أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
انسان هر روز مساله بشنود خوب است. اگر انسان هر روز موعظه بشنود، دلش سنگ می شود. اما اگر هر روز مساله بشنود، خوب است. یک کسی موعظه می شنود، مرد عمل است. هر روز هم موعظه بشنود، عیب ندارد. اگر نه خوب نیست و دلش سنگ می شود.
هفته پیش عرض کردیم در آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِّن ذكـَرٍ أوْ أنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فـَلـَنـُحْيـِيَنـَّهُ حَيَاة ً طـَيـِّبَة ًوَ لـَنـَجْزيَنـَّهُمْ أجْرَهُم بـِأحْسَن ما كانوا يَعْمَلونَ اگر کسی عمل صالح بکند و مومن باشد، ما او را به حیات طیبه زنده می کنیم. خب آقا شما که گفتید اگر کسی ایمان آورد به حیات می رسد، به یک حیاتی می رسد که دیگر مردم عالم از آن حیات بهره مند نیستند. در آیه 122 سوره مبارکه انعام می فرماید: أوَ مَن كانَ مَيْتا فـَأحْيَيْناهُ کسی که مرده بود و حالا او را زنده می کنیم یعنی کسی که ایمان نداشته و حالا به ایمان رسیده است. اگر به ایمان رسید، او به یک حیات می رسد. یک زندگی تازه پیدا کرده که دیگران آن زندگی را ندارند. و نتیجه زندگی چه بود؟ اگر انسان زندگی یافت، اثر یک زندگی، یک شعور است. زنده شدن یعنی یک شعوری که قبلا نداشته و تازه پیدا کرده است. أوَ مَن كانَ مَيْتا فـَأحْيَيْناهُ وَ جَعَلنا لـَهُ نورًا کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم و به او یک نوری می دهیم که با آن نور زندگی کند. اینکه به حیات تازه رسید، یعنی به شعور تازه رسید. مومن یک چیزی می فهمد که دیگران نمی فهمند. یک چیزهایی می فهمد که دیگران نمی فهمند. آقا این را که قبلا گفته بودید. این که مومن است. مومن دارای آن روح تازه است. در خاطرتان هست که گفتیم در روایات آمده که تمام افراد بشر دارای سه روح هستند و مومن یک روح اضافه دارد. روح ایمان. یک روح علاوه است. روح هم همراه با شعور است. خب اگر این مومن است، آن روح را دارد دیگر. آیه 97 سوره مبارکه نحل می خواهد بفرماید که اگر او کار کند، یک روح دیگر هم به او می دهیم. بگذار چند روز بگذرد و تو زحمت بکشی. زحمت ثمره می دهد. ثمره می دهد. ثمره اش چیست؟ حیات طیبه. حیات طیبه. این حیات طیبه یک حیاتی است که در قبلی نبود. اینجا دارد یک روح تازه پیدا می کند. آن وقت معنای یک روح تازه چه بود؟ یک شعور تازه. به یک شعور تازه می رسد. آن وقت درمورد این حیات طیبه چه عرض کردم؟ قناعت. حرص در او راه ندارد. این یک فهم می خواهد. نه از این فهم ها. فهم کتابی نه. که ما در کتاب اخلاق بخوانیم حرص صفت بسیار بدی است و قناعت صفت بسیار خوبی است. اگر انسان قناعت داشته باشد اینطور می شود و اگر حرص داشته باشد به رنج و زحمت می افتد و اگر قناعت داشته باشد چقدر راحتی دارد. می توانیم در کتاب های اخلاقی اینها را به صورت تئوری بخوانیم. اما منظور این فهم نیست. یک فهم هایی را انسان در اثر عمل پیدا می کند. ما آنجا لنگ هستیم. پس اینکه این حرص را زمین می گذارد و به غناعت می رسد، به یک فهم تازه رسیده است. اینکه انسان دیگر تکبر ندارد. کاملا متواضع است. به اصطلاح ماها خاکی است. راحت می تواند دیگران را جلو بیندازد و خودش عقب راه برود. دیگران را جلو بیندازد. ما با آقای سید محمد حسن ابوترابی که الان در مجلس هستند به مکه مشرف شدیم. یک سفر حج. هروقت با هم بودیم دعوایمان بود. او به من فشار می آورد که من امام جماعت شوم و من به او فشار می آوردم که ایشان امام جماعت شود. وقتی هم که ایشان امام جماعت می شدند راحت و خوب و خوش و دلخوش پشت سرشان نماز می خواندیم. البته این کاری که بنده می کنم هیچ قیمت ندارد. اما مثال عرض کردم. کاملا راحت. رفیقش را جلو بیندازد. او شهرت پیدا کند. نه من. رفیقم شهرت پیدا کند. مردم دنبال او بگردند. دور او بگردند. من هم از این طرف تکی بروم. این یک فهم می خواهد. این فهم در اثر چه چیزی می آید؟ مَنْ عَمِلَ صالِحًا اگر عمل درست بکند. صالح را صد بار اینجا عرض کردم دیگر. عمل درست. یک نماز درست بخواند. نماز درست بخواند. اگر درست نماز بخواند، درست روزه بگیرد و همه کارهایش را درست انجام دهد، ثمر می دهد و فهم پیدا می کند. مثلا اگر من می خواهم رفیقم را جلو بیندازم، می میرم و زنده می شوم و بعد هم نمی توانم. مثل عرض می کنم. آن کسی که می تواند راحت رفیقش را جلو بیندازد این یک فهمی پیدا کرده است که این فهم در اثر عمل پیدا می شود. این مثال بودها. انسان صد کتاب بخواند به آن فهم نمی رسد. کتابی نیست. باید عمل بکنیم. عمل صالح. خب. وقتی انسان به صورت جدی عمل صالح انجام داد. جدی. نه یک روز و دو روز و سه روز. مدام سحر بیدار شد و در خانه خدا التماس کرد. نه یک شب و دو شب و سه شب. حتی نه هزار شب. حتی نه هزار شب. آن ثمر می دهد و خدا آن فهم را به انسان می دهد. حالا سوال این است که بعد از اینکه شما این فهم را پیدا کردید چطور می شود؟ صد بار می خواستم عرض کنم و حالا هم اگر خدا کمک کند عرض می کنم. انشاء الله امیدواریم که قبلی ها را فهمیده اید. اگر کسی اینها را بفهمد چه می شود؟ این حرف ها را؟ حجت بر او تمام می شود. اگر اینها را نفهمید خب یک کم بارش سبک تر است. بنابراین ااگر بنده این حرف ها را فهمیدم و دارم برای شما می گویم، برایم هیچ چیز نیست مگر اینکه حجت بر من تمام است. اگر مطابق این فهم کاری کردم مهم است. این فهم ها فقط حجت است. حالا حدیثش را برایتان عرض می کنم. همین که داریم با هم صحبت می کنیم، که شما در اثر این صحبت کردن یک چیزی می فهمید، و من هم در اثر این صحبت ها یک چیزی می فهمم در روایت دارد که حُجَّتُ الله عَلی ابن ِ آدَم. این بر فرزند آدم حجت است. می گویند تو که می دانستی. می دانستی که چه نتایج ممتازی دارد. چرا نکردی؟ چقدر هم طول می کشد. مدام می گویند چرا این کار را نکردی. چرا آن کار را نکردی. این آیه را مکرر به مناسبت های مختلف عرض کرده ام. در آیه 125 سوره مبارکه انعام می فرماید: فـَمَن يُردِ اللهُ أن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام شرح صدر را مکرر عرض کرده ام. هرکس که خدا اراده می کند که او را هدایت کند. اراده کند که هدایت کند. مگر می شود که یک نفر را خدا نخواهد هدایت کند. می شود؟ نمی شود که. می خواهد همه را هدایت کند. می گویند اینکه فرموده آن کسی را که بخواهد هدایت کند، مربوط به آن هدایت های خاص است. هدایت عمومی شامل همه است. خدا به همه عقل و فطرت داده و برای همه پیغمبر فرستاده و برای همه قرآن فرستاده و هزار تا دلیل برای هدایت هست. نگاه می کنند و عبور می کنند. خیلی از مردم این عوامل و دلایل هدایت را نگاه می کنند و عبور می کنند. این هدایت دوم را دیگر کسی عبور نمی کند. یعنی هدایت دوم برسد کسی دیگر از آن عبور نمی کند. این هدایت دوم که می شود هدایت خاص. کسی از هدایت خاص رد نمی شود. حتما می پذیرد. چرا؟ چون زحمت کشیده است. زحمت کشیده است. خودش به دست آورده است. آن یکی را زحمت نکشیده. کسی که برای به دست آوردن عقل زحمت نکشیده است. آن عقل اولیه را به همه داده اند. فطرت را به همه داده اند. پیغمبر و کتاب آسمانی را فرستاده اند. لذا زحمتی نکشیده و ممکن است اعتنا کند و ممکن است اعتنا نکند. اما این را چون خودش زحمتش را کشیده است و زحمت به دست آوردن این هدایت را خودش کشیده، دیگر رد نمی کند. اگر به آن رسید، دو دستی به آن می چسبد.فـَمَن يُردِ اللهُ أن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام هرکس که خدا بخواهد و اراده کرده باشد که او را هدایت کند، به او شرح صدر مرحمت می کند. شرح صدر مرحمت می کند يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام برای اولین بار او همه اسلام را می پذیرد. آقا همه ي اسلام را پذیرفتن خیلی عظیم است. فـَمَن يُردِ اللهُ أن يَهْدِيَهُ هرکس که خدا می خواهد او را هدایت کند، به او شرح صدر مرحمت می کند. وَمَن يُردْ أن يُضِلـَّهُ هرکس را که بخواهد گمراه کند، مگر ممکن است که خدای متعال کسی را گمراه کند؟ می گویند این گمراهی اینجا مجازات است. مجازات می کند. از باب مجازات می فرماید. قرآن مکرر دارد که هرکس که ظلم کند، گرفتار گمراهی می شود. هرکس حق و حقوق مردم را زیر پا بگذارد، مجازاتش گمراهی است. هرکس را که خدا بخواهد گمراه کند، يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيّقـًا در برابر او که خدا شرح صدر می داد و سینه اش گشاهده می شد و می توانست همه اسلام را بپذیرد، اینجا سینه اش ضَيّقـًا حَرَجًا حرج هم به معنای ضیق است. سینه اش تنگ تنگ تنگ می شود. یک ذره حرف حساب در آن جا نمی گیرد. كـَأنـَّما يَصَّعَّدُ في السَّماء مثل اینکه انسان در یک هواپیما یا یک وسیله محافظی نشسته باشد و به آسمان رفته باشد. شما هرچه بالاتر رفته باشی مقدار اکسیژن و فشار هوا کمتر می شود دیگر. هرچقدر فشار هوا کمتر می شود، آدمی که با یک فشار خاصی پرورش یافته است، در آن فشار کم، سینه اش تنگ می شود. مثال زده اند مانند انسانی که به آسمان رفته است. این دیگر نمی تواند زندگی کند. سینه اش تنگ می شود. بعد می فرمایند که این مثال بودها. از نظر معنوی سینه اش تنگ می شود. اصلا نمی تواند یک کلمه حرف بشنود. اصلا نمی تواند. می گوید رهایش کن و می رود. در ادامه آیه می فرماید: كـَذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ عَلى الـَّذينَ لا يُؤْمِنونَ این مربوط به کیست؟ این بلایی که خدا گمراهش می کند مربوط به کسانی است که لا يُؤْمِنونَ زیر بار نمی روند. دلش نمی خواهد. هدایت را نمی خواهد. بعد یک چیزی می گویند که این مهم است. خدا برای این آدم ها پلیدی را قرار می دهد. اگر می توانستی واقعیت وجودی او را ببینی، متوجه می شدی تمام سراسر وجودش پلید است. همه جانش نجس است. كـَذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ عَلى الـَّذينَ لا يُؤْمِنونَ خب. این یکی بود. آن یکی را هم بخوانیم که از این کمک بگیریم. در آیه 22 سوره مبارکه زمر می فرماید:أفـَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام داستان شرح صدر در دو جا آمده است. أفـَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام کسی که خدا برای پذیرفتن همه اسلام به او شرح صدر داده است، اگر انسان به شرح صدر برسد، به یک چیزی رسیده است. آن چیز چیست؟ همان است که می خواهیم بگوییم. بعد از اینکه حرص انسان برطرف شد و به غناعت رسید، اگر حسادت دیگر از جانش رفت، اگر تکبر از جانش دور شد، اگر بخل از جانش دور شد، از بین صفات بد، این بخل از همه این صفت ها بهتر است. چرا؟ معالجه اش راحت تر است. اگر من حسادت دارم چکار کنم؟ یا باید بروم آن آدم را خفه کنم و بکشم تا دلم خنک شود، خب بعدی را چکار کنم؟ مگر رها می کند؟ رها نمی کند. اما بخل چطور؟ خب دستت را در جیبت بکن. حل می شود. این از همه راحت تر است. این از همه راحت تر است. انسان می تواند تمرین کند. ببینید روز اول که نمی گویند همه آنچه که در جیبت داری را بده. اول پنج تومان بده. اول یک تومان بده. اول پانصد تومان بده. تمرین می کنی. بعد می بینی پانصد راحت شد. می کنی هزار تومان. بعد پنج هزار تومان می دهی. خیلی خوب است. این از همه بهتر است. أفـَمَن شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبّهِ کسی که به شرح صدر برسد که عرض کردم شرح صدر چه بود؟ زمانی که سینه از این پلیدی ها و رذایل اخلاقی و رجس پاک شد. آخر سینه جای این چیزها نیست. جای چیزهای خوبی است. اگر این پلیدی ها پاک شد، می ارزد انسان بیست سال سی سال زجر و زحمت بکشد تا از این پلیدی ها پاک شود. عرض کردم آنهایی که می توانند پول بدهند از همه راحت تر است. ما که پول نداریم چکار کنیم؟ این را هم نمی توانیم. نه حسادتمان را می توانیم درست کنیم و نه تکبرمان را می توانیم درست کنیم. خب سخت است. فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبّهِ این به یک نور می رسد. در آیه 97 سوره مبارکه نحل فرمود: فـَلـَنـُحْيـِيَنـَّهُ حَيَاة ً طـَيـِّبَة ما او را به یک حیات طیبه زنده می کنیم. بعد که سینه اش از بخل و کینه و حرص پاک شد، پاک شده است. به یک نوری می رسد. این حسادت و تکبر و بخل ظلمت است. ظلمت لزج است. می دانید یعنی چه؟ یعنی چسبیده و پاک کردنش سخت است. اگر این ظلمت لزج از سینه پاک شد، فرموده اند: فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبّهِ به یک نوری می رسد. بابا مگر قبلا مومن نبود؟ فرمودند: وَجَعَلنـَا لـَهُ نورًا . این یک نور تازه است. آقا اینجاست که انسان به یک فهم می رسد. یک فهم تازه. می فهمد این کاری که دارد می کند درست است یا نادرست. آقا ما چه می فهمیم. مثلا یک کاری می کنیم. بعد مثلا به نتیجه بدش که می رسیم پشیمان می شویم. بسیاری از اوقات هم به نتیجه بدش نمی رسیم. نتیجه بدش را نمی فهمیم. اگر یک دروغی گفتم و عبور کردم بعد هم فراموش می کنم دیگر. یادم می رود و هیچ. اما او، نمی شود دروغ بگوید. او اگر دروغ بگوید آن نوری که در سینه دارد خفه اش می کند. آن نور نمی گذارد دروغ بگوید. مثال زدم ها. اینها مثال است. یعنی آن نور راه نشان می دهد. راه بد و خوب را نشان می دهد. انسان بدی و خوبی را می فهمد. بعد از اینکه به شرح صدر رسید. شرح صدر چه بود؟ این بود که سینه انسان از صفات بد پاک شده است. وقتی سینه انسان از صفات بد پاک شده است. یک مساله برایتان عرض کنم. ببینید اگر از یک میت مسلمان یک پا مانده باشد. همه بدنش از بین رفته و پایش مانده. پایش را می شویند و غسل می دهند و کفن می کنند و دفن می کنند. اگر یک سر مانده باشد غسل می دهند و کفن می کنند و دفن می کنند. اگر یک سینه مانده باشد غسل می دهند کفن می کنند و نماز می خوانند. برای دست و پا و سر نماز نمی خوانند. برای سینه نماز می خوانند. مساله است دیگر. در هر صورت اگر این سینه پاک شد و آن پلیدی ها و رجس پاک شد یک مطلب دیگر هم فرموده اند: كـَذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ عَلى الـَّذينَ لا يُؤْمِنونَ آقا حسادت یک بی ایمانی است. بخل یک بی ایمانی است. هر صفت بدی یک بی ایمانی است. وقتی این بی ایمانی ها رفت، این سینه پر از ایمان می شود. یک چیز دیگر بفرمایید: فـَهُوَ عَلى نورٍ پر از نور می شود. مگر نبود. وقتی انسان مرده است، یعنی ایمان ندارد، خدا به او ایمان می دهد. یعنی یک حیات تازه می دهد. وَجَعَلنـَا لـَهُ نورًا یک نور به او می دهد. با شروع ایمان انسان به یک نور می رسد. نتیجه این نور چیست؟ یک فهم است. شما روضه امام حسین را دوست دارید. این یک فهم است. آقا این یک فهم خدادای است. مربوط به آن ایمان است. اما اگر ایمان درست شود چه می شود؟ هیچ کدام از ما آن را نچشیده ایم و نمی دانیم چه می شود. یک دوستی داشتیم. خدا رحمتش کند. می گفت وقتی روضه می خوانند مثل این است که قلب مرا بریده اند و رویش فلفل ریخته اند. گریه هم نمی کرد. گریه واقعی این است. خیلی از اوقات از چشم ما آب می آید. البته آن آب هم خوب است. فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبّهِ این کسی که به شرح صدر رسید و سینه اش از آن اخلاق های بد پاک شد، به نور می رسد. آن وقت درست مقابلش را در ادامه آیه می فرماید: فـَوَيْلٌ لـِّلـْقاسِيَةِ قـُلوبُهُم مِّن ذِكـْر اللهِ به چه مناسبت. وای به حال کسانی که دلشان قسی است و ذکر خدا را قبول نمی کند. مگر صحبت از ذکر خدا بود؟ صحبت از شرح صدر بود. بعد از صحبت شرح صدر فـَهُوَ عَلى نورٍ مِّن رَبّهِ او به یک نور رسیده. نور تازه است. وقتی نور آمد برای انسان قوه تشخیص می آید. حق و باطل را می فهمد. بعد در ادامه می فرماید: فـَوَيْلٌ لـِّلـْقاسِيَةِ قـُلوبُهُم مِّن ذِكـْر اللهِ وای. وای بر ما. فـَوَيْلٌ لـِّلـْقاسِيَةِ قـُلوبُهُم مِّن ذِكـْر اللهِ وای به حال کسانی که قلبشان آنقدر قسی است که نمی تواند ذکر خدا را بپذیرد. اصلا. یاد خدا در این سینه جا نمی گیرد. أولئِكَ في ضَلالٍ مُبين اینها در گمراهی آشکار غرق اند. در آیه بعد می فرماید: اللهُ نـَزَّلَ أحْسَنَ الحَديثِ خدا بهترین سخن را نازل فرموده. که چه است؟ بهترین سخن که خدا نازل کرده است چیست؟ قرآن است دیگر. اللهُ نـَزَّلَ أحْسَنَ الحَديثِ كِتابًا مُتـَشابـِهًا مَثانِيَ تـَقـْشَعِرُّ مِنـْهُ جُلودُ الـَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ قرآن کتاب متشابه است. یعنی چه؟ بحث دارد. مثانی است. بحث دارد. نمی خواهیم عرض کنیم. تـَقـْشَعِرُّ مِنـْهُ جُلودُ الـَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وقتی این آیات قرآن به گوششان می رسد، کسانی که از خدا می ترسند، کسانی هستند که اهل خشیت اند. وقتی این آیات به گوششان می رسد تـَقـْشَعِرُّ مِنـْهُ جُلودُ الـَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ پوستشان جمع می شود. یعنی چه؟ تـَقـْشَعِرُّ مِنـْهُ جُلودُ الـَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ کسانی که از خدا می ترسند و در قلبشان خشیت دارند در اثر شنیدن قرآن پوستش جمع می شود. ما نمی دانیم یعنی چه؟ ثـُمَّ تـَلينُ جُلودُهُمْ وَقـُلوبُهُمْ قلبشان نرم می شود. برای چه نرم می شود؟ تـَلينُ جُلودُهُمْ وَقـُلوبُهُمْ إلى ذِكـْر اللهِ حالا در قلبش ذکر خدا می آید. نازل می شود و دلش برای ذکر خدا نرم می شود. دل من اصلا برای ذکر خدا نرم است. نمی توانم. ببینید نماز را که شروع می کنیم بعد از یکی دو آیه مثل اینکه یک بار سنگینی روی دوشمان بوده. می اندازیم و می رویم. حواسمان رفت. بابا تو می خواستی تمام نماز حواست جمع باشد. چرا رهایش کردی؟ نمی توانم. این آن چیزی است که در سینه است. این سنگی که اینجاست نمی پذیرد. اما این انسان هایی که سینه شان از پلیدی ها پاک شده، ثـُمَّ تـَلينُ جُلودُهُمْ وَقـُلوبُهُمْ إلى ذِكـْر اللهِ حالا ذکر خدا در دلشان می ریزد. شما نمی دانید یعنی چه. در دلشان باران می آید. چه کسی تا به حال در دلش باران آمده؟ باران از آسمان می آید. آسمان مرحمت خدا. خب. یعنی حرف این است که بعد از اینکه قلب های ما از صفات رذیله پاک شد، حالا می تواند یاد خدا را بپذیرد. بهشت انسان از آنجا شروع می شود. آدم در دنیا به بهشت می رود. از آنجا بهشتش شروع می شود. اگر ذکر خدا در دل بیاید، انقدر عظیم است. ببینید زبان نه. به زبان خب انسان بعد از نماز ذکر می گوید. چند بار هم برایتان عرض کردم. اینها را تند تند نگویید. یک کم با تامل بگویید. یک روزی به درد می خورد. حالا ما با تامل هم که بگوییم شیرینی احساس می کنیم؟ نه. خیلی شیرین است. اصلا با هیچ شیرینی در عالم قابل مقایسه نیست. عرض کردم. یک بار آیت الله بهجت فرموده بودند این پادشاهان و قدرتمندان عالم اگر مزه و شیرینی نماز را بچشند همه و قدرت و ثروتشان را دور می ریزند. می گویند در قدیم یک پادشاهی بوده که یک شب خوابی می بیند و همه چیز را رها می کند و می رود. کشور به هم ریخت. خب به من چه ربطی دارد. خودشان بروند جمع کنند. رفت. مثلا. آن ها هم همه را می ریزند و می روند. بعد می فرماید ذلِكَ هُدَى اللهِ در آیه 125 سوره مبارکه انعام هم گفتند فـَمَن يُردِ اللهُ أن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام این شرح صدری که انسان در آن به یک نور تازه می رسد. وقتی این آشغال ها برطرف شد انسان به یک نور می رسد. این واقعیت است. خیال نیست. از بس که ما این حرف ها را شنیده ایم و واقعیتش را ندیده ایم دیگر همه چیز برای ما به صورت یک خیال است. فرمودند: ذلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدي بـِهِ مَن يَشاءُ این هدایت خاص خداست. به هرکسی نمی دهند. هر کسی زحمتش را کشیده باشد به او می دهند. اما یک وقت هایی یک کسانی زحمت می کشند. خوشا به حالشان. حر آن طرف ایستاده بود دیگر. اما زمانی که آمد این طرف یک مرتبه همه چیز درست شد. اینگونه هم می شود. از آن وقتی که از لشکر خودش جدا شد یکی دید این دارد می لرزد. خیلی مرد بود. چرا می لرزی؟ اگر به من می گفتند شجاع ترین فرد کوفه را نشان بده من تو را نشان می دادم. گفت نه. خب بین بهشت و جهنم گیر بود. بعد گفت والله بهشت را نمی گذارم جهنم را بگیرم. والله بهشت را نمی گذارم. ذلِكَ هُدَى اللهِ يَهْدي بـِهِ مَن يَشاءُ این هدایت خداست که آن کس را که بخواهد و زحمتش را کشده باشد به او می دهد. آقا همه این حرف هایی که زدیم، زحمت اولش چیست؟ آدم گناه نکند. آقا اگر آدم گناه نکند، همه این ها ممکن می شود. همه اش ممکن می شود .اگر من با یک گناه انس و الفت دارم، نمی شود. اگر آدم گناه را جدی ترک کرده باشد، یک مرتبه می شود این سقف را بردارند و باران ببارد. بارانی که عرض می کردم. می شود. لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ آقا می گویند تو تقوا داشته باش. یعنی گناه را ترک کن. شاید رحمت خدا شامل حالت شود. این شدنی است. امکان دارد. آقا من هفده سالم است. می شود. هجده سالم است. می شود. شصت سالم است. می شود. اگر انسان گناه را ترک کرده باشد، می شود. می شود یک مرتبه یک رحمتی بیاید. داشتیم سر همین مساله با رفقا صحبت می کردیم. یک بنده خدایی بود که فکر می کنم بعد از فتح مکه بود. بعد از فتح مکه، مردم مکه مسلمان شدند اما بسیاری از آنها منافق بودند. نمی شد. حالا که قدرت و ثروت اسلام آمده بود نمی توانستند بی تفاوت باشند. همه ظاهرا مسلمان شدند. با پیغمبر هم بیعت کردند. بیعت دست دادن است. باید دستشان را به هم بکشند. نه اینکه دست بدهند. خانم ها چطور؟ خانم ها هم همه آمدند بیعت کردند. پیغمبر دستشان را در یک ظرف آب زدند و درآوردند و همه خانم ها هم آمدند دستشان را در آن ظرف آب زدند. نه اینکه دو تا دست در ظرف باشد. نه پیغمبر درآورد و آنها هم دانه دانه آمدند و در آب دست کردند. یک قوم و خویش جوانی داریم که به اتریش رفته بود. آنجا در دانشگاه یک خانمی آمده بود با او دست بدهد. گفته بود نه ما اجازه نداریم با شما دست بدهیم. داشتم داستان را بریتان عرض می کردم. یک آدم از اینهایی که بعد از فتح مکه ظاهرا مسلمان شده بود دید پیغمبر دارد می رود و پیغمبر جلال و جبروتی هم داشتند دیگر. ده هزار سرباز زیر فرمانش بودند و مردم دور و برش ریخته بودند. هر کس به عبای پیغمبر دست می کشید برکت می گرفت. شما هم به در و دیوار اینجا دست بکشید چون حسینیه است برکت دارد. اما اگر از این کارهای بیهوده که گاهی می کنید، انجام دهید و به عبای من دست بکشید، هیچ چیز ندارد. حالا نمی دانم شاید هم یک چیزی از شما به من برسد. این هم همینطور داشت به پیغمبر نگاه می کرد و در دلش می گفت ای کاش من تو را پیدا می کردم. هیچ کس از تو برایم دشمن تر نیست. بغض و کینه همینطور در سینه اش می جوشید. پیغمبر که داشتند عبور می کردند دستش را به سینه اش زدند و گفتند برو شیطان ملعون. یک مرتبه احساس کرد در همه عالم پیغمبر برایش عزیز تر است. خوش به حالش. ذلِكَ هُدَى اللهِ این هدایت خداست. يَهْدي بـِهِ مَن يَشاءُ هرکس را که بخواهد با آن هدایت می کند. چند بار برایتان عرض کردم هرکس را بخواهد یعنی چه. یعنی هرکس که بهایش را بپردازد. هرکس بهایش را بپردازد. هرکس بهایش را بپردازد این هدایت شامل حالش می شود. این هدایت یک نور بود. ذکر خدا بود. پاکیزگی سینه بود. دل بود. قلب بود. در ادامه می فرماید:وَمَن يُضْلِلِ اللهُ فـَما لـَهُ مِنْ هادٍ کسی که نمی خواهد زیر بار برود. امکان ندارد. هرکس نخواهد وَمَن يُضْلِلِ اللهُ فـَما لـَهُ مِنْ هادٍ کسی که خدا او را گمراه کند، یعنی خودش نخواهد. خدا کسی را گمراه نمی کند. هرکس نخواهد.