أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
هفته پیش در اول صحبت چند جمله کوتاه عرض کردیم. می خواستیم چند جمله در رابطه با حاج آقا مجتبی صحبت کنیم که متاسفانه فراموش شد و این هفته و امروز به وفات آیت الله خوشوقت گرفتار شدیم. مرگ ایشان برای شهر ما ضایعه بزرگی است. در مورد حاج آقا مجتبی هم همینطور. کسانی را از دست دادیم که یک عده زیادی دلشان به ایشان خوش بود. نمی دانم این را عرض کردم یا نه. عده زیادی شاید چندین هزار نفر دلشان به ایشان خوش بود. حالا درجاتشان متفاوت بود. یک نفر اينقدر دلش خوش بود که سالی یکبار شب های احیاء یک جایی دارد که مطمئن است و مطلوبش هست و راحت است که به آنجا برود. یک نفر هم دلش خوش بود که هر شب پنجشنبه ایشان را زیارت کند. این دلخوشی به یک نفر، همه جا پیدا نمی شود. در مورد مرحوم آقای خوشوقت هم همینطور بود. همانطور که در مورد حاج آقا مجتبی عرض کردیم درمورد ایشان هم یک عده زیادی دلشان خوش بود که ایشان هست و می توانند به خدمت ایشان برسند. از نماز استفاده کنند و... حالا در هر صورت دو ضایعه است. امیدواریم سومی نداشته باشد. یک نکته عرض کنم. احتمالا این را در رابطه با حاج آقا مجتبی عرض کرده ام. در مورد آقای خوشوقت هم همین مساله هست. حالا می خواهم در مورد این هر دو بزرگوار تکرار کنم. آقای خوشوقت شدن ثمره شصت سال است. آقای حاج آقا مجتبی ثمره شصت سال است. شصت سال درست راه رفته است. به یک چیزهایی پابند بوده. شصت سال به یک چیزی پابند بوده. یک مثالی در زبان فارسی هست. میگویند یک غوره می خورد سردیش می کند و یک مویز می خورد گرمیش می کند. خیلی از ما اینگونه هستیم. اما یک کسانی هستند که راهشان را پیدا کرده اند. بیست سالش بوده راهش را پیدا کرده و از بیست سالگی تا هشتاد و چند سالگی که عمر ادامه یافته در راه بوده. حالا آقای حاج آقا مجتبی که هفتاد و چند سالشان بود. آقای خوشوقت هشتاد و شش سالشان بود. شاید هم مربوط به بی توفیقی زمانه ما یا بی توفیقی ماست که اینها را از دست دادیم.
خب هفته پیش قرار شد دعایی را که عرض کردم این هفته از دوستان سوال کنم ببینم چه کسی در طول هفته به این دعا عمل کرده. . اللـّهم اغفِـر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا فی الدّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ. چند نفر عمل کردند؟
حالا من باز این دعا را می خوانم و شما تکرار کنید. عرض کردم این دعا را زیاد بگویید. یک دعای کوتاه است اما پربار است. می شود در تمام نمازها، حتی نمازهای مستحب، همه را هم در این دعا درنظر بگیریم. همه اهل شهرمان. همه اهل کشورمان. همه دوستان امیرالمومنین در کل عالم که در مصر هستند، در سوریه هستند، در عراق و لبنان هستند. همه را در نظر می گیریم که دعا برای دیگران مستجاب است.
خب برای دعای سجده آخر چه عرض کردیم؟ اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّدوَافعَـل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَـل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا اَرحَم الرّاحِمین. این را هم باز درمورد همه. همه مسلمانان، همه دوستان امیرالمومنین، همه شیعیان.
قرآن کریم در سوره واقعه یک فرمایشی دارد. فرمایشات زیادی دارد که این یکی از آنهاست.در آیه 7 می فرماید: وَكـُنتـُمْ أزْواجًا ثـَلاثـَة شماها سه دسته بودید و سه دسته هستید. بعد یکی یکی نام می برد. در آیه بعد می فرماید: فـَأصْحابُ الـْمَيْمَنـَةِ ما أصْحابُ الـْمَيْمَنـَةِیک دسته اصحاب میمنه. دوم: وَأصْحابُ الـْمَشْأمَةِ یک دسته اصحاب مشئمت بودند. اصحاب میمنت و اصحاب مشئمت. معنایش چیست؟ یک دسته هم سابقین هستند. در آیه 10 می فرماید: وَالسّابـِقونَ السّابـِقونَ اصحاب میمنه، اصحاب مشئمه و السابقون. ببینید اصحاب میمنه یعنی اصحاب دست راست. اصحاب مشئمه یعنی اصحاب دست چپ. این یک معناست. دوم اصحاب میمنت یعنی کسانی که میمنت را انتخاب کردند. مبارک هستند. یک آدم های مبارکی را انتخاب کردند. یک آدم هایی شومی را انتخاب کردند. مشئمت از شومی می آید. یک دسته از انسان های عالم اهل میمنت هستند. مبارک اند. یک دسته هم شوم هستند. یک دسته هم هستند که سابقین هستند که حالا عرض می کنیم سابقین یعنی چه. خب. حالا اصحاب میمنت را به عنوان میمنت نمی گوییم و همان دست راست را می گوییم. یک کسانی دست راست هستند و یک کسانی دست چپ هستند. یک دسته هم سابقین. آنهایی که دست راست هستند به چه دلیل دست راست محسوب می شوند؟ به چه دلیل؟ فکر کنید. برایتان نمونه می گویم. حر در لشکر عمر سعد بود. جزء اصحاب مشئمت بود. آمد این طرف جزء اصحاب حضرت حسین علیه السلام شد. جزء اصحاب میمنت شد. فرقش چه بود؟ آنجا فرمانده لشکر بود. حالا اینجا فرمانده لشکر نبود. ولی یکی از اصحاب قابل اعتنای حضرت حسین علیه السلام بود. در شجاعت مرد بزرگی بود. اینجا قابل ملاحظه بود. آنجا هم قابل ملاحظه بود. آنجا مرد شجاعی بود. اینجا هم مرد شجاعی بود. فرقش با هم چه بود؟ راهش را عوض کرده بود. راهش را عوض کرده بود. آدم اگر راهش را عوض کند، عوض می شود. همه چیز آدم عوض می شود. اگر راهش را عوض کند، همه چیزش عوض می شود. آدم اگر راهش را عوض کند، همه چیزش عوض می شود آقا. کسی به سرعت رای عوض نکند. تا رأیت عوض شد، جایگاهت عوض می شود. از لشکر عمرسعد به لشکر امام حسین علیه السلام می آیی. از لشکر امام حسین به لشکر عمر سعد می روی. رای عوض شد؟ بله رای عوض شد. آدم با تغییر فکر، بفرمایید با تغییر اعتقاد، اگر اصول فکری اش عوض شد، جایش عوض می شود. من در مسجد امین الدوله یک دوست خوبی داشتم. بعد از چندین سال که به جلسه حاج آقا حق شناس می رفتم، ایشان را پای صحبت حاج آقای حق شناس پیدا کردم. حالا هم پسر خیلی خوبی است. خدمتگزار است. ایشان به یک روزنامه رفته بود. مدت پنج شش ماهی که در این روزنامه بود، من یک جلسه با او برخورد کردم. من سه چهار ماه از حرف هایی که زده بود، ناراحت بودم. ایشان سابقا آنگونه نبود. مثلا فرض کنید سابقا معلم بود. حالا به این روزنامه رفته بود. همه چیزش عوض شده بود. نماز می خواندها. لشگر عمر سعد نماز می خواندند دیگر. فرض نداشت که نماز نخوانند. در تاریخ ننوشته نماز خواندند. در مورد لشکر امام حسین علیه السلام نوشته نماز خواندند. در مورد آن ملعون ها ننوشته نماز خواندند. اما اصلا فرض نداشت نماز نخوانند. حالا نمونه ای که نوشته شده این است: یک جوانی به خدمت امیرالمومنین آمد. گفت آقا اینها اذان می گویند ما هم اذان می گوییم. اینها رو به قبله ایستادند ما هم رو به قبله ایستادیم. اینها وضو گرفته بودند، ما هم وضو گرفته بودیم. اینها به سمت قبله نماز خواندند ما هم به سمت قبله نماز خواندیم. فرق ما چیست؟ چرا ما مقابل هم ایستاده ایم؟ در حدی که تو روی هم شمشیر می زنیم؟ در یک نقل آمده که فرمودند برو نزد عمار. عمار در لشکر امیرالمومنین علیه السلام خیلی مشخص بود. چرا؟ چون یک صحابی پیرمرد بود. آن وقت نود سالش بود. سال ها صحابی رسول خدا بود. یک روزی هم رسول خدا فرموده بود: عَمّارٌ مَعَ الحَق این عمار با حق است. این را هم می دانستند. خب پس او شده بود علامت. مشخصه حق و باطل. برو پیش عمار. عمار مساله ات را حل می کند. آمد نزد عمار. عمار گفت این پرچم را در لشکر معاویه می بینی؟ الان بار چهارمی است که ما داریم با این پرچم می جنگیم. در جنگ بدر در خدمت رسول خدا با این پرچم جنگیدیم. آن وقت پرچم روی دوش ابوجهل بود. پرچم قریش. در جنگ احد این پرچم روی دوش پدر معاویه بود. در جنگ خندق هم باز روی دوش پدر معاویه بود. الان هم ولو اینکه زیر آن الله اکبر می گویند، ولی هیچ بهتر از آن قبلی ها نیستند. این همان پرچم کفر است. حالا آن جوان سخن عمار را پذیرفت. ببینید یک لشکر است. آنها نماز خواندند. اینها هم نماز خواندند. ولی آن کفر است و این اسلام است. بعد از وفات پیامبر هیچ کس نگفت لات و عُزّی. اگر در خاطرتان باشد عرض کردم همه هم در مسجد پیامبر نماز ظهر را به جماعت خواندند. هیچ کس نمازش قضا نشد. اگر نافله می خواندند همه نافله هایشان را خواندند. دوشنبه که پیامبر وفات فرمودند، در شب سه شنبه هیچ کس نماز شبش قضا نشد. باز نماز صبح را هم آمدند در مسجد به جماعت خواندند. ظهرش را خواندند. شبش را خواندند. فردایش را خواندند. یک رکعت نماز در آن جریان قضا نشد. پس به چه چیزی معلوم می شود آقا؟ آقا این نماز می خواند، او هم نماز می خواند. این اذان می گوید، او هم اذان می گوید. در آیه 71 سوره مبارکه اسراء در همه چیز فرمود: يَوْمَ نـَدْعو كـُلَّ أناس ٍ بـِإمامِهـِمْ روز قیامت یک روزی است که هر کسی را با امامش به قیامت می آورند. هر کس را با امامش به قیامت می آورند. و البته امام واقعی اش نه امام زبانی. هرکس را با امامش به قیامت می آورند. شما راهت با امامت مشخص می شود. امامت چه کسی است؟ اگر الان بپرسیم خب همه ما می گوییم امام ما امام زمان است. اما ممکن است واسطه ای که بین ما و امام زمان است این واسطه ای نباشد که خود امام زمان علیه السلام فرموده و خواسته و دوست داشته. خب پس اصحاب میمنت از کجا مشخص می شوند؟ از راهشان. راهشان از کجا مشخص می شود؟ از اعتقادشان. خب روشن شد. اصحاب مشئمت هم همینطور. حتی ممکن است نماز بخوانند. مثل اصحاب معاویه که وقتی می خواستند به جنگ صفین بروند، گفت جمعه وسط راه هستیم و نمی توانیم نماز جمعه بخوانیم. امروز چهارشنبه نماز جمعه می خوانیم. همه هم خواندند. امام شان اینطور گفته بود. آقا ما اسم کسی را نمی بریم. اما خودتان بفهمید.
اصحاب میمنت یعنی اصحاب دست راست هستند. اصحاب دست راست یعنی اصحاب راه راست. راه راست به امام مشخص می شود. اصحاب میمنت به راه مشخص می شوند و آن ها هم به امامشان مشخص می شوند. خب بعد هم سابقون را داشتیم. وَالسّابـِقونَ السّابـِقونَ سابقین از همه پیش ترند. سبقت گیرندگان هستند. سبقت گیرندگان هستند. چطور؟ سبقت گیرندگان یعنی چه؟ یک جای دیگری که از سابقین صحبت شده، سوره انبیاء است. در آیه 101. این سابقین یعنی چه؟ این سابق یعنی چه؟
مثلا یعنی پیش رو. کسانی که سبقت دارند. سبقت گیرندگان یعنی چه؟ سبقت گیرندگان، سبقت گیرندگان هستند. این سبقت گیرندگان یعنی چه؟ إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى أولـئِكَ عَنها مُبْعَدونَ قرآن در آیه 98 سوره مبارکه انبیاء فرموده بود: إنـَّكـُمْ وَما تـَعْبُدونَ مِن دون اللهِ حَصَبُ جَهَنـَّمَ شما و آن بتی که می پرستید را، با همدیگر داخل جهنم می کنیم. شما و آن بت هایتان هیزم جهنم هستید. ببینید می فرماید شما و آنکه می پرستید. در ادامه آیه می فرماید: أنتـُمْ لـَها واردونَ شما اینها را به عنوان خدایان می پرستیدید. اگر خدا بود در جهنم چه کار می کرد؟ در آیه بعد می فرماید: لـَوْ كانَ هؤُلاء آلِهَة اگر اینها خدایان بودند، در ادامه آیه می فرماید: ما وَرَدوها به جهنم وارد نمی شدند. الان اینها را در جهنم می کنیم و تا ابدالآبدین در آن هستند. آن سنگ ها و بت ها. شما و آن سنگ و بت هایی که می پرستید. اینجا یک سوال پیش می آید. شما و مشرکان و آن کسانی که می پرستید در جهنم هستید و شما هیزم جهنم هستید. گفتند آقا الان بیش از یک میلیارد مسیحی داریم. مسیحیان حضرت مسیح را می پرستند. در برابر حضرت مسیح نماز می خوانند. به کلیسا که می روند یا در برابر تصویر ایشان، یا در برابر مجسمه ایشان نماز می خوانند. او را خدا می دانند. یعنی معبود می دانند. شما گفتید: شما و آنچه می پرستید در جهنم هستید. اینجا چطور می شود؟ گفتند نه داستان مسیح از دیگران جداست. او از این کسان است: إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى او از کسانی است که از گذشته برایش عاقبت حسنی نوشته شده است. یک کسانی از ابتدا برایشان عاقبت حسنی نوشته شده است. هفته گذشته چه عرض کردیم؟ فرمودند خداوند متعال یک کسانی را انتخاب کرده است. یک بندگان انتخاب شده داریم که بعد عرض کردیم آنها الگوی سایر بندگان هستند. آن بندگان انتخاب شده که در موردشان گفتند: فـَیُحییهـِم فی العافیة وَ یَرزُقهُم فِی العافِیة وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة وَ یَبعَثـهُم فی العافیة دیگر باید معناهایش را بلد باشید. تمام زندگی شان در عافیت است. آن گروه خاص و انتخاب شده از یک میلیارد. الان هفت میلیارد آدم روی زمین است. یک دانه از اینها إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى است. یک نفر است. در گذشته یک نفر بوده، در گذشته و همینطور. از صدر خلقت تا پایان همیشه حداقل باید یک نفر از اینها باشد. که به او امام می