امام عسكرى علیه السلام يازدهمين پيشواى شيعيان، در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود (1) . پدربزرگوارش امام دهم، حضرت هادى-عليه السلام- و مادرش بانوى پارسا و شايسته، «حديثه» ، است (2) كه برخى، از او بنام «سوسن» ياد كرده اند (3) . اين بانوى گرامى، از زنان نيكوكار و داراى بينش اسلامى بود و در فضيلت او همين بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى-عليه السلام- پناهگاه و نقطه اتكاى شيعيان در آن مقطع زمانى بسيار بحرانى و پر اضطراب بود (4) .
از آنجا كه پيشواى يازدهم به دستور خليفه عباسى در «سامراء» ، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همين جهت «عسكرى» ناميده مى شود. (5) از مشهورترين القاب ديگر حضرت، «نقى» و «زكى» (6) و كنیه اش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدت امامتش 6 سال و عمر شريفش 28 سال بود، در سال 260 ه به شهادت رسيد و در خانه خود در سامراء در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد. (7)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260 هجرى نوشتهاند .
در كيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزى براى پدرم ( كه وزير معتمد عباسى بود ) خبر آوردند كه ابن الرضا - يعنى حضرت امام حسن عسكرى - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه كرد . يكى از ايشان نحرير خادم بود كه از محرمان خاص خليفه بود ، امر كرد ايشان را كه پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبى را مقرر كرد كه هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز براى پدرم خبر آوردند كه مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولى گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - كه عموما اطباى مسيحى و يهودى در آن زمان بودند - امر كرد كه از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضى القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علماى مشهور را حاضر گردان كه پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين كارها را براى آن مىكردند كه آن زهرى كه به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند كه آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنكه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگى از دار فانى به سراى باقى رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود كه فرزند آن حضرت بر عالم مستولى خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد كرد ... تا دو سال تفحص احوال او مىكردند ... .
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسى بود كه معتصم عباسى و خلفاى قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادى كه به حضرت رسول الله (ص) مىپيوست ، شنيده بودند كه از نرجس خاتون و حضرت امام حسن عسكرى فرزندى پاك گهر ملقب به مهدى آخر الزمان - همنام با رسول اكرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانههاى مختلف در خانه حضرت عسكرى (ع) رفت و آمد بسيار مىكردند ، و جستجو مىنمودند تا از آن فرزند گرامى اثرى بيابند و او را نابود سازند .
به راستى داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسى (ع) تكرار مىشد . حتى قابلههايى را گماشته بودند كه در اين كار مهم پى جويى كنند . اما خداوند متعال حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ كرد ، و همچنان نگاه دارى خواهد كرد تا مأموريت الهى خود را انجام دهد . بارى ، علت شهادت آن حضرت را سمى مىدانند كه معتمد عباسى در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد ، از كردار زشت خود پشيمان شد . بناچار اطباى مسيحى و يهودى كه در آن زمان كار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ويژه در مأموريت هايى كه توطئه قتل امام بزرگوارى مانند امام حسن عسكرى (ع) در ميان بود ، براى معالجه فرستاد . البته از اين دلسوزي هاى ظاهرى هدف ديگرى داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود .
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسكرى (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوى صداى ناله و گريه برخاست . مردم آماده سوگوارى و تشييع جنازه آن حضرت شدند
زندگی اعتقادی در دوران حضرت
زندگى اعتقادى در دوران امام ابو محمد (ع) سالم و روبه راه نبود و به وسيله بعضى از منحرفانى كه در پيرامون عقايد خالص اسلامى شبهاتى به وجود آورده بودند، دچار ناامنى و اضطراب شده بود، چنان كه يكى از شعبده بازان غير مسلمان براى گمراه سازى مسلمين و به تباهى كشيدن عقايدشان دست به شعبده اى زده بود و امام ابو محمد (ع) براى دفاع از اسلام خود به مقابله برخاست تا اين كه اوهام آنها را باطل كرد و شبهات را از بين برد و واقعيت تابناك اسلام روشن ساخت.
همين طور، پديده ديگرى در آن زمان پيدا شد و آن قيام يكى از دجال هاى زمان در برابر امام (ع) و پدر بزرگوارش بود كه هدف او نيز فاسد كردن عقيده پيروان اهل بيت عليهم السلام بوده است. امام (ع) بلافاصله به لعن و طرد او پرداخت و به شيعيانش نيز دستور داد تا او را لعن كنند و از او بيزارى جويند كه ما در ذيل به اين مطلب و به بعضى از جهات ديگرى كه با اين موضوع مربوط است اشاره مىكنيم:
امام عسكرى شبهه ی كندى را باطل مى كند
اسحاق كندى ، فيلسوف عراق، برخى شبهات را در پيرامون قرآن مجيد مطرح كرد، در بين مردم كم سواد شايع شد كه او كتابى به نام «تناقض القرآن» تأليف كرده است و خود نيز درگير همين مسأله است! اين خبر به امام ابو محمد (ع) رسيد، تا اين كه با يكى ازشاگردان كندى ملاقات كرد، امام (ع) رو به او كرد و فرمود: مگر بين شما مردى برجسته و دانا نيست كه استادتان كندى را از اين راه و روشى كه نسبت به قرآن پيش گرفته است باز دارد؟ آن شخص گفت: ما شاگردان اوييم، چگونه مىتوانيم در اين مورد و يا در مسائل ديگر به او اعتراض كنيم! امام (ع) فرمود:
- «آيا هر چه به تو تعليم دهم به او ابلاغ مى كنى؟»
- بله مولاى من !
امام (ع) برهانى قاطع و دليل برنده اى به او القاء كرد كه تمام شبهات كندى را از بيخ و بن بر مى كند وبه شاگرد كندى چنين گفت:
«پيش او برو، و در معاشرت با او گرم بگير، و او را در كارهايش يارى كن! وقتى كه كاملاً مأنوس شديد، بگو: براى من مسأله اى پيش آمده مى خواهم از شما بپرسم. او خواهد گفت، سؤالت چيست. آن وقت به او بگو:
اگر آوردنده اين قرآن نزد تو بيايد و بپرسد: آيا جايز است كه خداى متعال از كلمات قرآن، غير از آن معانى كه تو گمان كرده اى، معناى ديگرى اراده كرده باشد او در جواب خواهد گفت: آرى جايز است. زيرا او مردى است كه وقتى كلمات را شنيد معناى واقعى آنها را مى فهمد. وقتى كه اين جواب را به تو داد، از او بپرس: تو از كجا مى دانى؟
شايد خداوند غير از معنايى كه تو در نظر گرفته اى معناى ديگرى را اراده كرده باشد...»
امام (ع)، با اين برهان كوبنده، شبهه كندى را از ميان برد و بدان وسيله تمام راهها اثبات تناقض در قرآن مجيد را - آن كتابى كه نه از قبل و نه بعد از آن باطل كننده اى نيايد - مسدود كرد. زيرا ريشه اين شبهه در نوع معنايى بود كه كندى به نظر خود مى فهميد در صورتى كه ممكن بود معناى ديگرى داشته باشد كه او نفهميده و به عقل او نرسيده باشد و با آن معنا تناقض از ميان برداشته شود و هيچ جاى ايراد و اشكالى نماند.
آن مرد رفت با استادش ملاقات كرد و گرم گرفت و سرانجام آنچه را كه امام (ع) به او القاء فرموده بود به وى گفت. كندى شروع كرد به فكر كردن و مدتى را در اين باره فكر مى كرد كه ممكن است اين حرف درستى باشد و چنين چيزى محتمل است و در واژه هاى زبان عرب يك لفظ به معانى مختلف آمده است! تا اين كه رو به آن دانشجو كرد و گفت:
- «تو را سوگند مى دهم، به من بگو، اين مطلب را چه كسى به تو آموخت؟...»
- «اين مطلبى بود كه به ذهنم خطور كرد و من هم به شما عرض كردم».
- «هرگز! چنين نيست، زيرا اين، سخن تو نيست و تو هنوز به آن مرتبه نرسيده اى! كه چنين بگويى!...»
- امام ابو محمد عسكرى (ع)، به من فرمود» .
- « حال كه حقيقت را گفتى اعتراف مى كنم چنين سخنانى جز از اين خانواده از كسى سر نمى زند!» آنگاه كندى دستور داد كتابش را آوردند و آن را سوزاند و از ميان برد. زيرا او منطق و درستى را با تمام وجود در سخن امام احساس كرد.
معجزات و کرامات امام عسکری علیه السلام
خداى تعالى پيامبران و اوصياى ايشان (ع) را با معجزاتى كه ديگر افراد بشر از آوردن نظير آنها عاجزند، يارى كرده است تا گواه راستين بر درستى خير و هدايتى باشد كه از طرف خدا براى مردم آورده اند، كه اگر اين يارى خدا نبود، آنان در انجام رسالت خود سست مى شدند و كسى گفته هاى آنان را تصديق نمى كرد. از جمله امدادهاى الهى آن است كه آنچه در باطن مردم مى گذشت و در اعماق دلهاشان پنهان داشتند و آنچه را كه در آينده اتفاق مى افتاد از همه آنها آگاه مى فرمود، خداى تعالى اين عنايت را به ائمه ی هدى (ع) از جمله به امام بزرگوار ابو محمد (ع) فرموده بود كه ما به برخى از موارد مهمى كه از آن حضرت رسيده است اشاره مى كنيم:
1- حسن نصيبى نقل كرده، مى گويد: در دلم گذشت كه آيا عرق جنب پاك است، يا نه؟ به در منزل امام ابو محمد، حسن عسكرى (ع) آمدم تا از آن حضرت بپرسم، شبانگاه به منزل او رسيدم و در آن جا اقامت كردم چون سفيده صبح دميد امام (ع) از منزل بيرون شد، ديد من خوابيده ام، مرا بيدار كرد و فرمود:
«اگر عرق جنب از حلال باشد، آرى پاك است و اگر از حرام باشد، نه.»8
2- اسماعيل بن محمد عباسى روايت كرده، مى گويد: از حاجتى كه داشتم خدمت ابو محمد (ع) شكايت كردم و قسم ياد كردم كه نه يك درهم و نه بيشتر، هيچ مبلغى نزد من نيست، امام رو به من كرد و فرمود:
«آيا به دروغ سوگند مى خورى، در حالى كه دويست دينار در زير زمين پنهان كرده اى؟ البته اين حرف را بدان جهت نمى گويم كه چيزى ندهم! (آن وقت رو به غلامش كرد و فرمود:) آنچه همراهت هست به اين مرد بده».
غلام، صد دينار به من داد، سپس رو به من كرد و فرمود:
«تو آن پولهايى را كه دفن كرده اى با وجود نياز شديدى كه دارى از دست خواهى داد.»
اسماعيل مى گويد: بعدها احتياج پيدا كردم هر چه جستم نيافتم پيگيرى كردم ديدم پسرم جاى آنها را يافته و آنها را دزديده و فرار كرده است .9
3- محمد بن حجر، در خدمت امام ابو محمد (ع) از ظلم و جور عبدالعزيز و يزيد بن عيسى شكايت كرد، امام عليه السلام در پاسخ وى نوشت:
«اما عبدالعزيز را من كفايت كردم و اما يزيد، در برابر خداى عزوجل تو با او بايد بايستيد».
چند روزى بيش نگذشت كه عبدالعزيز هلاك شد و اما يزيد، كه محمد بن حجر را به قتل رساند كه در پيشگاه خدا (براى رسيدگى به حسابشان) بايد حاضر شوند!10
4- از ابوهاشم نقل كرده اند، كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد. 11
5- ابو هاشم نقل كرده، مى گويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است:
«هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد.»12
6- ابوهاشم، اين مرد موثق و امين مى گويد: از ابو محمد عليه السلام شنيدم كه مى فرمود:
«بهشت دروازه اى دارد به نام معروف، كه جز اهل خير و نيكوكاران از آن دروازه وارد نشوند.»
من با شنيدن اين سخن، خدا را سپاس گفتم و خوشحال شدم كه احتياجات مردم را برآورده مى سازم، امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، من از آنچه در دلت گذشته آگاهم، براستى كه نيكوكاران در دنيا و در آخرت ،اهل خير به شمار مى آيند، اى ابوهاشم خداوند تو را از ايشان قرار دهد و بيامرزد»13
7- محمد بن حمزه دورى، نقل كرده است، مى گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) نامه اى نوشتم و از آن حضرت تقاضا كردم دعا كنند تا ثروتمند شود. زيرا كه در سختى زندگى به سر مى بردم و مى ترسيم كه كارم به رسوايى كشد، امام (ع) در پاسخ من نوشت:
«مژده باد تو را كه از طرف خداى متعال بى نيازى برايت مقدر شده است، پسر عموميت، يحيى بن حمزه از دنيا رفت و صد هزار درهم از او بجا مانده و جز تو وارثى ندارد و بزودى آن مبلغ به دست تو خواهد رسيد، پس شكر خدا را به جاى آور و مقتصد باشد و از اسراف بپرهيز.»
همان طور كه امام (ع) فرموده بود پس از چند روز خير مرگ پسر عمويم رسيد و آن مبلغ عايد من شد و تنگدستى من برطرف گرديد. حق خدا را دادم و به برادران دينى كمك كردم و پس از آن به اعتدال عمل كردم در صورتى كه قبلاً ولخرجى مى كردم 14!
8- محمد بن حسن بن ميمون مى گويد: طىّ نامه اى كه به خدمت مولايم امام عسكرى (ع) نوشتم از تنگدستى خود شكايت كردم، آنگاه با خود گفتم ؛ مگر امام صادق (ع) نفرموده است:
«تنگدستى با محبت ما بهتر است از ثروتمندى با دشمنان ما، و كشته شدن با ولايت ما بهتر است از زندگى با دشمنان ما».
جواب نامه من چنين آمد:
«همانا خداى عزوجل، وقتى كه گناهان دوستان ما زياد مى شود، به وسيله تنگدستى، گناهان ايشان را محو مى كند؛ و بسيارى از گناهان را مى بخشد، آرى همان طور كه در خاطر تو گذشت، تنگدستى با ما بهتر است از مالدارى با دشمنان ما، در حالى كه ما پشتيبان كسى هستيم كه به ما پناه آورد و نوريم براى هر كه از ما روشنى خواهد و پناهيم براى كسى كه به ما پناهنده شود، هر كه ما را دوست بدارد در مراتب عاليه با ماست و هر كه از ما رو برتابد، به رو در آتش دوزخ مى افتد...»15
9- ابو جعفر هاشمى مى گويد: من با گروهى در زندان بوديم كه ابو محمد (ع) نيز با برادرش جعفر زندانى شدند، به حال آن حضرت رقت كرديم و من صورت امام حسن (ع) را بوسيدم و او را روى فرشى كه زير پايم بود نشاندم، جعفر نيز در نزديكى ما نشست، مأمور زندان آن حضرت، صالح بن وصيف بود، مردى از قبيله جحم نيز همراه ما در زندان بود كه مى گفت؛ از آل على است. امام ابو محمد (ع) نگاهى به ما كرد و فرمود:
«اگر در ميان شما نبود آن كسى كه از شما نيست، هر آينه به شما اطلاع مى دادم و چيزهايى مى آموختم تا وقتى كه خداوند وسيله نجات شما را فراهم كند.»
امام (ع) با اين فرمايش به آن مرد جحمى اشاره كرد و فرمود؛ اين مرد از شما نيست و از او بترسيد، زيرا كه درميان لباسهايش كاغدى هست كه هر چه مىگوييد براى خليفه مىنويسد، يكى از زندانيان فورى به سراغ جحمى رفت و لباسهاى او را بررسى كرد پس آن نوشته را يافت كه آن جمع را متهم كرده و نوشته بود كه آنها مى خواهند زندان را سوراخ كرده و از زندان فرار كنند.16
10- احمد بن محمد نقل كرده، مى گويد: به خدمت امام ابو محمد (ع) - موقعى كه مهتدى عباسى شروع به كشتن شيعيان كرده بود - نامه اى نوشتم و عرض كردم: مولاى من! سپاس خدا را كه اين ظالم را از تو باز داشته است من شنيده بودم كه او شما را هم به قتل تهديد مى كرد و مى گفت: به خدا سوگند كه بزودى او را تبعيد خواهم كرد! امام (ع) در پاسخ من، به خط مبارك خود نوشت:
«عمر او كوتاهتر از آن است كه به اين كار دست بزند، از امروز، پنج روز بشمار او در روز ششم پس از ذلت و خوارى كه خواهد ديد، كشته مى شود...»17 و همين طور شد.
11- ابوهاشم نقل كرده است، مىگويد: فهنكى از امام ابو محمد (ع) پرسيد: چرا در ميراث هر مرد دو سهم و هر زنى يك سهم مى برد؟ امام (ع) در پاسخ وى نوشت:
«به خاطر اين كه زن جهاد ندارد و نفقه و ديه و غرامت بر او تعلق نمى گيرد.»
ابو هاشم مى گويد: در دلم گذشت كه اين مسأله از جمله مسائلى بود كه ابن ابى العوجاء از امام صادق (ع) سؤال كرده و آن حضرت نيز نظير همين پاسخ را داد. امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى اين همان سؤال ابن ابى العوجاء است و پاسخ ما هم يكى است، زيرا كه معناى مسأله يكى و آنچه براى اولين ما گذشته بر آخرين فرد ما نيز همان مى گذرد و اول و آخر ما در علم و امر الهى برابريم، البته رسول خدا و اميرالمؤمنين - صلوات الله عليهما از فضيلت مخصوص به خود بر خوردارند».18
12- ابو هاشم نقل كرده، مى گويد: يكى از شعيان به محضر امام ابو محمد (ع) نامه اى نوشت و در آن نامه درخواست دعا كرده بود، امام (ع) در پاسخ وى اين دعا را نوشت:
«يا اسمع السامعين، و يا أبصر المبصرين، و يا أنظر الناظرين و يا اسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين، و يا أحكم الحاكمين، صل على محمد و آل محمد، و أوسع لى فى رزقى و مدلى فى عمرى، و امنن على برحمتك، و اجعلنى ممن تنتصربه لدينك ولا تستبدل بى غيرى.»
اى شنواترين شنوندگان، و اى بيناترين بينندگان، و اى نگاه كننده ترين نگاه كنندگان، و اى آن كه از همه حسابگران زودتر به حساب مى رسى، و اى حاكمترين حاكمان، بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در روزى من گشايش بخش و بر عمرم بيفزا و به لطف و رحمتت بر من منت گذار و مرا از جمله كسانى قرار ده كه به وسيله آنها دينت را يارى مى كنى و به جاى من كسى ديگر را قرار مده!
ابوهاشم مىگويد: با خود گفتم: بار خدايا مرا از جمله حزب خودت و در زمره خود قرار بده! امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و فرمود:
«آرى، تو در حزب و در زمره او هستى به شرط آن كه به خدا ايمان داشته باشى و پيامبر او را تصديق نمايى» 19.
13- شاهوية بن عبدربه روايت كرده است، مى گويد: برادرم صالح زندانى بود، خدمت مولايم ابو محمد (ع) نامه اى نوشتم و چند مسأله پرسيدم، امام پاسخ همه آنها را داده بود و نوشته بود:
«برادرت صالح، همان روزى كه نامه ام به دست تو مىرسد، از زندان خلاص مىشود، و تو مى خواستى راجع به او بپرسى، فراموش كردى!»
پاسخ امام رسيد، در همان بين كه داشتم نامه را مى خواندم، ناگاه بعضى از مردم آمدند، بشارت دادند كه برادرم آزاد شده و طولى نكشيد كه برادرم آمد او را ديدم و نامه را براى او نيز خواندم.20
14- ابوهاشم نقل كرده، مى گويد: در دلم گذشت كه آيا قرآن مخلوق است يا نه؟
امام (ع)، نگاهى به من كرد و فرمود:
«اى ابوهاشم خداوند آفريدگار همه چيز است و جز او همه چيز مخلوق است».21
15- ابو هاشم روايت كرده، مى گويد: خدمت امام ابو محمد (ع) شرفياب شدم و مى خواستم، نگينى درخواست كنم تا انگشترى براى تبرك از آن بسازم، نشستم و يادم رفت كه براى چه آمده بودم وقتى كه خواست خدا حافظى كنم و برگردم، امام (ع) انگشترى مرحمت كرد و لبخندى زد، فرمود:
«تو نگينى مىخواستى و من انگشترى به تو دادم، تو سودى هم از نگين بردى، پروردگار آن را بر تو گوارا كند.»
ابو هاشم مىگويد: من تعجب كردم، عرض كردم: مولاى من براستى كه تو ولى خدايى و آن امامى هستى كه من دين خدا را به لطف و اطاعت او به دست آورده ام. آنگاه فرمود:
«اى ابوهاشم! خداوند تو را بيامرزد.»22
16- ابو هاشم نقل كرده، مى گويد: از ابو محمد (ع) شنيدم كه مى فرمود:
«خداوند روز قيامت چنان گذشت و عفوى مى كند كه بر قلب كسى خطور نكرده تا آن جا كه مشركان مىگويند: به خدا سوگند كه ما مشرك نبوده ايم!»
(ابوهاشم مى گويد:) من با خود گفتم: يكى از شيعيان اهل مكه براى من نقل كرد كه رسول خدا (ص) آيه مباركه (ان الله يغفر الذنوب جيعاً) يعنى خداوند همه گناهان را مى آمرزد را تلاوت كرد و مردى پرسيد: يا رسول الله! حتى كسى را كه مشرك است؟! من اين را در قلبم گذراندم و با خودم مى گفتم كه ناگهان امام ابو محمد (ع) رو به من كرد و اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
«ان الله لا يغفر ان يشرك به ويغفر مادون ذالك لمن يشاء»23
يعنى همانا خداوند از گناه كسى كه به او شرك آورده نمى گذرد و جز آن هر كه را بخواهد مى آمرزد. (و فرمود:) «او بد حرفى زده و بد روايت كرده است »24
مورخان رويدادهاى زيادى از علم امام ابو محمد (ع) درباره آنچه در دل اشخاص مى گذشت و راجع به اطلاع از امور غيبى و جريانات و پيشامدها، نقل كرده اند كه تمام اينها نشانه هاى قاطع بر امامت آن بزرگوار است زيرا كه كسى غير از امام چنين اطلاعاتى ندارد و از اين قبيل مسائل آگاه نيست، شايان ذكر است كه بيشتر اين رويدادها را ابوهاشم نقل كرده كه مورد اعتماد اسلام و از علماى برجسته است و از جمله خواص دو امام، ابوالحسن و ابو محمد (ع) بوده و بسيارى از معجزات ايشان را مشاهده كرده و مى گويد: هيچ روزى به حضور امام ابوالحسن و ابو محمد (ع) وارد نشدم مگر اين كه برهان و دليلى درباره امامت ايشان را ديدم .25
پيشوايان معصوم مظهر زيباى ارزشهاى متعالى انسان و تجلى آيات قرآنى در حيات اجتماعى و سياسى خويشند. صفات متضاد در اقيانوس وجودشان به هم پيوند خورده و منظره دل انگيزى از انسان كامل را فرا روى عاشقان فضيلتها و پاكيها قرار داده است. شبانگاهان ميعاد نيايشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستى است و روزها ميدان جهاد و اميد بخشيدن به آينده و نهراسيدن از شبهاى ديجور ظلم و ستم. درياى فضيلت آنان مجموعه اى از بيم و اميد، ولايت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردبارى، عبادت و جهاد و زهد و مسووليت پذيرى در مسائل مهم اجتماعى است.همه اينها در سايه لطف الهى تحقق مى يابد كه همواره جامعه را از وجود آنان بهره مند ساخته است.
امام عسكرى (ع) ستاره درخشانى از منظومه نور و عصمت است. وقتى بر سجاده اش قامت نماز مىبندد، از همه دنيا مىبرد، عابدان را به حسرت وا مىدارد و انسانهاى دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگى رهنمون مىشود.
صالح ابن وصيف، زندانبان حضرت، بدين امر اعتراف كرده است. او در پاسخ به كسانى كه او را به سختگيرى بيشتر فرا مىخواندند، گفت: چه كنم؟ شرورترين افراد را بر وى مى گمارم، ولى پس از چندى جذبه اش آنان را به نماز و روزه وا مى دارد. امام (ع) در صحنه هاى اجتماعى - سياسى نيز براى حق باوران و عدالتجويان الگويى جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهى شيعيان و حفظ آنها از طاغوت زمان كه هريك در اين نوشتار جداگانه مورد بررسى قرار مىگيرد، بخشى از اقدامهاى آن امام راستين در عرصه هاى فراز و نشيب اجتماع و سياست است.
پى نوشتها:
1) كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 503-شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 335-ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، كتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 422-طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، تهران، دار الكتب الاسلامية، ص 367. مسعودى و على بن عيسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 دانستهاند.
2) شيخ مفيد، همان كتاب، ص 335-طبرسى، همان كتاب، ص 366.
3) كلينى، همان كتاب، ص 503-على بن عيسى اربلى، كشف الغمة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى، 1381 ه. ق، ص 192.
4) و كانت من العارفات الصالحات و كفى في فضلها انها كانت مفزع الشيعة بعد وفاة ابي محمد (حاج شيخ عباس قمى، الانوار البهية، مشهد، كتابفروشى جعفرى، ص 151) .
5) صدوق، علل الشرايع، قم، مكتبة الطباطبائى، ج 1، باب 176، ص 230-نيز صدوق، معانى الاخبار، تهران، مكتبة الصدوق-مؤسسة دار العلم، 1379 ه. ق، ص 65.
6) ابو جعفر محمد بن جرير الطبرى، دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضي، 1363 ه. ش، ص 223.
7) شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 345-شيخ عبد الله الشبراوى، الاتحاف بحب الاشراف، ط 2، قم، منشورات الرضي، 1363 ه. ش، ص 178-179.
كتاب: سيره پيشوايان، ص. 615
نويسنده: مهدى پيشوائى
8- مرآة الزمان: 6/ورق 192 عكسبردارى شده در كتابخانه امام اميرالمؤمنين به شماره 2765.
9- نور الابصار: 153.
10- مناقب آل ابى طالب: 433/4.
11- اعلام الورى: 153.
12- الشاقب فى المناقب: 241 از محمد بن على گرگانى، محفوظ به شماره (357) كتابخانه امام اميرالمؤمنين.
13- نورالابصار: 152.
14- نور الابصار: 152، الدر النظيم، در مناقب ائمه.
15- مناقب آل ابى طالب: 435/4.
16- الدر النظيم، در مناقب ائمه از كتب عكس بردارى شده كتابخانه اميرالمؤمنين به شمار 2879.
17- اعلام الورى: 375.
18- مناقب: 437/4 ، اعلام الورى: 374.
19- اعلام الورى: 374.
20- مناقب: 438/4.
21- مناقب: 436/4.
22- اعلام الورى: 375، مناقب: 437/4.
23- سوره نساء 116.
24- الدر النظيم.
25- اعلام الورى: 375.