او تعریف کرده است که دل انسان پر می زند. نامش عبدالله بن ابی یعفور بود. امام فرمود من هرچه به او گفتم گوش کرده. اگر آدم حرف گوش کند بسیار چیز فهم می شود. بعد از یک مدت که حرف گوش کنی تازه درستی اش را می فهمی. متوجه می شوی که این درست است و چیز دیگری درست نیست. اگر شما حرف حکیم را گوش دهی، خاصیتش این است که شما هم حکیم می شوی. حکیم مانند حضرت علی (علیه اسلام) و حضرت صادق (علیه السلام) است.

کسانی که دائما کارهای خیر می کنند و یک کار خیر را زمین نمی گذارد، جهاد می کنند. زیرا هر کار خیر و هر اطاعتی، کار یک دارو را می کند و یک درد انسان را دوا میکند. اگر شما تمام روز را در جهاد هستی، اما سحر خوابی نمی شود. آقا جهاد بسيار خوب است اما سحر یک دردی را دوا می کند که جهاد دوا نمی کند. جهاد هم یک دردی را دوا می کند که سحر دوا نمی کند. مانند مثالی که عرض کردیم. در نسخه شما پنج دارو نوشته که هرکدام به یک دردی می خورد. این دستوراتی که داده اند هر کدام یک دردی را دوا می کند. مثلا گفته اند نماز اول وقت بخوان. آقا این نماز اول وقت یک دردی را دوا می کند که کار دیگری آن درد را دوا نمی کند. باید نماز را اول وقت بخوانی. سایر کارها هم به همین ترتیب است. عرض کردیم هیچ کار خیری را زمین نمی گذارد. بعد از آن به نوع دوم از ذکر می رسد. در اثر کار کردن به آن مرحله می رسد. مثلا چشمش قرآن می خواند. دقت کنید. تمام روز چشمش به نامحرم نمی افتد. اگر چشمش به نامحرم بیفتد، آن قرآنی که خوانده به باد فنا می رود. حاج آقای حق شناس مطلبی را مکرر برای ما می فرمودند. این را از قول خودشان نمی گفتند. خودشان هم حکیم بودند و این دوا و درد را فهمیده بودند اما از قول خودشان نمی گفتند. از قول مرحوم حاج مقدس می گفتند. می فرمودند که حاج مقدس می گفت اگر یک بار، دقت کنید، یک بار چشم به نامحرم بیفتد یک هفته لذت مناجات، نماز و زیارت را نمی برد. نمی گوید نگاه کند، می گوید چشم به نامحرم بیفتد. اگر چشم به نامحرم افتاد دیگر تا یک هفته لذت نماز و مناجات و دعا را نمی برد. مشخص شد که چرا ما از نمازمان لذت نمی بریم؟ اگر بکوشیم خدای متعال یک راهی باز می کند. بنده در زمان جوانی یک رفیق نوجوانی داشتم که می گفت وقتی من به کوچه می آیم این بی حجاب ها را نمی بینم. یک سفیدی رویشان کشیده شده. اگر آدم بکوشد خدا راه حل می دهد. چون می بیند که نمی شود. آدم خودش را می کشد اما یک مرتبه پیش می آید. چکار کنم؟ خدا آن چکار کنم را نشان می دهد. اما اگر من کوشش نکنم و به خواب بسنده کنم هیچ.

عرض کردیم ذکر ظاهری، اطاعت است. هر اطاعتی، ذکر خداست. اطاعتی که از چشم و گوش و دست و پا و تمام وجود من برمی آید و تمامش اطاعت خداست. عرض کردیم دائما کار می کند و تمام کارهایش اطاعت خداست. به این ترتیب ثمر می دهد. در آنجا گفتند موجب جلای قلب می شود و به ذکر قلبی می رسد. در شعر می گوید زهر هجری چشیده ام. چهل سال خودش را می کشته و هیچ کس هم نگاهش نمی کرده. این مطلب را فقط آدمی که این کار را کرده باشد می فهمد. آن وقت بعد که در را باز می کنند بخش دوم آن است. بعد از چهل سال که مجاهدت کرد و ریاضت کشید، در را که باز کردند فقط همین نگاه اول تمام است. مزد چهل سالش را با همان نگاه اول می گیرد و بعد می بیند که با توجه به چیزی که به دست آمده اصلا کاری نکرده بوده. چهل سال خودش را در پاکدامنی کشته بوده. آخر اگر آدم بخواهد سی چهل سال غیبت نشنود زحمت دارد دیگر. چهل سال حرف بیهوده نزند. هر چه می گوید حرف درست باشد. خب اینها زحمت دارد. چشمش آن طور که عرض کردیم به نامحرم نیفتد. خب اینها زحمت دارد. ببینید من چیزهای دیگر را عرض نکردم. همین ها، اینها مهم است. شما که جوانی، حرف پدر و مادرت را گوش دهی. هر وقت چیزی گفت بگویی چشم. چه کسی بلد است بگوید چشم؟ من دو نفر آدم دیدم که چشم می گفتند. داستانش را برایتان عرض کرده ام. یک روز ما به خدمت مرد بزرگواری از علمای مشهد رفتیم. ایشان برای مردم مشهد استخاره می کردند و افراد زیادی برای استخاره با ایشان تماس می گرفتند. صدای زنگ تلفن را کم کرده بودند که آزار ندهد. من می دیدم که ایشان گوشی را برمی داشت و فورا می گفت سلام علیکم. یک سلام قشنگ به آن آدم می کرد. بعد قاعدتا فردی که پشت تلفن بود می گفت حاج آقا یک استخاره کنید. ایشان هم می گفت چشم. بسیار قشنگ هم چشم می گفت. بعد هم لای قرآن را باز می کرد و اول آیه را می دید. چشم گفتنش بسیار خوب بود. یک بار روز عرفه ما آنجا بودیم و ایشان هم به مناسبت روز عرفه بسیار سرحال بود. ما می دیدیم هر دو سه دقیقه یک بار تلفن زنگ می زند و ایشان هم می گوید چشم. بسیار خوب چشم می گفت. ما گفتیم هر چشمی که ایشان گفته در آن عالم یک گل برایش کاشته اند. وقتی می رود، می بیند یک باغ دارد که ثمره چشم هایی است که گفته است. فرض کنید یک میلیون بار هم پیش سلام شده و به خوبی هم سلام می کرد.

یک دوست دیگری هم داریم که او هم بسیار چشم می گوید. به بچه کوچکش چنان چشم می گوید.. خوب عرض می کردیم وقتی شبانه روز انسان به اطاعت گذشت، به ذکری می رسد که دیگر در دلش قرار گرفته. اگر ذکر در دل آدم قرار بگیرد، به این می رسد: ذِکرُ الله مَسِرَّة کـُل مُتـَّقٍ به یک مسرتی می رسد. یعنی چه؟ یعنی به شادمانی می رسد. شادمانی اش چند وقت طول می کشد؟ تا ابد. خوبی اش هم این است که هر لحظه بیشتر می شود. آقا ما تا به حال فقط حرف اینها را شنیده ایم. وقتی آدم به آن عالم برود و متوجه شود که همه اینها حق است، آن وقت آنقدر از حسرت بر سرش می زند که چرا کوتاهی کرده. ذِکرُ الله مَسِرَّة کـُل مُتـَّقٍ وَ لذَّة کـُل مُوقِنٍ هرکس ایمانش به یقین برسد به این مسرت می رسد. به این لذت همیشگی می رسد. کسی که به این ذکر قلبی برسد دیگر از هیچ چیز نمی ترسد. یک میلیارد پول هم که روی میزش گذاشتند که یک امضا کند، دلش نمی لرزد. زیباترین چهره عالم را هم که آوردند، راحت رویش را برمی گرداند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای