جلسه روز چهارشنبه 17/3/91(آيات ولايت-حضرت زينب سلام الله عليها)
جلسه روز چهارشنبه 17/3/91(آيات ولايت-حضرت زينب سلام الله عليها)
(جلسه شام شهادت حضرت زينب(س))حضرت زینب (سلام الله علیها) در مقام أعلای این ولایت که عرض کردم هستند.امروز اگر اراده کنند، حکمشان بر سراسر جهان رواست. ما به درگاه ایشان استغاثه داریم

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

 قرآن از ولایت در نقاط مختلفی سخن گفته است. هر کدام هم یک معنایی دارد. حالا یک به یک به صورت اختصار عرض می کنیم تا به نتیجه برسیم. بحث مهم است.

در آیه 51 سوره مبارکه مائده می فرماید: يا أيّها الذينَ آمَنوا لا تتـّخِذوا اليَهودَ وَالنـّصارَى أوْلياءَ بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْض وَمَنْ يَتـَوَلـّهُمْ مِنكمْ فإنـّهُ مِنهُمْ إنَّ اللهَ لا يَهْدِي القوْمَ الظـّالِمينَ بعد این حرف ادامه پیدا می کند و در آیه 55 می فرماید: إنـّما وَليُّكمُ اللهُ وَرَسولهُ وَالذينَ آمَنوا ای کسانی که ایمان آورده اید، این با ایمان داشتن به خدا منافات دارد که شما ولایت یهود و نصاری را بپذیرید. این نمی گذارد شخص مومن باشد و ولایت یهود و نصاری را بپذیرد. ببینید همین اواخر وزیر امور خارجه عربستان گفته بود بله این جریان انرژی اتمی ایران خطرناک است آقا. چرا این حرف را زده؟ اربابانش و کسانی که ایشان آنها را ولیّ گرفته گفته اند این را بگو. ولیّ یعنی این. اگر یک کشور اسلامی با یک کشور یهودی یا یک کشور مسیحی دوست باشد مشکلی ندارد. اما اگر فرمانبر آنها باشد مشکل دارد. يا أيّها الذينَ آمَنوا لا تتـّخِذوا اليَهودَ وَالنـّصارَى اینها را ولیّ خودتان حساب نکنید و ولیّ خودتان قرار ندهید. او می گوید با ایران دوست باش، دوست هستی. می گوید دوست نباش، دوست نیستی. برای عراق تروریست بفرست، می فرستی. به تروریست های سوریه پول بده، می دهی. اسلحه بده، اسلحه می فرستی. اینگونه. يا أيّها الذينَ آمَنوا لا تتـّخِذوا اليَهودَ وَالنـّصارَى أوْلياءَ در ادامه می فرماید: وَمَنْ يَتـَوَلـّهُمْ مِنكمْ هر کس ولایت آنها را بپذیرد، از آنها فرمانبرداری بکند، فإنـّهُ مِنهُمْ پس از آنهاست. مثلا نماز می خواند اما از مسلمانان نیست. البته اینها که نماز هم نمی خوانند. آن آقای ملک تحصیل کرده دانشگاه هاروارد است. آن یکی بزرگ شده دست و بال آنهاست. باز آن قدیمی هایشان یک ذره یک چیزی داشتند. می فرماید وَمَنْ يَتـَوَلـّهُمْ مِنكمْ فإنـّهُ مِنهُمْ هرکس ولایت یهودی ها را بپذیرد، او یهودی است. نماز می خواند که بخواند. در ایران خودمان هم برخی اینگونه بودند. بعد می فرماید: إنـّما وَليُّكمُ اللهُ وَرَسولهُ وَالذينَ آمَنوا ولیّ شما خداست و رسول خدا و کسانی که ایمان آورده اند و نماز می خواندند و رکوع می کردند و در رکوع زکات پرداختند. اینها را می گویند عنوان مشیر. الذينَ يُقيمونَ الصَّلاة وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعونَ اینها عنوان مشیر است. یعنی فقط نشانی است. یک فردی به حضرت صادق (علیه السلام) مراجعه کرد و گفت آقا من مساله دارم و دستم به شما نمی رسد چکار کنم؟ فرمودند عَلیکَ بهذا الجالِس آنجا محمد بن مسلم از صحابی درجه اول امام بود و مسائل بسیاری می دانست. خب اگر او از پهلو می نشست دیگر به او مراجعه نکنیم؟ نه. این نشانه است. جالس به عنوان نشانی بود. عنوان مشیر بود. من می خواهم اشاره کنم می گویم این آقایی که پیراهن مشکی پوشیده. حالا اگر فردا پیراهن سفید تنش بود دیگر به او مراجعه نکنیم؟ نه آقا. این نشانی بود. حالا اینها را می خواهیم به عنوان نشانی بگوییم. یک آقایی بود که منحصر به فرد هم بود. فقیر مراجعه کرد و هیچ کس جواب او را نداد. همه نشسته بودند. آن فقیر می گفت به داد من برسید اما کسی جواب او را نداد. حضرت در نماز اشاره کرد بیا و انگشترشان را به او دادند. این نشانه است.

ولیّ شما خداست و رسول اوست و آن کسانی که ایمان آورده اند و این نشانی ها را دارند. اینها. بنابراین فرمودند ای کسانی که ایمان آورده اید، زیر بار ولایت یهود و نصاری نروید. و اینجا می فرماید خدا و رسولش و کسانی که ایمان آورده اند و این نشانی ها را دارند ولیّ قرار دهید. در آیه بعد می فرماید: وَمَنْ يَتوَلَّ اللهَ وَرَسولهُ وَالذينَ آمَنوا کسانی که ولایت این خدایی که گفتیم و می شناسیم و این پیامبری که می شناسیم و کسانی که نشانی آنها را گفتیم بپذیرند، فإنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ اینها حزب الله به معنای واقعی هستند و حزب خدا هیچگاه شکست ندارد. هیچگاه. اگر مسلمان مومن ولایت خدا و حضرت رسول و امیرالمومنین را پذیرفت هیچگاه شکست ندارد. نه در مقابل شیطان و در زندگی شخصی اش و نه در جامعه. نه جامعه اش شکست دارد. فإنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ اینها اصلا شکست ندارند. مطلب بسیار بزرگی است. زور شیطان اصلا به این آدم نمی رسد. کسی که ولایت امیرالمومنین را پذیرفته زور شیطان اصلا به او نمی رسد. نزدیک هم نمی تواند بشود. این ولایت، ولایت قانونی و شرعی و اجتماعی است. که من می توانم آن را بپذیرم و می توانم نپذیرم. اگر بپذیری همه جا سربلندی و اگر نپذیری خودت می دانی.

قرآن در سوره توبه هم از یک ولایت دیگر صحبت می کند. در آیه 71 سوره مبارکه توبه می فرماید: وَالمُؤْمِنونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْض يَأمُرونَ بالمَعْروفِ وَيَنهَوْنَ عَن المُنكر مردان مومن و زنان مومن، هرکس نسبت به دیگران ولایت دارد. بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْض در جامعه اسلامی مومنان نسبت به یکدیگر ولایت دارند. خب نتیجه اش چیست؟ يَأمُرونَ بالمَعْروفِ وَيَنهَوْنَ عَن المُنكرمن به چه دلیل می توانم به شما بگویم اینکار را بکن و اینکار را نکن؟ شما به چه دلیل می توانید؟ دستورات شرعی. مثلا فرض کنید من در نمازم تنبلی می کنم. شما می گویید آقا نماز مهم است. تنبلی بردار نیست. اگر نماز درست باشد، آدم عاقبت به خیر می شود. جوان ها و نوجوان ها توجه کنید. اگر نماز آدم درست باشد، عاقبت به خیر می شود. اگر در نماز تنبلی کند و آخر وقت بخواند، خطرناک است. اما اگر نمازش را محترم بشمارد، عاقبت به خیر می شود. نماز را محترم بشمارد یعنی نماز پنج دقیقه ای را دو ساعت طول دهد؟ نه. نماز پنج دقیقه را پنج دقیقه بخواند. همان نماز. اگر اول وقت بخواند، معنی اش احترام کردن به نماز می شود. احترام کردن به نماز عاقبت به خیری می آورد. شما جوان ها. یک آقا پسری بود که یک مقدار پیش بنده درس خوانده بود. آن اوایل من واقعا لذت می بردم. واقعا لذت می بردم. نماز صبح را اول وقت می آمد. کمی هم زودتر می آمد. مثلا در این زمان که اذان صبح ساعت چهار است، زحمت دارد دیگر. نوجوان پانزده ساله می آمد نماز. آخر هم بعد از یک جنگ سنگین بین نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و اهل یک خانه تیمی، در آن خانه خودش و زنش کشته شدند. نفر سوم منافقین بود. همان پسر خوب. پسر خوبی بود. ما جمعه ها با هم بیرون رفته بودیم. با هم به مسافرت قم رفته بودیم. هم مسجدی بودیم. اما عاقبت به خیر نشد. عاقبت به خیری قیمتی است. هنوز نمی دانید. عاقبت به خیری قیمتی است. همین که انسان مسلمان و مومن و سربلند است، همینطور تا پایان عمر سربلند باشد. خجالت نکشد. حالا دیگر نوع دیگرش را عرض نمی کنم. شیطان هزارتا دام و بلا برای جوان ها پهن کرده است. و شیاطین انس. یک کسانی هستند که انسانند اما شیطانند. آنها برای ما هزار دام پهن کرده اند. خودتان می دانید. به برکت نماز اول وقت و احترام به نماز انسان از تمام این بندها نجات پیدا می کند و عاقبت به خیر می شود. نماز اول وقت. به مناسبت امر به معروف عرض کردم. مومن نسبت به سایر مومنین ولایت دارد. زن و مرد ندارد. فرقی ندارد. زن ها نسبت به مردان و مردها نسبت به زنان هم ولایت دارند. یعنی چه؟ می تواند امر به معروف کند. اگر من پایم را کج گذاشتم، بگوید آقا این راه کج است. راه کج به منزل نمی رسد. همین. اگر در یک جامعه ای امر به معروف باشد، آن جامعه حتما سعادتمند است. حتما. ما یک دوستی داریم که موهایش بلند بود. به او گفتم به موهایت دست نزن. همینطور باش اما در دانشگاهتان امر به معروف کن. حالا هستند. چند رفیق دیگر هم پیدا کرده و امر به معروف می کند. بسیار خوب است. در دانشگاه تهرانند. اگر یک مرد دیگر هم پیدا شود. در محیط های کوچک. مثلا فرض کنید شما در کارخانه کار می کنید، در کارخانه خودتان. در اداره کار می کنید، در اداره خودتان. ما یک دوستی داریم که اهل علم است. فکر می کنم ایشان در وزارت اقتصاد بود. تمام خانم هایی که آنجا کار می کنند رویشان پوشیده است. یک ذره از مویشان بیرون نیست. همه. هرکس آنجا بود. هر روز آقای وزیر و تمام معاونان در نماز جماعت حاضرند. اگر او هست، نماز جماعت حاضر است. خب این در حد یک وزارتخانه. اگر یک وزارتخانه ای اینگونه باشد، دیگر زیر میزش اتفاقی نمی افتد. یک بنده خدایی می گفت یک جایی رفتم آن کارمند کشویش را که کشید دیدم دو سه تا سکه طلا در کشویش بود. اگر امر به معروف و نهی از منکر باشد، دیگر اینطور نمی شود. اگر همه نمازشان را اول وقت بخوانند، هیچ کس کج راه نمی رود. بنابراین این هم یک نوع از ولایت است.

یک نوع دیگر از ولایت داریم که در آیه 257 سوره مبارکه بقره می فرماید: اللهُ وَليُّ الذينَ آمَنوا هرکس مومن است، خدا ولیّ اوست. ولیّ اوست یعنی چه؟ مثلا همه ما می دانیم وقتی سنّ مان کم بود در مدرسه می گفتند برو ولـّیت را بیاور. ولیّ کسی است که به کارهای فرزندش رسیدگی می کند. هرچه سن و توانایی او کمتر است، دخالت ولیّ در زندگی او بیشتر است. کم کم که بزرگتر می شود دخالت ولیّ کمتر می شود. دیگر لازم نیست دکمه یقه اش را برایش ببندد. بچه که کوچک است، دکمه یقه اش را هم برایش می بندند. کمی که کوچک تر است غذایش را هم در دهانش می گذارند. اما هرچه بزرگتر می شود از تحت ولایت او بیرون می آید. اینجا می گویند هرچه خوب تر شوی، ولایت آن ولّی اصلی بیشتر می شود. دخالت او در زندگی ات بیشتر است. نمی گذارد پایت به چاله برود. نمی گذارد انتخاب اشتباه کنی. حاج آقای حق شناس می خواست خانه بخرد. اینجا نخرید. بعد که گذشت ما متوجه شدیم درست می گفتند که اگر آنجا خانه بخرند اشتباه بوده. صد قدم آن طرف تر خوب بود. کوچه اش کمی پس کوچه بود. آرام بود. محیطش خوب بود. آدم های خوبی آنجا بودند. اما اگر آنجا بود، نزدیک چهار راه بود. سر و صدا زیاد بود. مزاحمت بود. ببینید آن ولیّ تا این حد دخالت می کند. برای خانه خریدن هم می گوید اینجا نخر اینجا بخر. اینحا ازدواج بکن، اینجا نکن. این رشته را انتخاب کن، این رشته را نه. اینقدر دخالت می کند. با این کس رفیق باش، با آن کس نباش. بهای اینکه انسان این ولیّ را پیدا کند و چنین دلسوزی برای خود پیدا کند چیست؟ ایمان است. اگر خدا را قبول داری، اگر قیامت را قبول داری. انسان اگر قبول داشته باشد که نمی تواند زیرش بزند. اگر من خدا را قبول دارم، نمی توانم دروغ بگویم. ایمان من نمی گذارد من دروغ بگویم. اگر ایمانت به گونه ای بود که نگذاشت دروغ بگویی، آن دلسوز هست. برایت دلسوزی می کند. برای تمام زندگی ات دلسوزی می کند. نمی گذارد هیچ گاه پایت به چاله برود. خب. این شد سه آیه.

یک معنای دیگر از ولیّ هست. شخصی که تحت تربیت الهی قرار گرفت، اگر تربیت شد، حالا او بر دیگران صاحب ولایت می شود. در آیه 55 سوره مبارکه مائده که می فرماید: إنـّما وَليُّكمُ اللهُ وَرَسولهُ این پیامبر چرا ولیّ است؟ همه کسانی که ایمان آورده اند و هرکس مسلمان و مومن است، پیامبر ولیّ اوست. چرا؟ زیرا تربیتش کامل است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند من تربیت شده خدا هستم. علی تربیت شده من است. اگر آدم تحت ولایت الهی قرار بگیرد در واقع او دارد او را تربیت می کند. همان مثال هایی که عرض کردم. نمی گذارد او هرکاری را بکند. او مؤدب می شود. مؤدب می شود. مؤدب می شود ها. تمام زندگی اش روی حساب می شود. این کم کم صاحب اختیار می شود. در نهج البلاغه آمده که کفار آمدند به پیغمبر عرض کردند که آقا اگر شما راست می گویی که پیغمبری به این درخت بگو بیاید. اصلا باور نمی کردند درخت از جایش حرکت کند. حرکت کرد. زمین را شکافت و آمد بالای سر پیغمبر و امیرالمومنین و شاخه هایش را بالای سر پیغمبر و امیرالمومنین قرار داد. در نهج البلاغه آمده. باورشان نمی شد. پس بگو برود. رفت. آقا بگو نصفش بیاید. باز هم زیر بار نرفتند. بینید آدم تربیت شده، صاحب اختیار می شود. مکرر خدمتتان عرض