أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
در مورد قیامت بحث میکردیم، حالا رسیدیم به اینکه اعمال ما و جزای اعمال ما شکل آن چگونه است، ببینید در قرآن داریم که... یک مثال است، مثالهای آن متعدّد است، این نمونه مثالهای متعدد دارد، «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فاقطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً»[1]مرد دزد و زن دزد را دست آنها را قطع کنید، دستان او یعنی همین انگشتها، این جزای آن کاری است که کرده، البته گفتند مثلاً برای اینکه این کار، یک چنین چیزی در مورد شخص دزد انجام بشود، مثلاً 24 شرط دارد، نه این است که هر کسی، یعنی مثلاً ممکن است فرض کنید که در سال یک مرتبه، دو مرتبه اتفاق بیفتد، خوب در هر صورت، ببینید دزدی یک کار است، مثلاً بگویند اگر یک انسانی دزدی کرد، شما بروید خانهی او غارت کنید، خوب، او مال مردم را برده، شما هم بروید مال او را بردارید، به هم تطبیق میکند، به نظر ما، به نظر عرفی تطبیق میکند، امّا گفتند دست او را ببرید، مثالهای دیگر خودمان، یک کسی از چراغ قرمز عبور کرده، مثلاً 10هزار تومان باید جریمه بدهد، کار این یک خطای در راهنمایی و رانندگی است، یک حرکت بیجا کرده، مثلاً گفتند اینجا 110 کیلومتر در ساعت میتوانید رانندگی کنید، 120 کیلومتر رانندگی کرده، جریمهی او پول است، ببینید بین جریمه و عمل فرق است، بین جریمه و عمل فرق است، شاید مثلاً همهی انواع جریمهها و کارهایی که انسان انجام میدهد، مگر اینکه یک کسی یک کسی را کشته، میگویند او را بکشید، خوب این مثل همه، فرض کنید که یک کسی زده چشم یک کسی را کور کرده، او هم میگوید من آقا فقط چشم او را باید کور کنم، خب این دو مثل هم است، گناهی که انسان کرده، خلاف و خطایی که کرده مطابق است با آن جریمه و جزای او، این بعضی از اوقات، امّا خیلی از اوقات اینطور نیست، اگر یادتان باشد مثلاً در عید گذشته گفتند کسی که یک خطای خلاف رانندگی میکند، مثلاً 50 هزار تومان باید بدهد، چیزی که در زمان معمولی 10 هزار تومان بوده شده 50 هزار تومان، چون قراردادی است، این جریمه از نوع قراردادی است، قرارداد حالا 50 هزار تومان است، ممکن است مثلاً کشور سعودی یک خلاف رانندگی 4 هزار ریال است، 800 هزار تومان، اگر خارجی هم باشد، دست او را میگیرند از کشور بیرون میکنند، چون قراردادی است، ممکن است بین عملی که انسان انجام میدهد و جزای او خیلی تطبیق نکند، البته قاعدتاً آن هم چون عقلا مینشینند مثلاً یک حسابی میکنند، یک محاسبهی مثلاً عدالتی در آن وجود دارد، امّا شبیه به هم نیست، گاهی اینطور است، یک چیزهای دیگر هم وجود دارد، ببینید شما مثلاً فرض کنید که حالا خدای ناکرده کوهنوردی رفتید، یک جایی غفلت میکنید، بیتوجّهی میکنید، پای شما سر میخورد، اگر انسان پای او سُر بخورد، یک درّه باشد، مثلاً 100 متر، 200 متر گود باشد دیگر چیزی از انسان نمیماند، شما میگویید من یک دقیقه بیتوجّهی کردم، یک دقیقه بیتوجّهی مساوی شد با مرگ، این هم یک نوع است، این بیتوجّهی علّت است برای اینکه انسان در یک درّه بیفتد یا مثلاً از خیابان دارید عبور میکنید، یک بیتوجّهی آنجا انسان میکند، مثلاً یک موتور است، باز آن هم بیتوجّه از اینجا عبور میکند، به آدم میزند، هزار طور میشود انسان، این را ما میگوییم که از نوع علّت و معلول است، اگر انسان در خیابان برخورد به موتور بکند، چیزی از او نمیماند، حدّاقل آن دست و پا میشکند، ببینید علّت است، علّت یک بیتوجّهی است، نتیجهی آن، معلول آن یک دست و پای از دست رفته است، گاهی بین آنچه که انسان انجام میدهد و جریمهای که نصیب او میشود، نتیجهای که نصیب او میشود، جریان به صورت علّت و معلول است، فرض اوّل قرارداد است، یک عدهای مثلاً، عقلای یک قوم نشستند و مثلاً متخصصان راهنمایی و رانندگی نشستند یک محاسبهای کردند، برای عید اینطور است، برای اینکه جان مردم بیشتر محفوظ بماند، برای عید اینطور است، در غیر عید اینطور است، مثلاً اینجا 10 هزار تومان است، آنجا 50 هزار تومان است، 100 هزار تومان است، قرارداد است، در این دومی بیتوجّهی علّت است، تمام استخوانهای بدن انسان خُرد بشود، معلول آن است، آقا این فقط یک لحظه است، این یک لحظه علّت است برای خُرد شدن همهی استخوانهای انسان یا حتی مرگ خدای ناکرده، حالا باز نمونههای جزا را ببینیم در آیات قرآن، در سورهی آل عمران داریم، میفرماید: «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا»[2]یک کسانی در یک جریانی مثلاً مثل فرض کنید سال گذشتهی ما در یک جریانی در زمان پیامبر اینها لغزیدند، مثلاً جنگ احد اینها فرار کردند، آخر چرا اینها فرار کردند؟ واجب نبود در برابر دشمن بایستند؟ واجب بود، واجب شرعی بود، فرار از میدان جنگ جزء گناهان کبیره است، ولی چرا اینها فرار کردند؟ میفرماید: «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شیطان اینها را اینجا لغزاند به خاطر بعضی از کارهایی که قبلاً کرده بودند، یک حدیث را مکرّر عرض کردم در این جلسه، جاهای دیگر هم در جمع دوستان عرض کردم، چون موضوع آن مهم است تکرار میکنم خدمت شما، به حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کردند که آقا چرا حضرت یوسف در آن حادثهی بزرگ به سلامت ماند؟ این امتحان خیلی بزرگ بود، چرا به سلامت ماند؟ فرمود: به خاطر اینکه از روز اوّلی که ایشان آمده بود در این خانه به او نگاه نکرده بود، چون مطلقاً یک بار هم حتّی به صورت آن زن نگاه نکرده بود، آن روز که خیلی امتحان سختتر بود به سلامت ماند، نگاه بابا یک گناه حالا مثلاً میگوییم صغیره است، یک گناه دیگر، یک دانهی آن صغیره است، خب یک گناه، یک صغیرهی دیگر، یک صغیرهی دیگر جمع میشود، یک مرتبه تبدیل میشود، یک کارهایی این آدمهایی که آن روز لغزیدند و فرار کردند، حالا الان دقیقاً یادم نیست که داستان آن مربوط به چیست، نمیخواهیم هم حالا نگاه کنیم به آیات آن، اینها لغزیدند به خاطر کارهایی که قبلاً کرده بودند، اگر انسان گناه بکند، جبران نکند، این را چند شب هم مدام تکرار کردم، گناه کرد، جبران کرد، خوب پاک است، باز پسفردا پیش آمد یک گناه کرد، باز جبران کرد، هر هم گناهی مطابق خود آن گناه جبران آن است، جبران کرد، اگر جبران کرد نمیماند، اگر جبران نکرد میماند، یکی میشود دو و میشود سه و میشود ده و صد، آدم در یک امتحان بزرگ میلغزد، اگر امتحان بزرگ لغزید، نمیدانیم بعد چه میشود، یک گناهانی است گاهی دیگر برگشت ندارد، نمیخواهم اسم ببرم، برگشت ندارد، لذا انسان باید از همان اوّل مواظب باشد، مثال داستان حضرت یوسف، خوب این یک گناهی است که دیگر برگشت ندارد، چرا محفوظ ماند؟ چرا به سلامت ماند؟ چون از روز اوّل مواظب چشم خود بود، ببینید یک گمراهی بزرگ به خاطر گناهان کوچک قبلی، باز آیهی دیگر، میخواهیم بگوییم این نتیجه با آن مقدمه اینطور است، آقا اگر گناه بکنید، گناه بکنید، گناه بکنید، آن را حل نکنید، مشکل آن را حل نکنید، توبه نکنید، آن را جبران نکنید، ممکن است یک چیز بزرگ پیش بیاید، این جزای آن جمع شدن گناهان است، گناهان اگر جمع بشود ممکن است خدای ناکرده به یک چیز بزرگی منتهی بشود، یا باز آیه داریم در سورهی روم است؛ «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»[3]این جریان امروز عالم و بعضاً کشور ماست، در دریا و خشکی فساد ظهور یافته است، آشکار شده است به خاطر آنچه که مردم کردهاند، آقا الان پاییز است، پاییز باید باران بیاید، امام میفرماید هیچ سالی باران آن از سال قبل کمتر نیست، امّا وقتی که انسان گناه میکند، در این شهر که پر از گناه است اینجا باران نمیبارد، میرود یک جایی که به درد نخور است باران میبارد، در صورتی که باران امسال از باران پارسال فرق نکرده، کمتر نیست، جای آن دست خداست، آن را تغییر میدهد، یک شب حاج آقا گفتند که بیاییم استغفار کنیم، حالا نمیدانم چند نفر دو، سه مرتبه استغفار کرده باشند، استغفار کنید، اگر مردم تهران استغفار کنند باور کنید، باران که دست ما نیست، دست خداست، فساد در روی زمین پر شده، فساد نمونهی این است که عرض میکنیم، سیل میآید، سیلهایی که این زمان ما برای ما نقل میکنند کجا سیل آمده، یک چیز عجیب و غریب است، «بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» کاری است که مردم کردند، حالا روی این نمیخواهیم بایستیم، عرض کردیم که آدم به جزای عمل خود گرفتار میشود، گاهی آن جزا نسبت به عمل او، چون طبق قرارداد این کیفر، فرض کنید این پاداش یا کیفر قرارداد شده، قراردادی است، ممکن است کم بشود، ممکن است زیاد بشود، ممکن است خیلی هم تطبیق نکند با آن عمل، من یک مقالهی خوبی نوشتم به من 10تا کتاب میدهند، یک کمی تطبیق میکند، امّا فرض کنید که یک کسی یک کتاب خوبی نوشته یا یک مقالهی خوبی نوشته او را حج میفرستند، خوب این با همدیگر تطبیق نمیکند، جنس آنها یکی نیست، این یک نوع بود، نوع دوم این بود که کاری که من میکنم علّت است برای آن نتیجه و بلایی که سر من میآید، مثالهای آن را هم عرض کردیم، نوع سوم آن چیزی است که ما در اعمال خود داریم، اعمال ما نسبت به آخرت ما، میگویند آقا آنچه که کردید همان را تحویل میدهیم، یک ذرّه کم، یک ذرّه زیاد نمیکنیم، فقط فرق آن این است که من یک کار خوب کردم، یک نماز خواندم پنج دقیقه، اگر نماز خوب باشد، ولو پنج دقیقه یک نماز خوب خواندید، بهای آن بهشت است، برای شما برای دو رکعت نماز خوب بهشت واجب میشود، دو رکعت نماز! دو رکعت نماز خوب خواندید، حواس شما در نماز جمع بود، هزارجا نرفت میشود نماز خوب، اوّلاً نماز صحیح، که نماز صحیح، اگر صحیح نباشد که به درد نمیخورد، باید حمد و سورهی آن صحیح باشد، وضوی آن درست باشد، غسل آن درست باشد، مسائل نماز را انسان بلد باشد، اگر نماز صحیح خواندید و حواس شما هم جمع بود، بهای آن بهشت است، یعنی وقت دو رکعت نماز انسان تمام شد بهشت بر او واجب است، خیلی خوب است، خوب، دو رکعت نماز یک نتیجهای دارد، حالا من مثال خوب آن را زدم، مثلاً یک کار خلافی، حالا باز دیشب مثال زده بودم، یک دل سوزاندم من، جوان است، نوجوان است، خدای ناکرده دل مادر و پدر را سوزانده، آن خیلی میشود، سوزاندن دل پدر و مادر خیلی است، در برابر آن دل آنها خوش بشود از کاری که شما میکنید، شما درس خود را بخوانید دل پدر و مادر شما خوش میشود، منظّم و مرتب هستید، اخلاق شما خوب است، دل پدر و مادر شما خوش است، این دلخوشی آنها برای شما سعادت میآورد، بهرهی دنیایی آن؛ سعادت میآورد، عاقبت به خیری میآورد، لزومی ندارد دعا کنند، همان دل خوش دعاست، اگر دعا هم کنند چه بهتر، دعای پدر و مادر در حقّ فرزند جزء دعاهای مستجاب است، اگر دعا هم کنند که چه بهتر. خب، میخواهیم عرض کنیم این حالا ثمرهی دنیایی است، ثمرهی اخروی را میخواهیم عرض کنیم که اگر یک دل سوزاندند، یک چیزی نتیجهی آن میشود، نه آقا چیزی نتیجهی آن نمیشود، عملی که اینجا کردیم، علّت نیست برای نتیجهی آخرتی، عملی که اینجا کردیم طبق یک قرارداد آنجا به شما جزا نمیدهند، آنچه که در آخرت به انسان میدهند خود عمل انسان را میدهند، حالا آیهی آن را ببینیم؛ «وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ»[4]نامهی عمل آدمی را مینهند، حالا توضیح آن چطوری است؟ مجرمان را میبینی که ترسان هستند از آنچه که در آن نوشته شده است، «يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ» میگویند ای وای بر ما! این چه کتابی است؟ این چه نامهی عملی است که «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» ذرّهای را رها نکرده، این را عرض کنم، قبلاً هم عرض کردم، لحظهی آخر عمر انسان، لحظهی آخر تمام عمر او به یادش میآید، در یک لحظه چطور میشود؟ 70 سال را انسان به خاطر میآورد، مثال عرض میکنم، گفتند یک کبریت زدی، یک کبریت زدی یک شمع روشن کردی، این هم به یاد تو میآید، یعنی یک کار اینقدر کوچک، باز مثال عرض کنم، مادر صدایت کرد، یک بلهی خوب گفتی، یک بله، در طول عمر آدم صدهزار مرتبه بله گفته، صدهزار نوع بله گفته، یک بلهی خوب به مادرت جواب دادی به خاطر میآوری، خدای ناکرده اگر یک بلهی تلخ و سرد گفتی، که این تلخی و سردی آن را مادر فهمید، این را هم به خاطر میآوری، وای بر من! این چه نامهی عملی است که ذرّهای را کوچک و بزرگ و رها نکرده، مگر اینکه آمار آن را در آن ثبت کرده، «إِلاَّ أَحْصاها» احصا کرده ذرّه ذرّهی آنچه که من کردم، به این کار نداریم، این قسمت؛ «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» آنچه که عمل کردهاند حاضر در برابر خودش میبیند، در دنیا گل کاشتید، یعنی دل خوش کردید، صدقه دادید، مشکل مردم را حل کردید، نماز اوّل وقت خواندید، خدمت پدر و مادر کردی، خدمت به خلق خدا کردی، این هم گل کاشتن است، برای شما باغ است، گل است، قصر است، این خود عمل است، صورت این جهانی آن یک نماز دو رکعتی است، صورت آن جهانی همین عمل است، همین عمل صورت آن جهانی آن باغ است، بُستان است، قصر است و الی آخر، مکرّر میدانید قرآن میگوید: «جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ»[5]باغهایی که... میگویند بهشت و آن باغهای بهشت را میگویند جنّات، چون زمین پوشیده است از سبزی و خرّمی، یک جا دیگر شما زمین نمیبینید، همهی آن سبزی و خرّمی است، آن وقت زیر این درختها، این باغها نهرها جاری است، میگویند شخص بهشتی، مثل عرض میکنم با دست خود میآید کنار آن نهر یک خط میکشد، آب آن نهر فرمان میبرد، همراه این خطی که این کشیده میآید، تمام آنچه که در عالم آخرت است زنده است، فرمانبر است، سنگریزهی آن زنده است، هوای آن، هوایی که انسان استنشاق میکند، هوا زنده است، اینجا هوا گاز است، شعور ندارد، آنجا هوای آن زنده است، مرغ پرندهی آسمان آن زنده است، برگ درخت آن زنده است، گل آن زنده است، همهی آن فرمانبر است، «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراًوَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً»[6]نه یک ذرّه کم میکنند از کاری که کردید، یک ذرّه، سر سوزن کم میکنند، نه یک سر سوزن مثلاً بدی من را اضافه میکنند، نه، نه از خوبی شما یک ذرّه کم میکنند، کم به شما میدهند، نه از خدای ناکرده بدی یک ذرّه زیاد میکنند، ظلم مطلقاً وجود ندارد، عدالت محض است، چرا عدالت محض است؟ چون هر چه کردم، خود آن کاری که کردم به من میدهند، نه جزا میدهند طبق قرارداد، یک روز مثلاً از چراغ قرمز عبور کنید 10 هزار تومان است، یک روز 50 هزار تومان است، اینطوری نیست، خود عمل را به شما میدهند، در این فرض دیگر فرض ظلم وجود ندارد.
فقط میخواستم یک مقدار در مورد عزاداری حضرت حسین برای شما عرض کنم، آن شب عرض کنم چون یک مقداری با سرعت بود، فرمود که امام صادق (علیه السّلام) به مسمع فرمود که خدا رحمت کند آن اشکی را که از چشم تو ریخت، تو جزء کسانی که هستی که در رنج ما رنجور شدهای و جزء کسانی که هستی که در شادمانی ما شادمان بودهای، در حزن ما محزون بودهای، آنگاه که ما ترسیدهایم، ترسیدهای، آنگاه که ما در امان بودهایم، امان داشتهای، بعد فرمود که: تو به خدا قسم خواهی دید حضور پدران ما را در هنگام مرگ خود و اینکه آنها وصیت میکنند به حضرت ملک الموت که به تو با شفقّت و مهربانی عمل کند، بعد فرمود که آن بشارتهایی که برای تو میآید خیلی بیشتر از این است، این وصیت به حضرت ملک الموت برای یک دقیقه است، امّا آن بشارتهایی که برای تو به همراه دارند اجداد من، پدران من خیلی بیشتر از این است، بعد فرمود که حضرت ملک الموت برای تو نسبت به تو مهربانتر است، دلسوزتر است، رقیق القلبتر است از یک مادر دلسوز نسبت به فرزند خود، بعد فرمود که: هیچ کسی به خاطر دلسوزی برای ما برای ما گریه نمیکند، مگر اینکه یک قطرهی اشک او آتش جهنّم را خاموش میکند و آن کس که دل او برای ما به درد آمده است، این را مهم بدانید، گاهی از سر درد دل آدم گریه میکند، قیمت آن اشک خیلی بیشتر است، هر چه آن عمق آن، یعنی سوزش دل آدم، درد دل آدم برای مصیبتهایی که بر اهل بیت مثلاً گذشته، بر حضرت حسین پیش آمده، هر چه درد دل او و سوزش دل او بیشتر باشد، آن ارزش اشک او بیشتر است، فرمود که: کسی که دل او برای ما به درد آمده، از آن روزی که ما را زیارت میکند، دمِ مرگ که ما را زیارت میکند دل او خوش میشود تا کنار حوض کوثر و اینقدر نعمت در کنار حوض کوثر به او خواهد رسید که دلش نمیخواهد اصلاً یک قدم از کنار آن بردارد و بعد فرمود: کسی که یک شربت، یک جرعه آب از حوض کوثر بنوشد، دیگر تا ابد تشنه نخواهد شد، بعد هم توضیح فرمودند، باز هم چیزهای دیگر داریم که... یک سؤالی کرده است عبدالله بن بکیر، برادر زراره است که با زراره یک مقداری آشنا هستید، سؤال کرد، سؤال را نمیخواهم بخوانم، چون یک مقداری مشکل دارد، میگوید: امام حسین (علیه السّلام) الان کجاست؟ میگویند: حضرت در کنار عرش است، یعنی بعد از شهادت، زمان حضرت صادق را سؤال میکند، امام حسین در کنار عرش است، در کنار پدر خود است، مادر خود است، جدّ خود است و بعد میفرماید: «يَا رَبِّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي»[7]دعا دارد میکند که امام زمان بیاید، که آن انتقام خون ایشان انجام بشود و او نظر میکند به زوّار قبر خود و او آنها را بهتر از هر کس میشناسد، خود آنها را میشناسد، پدر آنها را میشناسد، مثلاً مادر آنها را میشناسد، ذرّه ذرّهی وجود آنها را میشناسد، بعد و او نگاه میکند به کسی که بر آن حضرت گریه میکند «وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ» برای او استغفار میکند، کسی که برای آن حضرت گریه میکند خود حضرت حسین برای او استغفار میکند و از پدر بزرگوار خود میخواهد که ایشان هم برای او استغفار کند و میفرماید: «أَيُّهَا الْبَاكِي» ای کسی که برای من گریه میکنی، اگر بدانی آنچه که خدا برای تو آماده ساخته است، در عوض گریهای که برای من کردی امروز اینقدر خوشحال خواهی شد که همه غصّههای خود را فراموش میکنی و بعد فرمود که: «وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ» برای هر گناهی که او کرده است، امام استغفار میکند، اگر یک قطرهی درستی از چشمها بریزد، این مقدار میتواند بهره به دنبال خودش داشته باشد.
یک نکتهای که در این بود من الان فراموش کردم بخوانم، فرمود: قبل از اینکه اشک از چشم تو ببارد، از چشم تو اشک بیرون بیاید رحمت خدا شامل شده، اگر رحمت شامل بشود دل تو میسوزد، خدایا آن رحمت را شامل این جمعیت، همهی ما، همهی کسانی که در مجلس حضرت حسین امروز نشستند، این ساعت نشستند، این روزها مینشینند شامل بفرما