گوییم. إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى وقتی او متولد شد ما برایش نوشتیم که عاقبتش حسنی است. عاقبت حسنی. إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى أولـئِكَ عَنها مُبْعَدونَ صحبت جهنم بود. آنهایی که عاقبت حسنی برایشان نوشته شده است از جهنم دور هستند. این آدم اصلا جهنم را نمی بیند. اگر در خاطرتان باشد این حدیث را مکرر عرض کردم. می فرمایند یک کسانی از قبر برمی خیزند. قبر باز می شود و اینها یک سره به بهشت پرواز می کنند. از قبر که بیرون می ایند یک سره به بهشت پرواز می کنند. ماموران بهشت جلویشان را می گیرند. شما چه کسانی هستید؟ چطور شد؟ حسابتان رسیدگی شده؟ می گویند ما حساب ندیدیم. صراط؟ ما نمی دانیم صراط یعنی چه. مثلا جهنم؟ نمی دانم جهنم چیست. من از قبر یک سره به بهشت پرواز کردم. می گویند آخر شما چه کاره بودید؟ این را برای ما فرمودند: فرمودند ما در خلوت از خدا می ترسیدیم. ببینید همه ما در حضور مردم یک ملاحظاتی می کنیم. حتی آدم جلوی خانواده خودش یک ملاحظاتی می کند که ممکن است اگر خلوت باشد آن ملاحظات را نکند. اینها می گویند نه آقا. ما در خلوت از خدا می ترسیدیم. همان ملاحظاتی که در بیرون می کردیم، دقیقا در خلوت هم اجرا می کردیم. اگر آدم مودب شود، پنهان و آشکارش یکسان می شود. بعضی بزرگان بودند که می گفتند تمام عمر دو زانو می نشست. الان هم هستند. هیچ وقت برای خوابیدن پایشان را دراز نمی کردند. این دیگر سخت است. نشسته می خوابیدند. إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى أولـئِكَ عَنها مُبْعَدونَ اینها اصلا جهنم را نمی بینند. در آیه بعد می فرماید: لا يَسْمَعونَ حَسيسَها در مورد بهشت می گویند بوی عطر بهشت را از 500 صاع راه می توان حس کرد. اما کسی که پدر و مادرش را رنجانده باشد آن بو را حس نمی کند. لا يَسْمَعونَ حَسيسَها اصلا صدای جهنم را نمی شنود. ببینید یک جایی آتش است. چند میلیارد آدم را می توان در آن ریخت؟ همه بشریت را هم که در آن بریزی باز هم جا دارد. در آیه 30 سوره مبارکه قاف می فرماید: جهنم مدام می گوید هَلْ مِن مَّزيدٍ بیشتر. باز هم بدهید. این صدا را نمی شنوند. یک همچین آتشی را که به آسمان می رود، صدایش را نمی شنوند. اصلا. لا يَسْمَعونَ حَسيسَها وَهُمْ في ما اشْـتـَهَتْ أنفـُسُهُمْ خالِدونَ آقا اینها از همین جا اینگونه می شوند. باز درمورد این بحث کرده ایم. از همین جا می روند به یک جایی که هرچه هست مطابق میلش هست. همه چیز عالم مطابق میلش است. في ما اشْـتـَهَتْ أنفـُسُهُمْ خالِدونَ در آنچه که جانشان و روحشان شهوت دارد. هرچه می خواهد اینجا دارد. بگوییم تا ابد در هرچه می خواهد هست. او را یک جایی می برند که هرچه می خواهد از امروز تا ابد هست. وَهُمْ في ما اشْـتـَهَتْ أنفـُسُهُمْ خالِدونَ. داستان حضرت هادی علیه السلام است. ایشان را به سامراء آورده بودند. مامورین ایشان را به سامراء آوردند و به خان السعالیک بردند. در زبان عربی خان یعنی کاروانسرا. شما الان نمی دانید کاروانسرا یعنی چه؟ کاروانسرا مرکزی بود که مسافران به آنجا می رفتند. اسب داشتند، شتر داشتند. بار داشتند. اینها را در صحن آنجا می ریختند و اسب و شترهایشان آنجا بودند. یک اتاقک هایی هم داشت که مسافران به آنجا می رفتند. این خان سعالیک بود. سعلوک یعنی چه؟ در زبان فارسی سعلوک یعنی گدا. خب خیلی بد بود. یعنی پست ترین جایگاه ممکن. یک شیعه خدمت امام رسید و این وضع را دید. خیلی بد بود. گریه اش گرفت. حضرت فرمودند که چرا گریه می کنی؟ عرض کرد که آقا خب این وضع شما را می بینم نمی توانم تحمل کنم. فرمود که ببین و مثلا اشاره کردند و چشمش باز شد. درخت دید. آب دید. باغ دید. نمی دانم بهشت دید. مثلا غِلمان دید و از همین طور نعمات دید. فرمودند این همیشه با ماست. این بهشت همیشه با ماست. شما هم اگر اخلاقت خوب شود همیشه با تو است. اگر اخلاق ما هم خوب شود، اخلاق خوب یک بهشت است. و همیشه با تو هست. وَهُمْ في ما اشْـتـَهَتْ أنفـُسُهُمْ خالِدونَ بهشت اینها از اینجای عالم شروع شده و تا ابد هست. إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى أولـئِكَ عَنها مبعدون* لا يَسْمَعونَ حَسيسَهاوَهُمْ في ما اشْـتـَهَتْ أنفـُسُهُمْ خالِدونَ در بهشتشان ابدی هستند. بهشتشان از اینجا شروع می شود. در ِآیه 62 سوره مبارکه یونس می فرماید: ألا إنَّ أوْلياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ * الـَّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـَّقونَ * لـَهُمُ الـْبُشْرَى في الـْحَياةِ الدُّنـْيا بشارت بهشت در همین دنیا به آنها می رسد. یعنی در بهشت همین جا برایشان باز می شود. در آیه 103 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: لايَحْزُنـُهُمُ الـْفـَزَعُ الأكـْبَرُآن بزرگ ترین ترس است. قیامت بزرگ ترین ترس ممکن است. مثلا ما در اینجا ایام موشک باران را دیدیم. ممکن است بعضی از شما ها ندیده باشید. عرض به حضورتان ایام بمب باران های عراق را دیدیم. مثلا من زلزله قزوین که تهران هم آمد یا زلزله رودبار که تهران هم گوشه اش را گرفته بود، در خاطرم هست. مثلا آن زلزله رودبار حدود یک ساعت بود. واقعا زمین یک جوری می رفت و می آمد. با اینکه اینجا زلزله سبک بود. البته یک آدم های سنگینی در این شهر بودند که خراب نشد. حالا خب یک همچین چیزهایی ترس می آورد. یا فرض کنید در هواپیما نشسته اید، هوا به تلاطم می آید. این در برابر آن هیچ چیز نیست. می گویند فزع اکبر بزرگترین ترس ممکن برای آدمیزاد است. اصلا به آنها نمی خورد. طوفان آن ترس به آنها نمی خورد. طوفان به اینها برخورد نمی کند. در قیامت هیچ مشکلی برایشان به وجود نمی آید. در مرگ هیچ مشکلی برایشان به وجود نمی آید. در قبر هیچ مشکلی برایشان به وجود نمی آید. هیچ مشکلی در حساب قبر برایشان پیش نمی آید. هیچ مشکلی، هیچ مشکلی. تا ابد. اگر مشکلات داخل وجود آدمی حل شود ما هم همینطور می شویم. هیچ مشکلی هیچ وقت برایمان پیش نمی آید. اگر داخل سینه ات کینه نباشد. حسادت نباشد، کبر نباشد. بخل نباشد این مشکلات نباشد، دیگر هیچ ترسی نیست. هیچ چیز نیست. هیچ وقت هیچ چیز نیست. هیچ مشکلی نیست. خب اینها چه کسانی هستند؟ وَالسّابـِقونَ السّابـِقونَ
إنَّ الـَّذينَ سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى ما از گذشته برای عیسی علیه السلام نوشته بودیم که عاقبت حسنی دارد. معصومین اینها هستند. صاحبان عصمت. بعد در ادامه سوره واقعه می فرماید: أولـَئِكَ الـْمُقـَرَّبونَ این سابقان چه کسانی هستند؟ همان مقربان اند. بندگان مقرب ما همانهایی هستند که ما از گذشته عاقبت خیر را برایشان نوشته ایم. حالا باز می خوانیم. در ادامه در آیه 13 می فرماید: ثـُلـَّة ٌ مِّنَ الأوَّلينَ گروه بزرگی از این سابقین در گذشتگان بودند. در آیه بعد می فرماید: وَقـَليلٌ مِّنَ الآخِرينَ یک اندکی هم در این امت اند. چندتا هستند؟ چهارده تا. در گذشته چند نفر بودند؟ 124 هزار تا. خب آنها بیشترند دیگر. ثـُلـَّة ٌ مِّنَ الأوَّلينَ در گشته ها جمعیت زیادی از این سابقین بودند. در این امت گروه اندکی هستند. چهارده نفرند. اما کسانی که دراین امت خودشان را به سابقین رسانده اند. ببینید آن هفته هم عرض کردم. کسانی که بندگان خاص بودند که خدا آنها را در تمام ادوار زندگی شان در عافیت قرار داد. لفظ حدیث چه بود؟ فـَیُحییهـِم فی العافیة وَ یَرزُقهُم فِی العافِیة وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة وَ یَبعَثـهُم فی العافیة آن عافیت برایشان همیشگی است. آقا ما هم می توانیم جزء کسانی باشیم که عافیت برایشان همیشگی است. از کجا شروع کنیم؟ از گناه. تا شما گناه را کنار گذاشتی آمده ای و به یک درجه ای از آن عافیتی که گفتند رسیدی. اگر اگر اگر من هوا و هوسم را کنار بگذارم عافیت کامل می شود. هیچ کاری مطابق هوا و هوس نکردم. هوس ریاست هوس... هوس های حلال هم داریم دیگر. هوس است اما حلال است. اگر من هوس را کنار گذاشتم، این می شود عافیت . شما در شمار بندگانی می روی که خدا برایشان عافیت مقرر کرده است. برای شما هم عاقبت خیر را می نویسند. سَبَقـَتْ لـَهُم مِّـنـَّا الـْحُسْنى عاقبت حسنی برای هر کسی که اینگونه باشد ممکن است. حاج آقای حق شناس مکرر یک حدیثی را می خواندند. می فرمودند إحفـَظِ الله یَحفـَظکَ خدا را حفظ کن، خدا تو را حفظ می کند. ما چقدر خدا را حفظ می کنیم؟ همانقدر. ببینید یک جاهایی را خدای متعال فرمده من باکی ندارم این بنده در کدام وادی هلاک می شود. من باکی ندارم. هرطور شد، شد. هر بلایی سرش آمد، آمد. درمورد یک بندگان خاصی. چرا؟ آخر این آدم هیچ باکی ندارد و هرکاری پیش آمد می کند. خب ما هم هیچ باکی نداریم هرکجا هلاک شد، بشود. یک کسی باک دارد. مواظبت می کند که هرکاری نکند. ما هم از او محافظت می کنیم. به مقداری که آدم محافظت می کند. این یک حدیث است. إحفـَظِ الله یَحفـَظکَ خدا را حفظ کن، خدا تو را حفظ می کند. حاج آقا حق شناس می فرمودند مقررات الهی را حفظ کن، خدا تو را حفظ می کند. حتی نمی گذارد برایت تصادف پیش بیاید. تصادف شود تو را حفظ می کند. تا این حد. یعنی دنیایت را هم حفظ می کند. حالا یک وقت یک مقدری برای کسی هست خب هست دیگر.