کردم. یکی از قوم و خویش ما از قدیم با مرحوم آیت الله بهاء الدینی دوست بود. ایشان مریض شده بود و در مریضی اش بسیار رنج می برد. آیت الله بهاء الدینی برای عیادت ایشان آمده بود. ایشان عرض کرده بود که آقا من خیلی رنج می کشم. فکر می کنم سکته ناقص مغزی کرده بود. یک بخشی از بدنش از کار افتاده بود و هم رنج و درد داشت و هم زحمت زیادی داشت. این آقازاده ی آقای مریض گفت آقای بهاء الدینی دستش را روی سینه ایشان گذاشت و فقط یک صلوات فرستاد. آقا بخش زیادی از مریضی ایشان با یک صلوات خوب شد. با یک صلوات. آن دوستمان گفت که من پسرخاله ای داشتم که رفته بود دکتر و آزمایش گرفته بودند و گفته بودند آقا سرطان تمام بدنت را گرفته دو ماه دیگر بیشتر نیستی. رفتم خدمت حاج آقای حق شناس گفتم آقا این پسر خاله ما وضعش اینگونه است. فرمودند که یک روضه حضرت علی اصغر عليه السلام بخوان. من روضه را خواندم و ایشان دستمال کاغذی که اشکشان را با آن پاک کرده بودند دادند و گفتند بگو این را به بدنش بمالد. خب این کار را کردیم و دو سه هفته دیگر خدمت شان رفتم و گفتم آقا آن مریض... گفتند آن مریض خوب شد. آن مریض خوب شد. کار دیگری داری، کارت را بگو. انسان اینگونه می شود. اگر مؤدب شود، اگر تربیت شود و تربیتش را بپذرند اینگونه می شود.

اینها را به عنوان مقدمه عرض کردیم تا بگوییم حضرت زینب (سلام الله علیها) در مقام أعلای این ولایت که عرض کردم هستند. بعد از برادرشان حضرت حسین (علیه السلام). زیرا هیچ گاه کسی به درجه امام که نمی رسد. زیرا او از گوش کردن حرف امام به اینجا رسیده است. بنابراین هیچگاه هم اندازه او نمی شود. اما صاحب اختیار است. امروز اگر اراده کنند، حکمشان بر سراسر جهان رواست. اگر اراده کنند، ما به درگاه ایشان استغاثه داریم که روز بهتری را برای مردم ایران اراده بفرمایند. اگر ایشان اراده بفرمایند آن روز بهتر برای مردم ایران می شود. ولیّ بزرگ خدا هستند. نمونه هایش را هم در آن دوران چند روزه پس از واقعه کربلا دیدید. از آن روز که اختیار کاروان کربلا به ایشان سپرده شد ایشان صاحب اختیار بود. دیگر صاحب اختیار بود. داستان دربار یزید چند روز بعد از کربلا است؟ اگر اسیران روز اول ماه صفر به شام آمده اند، فردا یا پس فردایش به دربار یزید رفتند. حدود بیست روز بعد از حادثه کربلا بود. تمام مردان خانواده اش جز یک نفر قتل عام شدند. تمام کس و کارش تکه تکه شدند. باید انقدر شکسته باشد که نفس هم نتواند بکشد. دست بستَه بیاورند و گوشه ای بیفتد. به یزید که تمام مردان خانواده اش جز یک نفر به دستور او قتل عام شدند فرمود من تو را کوچک می شمارم. او امراطور بزرگی بود. آن روز در جهانی که ما می شناسیم یکی امپراطوری روم بود و یکی امپراطوری اموی. اینها در برابر هم هستند. دو صاحب قدرت درجه اول. اقیانوس هند تا دریای مدیترانه تا آن طرف از زیر دیوار چین مرکز سلطنت یزید است. به یزید با این قدرت می فرماید من تو را کوچک می بینم. اِستـَصغـَرُ قدرَک من اندازه تو را کوچک می بینم. به خدا قسم تو نمی توانی نام ما را که می خواستی نابود و محو کنی، از بین ببری. دستور قتل عام دادی که نام ما را محو کنی ولی تو نمی توانی نام ما را محو کنی. انسان به اینجا می رسد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای